صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > مکث کوتاہ روی نژاد و زبان ھزارہ

مکث کوتاہ روی نژاد و زبان ھزارہ

علی تورانی
سه شنبه 14 جنوری 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

پیش ازین که در مورد زبان ھزارگی ابراز نظر نمایم،لازم می بینم که اول باید پیشینه تاریخی ملت ھزارہ در نظر گرفته شود، زیرا زبان و نژاد باھم پیوند نا گسستنی دارد که یکی را بدون دیگر نمی توان مورد بررسی قرار داد.
دانشمندان و محققانی که در مورد ھزارہ ھا تحقیق نمودہ اند ھمه اتفاق نظر دارند که ھزارہ ھا از نژاد ترک و مغول ھستند. پروفیسور شرافت عباس یکی از پزوھشگران شبھه قارہ ھند، نسبت به قوم ھزارہ چنین نظر دارد:
به رغم اختلاف نظر ھای که در مورد پیشینه تاریخ و منشاء نژادی ھزارہ ھا وجود دارد ، ھمه محققان و دانشمندان بر این باور ھستند که مردم ھزارہ از نژاد زرد می باشند و بدین ترتیب زنجیرہ نژادی آنان مستقیم و یا غیر مستقیم به مغول ھا منتھی می شود و شاید بدین ملاحضه می باشد که نویسندہ مقدمه تاریخ رشیدی ۔ ن۔ الیاس ھزارہ ھا را نظر به سیمای مغولی شان مغول ھای ناب خارج از مغولستان می خواند ۔ چنانکه ممکن است ھمین سیمای مغولی موجب گردیدہ باشد تا حد اکثر مناطق پاکستان مردم ھزارہ را به گلگت و یا بلتستان مرتبط بپندارند ۔ زیرا ساکنان این مناطق نیز قیافه مغولی دارند ۔ (طلوع فکر شمارہ دھم)
دکتر سید عسکر موسوی در مورد ترک و مغول بودن ھزارہ ھا چنین ابراز نظر می نماید:
ھزارہ ھا یکی از قدیمی ترین ساکنان منطقه و آمیزہ از نژاد ھا و گروہ ھای مختلف ھستند، که لشکریان چنگیز خان و امیر تیمور فقط بخشی از آنھا ھستند و نسبتا جدید به شمار می آیند۔ ساختار قبیله ای و زبانی ھزارہ ھا تا حدی ‍زیادی از ھمه این مردمان گوناگون تاثیر پذیرفته است. نیاکان ھزارہ ھا به ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که پیش 2300 سال پیش از شمال وجنوب ھندوکش به نواحی موسوم به ھزارستان کنونی مھاجرت کردہ بودند باز می گردد . آنان از جنوب آمدہ بودند تا آیین بودایی را گسترش دھند و در مسیر شان تا شمال ھند را فتح کردند۔ راھبان بودایی که بودیسم را به ارمغان آوردند. آن چنان که از اشیاء دست ساز پیدا شدہ در درہ بامیان می توان دریافت. احتمالا از نپال تبت و جنوب چین آمدہ بودند. زبان ترکی با لھجه ھا و گویش ھای فراوان آن از سالھای قبل از میلاد به طور وسیع در بامیان صحبت می شدہ است۔( ھزارہ ھای افغانستان ص 73 )
در افغانستان کنونی دین بودایی در دوران سلطنت کوشانیان گسترش یافت. درین مورد جواھر لال نھرو می نویسد:
در قرن اول پیش از میلاد مسیح کوشان ھا یک دولت بزرگ در نواحی مرزی تشکیل دادند و این دولت به تدریج به یک امپراتوری پھناور مبدل گشت این امپراتوری تقریبا 300 سال دوام یافت. امپراتوری کوشان از جھات مختلف جالب توجه است.این دولت یک دولت بودایی بود و یکی از امپراتورانی آن به نام کانیشکا از جمله ھواداران جدی و پر حرارت آیین بودا و "دھارما " بود.در نزدیک ھای پشاور که پایتخت آنھا بود شھر تاکشاشیلا (تاکسیلا) قرار داشت که طول سالیان دراز یکی از مراکز عمدہ فرھنگ بودايی به شمار می رفت. کوشان ھا اصلا از نژاد مغولی بودند۔ ( نگاھی به تاریخ جھان ص 177 )
درینجا باید تذکر بدھم که محققانی که مردم ھزارہ و یا کوشانی ھا را مورد تحقیق و بررسی قراد دادہ اند آنھا فقط مجسمه ھای بودا در بامیان را در نظر گرفته اند، در حالیکه شھر تاکسیلا در نزدیکی شھر راولپندی پاکستان ، بقول نھرو یکی از مراکز عمدہ بودایی ھا به حساب می آمد. ھمین گونه در منطقه "سوات ایالت خیبر پختون خواہ پاکستان نیز مجسمه ھای بودا ھرجا به چشم می خورد که حکایت از دور کوشانی ھا دارد.
جلال اوحدی در مورد پیشینه تاریخی مردم ھ‍زارہ می نویسد:
مطالعه تاریخی نشان می دھد مردمی که امروز بنام ھزارہ خواندہ می شوند اکثریت آنان در گذشته ھای تاریخی بنام ھزارہ نبودہ بلکه بنام ھای "دای" و یفتلی و در مقطع ھای از تاریخ بنام " زابلی" "ترک" "ترک خلج ، غوری و غرجستانی خواندہ می شدہ اند و قبایل دای ھا از جمله قبایل ساکه ھا می باشند و از مغول نژادان به شمار می آیند
یا، از ترکیب دای ھا ، کوشانی ھا ھپتالی ھا، ترک ھا، مغول ھا و غیرہ امروز ملتی به وجود آمدہ است که بلا استثنا ھمه بنام ھزارہ مسما گردیدہ و ھزارہ خواندہ می شوند ۔
(ترکیب قبایلی در ساختار ملی ملت ھزارہ ص 97 ۔ 98)
محمد تقی خاوری یکی از نویسندگان ھزارہ در ایران در مورد فرق ترک و مغول به نقل قول از رشید الدین فضل الله می نویسد:
رشید الدین فضل الله با این نظریه بسیاری از زاویای تاریک قضیه را روشن نمود که ترک و مغول به لحاظ ریشه ھای قومی یکی بودہ اند و اگر تفاوتی به وجود آمدہ ، از این روی است که زبان شان با یگدیگر متفاوت بودہ است.( مردم ھزارہ و خراسان بزرگ ص 55 )
پژوھشگران غربی که از طریق آزمایشات ژنتیکی و ساخت جسمی ھزارہ ھا را مورد تحقیق قرار دادہ اند ، آنھا نیز بر ترک و مغول بودن ھزارہ مھر تصدیق ثبت کردہ اند.از آن جمله تیم "ژنتیک ساینس" بریتانیا بعد از آزمایش ژنتیکی ھزارہ ھا را مغول تبار قرار دادہ اند که نتیجه آن آزمایش بصورت کتاب در دانشگاہ کویته بلوچستان موجود است.
درین بابت یکی از محققانی ھزارہ عباس دلجو می نگارد:
امروز علم جمجمه شناسی در جھت تشخیص وابستگی ھای نژادی انسانھا ، کمک بسیاری به باستان شناسان و تاریخ نویسان کردہ است ، چون جمجمه انسان تنھا بخشی او اسکلت انسان است که باستان شناسان با مطالعه ریخت شناسی جمجمه ھا ، وابستگی ھای نژادی تشخیص می دھند . از طریق بررسی جمجمه ی ھزارہ ھا با استفادہ از علم جمجمه شناسی، نیز ثابت گردیدہ که آنان ترک تبار می باشند.
آقای پروفیسور لویی دوپری باستان شناس مشھور امریکایی روی جمجمه ھای مردمان ساکن در افغانستان تحقیق کردہ استت. ایشان بر اساس شکل و ساخت سر و بینی و قامت و جمجمه انسان ھای افغانستانی ، سه سنخ نژادی را درین کشور مشخص کردہ و ھزارہ ھا را سنخ ترک تباران آوردہ است. باشندگان موجود در افغانستان امروزی را با نظر داشت جمجمه ھای انسان ھای ساکن در آن دیار و ضوابط انسان شناسی موجود به سه گروہ تقسیم می کنند. نخست نژاد قفقا‍زی که شامل اقوام تاجیک، پشتون، بلوچ، و نورستانی می شوند. دوم مردم ترک نژاد که کلا اقوام ھزارہ، ایماق، ترکان، ازبیک و قرقی‍ز را در بر می گیرد و سوم نژاد کوچکی است بنام براھوی که می گویند در اصل دراویدی ھای ھندی بودہ و گویا از ھندوستان به نقاط جنوب مرزی بین افغانستان و پشتونستان و پاکستان مھاجرت کردہ اند.
از سوی دیگر ، از طریق آزمایشات ژنتیکی نیز مسله ی قرابت ژنتیکی ھزارہ ھا با ترک تباران به اثبات رسیدہ است. ھمه بر این امر نیک آگاھیم که او طریق علم ژنتیک است که امروز دانشمندان علوم زیستی به تشابه یا عدم تشابه دو موجود نسبت به یگدیگر پی می برند. زیرا ژنتیک یا علم وراثت اساس شباھت ھا و تفاوت ھا را توضیح دادہ و توسط این علم ، خصوصیات یا صفاتی که از والدین به فرزندان به ارث رسیدہ است ، مشخص می شود. نا گفته نماند که امروو بیشتر از 98 در صد آزمایش ھای ژنتیک صحیح بودہ و احتمال اشتباہ در این آزمایش ھا بسیار کم است. بر ھمین لحاظ امروز" تفاوت ھای ژنتیکی انسان ھا" علم ژنتیک به خوبی کشف کردہ و در مجله معتبر "ساینس" آن به عنوان بزرگ ترین دستاورد علمی سال 2007 معرفی کردہ است.به ھمین دلیل اگر درین کتاب بحث نژاد و تقسیم بندی نژادی ھزارہ ھا مطرح شدہ است نه تنھا استوار بر تفاوت ھای شکلی و ضو تیپ و جمجمه که استوار بر تفاوت ھای ژنتیکی نیز می باشد. آزمایشات ژنتیکی در مجله علمی "پلوس ون" به وضاحت به اثبات رسیدہ است. (تاریخ باستانی ھزارہ ھا ص 270)
در مورد ھزارہ ھا شواھد دیگری نیز وجود دار که دال بر ترک تبار بودن آنھاست. طوطی ھند امیر خسرودھلوی که متعلق به قبیله ی لاچین ھزارہ می باشد در یکی از اشعارش چنین می سراید:
ترک ھندوستانیم من ھندوی گویم چو آب
شکر مصری ندارم کز عرب گویم سخن
در شمال مغربی پاکستان مردمانی ھستند که بنام ھزارہ یاد می شوند. مناطق آنھا از پشت سر دریای سند گرفته تا حدود کشمیر، چترال، دامن ھای کوہ ھای ھمالیا و مناطق کاغان و گلگیت گستردہ است. شیر محمد خان کمشنر (ولسوال) سابق ولسوالی ھزارہ که تاریخ این ھزارہ ھا را نوشته است، آنھا را از قبیله قارلوق ھزارہ می داند. مارکو پولو سیاح غربی در سفر نامه اش آنھا را ھزارہ ھای نکودری خواندہ و نوشته است. زبان این ھزارہ ھای پاکستانی بنام ھندکو یاد می شود که ترکیبی از زبان ھای پشتو و پنجابی است.
علاوہ بر این پژوھشگران روسی ، غربی و پاکستانی از جمله پروفیسوردکتور سیمی نغمانه طاھر،احمد رشید، تیمور خانوف، خانیکوف، الفنستن برنس۔و۔گ۔ ومبری ، بلیو بار تولد، پتروشفکی، بیکن و برمودین ھزارہ ھا را از تبار ترک و مغول می دانند. نیز پژوھشگران دیگری ھزارہ از قبیل حسن فولادی، خدای نظر قنبری، اسحاق محمدی حسین علی یزدانی، حیدرعلی جاغوری، شاہ ولی شفایی، حسن رضا چنگیزی و دیگران ھزارہ ھا را از تبار ترک و مغول می دانند.
اما درین میان یکی از محققان ھزارہ در ایران، شوکت علی محمدی شاری می باشد که ملت ھزارہ را از نژاد آریایی می خواند.آقای شاری می نویسد:
ھمه سر زمین ھزارہ ھا شناسنامه باستانی دارد با توجه به این که این سرزمین ھا متعلق به آریان ھای تاریخی بودہ ، ناگزیر یکی از دو گ‍زینه را باید انتخاب کنیم ، یا ھزارہ ھا را آریانی و بومی بدانیم یا مھاجر. ھمه ای شواھد از دیرینگی حضور انسان ھزارہ در این جعرافیا حکایت دارد، پس ھزارہ ھا باید ھمان انسان آریان یا ایران کھن باشند.
شاری افزودہ است: فرھنگ، آداب و رسوم ، در یک فصل بیش از شست مورد آداب و رسوم کنونی ھزارہ ھا را ، که از تولد تا مرگ را شامل می شود ، با تطبیق با ریگ دا ، اوستا و به ویژہ وندیداد بررسی کردہ ام ، آداب و رسوم امروز ھزارہ ھا با آداب و رسوم آریان ھا ھمخوانی شگفت انگیزی دارد. رسم و رواج ملی ھزارہ ھا ھمخوانی کامل با توضیح المسایل دینی زرتشتی (وندیداد ) و ادیان پیشین آریانا دارد.(در اوستایی در صدف لھجه ی ھزارگی ص67۔68 )
از گفته ھای شاری چنین استنباط می گردد بخاطریکه آریایی ھا بومی ترین مردمان ساکن در ایران و یا افغانستان کنونی ھستند، بنا برین ھزارہ ھا باید خود را آریایی قلمداد کنند و زبان شان را دنباله ی ادبیات اوستایی؛ تا بومی ثابت شوند. در حالیکه شکل و شباھت، ساخت جسمی و اجزای ترکیبی زبان ھزارہ ھا را کاملن نا دیدہ گرفته است.
آقای شاری بخاطر این حامل این نظریه گردیدہ است که مطالعات تاریخی شان تا حد ایران محدود ماندہ است و فقط با ادبیات اوستایی و شاھنامه ھای افسانه ی سرو کار دارد، فکر می کند که منابع ھمه علوم و سرچشمه ی تمدن بشری و زبان ھا کتابھای اوستا و شاھنامه ھاست و بس--------!
اگر از زیر تأثیرات افکار ایرانی خود را بیرون بکشیم و آزادانه باندیشیم خوب تر درک کردہ می توانیم که رسوم و فرھنگ مذھبی روی ھمرفته در بین ھمه اقوام یکسان است. به عنوان مثال مسیحیان پاکستانی مانند مسیحیان غربی نه فقط نام ھای انگلیسی دارند بلکه در بیشترین موارد از رسوم و فرھنگ آنان پیروی نیز می کنند. ھمین گونه اقلیت ھندو در پاکستان در مختلف ابعاد زندگی از ھندو ھای ھندوستان پیروی می کنند.رسوم مسلمانان جھان نیز با عرب ھا ھمخوانی پیدا کردہ است اما این دال بر این نیست که ھمه مسلمانان جھان باھم نسبت قومی دارند.
اقامت ‍زیادی شاری در ایران باعث شدہ است که او آریایی ھا را تاریخی ترین مردم دنیا بخواند و دیگران را مھاجر، اما حقیقت تاریخی بر عکس این نظر است .در کتاب تاریخ صنف دھم افغانستان نوشته شدہ است:
قدیمی ترین مدنیت آریایی در افغانستان بنام ویدی یاد می گردد. کلمه ویدی از وید گرفته شدہ که مفھوم علم و دانش را افادہ می کند. این مدنیت ا‌‌ز چھار کتاب بدست آمدہ است. آغاز سرودہ ھای این کتاب به 2000 سال قبل میلاد می رسد.
حوالی ھزار سال قبل ا‍ز میلاد مدنیت اوستایی در بلخ یا بخدی قدیم پی ریزی شد. این مدنیت بخاطری بنام اوستایی یاد می گردد که معلومات زیادی در خصوص مدنیت اوستایی در کتاب مذھبی که اوستا نام دارد و بدست مورخین رسیدہ است، وجود داشت.
مدنیت اوستا قدامت تاریخی اش به 3000 سال می رسد. اما اگر قدامت تاریخی ترکان و مغولان را در نظر آریم به این نتیجه می رسیم که این مردمان اصیل آسیایی، قدامت تاریخی شان به 7000 سال می رسد. دانشمند پاکستانی سبط حسن در مورد پیشینه تاریخی مغول ھا در ھراپا (کرانه دریای سند که تاریخ 7000 ساله دارد) می نویسد :جمجمه ھای که از ھراپا یافت شدہ، از مغول ھا و دراویدی ھا می باشد.( پاکستان میں تھذیب کا ارتقا ص 70 )
ھنری لوکاس می نویسد: دست ساخته ھای که از ھاراپا و موھانجودارو بدست آمدہ ، نشان می دھد که ا‌ز حوالی ھزارہ سوم پیش از میلاد جمعیت ساکن این درہ از نژاد بسیار و از جمله آنھا نژاد مغولی بودہ است. (تاریخ تمدن ص 50)
بحث ما روی زبان است و هدف از این نوشته اینست که تا مشخص شود مردم هزاره به کدام نسل و نژاد تعلق دارند، از قرار معلومات و منابع موثق که در بالا ذکر شد به این نتیجه میرسیم که مردم هزاره یکی از شاخه های نژاد ترک میباشند بنا وقتی هزاره ها ترک هستند زبان شان به هیجوجه فارسی شده نمیتواند بلکه مانند ریشه های نژادی هزاره ها زبان شان نیز در گذشته های دور ترکی بوده است ، در اثر همنشینی با فارسها ، تاجکها، و ادغام شدن تعداد زیاد از مغول ها و رابطه چند قرنه با هندی ها زمینه بوجود آمدن زبان که گرفته شده از ترکی ، مغولی، فارسی، عربی و سانسکریت است مهیا شد ، حال زبان هزاره ها هزارگی است که از زبان های نامبرده تشکیل شده و شناخت و هویت جداگانه از خود یافته است.

از اینکه نوشته خسته کننده نشود نوشته موجود را خاتمه داده و اگر فرصت یافتم بزودی دنباله همین نوشته را برای تان نشر خواهم کرد.

درین بابت باید تذکر بدھم که باشندگان اصیل سر زمین ھای آسیا زرد پوست و یا ترک مغول ھا می باشند

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • محترم آقای علی تورانی سلام
    نظریات جمع آوری شما صد در صد درست است چنانچه 99 نفرعالم موأرخ دانشمند دنیا برادران هزاره را بودن به
    اقوام تورک و مغول تصدیق مینمایند دانشمندان افغانستان هم هزاره هارا ازاقوام تورک و مغول میدانند ، تنها یک نفر که شوکت علی نام تحت تأثیر گفتار رضا شاه هتلری درآن زمان رفته هزاره هارا به نام ناموجود آریا یی قلم داد کرده است . شما تورک و مغول هستید و خواهید بود .

  • دوستان عزیز سلام!
    بعد از هجوم اعراب در قرن ششم و هفتم میلادی و در پیامد آن هجوم اتراک و در نهایت اشغال افاغنه، ملت عظیم فارس و ایران تار یخی به زانو در آمده اند! سپاس دانشمندان ایران امروزی را که در ساحه تاریخ و فرهنگ کم و بیش زحمت کشیده، و این چراغ را با همه ترک تازی ها، استبداد اوغان و عرب کم و بیش زنده نگهداشته اند! در تاریخ معاصر هم که روس و انگلیس در پیامد نگرانی و ترس تاریخی از متحد شدن ملت فارس، ایران امروزی را به اتراک دادند و خراسان را به افااغنه سپردند، و تاجیکستان را روس ها اشغال نمودند! و چنین ما از هم پاشیده ایم؛ و به ضعف گراییده ایم! در سیاست های روز، پاکستان با تمام قوت خویش در پشت برادران افغان ما ن ایستاده اند! لذا نویسنده گان هزاره ان دیار « هزاره های کویته» نیز در بستر تداوم حاکمیت افغانی دارند قلم میکشند! پاکستان با تمام توان در پی تضعیف و حتی تبدیل افغانستان به ایالت ششم و هفتم خود میباشند! سیاست را از انگلیس آموخته اند و میدانند که در کدام نقطه زخمی در موقعیت های حساس انگشت بگذارند...! امید وارم برای تداوم و بقا فرهنگ و هویت مان، نسل حاضر همت بنمایند؛ ورنه، روبه مردن میرویم و بهخصوص که درون مارا کرم زده است!!

  • ازین همه ریشه دوانی و پیوند دادن به این و آن به کلی سرگیچ شدیم.
    در آخیر نفهمیدیم که کی هستیم ، از کجا آمده ایم و به کجا میرویم.

  • بزرگوار علی تورانی ,

    همه بشريت از يک خاک ساخته شده وخاستگاه انسان "همه شان از نسل "هموساڀينس" ( يعنى انسان د انا Homo sapiens) از افريقااست. دانشمندان کشور چين مى گفتند که مردمان چنايى وهمشکل ظاهرى شان يعنى مردمان با "خال مغولى"( Mongolian spot) شان ( انويت ها سرخپوستان امريکشمالى, امريکا لاتين وجنوبى در اوايل روزهاى پس از تولدشان چنين خال ويا لکه دارا اند که لکه ازبين مى رود ولى خال نه. پس آنها مى خواستند ثابت کنند که اين مردم يعنى مردمان با لکه مغولى ازنسل همو اريکتوس (انسان راست‌قامت Homo erectus) مى باشند, ولى خود دانششمندان چنين پس از فاش راز جنتيک د ن ا (DNA) از چارکش (چارگوشه يا بغل) خون ويا آبدهن مردمان چنين را که ٥٥ مليتهاى گوناگون با زبانهاى گوناگون دارا اند , آزمايش و پژوهش نمودند که همه شان از نسل هموساڀينس مى آيند. راستى که روشن شده که در فیلوژنتیک( تکامل پيشينه بشر ) و تاريخ يک انسان يعنى انتوجينز Ontogeny تکامل بشريت مليونها سال ولى پيدايش وتکامل يک انسان نوماه در زاهدان مادر وتابه انسان راستقامت حدود يک سال ديگر را در بر مى گيرد. با فراگيرى زبان انسان فرهنگى مى شود و دانا!
    انسان د انا توانست در هر جا واقليم زنده گى کند. چون از زور و قدرت جسمى خود کار نگرفت بلکه از دانش خود. اين انسان بکار برد آذر وآتش را ياد گرفت و کنده کارى چوب و سنگ و نرم ساختن فلزرايادگرفت.
    وى توانست مهاجرت کند و به هر طرف رفت حتى تا اقيانوساى يخبندان. اين دانش جهانشمول است و تقريبن همه اديان بشرى از همين ديدگاه پيروى مى کنند که همه انسانها از يک خاک وآب وباد وآتش ساخته شده اند وهرچارعنصردر پيکراش است.

    از اينکه مردمان هزاره از ٦٠٠٠سال پيش (در حوزه که از سال 1856 سرحد غربى وشمالى وازسال 1893 سرحد جنوبى اش کشيده شد و رسما در سال 1919 افغانستان ازطرف شوروى و آلمان شناخته شد) در همين جا زندگى مى کردند.

    خورشيد زيادتر از توران است نسبت به ايران. جاچان معنى خورشيد مى دهد. گاهنامه خورشيدى گاهنامه توران زمين است. نگاه کنيد به درفشهاى کشورهاى تورانى در آسياى مرکزى وهندوچين. ايران وتوران وهند را جدا کردن مشکل است. نخبگان هزاره غلطى هاى "افغانها" ( پشتونها ) و فارسى زبانان را تکرار نکنند چون کل ما مهاجريم.

    بهترين اوبشن (گزينه) براى اوغونستان پايه گذارى سامانه فدرالى است وطن از دادا و مادر نيست هرکس وطن خودر مى سازد. همان گونه که هرکس تصوير درونى از خداوند خودرا مى سازد.
    گرامى علی تورانی ,
    اگر امکان داشته باشد به پرسش هايم پيرامون قوانين گرامرى زبان هزاره گى پاسخ گويد.

  • اين آقاي توارني ازجمله هزاره هاي شهر كويته استند ودر راستاي منافع پاكستان قلم ميزنند بايد هوشياري خود را حفظ كنيم

  • جناب آقای تورانی
    مقاله ارزشمند شما را مطالعه کردم. زحمات شما قابل قدر است
    تشکر

  • دوستان عزیز سلام مجدد!
    اکثریت قریب به اتفاق نویسنده های معاصر که به گونه یی به مردم هزاره تعلق خاطر دارند، هزاره ها را از نسل چنگیز دانسته، و یا اون های که متعادل تر بوده اند، به اتراک پیوند داده اند! بخش از هزاره های سیاسی کویته، از این هم پا پیش تر گذاشته و سازمان بنام نسل نو هزاره مغل را به تاسیس گرفته اند. اما توده های هزاره ساکن در کویته، با تمام سنگینی بار های متعدد مخالف فرهنگ و زبان فارسی ، با آن هم هویت و گویش هزاره گی را که ریشه در اصالت فارسی دارد، راحفظ نموده اند. هزاره های کویته در محیط، و در زیر سایه زبان اردو، بلوچی و اوغانی، مردانه گفتار و گویش هزاره گی - فارسی را تا هم اکنون همچون گوهر و ودیعه گران بها به حفظ گرفته اند!
    نویسنده گانی همچون سید عسکر موسوی، حاج کاظم یزدانی، آقای اخلاقی الیاتو و تعداد دیگری از این عزیزان نوپا ، هزاره هارا به ترک و یا مغول پیوند زده اند! شواهد و دلایل عمده این عزیزان را یا نوشته های دانشمندان خارجی تشکیل میدهد، یا هم شکل و شمایل ظاهری هزاره ها را مثال میاورند! اما این عزیزان نویسنده و محقق، هرگز به بستر موجود در حوزه زیست محیطی هزاره ها به عنوان یک فاکت / حی و زنده / توجه مبذول نه داشته اند! بستر زنده که در ان میلیون ها انسان به زبان و فرهنگ فارسی عشق میورزند، و نسل اندر نسل به این زبان گویش و تکلم مینمایند! حافظ و شهنامه در هر خانه و ده شان همچون گوهر گران بها نسل اندر نسل دست به دست میگردد! دوستان ما مینویسند که در فلان قسمت هندوستان بر اثر کاوش گری دانشمندان و محققان جمجمه از نژاد زرد پیدا شده است؟! خوب مسلم است هند و چین در همسایه گی هم زیست مینمایند! اما « هیچ دانشمندی در هیچ نقطه از هزارستان عزیز کوچک ترین رد پایی از اتراک و مغول به دست نیاورده اند!! » و من میترسم که جاعلین تاریخ حال به ازا صله یی از جانب ترک، انگلیس، و یا پاکستان در مناطق هزارستان قبرستان سازی ننمایند! دوستان که به زبان و وهویت فارسی عشق میورزید و اهل قلم، درد، درک و مسئولیت تاریخی هستید؛ من زنگ خطز تاریخی را در قبال فرهنگ و داشته های تاریخی را برای تان به صدا در میاورم!!

  • پرسش اصلى من آن است:

    پسوند و يا علامه و يا علامات مصدر در زبان هزارستانى کدامين اند. مصدر در هر زبان جايگاه عمده درهر زبان دارد . در هندى ديوانگرى و اردو علامه مصدر "نا" (na) است. باوجود که تمام واژه هاى يک جمله هندى واردو , فارسى ويا عربى ويا تورانى باشد, چونکه مصدر هندى وسانسکريت
    است زبان هندى ويا اردواست. زبان اردو يک زبان تازه و ساختگى است.

    علامه و يا علامات مصدر در آلمانى ين (en ) مى باشد. در زبان لاتين که يک زبان مرده است علامه مصدر "رى" re است.
    1- در زبان ترکى مک و ميک mak mek
    2-در زبان فنلدى : a ä
    3- در روسى : ت t
    4- دنمارکى e
    5- يونانى: a o e
    6-فرانسوى <زبان همخانواده رومن ( لاتين) ايست: re
    7- هسپانيوى<زبان همخانواده رومن ( لاتين) ايست ar, ir
    8-آذربايجانى : maq, mək
    9- مغولستانى: akh, kh ekh
    مى باشد.
    بلاخره در زبان هزاره گى چه است.
    دوستان گرامى,
    تمام مليتها عزت و افتخارمن است. شعر حکيم شيراز و شعر حکيم رومى تصور برجسته از پندار نيک کيهانى وچرخ فلکى انسانيت و بشريت اند شعر بنى آدم شيراز در هال لوبى ملل متحد بند است. يگ گويش هم فرهنگ است مثلن گويش بواريايى در استان بايرن آلمان . اين گويش از نگاه ميراث فرهنگى نگهدارى مى شود.
    واما دانش زبانشناسى از خود معيارها و قواعدى دارا اند که چه وقت به يک زبان زبان گفت وچه وقت گويش , ديالک وسوسيولک
    دانش تنها دانش ادبياتى نيست. دانش اصلن بسيار آسان وساده است. در دانشگاهها قوانين ميکروى Mikro و مکروى Makro را برسى مى کنند
    . اين قوانين از سوى همه دانشمندان قبول مى شود دريافهاى شان از طرف هرکس ڇنين تصديق مى شوند:“ ها ولا درست گفتى” Eureka effect
    ويا تازه آن aha! effect,

    شما بزرگواران در اين راه گام بگذاريد که ثابت کنيد که زبان هزارگى يک زبان جداگانه باقوانين و قاعده هاى زبانى خود اند.

    قابليت, توانايى ٬ شاهيستگى, زيباىى و .... زبان هزارگى را در کوچکى وفقر زبان ديگر ثابت نکنيد بلکه در ساختار درونى خود زبان. شوربختانه در دنيا ديده شده که نفرى خودرا بزرگ جلوه داده که شخص ديگر کم زده است. من فقط و فقط با حاکمان افغان مشکل دارم ونه با پشتونها
    حاکمان پشتون ويا افغان = جعل واقعیت, دروغ هاى پى درپى, نيرنگ , فريب, چال, بازى دادن, جهل ودرجهل نگاشتن مردم شريف پشتون, شادى بازى فرهنگى, تخريب , ويرانى, آوارکردن آبادى ها, کشت نفرت, جنگ انداختن بين ملتها, سوزاندن, تاخت وتاز, کشتن حيوانات, ريشه کن جنگلها, کاريدن نباتات براى مواد, کاشت نباتات براى مواد مخدر, آزاردادن, زنستيزى, غارت , غصب چمندزارهاى غير پشتون بويژه درهزارستان , ونسل کشى

    وحدت ملى در ستان افغان سراب است
    حاکمان اوغان در پشت آن دوان دوان است

    تغيرنام افغانستان ضرور است
    تا که نام افغان است ملک درفغان است
    تا که افغانستان است نام اش بطلان است

  • در سمر قند و بخارا هستند تعداد قابل ملاحظه از فرزندان فارس که چهره مطلق هزاره گی دارا بوده؛ و در مدت زمان بیش از هفتاد سال فشار پاشنه آهنین دولت ازبک؛ باز هم از حنجره شان صدای شیرین و جان بخش فارسی به زمزمه گرفته میشوند! دوستان هزاره که میخواهند هویت و داشته های تاریخی خویش را به اذا « کل گیری» زبان فارسی به حراج بگذارند؛ به وجدان خویش مراجعه بنمایند!!
    تذکر= کل گیری:« در گویش محلی هزاره گی به غذا و مهمانی گفته میشود که بعد از وفات و دفن عزیزی، به بازمانده گان ان، از جانب عقارب به عنوان همدردی تدارک دیده میشود!»

  • آقای لومانی عزیز! از تو تقاضا دارم فقط یک نفر دانشمند محقق برجستۀ جهان را نشان بده که از رابطۀ " نژادی " هزاره ها با فارس های ایران و تاجک های افغانستان سخن رانده باشد. چرند نویسی و سفسطه بافی دلالت بر ضعف منطق می باشد و هیچ چیز ازاین طریق نصیب آدم نمی شود جز خنده و تمسخر. با خواندن کامنت های بی ارتباط قبلی در زیر مقالۀ پیشین محترم علی تورانی و طفره رفتن هایت در برابر سوالات سوال کننده ها شناختم که نه منطق سرت می شود و نه هم از تاریخ چیزی میدانی. اگر خودرا هزاره ( تورک ) نمی دانی بگذار که دانشمندان و محققان محترم هزاره در مورد گذشتۀ تاریخی خویش تحقیقات لازم را انجام دهند ازاین ناحیه هیچ ضرر و زیانی نه به تو و نه هم به " مانقورت " های دیگر متوجه است. در هر حالت مطالعۀ این دو کتب یعنی " پژوهشی در تاریخ هزاره ها " تالیف دانشمند محترم حاج کاظم یزدانی و " تاریخ ملی هزاره " تالیف تیمور خانوف ترجمۀ عزیز طغیان را فراموش نکو.

  • برای من بیش از هر محقق و دانشمند خارجی و داخلی، سیال و جوشش فرهنگی جاری در بستر مناطق هزاره نشین ملاک قضاوت میباشد! زبان هزاره گی? و یا لهجه، نمیدانم هر چی میخواهید بر آن اسم بگذارید مخیر هستیتد! اما؛ زبان و گویش هزاره ها، نی ترکی هست و نی هم مغلی! این یک حقیقت انکار ناپذیر میباشد! حی و زنده!!! دو در مناطق هزاره نشین هیچگونه رد پایی نه فرهنگی و نی هم تاریخی از اتراک و مغل به چشم نمیخورد! اما شهنامه و حافط در طاقچه هر خانه دیده شده . اشعار فارسی با نوای دل انگیز دمبوره زینت بخش در هر خانه و مفخل بوده است...!! من به هیچ عنوان اجازه نخواهم داد تا داشته های هویتی و فرهنگی مرا در بازار مکر و سیاست به حراج بگذارند!!!

  • اگر چه راجع به مسایلی که در حیطه تحصیل و دانش اکادمیک من نیست نمی خواهم ابرازنظر نمایم ولی وقتیکه سخن بر سرسرنوشت من وزبان وفرهنگ وبالاخره تاریخ نژاد و ملیت من است نمیتوانم خاموش بمانم . در این روز ها جنگ سردی شدیدی علیه ملیت ومردم هزاره ، زبان و تاریخ آن به راه انداخته شده است که هر فرد هزاره را متاثر میسازد. خصوصاً بحث زبان یا لهجهی هزارگی .همه میدانیم که زبان صد سال و دوصد سال پیش مردم هزاره با زبان امروزی شان تفاوت کامل دارد. اگر حتا در مناطق دور افتاده و به اصطلاح « پس کوه » هزاره ، امروز باهمان واژه های صد سال قبل صحبت کنیم کمتر کسی هدف مارا می فهمد. این دیگرگونی در صحبتهای روز مره مردم هزاره وقتی شدت و سرعت سرسام اور گرفته است که:
    1- مناسبات مبادلات کالابین شهر وده یعنی تجارت با شهر ها بیشتر رونق کسب کرده که همزمان زمینه رفت وامد مردم برای کار در شهرها را نیز خصوصاً پایتخت کشور یعنی کابل رامساعد ساخته است . از آنوقت مردم بیشتر با واژه های فارسی کابلی اشنا گردیده و برای باسواد نشان دادن وجهان دیدگی بودن خود کلمات کابلی را جایگزین واژه های ناب هزارگی کرده اند. من به عنوان مثال از کسانی سخن میگویم که بعد از مدت کار کردن در « کان کولای» کویته از مادرشان به عوض گوگرد « ماچیز» خواسته بودند و یا تا امروز هم در جاغوری نوبت را « روند» میگویند..
    2-زمانی که سر وکله ی ملا ها و شیخ های تحصیل کرده ایران در منطقه پیدا شده و به لهجه ی ایرانی به منبر رفتن و سخن گفتن را آغاز نموده اند.
    جای شک نیست که اگر وضع به همین منوال که امروز ادامه دارد، برای پنجا سال دیگر هم ادامه یابد ، دیگر نمیتوان از زبان هزارگی حتا در مناطق دوردست هزاره نشین نیز اثرونشانی پیدا کرد. زیرا امروز بجای هزارگی و کابلی دیروز ، لهجه فارسی ایرانی مود روز گردیده وهمه از خورد وکلان به لهجه ی نیمه ایرانی و جانشینی واژه های ایرانی بجای هزارگی صحبت میکنند. کبریت وکتری و اشغال و .. امروز قابل تعجب نمی باشد..
    لذا اگر میخواهیم حقیقت زبان و یا لهجه ی هزارگی را جستجو کنیم باید ریشه آنرا در تاریخ چند صدسال قبل از امروز آن جستجو نماییم نه شکل امروزیش که کاملاً تغییر شکل داده و استحاله شده نزدیک به فارسی است...
    بدون شک امروز بیشترمناطق هزاره نشین با لهجه های نزدیک به فارسی صحبت میکنند. ایا چندین قرن قبل هم همینطور بوده است ؟ موضوع قابل تامل می باشد..
    اگر به همان سرعتی که امروز لسان ولهجه وفرهنگ هزاره ها مورد تهاجم قرار دارد و دیگردیسی را می پذیرد، در چند قرن قبل خصوصاً بعد از شیعه شدن قسمتی ازهزاره ها در زمان دولت صفوی ها بوده باشد ، پس هیچ شک و تردیدی وجو ندارد که در روزگاران نه چندان دور، هزاره ها شاید به زبان تورکی ویا تورکی مغولی سخن میگفته اند. دلالت بر این ادعا همانا کلماتی مانند آته و آبه وآجه آغه و ودیگر کلماتی از قبیل افزار کار و آلات ونام های جانوران وپرندگان و علف وکوه و .. است که از تهاجم فارسی زبانان جان به سلامت برده اند.. کویه ، بیده ، چوکری ، قلغو ، اولیاد ، تبرغو ، قبلو ، الیه ، ایغ ، غلبه ، بورگوج یا بورگود ، بدیه ، چپلی ، توکری ، تاغار ، دیشکه ، شوکور ، چپچور ، چاپار ، چورغه ، چوغ ، قنجیغه ، قابو ، قیرو ، اوچی، دوندل ، تونتی ، مونتی ، قباغ ، قیراغ ، . صدها وهزاران واژه دیگر.. وقتی که واژه وجود داشته باشد حتماً افعالی که این واژه هارا باهم وصل میکنند نیز وجود داشته اند که به مرور زمان جایش را به فارسی داده اند..
    گذشته از همه ادا و اصواتی مانند آبی اتی به فتح ب و ت و کسر یا اصلاً در فارسی وجو ندارد. گذشته ازان که در هزارگی« د» ثقیل مانند« د »پشتو و انگلیسی امریکایی و ت در لسان فارسی نمی باشد و در هزارگی استعمال فراوان دارد. دوندل وتول و توکری و ایته و اوته و ...
    در آخر چیزی را که میخواستم خدمت دوستان عرض کنم اینست که من معنای درست واژه ی «گویش» را نمی دانم و انهم به علتی که مصدر درست واصلی ان را نمیدانم. به عقیده ی من اگر ار دانستن میشود دانش ساخت و از دویدن ، دوش از روییدن ، رویش ، از تابیدن تابش باید از گفتن، گفتش ساخت. نه گویش زیرا گویش را میتوان صرف از مصدر «گوییدن » ساخت که خود توهین به لسان است. برعلاوه اگر قبول کنیم که گویش درست است پس تکلیف افعالی مانند ، کردن و زدن و رفتن و ، دیدن ، و ... چه خواهد بود؟؟؟..

  • دوستان عزیز که زبان هزاره گی? حال را تحریف شده می پندارند؛ آیا کدام سند مکتوب ی مربوط به چند قرن قبل را که گویای اصالت زبان هزاره ها، ما سوای زبان فارسی کنونی باشد، میتوانند ارایه بنمایند!؟یعنی توسط سند مکتوب و یا نوشتاری تاریخی اثبات بنمایند که زبان کتابت و نوشتاری مردم هزاره سه صد سال و یا چهار صدسال و پانصد سال قبل هزاره ماسوای فارسی فعلی بوده است.. بخصوص جناب زردادی عزیز!!

  • همه دعوای ترک بودن را دارند ازبکها کم بود حالا هزاره هم ترک شد
    من بیش از صد بار ترکیه سفر کرده ام چهره ترک های ترکیه اصلن به هزاره و ازبک شباهت ندارد
    یا اینکه آنها ترک نیستند ویا جراعی پلاستیکی کرده اند
    دربسته ترکیه یک بینی پوچوق را پیدا نم کنی

  • لومانی بچیش اگه مقاله نوشته میکنی به زبان فصیح و شیرین فارسی نوشته کو... ای "افاغنه، اتارکه" کدام صیغه است. قرار باشه مثل تو جمع ببندیم هزاره میشه "اهازره" تاجیک "اتاجکه"... مقاله علمی نوشتن به ای معنی نیست که هر چه در شکمبه داری بر روی صفحه استفراغ کنی.

  • زبان گفتاری هزاره هارا در سه صد سال و چهار سال سال قبل صرف میتوان از روی ادبیات فولکلوریک و دوبیتی های محلی انها حدس زد. متاسفانه کتاب های علما ودنشمندان این دوره همه به زبان عربی بوده اند که بیشتر از اعتبار علمی در آن روز برخوردار بوده اند .حتا آثار ابن سینا و وملا صدرا و دیگر فیلوسوفان فارسی زبان به شمول منجم وستاره شناس زمان سلطان محمود غزنوی ابوریحان بیرونی همه به لسان عربی بوده اند زیرا از نگاه علمی ، زبان فارسی انروز نمیتوانست جوابگوی نیازهای علوم متداوله انروز باشد. حتا امروز هم در علوم سیانس ما، بیشتر از واژهای عربی استفاده می نماییم. واژه های الجبر و مثلثات وفزیک وهندسه فضایی ،فلسفه، منطق ، اصطلاحات ریاضی از قبیل معادله ، قضیه ، جذر مربع و جذر مکعب و صدها اصطلاح دیگر ساینسی و طبی همه یا عربی ویا لاتین می باشند . در آنروزگار نه تنها کسی به هزارگی بلکه به فارسی هم نمی نوشت . موضوع چند شاعر فارسی زبان مانند فردوسی وانوری و چند شاعر درباری دیگر جدا اند که از برای پول و ثروت شعر می نوشتند.
    گاهی هم شعرای مانند جامی و مولانا و .. بیشتر در عرفان غرق و ازحقایق زمان خویش دور وبرای ارامش روحی وروانی خود وهمزبانان خویش شعر سروده اند.
    جبلی غرجستانی یگانه شاعر قرن هفتم هجری است که بنا بر شواهد باید از هزارجات امروزی باشد و اشعار فارسی میسروده است. اشعار این شاعر هزارگی نیز بیشتر در وصف امرا وحاکما محلی انوقت وزمان بوده است که بیشتر به زبان فارسی تسلط داشته اند.من به گونه مثال یکی از اشعار این شاعر هزارگی را مثال می اورم که در مدح اثیرالدین امین‌الملک زین‌الدوله ابومنصور نصر بن علی نوشته است

    عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید
    نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد
    هر آن کاو را ببیند کی دل اندر سیم و زر بندد
    طمع باید برید از جان شیرین چون من آن کس را
    که بیهوده دل اندر عشق آن شیرین پسر بندد
    گهی از مشک زلف او حمایل در گل آویزد
    گهی از قیر جعد او سلاسل بر قمر بندد
    ز عشق او جهان من شود چون حلقهٔ خاتم
    چو زلف او ز عنبر حلقه اندر یکدگر بندد
    چو تیر و چون کمان گردد دهن باز و خمیده قد
    چون آن مشکین زره عمدا بر آن سیمین سپر بندد
    شود چون شمع زرین روی و ریزان اشک و سوزان دل
    هر آن کاو دل در آن شمع بتان کاشغر بندد
    از آنم چون گل و نرگس سلب چاک و سرافگنده
    که او بر سوسن تازه همی شمشادتر بندد
    بدان زنجیر مشکین و عقیق شکرین همچون
    دل من صدهزاران دل به روزی بیشتر بندد
    گهی خونم بدان زلف دوتاه پر شکن ریز
    گهی خوابم بدان چشم سیاه دل شکر بندد
    شود چون شکر از آب و چو مشک از آتش آن کاو دل
    در آن زنجیر پر مشک و عقیق پر شکر بندد
    گه از سنبل حجابی بر فراز پرنیان پوشد
    گه از عنبر نقابی بر طراز شوشتر بندد
    ز شوق روی او آید ز گِل هر ساله پیدا گر
    چو بیند روی او از شرم او بار سفر بندد
    به چشم مردمان گردد چو سیم قلب خوار آن کس
    کامید اندر وصال آن نگار سیمبر بندد
    عزیز آن کس بود نزدیک خاص و عام کاو خاطر
    چو من پیوسته در مدح عمید نامور بندد
    اثیر دین امین ملک زین دولت آن صدری
    که بر درگاه او دولت میان هر روز در بندد
    ابومنصور نصر بن علی کز رایش ار یابد
    جازت آسمان پش وی از جوزا کمر بندد
    چو مه زانگشت پیغمبر حجر بشکافد از بیمش
    اگر دور از تو گاه خشم چشم اندر حجر بندد
    جهانی با کمال است و نباشد عقل آن کامل
    که همت با وجودش در جهان مختصر بندد
    در ارحام از برای کثرت اتباع او دایم
    همی از نطفهٔ ماء معین ایزد صور بندد
    سمند او چو آرد حمله فرق فرقدان شاید
    کمند او چو گردد حلقه حلق شیر نر بندد
    خیال هیبتش در دست شمشیر اجل گیرد
    همای همتش بر پای منشور ظفر بندد
    فلک امید بست اندر دوام عمر او چونان
    که حربا وهم در شمس و صدف دل در مطر بندد
    شود آتش بر ایشان چون بر ابراهیم بر ریحان
    اگر گاه کرم همت در اصحاب سقر بندد
    به دین اندر همی از علم ترتیب علی سازد
    به ملک اندر همی از عدل آیین عمر بندد
    اگر هر مهتر از بهر هوای نفس جان و دل
    در آلات ملاهی و در انواع بطر بندد
    خرد وی را بر آن دارد همه کاندیشه و همت
    در اسباب معانی و در ارباب هنر بندد
    به پای عزم پیوسته همی فرق قضا کوبد
    که دست عزم همواره همی پای قدر بندد
    الا ای نامور صدری که توقیعات کلک تو
    تفاخر را همی روح الامین بر فرق سر بندد
    وگر این مرتبت وی را شود حاصل ز رشک او
    نقاب شرم دست آسمان بر روی خور بندد
    بود بر هیأت زرین عماری دار سال و مه
    به طمع آن که مرکب دارت او را بر ستر بندد
    هر آن شاعر که یک ره مدح تو گوید شود کاره
    کز آن پس خاطر اندر مدح سادات بشر بندد
    چو گردون بسیط آمد که را رای زمین خیزد
    چو دریای محیط آمد که را دل در شمر بندد
    اگر گوری ستایش را دهان پیش تو بگشاید
    وگر موری پرستش را میان پیش تو در بندد
    یکی از حشمت تو شرزه شیران را زبون گیرد
    یکی در دولت گرزه ماران را زفر بندد
    نگردد از فنا معزول جاویدان حواس آن
    که از بهر مدیح تو حواس اندر فکر بندد
    زمانه خامهٔ مدحت صلف را در بنان گیرد
    ستاره نامهٔ فتحت شرف را بر بصر بندد
    به جود ار چند مشهور است حاتم هر که جودت را
    ببیند زو عجب آید که فهم اندر سمر بندد
    به حلم ار چند مذکور است احنف هر که حکمت را
    بداند زو غریب آید که وهم اندر خبر بندد
    شود باز سپید او را به تأیید تو خدمتگر
    اگر تیهو مثال عالیت بر بال و پر بندد
    ایا در نظم مدحت بسته طبع من چنان فکرت
    که عابد دایم اندیشه در اوقات سحر بندد
    گه اصناف بدایع را در الفاظ ظرف دارد
    گه اوصاف روایع را بر ابیات عزر بندد
    کنون پرداخت مدحی چون عروسی ساخته کاو را
    به گردن بر مشاطه عقدهای پر گهر بندد
    بر آن منوال کاستاد مقدم لامعی گوید
    ز تیره شب همی پرده به روی روز بر بندد
    الا تا ابر بارنده ز در و لعل و پیروزه
    قلاید در مه آزار بر شاخ شجر بندد
    محل تو چنان بادا که هر بنده که او کهتر
    کمر در پیش از پیروزه و لعل و درر بندد
    این قصیده از هزاره ای بنام عبدالواسع جبلی غرجستانی بود که من لازم به ذکر بیوگرافی او نمی بینم وهرکس که خواسته باشد میتواند از جستجوگر گوگل ویا هم سایت گنجور انرا بدست بیاورد. ولی انچه ارتباط به افسانه ها و فولکلورمحلی هزاره ها میگیرد ، فولکلورها بیشتر از عشق و محبت وگاهی هم از بیوفایی و افسانه ها از دیو وپری حکایت دارند که در جایگاهی بنام کوه قاف که بدون شک مجزا از ایران امروز ودیروز است صورت وقوع می پیوندند.
    در دوبیتی های محلی به وفرت واژه های تورکی ومغلولی به مشاهده میرسد. صرف نظر از قصیده عرب بچه ومغول دختر که به شعر فارسی نوشته شده است داستانهای ورقه وگلشاه ، نجما و .. همه نمایندگی از فرهنگ تورکی ومغولی در ادبیات هزارگی می نماید. دوبیتی های مانند:
    از درگه دور دیراز تو بور شونوم مه
    الی واده بیدی دل پور شونوم مه
    الی واده بیدی ده بند بیگاه
    بند بیگاه ایلهِ تو بور شونوم مه
    کلمات الی و ایلهِ که ستون فقرات و لب ولعاب دوبیتی را تشکیل میدهد فارسی نمی باشند..صدها و هزاران مثال دیگر وجود دارد که نمایندگی ازان میکند که همزمان با مذهب شیعه ، زبان فارسی نیز بالای ملیت هزاره تحمیل شد است...

  • دوستان غزل هزاره گی جناب زردادی را من برای تان به زبان نوشتاری بر گردان مینمایم؛ تا دوستان بی طرف خود قضاوت بفر ممایند!
    از درگه دور دیراز تو بور شونوم مه = از درگاه دور و دراز تو بیرون شوم من
    الی واده بده دل پور شونوم مه = یار وعده بده دل پور شوم من
    الی واده بده ده بند بیگاه => الی وعده بده در بند بیگاه و...الخ!! دوستان که کمی میتوانند زبان و مصطلحات را ریشه یابی بنمایند خود قضاوت بفرمایند!
    در ضمن در زبان گویش همیشه لغات درست تلفظ نمیگردد! مثلن= محمد را ممد تلفظ مینمایند. وعده را واده، و میراحمد را میرامد و..الخ که جناب زردادی به خاطر لطف زیاد شان نسبت به زبان مادری اصطلاحات را عامیانه و بیش از حد هزاره گی نوشته اند! اگر نیاکان مان چنین مینویشتند، حال شما فکر میکردید که چیزی بنام فرهنگ و تاریخ را ما دارا میبودیم؟! برای روشن شدن مطلب من یک متن را کاملا عامیانه و به لهجه کابلی مینویسم: مامد گل بچیم چیقه چقرا کدی! مره خو بیخی دیوانه کدی، کدی قیرتک زدنایت؟؟! حال شما خواننده گان عزیز قضاوت بفرمایید! آیا من نباید از یک درد سراپا بسوزم و بر مرگ فرهنگو داشته های تاریخی خویش مویه سر دهم؟؟؟
    در ضمن در گستره زبان فارسی، بیش از صد ها نبوغ منحصر به فرد جهانی درخشیده اند! به صراحت میتوانم بگویم که چنین نوابغ نه در اعراب بوده اند، و نی هم در میان اتراک! اعراب که همین ابن الرشد و یکی دوتای دیگر را داشته اند و بس! در حوزه تمدنی ترک های عزیز نیز که بغیر از جنگجویان قهار کسی دیگری به چشم نمیخورد!

  • من شخصا نه طرفدار نظریات آقای لومانی هستم و نه طرفدار نظریات مخالفین آقای لومانی می باشم.

    اما به نظر من، هم آقای لومانی و هم مخالفین ایشان، باید با حوصله ای بیشتر و رعایت خونسردی و تکیه بر عقلانیت و رعایت جوانمردی استدلال کنند و دلیل بیاورند و تلاش کنند که جلوی احساسات شان را بگیرند.

    من به این باور هستم که نه تنها ریشه ای قومی هزاره ها، بلکه ریشه ای قومی تاجیک ها و پشتونها هم به صورت علمی و شک ناپذیر روشن نیست. ریشه ای قومی یک مردم هم نه مایه ای افتخار است و نه مایه ای شرمندگی. ما باید در این مورد خیلی احساساتی نشویم.

    اگر واقعا روزی ثابت شود که هزاره ها مغول، ترک ، فارس، عرب و یا ترکیبی از اقوام گوناگون هستند، نه امتیازی نصیب هزاره ها می شود و نه امتیازی را هزاره ها از دست می دهند. هویت قومی هزاره ها در طول هزاران سال تکوین یافته است و هزاره ها، امروز یک قوم منحصر به فرد، دارای فرهنگ، زبان، تاریخ و سرزمین خود هستند و در چهار چوب دولت ملتی به نام افغانستان به سر می برند. این واقعیت امروزین هزاره ها نه با ترک بودن و نه با مغول بودن و نه با فارس بودن و نه با این و آن بودن، قابل انکار است. هزاره های امروز فارسی زبان هستند، اکثریت شان مسلمان و شهروندان افغانستان هستند و ... با تاجیک ها زبان و فرهنگ مشترک دارند، با ازبک ها خصوصیات ظاهری و قومی مشترک دارند و با پشتونها سرزمین و اقامتگاههای مشترک دارند و با سید ها مذهب مشترک دارند و ....

    به نظر من مشکل زمانی پیدا می شود که یک تعداد دوستان در تلاش هستند که برداشت شان را که به صورت علمی ثابت نشده است، بر همه تحمیل کنند. تعدادی با تکیه بر زبان فارسی تلاش دارند که واقعیت های قومی، نژادی و حتی سیاسی جامعه ای هزاره را نادیده بگیرند. تعداد دیگری در تلاش اند که با تکیه بر قومیت و نژاد، واقعیت های فرهنگی، زبانی و همسایگی جامعه ای هزاره را نادیده بگیرند. این بحث علمی است. این اصلا گفتگو نیست.

    ضعف آقای لومانی در آن است که ایشان زبان را همه چیز هزاره ها می داند و می خواهد که هویت هزاره ها، رویکرد سیاسی-فرهنگی و دلبستگی های قومی-نژادی هزاره ها را صرفا با تکیه بر زبان تعریف کند. این ممکن است.

    دوستان مخالف آقای لومانی، در تلاش هستند که با تکیه بر نژاد هزاره ها ، هویت هزاره ها را تعریف کنند و اینها واقعیت های زبانی، فرهنگی، تاریخی و همسایگی هزاره را در شکل دادن به هویت قومی هزاره ها کاملا نادیده می گیرند.

    به نظرمن ، هزاره ها و هویت شان یک جمع است. زبان، دین، مذهب، جغرافیا، نژاد، و تاریخ هزاره ها، یک قومی به اسم هزاره را می سازد. اگر ما بیاییم از این میان یکی را برجسته کنیم، در حقیقت یک کل به اسم هزاره را ناقص کرده ایم. مثل اینکه ملاها و اسلام گراها در سی سال گذشته در تلاش بودند که هزاره ها تنها و تنها با تکیه بر مذهب شان معرفی و تعریف کنند که شکست خوردند.

    در این میان،

    دوستان فکر می کنند که با برجسته کردن کدام عنصر هویتی و یا از بین بردن کدام عنصر هویتی دیگر شان، هزاره ها می توانند خوشبخت شوند. به نظر من این برداشت کاملا نادرست است.

    هزاره ها برای خوشبختی نیاز دارند که قدرتمند شوند. مادامی که هزاره ها ضعیف باشند، نه زبان نه فرهنگ، نه نژاد و نه تاریخ و ... به درد شان می خورد. ضعیف پامال است. هزاره ها چون ضعیف بوده اند پامال شده اند. برای قدرتمند شدن هم تنها زور کافی نیست. دانش، اقتصاد، آگاهی، اتحاد، آینده نگری، دید یا ویژن روشن و مشخص، تحرک و بسیج سیاسی، سازمانیافتگی اجتماعی و مهارت استفاده از مشترکات با اقوام دیگر مثل زبان و فرهنگ و نژاد همه و همه برای قدرتمند شدن ضروری هستند.

    هزاره ها اگر می خواهند خوشبخت باشند و برای به دست آوردن حقوق مشروع و انسانی خود توانا باشند، نیازمند آن هستند که از نگاههای کوتاه، دشمن ساز، هوایی و بی پایه و اغراق های رومانتیک پیرهیز کنند. مثلا من شخصا در بعضی از موارد ( نه همیشه ) نگاه آقای لومانی به زبان فارسی را بسیار رومانتیک، تغزلی و خیالی می یابم. گذشته، نه نان می شود و نه آب اما یک فهم واقعی و غیر تغزلی داشتن از گذشته، می تواند برای ترسیم راه آینده کمک کند اما رسیدن به یک فهم واقعی و غیر تغزلی در کشورهای مثل افغانستان تقریبا ناممکن است. تاریخ، در کشورهای مثل افغانستان و ایران یکسره در افسانه ها گم می شود و بیشتر تغزل است تا مطالعه های گذشته.

    همچنان من ترک گرایی بعضی از دوستان را بیش از حد رومانتیک و تغزلی می یابم که هیچ گوهه مطابقتی با نگاه عقلانی به مسایل ندارد. ترک بودن به هیچ عنوان نمی تواند به معنای دوستی با کشورهای ترک تبار باشد. چنانچه ما شاهد بودیم که در قیرغزستان، ازبک ها و قیرغزها که هر دو ترک هستند با هم جنگ ها کردند و خانه های همدیگر را اتش زدند. نزاع ترک های ایران با ترک های عثمانی را همه می دانیم که قرنها طول کشید. حتی همین ترک گرایی ازبیک ها و هزاره ها را دیدیم که چقدر شکننده بود که با موضع گیری دو رهبر سیاسی بسیار آسیب پذیر شد. واقعیت آن است که دوستان ترک گرا، نمی توانند به هیچ عنوان زبان فارسی و فرهنگی خراسانی-ایرانی هزاره ها و مذهب شان را نادیده بگیرند. نه گویش هزارگی زبانی شده می تواند که بتواند نیاز سیاسی، فرهنگی، علمی و ... جامعه ای رو به انکشاف و رشد هزاره ها را بر آورده کند و نه فرهنگ خراسانی-ایرانی هزاره ها را می توان با هیچ نیرویی از میان برد.

    نظر من آن است که اگر ما بتوانیم تنوع عناصر هویتی هزاره ها را قبول کنیم، این تنوع می تواند برای هزاره ها به یک امتیاز و یک داشته ای استراتژیک تبدیل شود، به شرطی آنکه دوستان رویکرد و نگاه حذفی را به کناری بگذارند و در صدد پذیرش ، مطالعه، فهم و روشن کردن کلییت هویتی به اسم هزاره بر آیند نه اینکه بیش از دیگران، ما خود مان چاقوی، پان ترکیسم و یا پان ایرانیسم شویم و هویت خود را قطعه قطعه کرده ، در پی آن جامعه ای خود را قطعه قطعه کنیم.

    به هر حال، من نظرم را نوشتم امیدوارم کسی را ناراحت نکرده باشم.

  • بخمن شنگری زاده ؛ بد نیست! همیش چند متر نوشته کن!

  • inghadr ba hazare bodan ke eftokhar mekonid agar mekhahid hoviyat dorost konid zaban ra chikar mekonid

  • دوستان عزیز که با حوصله مندی این بحث را دنبال مینمایند سلام!
    دوستان عزیز یک چیز را میخواهم خدمت تان روشن بنمایم! بحث نژاد و نسل ویا شکل و شمایل چهره بحث جدا گانه یی است! همرای حقیر در زمان تحصیلات درداخل افغانستان و خارج از آن بودند کسانی که چهره شان کاملن هزاره گی بودند اما به زبان اوغانی تسلط کامل داشتند و خود را اوغان به معرفی میگرفتند و از جانب همه گی به عنوان اوغان پذیرفته شده بودند و آنان در داخل هزاره ها کاملن احساس بیگانه بودن را داشتند. حال ممکن اگر ان ها ازمایش د ن ن بدهند، با این همه تعامل نژادی که در افغانستان صورت گرفته است، ممکن از نگاه نژاد هزاره به معرفی گرفته شوند!! هستند تعداد زیادی از هزاره ها که چهره غیر هزاره گی، یعنی« چهره معمول و پذیرفته شده هزاره ها» را دارا میباشند؛ پس تکلیف آنان چه میشود؟! به عنوان مثال من خودم چهره تیپیک هزاره گی دارم! ممکن هر گاه اگر آزمایش دن ن بدهم؛ بگوبند که نواسه هلاکو خان هستم و..! اما این دال بر مغول بودن من نمیشود! بستر فرهنگی من؛ / نه بعنوان تخیل و رمانتیک گونه / " بلکه بعنوان یک حقیقت محض و واقعیت عینی فارسی میباشد" من نمیدانم چرا دوستان مرا به خیال پردازی محکوم میفرمایند؟؟ چیزی را که من مخالف آن میباشم! من هزاره، از آوان کودکی، و از دمی که خواندن و نوشتن را آموختم، حافظ شیرین کلام را همچون زبان مادری خویش به خوانش گرفته، و از گفتار نغض آن لذت بردم! بچه های کوچک ده مان در جلو مسجد با صدای بلند و خوشنوایی حافظ را به خوانش میگرفتند. این روح فرهنگی جامعه من است! این تخیل و رمانتیک گونه نیست! من صدای و فریاد مرگ هویت خویش را به فریاد گرفته ام! یک بار در جنگ های دهه هفتاد در کابل اشتباه کردیم و حال اشتباه سنگین تر از ان را داریم تکرار مینماییم! و من صدای اعتراض پا مال نمودن فرهنگ را به مویه نشسته ام!!آیا تیشه زدن به چنین ریشه افتخار بر انگیز برای من جنایت تاریخی نباید به حساب برود؟؟!

  • پاکستان کے رقبے کے اعتبار سے سب سے بڑے صوبے بلوچستان کی اسمبلی کے منتخب رکن اور معروف سیاست دان عبدالرحمان کھیتران کے گھر کے تہ خانے سے زنجیروں میں بندھے سات افراد برآمد ہوئے ہیں۔
    عبدالرحمان کھیتران کو دوروز قبل پولیس اہلکاروں پر ان کے محافظوں کے حملے کے الزام میں گرفتار کیا گیا تھا لیکن جب پولیس سے چھینے گئے ہتھیاروں کی تلاش کے لیے ان کے گھر پر چھاپہ مارا گیا تو وہاں تہ خانے میں تین بچے اور چار بالغ افراد زنجیروں میں بندھے پائے گئے۔
    کیتھران کے محافظوں نے گذشتہ اتوار کو ایک چیک پوائنٹ پر پولیس اہلکاروں پر حملہ کردیا تھا اور ان کے ہتھیار چھین کر فرار ہوگئے تھے۔صوبہ بلوچستان کے ضلع بارکھان کے پولیس سربراہ عبدالغفور مری کے مطابق اس واقعے کے بعد عبدالرحمان کیتھران ،ان کے بیٹے اور چھے ذاتی محافظوں کو گرفتار کر لیا گیا اور ان کے چنگل سے ان سات افراد کو بازیاب کر لیا گیا ہے۔
    مری کا کہنا تھا کہ ان افراد کے ساتھ دوران حراست ناروا سلوک کیا گیا تھا۔پولیس نے رکن اسمبلی کھیتران کے گھر سے اسلحے اور گولہ بارود سے بھرا ایک ٹرک بھی برآمد کیا ہے۔
    اس رکن اسمبلی نے دعویٰ کیا ہے کہ انھیں سیاسی محرکات کی بنا پر گرفتار کیا گیا ہے اور ان کے گھر میں پولیس کا داخلہ غیر قانونی تھا۔ان کی اہلیہ بھی سیاست دان ہیں اور وہ مذہبی سیاسی جماعت جمعیت العلماء اسلام کے ٹکٹ پر بلوچستان اسمبلی کی رکن منتخب ہوئی تھیں۔
    واضح رہے کہ بلوچستان میں وڈیراشاہی، قبائلی،جاگیرداری اور سرداری نظام کا دور دورہ ہے اور بااثر قبائلی سردار کسی ملکی قانون سے ماوراء اپنے مخالفین کو قید وبند میں ڈالتے رہتے ہیں اور بہت سے قبائلی سرداروں پر اپنی نجی جیلیں قائم کرنے اور انسانی حقوق کی خلاف ورزیوں کے الزامات عاید کیے جاتے رہے ہیں۔

  • زبان فارسى و يا درى تنها به يک قوم و ملت ويا ملتها نمى با شد. از هزارها سال پيش زبان پارسى وجود داشت که به آن پارسى باستان - پارسى ميانه و پارسى نو گفته مى شود.
    در اروپا در دوران روشنگرى زيادترين آثار شاعران فارسى به زبانهاى انگليسى وآلمانى برگردان شد. توماس هايد انگليسى و کلويکر آلمانى درسال 1700 ميلادى از زبان پارسى و فارسى ودرى نامبردند. آنها زبان "در " door. Tür Porte, Court, Auli, aula نگاريدند . توماس هايد به زبان لاتينى نگاريده بود. زبان لاتينى تا به زمان رفرماسيون "زبان دين , ادبيات و دانش " بود. مارتين لوتر اولين کسى بود که عليه فروش برگه فردوس بهرين ويا انيکه کتاب انجيل بايد به زبان لاتين نوشته وخوانده شود عبادت بايد به لاتين باشد چون خدا لاتينى مى داند. او انجيل را به آلمانى ترجمه کرد . برگ با 95 ماده اش در دروازه کليساى فيتنبرگ چشپ شد. ترجمه انجيل اولين اثر ادبيات آلمانى نو مى باشد.

    روم و پاپ قدرت سياسى و مذهبى داشت. وى زير تفتیش عقاید , انکیزیسیون Inquisition) قرار گرفت .

    در اثر عمده خود توماس هايد 50 فرهنگ زبان ويا لغت نامه زبان فارسى را نام برد. از همين فرهنگها که فرهنگ سغدى و اسدى توسى از قديمترين و هندوشاه و برهان وجهانگيرى هندى ميانه شان مىباشد. بهتر است خود نگاه کنيد. Thomas HydeVeterum Persarum et Parthorum et Medorum Religionis Historia, London , 17 S. 432-445

    http://books.google.de/books?i...
    جان ريچارد زون John Richardson) در سال 1777 دکتورى خودرا کمايى کرد :لغت نامه عربى فارسى وانگلسى او همان نوشته دکتورى اش بود. که بر اساس همين فرهنگها استوار مى باشد. گذشته از آن در آلمان فارسى شناسى خدمات زياد نمود . زبانشناسان گفتند که بسيارى از نويسندگان فارسى مانند نظامى و توسى وسغدى وجامى در کتابهاى خود بخش گلسر ويا لغتنامه داشتند.

    http://books.google.de/books?i...

  • از نظر من بحث لسان و ملیت وقوم یک بحث علمی و تاریخی است ولذا باید بر پایه و اساس علمی وتاریخی استوار باشد. من شخصاً تا وقتی طرفدار این گفتمان هستم که به ان شکل ورنگ سیاسی داده نشود زیرا وقتیکه هر بحث سیاسی میشود ماهیت علمی ، تاریخی و تحقیقاتی بیطرفانه ی خودرا از دست میدهد . من مشخصاً کسی را متهم نمی کنم ولی هجوم فرهنگی خزنده ودر بعضی موارد جهنده بعضی کشورهای همسایه ما ، همین اکنون برای ملیت هزاره چه در سطح کشور وچه در خارج ازان ، مشکلات مشخصی را بار اورده است. اگر این بحث و پا فشاری بعضی از دوستان روی هدف حمایت از هزاره ها باشد پس باید راهی برگزیده گردد که در قدم اول به هر قیمتی که میشود حیات مردم را از خطر قتل عام وکشتن ها ودار اویختنها و ذبح کردنها نجات داد. حال در صورتیکه تیغ گیوتین طالب بر فرق ما آویزان باشد بحث های فارس و تورک مغول بیشتر به ملیت هزاره صدمه میرساند تا فایده. انسجام نیروها و تشکل فرهنگی و حتا تشکیل سازمان فرهنگی ملیت هزاره که بتواند خدمات مشخص وعملی را برای مردم انجام دهد ، راه بهتر است تا اینگونه بحثها ایکه جزتیشه به پای خود زدن و اب در اسیاب دیگران ریختن چیزی دیگری به بار ندارد..
    بدون اینکه قصد اهانت به کسی را داشته باشم ، با نظر اقای صبور هزارگی موافقم.

  • دوستان عزیز سلام!
    دوستان عزیز که خلط فرهنگ، هویت و تاریخ را با سیاست اشتباه تجویز میفرمایند؛ باید متوجه باشند، این که : " در راستای زنده بودن یک ملت و جامعه، فرهنگ، تاریخ و جغرافیا، و داشته های وابسته به چنین مقوله ها، پدیده های الزامی و حیاتی به شمار میروند!" زیر ساخت و پلاتفورم ایجاد ملت، دولت؛ و قابلیت های تداوم و پایداری آن بر مبنای ملت استوار بوده، و اساس ساختار و ایجاد ملت، داشته های فرهنگی- تاریخی و جغرافیا یی میباشند! بنده بر مبنای همین اصل، بر اصالت ملت فارس در سرزمین افغانستان امروزی « نه ایران امروزی» تاکید و پا فشاری دارم! امیدوارم تا دوستان هم هویت، هم ریشه، و همدرد تاریخی من این دغدغه های تاریخی مرا جدی پنداشته، و در راستای تعمیم این ایده، همت و تکاپو تاریخی برا بیندازند! برای ایجاد جامعه شعور مند، پی ریزی بنیان شعور مندی سیاسی در نهان و بطن جامعه، از الویت های الزامی بقا و پایداری جوامع به حساب میرود!

  • در ادامه کمنت بالا:
    تاریخ و فرهنگ، در تبانی با وقعیت های موجود در بستر تاریخی مردم و جامعه مان، در پرتو از اقتصاد و سیاست و... پوینده، در راستای رفاه و سعادت خلق و جامعه؛ کشور وسرزمین مان باید به حرکت وا داشته شود

  • آقای لومانی عزیز ! حالا شدی مرد حسابی! انس گرفتن به یک زبان و فرهنگ چیزی است جداگانه و کاملاً متفاوت و متمایز با خلط و امتزاج ناشد و غیر ممکن هویت های قومی با هم می باشد. در مورد حس و علاقۀ شخصی شما دراین باره، مورد اعتراض و انتقاد کسی نیست و انچه که خود آگاهانه و یا غیر آگاهانه زمینۀ انتقاد به خودرا فراهم می نمائی ناشی می گردد از عدم تحمل نظر دیگران و حساسیت در برابر آن ها! بار بار نوشته ات را خواندم که به جای استفاده از سلاح دلیل و منطق جهت تکذیب گفته های مقاله و کامنت نویسان به حملۀ تند و تیز علیه اقوام ( یعنی افغانه و اتراک و اعراب ) پرداختی. این کاری است غیر قابل پذیرش و دور از عقل و منطق! به تجربه دیده شده که اقوام خصوصاً اقلیت زبان خودرا در جریان زمان از دست داده و می دهند مثال های فراوانی دراین زمینه وجود دارد ولی هویت قومی شان ثابت می ماند. بنابراین از روی زبان نمی تواند. هویت قومی یا " نژادی " گروهی را تعیین و تثبیت کرد.
    در مورد آقای که به نام صبور هزارگی تشریف آورده و ممکن است این چندمین نامش باشد، باید گفت که اشتباهی که در سطر اول نوشته خویش مرتکب شده توجه شان را جلب می کنم: « من شخصا نه طرفدار نظریات آقای لومانی هستم و نه طرفدار نظریات مخالفین آقای لومانی می باشم. » کامنت گذار محترم متوجه فرق " نظریه " با " نظر " را نشده است . فکر نمی کنم که نه محترم لومانی و نه هم کسانیکه نوشته و پیام های تحقیر آمیز وی پرداخته اند، در مورد موضوع مورد بحث صاحب " نظریه " یا " نظریات " بوده باشند.
    دیگر اینکه، به این گفتۀ وی کاملاً موافقم که ریشۀ قومی باعث سرافرازی و سرافگندگی کسی شده نمی تواند و لی این موضوع با تحقیقات در مورد گذشتۀ تاریخی و یا یافتن ریشۀ قومی فرق می کند. ریشه یابی و یا مطالعه در مورد گذشته به مفهوم کوشش در جهت اثبات برتری نیست. می گویند که تنها آدم های وحشی به گذشتۀ خویش علاقه ندارند.
    آقای هزارگی در جائی از پیام خویش نوشته که « مخالفین آقای لومانی با تکیه بر نژاد هزاره ها هویت هزاره ها را تعریف کنند...» اگر تعین تکلیف فکر نشود می خواهم از خودت خواهش کنم که مقالۀ محترم تورانی را از سر مطالعه کنی. نویسندۀ در نوشتۀ خویش، نتایج تحقیقات دانشمندان و محققان را انعکاس داده و در خاتمه نتیجه گیری نموده است. بر عکس، آقای لومانی که اولین پیام گذار است با واکنش تند و تیز خویش به توهین و تحقیر اتراک و افاغنه پرداخته است. نه یک با بلکه بار بار! این همه نشانه و نتیجۀ بی دلیلی و فقدان منطق می باشد. اینجا است که نیت و جانبداری جناب صبوری هزارگی علنی می گردد که وی همفکر آقای لومانی می باشد.
    پیام آخر من به آن عده کامنت گذاران خشمگین و احساساتی و مبتلا به تکالیف متنوع کابل پرس? که به خاطر نوشتۀ یک شخص، قوم متعلق اورا توهین و تحقیر می کنند و ازاین طریق لحظۀ تسکین می یابند، بهتر است دیر نشده پیش داکتر روانی رفته به علاج خود بپردازند. به امید سلامتی شان

  • جهت معلومات بیشتر دوستان ، خصوصاً آنعده که پافشاری بر فارس بودن هزاره می نمایند ، این چند واژه از لسان گفتاری هزاره هارا که عمدتاً شامل بخش اناتومی بدن انسان است در اینجا ذکر میکنم.
    1- تولغه - فرق سر تالاق سر تارک
    2- قچر- روی ، رخسار ، گونه
    3 - قاش- ابرو
    4- قباغ - فاصله بین ابرو و پلکها ( در فارسی من معادل این واژه را نمی دانم)
    5- کتوک« به تای ثقیل » - گلو
    6- کاکورتک _ حنجره
    7- شیغیی کاکورتک - برامدگی حنجره
    8-جه جی (به فتج جیم و سکون یا)- سینه
    9- کوره - شکم ، معده
    10- چوچه - آله تناسلی اطفال جنس مذکر
    11- غود ( دال ثقیل) - خصیه تخمهای جنس مذکر
    12- لنگ به کسر لام- ران
    13- توقی به سکون یا وفتخ قاف - از نوک انگشتها تا ارنج
    14- الغه - کف دست
    15 - شنگگ - ناخن
    16- چیمکه - از زانو الی لگن خاصره ...
    17-قاری - سورین جاییکه پای با بدن وصل میشود..
    18- قولاج- از یک نوک انگشت دست تا نوک انگشت دست دیگر..
    19- بوربی _ کوری پای..
    20-..
    شاید من نیمی از انچه در حقیقت وجو دارد را هم به یاد آورده نتوانسته باشم لذا اگر دوستان ، بتوانند این جدول را تکمیل نمایند خالی از لطف نخواهد بود.
    هدف از این مختصر این بود که به نظر من ، تنها در محدوده اناتومی وجود انسان این همه لغات غیر فارسی تصادفی نمی باشند.. ما اگر هر بخش دیگری از زندگی هزاره هارا را در نظر بگیریم عین موضوع تکرار میگردد.

  • دوستان عزیز که در پی برجسته ساختن هویت غیر فارس بودن هزاره ها هستند خوب است مطالب زیر را نیز توجه بفرمایند!
    در گویش هزاره گی برای اعضا بدن« اناتومی بدن » چنین نام گذاری ها دارند: به عنوان مثال از طالاق یعنی طولقه ویا به قول دوستان طولغه شروع مینمایم!
    موی؛
    سر!
    پیشنه= پیشانی=تقدیر و...
    ابرو = قباغ
    مژگان=کیرپک
    چشم؛
    دماغ = بینی
    لب
    دهن = دهان؛
    زنخ؛
    گلو؛
    سینه؛
    قانقورتک= کاکورتک
    دل؛
    جگر؛
    معده؛
    روده؛
    شکم؛
    شش؛
    ناف؛
    خایه؛
    ک ی ر
    ران،
    زانو؛
    بند پای
    پای = پا
    پنجه و... این همه مشترکات را دوستان متاسفانه نه میبینند و یا نمیخواهند ببینند، و چند مصطلحات غیر معمول را بر جسته مینمایند! من نمیفهمم که این عزیزان در پی چه هستند؟! در ضمن مصطلحات همانند جی جی ، جو جو و... در مناطق دیگر همانند خراسان و مشهد نیز عمومیت دارد اما نمیتوان گفت که فارسی زبان هاب خراسان نیز ترک و مغل زبان هستند!!

  • در آخرین کمنتم میخواهم روی یکی دومورد ، به اندازه توانم روشنی بیاندازم:
    1- موضوع لسان یک ملت ، با ملتیهای که به آن لسان سخن میگویند نباید خلط گردد. امریکای لاتین ، شمال افریقا ، استرالیا ، نیوزیلاند ، قزاقستان ، قفقاز ، بیلاروس و تعداد زیاد کشورهای دیگری وجود دارند که یا کاملاً و یا قسماً جای زبان مادری شان را زبان قوم و ملت حاکم و مسلط بر سرزمین آنها ، گرفته است. عین موضوع میتواند در مورد هزاره ها نیز صدق داشته باشد.
    2- اگر سخن از هجوم مغول وتاتار امیر تیمور گرگانی و اوزبیکهای شیبانی و یا امپراتوری عثمانی در میان باشد پس در انصورت تمام منطقه از اقیانوس آرام تا بحیره مدیترانه و اطریش و ویانا یکسان تحت این سلطه بوده اند . لذا منطقاً زبان و وفرهنگشان نیز باید کما بیش از لسان وفرهنگ مغولها و تورکها تاثیر پذیر می بود. اگر مشخص تر صحبت کنیم ، ایران و افغانستان امروز را در نظر میگیریم. به یقین که ، در زمان حمله چنگیز و یا امیر تیمور گورگانی ، تنها هزاره ها در این سرزمین زندگی نمی کرده اند که از این هجوم ، لسان وفرهنگ هزاره های (فارس) تا این اندازه متاثر شده ونیم زبان و آله موسیقی و رقص وآواز شان همه وهمه غیر فارسی شده اند.. آیا در لسان فارسی تاجیکی چرا این تغییرات نیامده است ویا آنها در آنوقت در این سرزمین زندگی نداشته اند!؟ آیا چرا در زبان فارسی ایران که از شروع ظهور دین اسلام ، قرنها در اشغال اعراب ویا تورکها ومغولها بسر برده است این «مصطلحات» وجود ندارد.
    3_ اگر به فرض مثال ، تورکها و یا مغولها بجای آته ، پدر و بجای آبه مادر و بجای آجه مادر کلان و بجای اوقره چشم و بجای قاش ابرو و .... می گفتند . منهم در منشه ی پیدایش این واژه های کلیدی فارسی به زبان تورکی ومغولی به فکر می افتادم وبالنوبه مبداء پیدایش نژادی وقومی آنها را تحت سوال می بردم.
    4- به نظر من واژه های غیر فارسی (تورکی و مغولی ) که در گفتار روزمره هزاره ها مورد استعمال دارد ، اصطلاحات معاصر و یا تخنیکی نمی باشند که با وجود داشتن زبان مفصح فارسی ، هزاره ها این کلمات را از تورکی ومغولی وام گرفته باشد و برعکس بقایای همان لسان قبل از فارسی شان است که باوجود هجوم فرهنگی فارسی وتورک ستیزی فارسها ، مقام وموقف خودرا تا حال تا جایی در بین هزاره وگفتار روز مره شان حفظ کرده اند.
    5- با تایید از سخنان دوستی بنام بصیر هزارگی ، برای من اصلا گذشته هزاره ها که به کدام قوم وملت منتهی میگردند نه مایه افتخاراست ونه هم مایه شرم است ، ونه هم با فارسها ویا تورکها کدام تبعیض وتعصب دارم.
    در سابق می گفتند : هرکی به من شیر دهد میش من است هرکه ندهد شیر بد اندیش من است...
    ولی امروز ما را از میش و شیرش تیر فقط همینقدر که گرگ نباشند و مارا دندان نگیرند کفایت میکند.....
    اینهم چند تورهِ دیگر سوچه هزارگی برای کسانی که برای آن دق اورده اند..
    واژهای هزارگی که معادل ان در لسان فارسی وجود ندارد:

    1- قباغ ـ فاصله بین قاش و کیرپک ( ابرو و پلکها)
    2- خروشت ـ خاکستری که هنوز کاملاً سرد نشده و دربینش آتش داشه باشد.
    3- قوغ- حالت سوخته شده یک مواد که شعله های بلند آتش ازان زبانه نکشد.
    4- لوو – ریختن مایع از یک جای بجای دیگر ( مخصوص مایعات )
    5- چوغ – تاری که از پشم ساخته شده باشد. ( مخصوص پشم)
    6- چپچور ـ ابزار کار که با آن زمین را می کاوند.
    7- اور دیمه ـ طنابی که از پشم ساخته شده و اطفال را در گهواره با ان می بندند.
    8- چورغه ـ چوب میله ی شکلی است که ، مادرها برای اینکه اطفال شیرخوار در اثنای خواب در گهواره خودرا تر نکنند آنرا طوری میگذارند که یک انجام آن را به بیرون از گهواره رهنمایی کرده و در انجام دیگر آن آله ی تناسلی کودک را جای میدهند. این آله در صورتیکه کودک پسر باشد بیشتر مورد استعمال دارد.
    9- چپوش ـ گوسفند ماده که هنوز شیر ندهد وبره نداشته باشد.
    10- کویک ـ بره ایکه بین یکسال تا دوسال باشد..
    11- بورو ـ به فتح « ر» و سکون« و» دوم ـ گوساله ایکه دوسالش تمام شده باشد.
    12- گی یه ـ یکنوع دسته چوبی برای تیشه های ساخت مخصوصی است که بنام «گی یه تیشه» یاد میشود. این دسته از دو شاخه درختی که تحت یک زاویه بهم روییده ووصل باشند ساخته میشود.
    13- بالی ، سلسله و جودینه ـ وسایل آرایش زنها استند که از نقره ساخته شده و از سنگهای قیمتی در تزیینات انها استفاده میشود. زنها در زمان عروسی و روزهای خوشی این وسایل می پوشند.. اینها غیر از طوق و گوشواره هستند..
    14- چاروغ ـ یک نوع پاپوش است که از پوست گاو ویا بز و گوسفند ساخته و بین آن کاه می اندازند. از این پاپوش قبلاً در مسافرتها در زمستانهای یخ وپر برف استفاده میشده است.
    15- چوخال ـ یک آله است که از تال دوری ویا ایرغی و یا الترغینه به شکل مربع ، مستطیل می ساختند و به پایای خود می بستد تا پاها به برف گور نروند. چون فشار مساوی است به وزن تقسیم مساحت ، با این ترتیب مردم با وزن ثابت خود ، مساحت پاها را بیشتر میساختند تا فشار کمتر بالای برف وارد شده و مانع فرورفتن انها در برف گردد.
    16- چوبری ـ جریان آهسته مایع در یک سطح. پایان شدن قطره های عرق از سر وروی
    17- چیقرا ـ از سوز دل با صدای بلند گریه کردن.
    18- تغتوغلا به تای ثقیل ـ وقتیکه چوب را به چوب میزنند. یا ظرفی را به ظرفی و ..که صدای نامنظم و نا هنجار تولید شود. در این اواخر برای صدای آتش کردن از تفنگ و دیگر آلات جنگی هم استفاده میشود.
    19- قوتقل ـ خوب دوندل کردن یعنی خیلی پالیدن. به سرحدی که اشیا را از جایش بیجا نمایند..
    20- جیلیمبور ـ آدم لاغروکمجان ، کمحرکت ، کمخور و کم جرئت در یک کلمه. کسی که از دستش کاری بر نیاید..
    21- جوغول ـ جای به جای لگد مال کردن یک چیزی .. راه رفتن بالای چیزی به هدف خورد کردن آن و تلویحاً به فعالیت کسانی گفته میشود که حرکت دینامیکی نداشته باشد.

  • با سلام فراوان
    منشاء هزاره ها

    تیوری های زیادی راجع به منشاء هزاره ها نوشته اند که هیچ کدام شان مبنای علمی ندارد

    1 تیوری بازماندگانه چنگیز

    این تیوری از چند نگاه قابل تردید است

    فرض کنیم این تیوری صحیح باشد ونیز فرض کنیم که چنگیز مثلا 20 هزار از سربازان خود را در هزاره جات مستقر کرد.
    فرض کنید تاجیک های آنزمان یک میلیون بودند.
    20 هزارـــــ1 میلیون
    بعد از مدتی نفوس هرکدام دوچند میشود.
    40 هزار ــــ 2 میلیون
    80 هزار ــــ 4 میلیون
    160 هزار ــــ 8 میلیون
    320 هزار ــــ 16 میلیون
    حال نفوس تاجیک ها ی افغانستان به 16 میلیون نمیرسد. نفوس هزاره ها با 54 نماینده در شورای ملی از 248 نماینده کل افغانستان، لا اقل 21 در صد نفوس افغانستان را تشکیل میدهد.
    از طرف دیگر تکثیر نسل از هم خوابی مرد وزن بوجود می آید. در حالی که عساکر چنگیز عموما متشل ازمرد ها بودند، چطور امکان دارد سربازان چنگیز بدون زن های خودی با داشتن همان چهره تکثیر نسل کنند؟.
    چنگیز چه مجبوریت داشت که عساکر خود را در این منطقه کم آب و علف مستقر سازد.
    با دلایل فوق نتیجه گرفته میشود که تیوری باز ماندگان چنگیز فاقد دلیل است.

    نظریه تورکتباری

    نظریه تورکتباری مانند یهودی بودن پشتون ها که به تازگی از طرف بعضی ها به میان آمده فاقد اعتبار است. زبان تورکی و عبری در هردو ریشه ندارند.
    زبان هزاره ها و پشتون هارا جزء زبان هندو ایران حساب کرده است که با زبان فارسی ریشه مشترک دارد.
    هیچ قوم ویا ملتی زبان خود را از دست نداده است مگر این که در بین قوم و اقوام دیگر منحل شده باشد. هزارها منحل نشده اند از این رو زبان خود را هم از دست نداده اند . چطور امکان دارد نورستانی ها که به مراتب تعداد شان کمتر از هزاره ها هستند زبان خود را حفظ کرده و هزاره ها نکرده اند؟ . اگر چنین واقعه رخداده باشد باید عرض کرد که هزاره یگانه قومی است که زبان خود را از دست داده است . هیچ قومی را سراغ نداریم که زبان خود را ازدست داده باشد.
    هزاره دربین تاجیکها زندگی میکردند ومیکنند، پس زبان فارسی را تاجیک ها یاد شان داه است. مگر زبان تورکی آن زبان کم اهمتی است که میشود به سادگی به دور انداخته شود، در حالی که هزارها نه تنها دربین تاجیک ها زندگی میکردند و میکنند بلکه تورک ها هم درکنار شان بوده است
    بودن تعداد لغت های تورکی و مغلی در زبان هزارگی به دلیل اقامت نسبتا طولانی شان در بین اقوام مغل و تورک میباشد که در سفر طولانی شان رخ داده است.
    به احتمال قوی بخشی از سیتی ها در زمان های قدیم در حوضه تاریم چین سکونت اختیار ودر آن جا با چینی ها به دادوستد پرداختند. در آن جا از خود پادشاهی داشتند و مستقلانه با دولت آن زمان چین دادو ستد میکردند. هزاره ها (یوزی) نسبت مهارت شان در استخراخ معادن عمدتا در سنگ رخام ( یاده) باچینی ها تجارت میکردند
    منابع چینی بطور متفق القول گواهی داده اند که زبان یوزی ( نیاکان هزاره) زبان تخاری بود.
    در هیچ منبع وجود ندارد که زبان هزاره ها مغلی و یا تورکی باشد .
    میگوید که کلمه آته هزارگی از اتای تورکی گرفته شده که معنی بابا را میدهد.
    تورک ها پدر خود را معمولا بابا خطاب میکنند، حرفی که هر فارسی زبان نیز میگوید. کلمه اتا به عنوان لقب استعمال میشود.
    این هزاره نام پدر به اصطلاح تورکی خود( اتا) را از یاد نبرده اما گویا نام مادر تورکی خودرا به کلی فراموش کرده است، چون هیچ تورکی به مادر خود آبه خطاب نمیکند
    به تازگی معلوم شده است که سکه های شاهان کوشانی به زبان هزارگی به رسم الخط یونانی نوشته شده است.
    قببلا تصور میرفت که شاهان کوشانی گویا نوشته یونانی را نادرست نوشته اند، چون با بررسی نوشته در سکه کوشان دیده بودند که کمله شاهنشاه را شاهنشو، بودارا بودو ومیترا را میترو ... نوشته اند
    حالا معلوم شده که آن ها نام های هندی و فارسی را به زبان هزارگی نوشته اند
    نهادهای هندی نشان داده شده در سکه ها عبارتند از:

    Βοδδο (بودو، بودا)
    Μετραγο Βοδδο (متراگو بودو، بودای میتریا)
    Mαασηνo (ماسنو، ماحسنا)
    Σκανδo koμαρo (اسکندو کومارو، اسنکدا کومارا)
    þακαμανο Βοδδο ( شکمانو بودو، شکیا مانی بودا)

    نهادهای ایرانی به تصویر کشیده شده در سکه هاعبارتند از:
    Αρδοχþο (اردکشو ، اشی ونغوهی )
    Aþαειχþo ( آشا ویکشو، آشا واهشته)
    Αθþο (اتشو ، اتار)
    Φαρρο (فرو، خوارنه )
    Λροοασπο (ارائوسپو، دراسپه)
    Μαναοβαγο (مناوبگو ،وحو مناح)
    Μαο ( مو ، مه)
    Μιθρο (میترو، میترا)
    Μοζδοοανο ( مزدوانو، مزدا وانه "مزدای فاتح")
    Οαδο ( اودو، وتا )
    Oαxþo (اوکشو، آکسس) دریای آمو
    Ooρoμoζδο ( اورامزدو، اهورا مزدا)
    Τιερο ( تیرو، تیر)

    نوشته ها در سکه بطور واضح معلوم است که به رسم الخط یونانی به زبان هزارگی نوشته شده است، وگرنه شاه پشتون ویا تاجیک بودارا بودو و یا میترا را میترو نوشته نکرده است. اگر شاهان کوشان هزاره نه بلکه پشتون و یا تاجیک بودند، چرا مجسمه های کوشانی چهره هزارگی دارد. پس این طور میشود تعبیر کرد که شاه پشتون ویا تاجیک هزاره را بعنوان مدل بکار برده بود.
    این مجسمه ها اشخاص عادی نبودند، بزرگان روهاتی بودند که از آن مچسمه های میساختند . این خود نشان میدهد که بزرگان مذهب بودایی و نیز زردشتی در زمان کوشان هزاره بودند.

  • دوستان عزیز باز دید کننده، که با حوصله مند ی و تامل این کامنت ها را مرور مینمایید، عرض سلام و ارادت خدمت تک- تک شما عزیزان پیشکش مینمایم!
    دوستان!
    زبان فارسی؛ نوای دل انگیز، جانبخش، و روح افزای " لالایی مادر " من است! سر آغاز حیات من؛ در دامن مادر، و در پرتو از مهر و محبت مادرانه وی؛ و شیر از پستان وی؛- و ترنم لالایی مادرانه وی، جاری به زبان شیرین پارسی؛ همچون حیات جاودان در تاروپود هستی من تنیده، و از شهد شکر شکن ناب فارسی، سیراب م نموده است!!! فرهنگ و گویش فارسی، بستر رشد و بالنده گی من بوده، و از این گستره دانش پرور و تاریخ ساز، به خود باوری نایل گردیده ام و..!.لذا؛ به همان گونه که یک افغان، یا یک ازبک، یک ترکمن و هر انسان دیگر حق دارد به زبان مادری خویش فخر و مباهات بنمایند، این حق مسلم من هزاره پارسی گو نیز میباشد....! در این مقطع حساس از تاریخ مان، که من ان را مقطع خصی شدن ها نام میگذارم؛ هزاره ها همچون یتیم ی حقیر و چموش، صورت خود، خودی، و بیگانه ها را گاه- گاه به خراش میگیرند! و هر گاه در پیامد از این به خراش گرفتن ها، چه سخت و جبران ناشدنی خسران و تاون تاریخی پس میدهند! به مرگ هم دست همدیگر را میفشارند، و بر جنازه خویش و خودی، رقص جنون آمیزی از شادی بر پا میدارند! و پیامد چنین عمل کردها؛- تداوم حاکمیت سه صد ساله استبدادی ترین ها در این سرزمین بوده است! برای عبور از این مرحله از خفت و زبونی تاریخی، برای نسل حاضر کوچک ترین درس رهایی بخش تاریخی، این همان ایجاد حاکمیت غوری ها در این سرزمین میباشد! صفاریان، طاهریان و.. بماند به جایش...

  • قرنها است که ملیت هزاره در ساحه جغرافیایی گاهی بنام خراسان وامروز هم بنام افغانستان زندگی دارد. امروز از برکت قربانی دادن های هزاره های کوییته پاکستان وفعالین هزاره های استرالیا ، هزاره های کانادا ، هزاره های ناروی ، هزاره های دنمارک و هزاره های انگلستان ، این نام «هزاره» درتمام جهان مشهور ودر بیشتری از کشورهای دنیا این اقلیت اتنیکی بنام «هزاره» به رسمیت شناخته شده اند. جای تعجب اینجاست که ، دراثناییکه تازه تازه هویت نیم بند ملیت هزاره در حال نضج گرفتن است یک تعدادی از هزاره ها که خودرا دلسوز این قوم قلمداد میکنند ناله وقاله سر داده وتیوری فارس بودن هزاره هارا مطرح می نمایند. زیاد جای تعجب هم نیست . زیرا بعد از موفقیت هزاره ها در عرصه بین المللی « دوستان » داخلی و خارجی ملیت هزاره به تشویش افتاده اند که مبادا این قوم بتواند در کشورافغانستان به عنوان یک اتنیک مستقل عرض اندام نموده و ساحه رقابت سیاسی برای قدرت را برای این دوستان تنگتر بسازند. این دوستان همانگونه که هزاره هارا برای قرنهای طولانی بنام بقایای لشکریان چنگیز، موشخور ، قلفک چپات ، پشک چاپ و ... یاد کرده و با پشتونها در جنگ ومقابله انداخته بودند ، امروز با شکست این طرح چنگیزی بودن هزاره ها در صدد توطیه ی جدید و طرح تیوری توطیه جدید و عملی کردن آن توسط خود هزاره ها برامده اند. این تیوری بر اساس زبان فارسی که بخشی از زبان هزاره هارا تشکیل میدهد طرحریزی گردیده است که میخواهد هزاره ها را از هویت هزارگی شان عاری سازد. تیوری فارس بودن هزاره ها ، قرنهای دیگر ضرورت دارد تاهزاره ها باهم در جنگ سرد وگرم با همدیگر اثبات و رد این ادعارا ثابت نمایند ولذا دوستان تاجیک هزاره تا این مدت بتوانند با خاطر ارام هزاره سواری نمایند.

  • حمید عزیز؛ جان برادر!
    مطمئنم که در جای گرمی نشسته و از غندی « تپه و بلندای خیر» دارید تئوری و خیال میبافید! برادر عزیز؛ ساختار سیاسی، جغرافیایی و زمانی مردم هزاره را به دقت مطالعه بفرمایید! لابد خواهی گفت که ما هزاره ها با افاغنه هم مرز هستیم و باید با افغان ها بسازیم و... عزیز برادر ما سه صد سال را با افغان ها ساخته ایم و چیزی جز تباهی و عقب گرد و اشغال تدریجی خانه و ماوا مان نصیب مان نشده است! لابد خواهی گفت که ما با تاجیک ها نیز دست به یخن بوده ایم! برادر گاه و در خیلی موارد در محیط عصبیت ها هزاره ها با خود نیز جنگیده اند و چه سخت هم جنگیده اند! هویت هزاره و تاجیک از هم تفکیک ناپذیر میباشد! میخواهم از شما عزیز سوال بنمایم: « مفاخرحوزه تمدنی زبان فارسی مربوط به کیها بوده اند؟ رودکی هزاره بود یا تاجیک،ناصر خسرو، بیهقی، سنایی، ابن سینا، خوارزمی، فارابی، و... کیها بوده اند؟! هزاره و یا تاجیک؟! اگر همه این ها را جناب شما از من هزاره میگیرید به جای آنان چه چیزی را به من میدهید؟! بدون چنین مفاخری که من حتی نشیمنگاه ام نیز عریان میگردد! مفاخرتاریخی در ساختار ملت سازی خیلی ها مهم میباشد! همان گونه که یک نفر افغان از اشعار خوشحال خان ختک به وجد میاید و هویت و افتخارات خویش را در ان میبیند، من هزاره نیز با خواندن شهنامه جنین حسی را به من دست میدهد! من مطمئن هستم بخش عمده از عزیزان هزاره که بیش جندین دهه در کشور های خارج تشریف داشته اند، آنان از مفاخر زبان و فرهنگ فارسی دور افتاده،و باعظمت و بزرگی این تمدن کم و بیش بیگانه گردیده ،و نسبت به ان کم لطفی و جفا روا میدارند... جناب حمید عزیز! برادر؛ خلا فرهنگی فاجعه ثقیل و جبران ناشدنی تر ازنسل کشی عمومی میباشد! جناب شما اگر صادقانه برای ملت و جامعه هزاره دل میسوزانید، در صورت ترک شدن و یا مغل شدن هزاره ها، خلا وحشناک فرهنگی را با چه چیزی میخواهید پر مینمایید ها؟! لطفن جواب ارایه بفرمایید! شاید بگویید از کشور ترکیه، ازبکستان و مغولستان معلم و...برای مان سفارش میدهیم! آیا به واقعیت ها چنین امری ممکن هست! و اگر میگویید ما زبان خود هزاره ها را تعمیم میدهیم! اول شما لهجه هزاره گی را تعمیم خواهید داد!بهسودی، ناهوری، مالستانی، دایزنگی و.. دوم این نیز بدور از واقعیت ها اجتماعی میباشد. و سوما نیازی به چنین امری نیست ما خیلی مشکلات دیگری داریم که باید به رفع پانان بکوشیم و...! حمید جان! ما در گذر تاریخ بیش از حد رنج دیده ایم! اب در آسیاب استبداد نریزید! به لحاظ خدا اگر جناب شما هزاره تشریف دارید! اگر جناب چمبور الی هستید که بحث جدا گانه یی است..امید آزده و دلگیر نشوید!

  • در ضمن حمید جان شما ها که به هزاره ها هویت مستقل نه میبخشید! گاه این جامعه یتیم را به مغل وصل مینمایید و گاه هم به اتراک پینه مینمایید!چیزی که با وقعیت های « فرهنگی » این مردم اصلن سر سازش ندارد!!

  • آقای برات علی فرهید . استدلال تو د ر باره تورک تبار و زبان تورکی درست نیست چون کامنت تو ازروی عقده یا جهالت یا بی علمی یا نادانی است ، من خلص مینویسم
    د ر زبان تورکی ( اتا ) یا ( آته ) برای پد ر استعمال میگرد د . آنه یا آیه به ماد ر گفته میشود
    د ر تاریخ اسلام پس از اعراب ، بیش از یکهزارسال مغل ها تورک ها زبا ن تورکی به ایران امروز حکومت کردند تا زمان رضا شاه هتلری ، تو زبان تورکی را بی اهمیت
    میدانی ؟؟؟

  • جناب انجنیر صاحب فرهید!

    • کشورهای مانند برزیل و ارجنتاین ومکسیک و... در امریکای جنوبی و کشورهای مانند سودان وسومالی و حبش و مراکش و و.... ده ها کشور دیگر امریکای لاتین وافریقایی در بین کدام پورتگالی ها و هسپانوی ها و اعراب منحل شده اند که زبان شان پورتگالی، هسپانوی وعربی شده است.؟؟؟
      - اینهمه وآژه های تورکی ومغولی که فوقاً بعضی از دوستان یاد آوری کرده اند به نظر شما ، چرا تنها در لسان ویا لهجه هزارگی وجود دارند ؟؟ چرا در لسان تاجیکهای افغانستانی وتاجیکستانی که در همسایگی بیشتر و تنگاتنگتر با اوزبیکها واویغورها و و تورکمن ها و قیزغیزها زندگی میکنند این واژهای تورکی ومغولی نیستند؟؟.
      _ در موجودیت زبان زیبا ، ساده وسلیس فارسی که به نظر شما زبان اصلی هزاره ها بوده است ، ضرورت این واژه های زبان شکن تورکی و مغولی که به عوض کلمه مقبول « آب گل الود است » است زبان را رگ نموده وبگوید «آب چلتاق و یا آب قوتلوخ است» ، چی بوده است ؟؟ منطق این عمل در کجا است ؟؟
      از تمام دوستان دانایی که با استدلال علمی ومنطقی وبا شواهد تاریخی ، بدون تبعیض وتعصب در مقابل تورکها وفارسها ، به این پرسش ها توضیح داده میتوانند خواهشمندم که دوستان کمتر دانای خودرا در دریابیی حقیقت یاری نمایند..
      اینهم برای معلومات بیشتر دوستان نقشه سیاسی ایران وآستان فارس که در کدام موقعییت و به کدام فاصله از افغانستان امروز ما قرار دارد.
  • آقای لومانی ! دنیای فارس در وجود شمابه عنوان سیاست مدار ، یک شاعر خوب ویک نویسنده داستانهای عاشقی و میلو درام را از دست داده است. با خواندن کمنت های شما در قدم اول این فکر برای انسان دست میدهد که ، شما به عوض اینکه عملگرا و واقعیت نگر باشید یک انسان ذهنی گرا و تخیلی هستید که دینارا زاده ذهن خود دانسته و میخواهید تمام پدیده های اجتماعی و تاریخی را را در ذهن خود ومطابق میل خود شکل و رقم زنید. میدانم که مخالف قوم ومردم خود نیستید و لذا آرزو میکنم که ایکاش تمام مسایل طوری می بود که شما فکر میکنید... متاسفانه دنیای ما حقیقی است و ذهن ما تنها وتنها زاده همان ماده ایکه ما ازان ساخته شده ایم. پیشنهاد میکنم تا هنوز هم دیر نیست بیایید به شعر وشاعری و نویسندگی روی اورید تا ما بیشتر از فیض ذهن پرنبوغ و خلاق شما استفاده نماییم. به عنوان مثال یک کمنت شمارا نقل قول میکنم.
    دوستان!
    زبان فارسی؛ نوای دل انگیز، جانبخش، و روح افزای " لالایی مادر " من است! سر آغاز حیات من؛ در دامن مادر، و در پرتو از مهر و محبت مادرانه وی؛ و شیر از پستان وی؛- و ترنم لالایی مادرانه وی، جاری به زبان شیرین پارسی؛ همچون حیات جاودان در تاروپود هستی من تنیده، و از شهد شکر شکن ناب فارسی، سیراب م نموده است!!! فرهنگ و گویش فارسی، بستر رشد و بالنده گی من بوده، و از این گستره دانش پرور و تاریخ ساز، به خود باوری نایل گردیده ام و..!.لذا؛ به همان گونه که یک افغان، یا یک ازبک، یک ترکمن و هر انسان دیگر حق دارد به زبان مادری خویش فخر و مباهات بنمایند، این حق مسلم من هزاره پارسی گو نیز میباشد....! در این مقطع حساس از تاریخ مان، که من ان را مقطع خصی شدن ها نام میگذارم؛ هزاره ها همچون یتیم ی حقیر و چموش، صورت خود، خودی، و بیگانه ها را گاه- گاه به خراش میگیرند! و هر گاه در پیامد از این به خراش گرفتن ها، چه سخت و جبران ناشدنی خسران و تاون تاریخی پس میدهند! به مرگ هم دست همدیگر را میفشارند، و بر جنازه خویش و خودی، رقص جنون آمیزی از شادی بر پا میدارند! و پیامد چنین عمل کردها؛- تداوم حاکمیت سه صد ساله استبدادی ترین ها در این سرزمین بوده است! برای عبور از این مرحله از خفت و زبونی تاریخی، برای نسل حاضر کوچک ترین درس رهایی بخش تاریخی، این همان ایجاد حاکمیت غوری ها در این سرزمین میباشد! صفاریان، طاهریان و.. بماند به جایش...
    چه یک متن زیبا ولی کاملاً عاطفی و ذهنی گرا.... آیا لالایی مادر شما که احترامش برای همه ی ما حفظ است ، میتواند دلیل بر فارس بودن کل هزاره ها باشد؟ ممکن است مادر شما کابلی یا هم تاجیک وهراتی باشد که به فارسی لالای کرده است ولی مادر ما هزاره ها ماو اطفال دیگر خود را به هزارگی لالایی میکند.... خواهش میکنم آهنگی از وجیهه رستگار( باچه ازمو کلوموشه والی بامیو موشه ) را بشنوید وبخوانید تا بدانید که لالایی هزارگی یعنی چی؟؟؟

  • جناب حمید عزیز همین متن و غزل را که وجیهه خانم به لهجه شیرین هزاره گی آواز خوانده است، و بدانید که من با این ترنم زیبا گاه شده است که اشک هایم جاری گردیده است؛ از لحاظ ساختاری این غزل در کدام زبان ریشه دارد؟! ایا این لولی لولی ترکی هست، و یا مغولی؟ آیا یک ترک و یا مغل هرگاه وی را گوش فرا دهد، زره یی از آن خواهد فهمید؟ آیا این لولی لولی برای یک تاجیک در هر گوشه دیار تاجیکان قابل فهم نخواهد بود؟! آیا تاجیکان از ان اه لذت نه خواهند برد و...و صد ها سوال دیگر!
    حمید آغا عزیز! خوب هست یک مقدار انصاف داشته و تیشه به ریشه من نزنید!! به لحاظ خدا! نمیدانم از طزف پان ترکیزم معاش میگیری و یا از جانب اوغان ها استخدام شده یی! من در کنار دیگر مطالب نویسنده گی؛ دفاع از ارزش های هویتی و تاریخی من، وظیفه سترگ تاریخی من میباشد! خیلی دوست دارم تا آزرده ات ننمایم حمید آقا عزیز! اما وقتی پای ارزشهای هویتی و تاریخی من در میان باشد؛ مطمئن باشید کوتاه نخواهم آمد...

  • آقای لومانی !شما دارید یواش یواش کنترول اعصاب تان را از دست میدهید. دانشمندان گفته اند که وقتی که منطق از کار می افتد جنگ شروع میشود. شماهم به عوض بحث منطقی و ارایه جواب به سوالات من ، مرا تهدید میکنید .این دیگر« بدماشی ادبی » یا بی ادبی« بدماش » است . جاییکه من با شما رقیب نیستم. زیرا حیثیت وآبروی من برایم اهمیت دارد. اثبات اینکه مرغ دولنگ دارد ، برای کسانیکه مرغ شان همیشه یک لنگ داشته اند، کار دشوار است...

  • سلام عرض دارم
    به جواب آقای حمید عرض کنم تورک ها به مادر آنه میگویند نه آبه و به پدر بابا می گویند (به ترجمه گوگل مراجعه شود)
    هیچ تورکی در ایران زبان تورکی را از دست نداه است ،اما هزاره تورکی بلد نیست، این چه سری است که فقط هزاره زبان خود را از دست داده است امریکای لاتین را اسپانوی ها وپرتگالی ها تصرف کردند . شمالی را انگلیس ها، اما بومی های آن هنوز همان زبان خود را دارند
    هزاره تورک تبار بی زبان نیست ، چون تورک کسی است که به زبان تورکی صحبت میکند ، مغل کسی است که به زبان مغلی صحبت میکند
    تاجیک ها که خود تعداد شان از هزاره بیش نبود چگونه میتواند زبان به اصطلاح تورکی شان را از بین برده فارسی یاد بدهد
    تبتی ها چهره مغلی دارند اما مغل نیستند زبان خودرا دارند. پس چرا هزاره نمی تواند داشته باشد
    کسانی که هزاره را مغل و تورک میگویند جفای بزرگی به این قوم کرده تمام کلتور اورا میخواهند نابود کنند . تمام آثار کلتوری هزاره به زبان فارسی هزاره گی است

  • ای گرامیان - میدانیم که ترک با مغول تفاوت دارد.قرارگاه مغولان شمالی تر از ترک زبانان است.ترک زبانان از ساحل راست سیحون بساحل چپ گذشتند آن هم پس از سامانیان و در زمان سلطه سلطان محمود غزنیچی.اما تاریخ میگوید که هزاره زمان هجوم اسکندر مقدونی در همین مکان بوده است.مقایسه کنید نوشتار تاریخ نویسان اسکند را به نقل از ایران باستان پیرنیا با آنچهدر این عصر هارولد لمب در کتاب چنگیز و آلفنشتاین در کتاب افغانان نوشته اند:
    ایران باستان-پیرنیا:-اسکندر به پایه کوههای قفقاز رسید...بلندترین کوه آسیا..وبسیار ممتد.... بعد او بطرف مملکتی رفت که همسایگانش آنهار ا نمی شناختند... این قوم پاراپامیزاد نام داشت...این مردم کلبه هاشان را از خشت بنا میکردند چون درخت در اینجاها نیست سقف را هم از خشت میساختند در کلبه ها در پائین وسیع است و هرقدر بالا میرود تنگ تر شده به روزنه هائی منتهی میگردد که از آن روشنائی به درون کلبه میافتد...درختان کمی دارند ...قطر برف و یخ بقدری است که در اینجا نه حیوانات وحشی میتوان یافت نه پرنده ای, آسمانی که آن را سایه پوشیده ...انسان چیزهای نزدیک را هم نمی بیند...اسکندر با وجود آب و هوای سخت این مملکت به درون آن راند و قشون مقدونی دچار قحطی وسرمای سخت و درد و محن زیاد گردید عده کثیری از سرما تلف شدند بعضی از درخشندگی برف فاقد بینائی گشتند... مقدونی ها روی یخ میافتادند و دیری نمیگذشت که بر اثر سرما خشک میشدند آنهائی که خود را به کلبه ها رسانیدند نجات یافتند بومی ها...آذوقه فراوان به آنها دادند.....بومی ها در انبارهای زیر زمین آذوقه شان را پنهان کرده آنها را چنان ساخته بودند که ...کسی نمیدانست این انبارها کجا است...مقدونی ها علاوه بر گرسنگی از سرما هم سخت در زحمت بودند...به علف صحرا و ماهی رودها تغذیه میکردند...این مواد هم تمام شد اسکندر امر کرد مال های بنه را سر بریده بخورند بدین حال بالاخره..خودشان را به باختر رسانیدند...
    چنگیز هارولد لمب:–...(چنگیز)به شهر مستحکم بامیان رسید...پس اکثر سپاهیان را به سرداری یکی از اورخانان به مقاتله جلال الدین فرستاد و خود کمر همت به تسخیر بامیان بست... با خشمی تمام به شهر بامیان حمله برد.مدافعین اطراف شهر را ویران و بی سکنه ساخته حتی سنگ های بزرگی را هم که ممکن بود بکار منجنیق مغول بیاید بداخل حصار برده بودند.مغولان آلات قلعه گیری خود را همراه نداشتند و برج های چوبین در کناردیوار شهر می ساختند لکن مدافعین بوسیله نفت و مشعل آن برج هارا طعمه حریق می کردند.مغولان...اغنام و احشام را کشته برج ها را ازپوست جیوانات پوشاندند...یکی از نوه های او(چنگیز) که در پای دیوار جا د اشت به قتل رسید...کلاهخود خود را از سر افکنده...قدم پیش نهاد...موفق شد یکی از منافذ حصار را بدست آورد.چیزی نگذشت که شهر بامیان مسخر شد.تمام افراد انسانی د اخل دیوار های شهر از دم تیغ هلاک گذشتند مسجد و عمارات با خاک یکسان گردید و چنان شد که مغولان..بامیان را ماو بالیغ نام نهادند که به معنی شهر حزن و ویرانی است...پس از خرابی شهر فرمان حرکت داد....چنگیز فوجی از لشکر خود جدا کرد و به مراقبت افغان ها گماشت
    افغانان-الفنستون -چاپ76استانه مشهد:ص429...اندک حبوبی که بر دره های تنگ بذر افشانی میشود پیش به پایان رسیدن تابستان کوتاه بدست میاید...هزارگان بیشتر در خانه های کاهگلی زندگی میکنند که تا کمر در دامنه کوهها فرو رفته است... انچه در یک قبیله تقریبا بدوی حیرت انگیز است برتری زنان است که نمونه ان را نمی توان در ممالک مجاور یافت.خانم کارخانه نگهداری اموال و تشریفات میزبانی را انجام میدهد و شوهر در همه مسائل خویش با او مشورت میکند زنان هرگز کتک نمی خورند و روی نمی پوشند...زنان و مردان بیشتر وقت خود را صرف نشستن دور اجاق خانه می نمایند...وبسیاری شاعرند.مردان ساعت ها می نشینند و با هم بداهتاافسانه میسازند...در روستاهائی زندگی میکنند که هریک 20تا100 خانه دارد..هر روستا برجی بلند برای دفاع دارد...در هر برج یک دهل نهاده اند... مهمتر از همه دایزنگی دایکند جاغوری و پولادند...با ایماقان در جنگند و با ..رهبر ازبکان بلخ دشمنی دارند...تاجیکان در منطقه شان زندگی نمی کنند...هزارگان اطراف...مقر قره باغ...جز از نظر قیافه از همه جهات درست همانند تاجیکانند...منطقه شان از منطقه ایماق اندکی فراخ تر ولی کم حاصل تروکم جمعیت تر است...ص425...زبانشان..لهجه ای از فارسی است...زبان مغولان هرات رانمی دانند ... مردم ایماق سنیان سختگیر و هزارگان شیعیان سختگیرذد...دلیلی نیست که مردمان ایماق و هزاره را یکی ندانیم... چهار ایماق...تایمنی (قبچاق و درزی) هزاره(جمشیدی و فیروزکوهی) تیموری و زوری ...ایماق هزاره را نباید باهزارگان شرق کوههای پاروپامیزاد یکی بدانیم اما هرچند که انان اکنون جدایند بی گمان ایماق و هزاره از یک اصل و نسب برخاسته اند و شاید نام هر دو قبیله هزاره از یک منبع گرفته شده باشد...
    بنا بر این هزاره کجامغول کجا. و او را ترک هم نمیتوان شناخت.بوداهای بامیان ونزدیکی به تبت را که اکنون کانون بودائی است در بررسی ها نباید از نظر انداخت.امکان ندارد که تبت مذهب را از هزاره هدیه گرفته باشد؟اما امروزهزاره گان غالبا شیعه میباشند.اگر در زمان صفویه شیعه شده اند چرا هزاره ایماق که به مرکز صفوی نزدیک تر بوده است
    سنی است؟

    آنلاین : http://ندارد

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس