از "جنگ تریاک" خبری نیست؟!
چرا دومین فلم بلند صدیق برمک هنوز روی پرده نرفته است؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اولی: آیا درباره افغانستان چیزی میدانی؟
دومی: بله چیزهایی شنیده ام، مثلاًَ اینکه این کشوردرآسیا موقعیت دارد، و یا اینکه دراین کشورهمیشه جنگ است و این کشوراولین تولید کننده مواد مخدردرجهان است و .....
بعضی وقتها آدم چیقدرازخود و ازنام کشورش خجالت میکشد وقتی که دیگرمردمان دنیا کشورش را با چنین مشخصاتی به همدیگرمعرفی میکنند.
تریاک، مواد مخدر، جنگ، ویرانی کشتار و ..... کلمات نوخوشایندی اند که امروزه مانند علایم شناسایی درپیشانی افغانستان حک گردیده اند و درمعرفی این کشوربین مردم اغیارازاین کلمات استفاده میگردند.
همینطورسینمای افغانستان هم را فقط با فلم اسامه ساخته صدیق برمک میشناسند که آنهم بخاطر شباهت با نام اسامه بن لادن نام خوشایندی نیست، هرچند اسامه فلم خوبیست.
کلماتی چون تریاک، اسامه، مواد مخدر وجنگ مرا بیاد خبری انداخت که سال پار درباره دومین فلم صدیق برمک کارگردان مشهورافغانستان دریکی از نشریه های کابل به چاپ رسیده بود. صدیق برمک که با ساخت اسامه اولین فلم بلند سینمایی اش درسال 2002 برنده جوایزمتعدد بین المللی ازجمله جایزه گولدن گلوب آمریکا و کامره طلایی جشنواره کن فرانسه گردید تا پارسال فلم دیگری روی دست نداشت و اکثراًَ فلمسازان و منتقدین کشور درپی دانستن دلیل وقفه پنج ساله این کارگردان بودند که بالاخره سال پیش درهمین ماه ها آقای برمک این وقفه را شکست و مصروف ساخت دومین فلم بلندش به نام "جنگ تریاک" شد و در شماره 15 اگست 2007 هفته نامه کابل خبرازمرحله پس از تولید آنرا میداد.
اما ازآن پس تاکنون از بی خبری نه درمورد محتوای آن و نه درمورد نظرات منتقدین سینما درباره آن و نه درمورد اینکه آیا اصلاً اکران شد یا نشد، آیا به جشنواره های بین المللی فرستاده شد و یا خیر و آیا به مانند اسامه فلم قبلی این کارگردان شهرت جهانی یافت یا خیر، هیچ نشنیدم.
شاید همه این ها رخ داده باشد و این فلم درکابل نمایش داده شده باشد، به جشنواره های بین المللی فرستاده شده باشد، برنده جوایز زیادی گردیده باشد ولی من از بی خبری درباره آن هیچ نشنیده باشم؟!
به این سبب کنجکاوی ام بیشترمیگردد تا بدانم فلم دوم کارگردان افغان برنده گولدن گلوب چه ازآب درآمده است.
پس ازشنیدن اینکه این فلم درماه اگست 2007 درمرحله پس ازتولید قرارداشت، اولاً منتظربودم که خبراولین نمایش آنرا که کارگردان آن وعده داده بود فلمش را بعد از تکمیل شدن اول برای شهریان شهرکابل نمایش میدهد بشنوم که ازبیخبری آنرا هم نشنیدم، سپس با خود گفتم که شاید کارگردان نخواسته مردم کشور را با فلم جالبش شگفت زده کند، شاید خواسته باشد، مثل فلم اولش اسامه اینرا هم اول راهی جشنواره های جهانی کند بعد ازآنی که همه جهانیان آنرا دیدند باز برای افغانستانی ها به نمایش بگذارد ازآن پس همواره اخبار جشنواره های جهانی را پیگیری میکردم تا باشد نام دومین فلم بلند کارگردان جهانی کشورمان دربین فهرست فلمها بدرخشد یا حد اقل به چشم بخورد. درفهرست جوایزگولدن گلوب که امسال بخاطراعتصاب نویسندگان شورسالهای قبل را نداشت، از نام این فلم درفهرست نامزدان آن خبری نبود، جشنواره های بین المللی برلین و کن هم گذشتند ولی ازبی خبری نام این فلم را دربین آنها هم نشنیدم و حالا هم جشنواره بین المللی ونیزدرپیش روست که تا یکی دو ماه دیگردیده شود آیا این فلم به این جشنواره فرستاده خواهد شد یا خیر.
اصلاٌ موضوع این فلم درباره چی است؟
آیا این فلم بعد از گذشت یک سال ازتولید آن تا هنوز برای اکران آن درکابل آماده نشده؟ آیا این فلم هنوز به جشنواره های جهانی فرستاده نشده است؟
آیا این فلم واجدیت شرایط اشتراک به جشنواره های جهانی را نداشته است و بدان ها پذیرفته نشده است؟
و چرا این فلم بعد از گذشت یک سال ازتولید آن به مانند اسامه شهرت مطبوعاتی نیافت؟ آیا بخاطر عدم حضور محسن مخلمباف درپروژه آنست؟ یا کدام دلیل دیگری درپس آن نهفته باشد، مثلاً محتوای این فلم به دوستان غربی جمهوری اسلامی افغانستان که با قشون و توپ و تانگ دراین سرزمین حضوردارند کدام اتهامی بسته باشد اهانتی کرده یا و یا ازقرارعنوان آن فلم کدام راز نهفته ای را درمورد آنها بازنموده یا چی میدانیم شاید..... ؟
جدا ازآنکه روی محتوای فلم صحبتی داشته باشم، چون معلومات کامل درمورد آن ندارم، تاکیدم روی اینکه این فلم به کدام جشنواره فرستاده شده و چه امتیازات و جوایزی را برنده شده، بخاطرآنست که معمولاً درآثارکارگردانان ازیک اثر تا اثر بعدی پیشرفت تغییرو نو آوری دیده میشود و حالا باید دید که دومین فلم بلند کارگردان محبوب کشورمان که به صورت مستقل آنرا پیش دوربین برده است چی نوآوری هایی نسبت به فلم قبلی اش دارا خواهد بود.
قسمی که پارسال دریکی از نشریه های کابل درباره داستان این فلم گفته بود که نمیدانم راست بود یا دروغ، داستان این فلم درباره سقوط یک هلیکوپترنظامی آمریکایی دریکی از مزارع کوکناراست که پس از نجات یافتن سرنشینان آن توسط مردم محل آنان با مردم محل دوست میگردند و داستان همینطور ادامه میابد و ............ ولی چون خود کارگردان هم داستان فلمش را فاش نکرده است بیشترازاین درمورد داستان این فلم هیچ معلوماتی دردست نیست و شاید هم داستان بگونه دیگری باشد.
ازسوی دیگر شنیده میشود که اخیراً روابط دوستانه ایکه قبلاً بین صدیق برمک و محسن مخملباف کارگردان ایرانی وجود داشت، ازهم پاشیده و صمیمیت و دوستی شان ازبین رفته است درحالیکه درساخت فلم بلند اسامه ساخته صدیق برمک که برنده جایزه گولدن گلوب و کامره طلایی کن شد میگویند مخلمباف منحیث مشاوراصلی برمک بوده ودرتبلیغات آن فلم درسطح جهانی نیزنقش قابل ملاحظه ای داشته است شاید به خاطرحمایت های مالی و فکری مخلمباف بوده باشد که اسامه فلم خوبی ازآب درآمد وجوایزمتعبری کسب کرد، خدا بهترمیداند!
یکی دوماه پیش، زمانی که جشنواره فلم برداشت دوم با موضوع زن و جامعه درکابل تدویریافته بود، به گفته حاضرین دراین جشنواره صدیق برمک هنگام صحبت و خوش آمدیدگویی به رخشان بنی اعتماد فلمساز ایرانی به این جشنواره در کابل، درحالیکه بغض گلویش را میفشرد به صورت غیرمستقیم بعضی از فلمسازان ایرانی را به سوءاستفاده از نام و مردم افغانستان برای اهداف تجاری شان، به ارائه تصاویر و داستان های نادرست ازافغانستان و مردم آن و بازی با حیثیت و وقارمردم افغانستان متهم نمود که به گمان اغلب به صورت غیرمستقیم منظورش از خاندان مخملباف بوده باشد که تا کنون درافغانستان و یا درباره افغانستان چندین فلم ساخته است و ازاین درک صاحب نام و نانی هم گردیده اند.
دراوایل سال 2007، مخلمباف که در ولایت سرپل درشمال افغانستان مصروف ساخت فلم جدیدش به نام "اسب دوپا" بود افراد ناشناس با نارنجگ بالای گروه وی حمله نمودند که یکی دونفرازآنان زخمی گردید و سپس منجر به توقف فلمبرداری این پروژه درافغانستان شد که شاید آنرا تا کنون درجای دیگرتکیمل کرده باشد که متاسفانه ازبیخبری از آن هم خبرندارم.
قابل ذکراست که پس ازجنجالی شدن فلم کابل ایکسپرس، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان بعضی از معیارهای جدیدی را برای فلمسازان خارجی تعیین نمود که میگویند درنتیجه آن مخملباف برای دریافت مجوزساخت فلم " اسب دوپا" حدود شش ماه را پشت دروازه وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان منتظرماند تا بالاخره اجازه یافت فلمش را بسازد که این کار درهرکشوری که قانون حکفرما باشد یک امرعادی است و حتی سخت ترازاین هم است که باید باشد تا جلوی سواستفاده جویی ها گرفته شود.
اما اصل مطلب روی فلم جنگ تریاک دومین فلم بلند آقای برمک است که اینبار بدون حضور و حمایت مالی و فکری مخملباف اما با یک گروه کثیرالملیت ( فلمبردار روسی، صدا بردارایرانی، چهرپردازهندی، مدیرصحنه تاجیکستانی، هنرپیشه های آمریکایی و بالاخره گروهی از دست اندرکاران سینمای افغانستان) ساخته شد که شاید تا هنوزهم تکمیل نگردیده باشد، معلوم نیست چرا تا کنون به نمایش درنیامده است که خدا کند هرچه زودتر شاهد اکران آن درکابل و درخشش آن درجشنواره های جهانی باشیم هرچند هنوزازموضوع و محتوای آن آگاه نیستم.
ولی مسئله ای که کمی رنج دهنده است اینست که درکل سینمای ما چه ازلحاظ محتوی و چه ازلحاظ تکنیک هنوزبسیار ضعیف است و با یک یا دو گل هم که بهارنمیشود. تا به کی آقای برمک باشد که یک اسامه بسازد و شهرتی برای سینمای افغانستان کسب نماید درحالیکه هم اکثرفلم سازان وهم تماشاگران فلم درداخل کشوردرسردرگمی بسرمیبرند.
ازسطحی و بی محتوی بودن اکثرفلم هایی که گاه وناگاه تولید میگردند ضعف فکری فلمسازان و نبود اقتصاد قوی درپشت صنعت فلم درکشوربه وضوح به مشاهده میرسد و وضعیت به گونه ایست که این سینما درست مانند سایرعرصه های کشوربدون کمک دست هایی ازبیرون نمیتواند روی پا بایستد و چرخ تولید آن به کار بیافتد که این دستهای کمک وهمکاری هم بعضاً با اهداف دوستانه و گاه هم با اهداف مغرضانه درازمیگردند که درآن صورت جبران نقصان آن خیلی سنگین و هزینه آوراست.
این هم متن خبری که درهفته نامه کابل چهارشنبه، 15 اگست 2007 برابربا 24 اسد 1386 به چاپ رسیده است.
"جنگ تریاک" آماده نمایش میشود
"جنگ تریاک" ازساخته های کارگردان مشهورسینمای افغانی، صدیق برمک آماده نمایش میشود.
به گفته برمک، فلم نزدیک به یک ماه قبل درشهر "آلماتا" درکشورقزاقستان شسته شده و مرحله منتاژ و صداگذاری آن از پنجم سنبله درکشورتاجیکستان آغازخواهد شد.
برمک میگوید: "مرحله منتاژ و صدا گذاری یک ماه یا چهل روز را دربرخواهد گرفت و بعد فلم آماده چاپ نهایی میشود."
چاپ نهایی جنگ تریاک درشهر "مدراس" هند انجام میشود و به گفته برمک ده روز تا دو هفته را در برخواهد گرفت. برمک میگوید:" پس ازآماده شدن، اولین نمایش جنگ تریاک برای مردم افغانستان و درشهرکابل اجرا خواهد شد."
به گفته برمک قراراست بعد از تکمیل جنگ تریاک، این فلم به دو سه جشنواره سینمایی ازجمله جشنواره کن معرفی شود.
فلمبرداری جنگ تریاک، چهارم سرطان درنزدیکی های معدن ذغال سنگ کرکرآغازشد و پنجاه روزادامه یافت.
دراین فلم برمک یک گروه فلمسازی کثیرالملیت را استخدام کرده بود (فلمبردارروس، صدابردارایرانی، میکیاژورهندی، مدیرصحنه تاجیکستانی، هنرپیشه های آمریکایی و بالاخره گروهی از دست اندرکاران سینمای افغانستان.)
به گفته صدیق برمک، انتظارمیرود جنگ تریاک تا اواخر عقرب امسال ( 1386) آماده نمایش شود. (هفته نامه کابل 24 اسد 1386)
پيامها
10 جولای 2008, 15:29, توسط جعفر
من صدیق جان را خوب میشناسم وی از شوروی سابق صرف دیپلوم فلمسازی را گرفته ولی فلمساز نیست. فلم اسامه در اصل کار مخملباف بود ولی چون سیاسی بود و میتوانست خطراتی متوجه خود مخملبلف سازد وی از صدیق جان با عرض معذرت به حیث کاغذ تشناب استفاده کرد. حالا که صدیق جان استعمال شده و مخملباف کار خود را کرده و رفته. ببینیم که صدیق جان نرخش چند است. اگر کسی فلم دایره که بهترین فلم صدیق جان قبل از اسامه بود را ببیند و با فلم اسامه مقایسه کند. به این خواهد ماند که یک کسی توانایی بلند کردن وزن ۵۰ کیلویی را دارد و همیش هم همان وزن را بلند میکند ولی یک بار معجزه وار ۵۰ تن را بلند کند که در فکر سلیم سوالاتی خلق میکند.
فعلاً صدیق جان در حالت خطرناکی قرار دارد از یکطرف اگر بدون کمک مخملباف فلم جنگ تریاک را بسازد بی آبرو میشود و چهره و استعداد اصلی اش برملا میشود و اگر نسازد جواب پولهای را باید بدهد که برای ساختن این فلم گرفته است. در حالیکه آن پولها باید مصرف ضروریات مردم بیچاره و رنجدیدهُ ما میشد.
10 جولای 2008, 23:33, توسط قاریزاده
مخملباف با فلم هایش جز پروژه رژیم ملاهای ایرانی در افغانستان است. وی کوشید که با فلم هایش مردم افغانستان را در انظار جهانیان جاهل، احمق، بدور از فرهنگ و تمدن و انسانیت جلوه گر سازد. تنها چند به اصطلاح فلمساز بیغیرت و بی وطن افغان میتوانستند که با وی همدست شده برای این فلمهایش کار کنند.
فلم های "سفر قندهار" و "ساعت 5 عصر" وی آنقدر زننده و شوونیستی اند که حیثیت افغانها را به صفر تقرب میدهد.
درین فلمها تلاش شده که ثابت سازد که طالبانیزم پدیده تصادفی نه بلکه همه مردم افغانستان طالبان یعنی جاهل و جنایتکار و بیگانه پرور میباشند. هرگز نمیتوانم آن صحنه هایی را فراموش کنم که در فلم سفر قندهارش یک خارجی را منجی این ملت تمثیل کرده و این مرد خارجی هم میگوید که یک فرد عادی غربی هم میتواند در افغانستان منحیث داکتر درین کشور کار کند.
در ساعت 5 عصر، در قسمتی که خواسته فرهنگ افغانستان را منعکس سازد، شاعر افغانی را نمایش میدهد که در طویله گاومیش ها شعرش را دکلمه میکند!! و در هردو فلمش نشانی از تمدن وجود ندارد و وسیله نقلیه افغانها گادی و خر است!
فلم اسامه را هم همین مخملباف ساخت اما به نام صدیق برمک خلاص شد. این فلم هم در خدمت مافیای جهادی قرار داشت و تلاش صورت گرفته که بر همه جنایات و پلیدی های تنظیم های جهادی پرده انداخته شود و تنها طالبان عامل همه بیثباتی و جنگ و خونریزی افغانستان مسجم شوند، چیزی که سیاست امریکا و متحدانش نیز طی سالیان گذشته بوده است چون بر سر همین رهبران تنظیمی حساب میکرد و آنان را بقدرت نشاند و یکچنین فلمهایی لازم بود که دید مردم جهان نسبت به افغانستان تغییر یابد و طوری نمایش دهند که گویا وقتی از جنایت و خیانت و بربریت در افغانستان سخنی به میان میآید، عاملانش تنها طالبان هستند و بس، باید با یک پرده ضخیم جنایات سالهای جنگ های تنظیمی کابل پوشانیده شود چون عاملانش مثل سیاف، قانونی، فهیم، خلیلی، محقق، دوستم و ... در پروژه جدید استعماری امریکا برای افغانستان نقش کلیدی دارند و باید به مثابه دموکرات های مادرزاد معرفی شوند!!
11 جولای 2008, 02:24, توسط شکران
تو که تاهنوزفلم را ندیده ای، چرا قضاوت میکنی وچرند میگویی؟ چرا منفی بافی؟ چرا باید نسبت به هرچیز قضاوت منفی کنیم؟ صدیق برمک بیش از سی سال تجربهء کار سینمایی دارد. او پیش از اسامه فلم "عروج" را ساخته بود که خود یک موفقیت بود. چرا بیجا بیچا سخن میگویید؟
11 جولای 2008, 15:07
آیا حقیقت غیر از این است که مخملباف در (سفر قندهار) نمایش داد؟
به هوش بیا جانم، فلم سفر قندهار یک شهکار سینمایی است.
11 جولای 2008, 19:04, توسط مدبر
ایرانیان شرافتمند و ضد ارتجاع در مورد فلم سفر قندهار چه میگویند:
(نوشته آذر درخشان، برگرفته از نشریه «هشت مارس» شماره ۵، آوریل ۲۰۰۲)
محسن مخملباف فیلمساز حزبالهی سابق كه طی سالهای اخیر به جرگه «اصلاح طلبان» حكومتی پیوسته، بالاخره فرصت را غنیمت دیده و در بازار بورس تقاضا برای مسئله افغانستان فیلمی را به سفارش یونسكو بنام «سفر قندهار» بروی اكران آورد. امپریالیستهای غربی نیز به پاس این خوش خدمتی طی یكی از صدها فستیوال فیلم به او جایزه دادند كه البته ایشان «سخاوتمندانه» حاضر به قبول نبودند و اصرار داشتند كه پاداش او حل مشكل «زنان» افغانستان است!!!
....
اما صحنه آغازین فیلم این نكته نیست بلكه دعای خیری است كه قرار است بدرقه راه این آوارگان ستمدیده شود، یكی از بازیگران این صحنه میگوید: «بروید دعا كنید كه دنیا به نجات شما بیاید ولی اگر هم كسی به نجات تان نیامد نگران نباشید خیال كنید كه مثل مورچه هستید آنگاه خانه برای تان بسیار بزرگ و راحت بنظر میآید.» (نقل به معنی). آیا میشود این چنین وقیحانه مردمی را تحقیر كرد؟ این منطق چه كسانی در این جهان است كه تودههای مردم را بیشتر از مورچه نمیخواهند ببینند؟ منطق چه كسانی است كه به مردم یك كشور بگویند دست بسوی آسمان ببرید تا كسانی بیایند شما را نجات دهند چون شما بیشتر از مورچه هم نیستید؟ این تفكر همخوان كارزار وقیحانهای است كه امروز امپریالیستهابه سركردگی امریكا به راه انداخته اند، از رییس سازمان سیا تا وزیر امور خارجه امریكا تا رییس فلان بنگاه تجاری تا سردبیر روزنامهها و مدیران آژانسهای خبری حق دارند در مورد سرنوشت مردم افغانستان و آینده آنان تصمیم بگیرند بجز مردم افغانستان؟
....
نگاهی به صحنههای دیگر فیلم بیندازیم. دستهای بیش از صد نفر زن در محاصره یك مرد طالب و سه زن طالب قرار میگیرند و كنترل میشوند. اما میبینیم كه این صد نفر در مقابل این چهار تن آنچنان مسخ و منفعل هستند كه فقط باید نتیجه گرفت كه مردم افغانستان هرگز از پس طالبان بر نمیآیند و همانا باید ارتش و نیروهای غرب به داد آنها برسند.
اما مخملباف به این بسنده نكرده و سعی میكند تصاویر تحریف شده و غیر واقعی از مردمی دهد كه به زعم وی بر اثر بدبختی و فلاكت، منفعتجو و حقیر شده اند، آدمهای اصلی این فیلم از كودك خردسال گرفته تا آدمهای بزرگتر همه شارلاتان و كلاهبردارند.
در صحنههایی از فیلم كودك خردسالی است كه قرار است خانم خبرنگار را كه در وسط راه توسط قاچاقچی رها شده است تا كابل همراهی كند. كودك در تمام مسیر سعی میكند از دختر خبرنگار برای هر كاری پول بگیرد. حتی انگشتری را كه در بیابان پیدا كرده بود و دختر خبرنگار تصور میكرد یك نوع بمب انفجاری باشد، میخواست به او قالب كند.
مرد معلول دیگری كه او هم میخواهد برای بردن خانم خبرنگار در شهر كابل كلی پول به جیب بزند، پاشنه در صلیب سرخ را از جا در آورد است. او هر روز به آنجا میرود تا با حقهبازی پا و دست مصنوعی بگیرد و بعداً در بازار بفروش برساند. شكی نیست كه در هر كجای دنیا چنین مردمانی یافت میشوند. اما هنگامی كه تنها تصویر مردمی این تصاویر باشد آنگاه باید به خالق اثر و دیدگاه متفرعانه و شوونیستی كه دارد شك كرد.
صحنههای مشمئزكننده دیگری نیز در این فیلم میبینیم جایی كه مخملباف سعی میكند جنگ را برای مردم موضوعی عادی شده تصویر كند. در صحنهای از این فیلم مخملباف با استفاده از رنگ و موسیقی تصویری عادی و مقبول از فلاكت و بدبختی هزاران معلول افغانستانی میدهد. هزاران معلولی كه از نگاه مخملباف برای شان دست و پای مصنوعی عادی شده است. مخملباف معتقد است انسان به هر بدبختی و ذلتی عادت میكند یا به قول دیالوگ صحنه اول فیلم بهتر است عادت كند. در این صحنه عدهای معلول را میبینیم كه با آهنگی رقص گونه بسوی منطقهای میدوند كه از بالا پا و دست مصنوعی به زمین میافتد و آنها میدوند تا به دست و پای مصنوعی از آسمان نازل شده برسند.
خلاصه این كه «سفر قندهار» بهیچوجه مستند نیست. در این فیلم نه از صفا و صمیمت مردم افغانستانی صحنهای میبینیم، نه از مقاومت و مبارزه و سرسختی شان در مقابل طالبان و سایر مرتجعین و نه از روحیه مبارزه جویانه شان، مقاومت و مبارزه جویی زنان افغانستان كه جای خود دارد. مخملباف سعی كرده است با استفاده از انسانهای واقعی تصویری غیرواقعی از آن انسانها را به فیلم بكشد و اینجاست كه تفاوت واقعی فیلم مستند از غیر مستند را میبینیم.
آنلاین : «سفر قندهار» نگاه شوونیستی مخملباف به مردم افغانستان
11 جولای 2008, 19:07
اگر صحنه های پس پرده فلم اسامه را دیده باشید که در تلویزیون های زیادی نشر شد، این صدای ایرانیان است که در جریان شوتنگ فلم بلند است و به هنرپیشه ها هدایت میدهند.
18 آگوست 2008, 21:42
Salaam dostan aziz!
Film Jang Taryak dar mah june dar SOAS University ba namaysh gozashta shod ki daqa bod.An film khalee khalee jaleb wa deedani ast. 1: 40
Amin-London
11 جولای 2008, 00:20, توسط علی
سلام جعفر خان و یا جعفر جان
آیا بیسار برایت مشکل خواهد بود که قبول کنی که اسامه کار مخبلماف یا قا لین باف بوده یا یک افغان خودتان
زمانیکه این فلم روی اکران به نام افغان خودتان شوت ګردید چه دردی داشتید متسافم
12 جولای 2008, 00:54, توسط تراب
بگمان اغلب چون در فلم جنگ تریاک درمورد حضور امریکایی ها درافغانستان گفته شده و اینکه سربازان امریکایی ومخصوصا سیاه پوستان بزور وجبر برای جنگ درافغانستان فرستاده میشوند وهم از اختلافات میان سفیدپوستان وسیاه پوستان درفلم اشاره شده است وهمچنان درمورد خریداران تریاک که همانا امریکا ودیگر کشورهای غربی است انعکاس یافته وبلاخره واقعیت بسیار تلخ جامعه افغانی درفلم گنجانده شده است واین بضرر امریکایی ها ومتحدین تریاک خر شان است نشر فلم را متوقف ساخته اند ودست های نامرعی برای توقف ان کارکرده است و چنانچه که درمطلب نیز امده است فلم باید دراوایل سال2008 به نمایش درمی امد که اکنون ماه هفتم 2008 است واز فلم خبری نیست ؟ بهتر میبود اگرنویسنده گرانقدر یکبار با اقای صدیق برمک درتماس میشد تا واقعیت روشن میگردید .اگر جناب برمک صاحب این مطلب را مطالعه نموده باشند لطف کرده خوانندگان کابل پرس? را درروشنی قرار دهند .وسلام
12 جولای 2008, 01:10, توسط تراب
برای معلومات بیشتر خوانندگان کابل پرس? اینک مطلبی درارتباط با فلم مورد بحث است با استفاده از سایت انترنیتی جاهد ملکوت تقدیم میگرددکه در6جولای 2008 نشر شده است : نگاهی به فيلم های دايره زنگی و جنگ ترياک
پريسا بخت آور کارگردان فيلم دايره زنگی از مهمانان کنفرانس ارتباط با جهان فارسی زبان بود که مدتی قبل در دانشگاه سواس لندن برگزار شد. اين کنفرانس جدا از سخنرانی ها و بحث های جالبی که پيرامون وضعيت رسانه ها در کشورهای فارسی زبان در آن مطرح شد، فرصتی را برای شرکت کنندگان فراهم کرد تا به تماشای دو فیلم دایره زنگی ساخته پریسا بخت آور و جنگ تریاک ساخته صدیق برمک بنشینند.
جنگ ترياک
جنگ تریاک، دومین فیلم بلند صدیق برمک سینماگر افغان؛ کمدی سیاهی درباره افغانستان امروز است. دو سرباز آمریکایی یکی سفید پوست و دیگری سیاه پوست که هلی کوپترشان سقوط کرده پس از بیدار شدن از یک بیهوشی طولانی خود را در صحرای سوزان و برهوت مییابند که تنها ساکنان آن خانواده پرجمعیت یک زارع خشخاشاند که در یک تانک سوخته باقیمانده از نیروهای روسی زندگی میکنند.
آمریکایی سفید پوست که فرمانده است و زخمی شده رفتاری نژاد پرستارانه و تحقیر آمیز با سرباز سیاه پوست دارد و او را وادار میکند تا او را کول کرده و به جای آبادی برساند. آنها مثل قهرمانان تاتر پوچیاند که از دنیای مدرن به یک دنیای بدوی، وحشی و غیرمتمدن پرتاب شدهاند. جهانی بلازده و نفرین شده که ساکنانش از ظلم و بیشرافتی مینالند و آرزوی مرگ میکنند.
برمک در این فیلم تلاش زیادی کرده تا موقعیتی انتزاعی و در عين حال گروتسک خلق کند. شخصیتها نیز تا حدی پرداختی انتزاعی دارند. آمریکاییها همانقدر گنگ و ناشناساند که بومیها. هیچ اشارهای به اینکه آنها کی هستند و ماموریت آنها چیست نمیشود. اما برمک در ساختن این جهان انتزاعی و گروتسک چندان موفق نیست. بستر رئالیستی فیلم و اشارههای صریح آن به مبارزه نیروهای درگیر در جنگ افغانستان مانع از تبدیل فیلم به یک اثر کاملا انتزاعی میشود.
نگاه برمک به جامعه افغانستان، حضور نیروهای آمریکایی در آن و دموکراسی صادراتی آنها نگاهی انتقادی و به شدت بدبینانه است. امریکاییها آنقدر ذلیل و درماندهاند که چند کودک بومی میتوانند آنها را بفریبند و به دام اندازند. آنها وارد سرزمینی شدهاند که پیش از آنها گورستان سربازان روس بوده است. آنها حتی قدرت تشخیص زنان و مردان را از هم ندارند و با دیدن پاهای لخت قاچاقچیان مرد که لباس زنانه به تن کردهاند، غرق در فانتزی جنسی میشوند. از سوی دیگر بومیها نیز دائما در ستیز و کشمکش با یکدیگر هستند و این امریکاییها هستند که با دخالت و میانجیگری آنها را به صلح و آرامش دعوت میکنند.
در میان بومیان زن آبستنی است که تمثیلی از کشور افغانستان است و کودک ناقصی که در پایان فیلم به دنیا میآورد استعارهای از دموکراسی مورد ادعای غربیها برای این سرزمین نفرین شده است.
فیلم از نظر سبک آشفته به نظر میرسد و بین دو جهان رئالیستی و انتزاعی معلق است. به علاوه صحنههایی در فیلم وجود دارد که گنگ مبهم و سوء تفاهم برانگیزند. دقیقا مشخص نمیشود که مردان زن پوش که زیر چادر اسلحه پنهان کردهاند چه کسانی هستند. ریتم فیلم نیز یک دستی ندارد. در بخش اول فیلمساز توجه عمده خود را معطوف به رابطه تحقیرآمیز و استثمارگرایانه بین دو سرباز امریکایی ساخته اما در بخش میانی و پایانی فیلم از آنها غافل میشود و به سراغ بومیها میرود و نمیتواند بین این قسمتها از نظر روایتی و ریتم تصویری تعادل ایجاد کند. با این حال جنگ تریاک نشان میدهد که سازنده آن فیلمسازی آشنا با قواعد قصه گویی به سبک مدرن در سینماست.