نیم نگاهی بر ایدیولوژی و مفهوم آن
تنظیم های جهادی در سالیان 94 19-96 19 با برخورد های خونین که جنبه بیرونی و داخلی داشت در مقابل همسنگران سابق تنظیمی به منظور دفاع و حفظ قدرت جنگیدند تا اینکه افغانسان را در باتلاق هرج ومرج غوطه ور ساخته و زمینه ظهور طالبان را مهیا ساختند. پس از یک دوران خلاء قدرت حافظان شریعت و بنیادگرا های اسلامی ظهور کردند و در بدو امر با شعار های حیله گرانه ی اعاده امنیت در کشور اکثر سیاسیون و توده را فریب دادند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مقدمه:
انسانها موجودات خارق العاده خلاق اند ، خلاقیت آنها ،همانطور که در عرصه حیات مادی، زندگی بشر را دگرگون کرد ،در حوزه فلسفه و اندیشه نیز تاریخ تفکر را زیر و رو نمود. اگر از منظر تاریخی به چگونگی تولد ،اوج و افول ایدویوژیها بنگریم ،درمی یابیم که ایدیولوژی محصول خاص زمانی و مکانی خودش است ، و یا به زبان دیگر انسانها در مقطع خاص تاریخی در پی تکوین و تحقق سلسله نظر یات بر می آیند که در و اقع مبین خواستگاه اجتماعی ،اقتصادی ،سیاسی و اخلاقی آنها است ،که آرام آرام این نظریات در چارچوب مکتب ویژه ای فلسفی و یا سیاسی در جامعه بشری عرض اندام نموده مورد پذ یرش عده ای قرار می گیرد. از این نظر گاه علل چون جغرافیا ،شرایط محیط زیست و خواستگاه ی زمانی نقش بی نهایت حیاتی و مبرم در تولید، حیات و مرگ ایدیولوژی دارد و یا به گفتار دیگر "ایزم" های فلسفی، سیاسی و ادبی در مجموع محصول کشاکش تاریخی اند که در بطن اجتماع و زمان تکوین می یابد که نمونه بارز تولد ایدولوژی ها را می توان در تطورات سیاسی و اقتصادی غرب جستجو کرد. مبارزات غربیان طی قرون متمادی در برابر استبداد کلیسا سبب رشد افکار سیاسی و همچنان باعث شکل گیری چارچوبه های مسلکی شد. این مبارزات که، مبارزه در برابر استبداد، ظلم و استعمار بود، رفته رفته طی سالیان دراز(1814-1918) باعث شکل گیری ایدئولوژی گونا گون گردید، و در واقع پیدایش مسلک های گوناگون در تاریخ بشر ناشی از آن بود که مردم همواره در صدد حق خواهی و آزادی طلبی بوده و بدین جهت ناگزیر بودند تا بر ضد نظام های استبدادی و مطلق گر ا در قالب باور های تنظیم یافته ومرتب و یا در قالب ایدولوژی و ارزشها مبارزه کنند.
اصطلاح ایدیولوژی از کلمه لاتینی" ایدا" که معنای لغوی آن "ذهن" است مشتق شده است. "ایدیولوژی علمی است توأم با مسولیت ، که هدفش خدمت به بشر و حفظ و حمایت از حقوق بشر است".(1) موریس دورژه ، ایدیولوژی را چنین تعریف می کند:" ایدیولوژی عبارتست از مجموعه های از باور های تنظیم یافته و مرتب شده و این باور ها وضع جامعه ی که دراز آن به سر بر می برد منعکس می سازد.(2)
کارل مارکس ایدیولوژی را چنین تفسیر می کند: "ایدیولوژی جز طنین اوضاع طبقات چیزی نیست".(3) مارکس در مانیفست کمونیست خود تمام تضاد های سیاسی را زایده مبارزات طبقاتی خواند که بحث را با این جمله آغاز می کند: "تاریخ همه جوامع تا اکنون تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است ." موصوف در مانفیست کمونیست تحت عنوان بورژوازی و پرولتاریا می نویسد در یک کلام ستمگر و ستم کش در مقابله دائیم بایک دیگر ایستاده که به مبارزه ی وقفه ای گاه پنهان و گاه آشکارا ادامه می دهند. نامبرده قبلاً در ایدیولوژی آلمانی (German Ideology تضاد های فکری را ریشه یابی کرده و نشان داده بود که از اختلافات طبقاتی ناشی شده و باعث اختلاف گوناگون در یک اجتماع می گرد و در کل جنگ های فکری و فیزیکی در جوامع ملل زایده این تضاد است.(4)
عده ی دیگر از اندیشمندان سیاسی ایدیولوژی را چنین تعریف کرده اند:"مجموعه ی از پندار ها یا اندیشه ها در باره زندگی ،جامعه و یا حکومت که از شعار های اجتماعی ،سیاسی یا مذهبی که نسبت به آن ها اعتقاد تعصب آمیز موجود است سر چشمه می گیرد و با استفاده مستمر و موعظه مداوم رفته رفته به صورت اعتماد مسلم و منجر به یکی ار وجوه مشخصه ملت، گروه و یا حزبی در می آید.(5)
برخی دیگر ایدیولوژی را چنین تعریف کرده اند:" ایدیولوژی عبارت است از نظام باور ها، تلقی ها ارزشها و جانبداریها که با هم به کل ساختار استحکام می بخشد و هم در مخفی کردن بی ثباتی هر نظام و تشکیلات خاص سودمند و بکارند و هم در بزرگ جلوه دادن واقعیت آن"(6)
باری ،نخستین بار، دستورات دو تراسی در کتابی بنام "طر احی عناصر" از ایدیولوژی یاد کرد و آن را یک جریان فکری خواند. رفته رفته این اصطلاح بیشتر در جریان های فکری، سیاسی مطرح گردید که نمونه آن رامی توان در اندیشه سوسیالیست ها یافت. گر چند سوسیالیزم ریشه دیرینه دارد ، اما این نظریه در قرن نوزدهم در قالب اندیشه مارکس تبدیل به سوسیالیزم عملی گردید و بعد از مدت زمانی ازطرف اکثر احزاب منحیث یک جهان بینی پذیرفته شد و سر انجام در قرن بیستم دولت های جامعه گرا و سوسیالیست به میان آمدند که تمام نگرشی شان منوط به ایدیولوژی اشتراک گرایی بود.(نام چامیسکی، مفهوم ایدیولوژی، نیورک تایمز )
خصیصه ی ایدیولوژی
ایدیولوژیها پیش از همه چیز، مشخص کننده نظام های ارزشی هستند و هر جامعه بر تعاریفی از نیک و بد ،دادگری و بی دادگری که مجموع آن نظام های ارزشی را تشکیل می دهد تکیه می کند. اما از آنجاکه از دید جامعه شناسی "ارزش" (value) معیار خاص ندارد و هر جا معه پنداری از نیک و بد دارد، ایدیولوژی بیشتر مبتبی بر خواستگاه ارزشی اجتماع به میان می آید، مثلاً لیبرالیزم در امریکای شمالی از ارزش والای برخوردار است، اما در امریکا لاتین ارزش چندانی ندارد.
برخی اندیشمندان ideologue بر این باورند که ایدیولوژی نقش مشابه ی را در حیات سیاسی ایفا می کند. این دسته میگویند که کارایدیولوژی تجهیز شهروندان علیه قدرت و پیرامون آن است . دسته مذکور اعتقاد دارند که ایدولوژی ها گرچه از جهاد مختلف با هم تفاوت زیاد و حتی تضاد دارد، اما دارای وجه مشترک نیز می باشد و آن صفت مبارزه جویی آنها است. و عده ای دیگر از اندیشمندان براین باور هستند که ایدولوژی ها وجه ثابت ندارند، به پندار اینان ایدیولوژی هم دروغگو و هم راستگو است که این همان نظریه کاذب بودن ایدیولوژی است. این عده، ایدولوژی را آگاهی کاذب می داند. آگاهی کاذب یا False Consciousness آگاهیی است که در ادراکش از جهان و اجتماع مرتکب خطا های کلی می شود." (7)
اصطلاح "اگاهی کاذب" که ابداع مارکس است، نخستین بار در ایدولوژی آلمانی به کار برده شد که در آغاز بحث راجع به آن چنین نوشته است: " آگاهی تواماً از راه زندگی به وجود می آید و پندار های که نظام های سیاسی و اخلاقی برای تایید و یا رد یک موضوع تببین می کند بر پایه خواست نظام استوار است، مارکس نشان داد که پندارهای که نظام های سیاسی و اقتصادی برای توجیه به کارمی برد، در حقیقت امری که در آن نهفته است خواست طبقاتی دارد وبه همین منظور آزادی (به ویژه آزادی اقتصادی) را وجه هستی می پندارد، اینکه آگر انسانها آزادی داشته باشند، می توانند نیاز شان را ارضاء کنند. اما برعکس ایدیولوژی در پندار وادراکش از جهان اجتماعی مرتکب خطاهای کلی حکم می شود، نه اینکه به خطا های جزی دچار گردد". (8)
باری ،اندیشمندان حوزه علوم اجتماعی، اندیشه را همان تفکر می داند که انسان با تکیه بر آن قادر به درک اشیا ء و پدیده های گوناگون می گردد و این همان نقطه عطفی است که انسان را از سایر حیوانات متمایز می سازد و به او هویت جداگانه اعطاء میکند". (9)
و یا اندیشه عبارت است از به کارگیری قوه عقل که در پرتو آن انسان قادر میشود راجع به هستی جهان وانسان و بنیش های کلی و کلان در جهان هستی، در قالب فراتر از اسطوره ، در قالب فلسفه، علوم و به ویژه علوم طبیعی بپردازد و به عللی که زندگی را در معرض دگرگونی و نابسامانی قرار می دهد، نگاه علت جویانه کند و در پی این شود که این رویداد ها ریشه در چه علل و عوامل، فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دارد.(10)
اکنون با توجه به چیستی و مفهوم چندگانگی ایدیولوژی می کوشیم تا وضعیت اندیشه را در افغانستان مورد کنکاش قرار دهیم اما قبل از آن باید یادآور شد که رشد و ارتقاء اندیشه و تفکر مستلزم استوار بودن زیرساخت های اقتصادی، علمی و پژوهشی است، و تقکر و اندیشه در جامعه ای رشد کرده به بالندگی می رسد که زیربناهای مذکور در آن از قبل مهیا شده باشد. در جوامع فقیر نظیر جامعه ما چون زیربناء های اقتصادی و علمی رشد نکرده است، بنش ها نیز پا فراتر از دایره ی اسطوره بر نداشته است و متاسفانه در چنین جوامع اندیشه نه تنها رشد نکرده بل فقر، بیچارگی و آسیب های طبیعی همانند قرون وسطی غضب الهی پنداشته می شود. باری، برای بسط بیشتر موضوع اینک به طور اجمالی می پردازیم به بررسی پیشینه ی ایدیولوژی در افغانستان.
تاریخچه ی ایدیولوژی در افغانستان
افغانستان با شاخصه جیواکونومیک، جیو پولیتک و جیو استراتژیک خود سرزمینی است که از سالهای دور در کانون توجه جهان خوران بوده است که در واقع استلای هخامنشی ها، اسکندر مقدونی، عرب ها، چنگیز خان، انگلیسها، روسها، همسایه هم کیش و امریکای امروزی دال بر این امر است و به همین دلیل این سرزمین در طول تاریخ نام های چون "جاده ابریشم"، نقطه تقاطع"، "دروازه ی آسیای مرکزی"، "دروازه ی هند و آبهای گرم"، "قلب آسیا" و... را به خود گرفته است. این منطقه که از قدیم مرکز چپاول بوده است ، قبل از پیدایش کشتی های بخار در مسیر جاده ابریشم در میان شرق و غرب قرار داشت. دراین عهد افغانستان شاهد رونق اقتصادی بوده و در عهدی دیگر این سرزمین کانون پرورش علوم عقلی و فلسفه بود که علمای چون ابن سینا را در بطنش پرورانید.
به باور اکثر تاریخ نویسان، تفکر و اندیشه نوین در آواخر قرن نوزده در افغانستان قدم گذاشته است. نخبگانی چون سید جمالدین که با اندیشه نوین کم و بیش آشنا بودند اقدام در جهت تاسیس نهاد های آموزشی و علمی کردند. موصوف که در صدر تاسیس رایکالیزم اسلامی قرار داست بیشتر گرایش به حهت دادن جریان های عقلی و گسترش نهضت ضد استعماری داشت. " این جریان بیشتر در صدد احیاء و بازسازی فکر نوین و تنظیم یک دستگاه فکری جامع بود تا در همه ابعاد پاسخگوی مسایل جدید و نیاز های زمان باشد و انحطاط و عقب ماندگی داخلی را حل و با فرهنگ و تمدن غرب به درستی برخورد کند".(11) *
پس از یک وقفه طولانی بار دیگر شخصیت های اصلاح طلب از جمله دودمان طرزی ظهور کرده، دست به تاسیس جنبش اصلاح طلب زد. این جریان در شرایط خفقان اصلاحات اندکی در جامعه قبیلوی افغانستان ایجاد نمود. اما این حرکت نیز از طرف رژیم به دیکته باداران انگلیسی سرکوب گردید، چون خصوصیت روحی و روانی رژیم های استبدادی هیچگاه اجازه نمی دهد تا کسی از او حق پرسیدن داشته باشد، جامع تر بی اندیشد و دورتر بنگرد. باری، در پی همین حرکت پس از مدتی، نهضت فکری دیگری که در تاریخ افغانستان به نام "نهضت دوره ی امانی" ثبت است، به میان آمد. نهضت مذکور با گرایشات لیبرالی و برخورد ایدیولوژیکی بدون پشتوانه فکری دچار افراط شد و به همین دلیل نتوانست در بطن جامعه نفوذ کند. چنانچه تذکار رفت نهضت مزبور خواهان ریفورم و شایق کاشتن بذر لیبرالیزم بود . اما به حسب گذشته این نهضت نیز در فرجام ازطرف سنت گرایان و عاملان انگلیسی مضمحل گردید و در نتیجه پاتریمینالیزم paternalism شاهی توام با عوام فربیبی شاهی مشروطه حاکم شد.
سرانجام پیروزی کمونیزم در اروپای شرقی و پیش روی آن در کشورهای آسیایی باعث به میان آمدن گرایشات ایدیولوژیکی در افغانستان شد. جوانان تحصیل یافته بیشترینه در جذب و ترویج ایدیولوژی نقش به سزای داشتند و بدین ترتیب اوج ایدیولوژی گرایی و ایدیولوژی زدگی در دهه هفتاد میلادی در این سرزمین آغاز شد. و در نتیجه پس از کوتای هفت ثور احزاب چپ و راست با شدت بشیتر به ایدیولوژیک ساختن جامعه پرادخت. با تاسف باید گفت که این احزاب، به جای حل تضادات، سبب بسیار تنش ها و بحران های سیاسی ، اجتماعی و جنگ های خونین داخلی شده و در پایان نه تنها باعث حل معضلات اجتماعی، طبقاتی و قومی نشد، بل در واقع زمینه ساز بحرانهای که امروزی که دامن گیر منطقه و کشور است، شدند.
سپس تنظیم های جهادی در سالیان 94 19-96 19 با برخورد های خونین که جنبه بیرونی و داخلی داشت در مقابل همسنگران سابق تنظیمی به منظور دفاع و حفظ قدرت جنگیدند تا اینکه افغانسان را در باتلاق هرج ومرج غوطه ور ساخته و زمینه ظهور طالبان را مهیا ساختند. پس از یک دوران خلاء قدرت حافظان شریعت و بنیادگرا های اسلامی ظهور کردند و در بدو امر با شعار های حیله گرانه ی اعاده امنیت در کشور اکثر سیاسیون و توده را فریب دادند.
و اما...
با توجه به و وضعیتی که افغانستان در آن قرار دارد و همچنان با توجه به خواست های استراتژیک و اکونومیکی که خدایان قدرت از این سرزمین دارند، آینده را یکبار دیگر نمی توان خوب دید، بدبختانه امروز نیز جامعه ما در حلقوم ایدیولوژی گرفتار است و جای شک نیست که عاقبت سیاهی در پی خواهد داشت.
نتیجه:
به قول کارل پوپر ایدیولگها از هزران سال پیش خسارت و نفرت انگیزی به بار آورده اند. قتل ها به نام آرمان، به نام مکتب و تئوری کار ایدیولوژی است. بدون شک گفته پوپر در بسا موارد صادق است، چنانچه، افغانستان در دوران حاکمیت کمونیست ها و حاکمیت جنگ سالاران میدان ایدیولوژی محوری بود و هیچ ثمری نداشت به جز جنگ و استفاده شدن در مقام منافع دیگران، امروز نیز جنگ های به ظاهر ایدیولوژیک در تدام همان سیاست های کهنه است. از این رو بر نخبگان و دولت افغانستان است که به جای غرق شدن در دام ایدیولوژی در پی حل معضلات و چالشهای جدی برآیند.
لکن اندیشه و تولید آن چنانچه گفته شد از مراکز علمی و تحقیقی سرچشمه می گیرد و بدون شک در جامعه که سطح سواد پایین و گراف فقر بالا است اندیشه و تفکر طراز اول ظهور نخواهد کرد و جامعه صرفآ مترجم دیدگاه دیگران باقی خواهد ماند. برعکس در جامعه ای که زیربناهای آموزشی( دانشگاه ها ومراکز تحقیق) فعال است تفکر شکل می گیرد و قتیکه تفکر شکل گرفت اندیشه را به وجود آورده دچار زایش می شود.
پی نوشت:
1- غلام رضا بابایی، فرهنگ سیاسی، ص 127
2- موریس دووژه، جامعه شناسی سیاسی، ترجمه ابولفضل قاضی ، ص 162
3- پیتر کیوسیتیو، اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی، ت، منوچهر صبوری ص 28
4- مرتضی محیط، کارل مارکس و دیدگاه ها او،ص 459
5- عابدین بارز، جامعه شناسی سیاسی( متاسفانه در زمان یادداشت برداری شماره ی صفحه را یادداشت نکرده ام.)
6- انتونی گیدیز، جامعه شناسی، ت، م.ص، 127
7- راجه اکسرتن، تاریخ فلسفه جدید، ت، اسماعیل معاذ خمسه،ص 393
8- همان
9- ویل دورانت، لذات فلسفه
10- عبدلکریم سروش، فربه تر از ایدیولوژی
11- حمید عنایت، سیری در تفکر سید جمالدین (افغانستانی) ، ص101
* اما این حرکت به زودی از طرف زمامداران مستبد و عاملان بیرونی سرکوب گردیده و در چارپوب باور های خرافاتی تکفیر گردید. علاوه بر این لازم به یادآوری است که برخی ها نامبرده را منسوب به عامل روس می کنند که گویا وی با دستگاه استخباراتی آن همکاری داشت. اما صحت این ادعا به دلیل اسرارآمیز بودن زندگی وی هنوز خوب هویدا نیست، لکن وی در افغانستان مبتکر تفکر نوین به حساب می آید.