خطا ها و تناقضات قرآن
بخش نهم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
زیر این عنوان خواهیم کوشید تا باروشی متمدنانه ، منطقی و مستدل ؛ خطاها ولغزشهای لغوی و علمی و تناقضات منطقی موجود در قرآن را مورد بحث وبررسی قرار دهیم. لذا از آنانیکه خود رادرزمرۀ فقها ،علماء و مفسرین اسلام قلمداد مینمایند صمیمانه دعوت به عمل میآوریم تا در مباحثات با ما شرکت ورزیده نظرات و ملاحظات مارابه همان روشی که ما آنرا مطرح مینماییم به نقد بکشند البته نه با روشهای پرطمطراق واعظانه وتکیه خانه یی وخانقاهی . ما این بحثهارا در بخشهایی جداگانه ودنباله دار إرائه خواهیم نمود.
بازتاب افسانه های سامی به گونه یی وارونه در قرآن
افسانۀ هاروت و ماروت
******
زمولانا و خاقانی و عطار
شنیدم قصه های سست و کم بار
یکی زا ن قصه ها هاروت وماروت
که در بر میکشد " لاهوت و ناسوت "
در این افسانۀ نا بخردانه
محمد د اشته پا در میانه
محمد بهر تطهیر سلیما ن
کشیده پای شیطان را به میدان
کَشَد تا پرده بر کُفر سلیمان
مسمی سازد او را هم مسلمان
زده وصله به کارش نام " هاروت "
شریک وهمرهش نامیده " ماروت "
به یکجا شد مَلَک هاروت و ماروت
به جایی هردو مردودند ومطرود
به دام عشقِ " زهره " چون فتادند
بسا ط زهد را یکسو نها د ند
برای " زهره " داد ند " اسم اعظم "
پَرید او آسمان و شد مُکَرَّم
و آن دو برزمین افتیده بد نا م
به " چاه بابل " آویزان و سرسا م
هرآن کو باور آرد این فسانه
ز دانش کم بُوَد او را نشانه
عجب نبود که او مولای روم است
ویا شَروان و نیشاپورش بوم است
********
عزیز یاسین
بازهم سخن برسر بنی اسرائیل هست و افسا نه های عامیانه و فولکلوریک آنان و محمد فرزند عبدالله قریشی پرستار زایش دین جدید اسلام از بطن مادری سالخورده وعجوز به نام یهودیت ودست بردهای فرهنگی و ادبی اش از گنجینۀ فرهنگ و ادب کهنسال و سراپا غرقه درخرافات قوم یهود و به بیراهه تاختنها وتلاشهای پرسش برانگیزش درپیوند دادن آنچه به نام « دین اسلام » ابداع نموده بود با إبراهیم ابرمرد افسانه های یهودیان و پدرکلان ِ خیالی ایشان و سائر شخصیهای اسطوره یی و افسانه یی این قوم بلند پرداز و پرمدعا .
چنانکه از عنوان وسرودۀ بالا برمی آید در این بخش از بررسی های خویش به افسانۀ پر آوازۀ هاروت و ماروت میپردازیم . و برای آنکه بتوانیم این بحث را بهتر دنبال نماییم نخست « هاروت و ماروت» را در قرآن رد یابی و شناسایی مینماییم و سپس مؤثق ترین روایتی را که از شخص محمد در این زمینه به دسترس قرار دارد مینگریم و پس از آن رد پای این دو ” مَلَک آسمانی " را در متون باستانی و ادبیات شفاهی و فولکلوریک یهودیان پیگیری نموده آنگاه به دیدگاهها و نگرشهای مفسرین و" نخبه گان " اسلام در این باره برمیگردیم و سرانجام این افسانه را در با میزان سنجی به نام عقل و خرد بررسی و کاستیها و نابخردیهای بنهفته در آنرا در حد توان خویش آشکار میسازیم.
هاروت وماروت در قرآن
محمد بن عبدالله قریشی رهبر مسلمانان جهان در یک اقدام عجولانه به منظورتبرئۀ سلیمان از آنچه در تورات پیرامون گمراه شدن و کفر ورزی وی آمده است ،« هارت وماروت » را به گونه یی مبهم و پرسش برانگیز وارد قرآن ساخته و مفسرین قرآن را در توجیه وتأویل آن به دردسرهای فراوانی انداخته است که هنوزهم نتوانسته اند در زمینه اش به توافق نائل آمده نواقص آنرا مرمَّت و رهبرخویش را تبرئه نمایند ، آری سخن برسر آیه های 102 و 103 سورۀ البَقَرة است که درآن گفته میشود :
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ﴿102﴾ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَيْرٌ لَّوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ﴿103﴾
ترجه :
و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم میخواندند پیروی کردند. سلیمان کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته «هاروت» و «ماروت»در بابل فرو فرستاده شده بود پیروی کردند. آن دو به هیچ کس چیزی یاد نمیدادند، مگر اینکه از پیش به او میگفتند: ما وسیلۀ آزمایشیم پس زنهار کافر نشوی! ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را میآموختند که بتوانند به وسیلۀ آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفگنند؛ ولی هیچ گاه نمیتوانند بدون اجازۀ خداوند، به انسانی زیان برسانند. آنها قسمتهایی را فرامی گرفتند که به آنان زیان میرسانید و نفعی نمیداد. و مسلماً میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره یی نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر میدانستند . ( 102 )
اگر آنها گرويده بودند و پرهيزگارى كرده بودند قطعا پاداشى كه ازجانب خدا مىيافتند بهتر بود، اگر مىدانستند (103)
چنانکه دیده میشود محمد با عنوان کردن مسائل فوق میخواهد ثابت نماید که سلیمان برخلاف آنچه که در تورات آمده است ویهودیها ادعا میکنند ، پیامبری بوده است معصوم و برئ از گناه و معصیت و شیطانها را مسؤول رواج سحر و جادوگری در دوران حکمروایی او میداند واز دومَلَک که همان هاروت وماروت باشند نام میبرد و در رابطه به اینکه مردم از آنان نیز چیزهایی را می آموختند که با استفاده از آن می توانستند ، به اجازۀ خداوند ، میان زن و شوهرش جدایی بیفگنند ، جمله های مبهم و ناروشنی را ردیف کرده است که نمیتواند پاسخی برای این پرسشها باشد که چرا خدا این ملکها را به زمین فرستاد واین ملکها چه کارهایی را انجام دادند وبه چه سرنوشتی مبتلی شدند ؟!.. وهمین امر ایجاب نموده است تا بعدا با به کارگیری آنچه که از زبان افسانه سرایان یهود شنیده است در زمینه روشنی بیندازد و با این کار خویش برای گزارش گران حدیث ( محدثین ) ومفسرین قرآن ازیکسو درد سربزرگ و پایان نا پذیری را ایجاد نموده و از سوی دیگرزمینۀ آنرا فراهم نموده است تا آنان در این راستا به گونه یی عنان گسیخته و چهار نعل تاخته خرافات را با خرافات به نقد و سنجش بگیرند و این افسانۀ خرافاتی را هرچه بیشتربه ابتذال و افتضاح بکشند. در اینجا همانگونه که قبلا یاد آورشدیم میرویم سراغ معتبرترین مرجعی که در برگیرندۀ توضیحات محمد دراین مورد میباشد وآن کتاب مُسنَدِ إمام ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل الشیباني الذهلي (متوفی 241 هجري قمري) بنیان گذار مذهب حنبلي است که درآن آمده است :
یحیی بن أبي بکراز زُهَیر بن محمد واواز موسی بن جُبَیرواو نیز از نافع و او از عبدالله فرزند عمر(خلیفۀ دوم) روایت میکنند که از پیامبر خدا شنیده است که :
« هنگامیکه الله آدم علیه السلام را به زمین فرود آورد فرشته ها گفتند : ای پروردگار ! آیا کسی را به زمین مسکن گزین میسازی که درآنجا فساد و خونریزی کند وما تورا پرستش وستایش مینماییم و به پاکی یاد مینماییم ، پرودگار به ایشان گفت من آنچه را میدانم که شما نمیدانید. فرشته ها گفتند : پرودگارا ما نسبت به بنی آدم فرمانبردار تریم.
خداوند متعال به فرشته گان گفت : ازمیانتان دو فرشته را بیاورید تا آنانرا به زمین فروفستاده بنگریم که چه خواهند کرد .
گفتند : پروردگارا اینک هاروت وماروت را آورده ایم ، آن دو به زمین فرستاده شدند ... در زمین زهره به صورت زیباترین زن دنیا به آنها نمایش داده شد، از او خواستند تا با ایشان همبستر شود ، اوگفت : تا انکه کلمۀ شرک را برزبان نرانده اید این خواسته را نمی پذیرم . آن دو فرشته گفتند : نه ، ما هرگز به الله شرک نمی ورزیم ... آن زن از نزدشان رفت .
باردیگر همراه با کودکی به نزد آنان آمد و آنان بازهم همان خواهش را مطرح کردند ، زهره گفت : تا این کودک را نکشته اید خواستۀ شما رانمی پذیرم . آن دو گفتند : نه ، ما هرگز این کار را نخواهیم کرد... زهره اینبارهم ازنزدشان دورشد و رفت.
باردیگر همراه با جام شراب به نزدشان آمد و آنان بازهم همان خواهش را ابراز نمودند، زهره گفت : تا انکه این شراب را ننوشیده اید خواهش شما را نخواهم پذیرفت . این بار آند و فرشته شراب را نوشیدند و مست شدند و با اوهمبستر شدند ودر همان حالت مستی کودک را نیز به قتل رساندند.
هنگامیکه به هوش آمدند زهره به ایشان گفت : به خدا قسم که شما در هنگام مستی از هیچیک از کارهایی که قبلا از آن امتناع می ورزیدید سرباز نزدید وهمه را انجام دادید پس میان عذاب دینا و عذاب آخرت یکی را انتخاب کنید ، و آن دو عذاب دنیوی را برگزیدند.» ( مسند أحمد بن حنبل ، جلد دوم ، ص: 213-214 ، در فورمات داکومنت به آدرس زیرین به دسترس است )
مسند الإمام أحمد بن حنبل المجلد الثاني
قبل از آنکه این داستان را مورد نقد وارزیابی قراردهیم عجالتا باید گفت که با در نظر داشت قرائن ، محمد میخواسته است وقوع این حادثه را در زمان سلیمان فرزند داوود ودر شهر بابل نشان دهد مگر از متن روایت فوق بر می آید که این حادثه گویا در زمان ومکان دیگری غیر از آن روی داده باشد. نکتۀ دیگر اینکه در این روایت از مسخ شدن آن زن زیبا به ستاره یی درآسمان ونیز از نوعیت جزایی که برای آن دو فرشته داده شده است چیزی گفته نشده است حال اینکه عبدالله بن عمر این خرافه را واقعیتی ملموس پنداشته و هرگاه ستارۀ زهره را میدید آنرا نفرین نموده میگفت : همین بود که هاروت وماروت را به دام انداخت ( ر. ک. تفسیر ابن کثیر ) و چنانکه خواهیم دید برخی مفسران حدیث و قرآن با سفسطه بافی های نابخردانه ومن درآوردی خویش و برخی دیگر با مراجعه به افسانه های فلکلوریک یهودیان کاستی های این روایت را تکمیل نموده اند.
واما مهمترین چیزی که دررابطه به این داستان باید آنراهمواره به خاطر داشته باشیم اینست که راه یافتن این افسانۀ خرافاتی در قرآن به خودی خود گواهی دهندۀ این واقعیت است که محمد آنرا به حیث یک حقیقتِ مُسَلَّم پذیرفته وبه آن باور مند بوده است. مگرچنانکه قبلا یاد آور شدیم و در ادامۀ این بحث نیز خواهیم دید، پیروانش بیهوده تلاش ورزیده اند تا وی را تبرئه و این رسوایی را تخفیف دهند.
برای پیدا کردن ریشه ها ومنابع اصلی این افسانه راهی دیار ادبیات و فرهنگ باستانی یهودیان شده نخست تورات را ورق میزنیم تا بنگریم که آیا این افسانه درآن کتاب نیز آمده است یانه ؛ از آنجایی که در متن تورات ازاین افسانه ذکری به میان نیامده است ، میرویم به سراغ متون باستانی و ادبیات شفاهی و فولکلوریک یهودیان و با گشت وگذار دراین عرصه در می یابیم که اینجانیزاز « هاروت و ماروت » با همین نامهای مشخص خبری نیست ، مگر در برخی ازتلمود ها ویا تفسیرهای تورات و به ویژه در« فصل 47 مدراش یَلکوت » افسانه یی را می یابیم که با افسانۀ روایت شده از زبان محمد همگونی هایی دارد، که ترجمۀ آنرا ذیلا عرضه میداریم :
أفسانۀ دوفرشتۀ فرستاده شده برزمین درمِدراش یَلکوت
شاگردان ربانی یوسف از استاد خویش در مورد « عزائیل » پرسیدند، و او در پاسخ گفت : آنگاه که نسل طوفان ( یعنی آنانی که در زمان طوفان نوح می زیستند ) به پرستش با طل روی آوردند ، خداوند تبارک وتعالی بر آشفته شد . آنگاه دو تن از ملائک به نامهای « شَمحَزای » و « عزائیل » به پا خاسته گفتند : ای پروردگار جهان آیا آنگاه که جهان را می آفریدی برایت نگفتیم که این انسان چه باشد که اورا می آفرینی ! خداوند برایشان گفت : مگر در دنیا چه واقع خواهد شد؟! آن دو گفتند : پروردگارا ما بر دنیا مسلط میشویم . خداوند برایشان گفت : هرگاه شما بردنیا مسلط شوید آنگاه شهوت زشت برشما غلبه خواهد کرد و شما بیشتر از بنی آدم ستیزه جویی خواهید کرد. آنان گفتند : یک بار به ما اجازه بده تا در میان خلائق سکونت نماییم آنگاه خواهی دید که ما نام تورا چگونه پاکیزه خواهم داشت . خداوند برایشان گفت : بروید و با آنان زیست کنید.
همینکه در میان خلائق مسکن گزین شدند « شَمحَزای » دختری را دید که نامش إسطهر ( استیر ) بود، به او گفت: از من اطاعت کن ! دختر گفت : من تا آن زمان از تو اطاعت نمیکنم که تو آن اسم مخصوص خداوند را که با ذکر آن به آسمان پرواز نمایم برایم نیاموخته یی . شَمحَزای آن اسم را به او آموزش داد و او با ذکر آن ، بدون آنکه شرف و عزتش ملوث شود، به آسمان پرواز کرد . و خداوند متعال فرمود : چون او خود را از تجاوز رهانید، بروید و اورا در میان هفت ستاره قرار دهید تا از جهت او برای ابد پاکیزه باشید. پس در میان عِقد ثریا جا داده شد. مگر آن دو مَلَک در آمیزش با دختران زیبای بنی آدم نتوانستند بر شهوات خود فائق آیند وازدواج کردند و دو پسر به دنیا آوردند به نامهای ( هواء ) و ( هیاء ) و عزائیل از زیورات گونا گون و انواع وسائل آرایش زنانه به خاطر فریب انسانها و تشویق آنان به ارتکاب تجاوز و گناه استفاده نمود.
از آنچه در این مدراش آمده است برمی آید که زمان وقوع این رویداد دوران سلیمان نه بلکه دوران نوح است و نامهای دو فرشته یی که از آسمان به زمین فرود آمده اند « هاروت و ماروت » نه بلکه « شَمحَزای وعزائیل » بوده است و نام دختری که آنها را فریب داد « زهره » نی بلکه « إسطهر» بوده است و چون او خود را از تجاوز رهانیده است،خداند اوراگرامی داشته ودرعِقد ثریا جا داده است. همچنان دراین مدراش ازسائرگناهان این فرشته ها که محمد درقران و حدیث به آن اشاره نموده است است و ازآویخته شدنشان به چاه بابل به گونه یی سر چپه و یا سر راسته خبری نیست و بلکه گفته میشود که آنان در میان انسانها به زنده گی ادامه داده با دوشیزه گان آدمی زاد ازدواج نمودند و فرزندانی به میان آوردند واینکه آنان در نهایت به چه سرنوشتی مبتلا شدند معلوم نیست ومسکوت گذاشته شده است.
نکتۀ قابل توجه دیگردر این میان اینست که این افسانه میتواند شاهد دیگری براین مدعا باشد که محمد در نقل وروایت افسانه های یهودی بیشتر به آنچه که به صورت شفاهی از یهودیهای مدینه می شنیده است متکی بوده تا به متن نوشتاری تورات و یا تلمود های مدراشی آن ، زیراچنانکه گفته آمدآنچه درپیوند به این افسانه در قرآن و احادیث منسوب به محمد آمده است با آنچه که در تلمود (مدراش یَلکوت ) موجود است همخوانی نداشته و این خود میتواند گواهی باشد برآنکه محمد در افسانه سرایی های خویش بیشتر به آنچه که به گونه یی شفاهی بر سرزبانهای یهودیان میچرخیده است متکی بوده است .
و پیش از آنکه به توجیهات و تفسیرها و تبرئه کاریها و پرده پوشیهای محدثین و مفسرین قرآن در رابطه به هاروت و ماروت و زهره بپردازیم بهتر است نخست موضوع را در گسترۀ تاریخ و به ویژه تاریخ ادیان به بررسی گرفته بنگریم که هاروت و ماروت چه کسانی بوده اند ونامهای آنان از چه طریقی برزبان محمد و متن قرآن ره گشوده است .
هاروت وماروت چه كساني بوده اند
ریشۀ نامهای هاروت و ماروت در أساطیر کاسیان ( نیاکان لُران ) که درنیمۀ دوم هزارۀ دوم پیش از میلاد بر بابل حکومت میکرده اند ، قرار دارد . به این دلیل که آنان خدای جنگ و باد را « ماروتاش » و خدای رعد و باران را « هوتها » می نامیده اند ، لذا حدس بر این است که « هوتها » و یا « هودا » با گذشت زمان به خاطر هموزن وهمگون شدن با « ماروتاش » ویا « ماروت » به صورت « هاروت » در آمده است.
صادق هدایت در صفحات 103 و 104 کتاب نیرنگستان خویش با تکیه بر نوشته های یکی از مصنفین ارمنی در صفحات 86 – 88 کتاب « ینابیعُ الإسلام » تالیف « تیزدال و. س. » مینویسد: « هاروت وماروت اسامی دو بت قد یمی است که در قدیم الأیام أهل ارمنستان آنرا پرستش مینمودند زیرا در تصنیفات مؤرخین ذکر این دو معبود یافت میشود که به تلفظ ارمنی هوروت وموروت نامیده اند.
در اوستا نیز الفاظی به چشم میخورد که با واژه های هاروت و ماروت بی شباهت بوده نمیتوانند، چنانکه آرتورجفری در صفحۀ 408 کتاب « واژه های دخیل در قرآن » ذیل واژه های هاروت وماروت مینویسد : لا گارد آنهارا با هئورتات کمال و امرتات جاودانه گی در اوستا که بعداً در فارسی جدید به صورت خرداد و مرداد در آمده اند یکی دانسته است.
ریشۀ تاریخی و اساطیری واژه های هاروت وماروت هرچه باشد ، قدر مسلم این است که این دو نام با واژه گان زبانهای عربی وعبری پیوندی نداشته وتا آن هنگام در نزد أعراب و یهودیان ساکن در جزیرة العرب کاربردی نداشته است و محمد برای بار اول آنرا وارد زبان عربی نموده است . و از آنجایی که این دو واژه ریشه در زبان فارسی و فرهنگ اوستایی دارد و سلمان فارسی یگانه کسی بوده است که در شناساندن داشته های فرهنگی پارسیان برای محمد نقش برجسته یی را اداء نموده است ، پس میتوان حدس زد که این دو نام را نیز او برای محمد معرفی نموده باشد.
این افسانه با افسانه های « برصیصا » پزشک خداجوی یهودی و دختر پادشاه ، و « شیخ صنعان » زاهد کعبه نشین و دختر ترسای رومی که عطار نیشاپوری نیزآنرادر« منطق الطیر» با آب وتاب فراوان به نظم کشیده است و همچنان با رمان « تائیس » که اناتول فرانس با الهام واقتفاء از این افسانه ها آنرا به سال 1890 م نوشته ودرآن از عشق نافرجام « پا فنوس » راهب وساکن صومعه با رقاصه یی به راه آمده و توبه کار اسکندریه یی به نام « تائیس » سخن میراند ، همگونی های فراوانی دارد که چون موضوع مورد بررسی مارا دراینجا تشکیل نمیدهد از پرداختن به آن خود داری میورزیم.
راویان افسانه های کتابهای دینی که یا نا آگاهانه وساده لوحانه در دنیایی غیر واقعی و خیالی به سر میبرند و یا هم آگاهانه از نیرنگ وترفند وعوام فریبی و کلاه برداری استفاده مینمایند ؛ این افسانه های مملو از خرافات را چنان با آب و تاب و پرطنطنه و دقیق و حساب شده حکایت وتلقین میکنند که خواننده و شنوندۀ خدا باور و مؤمن و ساده دل دچارنوعی توهم گردیده و باور نماید که گویا این افسانه ها کاملا واقعی بوده و شخصیتها ی آن که معمولا نیروهای ناپیدایی از قبیل جن و دیو و پری و حوریان و غلمان و ملائک میباشند ، واقعا و جود بیرونی داشته و عملا همچو صحنه هایی را ایجاد کرده باشند ، حال اینکه در این میان ذره یی از واقعیت وجود نداشته و صحنه سازیهای آنان یکسره واهی ، خیالاتی وغیر واقعی بوده و هست . و کسانی هم که این افسانه هارا به مثابۀ حقائق عینی وتاریخی می پذیریند در هاله یی از تصورات وپندارهای غیر واقعی و روانپریشانه به سر میبرند و همان پندارهای واهی را واقعی و حقیقی میدانند وچه بسا نخبه گانی هم که با تکیه بر همین پندار و زیر ساخت فکری ، شخصیتها و رویدادهای آن دنیای خیالی را به نقد میکشند و با استدلالها و استنتاجهای ذهنی ، کوتاه نگرانه و من درآوردی ، خویشتن را درمقام معلم اخلاق و واعظ و پیشوای مردم جازده آنانرا به گمراهی میکشند وباعث میشوند تا مردمان عادی وعوام الناس که از فرط نابرابریها موجود درجامعه وستمگری های صاحبان زر و زور به ستوه آمده و دست به دعا بلند نموده و از بارگاه " خداوند " خویش تغییروضعیت موجود را التجا و تمنا مینمایند ، درناکجا آبادهای " عدالت و انصاف و محبت و اخوت " مجازی سرگردان مانده وازپرداختن به هرگونه اقدام عملی در جهت پایان دادن به بیداد گری وستم بازمانند .
چنانکه گقته آمد ، محمد رهبر مسلمانان جهان منظورتبرئۀ سلیمان از آنچه در تورات پیرامون گمراه شدن و کفر ورزی وی آمده است ،« هارت وماروت » را به گونه یی مبهم وارد قرآن ساخته محدثین مفسرین قرآن را واداشته است تا در توجیه وتأویل واثبات عقلانی بودن سخنان وی به حدس و گمانها وسفسطه بافی هایی متوسل شوند که نه تنها عاقلانه بودن سخنان او را نتوانند به اثبات رسانند بلکه برعکس جهل ونادانی خویشتن را نیز آشکارا به نمایش بگذارند. و درست درهمین موارد است که وضعیت این مفسرین و محدثین رقتبار وترحم برانگیز میشود زیرا ازیکسوباید بپذیرند که قرآن " کلام پاک خدا " است و از سوی دیگر باید تلاش به خرج دهند تا نابخردیهای بنهفته در آن رابا تفسیرها وتأویلهای من درآوردی خویش به گونه یی ماستمالی و پرده پوشی نمایند. چنانکه ایشان در تفسیر و تآویل و تقدیر این آیت ویا بهتربگوییم این گفته های هزیان گونۀ محمد به پیروی از همان شیوه های ملال آور روائی که ردیف کردن نامها ی افراد و اشخاص وپدرها و پدربزرگها و اجداد وخویشاوندان و نقل قولهای تکراری ازآنها یکی از آن شیوه ها به شمار می آید ، سخن را با برشمردن انبوهی از لاطائلات به درازا کشانیده و در زمینه های چگونه گی سحر وجادو و حقیقت داشتن و نداشتن آن و فرق میان جادو و معجزه و چگونه گی برخورد با جادوگران و اینکه هاروت وماروت و زهره چه کسانی بوده اند و چه کارهایی کرده اند به چه سرنوشتهایی مبتلا شده اند ، گزافه گویی هایی کرده اند که بر شمردن همه را خارج از حیطۀ این مبحث دانسته به یاد آوری برخی از آن بسنده مینماییم.
امام جعفر صادق ( 83 – 148 هجري قمري) إمام ششم شیعیان دوازده امامی زمان تشریف آوری این دو موجود آسمانی رابه روی کرۀ خاکی مان به دوران پس از نوح رجعت داده وهدف این سفر دور ودراز را آموزش طریقه های خنثی سازی سحر و جادو ونیرنگ برای مردم و انمود وافزوده است : « ... ولى برخى از سيه دلان به جاى آنكه راه خنثی ساختن سحر را بياموزند، بيشتر راه نيرنگبازى را مى آموختند؛ زيرا آن دو فرشته ، نخست اصل نيرنگ كارى و سپس درمان و علاج آن را بازگو مى كردند كه مورد سوء استفاده قرار مى گرفت .... » نامبرده با تأکید روی عصمت و پاک بودن فرشته ها از گناه و عصیان ، بخشهای پرسش برانگیز و خرد نا پسند این افسانه را یکسره دروغ وافترا پنداشته است و ازهمینجاست که سائر امامان و مفسران شیعه مانند محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسي و امین الإسلام ابوعلی بن حسن طبرسی مشهوربه شیخ طبرسی و محمد حسین طباطبایی مؤلف تفسیر المیزان نیز به پیروی از وی همان بخشها را ساخته و پرداختۀ عبدالله پسر عمربن الخطاب خلیفۀ دوم ودشمن آشتی ناپذیرشیعیان و کعب الحِبرداستان سرای مشهور یهودی که به دین اسلام گرویده بود دانسته و آنرا در زمرۀ " اسرائیلیات " قلمداد واز پرداختن به چند و چون آن طفره رفته اند . مگر قابل یاد آوریست که و محمد حسین طباطبایی مؤلف تفسیر المیزان جرأت به خرج داده واین آیه را از آیات عجیب قرآن دانسته و نوشته است که احتمالاتی که دراین آیة است درهیچ آیه یی نیست. برای معلومات مزید در بارۀ موضع گیری شیعیان در رابطه به این آیة به جلد نخست ، صفحۀ 136 ، تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن ، تآلیف سید هاشم حسینی بحرانی و جلد نخسست ، باب 27 صفحات 202 – 207 کتاب «عیون أخبار الرضا » تألیف أبوجعفر صدوق ، متوفی 381 هجري قمري – ترجمۀ آقا نجفی و تفسیر الصافي تألیف فیض کاشانی ، جلد نخست ، صفحۀ 172 و بِحارالأنوار تألیف محمد باقر مجلسی ، جلد 56 ، صفحۀ 320 و همچنان سائر تفاسیر و کتب حدیث آهل تشیع مانند تفسیرهای المیزان ، نمونه ومجمع البیان مراجعه فرمایید.
و اما مفسرین سنی مذهب از آنجایی که با عبدالله و پدرش عمربن االخَطَّاب دشمنی نداشته وبرعکس برای ایشان ارج و احترام خاصی قائل اند ، روایت او را نیز« دروغ » نه بلکه « حدیث مرفوع » پنداشته وتا جایی به دیدۀ اعتبار نگریسته اند مگر چنانکه قبلا یاد آور شدیم ، تلاش ورزیده اند تا کاستی های آنرا ترمیم ونابخردی های آنرا خرد پسند سازند ، ولی نه تنها عاقلانه بودن سخنان او را نتوانسته اند به اثبات رسانند بلکه برعکس جهل ونادانی خویشتن را نیز آشکارا به نمایش گذاشته اند.
چنانکه محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 هجري قمري مطابق 301 هجری شمسی در تفسیر معروف خویش « جامع البیان فی تأویل آی القرآن » که معتبرترین تفسیر قرآن پنداشته میشود به نقل از الرَّبیع بن أنس و عبدالله بن عباس می نویسد : کلمۀ ( ما ) در عبارت ( وما أُنزِلَ علی المَلَکَینِ ...) معني جَحد ویا به عبارتی دیگر معني ( لم ) را إفاده نموده انجام یافتن فعل را نفی مینماید ، لذا منظور از ( وما أُنزِلَ علی المَلَکَینِ ...) این بوده است که خداوند برای دو فرشته (جبرائیل و میکائیل ) سحر و جا دو نفرستاده است بلکه ، این شیاطین بوده اند که کفر ورزیده و به مردم سحر و جادو آموزش میداده اند ، پس منظور از دو فرشته همانا جبرائیل و میکائیل میباشد زیرا جادوگران یهود به این عقیده بودند که خداوند از طریق همین دو فرشته برای سُلَیمان بن داوود سحر و جادو میفرستاد و هاروت و ماروت دو تن از باشنده گان بابل بوده اند که از شیاطین افسونگری وجادو آموخته وآنرابه مردم آموزش میداده اند. و در إدامه والبته درتناقضی آشکار با روایت فوق الذکر به نقل ازحسن بن یحیی و عبدالرزاق و معمَّر و قتادة والزُّهري و عبدالله می افزاید : بلکه تأویل ( ما ) در عبارت ( وما أُنزِلَ علی المَلَکَینِ ...) « الذی » است که در این صورت هاروت وماروت دو فرشته به حساب می آیند و سخن قتادة را می آورد که گویا دو نوع سحر بوده است یکی آنکه شیاطین آموزش میدادند و دیگر آنکه هاروت و ماروت ... ودر نتیجه می نویسد : براساس این تأویل معنی آیت چنین است : یهودیان از آن چیزی پیروی کردند که شیاطین در ملک سلیمان برایشان از آنچه که برای هاروت وماروت در بابل فرستاده شده بود تلاوت میکردند . و از توضیحات بعدی اومبنی براینکه گویا خداوند هاروت و ماروت را به خاطر امتحان بنده گان خویش به زمین فرستاده بود برمی آید که این تأویل مورد پسند و پذیرش او نیز بوده است. هرچند که او این افسانه را چند بار و به روایتهای مختلف و اغلب متضاد و در برخی ازموارد با آب و تابی به مراتب بیشتر از سلف خویش أحمد بن حنبل ، در تفسیر خویش گنجانیده است.
جالبتر و تبسم بر انگیز تر از همه اینکه این مفسر " سترگ " و این " عالم جلیل الشأن " اسلام با استناد به شخصیتهای بارزی چون الَّربیع بن سُلیمان و هشام بن عُروَة و پدرش عُروَة خواهرزادۀ عائشه ونواسۀ ابوبکر وفرزند یکی ازبشارت یافته گان دهگانه به نام زبیربن العوام گفته هایی از عائشه خانم سوگلی محمد را در تفسیر خویش آورده است که با هیچ معیاری نمیتوان آنرا پذیرفت و آن ینکه ؛ پس از وفات محمد زنی از باشنده گان دَومَةُ الجَندَل که گویا از وفات او آگاهی ندارد به خانۀ عائشه آمده جویای محمد میشود تا در نزد وی به گناهی که با آموختن سحر و جادو مرتکب شده است اعتراف نماید. و چون محمد را نمی یابد به گریه افتاده وقضیه را با عائشه درمیان گذاشته میگوید : از بابت مفقود شدن شوهرخویش به پیره زنی شکایت کردم . اوبرایم گفت : هرگاه أوامر مرا إجرا نمایی او را برایت برمیگردانم . شب هنگام اوبا دوسگ سیاه آمد ، هردومان برسگها سوارشدیم و اندکی بعد به بابل رسیدیم و دومردی را دیدیم که ازپاهایشان آویزان بودند. به من گفتند : چرا به اینجا آمده یی ؟ گفتم : به خاطر آموختن سحر. گفتند: ما آزمون و فتنه هستیم ، کافر نشو و برگرد برو ! من برنگشته روی خواسته ام پافشاری کردم . گفتند : پس برو در آن تنور ادراربکن ! وقتی بالای تنور رفتم ترسیدم وادرار نکرده به نزد آنان برگشتم . پرسیدند : ادرار کردی ؟ گفتم : آری ! گفتند: پس چه دیدی ؟ گفتم : هیچ چیز! گفتند : پس ادرار نکردی ! برگرد به میهنت و کافر نشو! .. ( در اثر پافشاری این خانم آنان بازهم اورا مکلف به ادرارکردن نموده اند واینبار هم رفته و ترسیده و برگشته است و اما در سومین با رکه جرآت به خرج داده و در تنور شاشیده است دیده است که مرد جنگ آوری بانقاب آهنین ازش بیرون شده و به آسمان صعود نموده است و اینبار وقتی به نزد آن دومرد برگشته و رویداد یاد شده را بازگونموده است ایشان سخنش را تصدیق و برایش گفته اند : راست گفتی ، او همان ایمانت بود که از تو دور شد ، حالا برو! وقتی ایمانش را رفته می یابد از آموختن جادو پشمیان شده به نزد محمد میشتابد تا برایش چاره یی سازد ، مگرافسوس که اونیز دیگر زنده نیست تا چاره یی سنجد !.. )
أبو عبد الله محمد بن أحمد أنصاري قرطبي مفسر و فقیه مالکی متوفی سال 671 هجري قمري د ر تفسیر بیست جلدی « الجامع لأحکام القرآن » خویش ضمن ضعیف خواندن روایات دیگر و تأکید برمعصومیت فرشته گان ، حرف واو را در عبارت ( وما أُنزِلَ عَلَی المَلَکَین ...) حرف عطف و ( ما ) را معطوف به ( ما ) ی به کاربرده شده درجملۀ ( وما کَفَر سلیمان ... ) که معنی نفی را إفاده میکند پنداشته و نزول سحر را به دو فرشته که به باور یهودیان جبرائیل و میکائیل بوده اند ، نفی مینماید و به زعم خودش به این نتیجه میرسد که خدا اصلاً میخواسته است بگوید : « ... نه سلیمان کفرورزید ونه برای دو فرشته ( جبرائیل و میکائیل ) چیزی نازل شد ، بلکه این شیطانها بودند که کفر ورزیدند و به مردم جادوگری آموختند که همانا هاروت و ماروت بودند، لذا به باور وی هاروت وماروت دو فرشته نه بلکه دو شیطان بوده اند.
قرطبی این افسانه را که به روایت عليّ وإبن مسعود وإبن عبَّاس وإبن عمر وکعب االحبر و السُّدَيّ و الکَلبيّ آمده است وزمان وقوع آنرا دوران ادریس پیامبر دانسته اند به گونه یی فشرده بیان نموده وچنانکه دربالا نیز اشاره نمودیم با تأکید خاطرنشان مینماید که این روایت یکسره ضعیف و نا درست و از عبدالله بن عمر به دور است ، زیرا عصمت ملائک را زیر سؤال میبرد. اوهمچنان مسخ شدن زن زیبا را به ستارۀ زهرة دلیل دیگری بر نادرستی این افسانه شمرده تاکید میکند که ستاره گان قبل از خلقت آدم موجود بوده اند...
به گفتۀ قرطبی إبن عباس و إبن اَبزَی و الضَّحَّاک إبن مزاحم متوفی 102 هجری قمری و الحسن بن یسارالبصری متوفی 110 هجری قمری واژۀ « ملکین » را به کسر لام میخوانده اند که معني «دوپادشاه» را افاده مینماید و آن دو پادشاه ازنظر إبن اَبزَی داوود وسلیمان بوده اند که در این صورت نیز کلمۀ ( ما ) معني نفی را میرساند ، مگر قاضی ابوبکربن العربي متوفی 543 هجری قمری این گفتۀ إبن ابزی را ضعیف میخواند . واما حسن بصری را عقیده برآن بوده است که آنان دوتن از کافران تنومندی بوده اند که در بابل پادشاهی رانده اند ، که در این صورت کلمۀ ( ما ) أدات نفی نه بلکه مفعول به حساب می آید.
أبولفداء عماد الدین اسماعیل بن کثیر متوفی 774 هجری قمری با تکرار مکررات و نقل نص بالنص تفسیر های طبری و قُرطُبی و خط بطلان کشیدن برآراء و حدس وگمانهای دیگران و الله أعلم گفتنهای فراوان، چنین مینگارد : در افسانۀ هاروت وماروت از گروهی از تابعین مانند مجاهد و سُدَيّ و حسن بصري وقَتَادة وأبي العالیة و الزُّهَريّ و ربیع بن أنس و مقاتل بن حَیَّان و دیگران روایت شده است و گروهی از مفسرین پیشین و متأخر آنرا حکایت کرده اند که همه یکسره بر میگردد به أخبار بنی إسرائیل زیرا در این میان حدیث مرفوع صحیح متصل الإسناد به شخصی راستگوو شایستۀ باورکردن و پاک سرشت ( الصَّادق المَصدُوق المَعصُوم ) که از هوای نفس خود سخن نگفته باشد موجودنیست . وظاهر سیاق قرآن این قصه را اجمالاً بیان میکند و ما به آنچه در قرآن آمده است و آنچه خدا خواسته است باورمندیم و خدا به حقیقتِ حال آگاه است.
از یاد آوریها و نقل قولهای مفسرینی نظیر فخرالدین رازی و شیخ طوسی وابوالفتوح راضی بر می آ ید که محمد بن بحرمشهور به ابو مسلم اصفهانی مفسر ومتکلم معتزلی متوفی 322 هجری قمری را عقیده برآن بوده است که ، آن دو فرشته بودند ولی هرگز علم سحر برآنان ناز ل نشده وایشان به مردم سحر نیاموخته اند ، زیرا (ماأُنزِل) عطف بر (ملك سلیمان) است و درحقیقت آیه چنین می باشد: (واتّبعوا ما تتلو الشّیاطین علی ملك سلیمان وعلی ما أنزل علی الملكین) یعنی شیاطین درقلمرو فرمانروایی سلیمان وهمچنین درزمینۀ آنچه بر فرشته گان نازل شده بود تلاوتی شیطانی و دخل وتصرفی ناروا داشتند و یهود درهر دوزمینه از شیاطین پیروی كردند وحق را نادیده گرفته وباطل را برگزیدند.
آیت الله محمد جواد مغنیة فقیه و مفسر شیعه مذهب لبناني متوفی 1400 هجري قمري ومؤلف تفسیر« الکا شف » که در نزدیک سازی و آشتی میان تشیع و تسنن تلاشهای فراوان ونافرجامی انجام داده است در مورد اینکه هاروت و ماروت چه کسانی بوده اند حیران بوده است !.. تا اینکه که با خواندن نظر علامه عبیدي مفتی موصل " نور معرفت " به ذهنش تابیده و دانسته است که آنها دو مرد کار آزموده یی بوده اند که، پادشاه بابل که ، چشم طمع به بیت المقدس دوخته بود ، ایشان را به اورشلیم فرستاد تا به تجسس پرداخته ودرمیان مردم سحر و جادو و فساد را رواج دهند. و علامه جمال الدین قاسمي متوفی 1332 هجري قمري مؤلف محاسن التأویل ( تفسیر قاسمي ) نیز این نظر را تأیید میکند. و اینکه این " علامه ها " روی چه سندی این سخن را گفته اند ، به گفتۀ خودشان ، الله أعلم !..
جای مفسرین خیال پرداز و سمبولیک و به گفتۀ خودشان " عرفانی " و در حقیقت همانهایی که سیب را درشفتالو پیوند میزنند و آسمان را به ریسمان میبندند نیز در این میان خالی نیست ، چنانکه محمد بن مرتضی مشهوربه ملامحمد محسن فیض كاشانی متوفی 1091 هجری قمری درجلد نخست ، صفحۀ 173 تفسیرالصافی می نویسد: (ممكن است منظور از دو فرشته قلب و روح باشند، زیرا آنها از عالم روحانی فرود آمده اند و در دام تمایلات دنیوی مبتلا هستند, شراب غفلت نوشیده اند و بت هوا پرستیده اند و اندیشه نصیحت گر خود را كشته اند و به نوعروس زیبای دنیا دل بسته اند، امّا دنیا چونان ستاره زهره ازآنان گریخته است...
این افسانۀ خرافاتی درپهنۀ فرهنگ وادبیات مردمان اسلام زده و از آن جمله فرهنگ و ادبیات فارسی نیز بازتابی گسترده داشته و شخصیتهای به اصطلاح بزرگی به اشاعه وباز تولید آن درجوامع اسلام زده اقدام نموده اند چنانکه " شاعر بزرگ زبان پارسی " جناب مولانا جلال الدین بلخی که در اشاعۀ خرافات وعرضۀ خرد ستیزی در لفافه هایی آراسته با موعظه های به ظاهر خردورزانه دست بالایی دارد با حرکت از موضع واقعی پنداشتن این افسانۀ خیالی و خرافاتی چنین " میفرماید ! " :
همچو هاروت و چو ماروت شهیر
از بطر خوردند زهرآلود تیر
اعتمادی بودشان بر قُدس خویش
چیست بر شیر اعتمادِ گاومیش؟
گرچه او با شاخ صد چاره کند
شاخ شاخش شیر نر پاره کند؛
گر شود پُرشاخ همچون خارپُشت
شیر خواهد گاو را ناچار کُشت
( بَطَر = خود خواهی و غرور )
و دررابطه به انتقاد " ملائک " از " خدا " در زمینۀ خطای وی مبنی بر آفرینش آدم وگناهان بشر در روی زمین و پاسخ " خدا " به ایشان، می افزاید :
گفت حقشان گر شما روشن¬گرید
در سیهکاران مُغَفَّل منگرید
شکر گویید ای سپاه و چاکران
رَستهاید از شهوت و از چاکِ ران
گر از آن معنی نهم من بر شما
مر شما را بیش نپذیرد سَما
شیخ فرید الدین عطار نیشاپوری نیز که دراین زمینه کمتر از مولا نای بلخی نیست ، در چکامۀ زیبای " عارفانه یی " این افسانه را با آب و تاب بیان داشته است که نشاندهندۀ اعتقاد راسخ وی به واقعی بودن این افسانۀ خرافاتی و خرد ناپسند وتلاش کوتاه نگرانۀ وی در نهادینه ساختن جهل و خرافات دراذهان و عقول افراد جامعه بوده و ایجاب مینماید تا باشدید ترین الفاظ مورد تقیح و نکوهش قرار گیرد ، چنانکه گوید :
شنيدي قصۀ هاروت و ماروت
که بودند خادم درگاه لاهوت
از اول بر فلک بودند فرشته
شدند آخر چو ديو از غم سرشته
و در رابطه به زهره ( ناهید ) و تبدیل شدنش به ستارۀ زیبای آسمان می افزاید :
چو زهره اسم اعظم را بياموخت
در آتش يکسر مويش نمي سوخت
بخواند آن اسم را بر آسمان شد
مهش دربان و مهرش پاسبان شد
خاقانی شَروانی که میتوان او را نیز در زمرۀ بزرگترین خرد ستیزان ادبیات فارسی به حساب آورد ، گفته است :
زهره با ماه و شفق گويي ز بابل جادويست
نعل و آتش در هواي قيرگون انگيخته
و در جای دیگری میگوید:
مطرب به سِحر كاري هاروت در سماع
خجلت به روي زهره زهرا برافكند
موارد ابلهانه و خردناپسند در این افسانه آنقدر فراوان است که پرداختن به همۀ آن ، سخن را به درازا و حوصلۀ خواننده را به تنگنا میکشاند ، لذابا چشم پوشی از پرداختن به جزئیات و فرعیات ، عمده ترین و نابخردانه ترین آنها را و آنهم به گونه یی فشرده و گذرا یاد آوری مینماییم.
با در نظرداشت آنچه در بالا برشمردیم نخستین پرسشی که دراین رابطه مطرح میشود درپیوند با نام قهرمانان اصلی این افسانه است ، آنان در مِدراش یلکوت « شَمحَزای » و « عزائیل » و « استیر » معرفی شده اند حال اینکه در روایات اسلامی که از زبان محمد پیامبر اسلام نقل شده است « هاروت » و « ماروت » و « زهره » !.. هر گاه بایک تساحل جانب دارانه از آنچه در افسانۀ یهودی آمده است چشم پوشی وسخن محمد را برتر بشماریم، بازهم در رابطه به تفسیرها و تآویلهای حضرات مفسرین قرآن پرسشهایی مطر ح میشود که پاسخ دهی به آن دشوارتر از پرسش فوق الذکر به نظر می آید وآن اینکه این آقایان « هاروت » و « ماروت » چه کسانی بوده اند ؟ دو فرشتۀ آسمانی مطیع و فرمانبردار خدا ؟ دو فرشتۀ آسمانی گناهکارونا فرمان ؟ دو شیطان نیمه آسمانی ؟ دوپادشاه صالح و نیکوکارو پامبران الهی ؟ دوپادشاه تنومند و بی ایمان و گنهکار ؟ دوشهروند عادی شهر بابل ؟ دو آدم شیطان صفت و شاگرد شیطان ؟ دوجاسوس و رواج دهندۀ سحر و جادو در میان یهودیان اورشلیم ؟ ویاهم « قلب » و « روح » فرودآمده از عالم روحانی ؟!
و خانم « زهره » چه شخصی بوده است ؟ زنی زیبا و پاکدامن که خود را از تجاوز رهانید و با تبدیل شدن به ستاره یی زیبا تقدیرشد ؟ زنی بد کاره و اغواگر که با مسخ شدن به ستاره یی توبیخ شد ؟ و یا ستاره یی زیبا که در چهرۀ زیباترین زن دنیا فروفرستاده شد تا هاروت وماروت را بیازماید ؟
همچنان از راویان گرامی این افسانه باید پرسید که شخصی که گویا هاروت و ماروت اورا به قتل رسانیده اندچه کسی بوده است ؟ کودکی که گویا خانم زهره اورابا خود به نزد آنان آورده واز ایشان خواسته است تا وی را بکشند ؟ یا رهگذری که گویا آنان را در هنگام معاشرت با زهره دیده بوده است و آنان به منظور جلوگیری از افشاء شدن گناهشان اورا کشته اند ؟ ویا اینکه شوهر زهره بوده است نه کودک ویا رهگذری !..
کاستی دیگری که در بخش اسلامی این افسانه دیده میشود روشن نبودن زمان تشریف آوری هاروت و ماروت از " عالم بالا " به " عالم پایین " است !.. چنانکه دیدیم در مدراش یکلوت که بخش یهودی این افسانه را تشکیل میدهد زمان وقوع حادثه مشخص است وآنهم دوران نوح میباشد ، حالا اینکه موثوقیت تاریخی آن ازچه قرار است ، سؤال دیگریست که پرداختن به آن در اینجا ضروری به نظر نمی آید. واما در روایت محمدی و قرآنی زمان گنگ و ناپیداست ، واین خود باعث شده است تا مفسرین پادرمیانی کرده یکی آنرابه دوران " أَبُ البَشَر" یعنی آدم و د یگری به دوران نوح و برخی دیگر به دوران إدریس و گروهی هم به دوران سلیمان متعلق بدانند.
ودر پایان قابل یاد آوری میدانم که ، ازآنجایی که این افسانه یک افسانۀ فلکلوریک و اسطوره یی بوده و مانند هر اسطوره یی دیگر، پندارها وآرمانهای کودکانۀ جوامع ابتدایی را بازتاب میدهد ، کاستیها و سفاهتها و نابخردی هایی چون عدم موجودیت گواهی نامه های باوربرانگیز تاریخی و فروفرستاده شدن موجوداتی نا پیدا به نام فرشته ها و ملائک از آسمان به زمین و آنهم به منظوربرآورده ساختن آماجهایی کاملا کوچک وپیش پا افتاده و تبدیل شدن یک انسان به ستاره یی در آسمان و نظائر آنرا میتوان به دیدۀ إغماض نگریسته و نادیده انگاشت.
پایان بخش نهم
پيامها
4 جون 2014, 01:28, توسط عزیز یاسین
با پوزش از خواننده گان گرامی خواهشمندم در متن مقاله پس از نقل شعر خاقانی شَروانی در پارا گراف دوم سطر سوم ، واژۀ « تساحل » را با « تساهل » تصحیح و مطالعه فرمایند.
عزیز یاسین
4 جون 2014, 03:49, توسط احسان
آقای عزیز یاسین!
مانند داستان خنده آور " هاروت وماروت" داستانهای خرافی فراوانی در قرآن وجود دارد که مایۀ استهزا هستند وبیشتر به جوک میمانند تا کلام خدا. این قشر عظیم مفسرین و دانشمندان (!) اسلامی نتوانسته اند یک توضیحی عقل پسند و متحد الشکل به آن داستانها ارایه بدارند. مثلاً داستان اصحاب کهف که آخوند های ایرانی براساس آن فلم نیز درست کرده اند. داستان ذوالقرنین وقوم یاجوج وما جوج، رفتن پیامبر به آسمان به سواری قاطر، جن وغیره.که حتا سورۀ هم به همین نام در قرآن وجوددارد.
این سورۀ جن وآیات عجیب و غریبش که همه ی علم ستاره شناسی و روانشناسی را زیر سوأل برده هم دردسری شده است برای مفسرین قرآن ومسلمانان. از یک طرف می خواهند قرآن را یک کلام درست و استوار بدانند و بنامند که خداوند به پیامبرش نازل داشته ولی در طی این 1400 سال خرافات و اعتقاد و ایمان کور کورانه مسلمانان اجازه نمی دهد که ندانستن دلایل عوارض طبیعی نظیر باد و طوفان شن و شهاب و غیره در آسمان که بصورت علمی و مستدل بیان شده است و لازم نیست کسی برای این دلایل به سوره ی جن مراجعه کند. براستی جن و اعتقاد به نیروهای ماورایی چه دردی را از مسلمانان دوا کرده است؟ وهم با این همه اظهار قرآن فهمی نتوانسته اند دلیل نزول سورۀ جن ومحق بودن وجود جن را در پهنۀ کائنات توضیح خرد پسند ارایه دهند.
اما چند قرن اندک است که چراغ علم روشن گشته و بشریت رااز دوران سیاهی سیطره ی دین بر تفکر انسان به روشنایی خرد و عقل برده است.اگر علم وقتی موضوعی را نداند و پرسشی برای علم پیش آید، دانشمندان واهمه ای ندارند که بگویند:”نمی دانیم”…علم هرگز مانند دین ادعای کامل بودن را نداشته است، ولی این ادعا را داشته است که کشفیات علمی با تجربه ی انسان همخوانی دارد .اما از سوی دیگر اظهار فضل علمای اسلامی(!) وتفاخر دانشمندی کتلۀ مفسرین در شناختن دنیا وبهزیستی انسان منفی بوده و بر عکس برای هزاران سال تعداد بیشمار احکام خرافی را در زندگی مردمان مسلمان وارد کرده است و آنهارا از تفکر وتعقل ورزیدن در زمینۀ تناقضات آیات قرآنی و احکام و فتاوی های من در آوردی فقها و علمای (!) اسلامی بر حذر داشته اند زیرا متاسفانه کوچکترین سوالی درین موارد جوابش پاشنۀ آشیل "ارتداد"و مفسد فی الارض میباشد.
4 جون 2014, 03:57, توسط احسان
ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با اندیشههای فلسفی و تحقیقات علمی هستند . کتابهایی که به نام مقدس آسمانی معروفاند ، کتب خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون و ارسطو و سقراط خدمت مهمتر و مفیدتری به بشر کرده است .
محمد زکریای رازی
4 جون 2014, 11:49, توسط عبدالله
جنابان عالی: اگر دین خرافه است و علم گرایی هم ادعایی کامل بودن را ندارد پس ما انسانها را چه کسی یا مکتبی رهمنایی کند. علمیکه محصول تجربیات بشری است میتواند جوابگوی احتیاجات مادی ومعنوی انسانها شود اگر به حاصل تجربیات خود گرایش داشته باشد بت پرستی نیز حاصل تجربیات خود بشر است اما همه میدانیم که یک آیین مسخره است که ساخته دست خودرا عبادت میکنند.
شماچرا فکر میکنید که انسانها موجود سرگردانی هستند که در زندگی شان هدف و ایده آل وجود ندارد بایدوعقاید شان در طول 60 یا 70 سال عمر باید مانند پرنده سرگردان ازین شاخ به آن شاخ بپرد و تا آخر نداند که از کجا آمده ، برای چه آمده و به کجا میرود چونکه علما ودانشمندان نتواسته اند جوابی برایش پیدا کند. این عبدالله ابن عمرو پدرش عمر بودکه از اسلام دینی ساختند که حالا هر شخصیکه خودش نمیداند که که هست از کجا آمده وبرای چه آمده است آنرا خرافه میپندارد واقعاً که آنچه عمر وپسرش عبدالله وپیروانشان عقیده دارند در نزد هر صاحب عقلی خرافه است زیرا نه عمر ونه یارانش هیچگاه سعی نکردند که دین را آنطور که باید بیاموزند وصرف از دین باتکیه به قدرت قبایلی اعراب برای رسیدن به قدرت حکومت استفاده کردند. شمااگر قدرت تفکر دارید بیایید اول دین را از نظرمبانی فکری و عقیدتی آن اشتباه ثابت کنید آن وقت کل داشته های دینی را خرافه اعلان کنیداعم از داستان ها وغیر آن زیرا اگر ریشه درخت درست باشد برخ کشیدن چند شاخه زرد شده در بالای آن حکم بر خرابی درخت نمیکند. در طول 1400 سال عمر اسلام نابغه های بسیاری چون شما کوشیده اند که اشتباه بودن دین راثابت کنند اما ره بجایی نبرده اند . تا بار دیگر یاحق.
4 جون 2014, 11:53, توسط reza mohebbi
من فکر می کنم اگر در خانواده ای مسلمان و شیعه مذهب در گوشه ای از ایران به دنیا نمی آمدم اکنون چه وضعیتی داشتم؟ آیا در اسرائیل یک یهودی متعصب بودم یا در هند گاوها را مقدس می پنداشتم؟ یا شاید در کوههای جنوب افغانستان یک وهابی افراطی و دست راست اسامه بن لادن می شدم.
نکته جالب اینجاست که همگان با وجود اینکه می دانند در انتخاب اولیه خود نقشی نداشته اند ولی با هر یک از طرفداران این ادیان و فرق که صحبت می شود ایدئولوژی و فلسفه وجودی خود را بالاترین و منطقی ترین می داند و یا قوم و نژاد خود را تافته جدا با فته می انگارند گویی که سایر ملل برای خدمت به آنها آفریده شده اند! و یا در مذاهب شیعیان معتقدند هر آنکس در دنیا وجود دارد در نهایت و در روز قیامت شیعه خواهد شد! یهود خود را برترین و صاحب کون و مکان می پندارد و گاوپرستان نیز گاو خود را شریف ترین موجودات و بالاتر از انسان می دانند!
و در تمام این ادیان سوال پرسیدن نقادانه در موردشان گناهی بس سنگین و مستحق جهنم پنداشته می شود.اکثر مردمان این جوامع نیز با اعتقاد ارثی به دنیا می آیند و با همان اعتقاد نیز می میرند بی آنکه لحظه ای در چرایی آن بیاندیشند.
اما عده ی اندکی هم هستند که سعی می کنند خود را از هاله ی سنگین اعتقادات و تعصبات اجباری رها کنند تا شاید بعد از آن بتوانند تصمیمی درست برای اعتقادات خود بگیرند.این عده در هر کجا که باشند از سوی اکثریت بی فکر و متحجر زمان خویش مورد عتاب و سرزنش قرار می گیرند و چه بسا بسیاری در طول تاریخ نیز جان خود را در این راه از دست داده باشند.
حال صحبت من با آن دوستانی است که همین ایران خودمان بیش از حد سنگ مذهب و اسلام و تشیع را به سینه می زنند این است که می دانید اگر در هند متولد می شدید الان یک گاو پرست بودید نه یک منتظر ظهورامام زمان؟!
http://bidinii.wordpress.com/2...
انسانی که قبول کند قرآن کلام خدا و خدا بدون اشتباه و خطاست به ناچار تمام مطالب قرآن را قبول می کند حال آنکه در قرآن تناقضات زیادی وجود دارد که برای نمونه یکی را ذکر می کنم .
در قرآن آیه ای با این معنی که هیچ اجباری در پذیرش دین نیست وجود دارد و از طرفی مسلمانی که که از دین خود برگردد ، مرتد شناخته شده و جان و مال اش حلال می گردد و می توان او را کشت ! و این هر دو در قرآن آمده است.
البته برای رهایی از این تناقضات راه هایی نیز یافته اند از قبیل اینکه به تفسیر و شرح نزول آیه باید توجه داشت ، که اینها هم با متن قرآن که خود را کلامی کامل ، ساده و بدون نقص و به زبان عربی می داند در تناقض است !
حال می توان به منظور نگارنده پی برد که چرا خرد ورزی از جوامع اسلامی رخت می بندد و البته به جای آن منطقی ضعیف که » ما قرآن را به طور کامل درک نمی کنیم » جایگزین می گردد که این خود باعث سردرگمی فرد مسلمان شده و از این به بعد هر فلسفه ای هر چند ضعیف و غیر واقعی را که مهر اسلام خورده باشد را می توان به خورد جامعه داد
http://bidinii.wordpress.com/2...
من شش تا قرآن را نه یک بار بلکه چندین بار زیر و رو کردم ، کاملن واضح است که این کتاب را یک آدم احمقی که خود را منتصب به خدا کرده نوشته و سر تا پا هم ایراد است . محمد برای اینکه به مقصود خود برسد حتی از کس کشی و جارکشی هم ابا ندارد اگر باور ندارید به این آیه ها توجه داشته باشید
سوره واقعه آیه های ١٥ تا آیه های ٣٦ : آنان در بهشت بر سریر های زربفت تکیه زنند (١٥ ) همه روبروی یکدیگر بر آن نشینند (١٦ ) و پسرانی که حسن و جوانیشان ابدی است گرد آنها به خدمت می گردند (١٧ ) با کوزه ها و مشربه ها و جامهای پر از شراب ناب (18)
نه هر گز دردسری یابند و نه مستی عقل و رنج خمار کشند (١٩) و میوه خوش هر چه برگزینند(٢٠) و گوشت مرغان هر غذا مایل باشند(21)
و زنان سیاه چشم زیبا (٢٢) که در لطافت چون در و لؤ لؤ مکنونند بر آنها مهیاست (٢٢) و ….. و فرشهای پر بها با فراش و زنان زیبا (٣٤) که آنها را ما بیافریدیم (٣٥) و آنها را باکره گردانیدیم (٣٦) و….
این محمد برای اینکه به قدرت برسد خدا را هم خانم بیار کرده و هم پسر بیار . آخر ایراد یکی دو تا نیست که ، لطفن به این آیه هم توجه کنید . سوره احزاب آیه ٦٥ : خدا و فرشتگانش بر روان پاک این پیغمبر درود می فرستند شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم و اجلال بر او سلام گوئید و تسلیم فرمان او شوید
در این آیه دو ایراد است اول اینکه محمد خود را بالاتر از خدای خود گذاشته که میگوید خدا و فرشتگان به محمد سلام و درود میفرستند و دوم : در این آیه معلوم نیست که آیا چه کسی این آیه را گفته؟ اگر خدا گفته که باید میگفت که من و فرشتگانم به پیغمبر سلام میفرستم . ولی بصورت شخص سوم آمده . کی گفته معلوم نیست .مگر محمد ادعا نمی کند که این قرآن حرفهای خداست ؟ لابد در اینجا یادش رفته که قبلن چه گفته . همه آیه ها ضد و نقیظ . هموطنان اگر آخوند ک… هستی که باید با افرادی که دست شما را و دست محمد را خوانده اند مخالف باشی چون این افرادی دارند دکان آخوند ها را می بندند ولی اگر آخوند نیستی همین قرآن که اساس و پایه اسلام است را مطا لعه کنید. اگر وقتش را ندارید فقط سه تا سوره توبه و احزاب و واقعه را بخوانید مطمئنن حقیقت را در خواهید یافت و میتوانید قضاوت کنید
http://bidinii.wordpress.com/2...
4 جون 2014, 12:37, توسط حمید
اگر چه نویسنده این سایت کافر است باز هم باید یاد آور شوم که اکثر تشیع وقتی باطل بودن دین رافضی ها یا تشیع را درک میکنند بخاطر تعصب و بغضی که نسبت به تسنن دارند نمیتوانند حقانیت دین اسلام را که همان اهل تسنن هستند را قبول کنند و رو به بی دینی میاورند که جای تاسف است برای ایشان خوب شما هر غلطی که میتوانید بکنید و هر حرفی که میتوانید بزنید اما اسلام دین حق و قران کلام حق است شما و همسال شما از زمان پیدایش آدم تا خاتم در پی تخریب دین بودید اما در عوض این که دین اسلام را بتوانید تضعیف کنید دین اسلام در کشور های اسلام ستیزهم رو به پیشرفت است چون خداوند(ج) خود حافظ دین مبین اسلام است و اسلام با لب لب کردن سگ حرام نمیشه چون خدا حافظ اسلا عزیز است و اگر به تو قصه های قرانی بی معنی معلوم میشود بخاطر این است که خداوند تو لایق جهنم ساخته انشاالله.
4 جون 2014, 16:52
Hamid tu khodat neshan e moslaman e wahshi hasti. Faqat jang wa tafraqa
4 جون 2014, 20:10
مسلمانان مثل سگهای جنگی هستند که استخوان را بینشان بیندازی یکیدیگر را میخورند. اگر میخواهی دو برادر را جنگ بیندازی گپ شیعه و سنی را بینشان مطرح کن و بازار وحشت را تماشا کن. همین حمید شاید پدرش به خاطر سنی و شیعه ادم کشته باشد. و افکار خود را به چوچه اش تزریق کرده است. حالا حمید ادم میکشد و افکار خود را به فرزندش تزریق میکند. مسلمان هههههه
4 جون 2014, 22:38, توسط احسان
آقای عبدالله!
از خلال نوشتۀ تان بر می آید که یگانه جوابگوی احتیاجات مادی ومعنوی بشر دین را دانسته اید، در غیر آن انسان بت ساخت دست خودرا پرستش میکند وبت پرستی آئین مسخره است. مصداق این فرمودۀ شما خود اسلام است. آیا کعبه ساخت دست بشر نیست؟ از نظر عقلانی چه تفاوتی بین پرستش کعبه و بت وجود دارد؟ هردو از جماد بیجان ساخته شده و فاقد گفت وشنید است. از نگاه اسلام زیارت کعبه بدون زیارت حجر الاسود یا همان سنگ سیاه لعنتی ابداًقابل قبول نیست. آیا میدانید که قرمطیان همین سنگ سیاه رااز جایش کنده با گرز دو نیم کرده برای 22 سال در لحسا نزد شان نگاه داشتندآنهم در آبریز. در مقابل این بی حرمتی، سنگ سیاه جزئی ترین حرکت و اعتراضی از خود نشان نداد. یکهزار سال می شود که مسلمانان شاش قرمطی هارا می بوسند و آنرا نشانۀ از دین داری میدانند.
آقای عبدالله ! از فحوای کلام شما بر می آید که شیعه هستید وبه عمر وپسرش بی احترامی روا داشته اید، باید عرض شود که دربین تمام فرق اسلامی بت پرست ترین آنان فرقه شیعه اثناعشری است. طوریکه دیده میشود پیروان این فرقه مقبره پرست چهار دست و پا خودرا برروی قبر های پوسیده دست بشر در کربلا، نجف، مشهد، زینبیه در سوریه و حتا همین "حضرت عباس " مرادخانی کابل انداخته طلب شفاعت، آمرزش و واسطه را در نزد خدا دارند. آخوند های شارلاتان شیعه بزنیس خاک فروشی رانیز به مقلدین جاهل وخرافی خویش امر لازم قرارداده و از یک مشت خاک کثیف به نام مُهر بهرۀ فراوان برده ومی برند. و سالانه این مقلدین قبر پرست بارفتن به جاهای که آخوند ها آنرا لازمی دانسته و هدایت نموده اند ملیون ها دالر را در جیب آخوند های شیاد واریز می کنند.
بهمین ترتیب کعبه نیز اهمیت استراتیژیک تجارتی دارد و قبل از اسلام نیز محل دادو ستد و مرکز تجارت اعراب بدوی بود که سالانه از ین رهگذر امرار معاش میکردند. محمد با شم سیاسی که داشت از اهمیت تجارتی آن آگاه بود لذا زیارت آنرا برای پیروانش فرض گردانید تا قومش ازین نعم مفت بر خوردار گردند، این خدمتی بود که محمد به قوم قریش نمود. واه بجان مسلمانان جاهل و بی تفکر که در فربهی وآماس اعراب سوسمار خوار داو طلبانه خدمت می کنند و این باجدهی احمقانه راموجب افتخار می دانند. همان مثل معروف درینجا صدق می کند که تا احمق در جهان است مفلس در نمی ماند.
5 جون 2014, 01:33
( سلام و درود میفرستند و دوم : در این آیه معلوم نیست که آیا چه کسی این آیه را گفته؟ اگر خدا گفته که باید )
به جواب رضا محبی ، د ر یک قسمت نوشته سطربالا اش ، قرآن مجید به زبان عربی نازل شده است گفتارخداوند
است نه به زبان عربی ، هرهدایت و تفهیم خداوندی به لسان مخصوصی بوده که به حضرت جبرییل فرشته ابلاغ
میگرد د ، حضرت جبرییل آن را به عربی میگرداندو به حضرت محمد ص میرساند که گفته ( خداوند سلام و درود)
میفرستد ) د ر مورد قصه های قرآنی هرزمان شرایطی دارد و هرمکان انسان های زمان خودرا داشته همان زندگانی انسان های زمان سابق
را برای پند گبری انسان های زمان اخیر بیان داشده است زندگانی مثال ده هزارسال پیش برای زندگانی حالا
مطابقت نمیکند
من هیچ مدان عالم دین نیستم یک شخص عادی هستم دانستگی ام را عرض کردم اگردین اسلام قسمیکه شما فکر
میکنید میبود تاحال بیشتر از 1400 سال دوام نمیکرد درین مدت 1400 سال ده ها دعواگر مذهب و اشخاص
دهری مثل شما یاوه سرایی کرده اند رفته اند از ابوجهل شروع شده حالا نوبت شما رسیده شما هم آخری
نخواهید بود دین اسلام دین خدا یی است نگه بان دین اسلام خداوند است من شاهد هستم در یک شهربزرگ دنیا
د ر مملکت صد د ر صد بودوباش مذهب عیسوی چند مسجد انگشت شماری وجود داشت د ر مدت سی سال
صد ها مسجد و مکاتب اسلامی به وجود آمده است هزاران انسان همین شهربه رضایت خود و بعد از مطالعه
همه جانبه به دایره اسلام مشرف و شامل شده اند و شما عزیزیاسین ، رضا ، احسان به خاطرچندپول دنیا
خود و ایمان خود را فروخته اید
5 جون 2014, 05:04
اس اساس اسلام را خمینی آنگاهی که در مقام رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار حکومت اسلامی قرار گرفت، بار ها وبار ها از طریق نطق ها و فرامینها یش صادرکرد:
"... شما آقایان علما چرا فقط سراغ احکام نمازو روزه می روید؟ چراهی آیات رحمت را در قران می خوانید و آیات قتال را نمی خوانید؟ قران می گوید بکشید، حبس کنید....پیغمبر شمشیر دارد که آدم بکشد. ائمه همه جُندی بودند، همگی جنگی بودند.شمشیر می کشیدند.آدم می کشتند....خلیفه می خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. با چند سال زندان کار درست نمی شود. این عواطف کودکانه را کنار بگذارید...."
5 جون 2014, 09:26, توسط عبدالله
جناب رضا محبی: اولاً باز بشما میگویم که بیایید دین را از بنیاد اشتباه وغلط ثابت کنید زیرا درآن صورت هیچ احتیاجی به این جفنگ گوی که کعبه این شده و حج چنان شده ویا فلان مسلمان چنین کرد وفلان جاجی چنان کرد ندارید. اما از آنجاییکه نمیتوانید هیچ مکتب وعقیده ای را بیابید که از نظر فلسفه بنیادی با اسلم مقابله کند و حقانیت اسلام را زیر سوال ببرد عملکرد افراد را که از اسلام بجز اسم نمیدانند برخ میکشید.
اینکه گفنه اید 6 بار قران را خوانده ایدو چیزی را قابل فهم نیافتیه اید معلوم میشود که آدم نافهم و کودن تشریف دارید. و با بددهانی کردن به پیامبر اسلام منزلت او را پایین آورده نمیتوانید بزرگان تان چون ابوجهل وابولهب و ابوسفیان اینکوشش را کردند وچون میدانم که سواد خواندن دارید بتاریخ مراجعه کرده از احوال بزرگان تان باخبر شویید وببنید که به چه عاقبت گرفتار شدند.
در حالیکه تمام مورخین جهان که در باره دین مبین ا سلام وپیامبرش نوشته اند. یکی از آنها ننوشته که پیامبر در زمان بعثت سواد خواندن ونوشتن داشته و طوری که معلوم است شما هم آنجا نبودید و لی قران را که کتابیست که تا به حال کسی نتوانسته یک آیه مثل یکی از آیه های قران بیاورد را نوشته پیامبر اسلام میدانید. نمیدانم که این را از کجا کشف کرده اید. در اخیر نوشته اید که God has no religion شما خداوند را قبول دارید ودین و فرستاده اش را نه؟
جناب احسان: معلوم میشود که زیر تاثیر افکاروهابیت هستید. هر وقت فرق بین پرستش و توسل را فهمیدید پی میبرید که مسلمانها کعبه و شیعیان قبور امامان و زیرتگاهارا نمیپرستند وبه آنها توسل میجویند. دیگر اینکه از نوشتار شمااینطور معلوم میشد که پابند دین نباشید اما در مقابل نوشته محبی که به پیامبر اسلام اهانت کرده است کدام حساسیت نشان نداده اید اماوقتیکه من در مورد عمر وفرزندش که قرار گفته خودشان که درکتب صحاح موجوداست که گفته در جنگ احد بعد ازاینکه کفار مکه بسرکردگی خالد ابن ولید(سیف الاسلام؟) برای مدتی کوتاهی بر مسلمانان بخاطراینکه خلاف دستورپیامبر موضع شان را ترک کردند پیروزشده بودند (به مسافت 3 روز راه فرار کرده بودندو همچنان گفته بود که چون بزکوهی بر بالای کوه میدویدم) حساسیت نشان داده اید که اندکی قابل غور است ومعلوم میشود که جناب یک اندازه متردد هستید. هرچند که -نرود میخ آهنین در سنگ ولی از هدایت یافتن تان ناامید نیستم.
از همه اینها گذشته اگر شما به دموکراسی عقیده دارید باید این را نیزمیدانید که مردم حق دارند که پولهایشان را در هر راهیکه دلشان خواست مصرف کنند. شما در مقابل آنهاییکه پول ودارایی شانرا در قمارخانه ها مصرف میکنند هیچ مشکل ندارید ولی اگر مسلمانها برای زیارت حج به غربستان رفتند. جل وبل میکنید.
5 جون 2014, 12:00
خردگرا ترين دانشمندان نتوانستند خودشانرا از باور به وجود خدا برهانند
5 جون 2014, 12:06
اين نصيحت براي عزيز ياسين
5 جون 2014, 12:11
نصيحت ديگر
5 جون 2014, 13:31
شباهت در داستان ها می تواند به معنی تأييد حقانيت آن ها باشد و می تواند هيچ ربطی هم به هم نداشته باشند .
منطقاً نمی توان دال بر کپی پيست گرفت.
5 جون 2014, 17:33
لازم به توضیح نیست که تنها افرادی که در حال حاضر هنوز اعتقاد دارند اسلام ناجی بشر است و با پیروی از دستورات آن می شود جامعه را سعادتمند کرد، افرادی از سنخ ولی فقیه، طالبان وبوکو حرام در افریقا هستند.
5 جون 2014, 19:29
در تاریخ تمدن دنیا هیچ عاملی بیش از پدیده دین درزندگی فردی واجتماعی بشر نقش افرین نبوده است دین پدیده است که برای حصول اهداف فردی واجتماعی
بشر بیش از هر عامل دیگری حتی پول میتواند مورد استفاده قرار بگیرد .
سرداران بزرگ تاریخ تنها درزمان حیات وانهم در هنگامیکه بر اوج قدرت تکیه زده اند برمردم حکومت کرده اند ولی انهائیکه بعنوان پیامبر در اجتماعات بشری ظهور وخودرا وسیله ارتباط الهی با بشر معرفی کرده اند نه تنها افکار نسل معاصر بلکه ذهنیت نسلها ی بعد از خودرا نیز به انقیاد کشیده وحتی پس از
مرگ نیز بر دنیای فکری اداب ورفتار زندگی فردی واجتماعی افراد بشر حکومت کرده اند ومیدانیم که افکار وعقاید فلاسفه ومتفکران بزرگ جهان نیزازنقد
وانتقاد سایر اندیشمندان مصئون نمانده است اما اموزش های واعظین مذ هبی رنگ وبوی دیگر دارد بناء هرکس ومذهبی که پیر وان خودرا به فرمانبرداری
بدون چون وچرا از اصول وقواعد خود ملزوم کند بناچار هرگونه اندیشه ازاد وابتکاری را ازمردم سلب میکند ما افراد انسان حق دفاع از عقاید وباور های
خودرا داریم وشگفت انجاست که هنگامیکه از یک شخص مذهبی میخواهیم که دلائل جهات وباورهای مذهبی اش را توضیح دهد به تئوری ازادی مذهبی
تجاوز کرده ایم اهانت وتوهین سلاحی است که معمولا ان گروه از ارزشهای انسانی راکه وابسته به احساسات اوست مورد حمله قرار میدهند واورا برای دفاع برمی انگیزند دفاع انسان دربرابر توهین معمولا بسته به درجه ارزشهای معنوی کیاست ذاتی شا ن اجتماعی ومخصوصا برخورد اهانت به ریشه های
احساسی اوست ام .
عقیده همگان برانست که به حساسیت های مذهبی باید تا حدودی احترام گذاشت احترامی که البته با تمایلات همگانی مردم ارتباط منطقی ندارد حتی افراد غیر
مذهبی به گونه غیر عقلانی دربرابرباو ر ها وعقاید بانرمی رفتار میکنند بی بضاعت مونشن .
6 جون 2014, 21:44, توسط حقبین
کامنت 11.53 آقای رضا محبی شما سوره الواقعه را به قرآن مجید خواندید به آن ازاصل هدف و شأنزول آن را ندانسته
ازروی جهالت و حماقت با بی خردی ، تهمت ها بسته اید وآیت های قرآن را دروغ دانسته اید ، آیا شما آیه 92
سوره الواقعه که همن سوره است را خوانده اید ؟؟؟ این ازمعجزات قرآن است که پیش از پیش به شما و همفکر
های شما عزیزیسین ، رضا ، احسان وغیره ، جواب شمارا داده است مضمون این آیه به شما و یاران قدیمی شما
ابوچهل ابوصفیان ابولهب ، صدق میکند .
7 جون 2014, 00:02, توسط مجید
از هنگامیکه دین ومذهب در جوامع بشری سر بالا کرد و زمام امور مردم را بدست گرفت، به شهادت تاریخ به نام دین و مذهب هزاران هزار نفوس بشری کشته شده اند و جنایات مهیب و تصور نا پذیر صورت گرفته است. پیروان ادیان ومذاهب هر کدام چیزی می گویند و هر یک از آنها دیگری را بدکار، گمراه و کافر می شمارد. آنها از چیز های می گویند که نه می توان دید ونه می توان ثابت کرد.
بهشت و جهنم نیز یکی ازان چیز هاست که در کتب ادیان به اصطلاح سماوی به وُفرت آمده است. دردین اسلام محاسبۀ انسانها موکول به روز آخرت شده که دران روز مرده ها از قبر میخیزند ودر پیشگاه عدل الهی حضور می یابند وهرکه مطابق عملی که در طول حیات مادی خود در جهان انجام داده است مواخذه می گردد، "اصحاب یمین" یا نکوکاران به بهشت می روند و" اصحاب شمال" یا بد کاران به دوزخ. بخش اعظم مبانی و دساتیر قرآنی روی همین دو پدیده نا مرئی دور میزند. حال این سوال پیدا میشود که این آخرت فرضی قرآن واسلام چه وقت تحقق می یابد؟ قرآن واسلام محمدی آغاز خلقت بشررا از آدم ابوالبشر می داند، بدین قرار در حدود هشت هزار سال از خلقت بشر می گذرد ودر طی این هشت هزار سال رستاخیز یا "یوم الدین" صورت نگرفته است. پس درن مدت روح های مردم در کجا سکونت داشته ودر چه حالتی بوده اند؟ آیا چنین بی سر نوشتی نسبت به روح های انسان با عدل الهی همخوانی دارد؟ آیه 90 ــ 92 سوره الواقعه نیز روی همین دو پدیده نا مرئی می چرخد. امید میرود مدافعین و روشنگران این دو نظریه در مورد روشنی بیندازند.
7 جون 2014, 01:57, توسط عزیز یاسین
با سپاس بیکران از دوستان گرامی و دانشمند إحسان ، رضا محبی و مجید ودوستانی که بدون ذکر نام کامنتها تأییدی گذاشته اند و روی نکات حساسی در رابطه به افسانه سرایی های محمد و جن باوری ها وهذیان گویی ها و خرافه پراگنی های وی انگشت گذاشته اند ؛ در تأیید گفته های این دوستان باید گفت که افسانه های قرآن در بسا از موارد در حقیقت نسخه برداریها و تقلید های کور کورانۀ محمد از افسانه های تورات و افسانه سرایان یهودی میباشد که در مکه و مدینه با محمد در تماس بوده اند و این جانب درحد توان خویش تا حال کوشیده ام تا تک تک این افسانه ها را به نقد کشیده حقیقت را آشکار سازم ودرآینده نیز این سعی و تلاش خویش را به گونه یی خسته گی ناپذیر إدامه خواهم داد. و اما برای آنانی که در مخالفت با من و سائر دوستان کامنت هایی گذاشته و در آن به فحاشی وإهانت پرداخته اند ، تنها یک توصیۀ دوستانه دارم وآن اینکه لطفا کوشش کنید تا قضایا را به گونه یی احساساتی و عقده مندانه نی بلکه عاقلانه و با خونسردی بررسی نمایید واگر در رابطه به مقالۀ فوق نقدی و نظری داشته باشید باید به صورت مشخص و دقیق ابراز نظر نموده از کلی گویی و دشنام پراگنی اجتناب و مانند آدمهای با فرهنگ و خوش صحبت با ما طرف شوید تا ما نیز در حد توان خویش به پاسخ شما اقدام نماییم
موفق و کامگار باشید
عزیز یاسین
7 جون 2014, 17:46
رضا محبي! مشرك بودن شما (شيعه بودن تان) براي بدبختي تان كافيست، اگر خواهي باورت را بشناسي، برو شبكه هاي امامت/ضلالت، امام حسين و... را ببين ولي يادت نرود يك سري به شبكه هاي تلويزيوني وصال حق، كلمه و نور بزن تا مگر از شرك رهايي يابي.
7 جون 2014, 18:15
میگویند وحی بر محمد در سن ۴۳ سالگی امد. پیش از ان محمد به تجارت مشغول بود. در هنگام مسافرتهایش دین یهود و مسیحی را خوب شناخت.
یعنی امکان کاپی از تورات و انجیل بسیار زیاد بود.
7 جون 2014, 18:22
عقیده تا وقتی خوبست که زیانش به کسی نرسد. اما مسلمانان با انتحار کردن خود و با زور سوته میخواهند دیگران را به راه راست بیاورند.
اخر چرا؟ اگر تو عاشق ان دنیایی پس زهر بخور که بمیری. چرا با انتحارت جان هزاران انسان بیگناه را میگیری؟
مسلمان چون گفتگو و بحث نمیتواند از راه فحاشی و انتحار میخواهد گپ خود را بر دیگران بفهماند. اما خبر ندارد که نام دین و اجداد و پیغمبر خود را خراب میکند. مسلمان اگر انسان میبود شاید مسلمان نمیبود. انسانیت در بین مسلمانان وجود ندارد. از ایران گرفته تا عربستان!
7 جون 2014, 21:22, توسط حکمت
عبدالله مینویسد: " اگر به حاصل تجربیات خود گرایش داشته باشد بت پرستی نیز حاصل تجربیات خود بشر است اما همه میدانیم که یک آیین مسخره است که ساخته دست خودرا عبادت میکنند."
بیجاست، تعظیم به مجسمه و یا تصویر بودا برای قدردانی نسبت به آموزه های بودا است نه پرستیدن و یا طلب حاجت کردن از وی! بودایی ها بودا را به عنوان موجودی آسمانی و یا نماینده موجود موهوم بنام خدا نمی پندارند که وی را پرستش و یا عبادت کنند. بودیسم را میشود یکنوع فلسفه زندگی کردن شمرد نه از نوع دین های به اصطلاح آسمانی.
به گفته شیخ شبستری: مسلمان گر بدانستی که بت چیست؟ یقین کردی که دین در بت پرستی است
7 جون 2014, 23:31
تمامی ادیان چه ادیان کذائی ابراهیمی و چه بقیه ادیان نام نهاد زمینی و نیمه آسمانی کوچکترین خدمتی در زمینۀ رفاه، سعادت، ترقی و پیشرفت جوامع بشری نکرده اند، بجای تجلیل وبزرگداشت از سالروز های سردمداران ادیان ومذاهب که جز خرافات و جنگ وخونریزی، سبعیت و قهقرائی چیز دیگری به بشریت به ار مغان نیاورده اند، جای آن دارد که از دانشمندان چون ادیسون، الیکساندر فیلمینگ کاشف پنی سیلین، برادران رایت وغیره تجلیل بعمل آید واز کار کردهای مفید ووالای آنها برای بشریت تقدیر صورت گیرد.
8 جون 2014, 12:31, توسط سنگشکن
عزیز یاسین ! فکر میکنم که خودت از اسلام رو گردانده و به خدمت یهودیان رفته یی که چنین چرندیات را به نبشته گرفته یی . افسوس به حالت . و مطمین استم که در عمیق ترین جای دوزخ همرای کسانیکه در اینجا قرآن خدا و رسولش را مردود دانسته اند بسوزید.
8 جون 2014, 13:43, توسط عزيز ياسين
سنگشكن جان درود به شما
نوشته ايد كه من گويا در خدمت يهوديان هستم ، سوال من از شما اينست كه اين قضاوت و حكم را روي چه مبنا يي صادر نموده ايد ؟ من در مقاله هاي خود يهوديت را بيشتر از اسلام مورد نقد قرار داده ام ودر هيچ موردي از ان دفاع نكرده ونخواهم كرد ، پس لطفا در اين ديدگاه خويش تجديد نظر نماييد ، نكته ي ديگر اينكه نوشتهء مرا چرنيات ناميده ايد و به حال من افسوس خورده ايد ! در اين مورد از شما تمنا دارم كه يكي دوتا از انچه را كه به نظر شما چرند به حساب مي ايد به صورت مشخص تذكر دهيد تا اگر ممكن باشد من از چرند نبودن ان دفاع نمايم
سلامتي شما را ارزو دارم
عزيز ياسين
8 جون 2014, 14:13, توسط مجاهد مستعین تاتار
من زیاد حرف برای گفتن ندارم چون این موقع جای برای بحث چرت وپرت نیست
صرف برایت یک آدرس میدهم تا مشکل خود را حل کنی
قبل ازخودت علی دشتی چنین اقدام کرده بود وکتاب 23 سال را نوشته کرده بود
کتاب خیانت در گذارش تاریخ را طبا طبای در جواب کتاب فوق نوشته است
خوب بخوان وبعد
برو همرای ذاکر نایک بحث کن
برو همرای گولن بحث کن
برو همرای قرضاوی بحث کن
8 جون 2014, 18:26, توسط قرآنيار
اين عزيز ياسين بيچاره نام خود را به انگليسي وعربي نوشته كرده نميتواند ولي يك دوست بنام تاتار به او نوشته است كه با ذاكر نايك ويوسف قرضاوي وفتح الله گولن بحث نمايد.
دوست عزيز! اين بيچاره با يوسف قرضاوي چي كه با من "قرآنيار " قدرت مناظره را ندارد، اين آدم را من حتي از نزديك ملاقات كرده ام وكاملا خودش وبعضي اقاربش را ميشناسم، يكي از برادر زاده هايش كه اين آدم را ميخواست به حزب اسلامي جذب كند شناختم، از نظر بنده اين آدم يك انسان كاملا بيكار عقده ايي وجا مانده است كه از فرط بيكاري مجبور به نشخوار نمودن تكراريات همان افرادي كه بارها حرفهاي شانرا خوانده ايم مينمايد تا به يك شهرت كاذب برسد ؛ اين چرنديات بي سر و پا را ديگران مانند شجاع الدين شفا نام مستعار علي دشتي وبهرام مشيري وچهار تا ترياك نوش ايران قبلا تكرار نموده اند ،
خود اين بيچاره نه از قرآن چيزي ميداند ونه از كمونيسم نه از اتائيسم ونه هم از ليبراليزم .اين عالي جناب يك بيمار رواني است كه جرأت رو در رو شدن با علماي ديني يا دنيوي را ندارد ، مگر كدام احمق مثل خود او پيدا شود كه با اين آقا به بحث بپردازد ويا لا اقل كسي باشد كه مثل خود اين آدم فرد بيكار وبي مضمون باشد كه از صبح صادق تا تاريكي شب درغم جوابدادن به چرنديات اين اقا باشد.
8 جون 2014, 20:18
این ادمکشان هم قرانخوان و قرانیار هستند!
8 جون 2014, 20:19, توسط مه
و احمق هم زیاد پیدا میشود که انها را یاری کند.
8 جون 2014, 21:22, توسط hameed
ای بد پدرت لعنت بی ناموس حرامی مورده گاو خرکوس همرای این چرندیات نوشتنت به خداوند متعال استدعا مینمایم که به حقانیت قرآن خودت را به اشد مجازات هم در این دنیا و هم در آخرت مبتلا نماید خداوندا من میگه هر کسیکه این مقاله را نوشته کرده به مرض ابولهب گرفتارش کنی که به همگی عبرت شود خداوندا من میگم بی حرمتی کلام مقدست را خودت ازش بگیر و کسانیکه که دارنده سایت کابل پرس? هستند اونها را هم به عین مجازات مبتلا نما که مقالات این ملحدین و دشمنان سرسخت اسلام پخش میکند که میخواهند با پخش اینطور مقالات جوانانیکه آگاهی کمتر از اسلام دارند مواجه شکوک وشبهات در مورد اسلام کندخداوندا تو خو شدید العقاب هستی انتقام بی حرمتی کلام مقدست را ازش بگیر چون اینطور مردم اسلام را به نیت درست مطالعه نمی نماید بلکه به این خاطر مطالعه مینماید که چطور بتوانند حقانیت اسلام را زیر سوال ببرد و مورد تمجید بادارهای ملحد اش قرار گیرد پس مجازات این اشخاص حق است من میگم ای ذات قهار به اشد مجازات مبتلا اش نما تا برای همگی درس عبرت شود.
8 جون 2014, 21:33
حمید خمید!!! هههههه
9 جون 2014, 05:35, توسط مجاهد مستعین تاتار
عزیز یاسین!
اول اینکه نام خودت از یکی لغات های موجود رد قرآن اخذ شده است
دوم : بزرگان به من گفته بودند که به گوش خر چهل یاسین خواندن فایده ندارد
سوم: گفته بودند به جف جف سگ آب حرام نمی شود
جواب
1- نها ارتباط موضوعی داستان هاروت و ماروت با آنچه در روزگار حکومت سلیمان به وسیله شیاطین رخ داده،سبب شده که نام سلیمان در آیه۱۰۲ سوره بقره یاد شود. اغلب مفسران زمان رخداد واقعه را،عصر ادریس پیامبر می دانند و ربطی به عصر سلیمان نبی نداشته.
خداوند در قرآن میفرماید:
وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشیَطِینُ عَلی مُلْکِ سلَیْمَنَ وَ مَا کفَرَ سلَیْمَنُ وَ لَکِنَّ الشیَطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاس السحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلی الْمَلَکینِ بِبَابِلَ هَرُوت وَ مَرُوت وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتی یَقُولا إِنَّمَا نحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضرُّهُمْ وَ لا یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشترَاهُ مَا لَهُ فی الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَ لَبِئْس مَا شرَوْا بِهِ أَنفُسهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ(
وَ لَوْ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ خَیرٌ لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ
(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواند ند پیروی می کردند، سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و کافر نشد، ولکن شیاطین کفر ورزید و به مردم تعلیم سحر دادند (و نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل (هاروت ) و (ماروت ) نازل شد پیروی کردند، (آنها طریق سحر کردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد می دادند) و به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند مگر اینکه قبلا به او می گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم، کافر نشوید (و از این تعلیمات سوء استفاده نکنید) ولی آنها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی بیا فکنند (نه اینکه از آن برای ابطال سحر استفاده کنند) ولی هیچگاه بدون فرمان خدا نمی توانند به انسانی ضرر برسانند، آنها قسمت هایی را فرا می گرفتند که برای آنان زیان داشت و نفعی نداشت، و مسلما می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد بهره ای در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن می فروختند اگر علم و دانشی می داشتند!.
و اگر آنها ایمان می آوردند و پرهیز کاری پیشه می کردند پاداشی که نزد خداوند بود برای آنان بهتر بود، اگر آگاهی داشتند.
2- از احادیث چنین بر می آید که در زمان سلیمان پیامبر (ع) گروهی در کشور او به عمل سحر و جادو گری پرداختند سلیمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آوری کرده در محل مخصوصی نگهداری کنند. این نگهداری شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدی برای دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته.
پس از وفات سلیمان گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند سلیمان اصلا پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادو گری ها بر کشورش مسلط شد و امور خارق العاده انجام می داد!
گروهی از بنی اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگری دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.
هنگامی که پیامبر اسلام (ص) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضی از احبار و علمای یهود گفتند: از محمد تعجب نمی کنید که می گوید سلیمان پیامبر است در صورتی که او ساحر بوده.؟
این گفتار یهود علاوه بر اینکه تهمت و افترای بزرگی نسبت به این پیامبر الهی محسوب می شد لازمه اش تکفیر سلیمان (ع) بود، زیرا طبق گفته آنان سلیمان مرد ساحری بوده که خود را به دروغ پیامبر خوانده و این عمل موجب کفر است.
آیات فوق به آنها پاسخ می گوید. به هر حال نخستین آیه مورد بحث فصل دیگری از زشت کاری های یهود را معرفی می کند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگری متهم ساختند، می گوید: آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند.
ضمیر در جمله (و اتبعوا) ممکن است اشاره به یهودیان معاصر پیامبر باشد و یا معاصران سلیمان و یا همه آنان.
منظور از(شیاطین) نیز ممکن است، انسانهای طغیان گر و یا جن و یا اعم از هر دو باشد.
سپس قرآن به دنبال این سخن اضافه می کند سلیمان هرگز کافر نشد او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگری برای پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد،(ولی شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند). آنها (یهود) همچنین از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گردید پیروی کردند.
آری آنها از دو سو دست به سوی سحر دراز کردند، یکی از سوی تعلیمات شیاطین در عصر سلیمان، و دیگری از سوی تعلیماتی که بوسیله هاروت و ماروت دو فرشته خدا در زمینه ابطال سحر به مردم داده بودند.
در حالی که دو فرشته الهی تنها هدف شان این بود که مردم را به طریق ابطال سحر ساحران آشنا سازند و لذا به هیچکس چیزی یاد نمی دادند، مگر اینکه قبلا به او می گفتند: ما وسیله آزمایش تو هستیم کافر نشو! و از این تعلیمات سوء استفاده مکن.
خلاصه، این دو فرشته زمانی به میان مردم آمد ند که بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولی از آنجا که خنثی کردن یک مطلب (همانند خنثی کردن یک بمب ) فرع بر این است که انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثی کردن آن را یاد بگیرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.
ولی سوء استفاده کنند گان یهود همین را وسیله قرار دادند برای اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهی، سلیمان را نیز متهم ساختند که اگر عوامل طبیعی به فرمان او است یا جن و انس از او فرمان می برند همه مولود سحر است آری این است راه و رسم بدکاران که همیشه برای توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروی از آن می کنند. به هر حال آنها از این آزمایش الهی پیروز بیرون نیآ مد ند از آن دو فرشته مطالبی را می آمو ختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی بیا فکنند.
ولی قدرت خداوند ما فوق همه این قدرتها است، آنها هرگز نمی توانند بدون فرمان خدا به احدی ضرر برسانند.
آنها قسمت هایی را یاد می گرفتند که برای ایشان ضرر داشت و نفع نداشت.
آری آنها این برنامه سازنده الهی را تحریف کردند بجای اینکه از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسیله فساد قرار دادند با اینکه می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد بهره ای در آخرت نخواهد داشت.
چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشی می داشتند.
آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختی خود و جامعه ای که به آن تعلق داشتند پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطه ور شدند در حالی که اگر ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند پاداشی که نزد خدا بود برای آنان از همه این امور بهتر بود، اگر توجه داشتند.
3- درباره این دو فرشته که به سرزمین بابل آمدند، افسانه ها و اساطیر عجیبی بوسیله داستان پردازان ساخته شده و به این دو ملک بزرگ الهی بسته اند تا آنجا که به آنها چهره خرافی داده اند، و حتی کار تحقیق و مطالعه پیرامون این حادثه تاریخی را بر دانشمندان مشکل ساخته اند آنچه از میان همه اینها صحیح تر به نظر می رسد و با موازین عقلی و تاریخی و منابع حدیث سازگار است همان است که در ذیل می خوانید:
در سرزمین بابل سحر و جادوگری به اوج خود رسید و باعث ناراحتی و ایذاء مردم گردیده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مأ مور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیا موزند، تا بتوا نند خود را از شر ساحران بر کنار دارند.
ولی این تعلیمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا که فرشتگان ناچار بودند برای ابطال سحر ساحران طرز آن را نیز تشریح کنند، تا مردم بتوانند از این راه به پیشگیری پردازند، این موضوع سبب شد که گروهی پس از آگاهی از طرز سحر، خود در ردیف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازه ای برای مردم شدند.
با اینکه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند که این یک نوع آزمایش الهی برای شما است و حتی گفتند: سوء استفاده از این تعلیمات یک نوع کفر است، اما آنها به کار هائی پر داختند که موجب ضرر و زیان مردم شد.
4- متأ سفانه بعضی از مورخان و نویسند گان دائرة المعارف او حتی بعضی از مفسران در این زمینه تحت تاثیر افسانه های مجعولی قرار گرفته اند و داستانی را که در افواه بعضی از عوام مشهور است درباره این دو فرشته معصوم الهی ذکر کرده اند که:
آنان دو فرشته بودند، خداوند آنها را برای این به زمین فرستاد تا بدانند اگر آنها نیز جای انسانها بودند از گناه مصون نمی ماند ند، و خدا را معصیت می کردند، آنها هم پس از فرود آمدن به زمین مرتکب چندین گناه بزرگ (قتل-زنا-شرب خمر) شدند و به دنبال آن افسانه ای درباره ستاره زهره نیز ساختند، همه اینها بی اساس و جزء خرافات است و قرآن از این امور پاک می باشد و اگر تنها در متن آیات فوق بیا ند یشیم خواهیم دید که بیان قرآن هیچ ارتباطی با این مسائل ندارد.
5- در اینجا سؤ الی باقی می ماند و آن اینکه طبق ظاهر آیات فوق و روایات متعدد چنان که گفتیم هاروت و ماروت دو فرشته الهی بودند که برای مبارزه با اذیت و آزار ساحران به تعلیم مردم پرداختند، آیا براستی فرشته می تواند معلم انسان باشد؟
پاسخ این سؤ ال در همان احادیث ذکر شده است و آن اینکه خداوند آنها را به صورت انسان هايی در آورد تا بتوانند این رسالت خود را انجام دهند، این حقیقت را می توان از آیه ۹ سوره انعام نیز دریافت آنجا که می گوید:
و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا (اگر او (پیامبر) را فرشته ای قرار می دادیم حتما او را به صورت مردی جلوه گر می ساختیم)
6- هیچکس بدون اذن خدا قادر بر کاری نیست. در آیات فوق خواند یم که ساحران نمی توانستند بدون اذن پروردگار به کسی زیان بر سانند این به آن معنی نیست که جبر و اجباری در کار باشد بلکه اشاره به یکی از اصول اساسی توحید است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سرچشمه می گیرد، حتی سوزندگی آتش و برندگی شمشیر بی اذن و فرمان او نمی باشد، چنان نیست که ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرینش دخالت کند و چنین نیست که خدا را در قلمرو حکومتش محدود نماید بلکه اینها خواص و آثاری است که او در موجودات مختلف قرار داده، بعضی از آن حسن استفاده می کنند و بعضی سوء استفاده، و این آزادی و اختیار که خدا به انسانها داده نیز وسیله ای است برای آزمودن و تکامل آنها.
9 جون 2014, 06:05, توسط قرآنيار
بجواب عزيز ياسين كه عكسهاي چند تا بندي طالبان را گذاشته است، اينك بنده عكس يك خانوادهء اروپايي را برايش پيشكش ميكنم كه اسلام را با رضايت خاطر پذيرفته اند
9 جون 2014, 06:07, توسط قرآنيار
دختران مسلمان ديگر نميخواهند وسيلهء بازي مردان هوس ران باشند. نسل جديد دختران امروز آموزش را در پرتو حجاب ميخواهد. نگاه كند عزيز ياسين
9 جون 2014, 06:08, توسط قرآنيار
اين هم يك تحفهء ديگر به عزيز ياسين
9 جون 2014, 06:24, توسط قرآنيار
جناب مجاهد تاتاري! تا جاييكه من پاسخ علمي شما را خواندم اين پاسخ از سطح وسويهء عزيز ياسين بالا است. اگر بالا نميبود او حتما تا كنون سر وكله اش نمايان ميشد وچند حرف بيهوده اي را نشخوار ميكرد. من در ذيل مقالات قبلي اين آقا إيرادات خودم را نوشته ام وپاسخ هاي بيجاي او را نيز خوانده ام، مطمئن باشيد كه ايشان چيزي از پيام تان درك نكرده اند
9 جون 2014, 10:53, توسط عزيز ياسين
بادرود خدمت اقاي مستعين تاتار عرض شود اينكه :
هرچنددر كامنت فوق تنها همان دوسه جملهء نخست كه دران مرا ( خر ) و ( سگ ) پنداشته ايد ، مال خودشما است وبقيه را از انترت كاپي وبدون ذكر نام نويسنده گانش انرار ا درج كامنت خود كرده ايد ، وشايستهء ان نيست تا به ان پرداخته شود مگر با اينهم ميخواهم برايتان خاطر نشان سازم كه من همچو مقالاتي را به دقت خوانده ومطالب مندرج در انرا به نقد گرفته ام ، لذا شما اگر توانمندي انرا داريد تا گفته ها وايرادات مرا غلط ويا تهمت وافترا ثابت نموده واز هذيان گوييها وافسانه بافي هاي رهبر تان دفاع نماييد ، قلم برداشته وبصورت مشخص وواضح والبته با مراعات حسن كلام واداب سخن گفتن ومعاشرت ، چيزهايي بنويسيد كه لائق پاسخدهي باشد ، در غير ان لطفا نه وقت خودتان را بيهوده مصرف كنيد ونه وقت من را
در ضمن ميخواهم از شما خواهش نمايم كه اگر ممكن باشد به همين اقايي كه چند عكس وپيام و كامنتهاي اسلام پسندانه براي من گذاشته است ، بگوييد كه : عزيز ياسين از پاسخ دهي ومشاجره باتو معذرت ميخواهد ! لطفا مزاحمش نشو !
خوش باشيد
عزيز ياسين
9 جون 2014, 12:43
قرانیار یا هر کسی که هستی!
عکس برادران طالب ادم کشت را من اینجا گذاشته ام و نه اقای یاسین!
شما اگر اسلام را دوست دارید چیزه خوبیست. اما اگر مقاله اقای یاسین را منطقی نمیتوانید جواب بدهید، بهتر است قرانتان را کورکورانه یاری کنید.
اگر اروپایی مسلمان شود از تو و اجداد تو اسلام را شاید بهتر بفهمد. تو برو و برادران ادمکشت را به راه راست بیاور که دیگر بخاطر عقاید کثیف خود، انسانهای بیگناه را نکشند. مرگ بر اسلامی که تو امثال تو ان را جار میزنید و از ان دفاع میکنید. برو زهر نوش جان کن و پیش ۷۲ فرشته ات برو و تا میتوانی همخوابی کن و از عسل و شیر و میوه جاتش انقد بخور که باز بمیری! شیطان شما و اجدادتان هست که در میان انسانها با این دیدتان ریشه انداخته اید.
9 جون 2014, 14:45, توسط قرآنيار
واه واه !!!! واه واه!!!! عجب دليل منطقي؛!!!!! ؟؟؟؟؟
اول اينكه اگر عزيز ياسين به اين باور دارد كه جوابيه هاي مجاهد تاتار از خود او نيست بايد يك نمونه از نوشته هاي اصلي خود تاتار را هم اينجا مي آورد تا معلوم ميشد كه اين تاتار سويهء نوشتن پيام بالا را ندارد واو فقط نوشته هاي ديگران را كاپي برداري ميكند. از كجا معلوم كه مجاهد تاتار نويسندهء اصلي آن جوابيه نيست؟
آيا عزيز ياسين سندي در مورد گاپي برادري جوابيهء بالا در دست دارد؟
دوم اينكه : بالفرض اين نوشته مال مجاهد تاتار هم نباشد نقد اين نوشته در كجاي خزعيليات عزيز ياسين ذكر شده است؟
سوم اينكه جواب اخرش در مورد قرانيار همان مثال تنگ بودن چوتهء پهلوان هاي شكست خورده بود.
10 جون 2014, 20:26, توسط حقبین
عزیز یاسین براساس نوشته خودش منکر خدا و منکردین و مذهب است یعنی مرتد است ، پس چرا نام خود را
ازمتن قرآن و ازنام اسلامی گرفته است و هنوزهم دوام میدهد ؟؟؟
10 جون 2014, 20:39, توسط بیسواد
پروفیسور، فیلسوف، کروفیسور، تروفیسور، چروفیسور (نویسنده بیعقل) حیف نام عزیز و یاسین
از اینکه تو دانش کم داری! از خرد و عقل که نداری و در نوشته هایت چیزی فایده مند دیده نمیشود!به جز اینکه آتش مسلمان را زیاد کنی بهتر است به یک کلپ رقص بروی تا صبح شراب نوشی کنی و با هم سویه هایت به رقص و پایکوبی بپردازی برایت فایده دارد در غیر آن چیزئیکه از عقل و منطق تو بسیار بالا است چرا وقت خویش را ضایع میکنی و به متن های که اصلاً تو درک حقیقی نداری نوشته میکنی؟! چرا؟
آیا میخواهی مسلمانان را به احساساتی بسازی و یا میخواهی که از خود یک سلمان رشدی دیگر بسازی؟
در مقاله های قبلی من ترا و اصلیت ترا شناخته بودم و میفهمیدم که خودت در پارک شهر نو یک چوکی چوچه چوبی و یک آئینه خورد و یک بکس آهنی خورد که افزار خویش را میگذاشتی مصروف دلاکی بودی و در بدل 10 افغانی سر و ریش و بروت مردم را اصلاح میکردی با گذشت زمان و موفقیت ات در لاتری آنهم به وسیله خانمت که خود را بیوه انداخته و توانست با اخذ ویزه به خارج کشور برود و ترا هم چند سال بعد طلب کرد و در خارج هم از اصلیت ات دور نماندی در یکی از جاه ها مصروف همان دلاکی شدی نمیدانم که از چی وقت نویسنده شدی؟ چرا بخاطر پول خود فروشی میکنی! یک نان خشک صبح برایت، یک نان خشک چاشت برایت و یک نان خشک خفتن برایت! اضافه چی میخواهی؟ نادان خوش لباس اصلیت خود را فراموش نکن! دلاک نویسنده و قلمبدست شده نمیتواند! اگر غمخوار مردم هستی بیا در شهر کابل یک دلاکی لکس بساز که هم سر و ریش مردم را اصلاح و هم خدمات دیگر چنانچه در همانجا انجام میدهی انجام بده! پول زیاد بدست میآوری! ضرور نیست که انسان های بی منطق نویسندگی کنند چون عقل و منطق تو و امثال تو مانند .... است.
به امید روزی که با یک طالب روبرو شویی!
10 جون 2014, 21:58, توسط مه
در فرانسه یا بلجیم دزدی در ماه رمضان تا ۷۰ فی صد کمتر میشود و بعد از رمضان دوباره ۷۰ فی صد بالا میرود.
در افغانستان، عراق ، سومالی، نیجریه مسلمان مسلمان را حلال میکند. مسیحی و یهودی جای خود باشند.
یعنی این فهم مسلمان از زندگی و خداوند است اقای بیسواد؟
10 جون 2014, 22:01, توسط مه
مثالهای زیاد دیگر نیز هست که هر کس را متعجب میسازد. اما همین دو مثال تقدیم شما باشد.
10 جون 2014, 22:31, توسط عزیز یاسین
بیسواد جان خوش آمدی !
این احساساتی شدنهای تو بسیار خوشم می آید . برایت وعده میدهم که نوشته های بعدی ام بیشتر ازاین تو را احساساتی خواهد ساخت ، منتظر بمان ! من کوشش میکنم که هرچه زود تر بخش دهم را تکمیل و به نشر بسپارم .
إرادتمند شما
عزیز یاسین
13 جون 2014, 19:17, توسط reza mohebbi
آقای عبدالله: در نظر میگیریم که فردی در یک جزیره خالی از سکنه (بدون باشنده) زندگی میکنه..اون نه خدا میدونه چیه نه پیامبر و امام،و راحت هم به زندگیش ادامه میده،اما نقطه عطف از اونجا شروع میشه که پیامبر و خدا و این تفکرات مسموم رو به خورد اون فرد بدهید (بقبول آنید) اونجاست که زندگی اون فرد تبدیل به جهنم واقعی میشه چون پیامبر اسلام دستور داده که :
۱.کافر رو باید کشت
۲.همجنسبازان رو باید کشت
۳.کسی که زنا کرده رو باید کشت (سنگسار)
۴.کسی که دزدی کرده رو باید دستش رو قطع کرد
۵،۶،.........
حالا اون فردی که عرض کردم بخاطر رسیدن به حق یا حوری بهشت یا حتا اجرا فرمان خدا و پیامبر همه این اعمال زشت و نپسندیده غیر انسانی رو انجام میده درواقع این ایمان هست که هر عمل یا کاری رو توجیه میکنه اما هر انسانی به اتکای به قدرت کمال خویش میتونه مسیر زندگیشو و همنوع آنش رو بدون در نظر داشت هرگونه نژاد یا گرایش یا هر چیز دیگری در جهت پیشرفت جامعه خویش هدایت نماید
سوال : ما چرا باید دنبال رو پیامبر یا خدا باشیم؟
جواب: چون اگر ما فردی خوب باشیم در آن دنیا به بهشت میرویم
سوال : حالا اگه ما خوب باشیم اما به خدا و پیامبراش اعتقاد نداشته باشیم چه اشکالی دارد؟
چرا حتما باید بهشتی باشد که ما سعی کنیم که آدم خوبی باشیم، اگر زندگی پس از مرگی باشد بیشک ما کافران بهشتیان واقعی بودیم. چون هر کار نیکی که کردیم به بهانه رفتن به بهشت و همخوابی با حوریان تن فروش نبوده و اگر خطایی نکردیم از سر ترس از جهنم و عذاب اخروی نبوده. در واقع این عقل و وجدان ماست که ما را هدایت می کند. کار نیکی که به هوای دیدن نتیجه و مزد آن در بهشت باشد چه ارزشی دارد جز اینکه یک معامله پایاپای است؟, این به این معنی هست که خوب بودن ما در گرو وعده بهشت میباشد؟
براستی که بهشت بزرگترین تناقض فرضیه وجود خداست
– مجددا بهشت برین و زنان و درخت و نهرهای آب و دوباره و دوباره وعده بهشت به مردان!!
– پس در این بهشت برین برای زنان که در حدود نصف جمعیت بشر را تشکیل می دهند چه لذتی در نظر گرفته شده؟!!
– پس در این بهشت برین برای ساکنین مناطق خوش اب و هوا که هم درخت و نهر و … دارند چه لذتی در نطر گرفته شده؟!!
خدایی که قادر است “بهشت” بسازد، بنابراین توانایی آن را دارد محیطی فراهم کند که در آن بتوان، بدون حضور سختی ها و مصائب، خوشی و لذات را شناخت و از آن بهرمند شد. در حقیقت، وعده بهشتی که خیرمطلق است انتظارها را در خصوص صفات خداوندی بالا برده و این پرسش مطرح میشود:
چگونه خدایی که “علی کل شیء قدیر” است، همین دنیا را تبدیل به بهشت نکرده تا همگی در آن بدون تحمل رنج و بدبختی، به سعادت و خوشی برسیم؟!
تعلیمات پیامبر جان میلیونها انسان رو گرفت و تا کنون نیز ادامه دارد از سال 623 تا 777 میلادی در طول 154 سال مسلمانان در بیش از 80 جنگ شرک کرده اند. یعنی بطور متوسط چیزی حدود یک جنگ بزرگ در هر دو سال.
که بنده لیستی از جنگهای اسلام رو در لینک وبلاگم همینجا درج میکنم :
http://bidinii.wordpress.com/2...
اما سوال بعدی شما اینکه چرا اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال همچنان پا برجا هست باید عرض کنم که اسلام در واقع یک مذهب یا دین نیست و بیشتر به منزلهی یک فرقه سیاسی که همه رو در گیر خودش میکنه هست و با استفاده از وحشت و ترس از عذاب اخروی کماکان پیروان خودش رو نگه داشته و در کنار همهٔ این مسائل کشورهای استعمارگر مثل آمریکا انگلیس همیشه سعی کردن که اسلام رو پا برجا نگه دارند چون اسلام یا اعتقادات بهترین ابزار برای استثمار هر جمعی میباشد...به عنوان مثال اگر اسلامی نبود امروز طالبی هم نبود و امروز هم گروهی تحت عنوان داعش در عراق...
29 جون 2014, 14:17, توسط عبدالله
جناب محبی: شما اگر دانشمند هستید بفمائید بگوئید که هدف از زندگی انسان چیست؟ اگر شما انسان را موجودی میدانید که مانند حیوانات فقط بخورند وبیاشامند وبه پیروی از غریزه جنسی به مقاربت بپردازند و به هر چیزی که در اطرافش میگذرد بیتفاوت باشد درینصورت شما درست میفرمائید.اگر فهم تان بهمین اندازه است پس هیچ جای بحث باشما نیست.
شما مینویسید که پیامبر اسلام گفته که کافر رو باید کشت . اگر تاریخ اسلام را مطالعه کرده باشید میبنید که جنگها همیشه بر مسلمانان از طرف کفار بید ین تحمیل شده که شاهد این مدعا محل وقوع آن جنگها میباشد هر بار کفار مکه تا پشت دروازه های شهر مدینه(بدر و احد) لشکر کشی میکردند بقصد نابود کردن مسلمانها. با یهودیان نیز معاهده داشتن مادامیکه برضد مسلمانها توطئه نکنند کسی به آنها کاری ندارد اما این یهودی ها بودند که با کفارمکه دست بدست هم دادند بقصد نابودکردن اسلام ومسلمین. دران صورت بود که گفتند بخاطر رفع شر و فساد باید آنها را که به هیچ اصولی پابند نیستند با کشت در غیر آن باید همیشه در هراس از همکاری آنها بادشمنان اسلام وحمله بالای مسلمین بسر برد خوب اگر شما همچی موقعیت داشته باشید بحکم عقل قاصرتان چه میکنید.
زناکاران و همجنسبازان را نیز بخاطر سلامت جسمی ومعنوی جامعه باید مجازات کرد والامثال قوم لوط را دوباره بکمک وهمکاری آقایان چون شما زنده میسازند چنانکه میبینید در جوامع غربی فضاحتی را که ببار آورده اند و رو به ازدیاد است.
و دستان دزد را بعد سه بار اخطار دادن آنهم انگشتان را برای عبرت دیگران میبرند .یعنی از دزد باید پرسیده شود که علت دزدی اش چه بوده است آیا علتش فقر وگرسنگی است ویاتکالیف روانی است وبعد ازبار سوم اگر مشخص شد که بعلت ضرورت نه بلکه دزد بنابر عادت دزدی میکند آنوقت است که باید انگشتان دست را نه اینکه از بند دست قطع میکنند و این است فقه امام جعفر صادق علیه السلام وصلوات. امااینکه شما این روز ها بهر جا آنهائیکه خودبدتر از شما از واقغیت اسلام آگاهی ندارند ودر رسانه ها رسم دست بریدن وسربریدن وغیره افعال خلاف دین را بنام دین داران بنمایش میگزارند از جهالت این گروها نسبت به اسلام است آنها فقط شنیده اند که در اسلام حکم بریدن دست برای دزد داده شده اما جزئیات و چگونگی آنرا هرگز کوشش نکرده اند که بیاموزندوازاسلامیکه آنهاپیروی میکنند هرگز نخواهند آموخت بخاطر اینکه آنها به پوسته و ظاهر اسلام چسپیده اند و متن اسلام را از کسانیکه باید بیاوزند نیاموختن.
نوشتید چراباید دنبال پیامبر بروید. ازشما میپرسم که شما میتوانید که از یک کتاب بدون معلم چیزی را بیاموزید البته که نه .لذا خداوند پیامبران را با کتب آسمانی رای آموختن انسانها فرستاده است. واسلام دعوت است وهیچ جا دستور نداده است که بزور شمشیر اسلام گسترش پیدا کند وآنهائیکه بعد ازپیامبر اسلام از احساسات پاک دینی مردم استفاده کرده وبه ملک گشایی پرداختند هیچ ارتباطی به اسلام محمد(ص) ندارد.
با کودکان باید به زبان کودکی صحبت شود. وخداوند نیزباید باید ازنعمات بهشتی بگونه ای لذات مادی که برای ابنائ بشر قابل فهم است صحبت کند و الا ما با فهم قاصر خود چگونه میتوانیم که درباره نعمات بهشتی قضاوت کنیم
12 جولای 2014, 09:56, توسط حقیقت خواه
امروزه کارشناس دین بودن چقدر ساده شده هرکسی از هرجیزی ناراضی باشد ممکن است آنرا به دین ربط بدهد و بدین و دین داری ناسزا یا افراطی گری کند که خیلی از این افراد استدلال درستی حتی برای خودشان هم ندارند فقط از روی لجبازی یا قهر با خانواده یا شکست در زندگی یا نرسیدن به خواسته هایش یا اینکه خواسته هایش طوری هست که توجه دینی ندارد و در صورت همسویی با دین به آن خواسته هایش ممکن نرسد، تصمیم میگیرد راجع به دین کارشناسی کند و قسمت های از دین که برخلاف خواسته های اوست را تناقض گویی یا اشتباه ذکر کند اما زره ی به این تأمل نخواهد کرد که خواسته او اشتباه و دارای تناقض است، که البته چنین افرادی ثبات اعتقادی هم ندارند و اغلب باورهای شان مرور زمان تغییر پیدا خواهد کرد که بیشتر افراد با سنین پایین به چنین گرایشهای روی می آورند و نگاهی سطحی دارند و هرگز به عمق ما جرا وارد نمی شوند که بحث زیاد روی اعتقاد چنین افرادی بی فایده است و تنها پیشنهاد که می توان به چنین افرادی داشت اینست که از آنها بخواهیم تعادل افکار داشته باشند و راجع به معنویت و دین عمیق تر فکر کنند وقتی بیشتری را صرف تحقیق و تجزیه و تهلیل این موضوع کنند مطمئنا ضرر نخواهند کرد.
اما راجع به آن افرادی که ادعا دارند استدلال برای خودشان جمع کردن و دین را مشکل زندگی اجتماعی میدانند باید بگویم از نگاهی سطحی نگری به مسائل داشته باشیم و دین و دین داری و پیرو پیامبر و اهلبیتش را حکومت ایران(فقط حکومت لاغیر) و عقایید شیطانی که از عربستان سعودی پاکستان بنام وهابیت انشارپیدا کرده و یکسری افراد تأثیر گرفته ی بی عقل جاهل مانند طالبان و گروه های خونخوار و وحشی مانند داعش سرتاپا جهل و وحشی گری ظهور پیدا میکنند را ملاک قرار دهیم میتوان بهانه ی برای این افراد باشد که چنین اظهار نظری داشته باشند اما باید بگویم عملکرد و رفتار های سوء استفاده جویانه و بدعت کاری دولت ها و گروه های فرصت طلب که فقط از دین جهت اهداف شوم شان برای حفظ قدرت، ایجاد هرج و مرج و وحشی گری استفاده می کنند به اساس دین لطمه نمی زند زیرا چنین افراد و جریانهای فریبکار و گمراه از سالهای پیش وجود داشته و خواهد داشت این وظیفه ما است که راجع به اساس اصول اصلی دین تحقیق کنیم و فریب چنین گروه ها را نخوریم.
اگرما نگاه عمیق تر و بدور از لجاجت و غرض به دین اسلام و پیشوایان و بزرگان واقعی اسلام داشته باشیم خواهیم دید که هرگز نمیتوان قرآن را مفکوره بشر و پیشوایان دین را انسانهای که برای قدرت طلبی سخنان فریبنده می زنند دانست.
اگر به قرآن و احادیث اصلی نگاهی داشته باشیم می بینیم قوانین و خطی مشی که برای انسان ها در نظر گرفته شده فراتر از آن است یک انسان خوش فکر بتواند نگاشته باشد دوما اینکه اگر انسان بخواهد عقیده ای را ارائه دهد معمولا هدفی دارد بیشتر بخاطر فریب مردم و فرمانروایی خودش برمردم است که اصلا چی احتیاجی است اینگونه دستورات اخلاقی و رفتاری را ارائه دهد که فقط افراد مخلص و با اراده قوی از عهده آن براید و برای اجرایی آن خون جگر بخورد و مورد آذار و ازیت قرار بگیرد بدترین فشارهای زندگی را تحمل کند!؟ چی احتیاجی است که تروخشک را از قلم نیندازد که مردم را جذب خودش کند؟آن هم در زمان پیامبر اسلام معروف به جاهلیت عرب که می توانیست با چند عمل و کلمه فریبنده ی انسانهای آن دوره را مطیع خودش کرده و حکومت کند. اگر بخود فرصت دهید و نگاهی به زندگی پیامبر اسلام و حضرت علی داشته باشید مطمئنا متحیر خواهید شد مگر میشود که چنین رفتارهای از عهده یک انسان عادی با اهداف مادی و دنیوی بربیاید آیا کسی حاضر است غذای شبش را به گرسنه بدهد خود گرسنه بخوابد؟ بی نام نشان در خانه یتیمان و گرسنگان برود برای آنها غذا و لباس فراهم کند؟ با دشمانش مهربان باشد بارها جانش را بخاطر نجات بشریت به خطربندازد سرانجام جانش را از دست بدهد؟ آیا کسی حاضر است مانند فرزندان علی در جنگ نا برابرکه خودش میدانیست لشکر دشمن هزارها برابر لشکر خودش است و حتما زنده نخواهد ماند بازهم وارد جنگ شود و اهلبیتش به اسارت برود؟ برای چه؟ برای دنیا؟ قدرت؟ اگر کمی عقل ما بیدار باشد درک می کنیم که واقعیت قضیه فراتراز محدوده ی دنیوی و قدرت طلبی و حتی انسان دوستی محض است. اگربه بهترین و فیلسوف و انسان دوست ترین انسان های دیگر نگاه کنید می بینید یکهزارم رفتار آنهارا نداشته مثلا افلاطون را که همه میشناسند آیا کسی نوشته شبی گرسنه خوابیده و غذایش را به گرسنه ای دیگری داده و آیا کسی نوشته به عیادتی مریضی رفته که تا روز قبل از مریضیش خار زیر پایش میریخته و توهین میکرده؟ آیا آیا آیا...
بیاییم کرو کور لال نباشیم و از لجاجت و هرزگی دست برداریم و واقعیت را بپذیریم و از اصل دین اسلام که خود اساس خوشبختی، محبت، انسان دوستی و سعادت بشری است بهره مند شویم و نگذاریم گروه ها و دولت های فرصت طلب که امروزه هر روز با یک رنگ و حقه ای جدید توسط شیطانهای انسان نما ظهور پیدا میکند بنام دین زشت ترین وبه پست ترین جنایات دست میزنند انسانهای بی گناه را قتل عام و مورد تجاوز قرار میدهند بنام دین مردم را فرا می خواند عقیده مان را خدشه دار کند و تبدیل نشویم به انسان ناراضی از دین و یا مرده متحرک که در برابر همنوع خود بی تفاوت باشیم.