ارگ نشینان بدون "اپوزیسیون"، با خاطر جمع به انتخابات میروند!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بازی ماهرانه تیم حاکم مستقر در ارگ که متشکل از عناصر افغان ملت، حزب اسلامی، تکنوکراتهای غربی و تندروان قبیله گرا است، در هر مرحلهء انتخاباتی، نبض سیاست و بازی های انتخاباتی را بدست داشته و تواتسته اند با مهارت کامل، رقبای سیاسی را از صحنه بیرون نموده و خود با کامیابی بر اریکهء قدرت تکیه زنند. در انتخابات ریاست جمهوری گذشته هرچند تیم داکتر عبدالله عبدالله منحیث رقیب قوی به میدان وارد شد و با بدست آوردن آرأ چشمگیر توانست پایه های این حاکمیت را به لرزش درآورد، اما چون ارگ نشینان قبلا این مامول را سنجیده بودند، به تقلب گسترده پناه برده و آخرین ضربه را به حریف وارد نمودند.
با گذشت بیش از 12 سال از تشکیل حکومت جدید، سپری شدن دو انتخابات ریاست جمهوری و دو انتخابات شورای ملی، هنوز هم در شرایطی قرار داریم که هیچ جریان مخالف سیاسی یا اپوزیسیونی شکل نگرفته است. البته باید خاطر نشان ساخت که موجودیت اپوزیسیون و جریانها مخالف سیاسی در فضای دموکراتیک برای "فلتر نمودن" هوای سیاسی، لازم است تا فضا را از گرد و غبار فساد، معامله و خیانت فلتر نموده و شهروندان را مجال نفس کشیده بدهد. این اپوریسیون است که با نظارت شدید بر کارکردهای حکومت میتواند آنرا در برابر مردم و جامعه سیاسی حسابده قرار دهد. سیاست ها، برنامه ها و پالیسی های حکومت فقط توسط یک اپوزیسیون جدی مورد نقد قرار گرفته و به آگاهی مردم میرسد. هرگاه اپوزیسیون یا جریان فعال سیاسی مخالف حکومت که بر مبارزه مدنی اتکا داشته و بدون زد و بندهای معامله گرانه و جاه طلبانه وجود نداشته باشد، دور نخواهد بود که کشور از مسیر مردمسالاری بسیار به سهولت بسوی استبداد و دیکتاتوری حرکت نماید. هرچند این استبداد بشکل خشن و دیسپوتیک آن مشاهده نشود ولی در آخرالامر کار را به همان جاها نیز خواهد کشاند.
طی سالهای قبل، نشستها، جبهه ها، مجالس و اتحادهای مختلف پدید آمدند. اینها میرفتند تا به جریان مخالف سیاسی مبدل شوند اما ضعفهایی که این جریانها درخود داشتند از همان ابتدا تزلزل و عدم پایداری شان را برملا میساخت. حال ببینیم این ضعفها کدام بودند؟
نخست، این جریانها برخاسته از بقایای جنگهای گذشته و با تمرکز بر چهره ها، و رهبران جنگی قبلی شروع به کار نمودند. مردم از همان ابتدا با دیده شک بر این اتحادها و جریانها نگریسته و بر آنها مهر عدم اعتماد زدند. تأکید بیشتر این چهره ها و عناصر فقط برای حفظ وضعیت خود و تحفظ از عدم تعقیب بر اساس سابقه شان بود. آنان از این ترس داشتند که مبادا گذشته جنگی و جرمی آنان باعث گردد که وضعیت فعلی شان مورد تهدید قرار گرفته و از جاه و جلال کنونی خلع گردند. همچنان رهبری این اتحادها چنان شکننده و خلل پذیر بود که فقط یک "امپلق" از بیرون ماننده وعده چوکی و منصب، میتوانست هر نوع گردهمایی آنان را مانند حباب روی آب نیست و نابود سازد.
ثانیا، ترکیب این جریانها و اتحادها آنچنان غیر متجانس بود که نه تنها از لحاظ شکلی بلکه از لحاظ ماهوی نیز هیچ نوع همخوانی میان عناصر تشکیل دهنده وجود نداشت. از لحاظ سیاسی و مدنی نیز هریک وابسته به طرز تفکر و بینش خاص خود بودند که هیچ نوع شالوده فکری و سیاسی واحدی روی میز نداشتند و تنها مشخصهء که آنان را گردهم میاورد همانا استراتیژی حفظ موقف شخصی و افزایش قدرت و گرفتن امتیاز بود.
ثالثا، برنامه سیاسی ایکه این اتحادها و مجامع باید دنبال میکردند، بسیار آشفته و غیرواقعی بود. گاه بر مبنای تبارگرایی میچرخید، گاه تغییر نظام را شعار میدادند، گاهی به عدالتخواهی ژست میگرفتند و زمانی هم از حکومت انتقاد میکردند، در حالیکه اکثر چهره ها از بدنه همان حکومت جدا شده و یا در حال معاش گرفتن از آن بودند. هیچ نوع برنامه پایدار سیاسی که بر تداوم کاری تاکید داشته و تعهد عناصر ذیدخل را برای مراحل پیشرونده سیاسی ایجاد کند، وجود نداشت. البته روی کاغذ همه چیز درست بود اما در بحث های میان گروهی و در روابط میان افراد این اتحادها تعهدات شخصی و گروهی بجای تعهدات سیاسی می نشست. علاوه بر آن، وعده وعید ها روی دسترخوانها و مجالس مهمانی همیشه بر برنامه ها میچربید.
رابعا آنچه از همه مهمتر بود، هیچ یک از این اتحادها و جریانها با عناصر تشکیل دهنده آنها، همانند ارگ نشینان، اعتقادی به مردمسالاری، مبارزه دموکراتیک و حقوق شهروندی و بالاخص حقوق بشر و حقوق زنان نداشتند. اکثریت تشکیل دهندگان را ناقضان حقوق بشر و حقوق زنان تشکیل میداند. آنان از دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زن و امثالهم منحیث وسایلی برای جلب نظر مردم و حمایتهای خارجی استفاده میکردند و در خفا همانا برداشتهای سنتی خود از مسائل اسلامی، عقبگرایی و بنیادگرایی را دنبال میکردند. چه بسیار عناصری هم در این روندها موجود بودند که هیچ نوع اعتقاد سیاسی و ایدئولوژیکی نداشتند و فقط از آب گل آلود ماهی میخواستند.
ارگ نیشینان بسیار بخوبی از این مشخصات جریانهای مخالف واقف بودند. آنان شکنندگی و عدم پایداری این جریانات را میدانستند و با هشیاری تمام در پی آن بودند که بتوانند ضربه ها را وارد سازند و هرنوع جریان مخالف را از پا درآورند تا پنجه های شان را بر قدرت محکم تر ساخته و برنامه های شان را جامه عمل بپوشانند. بدین ترتیب سیاستی را که ارگ نشینان در برابر اتحادهای به اصطلاح مخالف رویدست گرفتند، بالعموم بر دو محور تمرکز داشت:
نخست، تهدید و فشار: ارگ نشینان و تیم حاکم از سابقه افراد و گروه های به ظاهر مخالف به خوبی واقف بودند. آنان میدانستند که کجا را فشار دهند که حریف مجبور به تمکین شود. آنان احساسات مردم در برابر اشتراک کنندگان در جنگهای داخلی را خوب میدانستند و نقش تبلیغات را از ذهن دور نداشتند. در این روند از نشرات رسانه های بیرونی و حامیان قربانیان جرم و جنایت نیز منتهی سوء استفاده را مینمودند. اما خنجر تهدید و فشار شان را چنان نامرعی نگه میداشتند که مخالفان بعدا بر نیت شان شک نکنند گه گویا اینان حقیقتا در پی خلع آنان از قدرت و حیثیت کنونی میباشند. آخرین نمونه از این دست را در بازی ای میبینیم که در برابر جنرال دوستم انجام دادند. دوستم که به دنبال رسیدن به چوکی معاونیت نمیدانست که چه دامی برایش ساخته اند، خود را در تله انداخت و بازبان خود بر "جنگ سالار" بودنش اعتراف کرد.
دوم، معامله و خریدوفروش: از شروع هر جریان مخالف الی آخرین روزهای انتخابات بازار معاله و خریدفروش برای مقامها و چوکی های دولتی را گرم نگهداشتند. تیم حاکم بسیار به سهولت، سرمایه ملت و دارایی های عامه را ملکیت شخصی و "پدری" خویش دانسته و آنرا برای تحفظ حاکمیت و نگهداری قدرت بیحد و حصر شان، با مخالفان به معامله گذاشته اند. چنانچه در انتخابات قبلی برای محقق و دوستم پیشنهاد مقامهای وزارت را نموده و بعد زیر قول شان زدند که باعث خشم این دو گردید. در پروسعه معامله و خریدفروش کنونی نیز به اساس افشاگری های عطا محمد نور، والی بلخ، تیم حاکم چنان حاتم بخشی هایی را شروع کرده بود که گویی این همه پول میراث پدران شان است.
بدین اساس تیم حاکم ارگ نشین بسیار با مهارت و هشیاری حریفان سیاسی را از صحنه حذف نموده و به انتخابات میروند. اینکه کاندید مورد نظر آنان کیست و کدامیک میتواند خوبتر برنامه های آنانرا به منصه اجرا گذارد در معاملات بعدی و گذشت و گذار های انتخاباتی بهتر معلوم خواهد شد. اما آنچه برای راهیان مردمسالاری و باورمندان بر مبارزه مدنی قابل آموزش است اینست که برای داشتن یک جریان سیاسی آگاه و فعال باید در برابر دسایس و توطئه های سیاسی هشیار باشند. جلو هرنوع تشتت و آشفتگی فکری را گرفته و با اعتقاد کامل بر موازین مردمسالاری، حقوق شهروندی و حقوق بشر بر رهبری شایسته، مردمی و پاک از جرم و جنایت تأکید نمایند. این افراد و نیروهای باید بدانند، تا آنکه جریان سیاسی فعال یا "اپوزیسیون" دموکراتیک تشکیل نگردد، مردمسالاری ناتکمیل و غیر واقعی خواهد بود و این استبداد است که حرف آخر را خواهد گفت.