افغانستان و سازه های ناقص هویت ملی
ساختار موزاییکی؛ ویژه گی ها و کارکردها
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
افغانستان، نامی است که حد اقل درتاریخ چهار صد ساله ی پسین خود مملو از ذخیره های بحران چند لایه بوده است. پتانسیل ها ومؤلفه هایی که بحران ممتد افغانستان را به ظهور رسانیده نتیجه ی ساختار نا متعادل و نا پیوسته ای است که این جامعه ی پیچیده خصلت را درسرازیری یک تقدیرتاریخی قرار داده است. شگفتی شالوده های تألیفی این کشور در این است که قاعده ها وسازه های هویتی این جامعه اساسا برمحورهای عمودی یک " ساختار موزاییکی" بنیان گذاری وبا سامانه های نا همگون و چالش پذیری ترکیب شده است که دایما بر آیند نا شکفتگی و ایستایی را بازتولید می کند. بدینرو ، در کنکاش تئوریک این جامعه، عوامل اصلی و اساسی ناکار آمدی و فرسایش پتانسیلهای آزاد نشده را در ماهیت ساختار های ساسی ـ اجتماعی، کیفیت بافتارهای فرهنگی ـ اقتصادی وفلسفه ی الگوهای دینی وتولدهای ذهنی فسیل شده در این سرزمین شگفت انگیز ، متنوع وراز واره جستجو نمود.
ساختار موزاییکی، مبتنی بر درونمایه های نا پیوسته و سازمان ناپذیری است که ویژگی های چند گانه، نا متجانس ومتفاوتی را در کارکرد عینی یک ساختار بر می تاباند. بستری را که این ساختار احتوا می بخشد برالگو های نا همسان ساز وناهمگون کارکردی در ظرفیت یک واحد تألیفی و ترکیبی استوار می باشد. ثبوت وِیژه های یاد شده در ساختار ملی جامعه ی افغانستان بطور گسترده و مشهودی خصلت های گسستگی و نا پیوستگی را بروز داده است. برجسته شدن خصوصیات وجزئیات عناصر این ساختار، موجبات پریشانی و درجازدگی هرچه بیشتر سازمان اجتماعی را فراهم آورده است.
چند گانگی های قومی، زبانی ومذهبی ازعناصر اصلی ساختار ملی درافغانستان می باشد.کارـ ویژه های ناقص و پرورش نیافته ی این عناصر، زمینه های قوام و دوام روح مشترک ملی را بطور شگفت انگیزی کم رمق ساخته است. تأکید بر پایبندی های قبیله ای، پافشاری بر ارزشها و خرده فرهنگ های تباری و مقدم شمردن پندارهای مذهبی بر آیین های همبستگی دینی وتابو ساختن نماد های عشیره ای به جای سمبل های ملی، از جلوه های آشکار پرورش نیافتگی و نقصان روحی ملی بشمار می رود که نمایه های ساختار موزاییکی را در واحد سیاسی افغانستان تبلور بخشیده است.
ساختار موزاییکی به بسته شدن شریان های تعامل کلان در میان اجزاء و ارکان عناصر ملی منجر شده است. خُرد شدن اجزا به پاره های متفاوت و تقسیم شدن عناصر به پاره های ناهمگون، به تجزیه شدن هر چه بیشتر خصوصیت اقوام وارکان تشکیل دهنده ی ساختار اجتماعی جامعه ی افغانستان کمک کرده است. برآیند چنین تعاملی، برجستگی علائم وجلوه های فرهنگ و دلبستگی های قومی ـ عشیره ای دراین کشور بوده است؛ امری که درنهایت مجال بستر سازی وتکثیر چندگانگی های فرهنگی وشکافهای فعال اجتماعی را بیشتر و فرصت جلوه گری وبازپروری همگویی و هم صدایی ملی را سد کرده است. عوامل مهم و متعددی که درتکوین و تثبیت این فراگرد نقش اساسی ایفا کرده است بسیار متنوع، پیچیده ومتداخلند که از آن جمله در این گفتار به اختصار، به دو عامل اساسی وپر عمق پرداخته می شود:
1. انتشار فرهنگ فقر
2. درون داده های فرهنگ قبیله ای
انتشار فرهنگ فقر
معمولا میان حد اقل معیشت، یا فقر مطلق وفقر نسبی تمایز قایل می شوند. چارلز بوت یکی از نخستین کسانی بود که کوشید معیار ثابتی برای فقر معیشتی تعیین کند که به فقدان نیازمندیهای اساسی برای ادامه ی یک زندگی سالم فیزیکی ـ غذای کافی وسر پناه برای ممکن ساختن کارکرد فیزیکی موثر بدن ـ اطلاق می شود. (1)
فقر پدیده ی دراز دامنی است که آثار منفی مهمی درزندگی اجتماعی مردم افغانستان برجای گذاشته است. ریشه ی تنومند این پدیده در زندگی اجتماعی، قدمت دیرینه ای دارد که در رگ وریشه ی بسیاری ازنسلهای این کشور تنیده است. تداوم وتداخل فقر، فرصت های گشایش و زمینه های آسایش و رهایش را بصورت گستر ده ای از ساکنان این مرز وبوم سلب کرده و تنگنا ها، مضایق ونابرخورداری های پر دامنه ای را برآنها تحمیل نموده است.
فقر مداوم باعث شده است که پویایی و تحرک اجتماعی درحوزه ی تعامل اجتماعی کاهش پیدا نموده و بصورت یک معضل فرهنگی، اجتماعی در عرصه ی روابط و ساختارملی رخ نماید؛ این پدیده به شکل یک "خرده فرهنگ" درساز و کار زندگی اجتماعی درآمده وپیوسته از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. این خرده فرهنگ که در جامعه شناسی از آن به عنوان "فرهنگ فقر" یاد می گردد، آثار و تبعات ذیل را در ساختار اجتماعی، فرهنگی وسیاسی جامعه ی افغانستان برجای گذاشته است:
درونگرایی اجتماعی
درون گرایی اجتماعی از آثار فقر اقتصادی به شما می رود. فقر، موجبات رخوت و سکون روحی، پریشانی رفتاری، وفروبستگی ذهنی را برای جامعه ی فقیر افغانستان فراهم آورده است. درخود فرو رفتگی اجتماعی وکاهلی ذهنی، به انفعال و واگرایی هرچه بیشتر کمک کرده و به بسته شدن مجاری تحرک اجتماعی منجرشده است.
"یکی از ویژه گی های اصلی و مهم فرهنگ فقر عدم مشارکت مؤثر افراد فقیر بعنوان یک عضو مهم جامعه درکار مؤسسات عمو می می باشد. این شرکت نکردن امری است پیچیده و ناشی از عوامل گوناگون که از جمله ی آنها می توان نبود منابع وتوانایی اقتصادی، جدا نگهداشتن فقرا، تبعیض، ترس، بدگمانی یا بی علاقگی و نبودن روش های ساده و محدود برای حل مسائل ومشکلات محلی را نام برد."(2)
همچنین جامعه شناسان معتقدند فقر بسیار شدید، دلمردگی و انزوا طلبی اجتماعی را به دنبال می آورد، نه عمل گرایی را. آنها از تصور زندگی درخارج از منجلاب آشنای خود به لرزه می افتند. حتا تهی دستان آبرومند، وقتی که دوره ی مستمندی شان به درازا می کشد، در رکود وسستی باقی می مانند. ایشان تغییر ودگرگونی را به سختی می پذیرند و ازتغییر ناپذیری نظام امور، گرفتار اعجاب می شوند. باز شدن چشم آنان درمورد زودگذر بودن "نظام ابدی" به یک هنگامه ـ ازقبیل هجومی ازجانب بیگانگان، طاعون ویا فاجعه ی عمومی دیگر ـ به زمان نیاز دارد. (3)
فرهنگ فقر درافغانستان نیز، بر ناتوانی و بی اعتمادی توده ها درفرایند مشارکت در امور عمومی صحه گذاشته و دست مردمان فقیر این کشور را بر بسیاری از فعالیتها، توانگری ها، و سازندگی و تغییرات مثبت اجتماعی بسته است. ازجانب دیگر، این فرهنگ به شکافها و چند گانگی ساختار اجتماعی میدان داده و فرصت تثبیت و تحکیم سیستم دیرپای فئودالیزم را دراین جامعه فراهم ساخته است.
زندگی روستایی و اتکا به اقتصاد کشاورزی وموروثی، عامل اصلی حاکمیت مناسبات فئو دالی درجامعه ی افغانستان می باشد. تداوم این سیستم در زندگی اجتماعی واقتصادی مردمان این کشور، نظام اجتماعی سامان نیافته ای به وجود آورده است: نظامی فراهم آمده از سازه های ناکار آمد، نا متجانس، متزلزل و دارای خصوصیات چند گانه و بحران پذیر.
شیوع و یژگی های خاص اجتماعی
شیوع "ویژه گیهای خاص اجتماعی" از دیگر پیامد های فقر درافغانستان بوده است. خرده فرهنگ فقر، خصوصیات متفاوت روانی را درشخصیت فردی واجتماعی این جامعه فقیر ایجاد کرده است. " اساسی ترین وِیژگیهای فرهنگ فقر عبارتند از: احساس شدید بی ارجی، درماندگی، متکی به دیگران بودن، خودرا کم شمردن، ناتوانی ازفروخوردن خشم و سایر احساسات آنی و شدید، توجه زیاد به زمان حال و اکنون همراه با نا توانی از چشم پوشیدن موقت از بعضی چیزهای خوشایند به خاطر چیز های خوشایند بزرگتر در آینده، میل به گوشه گیری و جهان بینی قدری، اعتقاد به برتری جنس مرد درمیان اکثریت آدمها و قدرت تحمل همه گونه ناراحتی های روانی به مقدار زیاد". (4)
ترس درمیان افراد فقیر شایع تر است. بی اعتمادی نسبت به سرنوشت و آینده ونیز بیزاری ازوضع موجود، اعتماد به نفس و جسارت روحی را دراین گونه افراد ضعیف می سازد وهمین نگرانی واضطراب همواره آنها را درهاله ای ازترس وتشویش نگه می دارد. اعتقاد به قضا و قدر وپایین بودن سطح خواسته ها، توجه و تمرکز بر انگاره های ذهنی، دلبستگی شدید به مظاهر ونمادهای اسطوره ای، رمزواره وخرافی، از دیگر ویژگیهای فرهنگ فقر است که تقدیر اجتماعی جامعه ی فقیر را سامان می بخشد.
نومیدی و بی سوادی آشکار ترین مولود فرهنگ فقر است که بستر عقب ماندگی اجتماعی و پس افتادگی اجتماعی ـ فرهنگی را فراهم آورده و آسایش مادی واطمینان واعتماد روانی وخلاقیت اجتماعی را مجال می گیرد. ازهمین رو، " فرهنگ فقر، مایه ی آسایش خاطر نیست و بی اعتمادی میان افراد، احساس تنهایی، جدا افتادگی از دیگران و درماندگی را تقویت می کند. به درستی می توان گفت که فقر فرهنگ، یکی از جنبه های اساسی و مهم فرهنگ فقر است". (5)
"فقر فرهنگ" زمینه های گسترد ه ای را در جهت گسستگی نظم ملی ونظام اجتماعی درافغانستان آماده ساخته و از بلوغ وظهور عناصر پیوسته گر هویت ملی وشکوفایی استعداد های اجتماعی شهروندان کشور، جلوگیری نموده است. پرخاشگری، ناسازگاری، بد بینی و بد نگری نسبت به تعامل اجتماعی در روح و روان مردمان آن جایگزین شده است.
تأثیر متقابل خشونت های محیطی وخصلت های اجتماعی
تسلیم شدن دربرابر جبر محیط وخشونت طبیعت، نوعی تشابه وسنخیت میان مردم افغانستان وخصوصیات محیطی ایجاد کرده است. بی رحمی طبیعت، خسُت محیط وخشونت آب وهوا براحساسات عاطفی وخصلت های روانی، ویژگیهای رفتاری، باورهای ذهنی، انگاره های اعتقادی وآموزه های معشیتی آنها تأثیر شگرفی برجای گذاشته است. بسیاری از این خصلت ها رنگ محیطی وخصوصیت اقلیمی به خود گرفته اند.
روحیه ی خشن و انعطاف ناپذیر، در رفتارهای اجتماعی نیز تجلی پیدا می کند. ناهمانندی درکنش ها، تحمل ناپذیری در واکنش ها وبیگانگی در روابط میان ـ قومی، پافشاری برجدایی خواهی های مذهبی، تعصُب وتعبُد برآموخته های عشیره ای، تأکید برفاصله گیری های محیطی واصرار بر گستردگی وتداوم روحیه ی "قوم مرکزی" ازنمونه های بارز ویژگیهای تأثیر پذیرفته ازخصلت های محیطی و اقلیمی است که درتعامل اجتماعی تبلور یافته است. قوام یافتگی این خصلت ها، به تدریج شکاف های اجتماعی را درمیان اقوام وساکنان مناطق واقلیم های مختلف کشور شدت بخشیده و به گسستگی اعتبار و اعتماد متقابل جامعه ی افغانستان یاری رسانیده است. به همین دلیل است که اقوام مختلف کشور مانند هزاره ها، تاجیک ها، ازبک ها، ترکمن ها، پشتون ها، ایماق ها و ... را باخصوصیت های نامتجانس روحی ـ احساسی وسنت ها، هنجارها وباورهای ناهمگون اجتماعی می بینیم که نوعا درتقابل و تفاوت باهمدیگر قرار گرفته اند و ساختار متفاوتی را درتعامل ملی ارائه داده و درنتیجه، حوزه و دایره ی این تعامل را محلی تر، بسته تر و خُردتر ساخته است.
وابستگی به زمین، روابط تولیدی وسازمان اجتماعی واقتصادی قبایل این کشور را تعیین می کند. سیستم ارباب ـ رعیتی و نظام فئودالی فرایند روابط غلط و جابرانه ی نظام اجتماعی و معیار ظالمانه ی ابزارهای تولید است که دور باطل فقر وپس ماندگی اجتماعی وفرهنگی را به وجود آورده و دوام وقوام بخشیده است؛ به گونه ای که هیچ گونه تغییر وتصرفی را دراین روند برنمی تابد.
بدخواهی نسبت به نظام سیاسی
بدبینی و بدخواهی نسبت به نظام سیاسی، فرآورده ی فرهنگ فقر و فقرفرهنگی درافغانستان است. ناکارآمدی نظام سیاسی وعدم توانایی آن درتوزیع عادلانه ی درآمد ملی و تأمین نیازهای اقتصادی مردم، عامل اصلی گسترش بی اعتمادی وفقر درجامعه بوده است. فقر، فاصله ی عمیقی میان نظام سیاسی و توده ها ایجاد کرده است. نظام های سیاسی درافغانستان هیچگاه خود را پاسخگو و مسئول نیازهای اجتماعی ندانسته و نقش یک دولت ملی را درقبال خواسته ها و نیازهای اجتماعی شهروندان خود ایفا نکرده است. به همین دلیل، از یک سو نظام ها همواره دچار بحران مشروعیت بوده واز ویژگیهای "کمال مطلوب" دولت ملی نا برخوردار و از سوی دگر، نا بسندگی اقتصادی و مادی نابسامانیهای اجتماعی درحوزه ی زندگی ملی گسترش بیشتری پیدا کرده است. این تعبیر جوزف فرانکل، درمورد افغانستان بخوبی قابل درک وتأمل است که میگوید:
" دورشدن از کمال مطلوب دولت ملی بالقوه سبب فروپاشی می شود؛ اما ثبات همه ی دولت ها در وهله ی نخست به تأمین نیازهای اقتصادی شهروندان بستگی دارد. هم درکشورهای فقیر که بخاطر بقا تقُلا می کنند، وهم درکشورهای مرفهی که فلسفه ی مصرف گرایی گریبان شان را گرفته است". (6)
مارکس، فقر را ناشی ومنبعث از نظام غلط اجتماعی وسیاسی می داند.(7) این تئوری درافغانستان به روشنی قابل درک است. نظام نامتوازن ونامتعادل سیاسی ـ اجتماعی فرصت رشد وتوسعه ی اقتصادی وفرهنگی را ازاین کشور گرفته و روابط ناسالم تولیدی، اجتماعی را اشاعه واحاله کرده است. نابرابری ونا شکفتگی در توزیع امتیازات وتأکید برمبانی و ملاحظات قومی در راهبرد های نظام سیاسی و دولت ها، عرصه های گسستگی وآلودگی نظام اجتماعی را عمیق تر ومهیا ترساخته است.
" این خصوصیت دربسیاری ازکشورهای جهان سوم قابل تعمیم است. دراین کشورها مکرر اتقاف می افتد که نابرابری های اقتصادی برگونه های تقسیمات قومی نیز منطبق باشد." (8)، " منشأ این فرایند ازمسایل بسیار حاد ساختاری ناشی می شود وموجب می گردد که اولویت های بنیادین اقتصادی و اجتماعی فروگذارده شده و یا بدست فراموشی سپرده شود. رویدادهای دیگر مانند تحولات سیاسی، کودتا، جنگ ومانند آن، این حالت را شدت می بخشد. بنا براین، چون بیماری همگانی موجود درکشورهای جهان سوم فقر و بیکاری است، اگربابرنامه ریزیها به درمان این بیماری نپردازند، حتی اگر درآمد سالانه بالا رود، باز نمی توان ان را گسترش نامید..."(9)
درافغانستان نیز، فقر و نظام سیاسی بر یک دور باطل عیار شده است. فقر، عمدتا مولود ناکارآمدی ونا کارکردی نظام سیاسی بوده است که از بهسازی زندگی ونظام اجتماعی ناتوان بوده اند؛ و نظامهای سیاسی نیز، بدلیل بی اعتمادی ونارضایتی مردم، از جایگاه و پایگاه یک نظام مشروع، مقتدر و ملی برخوردار نشده اند. این دور، بخاطر فقدان زمینه وعرصه ی مطلوب وفراهم نشدن معیارها و مبنا های ثبات، نظم وعوامل ذهنی و عینی سازه های دولت ـ ملت همچنان در زندگی اجتماعی ـ سیاسی واقتصادی مردم افغانستان چرخیده است.
بی سوادی: بلوغ نیافتگی و سکون اجتماعی
فقر، حصارهای بلندی از بی سوادی، بلوغ نیافتگی وسکون و سکوت اجتماعی پیرامون محیط زندگی جامعه ی قومی افغانستان ایجاد کرده وآنهارا از دیدن جهان دیگر، نفس کشیدن درفضای بازتر و درک شناخت و مقایسه ی خود با دنیای جدید، محروم نموده است. ریخت ذهنی وبافتار اجتماعی پدید آمده در درون این حصار به گونه ای ترتیب وتألیف شده است که استعداد تغییر وتحول پیدا نکند وتوان تحمل وهمانندی وهمپایگی با فراورده های دنیای جدید و بدیع وارزشها ودادهای فرهنگی، فکری و تکنولوژیک معاصر خویش را در نیابد. ساکنان این حصار محیطی، چنان در چنگال الزامات واجبارهای محیط اسیر شده اند که هرگونه لذت ها و عشرت های دنیایی وروحانی را در مناسک عشیره ای، سنت ها قومی و نمادها و نشانه های فرقه ای خود می بینند و می دانند. خاصیت فرهنگ فقر، اساسا موجد وموجب چنین الزاماتی بوده است.
"مردمی که درشرایط فرهنگ فقر به سر می برند معمولا توجه شان به امور جهان از سکونتگاه، ده ویا شهر خود فراتر نمی رود وآشنایی چندانی هم باتاریخ ندارند وفقط با دردها و وضع محله و ناحیه خود و روش زندگی خویش آشنا هستند. این مردم غالبا فاقد دانش، بینش، و یا ایدیولوژی لازم برای درک همانندی مشکلات خویش با مشکلات همانندان شان درنقاط دیگر جهان هستند."(10)
محیط های مجزا، بهانه و بازپروری مبادلات و ارتباطات میان ـ قومی را کم تر نموده و فقر بعنوان یک عامل شتاب دهنده دراین فراگرد نقش موثری ایفا کرده است. ناهمسانی وناهمخوانی ساختار اجتماعی وتفاوت ها وناشکیبایی های روابط قومی درافغانستان، بستگی خوانایی بامقولات یادشده داشته است. محیط های تفکیک شده، خویشتن خواهی های قومی را شدید تر وفربه تر و دگرشناسی و دگرخواهی میان ـ قومی را کم عمق تر ولاغرتر نموده است و دراین میان، فقر بن ـ مایه ی مهمی بوده که جنبه های اساسی همانندی ها، مشترکات ومیثاق های ملی را درتعامل اقوام، مغفول نگهداشته است.
آسیب های جسمی، ذهنی و روانی
فقر آسیب های جسمی، ذهنی و روانی متعددی بر مردم افغانستان، وارد آورده است. " کم خوراکی" و "بدخوراکی" منشأ بسیاری ازبیماریها و معلولیت ها نظیر کم خونی، فشارهای عصبی، ناراحتی های قلبی، عقب ماندگی ذهنی کودکان ونوجوانان و بیماریهای عفونی و انگلی می باشد که درنتیجه ی کمبود انواع ویتامین ها و پروتین ها وکاهش مصرف روزانه ی کالری بوجود می آید. گسترش این بیماریها علاوه برآنکه از پویایی ومفیدبودن جمعیت کشور کاسته، نوعی معلولیت وبی حسی و ریزش اجتماعی را در سرنوشت ملی درپی آورده است.
بنابراین، کار ـ ویژه ی فقر درمقوله ی ساختار موزاییکی افغانستان دو نوع تأثیر و تبیین ساختاری برجا ی گذارده است:
ـ اول آن که از پویایی وبلوغ استعداد ملی درحوزه های فرهنگی، فکری واجتماعی جلوگیری نموده و نشاط، شادابی و انبساط ذهنی وبرخورداریهای روانی را در زندگی جمعی کم جلوه ساخته است.
ـ دوم آن که موجبات سکون وسکتگی در تبیین وترویج الگوهای مدرنیته ونیز، ناکامی در رهیافت مبانی توسعه ی ملی را فراهم آورده است.
ادامه اين اين مطلب بزودی با عنوان درون داده های فرهنگ قبیله ای نشر می شود.
پاورقی ها
1. آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه ی منوچهر صبوری، چاپ هجدهم ( تهران: نشر نی،1385 ) ص 270
2. اسکار لوئیس، " فرهنگ فقر" ترجمه ی مهدی آریا، نامه ی علوم اجتماعی، شماره 4، تیرماه 1353، ص 128
3. سعید گازرانی، " تئوریهای انقلاب" جزوه درسی دانشگاه مشهد، نیمسال دوم تحصیلی 76ـ 1375، صص 41ـ39
4. اسکار لویس، صص131ـ 130
5. همان، ص 126
6. جوزف فرانکل، روابط بین الملل در جهان متغُیر،ترجمه ی عبدالرحمان عالم ( تهران: دفتر مطالعات بین الملل، 1369) ص40
7. مهدی پازوکی، بن بست توسعه در جهان سوم، (تهران: کیهان، 1368) ص 24
8. احمد ساعی، مسایل سیاسی ـ اقتصادی جهان سوم (تهران: نشر قوس،1374) ص 125
9. گی. دی مئو، " کشورهای جهان سوم وبرخی از مسایل آنها"، ترجمه ی امیر آشفته تهرانی، نامه علوم اجتماعی، جلد دوم، شماره1، زمستان 1369، ص 165
10. اسکار لوئیس، " فرهگ فقر"
افغانستان و سازه های ناقص هویت ملی
فصل اول
چهار شنبه 9 ژانويه 2008, نويسنده: حمزه واعظی
فارسی ستیزی؛
ناسنجشگری در سیاست واستبداد در مدیریت
چهار شنبه 20 فوريه 2008, نويسنده: حمزه واعظی
پيامها
9 جولای 2008, 07:48, توسط طالب کاکو
بح بح!
دستتان درد نکندآقای حمزهء واعظی.
درعین حال، آرزومیکنم که این مقالهء علمی ازطرف دزدان فرهنگی، که به فقرفرهنگی دچاراند، بنامهای اسکاری ،زیمیرو، وصوفیا، وغیره وغیره در تارنماهای دیگری باتغیرعناوین آن نشر نشود.
دزدان سایت افغان جرمن انلاین درین وقتها ریکاردفقر فرهنگی را قایم ساخته اند.
بازهم آرزو میکنم که این مقاله دزدی نشود.
9 جولای 2008, 08:56, توسط درویش
آقای طالب!
تو که چلنج تداوم بحث با من را دادی چی شدی؟چرا ناپدید شدی؟
9 جولای 2008, 12:24, توسط جلال ابادی
برادر واعظی !
اگر از عوض اینکه از ایران ها و اروپا ها نفل کرده ای از خود چیزی ایجاد میکردی بهتر بود.
شما از بی رحمی طبعیت و خشونت اب و هوا سخن و یاد اوری نموده اید ؟
طبعیت کشور ما بما همه چیز داده است اینکه شما درک نه کرده اید موضوع جداگانه ای بوده است، شما مکانیکی و کتابی قضاوت نموده اید، نه عینی !
بیگانگی در روابط میان قومی اصلا وجود نه دارد، و اختلافات که وجود داشته مصنوعی ایجاد شده است نه طبعیی ...
شکاف های اجتماعی از خصلت های اقلیمی و محیطی در کشور و در هر جای دیگر بوجود نمی اید! نابرابرای ، رشد ناهمگون اقتصادی افغانستان و حاکمان ظالم ما با عث شکاف های اجتماعی شده اند .
رنگ ، جنس ، پوست ،زبان و محل باعث شکاف های درونی اجتماعی شده نمی تواند...
اقوام ما در طول تاریخ کشور ما در تقابل با همدیگر قرار نگرفته اند،بلکی حاکمان ، امیران ،و در این اواخر تنظیم های اسلامی در تقابل و اختلاف بسر برده اند ، که این اختلافات و جنگ های به اشاره کشورهای دیگر صورت گرفته است که این هم مصنوعی بوده است .
جدال های مذهبی هم وجود نه دارد یعنی اینکه در نزد مردم ما اصلا این فکر وجود نه داردو هر چی بوده همان دشمنی خارجی ها به این مردم است و افغانستان یک کشوری یست که مردم ان باهم یکی بوده و است و اختلافاتی مذهبی مانند ایران ، پاکستان و عراق در ما وجود نه دارد .
برادر واعظی! سعی کنید مردم را به طرف وحدت ملی سوق دهیدو کوشش نماید از اصطلاحاتی کار بگرید که ما را به طرف صلح ، ترقی ،ابادی و وحدت ملی رهنمایی نماید.بحث های فقر و نظام های سیاسی را به اقلیم و اب و هوا انقدر مرتبط نسازید که از اصل موضوع دور بروید، شما از مارکس یاداوری نموده اید بهتر است مسایل ملی ، عقب ماندگی، نظام های سیاسی، سیستم های کشورهای نیمه مستمعره و فیودالی و راه برون رفت از این مسایل را در نظام های دموکراتیک جستجو نماید.نه در سازه های ناقص هویت ملی . برادر واعظی سر بلند و موفق باشید .
جلال ابادی
یاداشت ! همه مسایل و مشکلاتی که دامن گیر این مرز و بوم بوده است تنها راه حل ان یک نظام واقعآ دیمو کراتیک است و بس ، نه اینکه خلقیها و پرجمیها شعار دادند و خیانت کردند.
آنلاین : نظام های دیموکراتیک
9 جولای 2008, 12:31, توسط طالب کاکو
درویش خان!
ازسردبیر سایت بپرس که به چه علت آن پیامهای کوبندهء این بنده حقیرفقیر، نشر نشده است شاید کلمات واصطلاحات کوبندهء من مطابق پالیسی نشراتی سایت نبوده باشد. بهرترتیب بنده بازهم حاضرم که بخاطر رسوا نمودن هرچه بیشر بازمانده های وطنفروش ونفاق افگن کارملی که حالا دست به دامن تبارگرائی وفارسیزم ، انداخته اند درهرسطح ومستوای که باشد پرسشهای خودرا طرح کنم، تاپرده ازروی جنایات تان، برداشته شود، گریز درقاموس من، وجودندارد امااحترام گذاشتن به رأی گردانندهء سایت، نیز باید مدنظر گرفته شود که پرچمی ها از فهم ودرک این موضوع عاجز اند .
فکر کنم که همین دزدان فرهنگی که دربالا لینک داده ام نیز، ازهمان رسوبات متعفن حزب پرچم باشد،زیرا جز خود، دیگران را همه فاقد علم ودانش تلقی کرده اند،نورضیا فرین مسووله سایت،یاگدام مسروقه مشعل، خاله اش میشود،ویک قاتل مشهور دیگری بنام علومی،مسوول سایت مهر را کاکا خطاب کرده است که آن بدنام ترین چهرهء وطنفروش ،ضد میهن دربین نظامیان افغانستان بحساب می آید. وهمین خبیثین وخبیثات اند که اجازه نشرمضامین سرقت شده را بنامهای آن چند پرچمی مخفی شده درهزارپرده حجاب را میدهند. حال شماعناصر بدنام که ازگیر، گرفت، بزن و بکش مردم عادی، محروم شده اید، دست به سرقت مضامین دیگران میزنید وآنهارا باتغیر نام وعنوان مضمون از آن خود میدانید. زهی به این فعالیت های روشنگرانهء شما!!!!. اگر دقیق شوی میتوانی جوابهایت را حتی درهمان پیام بالا دریافت کنی اگر پندپذیرباشی.
10 جولای 2008, 08:26, توسط درویش
طالب کوکو!
چرا باز هم از اصل موضوع فرار میکنی.موضوع بحث مبتنی است بر حقه بازی های پارازیتان،انگلیان،طفیلیان و مفتخواران فاشیزم قبیله.بیا که درینمورد به بحث بپرداریم.قرینه،حدس وگمان مبنی بر اینکه من پرچمی و کارملی هستم عمق خبط و عروج شکست سیاسی تانرا برملا میسازد.
10 جولای 2008, 09:54, توسط طالب کاکو
آقای درویش!
خیلی باطمطراق از سلامت فکری،فاشیزم قبیله،وغیره اصطلاحات مود روز مینویسی.
عزیزم!
مردم اکنون معنای همه این اصطلاحات نفاق افگنانه را(،که ازطرف ژاژ خواران کی گی بی سابقه، جمع فاشیستان فارسیست وغیره، که درآن غیر ازنفاق ،شقاق وگنده گی چیز دیگری بمشام نمیرسد) میفهند. این کلمات واصطلاحات ،آنچنان تکراری وخسته کن شده است که دیگر هیچ جاذبهء برای خواننده گان ندارد.
چرا؟
بخاطریکه مروجین واستفاده کننده گان این کلمات موهن ومشمئزکنندهء اجتماع،درحقیقت همانهای اند، که دیروز ،اصطلاحات برقراری نظام پرولتر،دوستی خلل ناپذیرباخلقهای زحمتکش اتحاد شوروی بزرگ، محو کامل امپریالیزم جهان خوار، دررأس امریکای جنایتکار،وغیره زیب وزینت کلام شان بود.
امروز،ازطفیل پولهای کمکی امپریالیزم، واستفاده ازتحنیک وتکنالوژی وآزادیهای مفرط غربی به نشرو پخش وترویج اصطلاحات جدید مانند:
فاشیزم قبیله،شؤونیزم قبیله سالار،بی تذکره ها، مالیات نپردازان، اقوام بومی وغیربومی، وحشی های بیابانگرد وغیره که هرکدام آن کلمات، برای دارنده گان هویتهای مختلف این سرزمین جنگ دیده وتباه شدهء کشور،تیل است که برآتش نفاق افگنده میشود.
درمقابل:
بحش دیگر ازهمان فاشیتان خلقی وامینی اصطلاحات خلق پیشآهنگ طبقه کارکر ،ملگرتوپ وغیره را تعویض به این کلمات نموده اند:
شیرفروشهای مهاجر آنسوی دریا، سمرقندی، سنگ فروش،سقاوی،نوکران ،شیعه های غالی،چراغکش، اولاد چنگیز وغیره اصطلاحات است که بازهم ریشهء آن برمیگردد بهمان رسوبات متعفن حزب خلق وپرچم. درهمینجا بیجا نخواهد بود که یک حکایت واقعی را ازچشمدیدهای خودم را برایتان بیان کنم.
ازکسی پرسیدند که کاکا جان خلقی خوب است یاپرچمی؟
وی که یک دهقان عادی بود شخص اجتماعی درعین حال خیلی تیزهوش وحاضرجواب گفت : بچیم!
توپی گاو را دیده ای؟
من ازخودت میبرسم که کدام روی توپی خوب است؟ نزد من هردوی اینها دو روی یک توپی هستند.
بناء جناب درویش بااحترام به شخص شخیص جنابعالی که پیامهای این بندهء نادان را ارزش مرور داده اید،عقیدهءشخص این بندهء حقیرفقیر نادان این است که درافغانستان ما هیچ قوم وهیچ ملیت را نباید حقیر بشمریم وبه فرهنگ وعنعنات پسندیدهءآنها هتک حرمت نمائیم.
همینکه شما برای بنده،نوشتید که کاکه های کابل کاکه های واقعی اند،اما کاکوهای قندهار چنین وچنان معلوم شد که آبشخور این طرزتلقی شما کدام است.
به نظر این بندهء حقیر،درهرجامعه ومجتمع انسانی،انسانهای خوب وبد وجود دارند وخواهند داشت.
بخاطر شومی یکفرد، نباید همه شهر روم را بسوزانید. ازنمک پاشیدنها بالای زخمها وآلام مردم ستمیدیدهء این ملک باید اجتناب کنید. راه را که بمصالح ومنافع علیای همه کشور می انجامد وبه خیر وصلاح همه است باید آنرا انتخاب کنید.
بهترین راه برای جای پای پیداکردن دربین مردم، همانا اعتراف صادقانه وصمیمانه به گناهان واشتباهات گذشته است که شاید بیشتر آن اشتباهات، بدوش رهبران کذاب شما بوده باشد که از وجود شما ومغزهای شما استفاده های نامشروع کردند خود بقدرت رسیدند ونام خویش را چه خوب وچه بد ثبت تاریخ کردند. ولی شما هنوز هم بدفاع بیمورد از ایدیالوژی تباه کن کمونیزم که آخر آن همین ناسیونالیزم تنگ نظرانه است، به نحو دیگری دفاع میکنید. تا باز یکبار دیگر مردم، شمارا بعنوان کفن کشان قدیم برسرقدرت بیاورند ودرمزارشریف اعلان جمهوریت فدرال خراسان را نمائید.
آیا این امکان دارد؟
درویش عزیز!
امیدوارم که تازه ترین تحقیقات یکی از روزنامه نگاران افغان بنام صبورالله سیاه سنگ در کانادا را درمورد قتل اعضای خانوادهء محمد داود بشمول طفل وزن وبیر وجوان یکبار عمیقا مطالعه کنید تا عمق خباثت، بی رحمی، قساوت، مزدور بودن به کا جی بی برایتان به اثبات برسد.
هنوزهم این رهبران کذاب شما ازگفتن حقایق طفره میروند. ببنید که دستگیرپنجشیری یک دعوا دارد وسلیمان لایق خلاف آنرا میگوید، درحالیکه هیچ کدام اینها ازنظر قانون شرعی وعرفی برائت پیدا کرده نمیتوانند.
باتذکر این مطلب که بنده را ازطرفداران محمد داود حساب نکنید که اینجانب دیدگاه انتقادی خودم را نسبت بوی دارم وخواهم داشت. اما داستان قتل اعضای فامیل وی، بمثابهءآغاز قتلهای عام درافغانستان بشمار میرود،ازنظربنده جدا قابل تأمل وتفکر است.
10 جولای 2008, 11:40, توسط shapour
salam
I think Khalqi ha wa Parchami Ha are to blame for racism and faschism not Mujahideen.
inside mujahideen was no racism at the beginning. big PASHTOON comanders were lid of Jamiate Islami like Mollah Naqib from Qndahar and even in Paktia and Laghman Logar
on the other hand, famous Tajik commanders like Ustad Farid from Hezbe Islami.
but inside Hezbe democratic Afghanistan 95% tajiks were Parchami and 95% of Pashtoon were Khalqi
Except some symbolic figures like Panjsheri a khalqi and Dr najib a pashtoon but Parchami.
these khalqis and Parchamis are to blame for racism while they were saying that they are educated and high culture people
and mujahideen are illiterate and have no culture
ba heteram.
11 جولای 2008, 18:00, توسط درویش
آقای طالب!
ببین جان برادر روند قوام یابی پروسۀ تشکل کشور اوغانستان مشحون از ترفند های قلدر منشانۀ است که شما امروز قسمتی از آنرا متبارز ساخته اید.به گواهی تاریخ هر باریکه بومیان این سرزمین،مطالبات نهایت انسانی خود را در مطابقت کامل با منافع ملی مطرح ساخته اند؛شیادان حاکم نظام قبیله سالاری ضمن کاربرد مزورانۀ شعار های چون ملت واحد،وحدت ملی،حاکمیت ملی وازین قبیل اکاذیب دیگر جایگاۀ پارازیتی خود و همتباران خود را
مستحکم ساخته اند.ملیت حاکم که همیشه طوق غلامی
استعمار را با افتخار بگردن آویخته،همواره در تخاصم با منافع ملی مصروف معاملات آشکار و پنهان با دشمنان سوگند خوردۀ این خطه بوده است.
ترکیب قومی دشمنان میهن در حال حاضر گواه این امر است که در دو سوی خط دشمنان کشور صرفأ پختونها قرار دارند و بس.هم باند فاشیست کرزی صرفأ قماش پختونی دارد و هم صف جنایتکاران طالب
تنها دارای ترکیب پختونی است که حلقۀ اساسی زنجیر گردن هر دو نیرو در دستان اجنبیان قرار دارد.اکنون دیگر بومیان این سرزمین به آن حد بلوغ سیاسی رسیده اند که بتوانند مرز بین دوست و دشمن را از هم تفکیک کنند.بخصوص هزاره ها و تورکتباران که در طول تاریخ تحت انواع ستم قرار داشته اند امروز حاضر نیستند که بیش ازین ظلم و تبعیض را تحمل کنند.
وقاحت انسانهای لجن افگن در این است که هر حرکتی را صبغۀ ضد ملی و ایران پلاو میدهند زیرا که خود شان همیشه آستان بوس پاکستان،بریتانیا،امریکا و شیوخ مرتجع عرب بوده اند.
آقای عزیز!آیا در طول تاریخ کدام مثال را سراغ داری که کدام شهروند تاجکستان،ازبکستان،ترکمنستان و یا ایران با مواشی و احشام خود مرز را بصورت غیر قانونی عبور و با کرکتر موجودات متوحش اموال منقول و غیر منقول پختونهارا غارت نموده باشد.این شیر فروشی ایرا که شما از آن یاد آوری نموده اید جز تجارت کوچیان میباشد.بفرما کدام بومی این سرزمین را سراغ داری که فاقد تذکره بوده و مالیه نپردازد.آیا کوچیان تذکره دارند و مالیه میپردازند.
این اتهام دودمان خون و آتش مبنی بر چراغ کشی اهل اسمعیلیه همانند همان تزویریست که سالها بما میگفتند که هزاره ها و ایرانی ها چون سنی نیستند کافر هستند و شما تاجکها بدلیل اینکه سنی هستید از خود ما هستید.
طالب خان!در شمال،مناطق مرکزی و غربی کشور نمونه های بارز وطندوستی را میتوان به وفور مشاهده کرد.مردم این مناطق تخنیک محاربوی،سلاح و وسایطِ حربی باقیمانده از دولت داکتر نجیب را با کمال امانتداری حفظ نمودند و حتی یک پوچک خالی را بخارج نفروختند،در حالیکه در عین زمان در جنوب و شرق کشور تانکها را انفجار میدادند و به نرخ آهن کهنه بالای پنجابیان میفروختند.
چه دلیل موجه در اختیار دارید که فارسی ستیزی تانرا بتواند توجیه پذیر نماید.پاسداری از زبان فارسی در برابر دشمنان جاهل آن،حکم حراست از فرهنگ و تمدن این مرز و بوم را دارد.زبان فارسی زبانیست که طی اعصار و قرون متمادی زبان مسلط در منطقه بوده و بالای زبان و فرهنگ رایج در منطقه تاثیرات محسوسی افگنده است.بطور مثال زبان پنجابی،سندی،اردو،هندی،اوزبیکی،بلوچی و پشتو از غنای معنوی زبان فارسی کسب فیض نموده اند.
به چند مورد مختصرأ اشاره میکنم:
لکه ونه مستقیم پخپل مکان یم
که خزان را باندی راشی که بهار
آیا واژه های خزان و بهار فارسی نیستند؟ ویا
لا تراوسه ماغزه یی نه دی په قرار
چا چه ما سره وهلی سر په سنگ دی
درین شعر واژه های سر و سنگ فارسی هستند.نمونۀ دیگر:
سترگی راپورته که جانان در پسی زمه
ارمان می د دیدن پاتی دی
در شعر فوق واژه های جانان،ارمان و دیدن فارسی هستند.
چرا ما بگذاریم که فارسی آسیب پذیر گردد و مورد تهاجم واژه های بیگانه و آنهم زبانهای فقیر و عقبمانده قرار گیرد.
حق داریم که از فارسی که جان مااست دفاع کنیم.
زیرا مالامال از غنای معنوی و فرهنگ بالنده و پیشرونده است.
ادامه دارد......
12 جولای 2008, 08:45, توسط طالب کاکو
درویش خان!
زیاد نوشتن نشان علمیت نیست،خودرا به در و دیوار نزن.
بنده تمام مطالب شما را گرفتم.درینجاخیلی مختصر خدمت شما عرض کنم که،هیچ انسان عاقل ومومن به عدالت، از ظلم،تبعیض، عقب مانده گی، بیعدالتی های اجتماعی تاریخی چه درحق افراد وچه درحق اقوام افغانستان که به انواع مختلف اعمال شده است، منکرنیست.
بارهمهء این گناهان بدوش شاهان مستبد وعیاش است که درطول تاریخ،بالطایف الحیل و با زور سرنیزه وحیله گری ومکاره گی بالای این مردم حکومت کرده اند. بهیچ صورت بار مسوولیت شاهان عیاش را بالای اقوام ومردم عادی انداخته نمی توانیم.
موضوع پرداختن مالیات،که نماد ازیک زنده گی شهری مرفه میباشد تاکنون درافغانستان بصورت عادلانه از آن استفادهء معقول وعادلانه نشده است. بلکه این مالیات تأمین کنندهء مخارج ومصارف خاندانهای شاهی بشمار میرفته است.
بعبارهء واضحتر، نامش مالیات بود اما درحقیقت شباهت به باجگیری سر سرک داشت. درنظامهای پیشرفته، زمانی که مالیات پرداخته میشود از دخل وخرج بودجه نیز باید آگاهیهای لازم برای مردم داده شود، که این مالیات صرف چه مسایل شده است ویامیشود. .این از خصوصیات بارز نظام مالیات درهرکشور متمدن میباشد.
موضوع تذکرهء تابعیت نیز چندان کمک بحال این مردم بیچاره افغانستان اعم ازپشتون وتاجک وازبک وغیره نکرده است. بخاطریکه اگر تمام مردم افغانستان بالاجبار دارای تذکره تابعیت میبودند موضوع اقلیت واکثریت نیز وجود نمیداشت.
شاید هیچ کشوردنیا به اندازهء افغانستان دراحصائیه گیری نفوس مشکل نداشته باشد.
اینرا باید بدانید که به استثنای شهرهای بزرگ افغانستان، دراکثر دهات وقریه های افغانستان چه درشمال وچه درجنوب، حتی در زمان جمهوریت داود زنان از داشتن تذکره تابعیت محروم بودند.
هیچ منطقهءافغانستان از پیشرفتهای علمی وتخنیکی لازم برخوردار نبوده وادارهء یک نظام پیشرفته را براساس زبان وقوم وغیره دارا نبوده اند.
درمورد چور وچپاول سلاح های باقیمانده از نظام کمونیستی شما که گویا در جنوب همه را به پاکستان بردند شاید استثناءات هم وجود داشته باشد منجمله در شرق افغانستان شورای جهادی ننگرهار آنچه که رفیق شما جنرال عظیمی خودتان ادعا کرده است موارد فروش این مهمات وغیره به پاکستان صورت نگرفته است.
اما درشمال نیز از آن سلاح ها ومهمات درجنگهای داخلی علیه یکدیگر استفاده شده است وهیچ جنبه مثبت در آن ملاحظه نمیشود.
همهء این موضوعات، صرف بعنوان یگانه سلاح رسیدن بقدرت ونفوذ دربین مردم عوام کشور با آب وتاب آن استفاده میکنید.
من درپیام قبلی خود تنها بموارد اهل تشیع وتاجک اشاره نکرده ام بلکه منظورم این بود که تمام اقوام افغانستان ازبرکت حکومتهای ظالم ونفاق افگن قبلی یکی بالای دیگری نامهای زشت وتخریش کننده گذاشته اند.
اگر خودت موارد شیعه ها و اسماعیلیه ها را دیده ای از شادی باز لغمانی و ازبک کله خام و قندهاری پشت، ولوگری رقصنده واوغان غول وغیره که یک قسمت آن را خودت نیز بعنوان یک فاشیست علیه خودم استعمال کردی نباید منکرشوی،که همهءاین اصطلاحات توشهء استعمار بوده چه استعمار روس وچه هم انگلیس.امروز این دشنامها زیب وزینت کلام انسانهای نفاق افگن بوده تا بدین وسیله توانسته باشند به اهداف شوم خود که عبارت از احیای حکومتهای تگ قومی باشد برسند.
تکرارا بشما عرض میکنم که امروز برای شما پرچمی های شکست خورده، وخلقیهای گردپای تبارگرا که هردو، دو روی یک تیپی هستید، دیگرهیچ اسلحهء بالاتر از سلاح قوم وقومیت کارا تر ومفید ترنیست. طوریکه عرض کردم افغانستان بحد کافی ظلم واستبداد وتبعیض را تجربه کرده است.
دیگران را به فاشیزم متهم میکنید ولی از تگ تگ عبارات تان فاشیزم میبارد بدون آنکه متوجه باشید که چه می نویسید.
قطار نمودن این کلمات آنهم از زبان پرچمی های شکست خورده کاری خیلی دشوار نیست.
نفطه مقابل خودتان که عبارت ازهمان پشتونیستهای تبارگرای خلقی باشند که ازبطن آن (ویش زلمیان) فاشیزم پشتونی ظهور کرده است بازهم بشما برمیگردد.
عدالت ، وتحقق عدالت را همان انسانهای میتوانندبوجود بیاورند که به آن ایمان داشته باشند.
11 جولای 2008, 01:42
جمعه، ۴ جولای ۲۰۰۸
مجاهد؟! دیروز، سرمایدار بزرگِ امروز
نویسنده: ع. ر. ا، از غور
خلقی و پرچمی دیروز، دست فروش، بیخانه، آواره، سرگردان، مفلس، ولی دارای وجدان راحت امروز:
افغانستان، پیکرۀ از خاکِ قارۀ اسیاست، که از آوان به وجود امدنش الی اکنون بسا سرد و گرم روزگار را تجربه کرده است، از هجوم چنگیز مغول، الی دورۀ سلطنت غزنوی، غوری ها، و سردار پیروز مند و کشور کشای تاریخ، احمد شاه بابای کبیر، و هجوم قشون تا دندان مسلح انگلیس و به وجود امدن اولین شاهی مشروطه در تاریخ کشور تا ختم رژیم سلطنتی و به وجود امدن اولین رییس جمهور در تاریخ افغانستان.
آنچه را که تاریخ (مرحوم غبار) الی ختم دورۀ ریاست جمهوری سردار محمد داود خان بیان میکند، کاملاً جنبۀ حقیقی بوده و موضوعات به صورت آشکار و بدون کدام تغیرات درج شده است، اما بعد از تغیرات و تحول کیفی بنیادی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی هفت ثور، حقایق هنوز درپشت پرده ها باقیست. و تا بحال این راز نگفته باقی مانده است، زیرا شرایط طوری به وجود امده است، که این فرصت هنوز هم، که آزادی بیان سر از گریبانش بدر آورده، برای هیچ کسی مقدور نیست.
چرا در هفت ثور، انقلابی به جود امد، که باعثِ به میان آمدن آزادی فکر و اندیشه در تمام کشور، در همه سطوح شد؟ ایا مرام انقلاب هفت ثور واقعاً یک مرام عاری از منافع علیای کشور و مردم پابرهنۀ افغانستان بود؟
اگر به این سوال بعضی جواب بدهند که بلی، این انقلاب عاری از منافع ملی کشور بود، جواب من این است، افغانستان در شرایطی قرار داشت که تازه از زیر یوغ نظام سلطنتی میراثی خلاص شده بود و داشتن نظام جمهوری را تجربه میکرد، اما این تحول در مرکز کشور رونما گردیده بود، نه در اطراف و اکنافِ کشور که خوانین و ملاکان با زندگی هزارن انسان بیچارۀ بی زمین بازی میکرد، کسی که زمین دار بزرگ بود با بکار گماشتن صد ها خانه بزرگر و مزدور آنان را در حقیقت به بردگی میگرفتند، آنان از خود هیچ گونه اختیاری نداشته، آنچه که زمین دار امرمی کرد، اجرا میگردید. این انقلاب، یوغ استعمارِ فرد از فرد را شکست و فیودالیزم را به زباله دان تاریخ فرستاد. زیرا آرمانش آزادی و برابری بود، در حقیقت آرمانهای انقلاب هفت ثور را امروز تمامی مردم استقبال میکند، حتی نهاد های حقوق بشر، که در تلاش بوجود اوردن یک جامعۀ مدنی در کشور می باشند، فریاد میکنند.
اگر این انقلاب، آرمانش تقسیم زمین های بیشماری، که ملاکان و زورمندان به صد ها حیله و نیرنگ بچنگ گرفته بودند، برای تمامی مزدوران و بزرگران پابرهنه بود، آیا این کار خلافِ منافع ملی کشور بود؟ به نظر من، انسان از انسان دیگر هیچ برتری ندارد، زندگی برابری، شعار این این انقلاب نبود؟.
دروازۀ ادارات تحصیلات عالی و مسلکی و لیسه های عالی صرف بروی پسران خوانین و اشراف گشوده میشد و پسر غریب حق استفاده آنرا نداشت، اگر این انقلاب دروازه تحصیلات عالی را بروی اولاد غریب گشود، خلاف منافع ملی بود؟.
اگر استثمار انسان توسط انسان در خلاف آرمان این انقلاب بود، آیا به منافع ملی ما صدمه زد؟.
اگر ازادی مطلق و بی قید و شرط بودن افغانستان یکی از اهداف این انقلاب بود، به منافع علیای این کشور نبود؟.
اگر اموزش سواد را اجباراً اعلام کرد، که خود گامی بود برای باسواد شدن افراد جامعه، مطابق به گفته رسو ل اکرم ص نبود؟
زگهواره تا گور دانش بجوی
اگر نرخ ازدواج را جبراً پایین اعلام کرد و گرفتن طویانه و پول های گزاف را در مسئلۀ ازدواج منع قرارداد، خلاف منافع ملی ما بود، اگر این هدفِ انقلاب به سودِ مردم نبود، پس چرا امروز تمامی نهاد های حقوق بشر در از بین رفتن رواج های کهنه وفرسوده، که عبارت از گرفتن پول های گزاف را در ازدواج می باشد، تأکید میکند.
اما در موردِ اینکه، در شروع این انقلاب، از اینکه رژیم جوان و انقلاب جوان روی کارآمده بود، اشتباهات و جنایاتی هم صورت گرفته بود، هیچ کسی چشمپوشی نمیکند، ولی نه به آن حدی بود که کارکشتگان عرصۀ جهاد(!) بعد از هشت ثور خونین مرتکب آن شدند، که متأسفانه تا امروز نیز این جنایات شان در حق مردم و ملت مظلوم و کشورما ادامه دارد. اگر امروز آماری از سربه نیست شده گان وکشته شده گان بدست بیاوریم، براستی دیده خواهد شد که هشت ثور خونین در مقام اول خواهد بود.
بیایید به حقیقت نگاه کنیم، وقتی قوت های نظامی اتحادشوروی بنابر درخواست حکومت وقت به افغانستان امد، ارتشی بود از یک کشور و به مصلحت زمامداران وقت بود و تا وقتی که آنها به ان ضروت داشتند در افغانستان باقی بود، بعد از آنکه نخواستند، به مصلحت آنها از افغانستان بیرون شدند، اما بیچاره ها چرا به خود تهمت می بندند که ما بودیم که سربازان شوروی را از کشور بیرون کردیم.!؟
اگر شما در بیرون کردن ارتش بیگانه از افغانستان تجربه دارید، پس بفرمایید برعلیه این نیروهای اشغالگر که از چهل کشور دنیا به افغانستان سرازیر شده اند حتی یک بار جهاد اعلان کنید.
انان پرده ای را بنام جهاد برروی بدعت کاری، ادم کشی، ادم ربایی، مزدور بودن به بیگانه، وطنفروشی، زمرد فروشی، میخ به کلۀ انسان کوبیدن، سینه های زنان را بریدن، جنگهای قومی، دزدی اموال بیت المال، فساد اداری و صدها گونه بدعت دیگر، که قلم از شرح آن عاجز است، میکشند، ایا آنان به خانۀ خدا سوگند نخوردند، دروغ گو کیست، اگر دشمن خداست، پس بی شک و شبهه آنان دشمنان خدا هستند، زیرا آنان بعد از عهد دروغ گفتند.
ابرمردان جهادی(!)!
یکی از دست آوردهای که شما دارید، وفا(!) به همسنگران شما است، امروز، سیلی از بیوه زنان به دروازۀ ریاست شهدا و معلولین انتظار است، ولی شما صاحب صدها میلیون پول نقد در بانکها و صدها شرکت خصوصی هستید، آیا شما سوار بر شانۀ همان انسان بیگناه که دیروز فریب سخنان دروغین شما را خورده بود، جان خود را فدای آرمان پست فطرتانه شما کرده بود، به این مقام نرسیده اید؟، اگر نه، در جنگ های افغانستان چند تای از شما فرزند و یا برادر تانرا کشته دادید؟.
بلی، تو به قمیت خون آن انسان بیچاره به اینجا رسیده، ولی افسوس که سخت ناکس بودی که حتی به همسنگرت نیز خیانت میکنی.
اگر تو با شکم گرسنه(!) جهاد(؟!) کردی، زیرا اسلام در خطر(!؟) بود، پس امروز این کاخ های سر بفلک کشیده، شهرک های مسکونی تجارتی با عصری ترین نقشۀ پیشرفته دنیا، اندوخته های مالی و شرکت های هوایی از کجا شد؟، آیا از سابق تجار بودی؟، آیا از پدرت به میراث مانده؟.
امروز بعد از پیروزی(!) ات، سرباز امریکایی با مرمی به کتاب مقدس الهی توهین میکند، اما تو در کاخ بلند و موتر ضد گلوله ات نشسته ای و بی خبر از این آسوده میگردی. کجا شدی؟ امروز اسلام در خطر است، نه دیروز!
چه جوابی غیر از روسیاهی برای این مردم زجردیده داری؟
آنلاین : aie noweshta ma nist . ma aslan key board farsi nadarum. i do it copy just for you
16 جولای 2008, 14:34, توسط جلال ابادی
در جواب برادر ما از غور !
برادر : انفلاب از بالا کودتا است و اگر این کودتاه که از بالا صورت گرفته باشد در صورتیکه منورین،کارمندان زراعتی و روشنفکران از شهرها به طرف اطراف بروند و در روستا به اهالی کمک نمایند می توان گفت که این کودتاه به طرف انقلاب در حرکت است لیکن کودتاچیان 7 ثور این اهلت و خلافت را نداشتند، که برعکس از اطراف و اکناف کشور مردم به شهرها هجوم اوردند و از طرف دیگر این نوکران بی مزد به گفته خودت ازخود اختیاری نداشتند و از مسکو اداره می شدند.
یک عده پرچمها و خلقیها از مردم خود عفوه خواسته اند که مردم ما این جنایت کاران بی مزد را عفوه نه کرده اند...
یک عده مشاورین روسی که در کشور ما بودند،انها اعتراف کرده اند که پرچمیها و خلقیها انسانها مشروب خور ،تنبل و یاوه سرا و به مردم خود صادق نه بوده اند .به طور مثال شما کتاب ( ارتش سرخ در افغانستان)را مطالعه کنید.
ما و شما دیدیم که این بزدلها پرچمیها و خلقیها در زمان که قدرت را از دست دادند یک عده به حکمتیار و یک عده به ربانی در کشتار مردم ما باز هم حصه گرفتند که همه مردم ما شاهد این ادعا ما است.
همه بدبختیها، ویرانی، کشتار، ویرانی و خرابی ، بی سوادی همه و همه محصول تجاوز شوروی سابق و یاران بی خرد و جاهل ان است.
تنظیمهای جهادی و اسلامی وخلقیها و پرچمیها دو روی یک سکه اند.
جلال ابادی
آنلاین : پرچمیها و خلقیها محصول همه بدبختیها کشور ما هستند
16 جولای 2008, 23:38, توسط غلام
جلال ابادی !
دوستهای مثل شما اگر باشه دشمن ها را صبر است . کسی را که شما خوب میگن کی است به تمام افغادستان , یک نفره نام بگیرن ؟ اگر نامء برادر تان هم باشه باز هم قبول است . از خود ببرسید که چقدر بر مردم افغادستا ن کار کردن , به مقابل کدام یکی از دشمن های وطن یک فیر هوایی کده باشن ؟ به بچه تان به جای گریختن از معرکه درس وطن برستی داده باشن ؟ یا از شوق به بشتوی افغانی کلمات اردوی باکستانی را گت نکده باشن ؟ خلاصه شما ها مثل مرغابی های هستن که اب همیشهء خدا تا بند بای تان است .اصلاء تر نمیشن . واعظی مخلص افغان و افغانستان است . خودت هم به میخ میزنی هم به نال . یقین دارم که به دست یک بچه یتیم افغادستا ن یک ده روبیگی هم نداده باشی ؟ کسانی که به افغانیت جان خوده دادن بدون نظر داشت کمکی از شما این کاره کدن . حالی شما به جای تشکر داو نزنیشان . کلاه ته قاضی کو , یا سرته به گریبانت درو کو , همه چیزه واضح میبینی . خوشحاله اوسه . دی تا نه خوک سه ده غوالی .
21 جولای 2008, 09:34, توسط جلال ابادی
گرانه وروره غلام جانه!
دا هر یو ته جوته ده چی پرچیمیان او خلقیان او د دوی مشران د ملت په مقابل کی مسول او د بری الزامه حق دوی ته حاصل ندی.وروره
لطفآ د ملت نه د عفوی طلب گار شی
جلال ابادی
آنلاین : د ملت قهر
30 آگوست 2008, 13:08
حمزه جان ,
مدیر گروه که یادته ... دکتر محمد حسین حسینی /
آقا خیلی خوشحال شدیم از دیدن مقاله اتان .