هویت زنان افغانستان بسته به داشتن محرم شرعی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مثل همیشه در صفحه ای فیس بوکم مطلب می خوانم به یک متن کوتاه بر میخورم که نوشته- "از پذیرفتن زنان بدون محرم شرعی معذوریم" ادامه مطلب را می خوانم، ماجرای هوتل است درقندهار که خانم ها اجازه ندارند بدون مرد همرای شان وارد شوند و این را باید بگویم وقتی وارد هوتل شدند محل نشستن یک جا نیست، جای زنانه و مردانه می شود و مرد لازم است تا این خانم داخل هوتل شود، در واقع اجازه ورود به آن مکان و ثبوتی که این خانم بدون اجازه محرم شرعی از خانه خارج نشده. درذهنم غوغای ایجاد می شود، یادم می آید زمانی را که مردی در همسایه گی مان زنش را در حد مرگ کتک زده بود چون بدون اجازه وی به دیدن تنها برادرش که بعد از تقریبا بیست سال مهاجرت برگشته بود، رفته بود.
وقتی می بینی دهن های متعفن شان را باز می کنند، از استحکام خانواده صحبت می کنند- اسلام برای زن ارزش قائل شده است، زن مادر، خواهر، دختر و همسر است، در اسلام به عفت زن احترام گذاشته می شود و حرمت آن را باید نگه داشت و ... دنیای غرب از زن کالای تجاری ساخته است و... اسلام یعنی استحکام خانواده. شیخ عرب می گوید: شما بگوید وقتی مردی دختری داشته باشد شش ساله و خودش به مسافرت برود کی باید از اون مراقبت کند؟ معلوم است که باید به عقد نکاح مرد مسلمان دربیاید که تکیه گاهی داشته باشد.
آدم دلش می خواهد دنیا را بالا بیارد و روی آن شیخ استفراغ کند.
ازروزی که پا به افغانستان گذاشتم متوجه شدم که قضاوت ها درموردمن، نه تنها من بلکه همسال من طوری است که گویا گناه بزرگی را مرتکب وکارمغایربا دستورات وتعالیم شریعت انجام داده وعملی را مرتکب شده ایم که نه تنها خودمان بلکه خانوادهای مان هم باید ازآن خجالت بکشیم وبه اصطلاح سرخود را نزد این وآن، خویش وبیگانه بلند نکنیم، وآن اینکه بدون اینکه محرم شرعی همراهمان باشد به یک کشور خارجی سفرنموده وبرای تحصیل به یک کشوربه اصطلاح غیر مسلمان رفته ایم.
میدانم، شاید گفتن اینها خنده دار به نظر برسد اما این حقیقت تلخ جامعه ی من است که باید قبول کرد و بی صدا بلعید. اما گاهی درد ها بی اختیار به واژه ها تبدیل میشوند و می بینی به خود خودی میریزند روی کاغذ و تو باید درد زایش آن را با خورد شدن استخوانت احساس کنی، اما چاره ی نیست باید بریزند.
درین مدت که من به دور از سرزمین پدریم راحت وبدون دغدغه وتشویشی مصروف تحصیل بوده ام پدر، مادروبسته گانم چقدررنج کشیده و حرف شنیده اند. چه اندازه ترسیده اند که نکند خطری مرا تهدید نماید. ودرآینده مشکلی برایم درست شود ومن نتوانم به راحتی درافغانستان به زنده گی عادی ادامه دهم. وقتی می خواستم به افغانستان سفرکنم پدرومادروبسته گانم چندان موافق نبودند تعجب می کردم وبرایم پرسشی بود که آنها نمی خواستند جواب صریح برایم بدهند وازدادن پاسخ طفره می رفتند وفقط می گفتند هروقتی که تحصیلاتت را به اتمام رساندی بازتصمیم بازگشت به افغانستان را بخیربگیر. معنای این را نمی فهمیدم ودرک نمی کردم که درغیاب من ذهنیت های بیمارچه تصوراتی را که نپراکنده اند وچی چیزهای را که نبافته اند وچه سنگی گرانی را که بربازوان نحیف من نغلطانده اند.
اما این تصورات که فراورده ذهنیت های بیمارعده ای می باشد متاسفانه کارگرافتاده وقضاوت ها درمورد من و همسال من وحتا موضعگیری ها را تغییر داده وبرداشت ها را به شکل افراط آن دیگر گون نموده. درحدی که مثلا : خانواده من را نگران وضع من به خصوص وقتی درختم تحصیلات به کشور برگردم ساخته است چیزی که درین سفرنمونه ها ونشانه های آن رابعینه مشاهده کردم وبا تمامت مشاعرتماشایش نمودم.
به قول یکی ازدوستانم " چه ساده هستم" وچه قدر"بی پروا وبی توجه به پیرامونم" که هیچ حدس نزده می خواستم با سفری به افغانستان به اصطلاح سیاحت هم داشته باشم،مثلا: به بند امیربروم وبه مزارشریف سفر کنم وبه غوربند سرزمین پدری ام بروم وخویشان ونزدیکان و وابسته گان نزدیک پدرم را از نزدیک ببینم وملاقات شان کنم وازخاطرات سفر وایام تحصیل ودانش های که اندوخته ام برای شان خاطره ها تعریف کنم؛ بیچاره من! چی ساده وخیالاتی! برایم آرمان شهری ساخته بودم و وقتی بنیاد های این اتوپیایم سست وبی اساس جلوه کرد که درمتن واقعیت قرار گرفتم ووقتی می خواستم به مهمانی یکی ازخویشاوندانم بروم به سختی ازطرف فامیلم ممانعت شدم که نکند خدای ناکرده بلای برسرم بیاورند ودرد سری برایم درست شود که تلافی وجبرانش را کرده نتوانم که هیچ بل شاید یک سالی که ازدوره تحصیلاتم مانده نتوانم به آن بپردازم ورویای فراغت وپوشش لباس داکتری به واقعیت نپیوندد. چی رسد به اینکه بخواهم به سفرها درداخل افغانستان ودیدار ازاماکن توریستی وسیاحتی وبه خصوص جای آرمانیی که درشب ها به خواب می دیدم ودرروز ها به تخیلم تصویرش را برابر با سلیقه ام نقاشی می کردم، بند امیر، دره زیبای غوربند زادگاه محبوبم، بنا به قولی مطلع الشمس وجودم وطلیعه گاهی که برای اولین باردرافق تاروطن ازآن جا طلوع کردم تا شاهد این همه تحولات معمولا ناهنجاروتلخ بوده باشم و...؛ بپردازم وبا سفر به آن جای ها ازمفاخرفرهنگی ومنظره های طبیعی وجلوه های اززیبایی طبیعت گوارای میهنم، تصاویری را درحافظه ام ذخیره کنم.
وقتی این همه را دیدم وازنزدیک وبا تمام مشاعر تماشایش نمودم آنگاه دانستم که راستی نباید این قدربی پروا باشم ونباید اینقدرساده انگاروساده دل وعاقبت نیندیش باشم باید درست درک کنم که ذهنیت های بیمارومغزهای پوک ومریض می توانند برای امثال من کلی خطربه وجود بیاورند ومی توانند درذهنیت های جمعی کلی تصویر غلط ازمن، افکارم وباورهایم نقاشی نمایند که بتواند درموضعگیری های مردم وتوده ها تاثیرگذار باشد. درد عظیمی وغیر قابل وصف در تمام وجودم احساس و با تک تک سلولهایم لمس کردم ،وقتی دیدم درک بسی مسایل ساده و پیش پا افتاده ازتوان درک شان بسیاربعید ودوراست.
وبازهم این مطلب برایم آفتابی شد که زنان درکشورمن چه قدربامشکلات دست وپنجه نرم می کنند وبا چه موانعی رودررویند وتیرباران زنی درغوربند درحین اقامتم درافغانستان، قتل زنی همراه با دوطفلش درغزنی، قتل دختری به خاطرنقشش دریک سریال، تهدید دختری به خاطری که ورزشکاراست ودربرخی ازفلم ها واعلانات تلویزیونی نقشی به دوش گرفته، ازدواج های اجباری، خودسوزی ها ، عذاب های روحی روانی و زندانهای خانواده گی وده ها ازین وقایع آنگاه، حالا بود که برایم درک کردنی شد وفهمیدم که درچی کشوری قرار دارم وقرار است که درآینده درهمین کشوربه اصطلاح به شغل شریف طبابت وعلاج بیماران بپردازم .
راستش را بخواهید ازهمین حالا دراندیشه ام که چی خواهد شد؟ چگونه خواهد توانستم بااین افکاربیمارومریض که دردوروپیش اقوام دور ونزدیکم موجود است مواجه وکناربیایم ؟ تصور کنید درهمین شهرکابل که مرکزکشور وپایتخت مملکت من است وبه اصطلاح مردم شهری واقشارروشن فکروتحصیل کرده وباسواد درآن زنده گی می کند که این همه افکارارتجاعی وعقب افتاده وانسان های قرون وسطایی زنده گی می کنند وکنش های زن ستیزانه وزن آزارانه به وفوردرآن به مشاهده می رسد راستی هم دیگر مردمان که دردرهای دورافتاده زنده گی می کنند آنگونه که گذشت فکرکنند خیلی جای تعجب نباید باشد.
پيامها
10 اكتبر 2013, 08:38
در اسلام حقوق زن و سگ یک برابر است:
۱. برای سگ صاحبش نان میدهد، برای زن نفقه اش بدوش مرد است.
۲. زن مسُول حفاظت دارایی مرد در خانه است، اگر بطور درست عمل نکند، او را از خوابگاه خود دور میکند و اگر این عمل تکرار شود،حق دارد او را بزند.
سگ نیز مسُول پاسداری خانه صاحبش است. اگر غفلت کند، صاحبش بالایش قهر میشود و او را میزند.
۳.زن برای مرد طفل بدنیا می آورد، سگ نیز برای صاحبش چوچه به دنیا می آورد.
۴.مرد که طفلش بزرگ شد، او را بنام عروسی سودا میکند. چوچه سگ خویش را نیز بالای دیگران سودا میکند.
15 اكتبر 2013, 03:17, توسط fetrat
سايت كابل پرس فقط كامنت هاي اسلام ستيزانه را حذف نميكند گويا گرداننده گان سايت يك هدف را دنبال مي نمايند و ان ستيز با اسلام است.