صفحه نخست > دیدگاه > گروههای تباری افغانستان در میراث کروموزوم- وای شریک اند که محصول حوداث (…)

گروههای تباری افغانستان در میراث کروموزوم- وای شریک اند که محصول حوداث تاریخی است

داکتر عبدالخالق لعل زاد
دوشنبه 26 می 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

نویسندگان: گروهی از دانشمندان و پژوهشگران1
برگردان: دکتور لعل زاد
لندن، می 2014

پیشگفتار برگردان

این پژوهش ژنیتکی که توسط گروهی بزرگی از دانشمندان و پژوهشگران موسسات و کشورهای مختلف صورت گرفته و در مارچ 2012 به زبان انگلیسی به نشر رسیده بود، در می 2012 همانطور که جناب رهپو طرزی خود بیان کرده اند، "برای جلوگیری از درازی نوشته، به لُب، چیده و یا شیمۀ این اثر" پرداخته و آنرا در یکتعداد سایت ها به نشر سپرده بودند که قابل تقدیر است2. از آنجائیکه دراین پژوهش نکات با ارزشی در مورد قرابت ژنیتکی اقوام کشور و ارتباط آنها با تمام همسایگان دیده می شود، بر آن شدم تا به برگردان کامل آن پرداخته و آنرا در معرض مطالعۀ مردم و بخصوص نسل جوان کشور قرار دهم که آنچه امروز بنام اقوام و تبارهای مختلف نامیده می شود، منشای ژنیتکی واحدی دارند که در طول زمان جدا و یا مخلوط شده اند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که:

* هپلوگروپ های آر1 ای1 ای- ایم 17، سی 3- ایم 217، ژی 2- ایم 172 و ال- ایم 20 در بین گروه های تباری عمدۀ افغانستان (پشتون، تاجیک، هزاره و ازبیک) اضافه از 66 % کروموزوم ها است.

* سی 3- ایم 217 عمدتا در ازبیک ها 41.18 % و در هزاره ها 33.33 % است (درحالیکه در تاجیک ها 3.57 % و در پشتون ها 2.04 % میباشد).

* آر 1 ای 1 ای- ایم 17 در پشتون ها 51.02 % و در تاجیک ها 30.36 % است (درحالیکه در ازبیک ها 17.65 % و در هزاره ها 6.67 % میباشد).

* هپلوگروپ های بومی یا محلی برای هند (ال- ایم 20 و آر 2 ای- ایم 124) در پشتون ها 20.41 % و تاجیک ها 19.64 % است (در حالیکه در ازبیک ها 5.88 % و در هزاره ها 5 % میباشد).

* نسب هزاره ها حدود 30 % و از ازبیک ها حدود 40 % به چنگیزخان و ارتش مغول او ربط دارد.

* تمام آثار و علایم، نشاندهندۀ یک جمعیت اجداد مشترک در حدود 10 هزار سال پیش (با همسایگان) بوده، جدائی پشتون ها در 4700 سال پیش، تاجیک ها در 3400 سال و هزاره ها و ازبیک ها در 2200 سال پیش صورت گرفته است. با آنهم، در اثر مهاجرت ها و هجوم های متعدد بعدی، آنقدر اختلاط، جذب و انحلال ها صورت گرفته که تبار یا نژاد خالص معنی و مفهوم نداشته و تفاوت یا قرابت در بین افراد و اقوام موجود فقط بر سر مقدار یا "فیصدی" های ژنیتکی و آنهم از منشا های گوناگون است (نه آنچه خود افراد یا اقوام تصور میکنند: چنانچه دریافت نسب هندی در یکتعداد افرادی که خود را عرب تصور می کردند، نسب افریقائی در یک تعداد افرادی که خود را هزاره تصور می کردند و نسب یونانی در یکتعداد افرادی که خود را پشتون تصور می کردند، دراین پژوهش خیلی جالب است)!

خلاصه
افغانستان از یک موقعیت ستراتژیک در طول تاریخ برخوردار بوده است. این سرزمین از زمان های کهن- سنگی (پالیولیتیک) مسکون بوده و بعدا بحیث یک چهار- راه در مسیر گسترش تمدن ها و امپراتوری ها قرار گرفته است. موقعیت، تاریخ و تنوع گروههای تباری آن فراهم کنندۀ یک فرصت بی مانند (منحصر به فرد) برای کاوشهای است که ملل و گروههای تباری چگونه بوجود آمده و تحولات عمدۀ فرهنگی و رشد تکنولوژی در تاریخ بشری چگونه بالای ساختارهای جمعیتی معاصر اثر نموده است. ما دراین بررسی برای اولین بار چهار گروه عمدۀ تباری افغانستان امروزی یعنی هزاره، پشتون، تاجیک و ازبیک را با کاربرد 52 شاخص دوتائی و 19 تکرارهای کوتاه پیهم بالای قطعۀ غیر باز- ترکیب کروموزوم- وای مورد تحلیل قرار داده ایم. مجموعا نمونه های 204 افغان یکجا با بیش از 8500 نمونه از مردم ماحول و مهم در تاریخ افغانستان (به علت مهاجرت ها و تهاجمات: ایرانیان، یونانیان، هندیان، شرق میانه، اروپائیان شرقی و آسیائیان شرقی) مورد پژوهش قرار گرفته است. نتایج ما نشان میدهد که تمام افغان های موجود تا اندازۀ زیادی در میراثی سهیم اند که از یک اجداد مشترک بدون- ساختار مشتق شده که ممکن است در جریان انقلاب نیولیتیک (نو- سنگی) و شکل گیری اولین جوامع زراعتی بوجود آمده باشد. نتایج ما همچنان نشان دهندۀ اینستکه جدائی بین- الافغانی در جریان عصر برونز آغاز شده و احتمالا با شکل گیری اولین تمدن ها در منطقه رانده شده باشد. تهاجمات و مهاجرت های بعدی به این منطقه در بین گروههای تباری بصورت متفاوت جذب شده، تفاوت های ژنیتکی بین- مردمی را افزایش داده و برای افغان ها یک تنوع ژنیتکی بیمانند در آسیا را فراهم کرده است.

پیشگفتار

افغانستان یک کشور محاط به خشکه بوده و در تقاطع آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و شرق میانه قرار دارد که به آن یک موقعیت ستراتژیک در درازنای تاریخ بخشیده است. این کشور بحیث یک چهار- راه در مسیر های تجارت باستانی و مهاجرت های انسانی قرار داشته؛ مسیرهای عمدۀ تجارتی شرق- غرب که از جلگه های شمالی و جنوبی و کوتل های کوههای آن قبل از ظهور مسیرهای آبی تجارت دربین اروپا و شرق دور عبور میکرد.

انسان های پالیولیتیک احتمالا حدود 50 هزارسال قبل در مغاره های افغانستان مسکون بوده اند. درافغانستان شمالی، ابزارهای پوستۀ که در درۀ دادیل، دره چکمک و جاهای دیگر پیدا شده، نشاندهندۀ موجودیت احتمالی صنایع پالیولیتیک میانه می باشد. افغانستان شمالی همچنان در منطقۀ رشد قدیمی ترین جوامع زراعتی قرار دارد که با اهلی سازی مجتمع گندم/جو و گوسفند/بز/گاو علامه گذاری و منجر به انقلاب نیولیتیک (10 – 7 هزار سال پیش) گردیده، بعدا باعث تقویۀ اقتصاد تمدن های قدیمی شهری عصر برونز در آسیای مرکزی (در مجتمع باستان شناسی بکتریا- مارگیانا حدود 4300 – 3700 سال پیش) و در هند (در وادی اندوس حدود 5300 – 3800 سال پیش) شده است. چنین فرض شده که زوال این تمدن های قدیمی همراه با (یا نتیجۀ) گسترش نفوس از جلگه های یوروآسیا بوده که در دوران هراپۀ آخری به شبه قارۀ هند رسیده اند.

هزارۀ دوم و اول پیش از میلاد نیز نشان دهندۀ هجوم قبایل ایرانی است که بعدا افغانستان بخشی از امپراتوری هخامنشی ایجاد شده توسط کوروش بزرگ (550 پیش از میلاد) می شود. قدرت نظامی هخامنشیان توسط الکساندر بزرگ از بین رفته و باعث ورود زبان و فرهنگ هیلینیک (یونانی) به منطقه می شود. در جریان چند سدۀ بعدی افغانستان در بین سلوکیان، بکتریان، پارتیان و هندیان سلسلۀ ماوریان مورد منازعه بوده است. در سدۀ اول میلادی تهاجم جدید قبایل ایرانی به رهبری قبایل کوشانی به منطقه صورت می گیرد که باعث پذیرش و گسترش بودیزم میشود. آنها پس ازاینکه بخش اعظم پارس را اشغال میکنند، نیرو های عربی بالای افغانستان هجوم آورده و اسلام را گسترش میدهد. تهاجمات مغول ها و ترک- مغول ها باعث آشفتگی منطقه و یک دورۀ بی ثباتی در مسیر جادۀ ابریشم گردیده و بعدا با ایجاد سیستم های اروپائی تجارت بحری بطور دایم کاهش می یابد.

نفوس فعلی افغانستان شامل عناصر متنوع و نتیجۀ تهاجمات و مهاجرت های بزرگی است که فرهنگ و دموگرافی (ترکیب فومی) آنرا متاثر ساخته است. پشتون ها بزرگترین گروه تباری افغانستان است که حدود 42% بوده و تاجیک ها 27%، هزاره ها 9%، ازبیک ها 9%، ایماق ها 4%، ترکمن ها 3%، بلوچ ها 2% و سایرین 4% می باشد3. در مطالعۀ حاضر هشت گروه تباری مورد بررسی قرار گرفته، اما تمرکز بالای چهار گروه بزرگ است: - پشتون ها که بطور سنتی زندگی نیمه کوچی داشته و عمدتا در افغانستان جنوبی، شرقی و پاکستان غربی زندگی دارند. آنها به زبان پشتو صحبت می کنند که از خانوادۀ زبان های ایرانیان شرقی است؛ - تاجیک ها یک گروه تباری پارسیگو بوده و اقارب نزدیک پارسیان ایران اند. آنها بزرگترین نفوس تاجیک در خارج تاجیکستان می باشند؛ - هزاره ها نیز پارسیگو با بعضی واژه های مغولی اند. آنها باور دارند که اولادۀ ارتش چنگیزخان اند که در جریان سدۀ 12 هجوم آورده بودند؛ - ازبیک ها یک گروه ترک زبان اند که مصروف زندگی مقیم زراعتی در افغانستان شمالی اند.

در حالیکه نظریات قبلی در بارۀ منشای افغان ها اکثرا بر بنیاد گزارشات شفاهی یا معلومات ناکافی تاریخی استوار است (جدول 1)، مطالعات اندکی ساختار ژنیتکی مردم افغان را مورد مطالعه قرار داده که محدود به فهرست فریکونیسی های اتوزومال تکرارهای کوتاه پیهم (ایس تی آر) و یا تحلیل کروموزوم- وای در یک گروه واحد تباری بوده است. ما دراین بررسی، یک تحلیل گسترده از تغییر کروموزوم- وای در گروه های عمدۀ تباری افغاستان را ارایه می کنیم. ما برای اولین بار معلومات عمیق فیلوژنیتک در بارۀ خانواده های هپلوگروپ افغان را فراهم ساخته و همچنان 19 کروموزوم- وای را تحلیل می کنیم که نشان دهندۀ مقایسۀ بهتر در ماحول و میان مردم است. ما از این معلومات استفاده می کنیم تا نشان دهیم، آیا گروههای تباری در افغانستان بازتاب دهندۀ سیستم های اجتماعی مختلفی اند که در یک مردم مشترک بوجود آمده و یا اینکه تفاوت های فرهنگی در بالای تفاوت های ژنیتکی قبلا موجود ایجاد شده اند. ما همچنان در جستجوی این هستیم تا ترکیب ژنیتک افغان های معاصر را در بستر مردمان ماحول و سایر مردمان منبع بدانیم، با تشخیص آثار جنبش های تاریخی که بالای گروههای مختلف تباری موثر بوده و جستجو کنیم که ایجاد اولین تمدن ها در منطقه بالای تنوع ژنیتکی افغان های معاصر چگونه اثر نموده است.

جدول 1. منشای پیشنهادی گروههای عمدۀ تباری در افغانستان
منشای پیشنهادی موقعیت در افغانستان گروه تباری
دریافت ژنیتکی این بررسی تاریخ شفاهی
نزدیکی ژنیتکی با هند شمالی و غربی نشان میدهند. پشتون ها از دیگر افغان ها حدود 4.7 هزار سال پیش در جریان ظهور اولین تمدن های منطقه در وادی اندوس و باکتریانا- مارگیانا جدا شده اند. نسب عمده در پشتون ها دارای قدیمی ترین زمان پیوسته 14 هزار سال در وادی اندوس است. حداقل سه منشای پیشنهادی عمده:
یهودی: قبایل اسرائیلی که توسط امپراتور آشور حدود 2700 سال پیش تبعید شدند.
یونانی: بقایای ارتش الکساندر.
راجپوت: عمدتا در هند شمالی یافت میشوند.

جنوب، جنوبغرب و غرب پشتون
تاجیک ها مانند پشتون ها نزدیکی ژنیتک با هند شمالی و غربی نشان میدهند. گونه های هپلوی تاجیک ها شباهت بسیار با ایرانیان و بخصوص اردبیلی ها دارد. اعتقاد براینستکه منشای ایرانی دارند. واژۀ "تاجیک" در ترکی به معنای غیرترک است. شمالشرق، مرکز و غرب
تاجیک
قبلا 30% نسب هزاره ها به چنگیز خان و ارتش مغول او ربط داده شده است. هزاره ها دارای عناصر ژنیتکی جمعیت های نیز میباشند که احتمالا پیش از تهاجم مغول در منطقه مسکون بوده و آنها را بسیار متمایز از خود مغول ها میسازد. اعتقاد براینستکه بقایای سربازان چنگیزخان اند. ارتش مغول در قطعات یکهزار باقی مانده و واژۀ هزاره از هزار پارسی گرفته شده است.

مرکز هزاره
قبلا 40% نسب ازبیک ها به چنگیز خان و ارتش مغول او ربط داده شده است. اما ازبیک ها مانند هزاره ها، بسیار متمایز از مغول ها اند، احتمالا به علت مخلوط شدن با جمعیت های درون زا (درونی). گله داران کوچی ترک که در جریان تهاجم ترک- مغول به آسیای مرکزی مسکون شدند.

شمال ازبیک

مواد و شیوه ها

گفتار اخلاقی. تمام اشتراک کنندگان این بررسی حد اقل دارای سه نسل پدری در کشور زادگاه خود بوده و جزئیات منشای جغرافیائی خود را با توافق نوشتاری برای این بررسی فراهم ساخته اند که توسط آی آر بی دانشگاه امریکائی لبنانی مورد تائید قرار گرفته است.

موضوعات و داده های ارقام مقایسوی. افراد منتخب برای این بررسی از مناطقی بوده اند که دارای اهمیت باستانی تاریخی برای افغانستان از نگاه اشغال یا مهاجرت بوده است، به شمول ایرانیان، یونانیان و هندیان برعلاوۀ افرادی دارای تاثیرات نسبتا معاصر مانند گسترش اعراب در سدۀ 7 و تهاجمات آسیائیان شرقی در سده های 13 و 14. ما برعلاوه، افرادی را از جلگه های بحیرۀ کسپین، روسیۀ غربی و اروپای شرقی شامل کردیم که احتمالا شامل مهاجرتهای هندو- اروپائیان بوده و به فلات ایران و هند شمالی رسیده باشند.

مجموعا 8706 نمونه در تحلیل 204 نمونۀ ژن- بندی جدید از افغانستان استفاده شده است. نتایج ژن- بندی و ولایت پدری افراد و شهر یا روستای اصلی آنها در جدول 2 داده شده است. داده های استفاده شده شامل افراد شرق میانه (2720 نمونه)، آسیائیان مرکزی/جنوبی (1335 نمونه)، آسیائیان شرقی (1029 نمونه)، قفقازیان (1525 نمونه)، روس های غربی (545 نمونه)، اروپائیان (1123 نمونه) و افریقائیان (222 نمونه) میباشد. جزئیات بیشتر دربارۀ نمونه های تحلیل شده در جدول 3 داده شده است.

ژن- بندی. دی ان ای از خون یا مواد دهن با استفاده از پروتوکول معیاری فینول- کلوروفورم استخراج شده است. نمونه ها با استفاده از بایوسیستم تطبیقی زمان- حقیقی سریع (پی سی آر) با سیت 52 (دارای بلندترین درجه اطلاعاتی)، از قطعۀ غیر باز- ترکیب کروموزوم- وای ژن- بندی شده که معرف 32 هپلوگروپ متفاوت است. مجموعا 19 کروموزوم- وای خاص (ایس تی آر) برای هر نمونه در دو مجموعه در یک انالایزر ژنیتک مورد آزمایش گرفته است...

تحلیل احصائیوی

فریکونسی های هپلوگروپ و تحلیل اجزای اساسی. آزمایش های دقیق فیشر در بالای هپلوگروپ ها به مقابل افراد صورت گرفت تا تشخیص شود که کدام هپلوگروپ ها در گروه های تباری افغانستان بسیار زیاد یا کم می باشد. تحلیل اجزای اساسی (پی سی ای) بالای فریکونسی های نسبی هپلوگروپ های عادی شده در بین افراد و بدون عادی سازی تفاوت اجرا گردید. از آنجائیکه دقت هپلوگروپ در تمام مطالعات یکسان نبود، هپلوگروپ ها به معلوماتی ترین شاخص های اشتقاقی مشترک درتمام مطالعات کاهش داده شد.

فواصل ژنیتکی، مقیاس چند بعدی و تحلیل باریر. مقیاس چند بعدی غیرمتری (ایم دی ایس) با استفاده از ابعاد در بین افراد با شیوه های مختلف اجرا گردید. الگاریتم خاصی تطبیق با کاربرد باریر تطبیق شد تا تفسیرهای پروسه های تحولات ریز در یک بستر جغرافیائی را میسر ساخته و موانع ژنیتکی را تشخیص دهد که میتواند در بالای یک نقشه تشخیص گردد.

امووا. اهمیت ساختار های جمعیت که توسط باریر ایجاد شد، با کاربرد امووا مورد آزمایش قرار گرفت. ما همچنان آزمایش کردیم که آیا جغرافیه یا ساختار های باریر بصورت بهتری توزیع فعلی تنوع را تشریح می کند. امووا در جستجوی تشخیص تفاوت در بین جمعیت ها به علت بریدگی با مقایسه تفاوت دربین گروههای جمعیت های مشابه از طریق تحلیل شبکوی تفاوت است. اول، جمعیت ها مطابق به موقعیت های جغرافیائی آنها به ترتیب زیر تقسیم شدند: 1. افغانستان: پشتون، تاجیک، ازبیک، هزاره. 2. اروپای شرقی: بیلوروس، روس غربی. 3. قفقاز: اوار، دارگینیان، لیزگی، ابخازیان، سیرکازیان. 4. شرق میانه و اروپا: یونان، ترکیه، لبنان، سوریه. 5. ایران: آذربایجان شرقی، مرکزی، مازندران، قزوین، سیستان و بلوچستان. 6. هند: شمالی، غربی، جنوبی.

دوم، جمعیت ها بر حسب موانع مشخص تقسیم شدند؛ 1. پشتون، تاجیک، هند شمالی، هند غربی. 2. هزاره، ازبیک. 3. قفقاز: اوار، دارگینیان، لیزگی. 4. قفقاز: سیرکازیان، ابخازیان، 5. ایران: آذربایجان شرقی، مرکزی، مازندران، قزوین، سیستان و بلوچستان. 6. بیلوروس، روس غربی. 7. شرق میانه و اروپا: یونان، ترکیه، لبنان، سوریه.

شبکه های کاهش میانه. میتود (آر ایم) انواع هپلوی ایس تی آر با استفاده از کاهش 1 و بدون وزن ایس تی آر در داخل سی- ایم 130، آر 1 ای 1 ای- ایم 17، ئی 1 بی 1 بی 1- ایم 35 و بی- ایم 60 محاسبه گردید.

بتوینگ. ما بتوینگ را برای محاسبه جدائی جمعیت های نامزد در درخت مودل در میان جمعیت های منطقوی در داخل و اطراف افغانستان تطبیق کردیم تا آزمایش کنیم که آیا تشخیص- باریر جدائی جمعیت با جستجوی ترکیب چند جمعیت میتواند جدائی های قدیمی را هم نشان دهد. الگاریتم هستینگز- میتروپولیس میل دارد احتمالات بزرگتری را برای پشتیبانی ژنیتکی پیشتاز انتخاب کند، با فرض اینکه تمام جمعیت ها اصلا از یک جمعیت واحد بدون هیچگونه جریان ژنی بعدی در هر حادثۀ جدا کننده بوجود آمده است. این شیوه یک نمای بسیار خاص برای دریافت رابطۀ ژنیتکی در بین جمعیت های فراهم می کند که می تواند با شیوه های دیگر (مانند ایم دی ایس و باریر) مقایسه و مقابله گردد. ایس تی آر های استفاده شده آنهای بودند که تحت عنوان ایم دی ایس فوقا تشریح گردید.

سرعت جهش یا دگرگونی قبلا تطبیق شده دراین محاسبات آنهای بودند که زیو و دیگران بر بنیاد سرعت تخمین ژیوتوسکی و دیگران پیشنهاد کرده بود. تفاوت های دربین سرعت های جهش وجود دارد که قرار معلوم در چند نسل ذخیره میشود (یک "سرعت تحولی") به مقابل آنهائیکه از نسل تا نسل ذخیره می شوند ("سرعت ژینولوژیکی") که هنوز حل نشده است. با آنهم توپولوژی جمعیت پیش بینی های بتوینگ را جدا کرده و دوران های نسبی انزوا متناسبا بدون اثر میماند. لذا درخت های جدائی جمعیت هنوزهم برای مقایسه با شیوه های باریر و دیگران صرفنظر از سرعت جهش خدمت می کند. ابعاد موثر جمعیت برای مقیاس معکوسا با سرعت ها تمایل دارد، با تاثیر کم به علت اندازۀ قبلی موثر جمعیت. کاربرد سرعت های ژیوتوفسکی در نشرات قبلی برای مقایسه با نشرات دیگر اجازه میدهد که عین سرعت ها را تطبیق کند.

ارقام در چندین مورد (آزمایش) تجزیه شده است (جدول 6). محاسبۀ مستقلانه چندین درخت با سیت های فرعی مختلف و گروهبندی جمیعت ها باید جدائی های مشابه جمیعت و زمان تقسیمات جمعیت دربین تنظیمات را تولید کند. یک پیش بینی احتیاطی آنستکه شمولیت جمعیت های دیگر شاید بتواند پشتیبانی بیشتری برای درخت های مودل نامزد مختلف فراهم کند. لذا مقایسه دربین چندین آزمایش میتواند یک بررسی منسجم برای تقارب و پایداری فراهم کند: هر آزمایش باید در نقاط توپولوژی مشترک با سایرین مطابقت کند. با توافق بدست آمده در بین آزمایش های بتوینگ، میتواند یک درخت مرکب از این آزمایش ها ساخته شده و از طریق شاخه های مشترک اعمار گردد.

ساختارهای مردم هند که در تعادل کندتر بوجود آمده، دربین مردمان دیگر دیده شده است. پس از تعادل، وقتی هند درنظر گرفته شد، مردم هند در بین خود جدائی های قدیم تر نسبت به هندیان درمجموع و مردمان دیگر، نشان دادند. این جدائی قدیمتر شاید قسما نتیجه تفاوت ها در وزن بین درخت های نامزد باشد که نمونه های الگاریتم میتروپولیس- هستینگ بربنیاد نسبت های احتمالی از تنظیمات مردم اشتقاقی که منجر به درخت های مختلف مودل با زمان های مختلف جدائی میشود. متناوبا جدائی های قدیمتر ممکن است نتیجۀ نقض فرضیۀ انزوا پس از جدائی مردم باشد. این پیچیدگی ها منجر به معاملۀ جداگانه آزمایش های بتوینگ هند از آزمایش های مردمان غربی گردید.

نتایج

ژن بندی ها به تعداد 32 هپلوگروپ موجود در گروههای تباری افغانستان را در بین نمونه های ما آشکار ساخت. وقتی گروههای تباری افغان یکجا درنظر گرفته شد، هپلوگروپ های آر1 ای1 ای- ایم 17، سی 3- ایم 217، ژی 2- ایم 172 و ال- ایم 20 دربین گروههای تباری افغان بسیار زیاد و در مجموع اضافه از 66% کروموزوم ها بود. فریکونسی های مطلق و نسبی هپلوگروپ در جدول 4 داده شده است.

فریکونسی های هپلوگروپ به مقابل گروههای عمدۀ تباری تفاوت های بزرگی را آشکار ساخت. بخصوص فریکونسی های هپلوگروپ سی 3- ایم 217 که عمدتا در آسیای شرقی یافت میشود و هپلوگروپ آر 1 ای 1 ای- ایم 17 که در یوروآسیا یافت میشود، بطور فوق العاده در بین گروههای افغان متفاوت بوده است. سی 3- ایم 217 عمدتا در ازبیک ها (41.18%) و هزاره ها (33.33%) نسبت به تاجیک ها (3.57%) و پشتون ها (2.04%) بسیار زیاد بود. از طرف دیگر آر 1 ای 1 ای- ایم 17 در بین پشتون ها (51.02%) و تاجیک ها (30.36%) نسبت به ازبیک ها (17.65%) و هزاره ها (6.67%) بسیار زیاد بود. شبکه های آر ایم سی 3 – ایم 217 و آر 1 ای 1 ای- ایم 17 نشان میدهد که وقتی هپلوگروپ در یک گروه قومی کم باشد، نوع هپلوی آن که در شاخه ها وجود دارد با سایر افغان ها مشترک نبوده و پیشنهاد میکند که هپلوگروپ های کم یا پائین نتیجۀ جریان ژن دربین گروههای تباری نیست، بلکه احتمالا نتیجۀ جذب مستقیم از افراد منبع میباشد.

هپلوگروپ های بومی یا محلی برای هند (ال- ایم 20 و آر 2 ای- ایم 124) در پشتون ها (20.41%) و تاجیک ها (19.64%) نسبت به ازبیک ها (5.88%) و هزاره ها (5%) بسیار زیاد یافت شد. ای 1 بی 1 بی 1- ایم 35 یافت شده در هزاره ها (5%) و ازبیک ها (5.88%) در پشتون ها و تاجیک ها یافت نشد. شبکه (ای 1 بی 1 بی 1) نشان میدهد که نسب افغانستان با شرق میانه و ایرانیان مرتبط است. ما همچنان بی- ایم 60 افریقائی را فقط در هزاره ها مشاهده کردیم، با یک سلف نسبتا معاصر مشترک از شرق افریقا که در شبکۀ آر ایم نشان داده شده است.

پی سی ای فریکونسی هپلوگروپ ها (شکل ا) نیز نشان دهندۀ تفاوت دربین افغان هاست. با وجودیکه مردم جهان عمدتا برحسب جغرافیه دسته بندی شده است، معلوم میشود که گروههای افغان نزدیکی/قرابت بیشتری به غیرافغان ها نسبت به همدیگرشان نشان میدهند. پشتون ها و هزاره های افغانستان و پاکستان نزدیکی بیشتری به گروههای تباری خویش در دو طرف مرز نشان میدهند. تاجیک های افغانستان عین فاصله (نزدیکی) را با آسیای مرکزی و ایران/قفقاز/روسیه غربی نشان میدهند. هزاره ها و ازبیک های افغانستان و هزاره های پاکستان دربین خوشۀ آسیای شرقی و شرق میانه/اروپا- قفقاز/روسیه غربی قرار دارند.

جزئیات بیشتر در بارۀ ساختار مردم افغانستان (شکل 2 بی) نشان میدهد که پشتون ها و تاجیک های افغانستان به هندیان شمالی و غربی قرابت نزدیکتری نسبت به افغان های دیگر (هزاره ها و ازبیکها) دارند. این خوشه در بین اروپائیان شرقی و ایرانیان نیز قرار داشته و بسیار نزدیک به ایرانیان و به خصوص آذربایجان شرقی اند. بعلاوه، باریر در شکل 2 ای نشان میدهد که باریر 4، جمعیت های افغان را تقسیم نموده، هزاره و ازبیک را از جمعیت های پشتون، تاجیک و هندیان جدا ساخته، گروههای جمعیت های ایجاد میکند که تفاوت کمتری در داخل گروه ها و تفاوت بیشتری در بین گروه ها دارند، در مقایسه با جمعیت های گروه بندی شده توسط منطقه یا کشور (جدول 5).

برای کاوش عمق زمان که درآن ساختارهای فوق بوجود آمده، ما بتوینگ را برای ایجاد فرضیه های دربارۀ تقسیم تاریخی مردم و حوادث پیوسته تطبیق نمودیم که بازتاب دهندۀ ساختارهای اجدادی ژنیتکی غالب در درخت های مودل بتوینگ است که ازآنها مردم فعلی بوجود آمده اند (جدول 6). نتایج بتوینگ نشان میدهد که اکثریت تقسیم/جدائی منطقوی حدود 10 هزار سال پیش بوقوع پیوسته است (شکل 3). این جدائی با گسترش ال جی ایم بعدی تطابق دارد که منجر به انقلاب زراعتی نیولیتیک شده است. دراین دوران افغانان، ایرانیان، هندیان و اروپائیان شرقی با احتمال زیادی بحیث مردم بدون ساختار متمایز ظهور نموده اند. بتوینگ موج دیگر جدائی را نشان میدهد که بعدا شروع شده و شاید باعث ایجاد ساختارهای بین- مردمی شده باشد. این موج دوم جدائی در افغان ها حدود 4.7 هزار سال پیش شروع شده و نشان دهندۀ آغاز تمدن سازی و تغییر مکان بوده و معلوم میشود که این جدائی ها تا زمان حاضر ادامه داشته است. نتایج بتوینگ بصورت عام تائید کنندۀ جدائی های جغرافیائی تشخیص شده توسط باریر است.

مناقشه

این بررسی برای اولین بار تنوع یا گوناگونی کروموزوم- وای در بین گروهای عمدۀ تباری افغانستان را نشان میدهد. ما ترکیب ژنی افغان های فعلی را بررسی نموده و تنوع ژنی آنها را با حوادث دقیقا تاریخی و جنبش های مردمان همسایه مرتبط ساختیم. ارقام بررسی قویا نشان میدهد که جنبش ها و مهاجرت های دوامدار از طریق آسیای مرکزی، حداقل هلوسین (دورۀ زمین شناسی که از پایان دورۀ پلیستوسن شروع میشود)، ساختار های جمعیت های را ایجاد کرده که امروز با قومیت در افغانستان ارتباط بلند دارد.

یک بررسی قبلی در پاکستان که دربرگیرندۀ گروههای تباری موجود در افغانستان (بلوچ، هزاره، پشتون) نیز است، نشان داد که تفاوت کروموزوم- وای توسط جغرافیه ساخته شده، نه توسط نزدیکی تباری. همچنان نشان داده شد که به استثنای هزاره ها، تمام گروههای تباری در پاکستان دارای تنوع مشابه کروموزوم- وای بوده، آنها با آسیائیان جنوبی خوشه بندی شده و نزدیک به مردان شرق میانه اند. یک بررسی کروموزوم- وای در بارۀ مردم ترکمنستان، ازبیکستان، قزاقستان، قرغزستان و تاجیکستان نشان داد که تنوع بزرگ تر در بین جمعیت های وجود دارد که دارای عین گروه تباری اند، نسبت به اینکه دربین گروههای تباری خودشان باشند. این مشاهدات یک فرضیۀ ژنیتکی اجداد مشترک برای این مردم را صرفنظر از قومیت تقویه می کند. ما همچنان تفاوت فوق العاده دربین گروههای مختلف افغانستان یافتیم. با آنهم مقایسۀ بین- قومی دراین بررسی نمی تواند مورد آزمایش قرار گیرد، زیرا معلومات در بارۀ وابستگی قبیلوی و طایفوی وجود نداشت. تنوع ژنیتکی بلند در بین گروههای افغانستان نیز در بین مردمان دیگر آسیای مرکزی مشاهده شده است. ممکن است دلیل آن موقعیت ستراتژیک این منطقه و جغرافیای خشن و بی مانند کوهستان ها، دشت ها و جلگه ها باشد که باعث تسهیل ایجاد سازمانهای اجتماعی در میان جمعیت گسترش یابنده شده و در نگهداری مرزهای ژنیتکی دربین گروههای کمک کرده که در طول زمان به قومیت های متمایز رشد و انکشاف نموده اند.

شبکه های آر ایم هپلوگروپ های مشترک عمده نشان میدهد که جریان نسب پدری در بین گروههای تباری مختلف بسیار محدود بوده و با سطح بلند اندوگامی (وصلت با خودی) مروج توسط این گروه ها مطابقت دارد. نتایج مشابه کروموزوم- وای قبلا در بین گروههای تباری آسیای مرکزی گزارش شده، اما با تفکیک ژنیتکی کمتر در نسب مادری که به احتمال زیاد نتیجۀ رواج اندوگامی است که در مقابل جذب و انحلال زنان خارجی انعطاف پذیر میباشد.

نسب غالب کروموزوم- وای در پشتون و تاجیک (آر 1 ای 1 ای- ایم 17) دارای بلندترین تنوع دربین مردمان وادی اندوس می باشد. تنوع آر 1 ای 1 ای- ایم 17 در جانب جلگه های بحیرۀ کسپین کم میشود، جائیکه نسب فرعی آر 1 ای 1 ای7- ایم 458 هلوسین- میانه غالب است. آر1 ای 1 ای 7- ایم 458 که در افغانستان وجود ندارد، نشان دهندۀ اینستکه آر 1 ای 1 ای- ایم 17، طوریکه قبلا فکرمیشد، تقویه کنندۀ گسترش از جلگه های بحیرۀ کسپین نیست که آورندۀ زبان های هندو-اروپائی به آسیای مرکزی و هند میباشد.

هر دو تحلیل (ایم دی ایس و باریر) یک نزدیکی فوق العاده دربین جمعیت های پشتون، تاجیک، هندیان شمالی و هندیان غربی تشخیص نموده و یک ساختار جمعیت افغان- هندی ایجاد می کند که شامل هزاره ها، ازبیک ها و گویندگان دراویدی هند جنوبی نمی باشد. برعلاوه، جریان ژن از هند به افغانستان توسط نسب های هندی (ال- ایم 20، اچ- ایم 69 و آر 2 ای- ایم 124) نشان داده شده و معلوم میشود که عمدتا دربرگیرندۀ پشتون ها و تاجیک هاست. این نزدیکی ژنیتکی و جریان ژن تعاملاتی را پیشکش می کند که میتواند حد اقل از ایجاد اولین تمدن های منطقه در وادی اندوس و مجتمع باستان شناسی بکتریا- مارگیانا وجود داشته باشد.

برعلاوه، نتایج بتوینگ نشان میدهد که مردم افغان از ایرانیان، هندیان و اروپائیان شرقی حدود 10.6 هزار سال پیش جدا شده که نشان دهندۀ آغاز انقلاب نیولیتیک و ایجاد جوامع زراعتی است. افزود برآن، جدائی اول پشتون ها از سایر افغان ها حدود 4.7 هزار سال پیش و یک تاریخی است که نشان دهندۀ ظهور تمدن های عصر برونز منطقه است. این تاریخ ها نشان میدهند که تفکیک سیستم های اجتماعی در افغانستان میتواند با ظهور اولین تمدن های شهری رانده شده باشد. با آنهم تاریخ های پیشنهادی توسط بتوینگ باید با احتیاط معامله شود، زیرا مودل بتوینگ جریان ژن و جذب تفکیکی مهاجرت های ورودی را درنظر نمی گیرد. این حوادث میتواند زمان جدائی را تغییر دهد. با آنهم، قبلا نشان داده شد که توپولوژی ها و زمان های جدائی در درخت مودل بتوینگ به مقابل مهاجرت های ورودی غیرحساس بوده و نتایج زمانی بتوینگ در مقابل مهاجرت ها و تهاجمات (که شاید زمان جدائی را کاهش دهد) را بی تاثیر میگذارد. از طرف دیگر، زمان های جدائی مردم برای درخت های مودل بتوینگ در مقابل مهاجرت های بعدی در بین این مردمان بسیار تاثیرپذیر است. این بدین معنی است که شاید دو موج عمدۀ جدائی قبلا رخ داده باشد، اما ازآنجائیکه شبکه های آر ایم هپلو گروپ های عمده نشان دهندۀ جریان محدود ژن در بین گروههای تباری است و از آنجائیکه ساختار مردمی داده شده توسط ایم دی ایس و باریر جمعیت ها را از اتصال تاریخی عصر برونز مرتبط می سازد مربوط پشتون و تاجیک ها است، جدائی های پیشنهادی بتوینگ برای مردم افغان در 4.7 هزار سال پیش بسیار محتمل است. یک مطالعۀ قبلی توسط هییار و دیگران در آسیای مرکزی نیز تخمین کنندۀ تاریخ های به مراتب قدیم تر برای ظهور گروه های تباری نسبت به آنچیزی است که از نگاه تاریخی میدانیم. این تاریخ های قدیم تر را میتوان با این حقیقت توضیح داد که پیشنهاد می کند، گروههای تباری شاید نتیجۀ یک همجوشی حلقوی/درونی جمعیت های مختلف باشد یا اینکه قومیت های انکشاف یافته از جمعیت های قبلا ساختارشده بوجود آمده باشند.

فرضیه های بتوینگ جهش ها و حوادث پیوسته را مودل سازی و ساختارهای اجدادی را بازتاب میدهد که از آن جمعیت های فعلی بوجود آمده اند. گسترش بعدی در منطقه شاید باعث جذب جمعیت اجدادی شده و برای افغان ها ژنیتک متمایزی را از جمعیت های گسترش یابنده داده باشد، با وجودیکه آنها ویژگی های ژنیتکی عمومی مشترکی داشتند. این موضوع در هزاره ها و ازبیک های افغان آشکار است که همیشه با مغول ها و ترک- مغول های گسترش یابنده مرتبط بوده اند. با وجودیکه ما دریافتیم حد اقل یکسوم یا نیم کروموزوم های آنها منشای آسیای شرقی دارند، پی سی ای آنها را در بین خوشه های آسیای شرقی و قفقاز/شرق میانه/اروپا قرار میدهد.

قرارمعلوم تهاجمات و گسترش های تاریخی نقش متفاوتی در شکل گیری ساختارهای جمعیت افغانستان داشته است. ما شواهد ژنیتکی محدودی از گسترش های یافتیم که قبلا فکر میشد نقش خاصی در جمعیت های فعلی باقی گذاشته باشند.

نسب های ئی 1 بی 1 بی 1- ایم 35 در بعضی پشتون های پاکستانی به یک منشای یونانی قبلا ردیابی شده بود که با تهاجمات الکساندر آورده شده بودند. با آنهم، شبکۀ آر ایم (ئی 1 بی 1 بی 1- ایم 35) دریافت نموده که نسب های افغانستان با شرق میانه و ایرانیان رابطه دارند، اما نه با جمعیت های بالکان.

هجوم مسلمانان در سدۀ 7 میلادی با گزارش عربهای مسکون شده در افغانستان و اختلاط با جمعیت محلی اثرات بزرگ فرهنگی بالای منطقه بجا گذاشته است. با آنهم علایم ژنیتکی این گسترش بطور آشکار معلوم نیست: بعضی نسب های شرق میانۀ مانند ئی 1 بی 1 بی 1- ایم 35 در افغانستان وجود دارد، اما بزرگترین نسب غالب در بین عرب ها (ژی 1- ایم 267) فقط در یک فرد افغان یافت شد. برعلاوه، سه افغان که تبار خود را عرب معرفی کردند، نسب های بومی با هند داشتند.

ما همچنان دیدیم سه فرد هزاره مربوط هپلوگروپ بی- ایم 60 بودند که در خارج افریقا به ندرت یافت میشود. شبکۀ آر ایم نشان میدهد که این افراد یک جد آخری بنیاد گذار از افریقای شرقی داشتند که ممکن است از طریق تجارت بردگان به افغانستان آورده شده باشد. این نشان میدهد که مرزهای تباری ژنیتک بطور انتخابی قابل نفوذ است، با آنهم تاریخ قوانین جذب/انحلال دراین منطقه در طول زمان هنوزهم بطور آشکار فهمیده نشده است.

پذیرش و گسترش زبان در افغانستان نیز معلوم میشود که یک پروسۀ پیچیده بوده است. ساختار ژنیتکی افغان ها میل دارد هزاره و ازبیک را باهم مرتبط سازد که مربوط دو خانوادۀ متفاوت زبانی اند. (زبان) هزاره مانند پشتون و تاجیک مربوط گروه هندو- ایرانی خانوادۀ هندو- آرپائی است در حالیکه زبان ازبیکی در خانوادۀ ترکی قرار دارد. از شکل ترکی گفتاری توسط ازبیک ها معلوم می شود که اولادۀ مستقیم یک زبان منقرض شدۀ ترکی ایست که در سدۀ 15 میلادی رشد کرده است. ازاین معلوم میشود که ژنیتک غالب مشترک در بین ازبیک ها و هزاره ها قبل از یکهزارسال پیش ازاین تاریخ جدا شده است. لذا ممکن است که تفاوت زبانی در افغانستان بازتاب یک تغیر فرهنگی بسیار معاصر باشد.

درنتیجه گیری، تنوع کروموزوم- وای در افغانستان نشان دهندۀ تفاوت های عمده در بین گروههای تباری آن است. با آنهم ما دریافتیم که تمام افغان ها وسیعا یک میراث از یک جمعیت اجدادی مشترک دارند که درجریان انقلاب نیولیتیک بوجود آمده و تا 4.7 هزارسال پیش بدون ساختار باقی مانده است. اولین ساختارهای ژنیتکی در بین سیستم های اجتماعی مختلف در جریان عصر برونز شروع شده و با شکل گیری اولین تمدن ها در منطقه همراه بوده یا رانده شده است. تهاجمات و مهاجرت های بعدی به منطقه بطور متفاوتی دربر گیرندۀ جذب/انحلال گروه های تباری بوده، تفاوت های ژنیتک بین- مردمی را افزایش داده و برای افغان ها یک تنوع ژنیتکی بی مانند در آسیای مرکزی را به ارمغان آورده است.

شکل 1. پی سی ای اشتقاقی از فریکونسی های هپلوگروپ کروموزوم- وای

شکل 2. ساختارهای ژنیتکی جمعیت به مقابل جغرافیه

شکل 3. ترکیب بتوینگ تقسیم یا جدائی جمعیت (هزار سال)


1. برای مطالعۀ اصل پژوهش به زبان انگلیسی و مشاهدۀ سایر شکل ها و جدول ها لطفا به لینک زیر مراجعه کنید:
Afghanistan’s Ethnic Groups Share a Y-Chromosomal Heritage Structured by Historical Events:
http://www.plosone.org/article...

2. صدیق رهپو طرزی. دانش تبارشناسی یا ژنی و جنی: همه گروه های قومی در افغانستان، در کروموزوم وای به هم پیوند دارند:
http://www.ariaye.com/dari9/ej...

3. چون تا کنون احصائیۀ دقیق نفوس در افغانستان وجود ندارد، هرگونه ارقام و فیصدی در مورد تبارها و اقوام نیز بی اعتبار است.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • نمی دانم وقتی عنوان مقاله را خواندم به یاد نمایشنامه خدا بیامرز حکیم اطرافی افتادم که میگفت: مسکه را با بادنجان نوش جان نمایید، شتر بقه و سینما جان تخت باشد.... حباب مجرم برادر بز گیرم را کمر بن مختلفم....
    شاید عنوان مقاله از فهم من خیلی ها بالا بود.
    فهم جمع 2 و 2 برای ما مشکل است انگاه یکی امده گراف نقاط دور و نزدیک گذاشته و از ان میخواهد جمع بندی و نتیجه گیری داشته و آنرا به تابعی ربط دهد که متحول از چندین عامل تحول با تاثیر بیشتر میتواند باشد.
    با احترام

  • چه دانشمندان احمقی هستند. هزاره ها 30% مغول هستند. حالا آن 70% دیگر چیست؟ آیا هفتاد در صد را باید اصل دانست یا سی درصد را ؟ واضح است که اصل هزاره ها چیز دیگر است و آن 30% مغولهایی هستند که برای کنترول هزاره جات در اینجا ماندند و شیعه شدند و در نتیجه در جمعیت محلی هزاره ها ادغام شدند.

    عین همین قضیه در مورد ازبیک ها هم صدق می کند. 60% ازبیک ها مغول نمی باشند. آنها کی هستند؟

    تاجیک ها ایران تبار هستند. کدام ایرانی؟ تریک ایرانی؟ عرب ایرانی؟ ترکمن ایرانی؟ فارس ایرانی؟ کدام فارس؟ فارسهای مشهد که باز همان مخلوطی از هزاره و قزلباش و .... هستند؟

    دوستان، این تحقیقات به هیچ عنوان کل داستان را روشن نمی کند. برای فهم جمعیت افغانستان به سالها تحقیقات فرهنگی، اجتماعی و علمی و ژنیتیک نیاز داریم. چند نفری را می گیرند و دی ان ای شان را ازمایش می کنند و از آن در مورد ملیونها نفر نتیجه می گیرند.

  • به فکرمن ، این مقاله و احصا ییه آن کاملأ نا درست است این گفتار و نوشتار حقیقت ندارد روی کدام ملحوظ
    تحریر گردیده است نویسنده آن خودرا بدنام ساخته است حیثیت و آبروی و عزت خود را از دست داده است.
    به قبیله پشتون خوش آمد گویی کرده است .

  • تاجاییکه بعضی از ترجمه های شمارا به دقت مطالعه کرده ام بدین نتیجه رسیدم که بسیار ماهرانه مطالبی را انتخاب و در آن دستکاری مینمایید که خواننده ، مطابق به اهداف شما ، شستشوی مغزی شوند. مثلا بسیار ماهرانه در نوشتۀ بالا علاوه کرده اید که کوشانی ها ، آریایی، هستند. ویا نشان میدهید که اقوام تورکی بشمول تورکان هزاره ، درجغرافیه حاضرۀ افغانستان، تازه واردتر هستند. ویا دردیگر ترجمه هاییتان، مردمان تورکی را بشمول تورکان هزارۀ افغانستان ، دور از تمدن وحتی بسیار ... نشان دهید. درحالیکه ما ازشما چیزفهمان آرزوی بسیار بلند بالایی داریم تا کمر همت سخت ببندید ودر راه افشای ناگفته های جعلکاران تاریخ ، کارهای خوبی انجام دهید. لطفا بود خودرا در بود دیگران ببینید ، نه در نبود دیگران. ازخداوند برای شما توفیق میخواهم.

  • ba tila wa ahmaqan digar
    aya shoma namedanet ke hazara ha wa uzbaka ha az nasal chinaja wa moghul ha hastan>? ahmaq jahel shoma hatman az asia e sharq Afghanistan amadin. hama tche farq mekonat. ech. harkase ke dar afghanustab zendagi mekonad wa tabiat Afghanistan ra darad Afghan hats wa bas. chera shoma ahmaqan noweshta ra yad gerefteet wa hanooz az aqel door hastit. baz tekrar mekonam. boro wa dar ajna bebin. aya Yak chinahi ra namebini? aya bini potcheq nadari aja chashha badami nadari. pass chini hastai wa pas. shoker khoda ra ba ja kon. khob hast ke hasti. che farq mekonad. agar moselmni, medani ke hama pesh khodawand yaki hastan. agar kafare medani ke hama ensan hastan. een ke pashtun ha wa tajik kohe neshin ariaye hastan, khob hastan. tabehi hast. pass tche. khoda konat ke aqel dar kala haye khamatan ja begirad.
    tawfiq panjshiri

  • اين تحقيق صرفاً در مورد تبار پدری هست که از پدر به فرزند پسر به ارث می رسد. خوب بود در مورد تبار مادری که به هر دو فرزند دختر و پسر به ارث می رسد هم تحقيق می کرديد.
    ضمناً از 23 کروموزوم صرفاً 2 تا جنسی هست و مابقی به تبار پدری و مادری مربوط نيست. خوب بود در مورد توزيع اتوزومال افغانستان هم تحقيق می کرديد.
    ضمناً به اين نکته نيز اشاره ای نکرديد که هزاره ها برخلاف تصور خودشان نزديک ترين قوميت به اروپای غربی هستند تا جايی که 35 درصد مردان هزاره تبار پدری يکسانی با مردان اروپای غربی دارند. يعنی آر 1 بی

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس