عصمت قانع؛ دایهء مهربانترازمادر برای تاجیکها
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
محترم عصمت قانع ماکسیم گورکی فرهنگ وادبیات اوغانی دریکی ازنوشته های اخیرش زیر عنوان (زبان توپک وزبان پاتک) خودرا قیم حقوق از دست رفتهء تاجیکها وهمچنان حامی و سخنگوی خیلی دلسوز ومهربان آسیب دیده گان ومصیبت زده گان نسلکشی های طالبان در استان پروان وشمال کابل معرفی کرده است اما با زبان وتعبیر دیگر.
جناب عصمت قانع درقسمت مصیبتها ونسلکشی های که بالای مردم تاجیک این سرزمین خصوصا مردم پروان وکاپسیا وکوهدامن ازطرف هم تباران وحشی ونوکر مآب طالب عصمت قانع رفته است خیلی زیرکانه چنین میفرماید:
" احمد شاه مسعود له طالب سره په نیابتي جګړه کې تاجکان د ځان سپر وګرځول او د هغوی باغونه یې په طالبانو ورېبل، د هغوی بندونه یې پرې وران کړل، د هغوی کورونه یې پرې کنډواله کړل، خو کله چې د ګیري شرون ډالري بکسونه پنجشیر ته را ورسېدل نو یوه تاجک هم په کې یو سینټ وانخیست. میم زرما ټوله یې زما، هر څه پنجشیر واخیستل.
او کله چې د قدرت او اقتدار د چوکیو وېش رامېنځته شو، نو په ټول افغانستان کې داسې څوک پیدا نه شو، چې د وزارت د چوکۍ مستحق شي. د بُن په کنفرانس کې څلور کلیدي وزارتونه د مسعود ډلې ته ومنل شول. د دفاع وزارت د فهیم شو، داخله وزارت د قانوني شو، خارجه وزارت د عبدالله شو، ملي امنیت د امرالله شو او په ټول افغانستان کې داسې تاجک پیدا نه شو، چې وزارت وکړای شي.
زما یو شمالي وال انډیوال چې په پښتو یې عامیانه شاعري کوله سندره جوړه کړې وه، چې:
چوکۍ ټولې د پنجشیر دي
تاجکان درڅخه هېر دي
واه واه! از سیاق کلام محترم عصمت قانع؛ چنین معلوم میشود که زنده یاد احمدشاه مسعود قهرمان به طالبان کارت دعوت فرستاده بود که بیایند وآنچه در پروان وکاپیسا از زمین وحرث ونسل می یابند همه را بیدریغ بسوزانند وبکشند وچور کنند وبه یغما ببرند.
جناب عصمت قانع به باشنده گان استانهای پروان وکاپیسا وکوهدامن خصوصا به پشتونهای مناطق یادشده که آنها نیز مانند تاجیکها قربانی خشم وغضب هم تباران پشتون شان قرار گرفتند این نکته را میخواهد غیر مستقیم بفهماند که در نسلکشی وسوختاندن زمینهای زراعتی شما؛ طالبان مسؤول نیستند بلکه این مسعود بود که با عصیان وسرکشی اش از اوامر آی اس آی وطالبان زمینهء این نسلکشی را فراهم کرد ، درحقیقت اگر او نیز مانند جلال الدین حقانی ودیگر فرماندهان جهادی تنظیمها اسلحهء خویش را به امارت طالبان تسلیم میکرد؛ نه شما ضرر می دیدید ونه هم زمینهای زراعتی تان می سوخت. بناء دشمن اصلی مردم پروان وتاجیکها نه طالبان بلکه مسعود می باشد؛
مطابق این منطق آقای عصمت قانع ؛ طالبان هرگز درکشتن وسوختاندن زمینهای زراعتی مردم مقصر نیستند ؛ زیرا آنها از روز ازل برای سوختاندن ونسلکشی مردم غیر پشتون این سرزمین آفریده شده اند واین حق خداداد آنها بود که باید چینین میکردند؛ ولی این گناه مسعود بود که باوجودیکه میدانست که همچو مردم نسلکش وقاتل درمقابلش قرار دارد باید راه اطاعت وانقیاد را پیش میگرفت ؛ ازنظر آقای عصمت قانع ودیگر ناسیونالیستان پشتون اگر احمدشاه مسعود زور نظامی نداشت؛ باید تسلیم خواست طالبان میشد؛ چرا راه مقاومت را پیش گرفت ؟
نکتهء دیگری را که جناب عصمت قانع میخواهد بگوش پروانی وکاپیسایی ودیگر شمالی والها بزند همانا موضوع امتیازات دولتی وپول است که با این حربهء کهنه که جناب قانع آنرا از پدرانش یادگرفته است میخواهد تاجیکان را بخاطر آن بجان هم اندازد.
جناب عصمت قانع درین جملات خویش دایهء مهربانتر ازمادر برای مردم پروان وکاپیسا وشمالی والها جلوه کرده است که بعداز سقوط طالبان، چرا سه وزارت عمده واساسی تنها به پنجشیریها تعلق گرفت ؟
اگر جناب عصمت قانع این مقاله را میخوانند من ایشان را زن طلاقه قسم میدهم که باید راست خودرا بگویند وبخواننده ها اعتراف نمایند که اگر این سه وزارت بصورت مساویانه میان تاجیکهای پنجشیر وپروان وکاپیسا وبدخشان وهرات ومزار تقسیم میگردید ؛ آیا جناب عالی ودیگر همفکران قبیله گرای تان آنوقت از وضعیت راضی می بودید؟ شما را به وجدان که ندارید قسم میدهم که آیا شما تاب وتوان دیدن وزیر شدن یک تاجیک شمالی وال یاهراتی ویا پروانی وبدخشی را دارید؟
آقای قانع!
دیگر این تاکتیکهای نفاق افگنانهء تان که آنرا از پدران غیر شرعی تان یعنی انگلیس ها به ارث برده اید درمیان تاجیکها ازمود افتاده است ؛ شاید بعضی گوساله های سیاسی ازمردم پروان بتوانند به این لاطائلات گویی های نفاق افگنانهء تان بازی بخورند ولی مردم پروان وکاپیسا دشمنان و ودوستان خودرا حالا بهتر ازهرزمان دیگر تشخیص میدهند.
درین جملات؛ جناب عالی ؛ خیلی واضح پرده از روی ماهیت اصلی تان ونقش منفی ونفاق افگنانه ایی که در درون سازمان جمعیت اسلامی ازقدیمها ایفا کرده اید برداشته اید.
زیرا ؛ تاریخ سیاسی سازمان جمعیت اسلامی نشان میدهد که ورود عناصر مشبوه ومشکوک پشتون تبار ازجنس آقای عصمت قانع وامثالهم همیشه به هدف برهم زدن اتفاق و ایجاد فضای بی اعتمادی میان اعضای جمعیت اسلامی بوده است.
پاچا صاحب خوشال از استان لغمان افغانستان از اعضای سابق حزب اتحاد اسلامی برهبری آقای سیاف بود. او روزی دریک محفل خصوصی درشهرگوتنبرگ سویدن خاطرات خویش را درمورد برهان الدین ربانی وساده انگاری های او چنین بیان کرده است:
" خدا استاد ربانی را ببخشد؛ بسیار مرد ساده وخوشباور بود؛ بنام پشتون؛ هرقدر فاسق وفاجری که دربین مهاجرین افغان درپاکستان بود ودرهیچ یک از تنظیمهای جهادی جای نداشتند پیش استاد ربانی میرفتند واز امکانات مالی حزب جمعیت اسلامی استفاده میکردند؛ برای این قسم افراد جمعیت اسلامی گاو شیری شده بود. اینها ازیکطرف بخاطر خود خواهی ها و برتری جویی های قبیلوی که بین خود پشتونها از قدیم رواج دارد قیادت ورهبری حکمتیار وسیاف را نمیتوانستند تحمل کنند ناگزیر خودرا بدامان استاد ربانی می انداختند؛ چند روز که میگذشت همین اشخاص صاحب پول وموتر وخانه وزنده گی میشدند؛ بعداز آن هریکی خودرا پخته تر از استاد ربانی؛ جمعیتی نشان میدادند؛ ولی وظیفهء اکثر شان جنگ اندازی؛ نمیمت؛ غیبت گویی؛ تجسس عیوب دیگران وایجاد فضای بی اعتمادی میان اعضای جمعیت اسلامی بود. همین قسم افراد بودند که نزد پنجشیریها میرفتند ومسعود را تعریف میکردند واز استاد ربانی غیبت میکردند؛ ولی پیش مردم بدخشان می آمدند ازپنجشیریها بدگویی میکردند ومسعود وپنجشیریها را بد میگفتند؛ وخودشان را قربانی تبعیض های قومی معرفی میکردند. پنجشیریها را میگفتند که تمام قدرت درجمعیت اسلامی پیش بدخشی هاست؛ استاد ربانی تمام ستمی ها وطرفداران طاهر بدخشی را مسلح می سازد وبه آنها امکانات میدهد واز پشتونها بدشان می آید؛ بعد پیش بدخشی ها می رفتند وپجشیریها ومسعود را مردم انحصارگر ویاغی وباغی معرفی میکردند که به امر برهان الدین ربانی هیچ بند و باز نیستند؛ باهمین تاکتیک ها از هردو طرف امتیاز میگرفتند ولی نفاق وبدبینی میان مردم بیچاره باقی می ماند. خلاصه اینکه بسیار مردم پست و رذیل بودند خدا ازشر اینگونه افراد مارا نگهدارد"
بناء حالا جناب عصمت قانع؛ بار دیگر موقع را غنیمت شمرده است وفکر میکند که حالا نه استاد ربانی درقید حیات است ونه هم احمدشاه مسعود؛ پس او میتواند با نگاشتن چنین عبارات مزخرف وچند پهلو ؛ تاجیکان را بین خودشان بخاطر کرسی وزارت وریاست باهم بجنگاند.
اما آقای عصمت قانع ودیگر همفکران قبیله ایی شان باید بدانند که اگر تاجیکان هرقدر باهم اختلاف داشته باشند ولی همهء آنها چه اخوانی وچه لیبرال وچه چپی وچه راستی؛ شما نمک ناشنان را که در طول تاریخ نمک خورده اید وبعد درنمکدان شاشیده اید، بحیث عناصر بیگانه واجنبی می شناسند وهیچ نوع مشترکات فرهنگی وزبانی باشما ندارند؛ شما را وارثان انگلیس درمنطقه میدانند وچنین ترفندهای شیطانی برای ایجاد نفاق وبی اعتمادی بخاطر کرسی وزارت وریاست دیگر از مود افتیده است.
تاجیکها نه تنها که بین خودشان باید اختلافات سلیقوی را رفع نمایند بلکه با ملیتهای گشن بیخ وستمدیدهء دیگر چون ازبیکها وهزاره ها نیز دست دوستی داده و رهبری وقیادت شخصیتهای صالح ؛ پاک ؛ متعهد؛ شایسته ، وفادار و وطندوست وستمدیدهء هزاره وازبیک را با جان ودل قبول نمایند وبا خودخواهی های محلی وسمتی خود که میراث شوم استعمار ونوکران استعمار یعنی بقایای حاکمیتهای پست خانواده گی قبیله ایی پشتون است برای ابد وداع گویند.
اما سوال دیگری که در ذهن خواننده ها مطرح میگردد این است که چرا دست اندرکاران سایتهای اوغانی ؛مضامین ومقالات آقای عصمت قانع را زیاد اهمیت میدهند؟
ازنظر بنده ؛ اولویت دادن و اهمیت دادن به لاطائلات گویی های آقای قانع دوعلت اساسی وعمده دارد: یکی فقر فرهنگی است که زبان و ادبیات پشتو ازقرنها بدیسنو با آن دست وپنجه نرم میکند وکوشش دارد تا درشمار زبانهای مردهء دنیا بحساب نرود؛ درین عرصه کسانیکه درعصرحاضر بنام شاعر ونویسندهء زبان پشتو عرض وجود کرده اند؛ هرگز موفق نشده اند تا این زبان را ازحالت مرگ تدریجی نجات دهند و درقطار زبانهای جهانی بحیث یک زبان زنده وقابل استعمال درآورند. روی همین علت است که برای جبران این نقیصه ؛ دست اندرکاران نشراتی پورتالها وسایتهای پشتو به هر چرند وپرندی که از آن بوی فاشیسم ونفرت قومی علیه باشنده گان اصیل وغیر اوغان این سرزمین بمشام برسد از آن استقبال کرده وآن چرندیات را چون وحی منزل از جانب پروردگار عالمیان تصورمیکنند؛ دوم عقده های حقارتی است که فاشیستهای عقده ایی پشتون را تا سرحد جنون به سوی چرند نویسی ودشنام وفحاشی علیه فرهنگ پربار فارسی زبانان وفارسی گویان کشانده است. زیرا درطول حاکمیت دوصد وهفتاد سالهء ایل جلیل افغان هرقدر شاعر وفیلسوف ومورخ که از پشتونها ظهور کرده است از راه فراگیری وتسلط پیدا کردن بزبان فارسی توانسته اند در تاریخ ازخود نامی بیادگار بگذارند. واما عصمت قانع ویکتعداد جن زده ه های دیگری چون او؛ حالا میخواهند که این ریکارد را بشکناند؛ وبا نوشتن وانشاد نمودن چند تا دشنامنامهء عوام پسند به آدرس اقوام شریف وسربلند غیر اوغان این سرزمین میخواهند درمسابقهء دشنامزنی وفحاشی ازیکدیگر سبقت بجویند. زیرا مطابق ضرب المثل مشهور فولکلور اوغانی که:" وقتی خری از خر دیگر عقب بماند؛ گوشهایش قابل بریدن است".به این حساب آقای عصمت قانع نیز میخواهد در دشنامزنی وفحاشی وتحقیر اقوام غیر اوغان این سرزمین ازآقایان هریک مطیع الله تراب و لرم وارم ویون وخروتی وغیره عاقهای پدر ومادر چپی وراستی اوغان عقب نماند.
این آدم نماها هریک شان بنوبهء خود؛ خودش را پهلوان معرکهء زبان و ادبیات پشتو میداند. هرکی خوبتر دشنام بزند؛ او لقب بهترین شاعر ونویسندهء ادبیات پشتو را بخود کمایی میکند؛ هرکی عمیقتر در مرداب وگنداب تعصبات قومی غرق باشد؛ او بهترین پشتون اصیل بحساب می آید.
هرکی ؛ ازشکم خود هرروز کلمات و واژه های من درآوردی و نامانوس وبی قالب وبی قاعده را مانند: " بوربکی؛ توربری ودمبوکی وبور برا وسیتانی وغیره در مقالات خود ابداع کند او بهترین نویسندهء زبان پشتو بشمار می رود. این دست نویسنده گان پشتون میخواهند که زبان شان راغنامند سازند؛ اما چنان معلوم میشود که این مسابقهء واژه سازی درزبان پشتو؛ بیشتر به مسابقهء خردوانی شباهت پیدا کرده است؛ کسانیکه درین مسابقهء خردوانی؛ از همقطاران خویش پس مانده اند؛ لب به اعتراض گشوده اند. شخصیتهای مانند محمد معصوم هوتک مقیم کشور کانادا وعبدالباری جهانی مقیم امریکا مجبور شدند تا زنگ خطر را بصدا درآورند. عبدالباری جهانی؛ چندی پیش درصفحهء فیس بوک خود از اختراعات وابداعات بی رویهء کلمات نامانوس زبان پشتو گلایه کنان گفت: هرکی که به نیت غنی سازی زبان پشتو؛ این کلمات و واژه های نا مفهوم را درزبان پشتو اضافه میکند او یک جنایت کار فرهنگی وخائن به ناسیونالیزم پشتون است.
این خدمت به زبان پشتو نیست بلکه یک خیانت آشکار است که زبان پشتو را هم برای خود پشتونها وهم برای غیر پشتو یک زبان سخت وصعب المنال جلوه میدهند.
اما آن عده ازنویسنده گان پشتون که درچنین مسابقهء خردوانی اشتراک ورزیده اند ؛ دلیل شان این است که : آنها آن واژه ها را بیشتر ازمادرکلانهای خود در دوران طفولیت شنیده اند. ( هغه شی چه له انا حخه می اوریدلی هغه اصلی پشتو ده) چیزیکه ازمادرکلانم شنیده ام آن پشتوی اصلی است.
بهرحال، آنچه من از خلال نوشته های رنگارنگ محترم عصمت قانع درک کرده ام؛ این نوشته ها ومقالات هرگز در عالم هوشیاری وآگاهی ازخامهء محترم عصمت قانع بروی صفحات کامپیوتر تایپ نمیشود. گمان غالب برآن است که محترم عصمت قانع اینگونه نوشته ها را درعالم سکران ونشه تقدیم خواننده گان میکند؛ نوشته های که هیچگاهی قصه ها؛ فکاهی ها و وجیزه های خندآور وگاه تراژید آن با غایه وهدف اصلی نویسنده تسلسل منطقی خودرا نمیتواند تا آخر ادامه دهد. گاه گاهی چنان شده است که فکاهی دربارهء یک موضوع بوده ونویسنده بخاطر مثالزدن مطلب خود ازیک فکاهی ؛ استفادهء کاملا نا مناسب کرده است وهرگز ارکان تشبیه در ارائهء یک موضوع بصورت منطقی مراعات نگردیده است. این نوع ازهم گسیختگی منطقی درنوشته های آقای عصمت قانع؛ نمایانگر عدم استقرار فکری نویسنده تلقی میگردد؛ انقطاع تسلسل منطقی درهمچو مقالات چیزیست که نمیشود از آنها چشم پوشید.
بناء مقالهء اخیر آقای عصمت قانع زیر عنوان ( زبان توپک وپاتک) ازهمین دست مقالات بی منطقی است که نویسنده آنرا درعالم هوشیاری ننوشته است.
درین مقاله؛ نویسنده خواسته است تا نا رضایتی خود را از شیوع فرهنگ فیرهای هوایی در شب پیروزی تیم فوتبال افغانستان بر تیم فوتبال هندوستان نشان دهد ولی ناخود آگاه سخن را بجاهای کشانده است که محور اصلی نیست.
آقای عصمت قانع برنویسندهء دیگری بنام ( مجیدالله قرار) که برخلاف آقای قانع از پیروزی تیم فوتبال افغانستان برتیم فوتبال هندوستان به وجد آمده است ؛ برآشفته است و اورا متهم به پشتیبانی از شیوع فرهنگ فیرهای هوایی کرده است.
آقای عصمت قانع برای پوشاندن سابقهء نوکری وخدمتگزاری غیر صادقانه اش در تنظیم جمعیت اسلامی؛ نوشته است که :قرار ګله! له عصمت قانع یې واوره، له هغه عصمت قانع چې پوره پېنځه دېرش کاله د همدغو سپکو سپورو پر تېغنه لکه نېنه داغل شوی دی او لټ پر لټ اوښتی دی
هدف جناب قانع ازین دروغهای شاخدار این است که درطول سی وپنج سال کار وپیکار ومبارزهء سیاسی اش آنقدر از شنیدن آوازهای مرمی وکلاشینکوف داغدار گردیده است که دیگر هیچ جایی برای شنیدن صدای مرمی وفیرهای هوایی کلاشینکوف در دل ودماغش وجود ندارد؛ هرکی باشد وبهر بهانهء خوشی که آواز دلخراش مرمی وفیرهای هوایی را بصدا درمیاورد نزد قانع قابل بخشش نیست.
اگر این مطلب را بصورت درست حلاجی نمائیم درمی یابیم که آقای قانع صاف وساده بخواننده دروغ میگوید:
از آقای قانع پرسیده میشود که سی وپنج سال را شما درکجا سپری کردید که شب وروز بصورت مداوم صدای شلیک راکتها وخونپاره ها وبمبارد مان تمام وجود تانرا داغدار کرده است؟
آیا درکمپ های مهاجرت درکویته وپشاور؛ وبعدا در اطاق های لوکس نماینده گی های تنظیم جمعیت اسلامی در اسلام آباد وکراچی وبعدا در جنده خانه های لاهور که خود به رفتن آنجاها درنوشته های تان اعتراف کرده اید شما گاهی
صدای کلاشینکوف را شنیده اید؟
آیا در دوران راکت پرانی های گلبدین حکمتیار؛ شما حد اقل برای یک هفته درکابل زنده گی کرده اید؟ تمام زنده گی شما آقای عصمت قانع در دوران آتش بس میان نیروهای دولت برهان الدین ربانی با گلبدین نخست وزیر؛ راکت پران آنروزگار؛ از دوماه درهوتل آریانا بیشتر نمیگذرد؛ گوشهای شما درین مدت درکجا با صداهای مختلف وپی درپی مرمی ها وراکتها وخونپاره ها آزار دیده است؟
بدون شک؛ منظورمن ازین پرسشها دفاع از فرهنگ فیرهای هوایی وشادیانه نیست ؛ بلکه هدف این است که شما بحیث یک نویسندهء پشتون چرا با خوانندهء خود صداقت ندارید؟