صفحه نخست > دیدگاه > آواره در تاجیکستان: نامه به سرمنشی ملل متحد

آواره در تاجیکستان: نامه به سرمنشی ملل متحد

عبدالقديم هوشنگ
چهار شنبه 12 فبروری 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

جلالت ماب بانکی مون سر منشی ساز ما ن ملل متحد .
باعرض ادب، خدمت جناب عالی!
با وجود مشغولیت های زیاد تان امید وارم به عرض اینحانب توجه فرمایید:
اینجانب عبدالقدیم هوشنگ فرزند سید بلال ژورنالیست با سی سال سال سا بقه ی کار، نویسنده دارا ی چندین اثر، رئییس سازما ن حمایت از زنان بی سرپرست افغانستان، عضو اتحادیه ی ژورنالستان، عضو انجمن قلم، صاحب امتیاز و مدیر مسول روزنا مه ی رعد، تحلیل گر مسائل سیاسی، عضو انجمن وکلا ی مدا فع فعلآ آواره در کشور تاجکستان .

جلا لتمآبا !
من به مدت چندین سال دردوره ی حکومت طالبا ن و القاعده همراه خانواده در کشور ایران وتاجکستان از یکجا به جای دیگر اوا ره وسر گردا ن بودم ، دردوره ی حکو مت موقت به عنوان افراد تحصیل کرده به کابل فراه خونده شدم ، هنو ز یک سال از دوره ی خد متم در افغا نستان سپری نشده بود که درسال 1383 ،توسط یک با ند ما فیا ی زمین به اسم< مقدم> ،مورد ترور قرار گرفتم که خوشبختا نه ناکام بود ،واین حادثه از طریق رسانه های دولتی به نشر رسید که اسناد ان را در اختیار دارم در آن سالها من به حیث تحلیل گر سیا سی در روز نا مه ی < انیس> ایفا ی وظیفه میکر دم ،زیرا من مقا لات خود که در روز نا مه ها به نشر میر سید ، راجع به باند ها ی ما فیا ی زمین وغیره انتقاد میکردم وهکذا در سال 1384 دوباره توسط صبغتالله سا ئق رئس جنا ی وزارت امور داخله ی افغا نستا ن پسرم سیا وش در خطر اختطاف وخودم باز مورد ترور نا فر جام قرار گرفتم ،به اثر شکا یت من وتحقیق کمیسیون حقوق بشر ، جرم وی صابط ، وی از کار بر کنار ودر < بلک لیست > قرار گرفت ودر سال 1386 به اثر انطقا د های مکرر در جرا ئید وروز نامه ها ومصا حبه های تلویزونی خویش توسط باند ما فیا ی < مار شال فهیم > می خوستند من را از سا حه ی پل محمود خان در شهر کابل بربایند که با کمک نیرو های ایساف نجات یافتم ،وباز در همین سال 1386 در تلویز یون طلوع راجع به عمل کرد وزیر داخله ی وقت انطقاد نموده بودم ، که و.زیر داخله ی وقت بمی را از طرف شب ، در جلو دروازه ی خا نه ی من جاسازی کرد که بم منفجر شد که خسارات زیا دی را به بار اورد ونز دیک بود من وخانوا ده ام نابود شویم ، بعد ازیک سال مشخص شد که کار وزیر داخله بوده است ، در همین سال یک بار دیگر پسرم سیا وش را میخوا ستند از سا حه ی وزیر اکبر خان اختطا ف نمایند که به کمک نیروهای امنیتی نجات داده شد ،در سال 1387 عضویت انجمن وکلای مدا فع رااخذ ومصرو دفاع موکلین گردیدم ،در ان سال ،دران سال وکالت دفاع یک شرکت امریکا ی به نام < ریدسی > را به دوش گرفتم ،که بعدآ توسط افراد ناشناس با تلفن های مختلیف تهدید به قتل میشدم ،به 12 / 5 / 1390 درروزنا مه ی< ارمان ملی> مقا له ی را تحت عنوان < بهتر است کرزی استعفا دهد> را به دست نشر سپردم که دران راجع به تضیع حقوق بشر در رژیم ایران انطقا د زیادی رفته بود ،که فورآ تحت پیگرد افراد امنیتی افغا نستان قرار گرفتم ، که انرا با وسا طت شخصیت های با نفوذ از جمله بعضییی از وزرای کا بینه ،وتعداد دی از وکلای پا رلما ن حل کردم ،دیری نگزشته بو دکه 4 نفر از <. سپاه قدس > شاخه ی فعا لیت ها ی برون مرزی سپاه پاسداران ایران غرض ترور من به کابل امده میخواستند که من را ترور کنند که نیرو های امنیتی افغا نستان به من گفتند که چند روز ازخا نه بیرون نیا، درین مورد اسناد ان را در اختیاردارم، چندی یک کتا بی را تحت عنوان <موضع ایران وپا کستان ،در قبال اقغا نستان در سه ده ی اخیر> درین کتاب 400 صفحه ی از تضیع خقوق بشر در ایران ،جز ئیات قتل زهرا < کاظمی..> خبر نگار ایرا کانا دا ی وقتل های زنجیره ی در ایران انطقاد شده بود، که این موضوع مشکلات زیا دی را برای من خلق کرد، وهکذا در سال 1393 لک داستان ظنزی را تحت عنوان <دیوید در کا بل > نویشته بودم درصفحه ی فسبوک خود نشرنمو دم ،که مورد ازیت وازار جمعت العلما قرار گرفتم که گو من عقیده ی مسحیت دارم، وباز در سال 1387 یک وکالت خطی ازطرف < ورثه ی محمد ابر اهم > برایم رسید ،که آنها در سالها ی جنگ مجبور به ترک وطن شده بو دند ، خا نه ی انها توسط شخسی به اسم عزیزا لله صرا ف سرای شهزاده غصب میشود ، من وقتکه کار های مقد ماتی وکالت را به اتمام رسا نیدم ،عزیزا لله خوستی صراف سرای شهزاده را از طریق ریاست حقوق ولا یت کابل جلب کردم ،همان شب ازطر یق تلیفن توسط گروه طا لبان تهدید به قتل شدم ،درمحکمه هم که صراف سرای شهزاده 3 سند داشت ،وکالت خط ،حصر وراثت ،وقبا له که 3 سند وی در محکمه جعلی به اثبات رسید ،باوجود ان قاضی صفی ا لله <مجددی > با اخذ 250000 دلار رشوه ، دوسیه را به نفع سرای شهزا ده فیصله نمود ،دو باره دوسیه را به محکمه ی استناف بردم ، درمحکمه ی استناف با وجود یکه صراف تا دفتر قاضی القضات نفوذ کرد چونکه اسناد ومدارک واستد لال من قوی بود محکمه ی استناف فیصله ی < مجددی > را نقض وبه نفع من فیصله نمود ،دوباره دوسیه به نزد مجددی فرستاده شد ، اول با مشوره ی مجددی صرا ف تلاش کرد تا در مقا بل 50000 هزار دلارمن را بخرد که من زیر بار نرفتم ،بعد آ مجددی تلاش کرد من را از سر راه خود بردارد ، مجددی به روح الاه < قاریزاده> رئس انجمن وکلا ی مدافع که رفیق شخصی مجددی بود تلفن میکند به وی میگوید که به ما کمک کن ،تا هوشنگ را از سر راه ما برداریم ، قا ریزاده میگوید که جنجال زیاد خلق میشود ، تو یک مکتوب درین مورد برای من ارسال کن بقیه را به من واگزار کن ، مجددی همان روز مکتوب میفرستد ،قا ریزاده همان روز من را عزل وکالت میکند ،وقتیکه من ازاین موضوع اطلاع حاصل نمودم ، فردای همان روز غرض عمل کرد غیر قانونی انها به دفتر انجمن رفتم ،وقتیکه دروا ;
زه ی دفتر رئس را باز کردم ، ناخود اگاه متوجه شدم که رئس انجمن ،با صفی الله مجددی ،قاضی موظف دوسیه مع عزیزالله ،و3 نفر دیگر مصروف خور دن هند وا نه هستند ، من داخیل دفتر شده اعتراض نمودم ،در ا ن واحد مجددی ، باقاریزاده ، یکجا گفتند :که این بیشرف
را بزنید ،بعدآ 3 نفر از ارازیل واوباش به نا مهای ، حبیب ،سجاد ونصیر به جان من افتاده ،چند ضربه چاقو بربدن من وارید نمودند ،من را با لت وکوب از دفتر بیرون راندند ، نا گزیر با جرا حات واریده از اراذیل واوباش،و لباس های پر خون ، من راهی لوی حارنوالی شدم ،تا عرض حال خود را به قا نون بگویم ، غافیل از انکه قانونی وجود ندارد ،وقتیکه جلو لوی حارنوال رسیدم ،محا فظین وی گفتند : با یک دختر ملا قات دارند ،به من اجازه ی ورود نداداند ، همه با لباسهای پر خون من میخندیدند ،تنها حفیظالله <حفیظ> رئس تفتیش را پیدا کر ده از وی احکام گرفتم ،وبه ریاست حارنوالی زون شرق رفتم ، بعدآ به از همین طریق به دکتور معر فی وتصدیق دکتوررا اخذ نمودم < رسولی >رئس حارنوالی زون شخص برای من گفت : قاریزاده رفیق شخصی من است ،من برای تو کاری کر ده نمیتوانم ، خواهش میکنم ،دوسیه ات را به یک جای دیگر ببر ، منهم با هدا یت از ما ده ی 10 قانون اجرا ات جزا ی موقت ،تقاضا کردم ،تا دوسیه ام را به یک زون دیگر انتقال دهند ، طبق هدا یت معا ون لوی خا رنوال <اقای نظری >دوسیه به ریاست حارنوالی زون <غرب > انتقال یافت ،درحارنوا لی زون برای یک هفته روالی خوبی را طی میکرد ، باوجود آن طی 12 جلب حارنوالی ،نه ارازیل واوباشان ،ونه نه قاریزاده ،غرض تحقیق به حارنوالی حاضر نشدند ، من درین مدت 21 بار عریضه تر تیب وبه دفتر لوی حارنوال مراجعت نمودم ، تا به قانون احترام گزا شته مفاد قانون را اجرا کند ، در 21 بار مرا جعت نتوا نستم لوی حارنوال را ببینم ،ونه کسی عریضه ام را گرفت ، در اخرین تحلیل عریضه ام را دادم دست یک حارنوال ،به اسم حارنوال < شاکر> زیرا میدا نستم که حا رنوال < شا کر > با افراد لوی حارنوال ،ساخت وباخت دارد ، ، حارنوال < شاکر > در پشت عریضه احکام قاطع نوشت ،به دست پیا ده ی دفترش غرض امضا به دفتر لوی حا رنوال فرستاد ،چند دقیقه سکر تر لوی حارنوال به اسم < لطف الاه >تلیفنی با حارنوال شاکر تماس گرفت وگفت: لوی حارنوال صاحب مهمان دارد ، دوساعت میشود که قاریزاده امده ، فعلآ غذا میخورند ،نیم ساعت ،پیش لوی حارنوال صاحب ، من را خواست گفت: اگر هر کسی از < قاریزاده > صاحب عریضه اورد عریضه اش را نگیر ولو که مسله ی قتل بوده باشد، من متوجه شدم که پیراهن عدا لت پا ره شده ، هیج کس حاضر نست که این پا رگی را بدوزد ،زیرا من از قبل اطلاع داشتتم که در مورد دعوای 200 جریب زمین ، فی ما بین حاجی همیشه گل وطرف مقا بل وی در ولسوا لی شکر دره جر یان داشت ، با وجودیکه حاجی همیشه گل رفیق لوی حا رنوال اسخق الکو بود ، ا لکو در مقا بل 5 جریب زمین رشوه از طرف مقابل رفیق خود حاجی همیشه گل را در زندان انداخت ، وهمچنین اطلاع داشتم که ما ها نه < جنرال ویس> رئس دفتر ویا < لطف الاه > سکر تر لوی حا رنوال بکس های پول لوی حا رنوال را از طر یق میدان هوا ی به کشور < دوبی > ا انتقال میدهند ، ان دو نفر کارت های مخصوص دا رند که در میدان هوای باز رسی نمیشوند ، واین را هم میدا نستم که< الکو > بعد از اینکه به وظیفه ی لوی حارنوا لی انتصاب شد یک خا نه ی 22000000 دلاری در المان خرید ،که این موضوع را معاون رئس جمهور یک بار اضهار کرد ،من نا گزیر در هفته نا مه ی رعد تحت عنوان < نا مه ی سر گشا ده به مقام محترم لوی حا رنوال صا حب ج .ا. ا > به تاریخ 4/8 1393 جر یان وحوادث را نه تنها به لوی حا رنوال ، بلکه با همه ی مردم افغانستان در میان گزا شتم ،درتاریخ همان 4/8/1393 هفته نامه با تیراج 1000 شماره در کل شهر کابل منتشر وبه دست لوی حارنوال هم رسید ،در تاریخ 5/8/1393 دزساعت 10 شب نیرو های امنیتی با ماشین لینجر سفیددارای نمبر پلیت 3621 وچند عراده ما شین کرولا سفیدساخت کشور کانا دا خا نه ام را در در ساحه ی مکروریان سوم بلاک 7 ب اپار تمان 73 در حدود سا عت 10 شب در حا لیکه دستمال چهار خانه ی جهادی در گردن های شان انداخته گی وعکس احمد شاه مسعود جلو ما شین های شان زده بودند خا نه ام را محاصره کردند،نیرو های امنیتی اول امده به روغ گفتند که به هوشنگ بگو که یک رفیقش از مسکو امده در پا ئین بلاک منتظررش است ،ازنیکه خانواده ام میدنستند که من در خطرم، پسرم به انها گفته که پدرم در خانه ایست ،بدخشان رفته ،دوباره رفته وکیل بلاک را به بهانه ی پول مرکز گرمی بالا فرستادند ، پسرم به اون هم گفته پدرم خانه نیست ،درهمان شب چندینبار به دروازه ی خانه ی من هجوم اور دند ،من بیرونشدم ، انها رفته در اطراف بلاک منتظر نشستند ،تا من برایم من را غافیل گیر کنند،من ساعت 1 شب از طریق پشت با م فرار کرده به خانه ی یک دوستم یپناه بر دم ،مدت 40 روز را در یک تشناب سپری کر دم ،وقتیکه نیروهای امنیتی متوجه شدند که من فرار کر دم ،به لت وکوب زن وبچه ام پرداختند ،موتر وتمام زند گی امرا غارت کردند ،طبق قانون ،وظیفه ی حفظ امنیت ،شهر وندان است ،ولی این برا دران پنجشیری ما بعد از اینکه اقای امرا لله <صالح >رئیس امنیت شد ،هرچه ویل گرد پنجشیری بود ،داخیل اما امنیت ملی ساخت ،بعد از ان تاریخ دیگر برادران پنجشیری ،دیگر خدا را بنده نیستند ،به نام احمد شاه مسعود فرا قانونی عمل میکنند ،به قول مولانا :
تیغ دادن در کف زنگی مست به که علم اید ناکس را دست

همان شب خودم به یک جای ،زنم به یک جای ،وپسرم به جای دیگر فرار کردیم ،من مدت ،بعد از40 روز ویزه برای تاجکستا ن توسط یک دوستم تهیه پسرم را پیدا کرده به تاجکستان امدیم فعلآ در تاجکستان بدون کوچک ترین امکانات زندگی میکنیم ،هنوز خانمم درافغانستان بی سر نویشت است ،هنوزکه در تاجکستان هستم ،باز هم عمال رژیم ایران برایم مزاحمت خلق میکند ، دفتر ساز مان ملل متحد مستقر در تاجکستان ،نه من را تخویل میگیرد ونه به حرفهایم گوش میکند ،یک بچه ی25 ساله از دفتر ساز مان ملل جلو دروازه جواب من را مید هد ،اوچه میداند که بر منی که 65 سال ازعمرم گزشته است چه احساسی دارم ؟ امیدوارم بزل توجه نموده به دفتر سازمان ملل مستقر در تاجکستان هدا یت فر ما ئید تا بر مشکلات من رسید گی نما یند،اگر شما هم به مشکلات من توجه نفر مائید، به طور یقین خودم را جلو دفتر ساز مان ملل متحد مستقر در تا جکستان اتش خواهم زد .

با احترام عبدالقدیم هوشنگ

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • فكر كنم كه نويسندهء مقاله بيش از آنچه هستند خود را مهم جلوه ميدهند، كسيكه در روزنامهء انيس كار كرده وژور ناليست بوده وكيل داد گستري بوده اما تا حال " انتقاد" را انطقاد مي نويسد وده ها غلطي إملائي ديگر فكر نكنم كه اين داستان درست باشد، حدس ميزنم كه مشكل همكاران شان هم بخاطر همين بيسوادي شان باشد كه ايشان با اين همه أغلاط إملائي خواهان نشستن در كرسي هاي بلند تر را دارند ولي با مخالفت همكاران شان مواجه شده اند ، بنابرين نويسنده حالا آن مخالفت ها را ميخواهد با رنگ ولعاب حقوقي وجنايي پيشكش مقامات سازمان ملل كند تا به دريافت پناهنده گي در كدام كشور غربي موفق گردند، اما اشتباه ميكنند، اين همه مشكلاتي را كه من خواندم تنها مشكل ايشان نيست بلكه همهء شهروندان افغانستان ازين مشكل رنج مي برند آيا همه بايد ترك وطن كنند؟ پس آن احساس وطندوستي وفدا كاري بخاطر وطن در كجا ماند؟

  • احمق هوشنگ زن صفت، دلم ميخواهد نظر راستگو را كاپي نموده مجددا بگزارم، برو يك كمي غيرت، شهامت و ايستادگي كن، مثل زن ها داخل خانه نباش، بيا بيرون!
    انسان اينقدر بي غيرت و بچه ننه هم ميشه؟؟؟؟؟؟

  • خدايا ما چي اندازه بد بخت هستيم كه وكيل دادگستري اش هوشنگ باشد.

  • من در عمرم با خواندن مقاله چنين به ستوه نيامده بودم، حيف مواد اتش زا به اينگونه انسان احمق بيخبر باد كه با ان بخواهد خودسوزي كند.

  • دوست عزیز!
    افغانستان را خداوند شناخته و بس! در این مملکت که ریس جمهورش با فامیلش دزد باشد از لوچکهای پنجشیری و محکمه گله نیست.
    ۸۰ ٪ مردم این کشور دزد هستند و درغگو. از کراچی وانش شروع میشود تا ریس جمهورش.
    برایتان ارزوی سلامتی دارم

  • هم وطن سلام ،

    من فكر ميكنم اين داستان بنا بر توصيه موصوف بوسيله شخصي ثالث در انترنت به نشر رسيده باشد، املا و انشأ درين نوشته قابل بحث نيست، جريان امور اداره حامد كرزي و ياران دزد و تيم مافيا يي اش انعكاس و باز تاب يافته است، اميدوارم با مطالعه اين نامه به عمق فساد كرزي و ياران اش توجه نموده نه در املا و انشأ داستان .

  • هرکرا دردی رسد ناچار گوید وای ، برادرها ی محترم ، چرا نظر تنگی میکنید ؟؟ ازدادستان عمومی ( الیکو) قبلأ
    هم در کابل پرس? شکایت ها موجود است ، آقای هوشنگ حق طلبی میکند حق نام خدا است ، شما چرا بخیلی میکنید؟؟
    قوم و قبیله رییس جمهور به شمول خودش همه ظالم و به ملت افغانستان جفا میکنند شما هم ازآنجمله هستید؟؟؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس