صفحه نخست > دیدگاه > نویسندگی و حقارت آن

نویسندگی و حقارت آن

محمد آصف دادگر
دوشنبه 21 اكتبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

نویسندگی و بیان افکار توسط متن، خیلی سخت و جان‌کاه است و به همان تناسب در خود شرینی و لذت هم دارد. آن هم لذتی از جنس عسل؛ درآوردن یک عالمه نظریات، افکار و ایده‌ها در قالب متن خانا، جذاب و جالب کاری هر کسی نیست، اما اینکه هرکسی بیاید و نظریات خود را ولو با سبک کلاسیک و بسیار پیش پا افتاده بنویسد خود نوعی آزادی روحی را در درون نویسنده ایجاد می‌کند. روح که از همه کس و همه چیز خسته شده و نیاز به گفتن درد‌های دارد، که کسی حاضر به شنیدن اش نیست، نیاز به خالی کردن بغض دارد، که کسی تحمل خالی کردن اش را ندارد، این درد‌ها فقط با نوشتن و در آوردن، آن بغض گلو گیر در قالب متن، قابل تفسیر و بیان است. نوشتن هر حرف، آزادی روح را بیشتر و بیشتر می‌سازد، نوشتن کلمه‌ها بار های سنگین بغض و درد را سبوک‌تر می‌سازد، و نوشتن جمله‌ها دریچه امید را در دور دست‌ها باز می‌کند. نوشتن فقط خالی کردن بغض و درد نیست، بعضی وقت‌ها نویسنده خوشی‌های خود را مکتوب می‌کند و آن را به خاطراتش می‌افزاید. خوشی های که خیلی ها توانایی درک آن را ندارد، و خیلی ها توانایی شنیدن آن را! نویسندگی دشوار تر از آن است که خواننده‌گان تصور می‌کنند، خواندن یک متن جالب برای خواننده شاید راحت باشد، اما باید به یاد داشت که نوشتن آن متن جالب برای نویسنده کاری است خیلی درد آور! شاید سوال شود که وقت درد آور است چرا می‌نویسد؟ باید گفت نوشتن آخرین راه‌حل برای نویسنده است، چون فقط با آن می‌تواند درد های خود را باز گو کنند، آخرین محل امن برای نویسنده آغوش گرم کلمات است، که با آن باید زندگی کند، و زندگی کردن را به هم نوعان خود بیاموزاند. رفیق تنهایی های یک نویسنده فقط نوشته هایش است، و کلمات که با آن زندگی می‌کند. پس چیطور می‌توانند بدون نوشتن زیست داشته باشند.

علاقه مندان نویسندگی خیلی زیاد اند، خیلی‌ها اما در میانه راه می‌مانند و نمی توانند به ادامه این راه پر خطر بیایند، راه که کسی را برای کمک نداری خودت هستی و فقط خودت! هیچ کس نمی تواند تورا کمک کند، و تو هم با مشکلات متعدد مواجه خواهی شد، خیلی‌ها در میانه‌ی راه می‌مانند، خیلی‌ها در میانه راه قربانی می‌شوند، ولی بعضی‌ها به آخر می‌رسند، و ادامه این راه پر از مشقت را پیش می‌گیرند. در این راه به کارزار سیاهی می‌روند، به جنگ غول و دیو، و به نبرد جهل و بی‌خردی! هیچ ندارند برای مبارزه با این دشمنان وحشت ناک، و قدرت مند. تمام هستی نویسنده قلم اش است، با نوشتن هر حرف به قلب غول خنجر می‌زند، با نوشتن هر کلمه قلب سیاهی را می‌شکافد، با تکمیل کردن هر جمله جهل و بی‌خردی را به زنجیر می‌کشد. زبان نویسنده نوک قلم اش است هر چه با نوک قلمش بر روی کاغذ خط، خطی می‌کند تمام رمز و راز او را حکایت می‌کند. فرصت‌های نویسندگی با وارد شدن شبکه های اجتماعی رشد کرد و توجه خیلی‌ها را به خود جلب کرد، شبکه‌های اجتماعی به حیث یک خانه‌ی امن برای نویسندگان مبدل شده است، نوشته‌ها از همین آدرس در دست‌رس علاقه مندان قرار می‌گیرد، و نظریات در مورد آن شنیده می‌شود، فرصت بزرگ است برای نویسندگان، و علاقه مندان شان تا بتواند از طریق آن ارتباطات شان را بیشتر قائیم بسازند. اما این شرایط همیشه قابل تطبیق نیست، نویسنده در زندگی اش نیاز به مادیات هم دارد و نمی‌تواند بدون آن اعلام موجودیت کند. درد آور ترین جایش همین جا است، این جا دیگه کارد رسما به استخوان می‌رسد، صبر و تحمل همه از بین می‌رود، و روزگار زهر تلخش را به کام نویسنده می‌ریزد. این جا است که باید از کنار بعضی حقایق بدون عکس العمل بگذری، این جاست که باید برای بعضی از اشتباهات توجیه ساخته و خود را قناعت بدهی! چون نمی‌توانی در برابر آن قد راست کنی و هر آنچه را می‌خواهی بینویسی. در این جا باید داخل چوکات مشخص شده خود را عیار بسازی، و طبق سیاست تعریف شده آن مکان با کلمات بازی کنی. زمان خود را مقید به چوکات کردی آن شخص قبلی نیستی، باید به امر و نهی بعضی‌ها کله بجنبانی، برای منافع کتله‌ی به ساز شان برقصی. این جاست که از خودت بدت می‌آید، کاش هیچ گاهی نمی نوشتی! چرا نوشتن در مقابل پول برای نیک نامی و نان یابی؟؟ نیک نامی اش مال صاحب ثروت و قدرت است، نان اش برای توی نویسنده. توی که توانایی نداشتی برای سه وعده غذایت قوت کافی تهیه کنی و مجبور شدی دست به چنین عمل شنیع بزنی! تو دیگر برای بیان حقایق،کسر درد و تقسیم خوشی قلم نمی زنی، حالا تو برای بدست آوردن پول می نویسی، هدف تو از نوشتن باز گوی درد های نگفته نیست، حالا تو در زمان نوشتن هر کلمه جنبه‌ی مادی اش را هم می‌سنجی . حالا در نوشتن تو یک اصل دیگر افزوده شده، باید منافع یکی دیگه را هم در نظر داشته باشی . باید نویسندگی را آن قدر حقیر کنی که بتوانی به سهولت نان به دست آوری! این‌جا دلت می‌خواهد کاش هیچ گاهی نمی نویشتی. این‌جا است که می‌بینی نوشتن درد تو را تسکین نمی‌کند، در این‌جا درک می‌کنی که نوشتن دیگر بغض گلو گیر را خالی نمی‌تواند، و در این‌جا می‌آموزی که دیگر آغوش گرم کلمات جای امنی برای تو نیست. زندگی تو حالا نوشتن نیست، زندگی تو فعلا پولی است که سه وعده غذا ات را تآمین کند. این جا است که از خودت متنفر میشوی! کاش هیچ گاهی نمی نویشتی!

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس