ايکاش، «بابا»ی ما، با «ما»می بود!
به جواب مشوره های دلسوزانه ای آقای ع. ق. فضلی!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در نوشتهء اخيرم «نفوذ استعمار در منطقه، ايجاد کشوری به نام «پاکستان» و بحران موجود در افغانستان، پيآمد های تاريخی جنگ های احمد شاه درانی در هند است!»، که برای بار اول بر روی سايت «کابل پرس?» قرار گرفت، نگارنده به ضرورت يک بازنگری بر حوادث سده های پيشين و پيوند آن با رويداد های امروزی کشور عزيز مان افغانستان تأکيد نموده است. در اين رابطه، نگارنده از زمان تشکيل اولين دولت متمرکز، يعنی از دوران سلطنت احمدشاه درانی آغاز کرده است، که خوشبختانه اکثريت قريب به اتفاق خوانندگان، به طور کُل با اهداف و نتيج گيری های آن تبصره، موافق و همنوا بوده اند. اما در مقابل، چند نظر مخالف نيز وجود داشتند، که کاملاً يک امر طبيعی به شمار می رود!
من در اينجا، به جواب نظريات مخالف چند هموطنی که با نامهای مستعار «طالب کاکو»، «شريعت يار» و يا «حسيب» پاسخهای داده اند، نمی پردازم، بلکه به دوست عزيز آقای (ع. ق. فضلی) که سرگرم فعاليت های مفيد فرهنگی اند و گاه گاهی با نام مستعار «قدير همراز» مصاحبه های با اهميتی را سر و سامان می دهند و خود را «چپ» و ترقيخواه نيز جلوه می دهند و يک تن از گردانندگان سايت زيبا و پُر محتوای «اصالت» نيز می باشند، به اضافه از آنچه در مقالهء قبلی ام نگاشته ام، چند نکته علاوه می کنم:
آقای ع. ق. فضلی در سايت «کابل پرس?» به پاسخ آن مقاله به آدرس نگارنده می نويسند: « بعد از مطالعه نوشته شما واقعاً پی بردم که شما کاملاً از تاريخ کشورما بيخبر هستيد و حد اقل کوچکترين آگاهی، معلومات هم نداريد، چه رسد به اينکه شما حوادث و رويداد های تاريخ کشور ما را نقد و بررسی کنيد! مشوره من برای شما هموطن گرامی اينست، قبل از آنکه تاريخ و جريان های سياسی کشور ما را نقد کنيد، نخست از همه شما خود و اعمال خود را نقد و بررسی کنيد...»
من با اينکه در رشتهء تاريخ تحصيلات عالی دارم، اما هيچگاه ادعای يک مبصر و تحليلگر تاريخ را نکرده ام، اما اين حق و صلاحيت را برای خود محفوظ می دانم، که به صفت يک روشنفکر متعهد و تحصيل کردهء رشتهء تاريخ، حوادث و رويداد های تاريخی کشورم را مورد نقد و بررسی قرار بدهم. اما از آن مشوره ای دلسوزانه که «خود و اعمال خود را نقد و بررسی» کنم، چيزی نفهميدم تا در اينجا در آن رابطه ها، چيز های می نوشتم.
متأسفانه اکثر ما افغانها، در قضاوت ها از يکطرف شتابزده عمل می کنيم، و از جانب ديگر علايق و تعلقيت های قومی، زبانی و سمتی را در نظر می گيريم. چنانچه آقای ع. ق. فضلی نيز خلاف توقع و انتظار، در رديف «طالب کاکو» و «شريعت يار» در مخالفت با آن مقاله قرار گرفتند و با عجله و در همان دقايقی بعد از مطالعهء آن، که ممکن زياد احساساتی شده بودند، پاسخ داده اند.
اگر چنين شتابزدگی وجود نمی داشت، به سادگی می توانستند دريابند که، من در آن نوشتهء کوتاه، نه تمام کار و فعاليت 25 ساله ای سلطنت احمدشاه درانی را، بلکه صرفاً روی سياست خارجی و خاصتاً جنگ ها و مداخلات بيجای او را در امور هندوستان و نتايج حاصله از آنرا برای منطقه و افغانستان، به نقد و بررسی گرفته ام و خاطر نشان ساخته ام، که آن جنگها نه تنها برای افغانستان محاصلی نداشت و فاجعه بار بود، بلکه هندوستان را نيز چنان ضعيف ساخت، که در قدم اول با عث نفوذ استعمار انگليس گرديد و بعداً به تجزيهء نيم قارهء هند و تشکيل دولت پاکستان منجر شد، پاکستانی که ما ديديم و تا هنوز هم می بينيم، که در حق مردم مظلوم افغانستان، چه سياست های خبيثانه ای انگريزی را در پيش داشته است!
اما آقای ع. ق. فضلی که در تايپ کردن حوصلهء فراخ دارند، گوشه های پراگنده ای از کار و فعاليت احمدشاه درانی، مندرج در تاريخ غبار را کاپی کرده و ادعا داشته است که، من بدون مدارک عليه احمدشاه درانی نوشته ام و از تواريخ، خاصتاً تاريخ غبار مأخذ نداده ام.
من يکبار ديگر توجه خوانندگان عزيز را به مقالهء (نفوذ استعمار در منطقه، ايجاد کشوری به نام «پاکستان» و بحران موجود در افغانستان، پيآمد های تاريخی جنگ های احمد شاه درانی در هند است!)، که بر روی سايت «آزادی» نيز قرار دارد، جلب می کنم، تا ملاحظه بفرمايند که چه اتهامی بدون مدارک، عليه آن «بابا» ی ملت بسته ام؟
من در آن مقاله، از ازدواج احمدشاه درانی و پسرش شهزاده تيمور با دختران متعلق به خانوادهء شاهی هند نوشته ام. در اين مورد در آنجا آمده است: «... زمانيکه سر لشکر قوای «عالمگير ثانی» پادشاه هند تسليم نيروهای افغانی شد و احمدشاه درانی توانست بر هند تسلط حاصل کند، پادشاه هند دختر برادر خود را به شهزاده تيمور به زنی داد و «صاحبه محل»، زوجهء محمد شاه بابری، دختر خود را به احمدشاه درانی نکاح کرد. احمدشاه درانی بعد از ازدواج با آن بانو، بنابر خواهش اش هند را ترک و رهسپار قندهار شد...»
در بارهء آن ازدواج ها من چيزی را از خود نگفته ام، اما اگر تبصره ای در مورد کرده و از خواهشات شهوانی احمد شاه درانی انتقاد کرده ام، ديدگاه من است. اما آن ازدواج سياسی و مصلحتی دروغ و اتهام نيست و درج تاريخ شاد روان غبار است. غبار در جلد اول صفحه ( 364- 365 ) در رابطه با سفر پنجم احمدشاه به شرق (1756- 1757) در اين مورد چنين می نگارد:
«... احمدشاه توسط جهان خان سپهسالار خود، جاتها را که مخالف دولت هند بودند، تا آگره تنبيه کرد و غازی الدين را برای اخذ ماليات علاقه های روهيله و اوده فرستاد. احمد خان افغان، بنگش زمامدار فرخ آباد، مرد و مال به نام احمدشاه تقديم کرد و سعدالله خان روهيله و شجاع الدوله حکمدار اوده را با مشوره دوستانه واداشت که پنجصد هزار روپيه برای احمدشاه بفرستد. عالمگير ثانی دختر برادر خود را به شهزاده تيمور بزنی داد و صاحبه محل زوجه محمد شاه بابری، دختر خود را به احمدشاه نکاح کرد و با ملکه زمانی انباق خود يکجا خواهش رفتن به قندهار کرد، زيرا او هرج و مرج هندوستان و زوال شهنشاهی بابريان را به چشم ميديد. احمدشاه وزارت هند را به نظام الدوله پسر قمرالدين خان مشهور، و سپهسالاری اردو را به نجيب الدوله يوسفزائی داد و خود مراجعت بکشور نمود...»
در متن بالا به روشنی ديده می شود که غرض از سفر های احمدشاه درانی به هندوستان، واقعاً جز غارت مردم و هوس، چيزی بيش نبوده است. آنجا که آمده است: «... سعدالله خان روهيله و شجاع الدوله حکمدار اوده را با مشوره دوستانه واداشت که پنجصد هزار روپيه برای احمدشاه بفرستد» يک غارت آشکار نيست؟ و يا اينکه: « عالمگير ثانی دختر برادر خود را به شهزاده تيمور بزنی داد و صاحبه محل زوجه محمد شاه بابری، دختر خود را به احمدشاه نکاح کرد»، يک هوس کاذب و يک ازدواج سياسی برای توقف دادن غارت و وحشت لشکريان احمدشاه درانی و عقب نشينی آنها از هند نبوده است؟ که همانطور هم شد. از اين بيشتر چگونه بايد مدارک و سند تقديم آقای ع. ق. فضلی نمود؟
در مورد وحشت آفرينی و غارت سرداران ابدالی در سرزمين هندوستان، در صفحهء (365) «افغانستان در مسير تاريخ» در بخش سفر ششم احمدشاه در جنوب (1758) چنين آمده است:
«... همينکه احمد شاه از هند به افغانستان عودت نمود، در ولايت پنجاب اغتشاش پيدا شد، زيرا سرداران ابدالی که در سايهء فتوحات و قدرت دولت ابدالی در علاقه های پنجاب نفوذ کرده و به شکل يک قوت فاتح درآمده بودند، بر دهقانان و زارع تحميلات زياد می نمودند، و اين رفتار آنها مردم را به قيام وا می داشت...»
و اما در آخرين جنگ احمدشاه «پانی پت» (جولای 1761) چه گذشت و عاقبت چه شد؟
از جزئيات تلفات و ضايعات تکان دهنده ای آن جنگ ويرانگر می گذريم. جنگ به نفع احمدشاه پايان يافت و او به دهلی رسيد. احمدشاه همه اسرای جنگی که مسلمان بودند، از جمله «ابراهيم خان گاردی» را اعدام کرد. کمپنی «شرق الهند» از سقوط قوای متحده «مرته و راجپوت» در مقابل نيروهای احمدشاه خوش بود، اما از آينده تشويش داشت، زيرا اگر احمدشاه بر تخت سلطنت هندوستان باقی می ماند، هيچ نيروی بر عليه او برخاسته نمی توانست و لذا احمد شاه می توانست وحدت ملی و سياسی هندوستان را دوباره تأمين کند و پلان های آيندهء انگليس را نقش بر آب نمايد... (تاريخ غبار، جلد اول- صفحه 370)
«احمدشاه درانی، امپراتوری متزلزل هند را به شهزادهء نيمه جان بابری «عالی گوهر پسر عالمگير ثانی» (پسر کاکای خانم شهزاده تيمورشاه پسر احمدشاه درانی- نگارنده) بخشيد و چون او در بنگال بود، پسرش (مرزا جوان بخت) را در غياب پدر نائب السلطنه مقرر کرد. با آنکه احمد شاه خود می دانست که اين پدر و اين پسر، شهنشاهی مغشوش هند را نمی توانند اداره کنند، پس برای دفع الوقت، نواب شجاع الدوله صوبه دار اوده را به وزارت هند گماشت...» (تاريخ غبار، همان جلد- صفحه 370)
اينکه عاقبت نا انديشی های احمدشاه درانی باعث نفوذ استعمار انگليس در هند شد و احمدشاه سرزمين هند را بعد از آنهمه تلفات و قربانيهای بيهوده و بدون هيچگونه احساس مسؤوليت رها کرد، شاد روان غبار در اين مورد با تمسخر همراه با تعجب می نويسد:
«از اين بعد، احمدشاه به عجله راه افغانستان را در پيش گرفت، گو اينکه آخرين وظيفهء خودش را در هند انجام داده است(تمسخر- نگارنده). معلوم نيست اين شخص مقتدر و مدبر تحت چگونه تلقينی واقع شده بود، که امور هند را به چنين مهمل گذاشت (تعجب- نگارنده). .. انگليس های هند که چنين ديدند، به فتوحات آيندهء خود بيشتر اميدوار گرديده و سال 1761 را در نوشته های خود به نام (سال مهم) ناميدند، زيرا حوادث به فائده ايشان بود: دولت قوی مرته که در راه پيشرفت قوای اروپائی (نفوذ استعمار- نگارنده)، سدی بود، در اين سال از هم شکست (احمدشاه ابدالی آنرا سقوط داد- نگارنده)...» (تاريخ غبار- صفحه 370)
بدينگونه مشاهده می شود که غرض از لشکرکشيهای احمدشاه درانی به هندوستان، جز گرفتن ماليه از طبقات محروم عمدتاً دهقانان و مصالحه و سازش با اشراف هند از طريق ازدواج های که در بالا بدان اشاره شد، چيزی بيش نبود و نتيجه آن شد که انگليس ها بر هند مسلط شوند و از همان زمان تا امروز، اوضاع سياسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه و خاصتاً افغانستان دستخوش حوادث ناگواری گردد و وضع به سود ميراثخواران استعمار کُهن(!) تحت نام «توسعهء دموکراسی» و دولت های دست ساخته ای آنان در منطقه، انکشاف نمايد!
در مورد دستآورد های سلطنت 25 ساله ای احمدشاه درانی، که تقريباً به لشکر کشی ها و سفر های او در قلمرو هند گذشت، و اما آقای ع. ق. فضلی بدان تکيه کرده اند و در دفاع از ايشان برآمده اند، از نظر مؤرخ شهير کشور علامه مير غلام محمد غبار قابل ستايش نيست. او در کتاب خود «افغانستان در مسير تاريخ» صفحه (360)- پاراگراف اول در اين مورد چنين می نويسد:
«همچنين احمدشاه که 25 سال عمر خود را (به استثنای سالهای عسکر کشی) در تنظيم امور اداری و سياسی داخل کشور به مصرف رسانده، دولت حسابی و اردوی منظمی تشکيل کرد (اردوی که فقط برای اشغال و تهاجم ايجاد کرد- نگارنده)، در صدد آن نشد که در راه انکشاف اقتصاديات و تمدن و فرهنگ از دست رفته افغانستان (بعد از تجزيه و تقسيم دونيم قرنه کشور)، صرف مساعی کند...»
از اين گفته در می يابيم، که اگر احمدشاه درانی آنهمه نيرو، طاقت و وقت خود را که صرف مسافرت های نظامی نمود، برعکس وقف امور کشوری می نمود و روابط دوستانه و مسالمت آميز با همسايه اش هندوستان می داشت و مرز های شانرا احترام می کردند و بيشتر مستحکم می نمودند، انگليس ها به هيچصورت توان نفوذ در منطقه را نداشتند و اگر کوتاه تر بگوئيم، افغانستان امروز، سيمای ديگری داشت و حتی من و آقای ع. ق. فضلی به دعوی نمی پرداختيم و هردو به دادن لقب «بابا» به او، متفق الرأی می بوديم!
پيامها
29 جون 2008, 18:58, توسط حسیب
نجیب جان سلام،
خداکند که سرحال باشید.
از تحلیگر و منتقد تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور، مانند شما، که به گفته شما تحصیلات عالی هم در بخش تاریخ دارید، چنین انتضار برده نمیشود که انگیزه های بروز حوادث و رویداد های تاریخی را موشگافی و بررسی ننموده و صرف به «اگر» اکتفا نماید!
بسیار جالب است. شما برای یک لحظه فکر کنید، درصورتیکه دنبال «اگر»ها بگردیم، شما باور کنید که امروز کشورما دراین مصیبت نمیبود. بگونه مثال:
اگر نجیب روشن و مانند شما هزاران تن دیگر در حاکمیت ح.د.خ.ا. صادقانه مبارزه و کار میکردید، امروز کشور و مردم ما به این سرنوشت گرفتار نمیشد.
2- اگر شما دیروز در ح.د.خ.ا. صادقانه مبارزه میکردید، امروز آن حزب ازهم نمیپاشید و شما عضو شورای مرکزی (کمیته مرکزی) نهضت آینده افغانستان نمی بودید.
3- اگر داوودخان کودتاه نمیکرد، شاید امروز ملت ما با این مصیبت ناشی از جنگ های خانمانسوز دست به گریبان نمیبود.
4- اگر تحول هفت ثور به وقوع نمیپیوست، نجیب روشن دارای تحصیلات عالی در رشته تاریخ نمیبود.
5- اگر تحول ثور صورت نمیگرفت و امین جنایت و خیانت نمیکرد، پای قوت های شوروی وقت به افغانستان نمیرسید.
6- اگر اعضای ح.د.خ.ا و نجیب جان آگاهانه در حزب بخاطر منافع انسان زحمتکش مبارزه میکردند وتمام فیصله ها و دساتیر حزبی و دولتی را بالای خود تطبیق میکردند، امروز حاکمیت حزبی و دولتی بدست بنیادگرا های اسلامی نمی افتید.
7- اگر دکتور نجیب الله حزب و دولت را خوب رهبری میکرد، امروز حاکمیت حزبی و دولتی وقت سقوط نمیکرد.
8- اگر حاکمیت حزب و دولت دموکراتیک سقوط نمیکرد، امروز نجیب جان در دنمارک تشریف نمیداشت و سایت آزادی را گرداننده گی نمیکرد.
9- اگر هسته رهبری به حزب دموکراتیک و مردم و اعضای صادق حزب خیانت نمیکردند، امروز سرنوشت کشور و مردم و حزبی ها چنین نمیبود و حزب به چندین دسته تقسیم نمیشد و نجیب روشن هم عضو شورای مرکزی نهضت آینده که تا دیروز یک عضو عادی حزب دموکراتیک بود، نمیبود
و هزاران اگر دیگر.
پس نجیب جان!
کوشش کنید که زیاد در فکر اگر مگر نباشید و بار همه مسولیت ها و از بد بدترش، مسولیت استعمار کهن را به دوش بابای ما و شما، که شما از آن منکر هستید و بابا های دیگری دارید، نیاندازید و نگویید که اگر احمدشاه بابا چنان میکرد و یا چنان نمیکرد حال چنین و یا هم چنان نمیبود.
در تمام طول تاریخ کشورما، ما داریم نداریم یک دوسه شخصیت نامدار و نیکنام ملی و تاریخی و شجاع داریم، هیچ کسی هم نی، بلکه نجیب روشن برمیخیزد و وی را انتقاد میکند که چرا ازدواج کرد و یا هم چرا لشکرکشی کرد. به هرصورت. از هرکسی دراین وضعیت و حالت متشنج چنین انتظار برده میشود و یا نمیشود، از شما که یک شخص تحصیلکرده و چپی خودرا می نامید، چنین توقع برده نمیشد که چنین گستاخی را در حق احمدشاه بابا نمایید.
تاریخ دیگر چنین شخصیت های را در افغانستان برای هزارسال دیگر سراغ نخواهد داشت. عزت و حرمت نیاکان و پدران خودرا داشته باشید.
متأسفم که شما از رهبر خدمتگذار مردم مرحوم ببرک کارمل به مثابه عضو حزب دموکراتیک هیچ چیزی نیاموختید و افسوس به حال تان.
مرحوم ببرک کارمل همیشه در سخنرانی های خود از شخصیت های نیکنام ملی و تاریخی کشورما مانند میرویس نیکه، احمدشاه بابا و دیگران یه نیکوئی و افتخار یاد میکرد، ولی شما ؟
با احترام،
اُمیدوارم که همشهری ما، محترم میرهزار نوشته من را اقبال نشر دهد، قبلاً قلباً از بابت نشرآن سپاسگذارم.
30 جون 2008, 19:05, توسط طالب کاکو
جسیب جان!
یک اگر ازطرف "طالب کاکو" بالای شما هم اضافه شد که:
اگرخودت درست درس میخواندی وسواد کافی میداشتی، هیچگاه"انتظار" را انتضار نمی نوشتید. از دیگر اغلاط املائی ات میگذرم که وقت نیست اما اینرا بدان که:
ببرک کارمل، بعنوان بدنام ترین چهره سیاسی تاریخ معاصر افغانستان، هیچگاه از میرویس خان ونیکه خان واحمدشاه ابدالی ،درهیچ یک ازبیانات خودش یاد آوری نکرده وآنهارا بعنوان نماینده های عصرفیودالی همیشه درمجالس خصوصی خود به باد انتقاد میگرفت و بد میدید اما بخاطر فریب مردم، عقیدهء خودرا کتمان میکرد.
این نجیب روشن، خود، یکی از شاگردان وپیروان همان مکتب کثیف وماکیاولیستی بدنام کارمل است که اکنون بااستفاده از دموکراسی دنمارک خواسته عقایدش را بی پرده بیان کند.
بدا بحال توانسان احمق که بدون درنظرداشت احساسات ، ومشاعر خواننده گان عزیز کابل پرس? از چهرهء منحوس، کثیف، وبدنام یعنی ببرک خاین ووطنفروش، اینجا بعنوان مرحوم یاد میکنی لعنت خدا بر تو انسان بیسواد جاهل وبدبخت که اکنون میدانم درهالند استی ..........لاحول ولاقوة الا بالله ....افسوس که نزدیک میبودی....
1 جولای 2008, 15:50
برادر گرامی، طالب کاکو، سلام !
اول سلام، بعد کلام،
خیلی متاسفم که چنین دو و دشنام میدهید.
هرگاه شما فراموش نکرده باشید، در زمان مرحوم ببرک کارمل، در شهر کابل، تابلو ها و تصاویر بزرگ احمدشاه بابا و میرویس نیکه و سایری شخصیت های ملی و تاریخی کشور، بر دیوارهای ساختمان های داخل شهر نصب بود، فکر میکنم همین یک مثال کوچک از توجه رهبر زحمتکشان افغانستان در رابطه به گرامیداشت و زنده نگهه داشتن خاطرات و ... این شخصیت ها کافی باشد. به هرصورت.
من یکتن از رهروان و شاگردان مکتب آن بزرگمرد هستم و افتخار هم می کنم که شاگردش هستم و امروز عملاً هم میبینی که اگر آن زنده یاد امروز حیات نیست، لیکن شاگردانش همان تربیتی را که از همان بزرگمرد فراگرفته اند، به نیاکان و بزرگان و شخصیت های ملی و تاریخی کشور ما، مانند احمدشاه بابا و دیگران احترام و حرمت نموده و از آنها دفاع میکنند!
تشکر که من را متوجه غلطی املائی من کرده اید، لیکن این اشتباه املائی من نبوده بلکه اشتباه در تایپ صورت گرفته است. به هرحال بازهم از شما تشکر. اگر اغلاطی هم موجود باشد، انکار نمیکنم، شما من را رهنمائی نمایید، خوشحال میشوم و از شما می آموزم.
کسیکه دیگران را . . . ، باید خودش دارای اخلاق حمیده و نیکو باشد و کلمات زشت و رقیق را بر زبان خود هرگز نیاورد!
2 جولای 2008, 12:10, توسط طالب کاکو
ببنید آقای حسیب!
شما باز یکبار دیگر میخواهید که،بچشم مردم خاک بیفشانید، درین پیام تان شما از آویزان بودن عکسها وفوتوهای رجال تاریخی در چارراهی های کابل یاد آوری کرده اید ،درحالیکه آن عکس ها بعداز بقدرت رسیدن داکتر نجیب نصب شد.
قبل از آن خوب بیاد دارم که درایام قدرت ببرک شیاد، عکسهای رهبران شوروی هنگام مصافحه با کارمل وهمچنان فوتوهای کارگران پرولتر وبعضی از جنرال های کشته شده درجبهات علیه مجاهدین میجنگیدند نصب شده بود.
درحالیکه آنچه که ازبیانات رسمی این شیاد تاریخ ، برمیاید، وی جز، به اتحاد شوروی بزرگ، به هیچ چیز دیگری ایمان وعقیده نداشت، گاهی هم برحسب تفنن، بدون کدام شناخت مسلکی، بخاطر فریب مردم از تشریح مسایل اسلامی نیز، دریغ نمی ورزید.
اما آنچه که برایش، زیاد اهمیت داشت، همانا بقای وی در، قدرت بی رقیب درپناه قوت های شوروی سابق بود که باید آنرا تادم مرگ، حفظ میکرد.
ننگ است برشما انسانهایکه بعداز این همه آواره گیها وبی وطنی بازهم دنبال همان شخصیت های کاذب وخاین را رها نمیکنید.
مگر به عقیده شما مردم دیگر، همه کور اند وقدرت قضاوت را ندارند؟
بدا بحال تان که هیچ جواب منطقی ندارید جز هذیان گفتن
29 جون 2008, 20:51, توسط ساربان
کشف نوین و "علمی!!" آقای روشن از تاریخ، عامیانه سازی روند تاریخ و تاًثیر متقابل عامل برمعلول بر مصداق گفتۀ "تخم مرغ اول آمد پدید یا مرغ؟" است.
هرگاه اقای روشن همتی می کردند و تاً ثیر حملات احمد شاه دارانی بر هند را از نگاه شکل گیری روانشناسی جمعی و اجتماعی مردم هند امروز مورد بررسی قرار میدادند شاید جای برای ورد به یک تکلمۀ علمی باز می شد. اما افسوس که ایشان به چنان ساده گرای عامیانه از برداشت تاریخی و عامل تاریخی آلوده هستند که حکم بی سواد تاریخ یا شارلتان در شرح تاریخ –خدای ناکرده- به آسانی بر ایشان مصداق پیدا می کند. نمی دانم چرا بعضی از نویسنده گان تا اندازه شناخته شده – از مقوله روشن فکر می گزریم- بدون خریطه فیر کردن را عادت خود ساخته اند؟ یا بسیار خود بزرگ بین هستند و فکر می کنند که تراوش ذهن و نقش قلم شان خود بخود، چیز است برای خوانده شدن با وجود شکسته نفسی های حیله گرانه، چیز است برا پذیرفته شدن؟ اقای روشن از حد یک مبتی تاریخ شناس و تاریخ دوست هم زیر تر اندیشه "تاریخی" می ورزند و بدون اندک تفکری آن برداشت ها گذایی "علمی" خود را در خورد مردم میدهند. چی چیز در عقب این حرکت پنهان است؟ نمیدانم ولی قلم ایشان بر علاوه گواهی بر خودبزرگ بینی منحط ایشان، از بی سوادی تاریخ شناسی شان هم گواهی میدهد.
امروز پاکستان در یک جنگ تمام عیار اعلام ناشده با افغانستان به خاطر به دست داشتن و یا بی غم بودن از داشتن عمق استراتیژیک در گیر است. عوامل ملموس آن بر محور علت وجودی پاکستان، جنگ سرد، تنش با هندوستان، اعتبار اسلامی و روابط با جهان اسلام، امپریالیزم، کمشکش امریکا با رژیم ایران، ذخایر دست نخورده انرژی آسیای میانه و تغییرات آیندۀ طرح ریزی شده در جیو-پولیتیک منطقه است. نه اینکه احمد شاه درانی چند صد سال پیش بر هند حمله کرد و امروز ما مردم بیچاره در غم آن حمله نشسته ایم و مرغ هم از قفس پرید و رفت و هیچ چاره وجود ندارد و پس "هرچی است از ماست که بر ماست". پاکستان بیچاره چی گناه دارد؟ روس ها،بیچاره ها، با تجاوز قتل و آواره سازی بی دریغ مردم ما چی گناه دارند؟ رژیم دست نشانده خلق و پرچم با کشتار و در بند سازی عادی ترین حقوق شهروندی، بیچار گک ها در بیچاره گک ها، چی گناه دارند؟ سک جنگی ها جهادی و دربدری مردم، قتل و کشتار و بی ناموسی و وطن فروشی و مذدوری شان، یک ملیون بار بیچاره و بیچاره ترین، چی گناه دارند؟ طالب های کرام خو بیخی بیچاره هستند و بودند که انسان افغانستان را از صف انسانیت خارج و داخل حیوان هم حساب نکردند وکشتن و میکشند و خواهندکشت صرف به خاطر حملات احمد شاه درانی در چند سال پیش به دستور مستقیم پاکستان بیچاره که متضرر ترین انسان ها از حملات احمد شاه درانی در آن زمان ها بودند. امریکا خو بیخی علاوه از این که در تجاوز به کشور ما و کشتار مردم ما بی گناه است مسکین بی خبر هم است و نمی داند که روشن صاحب کلید شناخت علت اصلی ایجاد و پرورش تروریزم را دریافته است. یا شاید همو یکی خبر داشته باشد و ما بی خیر بودم. روشن صاحب وقت خو برایشان از کشف نازنینت چیزی نگفته بودی؟ اگر مادرم زنده می بود همین لحظه برایت می گفت:"ای بلا گک، کارکته کردی.خوده خپ میزنی"
ببینید روشن صاحب چقدر عالی و "روشن" عامل اصلی بدبختی ها و کشتار های که در افغانستان شده و می شود را به ما مردم خواننده کابل پرس? با اگشت شست –نمی دانم شست درست است یا شصت، همو انگشت دبل که ما با نشان دادن آن به شرطی که دیگر انگشت های مان را مشت کینم، به آن "جرت" می گویم که سخت توهین آمیز است- نشان میدهد و تلوحیاً حکم می کنند که برویم خواب آرام آن جهان گشای فاتح هند را اشفته ساخته از گورش بیرون کشیده و کشان، کشان به محکمه لاهه و غیره و غیره برده و به دار زده و پیش در قبرش درون کرده و بخیر همه چیز خیر و خیرت شده و افغانستان و پاکستان چی که انشا الله تمام گیتی بخیر آرام می شود. در پهلوی این دست آورد کبیر و انسانی، این محکمه، دو حسن دیگر هم دارد:
اول تمامی شهیدان به خون نشسته و کشته شده دوران جنگ های آزادی بخش مردم افغانستان بر ضد انگلیس، تمامی از کشته و پشته شده های دوران استبداد عبدالرحمانی، تمام شهیدان جنبش مشروطیت به توپ بسته شده و پوسیده شده شان در زندان های سراج الملت و دین ، تمام کشته شده ها ، به زندان افتیده ها و تبعید شده های دوران نادر شاه و برادرانش، شهیدان خرد و بزرگ خانواده داودخان، شهیدان در بند زندان های رژیم خلق و پرچم، شهیدان جهاد آزادی بخش مردم افغانسان، شهیدان سک جنگی های جهادی و ناموس برباد شده های آن دوران خون و رذالت، کشته شده های نسل کشی های مزار، بامیان، یک اولنگ، دند شمالی و دشت لیلی توسط طالبان به همت و آدم کش و جانی و بلاخره شهیدان بی گناه حملات انتحاری و جنگ جاری و بمباردمان و زندانی امروز و حی و حاظر به خوبی شناختند که کی مسول تمامی این کشتار ها و در بند کشیدن ها و آواره گی ها بوده و آنکس هم صرف و صرف جناب احمد شاه درانی می باشد که توسط "روشن" صاحب به همه نشان داده شد است و چون مرده و مرده ها از ما زنده ها کرده بهتر می دانند که کسی که مرد و رفت دیگر برگشت ناپذیر اند. پس سر خود را آرام در جای گذاشته ومی گذارند. باز مانده ها؟؟ ما که اولاده های آن شهیدان و این شهیدان و در یک کلام شاید شهیدان امروزی بخیر باشیم سر خود را در یخن افسوس فروبرده که جنایت کار اصلی از دست ما رفت و پرید و عدالتی نمی تواند صورت گیرد مگر در آن دنیا.
دوم: کسان را که سنگ و خشت مردم امروزاین دیار به خون کشیده شده، با گوشت و پوست خود می شناختند که جنایات کاران و خائینان وطن هستند، برداشت شان فقط با یک پراگراف اقای روشن غلط از آب درآمد و برائت گرفتند و تکیه بر بالش عافیت زدند. هنوز که هنوز است این فراد جانی در سر زبان مردم به صفت خائن و جانی و وطن فروش و ظالم و غیره هستند و خودشان هم به درد بی درمان فراموش شدن و عفو شدن برای تازه نفس شدن احتیاج هستند. از هر کدام اینها هر زمانی که از جنایات شان سوال می شود به تته پته افتند و نمی دانند که چگونه خود را از شر این سوال های مغز و استخوان سوز نجات بدهند و اینک شکر به همت یک "روشنفکر" "چپی" جنایت کاران زنده را بمان به جایش، حتی جنایت کاران مرده که به صفت های چون "بابه" و "قهرمان" و " شهید" و غیره مسما شده اند هم بی خیال شدند. جای دارد که محترم اقای نجیب روشن جایزه بزرگ "پشت نخود سیاه" روان کردن درد کشیده ها این مرز وبوم را از دست مبارک جنایات کاران زنده و مرده گرفته و با تشویق که لازم شان است در "تحلیل" تاریخی و "علمی" خویش بهتر و خوبتر و عمیقتر بپردازند.
30 جون 2008, 07:05, توسط مزاری
آقای کاکو ! برادرانیکه در فوق نظر داده اند ، سخت به علم قال شما ضرورت دارند .
30 جون 2008, 18:26, توسط طالب کاکو
آری!
آقای عزیزیکه بنام ساربان خواسته اند که، سخنان نجیب روشن دنمارکی را رد کنند، متأسفانه پیام شان ازاغلاط املائی رنج میبرد لطفا برای بار دوم، بدون تکلف وعقده گشائی خیلی موجز وکوتاه، بفرمایند که،ایشان چی میخواهند بگویند؟
اگر بنده باوجود تمام این اغلاط املائی (مثل "مزدور" را مذدور نوشتن و"مبتدی" را مبتی و"کشمکش" راکمکش وغیره مسخره گی ها ویاوه گوئیها )درست درک کرده باشم، ساربان صاحب میخواهد بگوید که نجیب روشن دنمارکی، نه آلمانی، کلید حل مشکلات را بزعم خودش، یافته است درحالکه اینچنین نیست وجناب ساربان، بانشان دادن انگشت کلان خویش بسوی نجیب روشن اشاره (جرت) را، برسم توهین ادا میکند،تانجیب روشن به سر عقل بیاید. خوب اینهم نظراست اما،اولا جناب ساربان، کوشش کنید که پیام خودتان را چندین بار مرور نموده واصلاح نموده بعد دکمه ( پیام نهائی بفرستید) را فشار دهید، تاهم شما، وهم نجیب روشن وهم طالب وملا وشریعت مدرا سیاستمدار،همه بدانند که ، منظور شما چیست. تشکر
1 جولای 2008, 19:59
سپاس از شما "طالب کاکو".
به گفته شما باید پیش از فرستادن، آن پیام را یک بار مرور کرده و اصلاحش می کردم. اما "جرت" من جرت است چی بدت بیاید و چی خوشت. متاسفانه درک تان از نوشته غلظ است. بعد از ویرایش آن نبشته توسط خود شمابرای خود شما،آن را دوباره بخوانید. شاید آنرا درک کنید بخیر.
با عرض حرمت.
2 جولای 2008, 07:22, توسط مزاری
آقای کاکو ! شما در یکی ازپیام های خود فرموده بودید « که اینجانب به هر که غلط می نویسد ،خواهم تاخت . همه را به یک چشم می بینم » مانند امیر المومنین مولانا،مولوی، اخند، ملا محمد عمر. پیام بالا را قصدأ نوشتم تا مطمین شوم که عالیجناب واقعأ همه را به یک چشم می بینند ، یاخیر . ولی متأسفانه دوست ما حسیب جان را بخاطر یک اشتباه تایپ کمپیوتری به باد دشنام گرفتی و تحقر ها نمودید ، زیرا ایشان خلاف خط فکری شما قرار دارند . دوست دیگر ما ساربان صاحب را که با داشتن غلطی های فاحش وکلی املائی و انشائی ، که باشما تقریبأهم مفکوره اند ، بسیار به ملایمت و بزرگواری بدون تحقیر و توهین متوجه خطاهایش نمودید ، و حتی طرز استفاده درست ارسال پیام را نیز برای ایشان تفهیم نموده اید . متوجه شدید آقای کاکو ، که شما چقدر انسان عقده مند و مریض هستید .شما حتی توانائی خواندن مطالب خلاف عقیده و مرام خود را ندارید ، چه رسد به اینکه آنرا بپذیرید. همیشه تکیه کلام تان است که « لاحول ولا ... اگر پیشم میبودی ...اگر گیرت کنم ... و غیره و غیره . » شما هم اطمینان داشته باشید ، که اگر در گیر دوستانی که شما آنها را بخاطر یک اشتباه کمپیوتری توهین و تحقیر می نماید، بیائید، روزی را سر تان خواهند آورد که به حجره تنگ و تاریک مدرسه هزاران بار شکر خواهید نمود و صد ها رکعت نماز شکرانه خواهید خواند .
2 جولای 2008, 16:29, توسط طالب کاکو
بلی نبیل جان مزاری!
اینکه هم اغلاط املائی داشته باشد وهم کفر گوئی کند می سزد که آنرا باشدید ترین کلمات اصلاح کرد.
اما باحسیب، که از جنایتکار مشهور مانند کارمل بعنوان "مرحوم" یاد میکند وطبعا که احساسات خویش را نمیتوانم کنترول کنم یا درمقابل زاهدی که دعوای مجتهدبودن را دارد.
اما دربرابر اشخاصیکه نرم باشند من نیز نرم هستم
بی تشویش باشید
3 جولای 2008, 00:02, توسط ساربان
آقای مزاری سلام.
پیامی را از میرهزار به "طالب کاکو" همین امشب خواندم که با قدر دانی از نقد نوشتاری او ، از او خواسته است که با عصبیت با مسائل برخورد نکند. این پیشنهاد به نظرم بسیار معقول آمد که ما "پیام نویسان" همه باید نقد ها و نظریات خود را بر محور گشایش راه و نزدیکی انسان ها به هم و درست فهمی شکل دهیم. عصبیت، غوغاگرای، بهانه جوی، تمسخر، دشنام و توهین در نقد و شبه نقد، فقط برای خالی کردن عقده ها است و با نقد سازنده و ختی با "پیام نویسی" به هیچ صورت همرو نمی توانند باشند. طنز، شوخی و کنایه در برنده گی یا نرمی لحن و آنهم به خاطر درک بهتر مطلب و گسترش تبعات نقد نقشی در خوری دارد که در جایش باید از آن استفاده شوند.
نظری بود که "خدا گفته" دادم.
اما ندانستم که چرا طالب کاکو باید هم نظرم باشد تا نسبت به – نمیدانم کی- با من برخورد "نرم" داشته بوده باشد؟ فقط همین را میدانم که انگشت گذاری طالب کاکو بر مشکلات نوشتاری من بسیار خوشم آمد و از همه همین خواست را دارم که برعلاوه پرداخت بر "نقد" موضوع، به نقد شکل نوشته من و دیگران نیز با روحیه سازنده بپردازند تا هم "با سواد" شویم و اگر خود را باسواد می دانیم، دقت لازم در نوشتن و مسولیت پذیری را هم عادت خود کنیم. زمان که کسی چیزی می نویسد و به نشر می سپارد هدفش این است که خود را طرح نموده و از طزیق نوشته خود، خود را بر خواننده، خواسته یا ناخواسته، تحمیل کند. نخست "تحمیل" کردن خود بر دیگران یک کار خشن است. دوم چون "تحمیل" در ذات نوشته نهفته است باید تا حد امکان از خشن بودن آن کاسته و یا آراستگی، به هدف پیوند، نوشته خودرا به نشر سپارد. نوشتۀ زشت با کلمات و جمله های نادرست توهین به خواننده را در خود نهفته دارد و در این جاست که کار طالب کاکو می تواند ارزش مند باشد و ما را به طرف "تقدیم" آراسته نوشته رهنمای نموده و مسولیت پذیر سازد.
3 جولای 2008, 15:08, توسط مزاری
آقای طالب کاکو ! اینجا مدرسه نیست که نرم بودن و شخ بودن معیار باشد . نرم نویسی افادۀ عجز و نا توانی هم نیست ، که قابل بخشایش باشد . عفت قلم چنین حکم میکند ، ورنه همه توانائی آنرا دارند تا بخاطر شبشی پوستین را به آتش بکشند . ارایه ( ارائه بخاطر شما ) موضوع مطروحه قابل بحث باید روی استدلال های همه جانبه منطقی ، تاریخی وبدون گرایشات فکری ، قومی و مذهبی نویسنده استوار باشد ، درغیر صورت سیاه مشق و جفندیات بیش نخواهد بود . بدین ملحوظ وقتی یک واقعیت و یا افتراع تاریخی ، مذهبی ، قومی و زبانی بخاطر روشن شدن و یامخشوش نمودن اذهان عامه در صفحه ظاهر میشود، صاحبان عقل و درایت سالم کوشش میکنند انانی را که در راه راست اند تشویق ، وآنانیکه راکه به اصطلاح گمراه اندبا نمود منطق واقعبینانه و غیر جانب دارانه متوجه اشتباه و خطای شان نمایند .حقیقت، حقیقت است و دروغ ، دروغ . در شرایط امروز امکان ندارد آفتاب را به دو انگشت پت و پنهان کرد .با زور شمشیر و سخنان رکیک بجائی نمی رسیم ، واگر برسیم به اصل مطلوب نمی رسیم . ما تجربۀ تلخ حکم شمشیر، راه گیری های مسلحانه ، قمچین (دره ) های سرب دار و کارد های جوهردار مسلمان نما ها و کنج زندان و چوکی های برقی مارکسیستان قومی را هرگز فراموش نخواهیم کرد . امیدوارم واقع بین باشید .
3 جولای 2008, 16:59, توسط طالب کاکو
خیلی خوب!
نمیدانم که این پیام نرم است یاسخت اما اینقدر را میدانم که:
"افتراء" افتراع نوشته نشده وهمچنان "مغشوش" را مخشوش درعین زمان "جفنگیات" را جفندیات که شاید هم خودت برحق باشی اما عقل من چنین حکم میکند.
اینکه دره وقمچین مارکسیتهای قومی وطالبانی غیره را خورده اید، امیداست که باعث اصلاحات ،درسایر عرصه های زنده گی شماشده باشد. به امید پیروزیهای هرچه بیشتر ونوشتن پیامهای نرم وسخت و دشنامدار وبی دشنام.
بنده بنا به خواهش سردبیر سایت، اندک درلحن خویش تغیرات آورده ام اما موضعگیری ها درمقابل خود بزرگ بینها که دیگران را جاهل میشمارند وخودرا عقل کل همان است که بود.
درمقابل کسیکه اشتباه خودرا میپذیرد،اینجانب نیز پدرکشی همرایش ندارم وطبعا لحن بنده، درمقابل اش تغیرمیکند. پیام دومی بنده عنوان آقای حسیب را میتوانید بخوانید که باپیام اولی چقدر فرق دارد .
ازاشتباهات تایپی هیچ کسی مصؤون نیست اما اینکه کسی عمدا وقصدا اصرار به جهالت خویش کند مواقف بنده، مثل سابق است، ولو اینکه بنده را ملاعمر کور، بنامید یا کاکوی بچه باز، یا سگ باز، یاهر اسم ورسم که در ذهن تان میاید هیچ باک نیست وهیچ ممانعت هم ازطرف بنده وجود ندارد بلکه میتوانم از آن استقبال کنم.
2 جولای 2008, 15:57, توسط sarshar
salam ba hma shomma posht chi ansani ra grftin az na m mstharsh bdanid k kist mardm kandhar ra agar kako sada koni amrai marmi ba farq tan mizand chon kako kasi ast k dar naw jawani......karda wa dar piri qarzai kood jam mikoond... agar inzawor ansan hai bi... wa bi dansh znda iad karmal bzrg ra sfat mikrdaannd roh an bzrg mard wa rawan mardm ba sharaf ma naram mishood .
15 جولای 2008, 01:59, توسط ساده اندیش
تحلیلی که محترم آقای روشن در مقاله خویش در مورد احمد شاه درانی داشته اند را در کتاب (جغرافیای طبیعی افغانستان) نوشته میر غلام محمد غبار هم میتوانید ملاحظه نمائید. آقای غبار اشارئی به تجاوزات احمد شاه درانی بخاک هند که باعث تضعیف دولت آنزمان هند گردیده و زمینه اشغال این سرزمین توسط انگلیس را آسانتر ساخت داشته اند.
اینکه آقای روشن عضویت حزب دموکراتیک را داشته اند و پیرو کدام مکتب فکری اند کاری ندارم و نه شناخت مستقیم از ایشان دارم(فقط میدانم در مدت زمانی سمت ریاست رادیو تلویزیون ملی را به عهده داشتند). اما درین باره که تجاوزات افغانستان بخاک هند باعث تضعیف حکومت آن سرزمین شده و کشور هند را بدام انگلیس انداخت موافقم.
برادر عزیز و سطح نگر من آقای (طالب ککو)که فکر میکنم مطالعه چندانی از تاریخ نداشته و هرچه دارند از چانته خالی به اصطلاح "پف" میکنند و بدون داخل شدن به بحث علمی با دلایل قانع کننده و درک معنی جملات فقط متوجه املأ نویسندگان اند. من خواستم به برادر عزیز خود بگویم که جناب عالی به گفته مولانای بلخ "دانه معنی بگیرد مرد عقل * ننگرد پیمانه را چون گشت نقل" برادر عزیز! اگر لطف نمائید چند ساعت از وقت تانرا صرف مطالعه نمائید هیچ وقت مجبور نمیشوید تا در ضدیت با اندیشه های دیگران با پوچ گویی مقابله کنید زیرا شما حربه علمی در مقابل دارید و میتوانید مانند آقای روشن با استناد از کتب و مراجع مختلف جانب مقابل را قانع ساخته و یا خود قناعت کنید.
خوب: آقای روشن نوشتند که جنگ افغانستان با هند باعث تضیف دولت هند شده و احمد شاه درانی بخاطر عیاشی و باج گیری به هند حمله کردند. شما میتواند در جواب شان به ارائه دلایل قانع کننده علمی گفته هایشانرا رد کنید (اگر چیزی در چانته داشته باشید) و در غیر آن بهتر است خاموشی اختیار کنید. حالا دیگر زمان ساده اندیشی ها بپایان رسیده سطح نگری به مسایل تاریخی و قبول اشخاص منحیث شخصیت ملی و افتخار کورکورانه به کار کرد هایشان برای ملت ما قابل قبول نیست.
15 جولای 2008, 05:51, توسط طالب کاکو
محترما!
اولا فرق بین نجیب روشن رئیس برکنارشدهء تلویزیون کابل را که تابعیت آلمانی دارد بانجیب روشن کارملی که تابعیت دنمارکی دارد وهردو عضو بدنامترین احزاب چپی افغانستان بودند ویاهستند را بکنید بعد نظر بدهید.
شناخت را ناتکمیل به ارائه نظر مبادرت نورزید که خدای ناخواسته باعث خجالتی وروسیاهی دنیاو آخرت نشود.
15 جولای 2008, 06:58, توسط ساده اندیش
فکر میکنم خود شخص مهم نیست که نجیب دنمارکیست یا آلمانی آنچه مهم است فکر و اندیشه این شخص است چنانچه در اول عرض کردم که نه آنها را میشناسم و نه ضرورت به شناخت شان دارم فقط آنچه را من نوشته ام در باره مفکوره و نظر شان است نه خودش.
و اینکه آقای روشن چپی است یا راستی کاری نداشته باشید من در حکومت ببرک کارمل طفل دوساله بودم که هیچ ارتباطی با این گروه نداشته ام اما گفته های آقای روشن را تائید میکنم. پس این چه ارتباطی دارد با چپی و راستی بودن.
جناب محترم! فقط مطالعه نمایید باز هم مطالعه و مطالعه بلاخره به واقعیت ها میرسید.
شاید اولین بار باشد به چنین نظر روبرو شده ئید. اما من یک سال قبل اینرا در کتاب (جغرافیای طبیعی افغانستان) مطالعه نموده بودم و تا حدی که مطالعه از تاریخ و جغرافیای کشور خود داردم به این نتیجه رسیده ام که آنچه را که تا امروز به آن کور کورانه افتخار مینمودیم درست نبوده و واقعیت ها چیز دیگری بوده و است.