دشواری های زن بودن
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
من زن نیستم. آزادم مثل تمام مردانِ دنیا، سر و سودایم در دستِ خودم است. آزادانه تصمیم میگیرم، مستقلانه عمل میکنم و سختکوشانه به کارهایم رسیدگی میکنم. رفتن، آمدن، خوردن، خوابیدن، مطالعه کردن، کار کردن و انجام هر کار دیگری دستِ خودم است. خودم مالک خود و صاحبِ زندگی خود هستم.
وقتی در جاده قدم میزنم، سرم را بلند میگیرم و به بهانهی اینکه "مرد" هستم، از اذیت و آزار اوباشان آزادم. کسی به خاطر اندام زیبا، کمرِ باریک، چشمانِ سیاه، چادرِ کوچک یا لباس تنگ و نازکام مزاحمام نمیشود. آنهایی که شهوت شان در چشم شان است، از لباسِ کوتاه من به گناه نمیافتند؛ چون از یکطرف مرد در پوشش خود آزاد است و از طرف دیگر، زن که به گناه آلوده نمیشود، این فقط مرد است که از "بد حجابی" زن به گناه آلوده میشود. در هرچهار راه چندین تکسی به خاطر سوار کردنِ من سرش را به پشتِ دیگری نمیکوبند. وقتی میخواهم مثل مردان در شهر غذای نوشجان کنم، کسی پشتِ پردههای تاریک و "زنانه" رهنماییام نمیکنند. از قیدِ این چرندیات هم آزاد هستم: "بهبه چه مالی است!!"، "بادی ره ببی"، "چه گشتاری داره"، "شمارهات چند اس؟"، "میشه مهمان ما شی"، "مه صدقه گشتارت شوم" "الا مره در دادی" و.... خودم هستم و آزادیهای که به عنوان یک مرد برایم داده شده است.
وقتی تصمیمی میگیرم، خودم آیندهام را، مسیرم را، شریک زندگیام را، نوع خانه و موترم را انتخاب میکنم. کسی حق ندارد که سیاه و سفیدش را برایم تعیین کند. از دیدنِ صورتام کسی بیآبرو نمیشود، از دیدنِ موها و اندامم کسی به گناه نمیافتد، از پوشیدن لباس دلخواهام کسی لذت نمیبرد. لباسهای آستین بریدهام شهوت کسی را بر نمیانگیزاند. کسی مرا مایهی ننگ و نگونبختی نمیداند، کسی ناقصالعقلام نمیخواند، رسیدن به آرزوهایم خیلی مشکل نیست. کسی نمیتواند بگوید: "تو ره د بچه فلانی میتیم که خوب سرمایهدار اس". کسی تعیین تکلیف نمیکند که "موتر دواندن یا اسپدواندن بری مردا بد اس". پس زنده باد آزادی مردانه. چه آزادی سرشاری!! دستِ کسی را میبوسم که چنین لطفی در حق من (مرد) کرده است. چه مهربانی بوده است.
وقتی در خانه هستم کسی نمیگوید "اُ دختر هله مهمان آمد، پشت کندو پُت شو". نمیگوید: "صورتِ ته را فلانی نبینه، اگر نی ما بیعزت میشیم." کسی نمیگوید: "دخترِ سک ما از نان دادنات بیزار شدیم، خدا کنه زودتر بریت صاحب پیدا شوه تا از نِقنِق (ات) خلاص شویم."، کسی نمیگوید: "اگر زنِ خوب باشی، مه هم مجبور نمیشُم سرت دیگه زن کنم."، کسی لتوکوبام نمیکند و در جریان لتوکوب فریاد نمیزند که "چُپ شو بی پدر، صدایته همسایا میشنوه"، کسی به خاطرِ اختلاف با نظراتِ دکتاتورانهاش تهدید به طلاقام نمیکند، کسی به خاطر اطاعت نکردن از اوامرش، نفقهام را قطع نمیکند، کسی به خاطر اظهار نظر در ارتباطاتاش با زنان و دختران دیگر، بینیام را نمیبُرد، کسی بر سرِ قیمتام، با طرفِ زندگیام چانه نمیزند، کسی از فروشِ بدن من سود نمیبرد؛ کسی حقوقِ اقتصادیام را ضایع کرده نمیتواند؛ چون من "مرد" هستم و مختار زندگی خود.
این "آزادیِ عمل" و "قدرتِ اراده" چه لذتی دارد و تا چه اندازه، احساس "انسان بودن" و "شخصیت داشتن" را در انسان زنده میکند. اصلن مفهوم "انسان بودن" تا اعماقِ وجودِ آدم ریشه میدواند. امید و آرزو در رگ و خون و استخوانِ آدم جوانه می زند....
من زن نیستم، اما از مرد بودنام هم افتخار نمیکنم. من زن نیستم، اما طعم ذره ذرهی این حقارتها و مظلومیتها را با حلقومِ مردانهام میچشم. من زن نیستم، اما فریادِ مظلومیت زنانِ کشورم را با گوشِ دل میشنوم. زن نیستم، ولی چیغ زدن (فریاد کشیدنِ) این مردان نمکناشناس را میشنوم که اگر از وقتِ خوردن و نوشیدناش ذرهیی دیر شد، دنیا را سرِ خانم یا دختر و خواهرش خراب میکند. میدانم که چگونه یوغِ استعمار بر گردنِ زنان گذاشته شده است. من زن نیستم، اما از تمام مردانِ تمامیت خواه متنفرم که میخواهند از زن به عنوان پولی برای ترقی و پیشرفت خود استفاده کنند. زن نیستم، ولی صدای شکسته شدن دل دخترانیکه از مکتب و دانشگاه منع میشوند و زنانی که از اشتغال و فعالیت منع میشوند را میشنوم.
من زن نیستم، از مرد بودنام هم احساس افتخار نمیکنم، اما انسان بودن آرزوی من است.
به امید آن روز...
پيامها
25 سپتامبر 2013, 16:28, توسط jiran
من زنم ،من مادرم ،من خواهرم ، من همسرم ، ای به وجود اورنده بشریت نسل ادم و خوا !! خواهر من ، تو در کشور به دنیا امدی و تعداد های را در ان سر زمین زندگی داده ای اما خودت ، اره خودت از شهروند درجه دوم ان سر زمین بدان جا پا نهاده ای ، خودت که کودکی چه پسر و چه دختر را در دامن خویش پرورش داده ای اما ان پسر های نا خلف تو از تو و از نام تو نفرت و در حقت جور های روا داشته اند چون که انها از بوجود اورنده خود واهمه دارند و غیرت که ندارند را زیر نام پر افتخارت لگد مال نمایند. مادرم خواهرم ، تو سوختی و ساختی با همه نا ملایمات زندگی با ان همه ستم های که حقت روا داشته اند ، حقت را ازت گرفته اند غرورت را پایمال کرده اند ، هر قدر داد از عدالت بزنی گوش شنوای نیست.اگر باشد در مقابلت جبه می گیرند تو را نا بود می کند بنام بد اخلاق ووو ترا سنگسار می کنند و ترا در دادگاه صحرای تیر باران می کنند .
و تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
27 سپتامبر 2013, 21:24
جناب تاتار، از اینکه وقت ام را صرف جواب دادن به نظر تو میکنم، عذاب وجدان میکشم، اما برای افزایش اطلاعات تو و رفع سوءتفاهم خوانندگان، نگارشِ مطالب زیر را لازم میدانم:
1. عقده یی برخورد کردن با مسایل عمومی و اجتماعی، عملِ خلاف عرفِ عقلی است؛
2. از اشتباهات انشایی و املایی ات، معلوم است که تا چه اندازه از بی سوادی رنج میبری؛ برایت توصیه میکنم یک کلاسِ آیین نگارش برو و نگاشتنِ ادبی را تمرین کن و همینطور مسایل اجتماعی را با چشم بصیرت ببین و ارزیابی کن. اگر نتوانستی بفهمی، نوشتههای من و کسانی که در موردِ وضعیت حقوق زنان مینویسند را مطالعه کن؛
3. لطفا از خوابِ ناز بیدار شو. اندیشههای حیوانمنشانه و زندگی جنگلی که تو و امثال تو متصورش هستید، جایش را به "گفتوگوی تمدنی" داده است. اگر نوشتهی بالا را "چرند" و "بیعقلی" میدانی، پس معلوم میشود بویی از اندیشههای انسانی مدرن به مشامات نرسیده است.
4. از آنجا که مغرضانه این نوشته و نوشتههای دیگر را از منظرِ دین پاسخ میدهی، باید بگویم که دین تاثیرگزارترین وسیله برای استثمار انسانها و مخصوصا زنان بوده است. در دینیکه استقلال شخصیتی زنان به رسمیت شناخته نشود، الهی و غیبی بودن اش نیز مورد تردید است.