صفحه نخست > حقوق بشر > انسان افغانی حق زندگی ندارد!

انسان افغانی حق زندگی ندارد!

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
حسين زاهدی
يكشنبه 1 جون 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

  • چو عضو بدرد آورد روزگار دیگر عضو ها را نماند قرار... مفهوم این بند شعر خیلی زیباست٬ اما در زادگاه من مفهوم و پیامش را از دست داده است و یا اعتباری ندارد٬ این سرزمین غنی و دست نخورده اما فقیر٬ دستخوش تحولات شده است که انسان افغانی دیگر حق زندگی ندارد یا دقیق تر بگویم حق زندگی را از او سلب کردند٬ در این جغرافیا٬ مردم زندگی نمیکنند حتی برای زنده ماندن هم تلاش بیهوده است بعد از سی روز علف خوردن برای ادامه حیات هم٬ جانت را از دست میدهی٬ نکند زبانم لال علف ها نیز جهادی شده اند نکند علفها هم از طالبان پیروی میکنند٬ من نمیدانیم! چرا این علف هرز هم انسان افغانی را سزاوار زندگی نمی داند.

فقر٬ این هیولای بیرحم٬ سالهاست سایه ی شوم اش را بر سر مردمان زجر کشیده این سرزمین مصبیت زده گسترده است٬ نه! نه تنها سایه اش را گسترده است بلکه تا عمق در بین جامعه ریشه دوانده است،ریشه ی به قدامت ده ها سال و به وسعت جغرافیایی به نام افغانستان، خدا بیامرزد کسی را که این نام پر معنی یعنی افغانستان را برای این بخش از این کره ی خاکی انتخاب نموده بود، نمیدانم شاید هم برایش از آن بالا بالاها وحی شده بود وحی گرفتن و وحی دادن در سابق کاری دشوار بسان امروز نبود! و این نام ( افغانستان) چه دقیق با سرنوشت این کشور و این مردم عجین است. جای خوانده بودم که این نام (افغانستان ) از فغان آمده، فغان هم که معنی اش پیداست ناله ، فغان،ماتم سیاه روزی بدبختی و الا آخر - بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند .... کاش این شعر را شاعر نمی سرود! چرا که در قرن بیست یک و در عصر تکنالوژی انسانهای گرسنه پس از یک ماه علف خوردن بجای غذا٬ جان میدهند٬ انسانها در این سر زمین٬ جگر گوشه هایشان را بدلیل فقر به امان الله رها میکنند مردها یا نا مردهای این سرزمین از سر ناچاری همسر را طلاق و اطفال اش را بدیگران میبخشد تا مبادا شاهد جاندادن اهل و عیالش بخاطر گرسنگی باشد.

- چو عضو بدرد آورد روزگار دیگر عضو ها را نماند قرار... مفهوم این بند شعر خیلی زیباست٬ اما در زادگاه من مفهوم و پیامش را از دست داده است و یا اعتباری ندارد٬ این سرزمین غنی و دست نخورده اما فقیر٬ دستخوش تحولات شده است که انسان افغانی دیگر حق زندگی ندارد یا دقیق تر بگویم حق زندگی را از او سلب کردند٬ در این جغرافیا٬ مردم زندگی نمیکنند حتی برای زنده ماندن هم تلاش بیهوده است بعد از سی روز علف خوردن برای ادامه حیات هم٬ جانت را از دست میدهی٬ نکند زبانم لال علف ها نیز جهادی شده اند نکند علفها هم از طالبان پیروی میکنند٬ من نمیدانیم! چرا این علف هرز هم انسان افغانی را سزاوار زندگی نمی داند.

شکی نیست در همان ولایت سمنگان و در همان ولسوالی دره صوف هستند کسانی که بر بالش مملو از پول تکیه میزنند هستند مسئولین بی مسئول که بنام همین قربانیان گرسنه و فقرزده٬ پولهای مازاد بر معاش دریافت میکنند٬ هستند قوماندان صاحبان که در عیش عشرت خمیازه بی تفاوتی میکشند! اگر اشتباه نشود شاید اینها در آفرینش زیک جوهر نیستند! شاید سرشت اینها از جنس دیگریست٬ چه گونه میشود بی تفاوت نگاهایمان را بر این گرسنه گان ببندیم٬ اما ظاهرا ساده است و میشود! وقتی غرق در خودیم و برای خودیم٬ میشود! وقتی احساس٬ انسان بودن مان را از دست بدهیم٬ بلی میشود!.

به نقل از صبح بخیر افغانستان

در سمنگان مردم از گرسنگی هلاک شدند
16:40/29:05:2008

دوکودک در ولایت سمنگان از گرسنگی تلف شدند.

حاجی عبدالله سرپرست شورای ولایتی سمنگان به رسانه ها گفته است که یک پسر هفت ساله و یک دختر 9 ساله به دلیل نبود مواد غذایی و خوردن علف در ولسوالی دره صوف این ولایت جان باخته اند.

نورالله پدر این دوکودک گفته است که پسرش هنگامی که برای خوردن علف به کوه رفته بود جان داد و زمانی که وی جسد پسرش را به خانه آورد دختر 9 ساله اش نیز از گرسنگی هلاک شده بود.

وی گفته است که از یک ماه بدینسو به خاطر زنده ماندن از علف کوهی استفاده کرده اند.

اوایل این ماه یک مرد با خانمش درهمین ولسوالی از گرسنگی جان دادند.گفته می شود گرسنگی دراین مناطق به حدی رسیده است که در بعضی موارد والدین کودکان خود را برای بقای حیاتشان به دیگران می دهند.

چندی پیش یک مرد 50 ساله خانم 35 ساله خود را به دلیل فقرطلاق داد و سه دختر خوردسالش را به دیگران سپرد.

واژه های کلیدی

حقوق کودکان و زنان
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • دوست عزیز سلام.
    امید که همیشه شاد خرم بوده در نقد برسی اینگونه مسائل موفق باشید.
    در کشور ما متاسفانه هرکه پول داشته باشد بدنبال این است که به شهرت خویش به اعتبار خویش اضافه کند. تا اینکه به فقیران مستمندان کمک کند تا هنوز این فرهنگ در کشور اصلا گذر نداشته است هرکه پول داشت حج میرود مراسمهای آنچنانی میگیرد به ساختن مسجد کمک می کند بخاطر اینکه با انجام این کارها در بین جامعه جایگاهی داشته باشد تا از آن برای رسیدن به مقاصد شوم خویش استفاده کند شاید دیده باشد در یک خیابان 500 الی یک کیلو متر بیش از ده تا مسجد باشد ولی متاسفانه در این فاصله شاید یک مدرسه هم نباشد مساجد که فقد برای نماز خواندند درست می شود شاید از چند وقت نماز در طول روز که در آنجا خوانده می شود بیش از ده نفر نباشد. ولی مدارس در طول روز سه نوبت آنهم اکثر صنفها در بیرون از اطاقها در زیر آفتاب سوزان با یک جمعیت سر سام آور برگزار می شود آره دوست عزیز ما نه تنها از گرسنگی در حال هلاک شدن هستیم بلکه انسانیت شعور هم در این کشور از بین رفته است.

    آنلاین : http://www.a-basirat.blogfa.com/

  • متاسفانه تحت سلطه نیروهای اشغالگر امریکایی و غربی و جریان خصوصی سازی وضعیت مردم فقیر ما بدتر از آنست که بتوان تصور آنرا کرد. روزتاروز یک مشت عناصر منفور و خاین و جاسوس به همه چیزی دست می یابند اما اکثریت قاطع مردم با فقر و بیچارگی و بلایای رنگارنگ باید بسازند.

    به آخرین کلپ های سایت ذیل توجه کنید تا با دیدن وضعیت کودکان و زنان معصوم و رنج دیده وطن گریان ما، قلب تان خراش خواهد برداشت.

    http://www.youtube.com/sarbadaran

    نفرین به وزیرکان و سایر ارکان دولت مافیایی کرزی که ننگ و جدان و شرافت شانرا به باداران غربی خود به گرو گذاشته اند و اندکترین دلسوزی ای به حال مردم ما ندارند.

    این بی‌ناموسان پست تنها با شورش و قیام مردم ما باید جزای این نوکری ها و وطنفروشی هایشان را ببینند.

    آنلاین : وضعیت مصیبت بار مردم مظلوم ما

  • باور کردنی نیست، اما در همین کابلی که هرکنارش غم و انده و فقر و فاقه و ستم موج میزند، در همین کابلی که جوان بیست و یک ساله از ناداری و نیافتن کار دست به خود کشی میزند، در همین کابلی که دهها هزار کودک همه روزه برای یافتن لقمه نانی در زباله ها سرگردان اند، در همین کابلی که هفتاد هزار بیوه زن با فقر و تنگدستی زندگی دارند، و ....

    در همین شهر خانمی به نام منیژه باختری (دختر واصف باختری) که خود را قله ادبیات و فرهنگ میداند، بجای نوشتن از این درد و الام مردم و عاملان این تیره روزی ها، در سوگ موبایل 400 دالری اش یک صفحه وبلاگش را سیاه میکند و بیشرمانه تر اینکه در سوگ یک موبایل بی ارزش از آثار بزرگمردان ادبیات فارسی نقل قولها میاورد و مینویسد که "و خبر کوتاه بود .... موبایلم گم شد!!" و یا درد خود را میخواهد در پناه شعر بزرگ نیما بیان کند که "آهای آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید/ یک نفر در آب دارد می سپارد جان".

    نوشته اشرا خود بخوانید که به میزان بی دردی و بی قلبی این دست قلمبدستان ما پی برید:
    http://shaharnosh.blogfa.com/post-92.aspx

    من پیام ذیل را در پای نوشته‌اش گذاشتم که با سانسورش مواجه شد، اما اینجا میخواهم آنرا کامل بیاورم:

    خانم منیژه،

    من از این نوشته بی ارزش تان این نتیجه را میگیرم:

    1 - وقتی کسی بتواند موبایل چهارصد دالری در شهری داشته باشد که هرکنارش مردم از فقر و فلاکت با مرگ مواجهند، دیگر باید پذیرفت که آنقدر از درد مردم بیگانه است که مسئله اصلی اشرا همان موبایل تشکیل دهد و در روزهایی که هر لحظه خبر هولناک مرگ کودکان و زنان وطن ما به اثر گرسنگی را میشنود، اما این چیزها برایش پشیزی ارزش ندارد و ادبیات و هنرش را در سوگ یک موبایل بی ارزش بکار انداخته به اینترنت مینویسد.

    2- وقتی خانمی دنبالچه خاینانی چون عطا محمد باشد و آنقدر جزئت داشته باشد که بر کلاه جنایت پیشه‌ای گل بگذارد و از وی تقدیر کند، پس به چهارصد دالر چه که به میلیونها دالر هم میتواند برسد، اما از چیزی که تهی میشود، وجدان و شرافت خواهد بود.

    3- کسی که سوگ نویسی را برای یک سرقومندان جبهه گرگان و وطنفروشان (کاظمی) تجربه کرده باشد، طبعا در سوگ نویسی برای یک موبایل هم در نمی ماند.

    4- میزان بیشرمی به اصطلاح قلبمدبستان و نویسندگان را من در این نوشته مختصر تو یافتم که چگونه نقل قولهای از انسانهای بزرگی را در سوگ یک موبایل بی ارزش بکار میبری. این را گویند نوع افغانی خیانت به هنر و ادبیات و توهین به آن آثار بزرگمردانی چون سایه و یوشیج و ....

    5- و من فرق بین خانم منیژه‌ی پرطمطراق و تهی از هرگونه شرم و حیا با هوشنگ ابتهاج بزرگ را در همین استفاده از "و خبر کوتاه بود" یافتم. تو این جمله را در سوگ یک موبایل بکار میبری، اما وی آنرا در سوگ زوج انقلابی و ستم ستیز امریکایی بکار برد که به خطار آرمانهایشان تا سرحد نثار خون شان ایستادگی کردند اما تسلیم زور و قدرت یک ابر قدرت نشدند. وقتی بندی از شعری به این بزرگی را برای یک قضیه پیش پا افتاده به عاریه میگیری باید واقعا عرق شرم بر پیشانی ات شیار ببندد.

    و .... من درسهای دیگری نیز از آن آموختم که نمیخواهم بیشتر اینجا وقتم را به هدر دهم.

    شرم کن!

    • خوشبختانه دوستان دیگری نیز در پای این نوشته خانم منیژه پیام های خوبی گذاشته اند:

      نویسنده: برتولت برشت
      چهارشنبه 8 خرداد1387 ساعت: 20:39

      هیهات بر طنز نویسی مثل تو و منتقد مثل من.

      برتولت برشت زمانی گفته بود: ما در عصری زندگی می کنیم که سخن گفتن از درختان کم و بیش
      جنایاتی است. و من می نویسم ما در عصری زندگی می کنیم که سخن گفتن از درختان به یقین جنایات است.

      این چرند نویسی را حتماً از واصف باختری آموخته ای, اما شهادت می دهم که حداقل درین یک مورد از زیر سایه پدرت بیرون آمده ای و شخصیت مستقلت را یافته ای.

      نویسنده: حسنا
      سه شنبه 7 خرداد1387 ساعت: 13:6

      استادم
      همان سبک اول تان خوب است. این که به دلم چنگ نزد. یا من از فهم این گونه "استایل های نوشتاری" عاجزم یا که واقعاَ این سطر ها کاملاَ شخصی اند و ربطی به ضیاع وقت ندارند. بهرحال، یک سیت موبایل ارزش آن را ندارد که برای خواندنش پنج شش دقیقه وقت ده ها هموطن گرفته شود. خواهی گفت از جملات ادبیانه، یا از جابجایی واژه هایم استفاده کن. این کار را بگذارید در نوشته هایی به گونه قبلی تان انجام دهم.
      اگر خاطر تان نمی رنجد، مجدداَ تمنا دارم به سبک و سیاق سابق نوشته کنید. لغزش به طرف خود بزرگ بینی، از انسان های روزگار ما بعید نیست
      نتیجه اخلاقی:
      موبایل(چارصد دالری) نمیتواند به اندازه باختری بودن(توانا بودن و ادیب بودن) افتخار آفرین باشد.

      نویسنده: فرید
      چهارشنبه 8 خرداد1387 ساعت: 6:15

      قسمت دوم.
      این فقیر با داشتن حقوق ماهیانهء معادل 3600 دالر آمریکایی در اروپا, قسم میخورم که نمیتوانم به یکبارگی موبایل 400 دالری داشته باشم! البته کمی قیمت تر از آن را اجاره کرده ام. قرارداد من دوساله است و هر ماه حدود 25 دالر تحویل میکنم الی دوسال. در پهلوی آن هر زنگ که میزنم جمع همان 25 دالر...و بعد از دو سال من نامه ای راجستر شده عنوانی مرکز خدمات تیلفون بفرستم و خواهشمند شوم که لین مرا قطع کنند. ضمیمهء نامه باید یک کاپی از قرارداد دو سال قبل هم باشد...

      نتایج منطقی:

      به هزار و یک دلیل سخاوتمند نیستید و از ذهن محترم تان هم حرفی نزنید.

      نتیجه منطقی این است که از یکی از ارزان ترین تیلفون ها استفاده کنید که حتی کمره نداشته باشد. هربار که در موتر دفتر از جاده های چهار میلیونی کابل رد میشوید و همجنسی را با لباس پاره و دست دراز میبینید, موبایل خود را مالش و نوازش دهید و خداوند بخشاینده و مهربان را هزار بار شکر کنید و از افراط توبه کنید.

      چالش ها:

      اگر همان یابنده یا دزد, مرد فقیر اما هوشیاری و در عین حال حرامزاده ای باشد, عکسهای شما را بالای خود شما به چهارصد دالر میفروشد و تیلفون را یادگاری نگهداری میکند.

      نیایش:

      که چنین مباد!

      نویسنده: فرید
      چهارشنبه 8 خرداد1387 ساعت: 6:16

      قسمت اول. اول سلام. دوم اینکه بار اول است وبلاگ شما را زیارت میکنم. سوم, با وجود اینکه در طول 10 سال موبایل داشتن یک بار هم هیچ یک از آنها را گم نکرده ام و با شما احساس همنوعی دارم نه همدردی. یعنی حس نمیکنم چه بلایی آمد و خدا کند که برکتش نباشد.از نتایج اخلاقی که شما گرفته اید فقط با اینها موافقم:

      (عکس ها را نباید در حافظه موبایل نگه كني.

      شماره های تماس را باید در کتابچه یاداشت هم نوشته كني. "این برای شما خوب است"
      وقتی موبایلت را در افغانستان گم کردی، نباید برای به دست آوردن آن امید باطل داشته باشی.....)

      تبصره من: 1- نوش جان شما که موتر دفتر به دنبال دارید! من در اروپا ندیدم که حتی دنبال وزیر هم موتر برود. افغانستان هی هی هی افغانستان ...

      2- عجیب است که اگر یکبار موتر نیاید به وظیفه نباید رفت! خدمت به کشور همینگونه است که شما میسنجید. حق دارید بگویید پس چرا خودت رفته ای اروپا و ... عرض میکنم این موضوع جداگانه ایست. من اینجا آموختم که اگر موتر نبود, مشکل خودت است پای پیاده خود را به وظیفه برسان. اگر پول میخواهی باید وظیفه شناس باشی! اینجا یک روز به کار نرسی اخطاریه زبانی تحویل میگیری. بار دوم طور نوشتاری و بار سومی جز از دست دادن کار راه دیگری نیست.

      3- خاک بر سر دفتری که شما را نازدانه ساخته است و برایش تکلیف مینامید. این خیلی شرم آور بود (نباید بسیار وظیفه شناس باشی.) هرچه در این مورد بنویسم بیشتر باعث آزردگی شما خواهم شد.

      4- وقتی از تیلفون خویش نگهداری نمیتوانید, از تکنولوژی استفاده نکنید. اما وقتی از تکنولوژی جدید استفاده میکنید, سطح استفادهء خویش را تا حدی که خلاء های احتمالی آینده را پر نماید, بالا ببرید. یک USB یا همان شی کوچک که فضای اضافی در اختیار شما قرار میدهد, بخرید. اگر امکان آن موجود نیست, عکس های تان را در یک دی وی دی و یا سی دی ضبط و نگهداری کنید. در غیر آن عکس های موبایل تان را در زودترین زمان ممکن چاپ کنید.

    • آقای مرتضی ! با این نوشته ات میخواهی نام بزرگ واصف باختری را بد کنی . زیر هر نامی که می خواهی بنویسی ، بنویس . من از طرز خرامت میشناسم . هر قدر طوفان و باد وحشتناک که از کوه های سلیمان بوزد ،قادر نیست یک برگی از درخت تنومند باختری را تکان دهد . این پیام شما در مضمونی بالا هیچ ارتباط ندارد . سُواستفاده از خاطرات یک خانم و نوشتن یاوه ها و گزافه گویی های بی معنا ، تلاش مذبوحانه بقهٌ بویناک را ماند که در لجن زار گلخن حما م اسیر افتاده است .

  • اطفال که د راین ولایت از گرسنگی تلف شده اند نماینده درپارلمان دارد این دومین باریست که فاجعه انسانی در یگ ولایت پشت سر هم به وقوع می پیوندد وقتی مردم به نمایند؛ مورداعتمادی رای میدهد یگانه خواست شان این است که به وضع انها رسیدگی شود به نظر من این یگ سو؛ استفاده از نیات پاک مردم است وبس .شعری را بیاداوردم که فکر میکنم برای این چینین ادم ها سروده شده باشد خدا بیامرزد پدر شاعررا چه به جا گفته است.......توکزمحنت دیگران بیغمی .. نشاید که نامت نهد ادمی .تو ای نماینده دروغین معاشیکه از پارلمان میگری وموتر مودل بالاهم زیر پایت این همه نازونعمت وجدانت را فرو برده کوروکر شده؛مگر تو توسط ارا؛ تلف شده ها به این مقام نرسیدی ایا اینست پاداش انهالحظه؛ سر به گریبان فرو بر فکر کن کی هستی ایااین اطفال ارزو نداشتند که روزی مثل تو باشند ایا این نفس الوده شماه چقدر باارزش ترازانهاست من وقتی سایت کابل پرس? راباز کردم از دیدن این خبرانقدرناراحت شدم که خودم را لحظ؛ فراموش کردم ونا گزیر شدم ازدرد دلم چنین بنویسم چون اطفال درد خاصی وحقی خاصی دارد..

  • خيلي درد آور بود.. هرچند اين زخم اينقدر قديمي شده كه گاهي فراموشش مي كنيم.... اميدوارم كشورم ايران به جاي خرج كردن پولش در لبنان و فلسطين كمي به همزبانانم در افغانستان توجه كند. برايتان آرزوي روزهاي خالي از جنگ و تبعيض و فقر را مي كنم. هر چند در كشور خودم هم فقر و تبعيض بيداد مي كند

  • inha wagheiate jame mast
    bayad ba chashme baz did wa ba gosht o post o ostokhan lams kard
    ma dar morede afrigha dide boodim wa shenide boodim wali
    bayad danest ke afghanistan daste kami az afrigha nadarad
    tarikh in ra be khater dashte bash ke roozi mosabbebine in niz mijazat khahand shod
    dar akhar ba arezooye naboodie islam
    amin

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس