صفحه نخست > دیدگاه > افغانستان، پروتکل های یک جنگ

افغانستان، پروتکل های یک جنگ

با استفاده از اسناد ویکی لیکس/ به قلم مارک تورنر در روزنامه تاگس اشپیگل – 27 ژوئیه 2010/ ترجمه به فارسی از حمید بهشتی/ گاهی انسان به آثار اینگونه عملیات ویژه بر می خورد. از جمله به مورد مربوط به گروه عملیاتی 373 ارتش آمریکا که در 17 ژوئیه 2007 به شکار یکی از افراد برجسته القاعده پرداخت و از میان غیر نظامیان نیز قربانیانی گرفت: 6 کودک در این عملیات کشته شدند.
يكشنبه 1 آگوست 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

با استفاده از اسناد ویکی لیکس

به قلم مارک تورنر در روزنامه تاگس اشپیگل – 27 ژوئیه 2010

ترجمه به فارسی از حمید بهشتی

http://www.tagesspiegel.de/pol...

اسناد ارتش آمریکا به شمار 92000 انتشار یافت. نویسنده ی ما به بخش بزرگی از آن ها نظر کرده و حاصل آن را با مشاهدات خویش در هندوکش در ارتباط قرار داده است. تحلیل او نشان می دهد: حل اختلافات و پایان دادن به درگیری ها روز به روز سخت تر می شوند.

عکس از رویترز

مدرسه ای در روستای علی آباد هست که از زمان سرنگونی طالبان تقریبا تنها دستاوردیست که برای اهالی آنجا مانده است. برای محافظت از آن مدرسه دو فرد مسلح کشیک می دهند که البته کار یکنواخت و کسل کننده ایست و تا کنون هم اتفاقی نیافتاده است. درست بر خلاف استان مجاور. زیرا استان بلخ تحت کنترل محمد عطا نور، رئیس پرقدرت تاجیک باند مسلح مواد مخدر که در عین حال مقام استانداری را نیز دارد، می باشد. وی یکی از دشمنان سوگند خورده طالبان به حساب می آید. تا زمانی که او در آنجاست دستکم آرامش برقرار است. این سخنی است که مربیان آلمانی پلیس افغانستان دائم آن را تکرار می کنند.

در این روز هفدهم اکتبر 2009 آرامش آنجا از بین رفت. در مقابل مدرسه علی آباد سرو کله ملا رحمت الله پیدا شد – که از افراد سرشناس طالبان می باشد – به اتفاق دو تن از همراهانش دو نگهبان مدرسه را خلع سلاح کرده و کلاشنیکف و تفنگ آن دو را از آن ها گرفتند ... گزارش این ماجرا را که قوای آمریکا تهیه کرده بود، در بخشی از اسناد مربوط به سال های 2004 تا 2009 می توان یافت.

...

این که گزارشاتی از قبیل آنچه به عطا، استاندار مناطق شمالی کشور مربوط می شود، علنی شده است، از جمله نتیجه کوشش های دو نفر می باشد. جولیان اسانگه و دانیل شمیدت. شمیدت 32 ساله بوده و با ته ریشی که دارد و با عینک شیشه گردش در یکی از آپارتمان های گروهی در برلین زندگی می کند که فاصله آن تا ساختمان وزارت دفاع این کشور چند هزار متر بیشتر نیست. جائی که او زندگی می کند قفسه های کتاب تا آشپزخانه همه ی دیوارها را پر کرده، چندین کارتن پر از سی دی های برنامه های کامپیوتر روی زمین قرار گرفته و کاغذ چاپ شده تا دم آشپزخانه روی زمین چیده است. تنها کار تجمل آمیزی که او کرده این است که از یک نام مستعار استفاده می کند تا کار تعقیب کنندگان خود را مشکل کند. وگرنه به قول او مزاحمت وکلا و کارآگاهانی که آن ها می فرستند برای اقوام او بسیار خواهد شد که البته هدف آن ها جلوگیری از انتشار مطالب حساسی است که او تهیه می کند.

این متخصص اینفورماتیک از همکاران نزدیک ناشر ویکی لیکس ، جولیان اسانگه می باشد. پایگاه اطلاعاتی آن ها دائم با انتشارات به روز خود سرو صدا به راه می اندازد و اطلاعات طبقه بندی شده را در اینترنت منتشر می سازد. و البته بی دلیل نیست که ناشران مطالب مزبور معرفی نمی شوند: چندی پیش در آمریکا یکی از منابع آن ها به نام برادلی منینگ که سرباز جوانی بود دستگیر شد. او همان سربازی بود که به ویکی لیکس ویدیوی گرفته شده در یک هلی کوپتر آپاچ نیروی هوائی آمریکا در عراق را داده بود. در این ویدیو مشاهده می شود چگونه خلبان آن هلی کوپتر در سال 2007 در بغداد غیرنظامیان را با مسلسل درو کرده به خاک و خود انداخته بود که در میان آن ها چند خبرنگار عراقی نیز بودند، بدون این که آن ها کاری کرده باشند، وی با کمال خونسردی آن ها را به تیر بسته بود. و اکنون در انتظار این سرباز آمریکائی محکومیت به حبس طولانی قرار دارد. موضوع که به انتشار اطلاعات سرّی می رسد، دولت آمریکا شوخی سرش نمی شود. به همین دلیل نیز اسانگه که استرالیائی است، اخیرا از ترس تضییقات دولت آمریکا مجبور شده برای احتیاط چند روزی مخفی شود. زیرا از زمانی که گزارشات مربوط به ارتش آمریکا به دست ویکی لیکس رسیده است، زمان مخفی شدن او نیر رسیده.

...

گزارشگری که از این استان می گذرد از خود می پرسد، پس کِی از سرگذشت قربانیان یاد شده در اسناد خبر می شود. چهره های آن ها را میتوان در میان اوراق گزارشات خشک و بی روح نظامی در نظر مجسم کرد – چهره هائی مانند سیمای اسدالله اسحق زائی. او در میهمانخانه روستای کاهگلی استان شمالی سرپل به عنوان بزرگِ یک آبادی پشتون در خزان سال 2009 احکام دادگاه ها و اسناد مالکیت را در مقابل خویش بر روی زمین چیده بود. در میان ازبک ها و تاجیک هائی که اکثریت اهالی آن استان را تشکیل می دهند، پشتون ها اقلیتی به حساب می آیند. اما کدخدای این روستا با این کار می خواست اسناد مربوطه را جمع آوری کرده و نشان دهد که آن ها خانه ها و املاکی را که در اختیار دارند مالک رسمی آن ها می باشند و از سال ها پیش با مدرک و سند مالک آن ها بوده اند. او با صدائی آهسته در باره سلب مالکیت دوستان و اقوامش توسط فرماندهان نظامی رئیس ازبک نیروهای شمال، ژنرال دُستم که در منطقه حاکمیت دارد سخن می گفت.

به گفته اسحق زائی در طول جنگ های داخلی افغانستان در سال های دهه 90 این بخش افغانستان در حاکمیت اتحاد شمال بوده است، که مدتی بعد طالبان که اکثرا پشتون بودند بر آن مناطق دست یافتند.

نقش ازبک ها

آن زمان خیلی ها این اکثریت اهالی را تحت فشار گذارده و از آن ها سوء استفاده می کردند. اما در اواخر سال 2001 هنگامی که ژنرال دُستم تحت حمایت نیروهای ویژه آمریکا منطقه را به حاکمیت ازبک ها درآورد، بخت برگشت و این بار اقلیت پشتون می بایست تاوان پس می داد. بدرفتاری، تجاوز، قتل و غارت. کدخدای این روستا از ترک دیار و فرار اهالی شکایت داشت. "کسی که فاصله میان سرپل و مزار شریف را طی کند، حتما از کنار زمین هائی عبور می کند که جنگجویان ازبک از پشتون ها گرفته اند" تصویری که او به هنگام گفتگو از سرپل ترسیم می کرد، با استانی که بنا بر داده های نقشه های ایساف می باید کاملا آرام و خارج از کنترل طالبان باشد، فرق داشت. آن جا از حاکمیت دولت اثری نبوده و تحت اقتدار قبایل و تمامی پست های حساس را فرماندهان درجه دوم دُستم و اقوام او در دست داشتد. آن ها به گفته کدخدای روستای مزبور در درجه اول یک قصد داشتند: پاکسازی منطقه از پشتون ها. هزاران خانواده به پاکستان و یا نواحی جنوبی افغانستان کوچ کردند. "روستای ما یکی از آخرین آبادی هاست که هنوز اوضاع را تحمل می کند. ما از سازمان ملل تقاضای کمک کردم، اما آن ها کاری نمی کنند. در استان مجاور که بلخ باشد، برخی از رهبران پشتون را کشتند. بسیاری از اقوام آن ها در مقابل دفتر نمایندگی سازمان ملل دست به تظاهرات زدند اما فایده ای نداشت". در دفتر سازمان ملل در مزار شریف، معاون مطبوعاتی آنجا، سید بارز، قبل از هر چیز بر یک امر تأکید داشت: "لطفا تفاهم داشته باشد که ما در باره قبرهای گروهی چیزی نمی توانیم بگوئیم". منظور او میدان های کشتار ژنرال دُستم بود که حدود 2000 تن کشته طالبان در آنجا قرار دارند که اسیر جنگی بودند و به دستور رهبر ازبک ها در سال 2001 زیر چشم نیروهای ویژه آمریکائی به قتل رسیدند که مورد تأیید منابع متعدد نیز می باشد.

...

آیا سازمان ملل قصد دارد از کنار مسائل حقوق بشری گذشته و به آن ها بی توجه بماند؟ آیا در نظر نیروهای ایساف افرادی مانند سردار جنگی ازبک ها و جنگندگان تا دندان مسلح او طرف معامله می باشند؟ دستکم این یکی دیگر به اثبات رسیده است که ترکیه همواره از دُستم حمایت نموده است. در اول ژوئن 2007 آنکارا به سفیر آمریکا در ترکیه از این شکایت داشت که دولت مرکزی افغانستان توسط نیروهای پلیس به مقابله با دُستم پرداخته است. و این را "نامتعادل و بی تناسب" ارزیابی کرد. وزارت امور خارجه ترکیه نیز پیشنهاد نمود که دُستم را برای مدتی به آن کشور دعوت و از او پذیرائی به عمل آورند تا که امواج ناآرامی بخوابد.

بر طبق اسناد منتشره، ارتش آمریکا نسبت به فشارهای قومی و نقض حقوق بشر در بخش فرماندهی منظقه شمال به خوبی آگاه است. به شهادت این اسناد در سال 2006 ارتش آمریکا ناظر بر تضییقات وارده بر اقلیت پشتون توسط فرماندهان قوای ازبک تحت فرمان دُستم بوده اند.

....

استراتژی جدید سرکوب قیام از جانب آمریکا بر طبق اسناد منتشره مستقیما متکی بر نیروهای نیمه ارتشی محلی می باشد. وظیفه آن ها حمایت از نیروهای ایساف و نیروهای ارتش افغانستان، به عنوان پایه سوم این عملیات ها می باشد. نیروهای نیمه ارتشی محلی در شمال عبارتند از : نیروهای تحت فرماندهی سرکردگان باندهای مسلح اتحاد شمال (که درآمدشان از قاچاق مواد مخدر تأمین می شود- توضیح مترجم). در نظر بسیاری از پشتون ها این به معنی حمایت از کسانی است که از مدت ها پیش نسبت به آنها ظلم کرده اند. و در پاسخ این سئوال که آیا به همین گونه این امکان نیز وجود دارد که آمریکا با طالبان متحد شود؛ گفته می شود، چرا نه، اما در صورتی که آنها به ما کمک کنند.

سال 2006 نقطه عطفی بود

اظهارات دوایر ضد اطلاعات سازمان سیا (HumINTT) که در این اسناد وجود دارد حاکی بر این است: آنچه در افغانستان رخ می دهد کمتر جنبه ترور اسلامگرایان را داشته و جنبه رقابت میان سرگردگان باندهای مسلح برای حاکمیت بر منطقه بر آن می چربد، دولتی به حمایت از اقوام مستقر در شمال که یک پشتون بر آن صدارت می کند. برای مدت کوتاهی تعادل قوا برقرار بود. اما طولی نکشید و توطئه های متقابل میان رؤسای این اقوام بالا گرفت. گزارشات مزبور حاکی از این است که در این حکایت سال 2006 نقطه عطفی بوده است. سالی که از آن زمان اوضاع از حالت عادی خارج و غیر قابل کنترل گشت.

از همان سال دیگر کرزای نتوانست هم شخص بر جسته ی مورد توافق رؤسای اقوام شمال باشد و هم مورد حمایت غرب. در 12 دسامبر آن سال مأموران آمریکائی خبر دادند: که رهبر ازبکان ، دُستم با رهبران دستجات دیگر اتحاد شمال دست به یکی کرده و قصد کودتائی علیه کرزای را دارند. در یکی از دیدارهای مشترک آن ها مهم ترین متحدان غرب حضور داشته اند: نیروهای اتحاد شمال که به پشتیبانی آمریکا موفق به عقب راندن طالبان شده بودند. مارشال محمد فهیم و برهان الدین ربّانی که در دوران جنگ های داخلی رئیس جمهور بود. در حالی که مردم افغانستان ناراضی بوده و هر روز نگرانی بخش بیشتری از مردم از "خسارات جنبی" ناشی از حملات نیروهای غرب افزایش می یابد. جنگندگان با سابقه اقبال را با خویش یافته و تصمیم دارند مقام برجسته پشتون فعلی را که کرزای باشد از میدان به در کنند، آنها به حامی سابق خود پشت کرده، قصد دارند قدرت را به چنگ آورند. هدف آن ها این است که کشور را از حاکمیت بیگانگان آزاد کرده، "دولت فعلی را سرنگون و دولتی متشکل از مجاهدین را علم کنند". چنین مطلبی در گزارش سال 2006 آمده است. قرار است در میان نیروهای شبه نظامی و نیروهای احزاب مربوط به تک تک رهبران اسلحه تقسیم شود. بدین صورت این امکان بوجود خواهد آمد که به حاکمیت پشتون ها در کشور خاتمه داده شود. به این گزارش ارتشی که مهر سرّی به آن زده شده است، به کوتاهی افزوده گشته: "برای تحویل به دولت" که به ظاهر نیز این کار صورت گرفته است. زیرا رفتار متناقض کرزای از آن زمان برای ناظران بدین گونه قابل توجیه می باشد و میتوان نتیجه گرفت که دوران صدارت او به دو بخش قابل تقسیم است: زمان ماقبل و زمان پس از کودتای طراحی شده در دسامبر سال 2006. وی برای نجات خویش در پایان سال 2006 اقدام به ایجاد یک بیمه ی عمر برای خویش نمود که ایجاد یک نیروی خانگی متشکل از بنیادگرایان پشتون باشد تا در صورت لزوم از وی در مقابل کودتاچیان اتحاد شمال دفاع نمایند.

ارتباط با پاکستان

صفحات بسیاری از این اسناد نیز در باره فعالیت های دستگاه جاسوسی پاکستان موسوم به آی اس آی می باشد. به جز طالبان آی اس آی بر حمایت از بنیاد گرای قدیمی، گلبدین حکمتیار تأکید دارد. او که در ابتدا مهم ترین متحد پاکستان و آمریکا در منطقه در جنگ علیه شوروی بود، خود را مجاهد نامیده، مخفیانه با نفراتش علیه ایساف می جنگد. بر اساس این گزارشات حکمتیار با سازمان جاسوسی پاکستان ملاقات داشته، از آن ها دستورالعمل دریافت نموده و به یاران خویش پول برای انجام عملیات انتحاری می دهد. حتا یک بار در اکتبر 2006 یکی از ژنرال های پاکستان به نام سوائب (صاحب ؟) Suaeb مستقیما وارد کار شده و به یکی از دستجات حکمتیار راهنمائی می کند که چگونه می توانند به فرودگاه باگرام که در دست نیروهای ناتو می باشد با راکت به طور مؤثر حمله کنند. بدین صورت که در نقطه ای واقع در 20 کیلومتری فرودگاه و از منطقه ای که "لزوما می باید نمناک باشد راکت ها پرتاب شوند تا به هنگام پرتاب راکت گرت و خاک به هوا بر نخیزد که بتواند برای نیروهای ایساف محل عملیات را لو دهد".

مطالعه این اسناد نیز یاد زمانی را به خاطر می آورد که هنگام انتخابات ریاست جمهوری افغانستان بود. در اکتبر سال 2009 در یکی ار محله های خوب کابل که قصرهای توصیف شده به "مواد مخدر" و متعلق به قدرتمندان استانها، همانند قارچ از زمین های اسفالت نشده سبز می شدند، عبدالهادی ارقندوال به میهمانی که از آلمان برایش آمده بود، در دفترش تحلیل خویش را از اوضاع ارائه نمود. این مجاهد که سالها با حکمتیار مشترکا علیه شوروی ها جنگیده و وزیر مالیه او بود، با ته ریش جوگندمی و سفیدش و عرقچینی که بر سر داشت درست ظاهر یک پشتون را جلوه گر بود و لحجه تکزاسی انگلیسی او باقیمانده ی زمانی بود که اسلامگرائی عموما و به ویژه گروه حکمتیار از حمایت دست و دلبازانه سازمان سیا برخوردار بودند . اندکی پیش از انجام انتخابات، حزب اسلامی حکمتیار با رئیس جمهور به توافق رسیده و متحد شده بود. "کرزای فقط توسط ما بود که انتخابات را برد". ارقندوال این را با اطمینان خاطر و نیز به طور ظمنی گفت و افزود "ما میلیون ها رأی برایش آوردیم". به خاطر حمایتی که از رئیس جمهور کرده است کرزای از او با دادن پست وزارت اقتصاد قدردانی نمود. شرطی که کرزای در مقابل او نهاد این بود که ارقندوال و افرادش قاطعانه از حکمتیار فاصله گرفته و با حزب اسلامی معتدلی که دارند، خود را نسبت به قانون اسلاسی افعانستان ملتزم بدانند. او گفت و این ها عمل کردند. ارقندوال بر این تکیه دارد که یاد حکمتیار، متحد آنزمانی آمریکا و متحد امروزی طالبان برای حزب او به گذشته تعلق داشته و آنها دیگر با وی هیچگونه ارتباطی ندارند.

ارقندوال با کمال میل رابط برقراری تماس با گروه محلی حزب اسلامی در منطقه شمالی بلخ شد. محل تجمع آن ها فاصله چندانی با مزار شریف نداشت، در مکانی با خانه های کاهگلی در وسط مزارع خشک شده. آنجا در خانه مسئول حزب اسلامی منطقه، مردی بود که نظر سایرین را به خود جلب می کرد: ضابط خنجر یکی از پیروان مشهور حکمتیار در محل و عضو فعال حزب اسلامی است. در باره خنجر در گزارشات سرّی ارتشی سطور زیادی موجود است. بر طبق این گزارشات وی از فعالین نظامی حزب اسلامی بوده ، در یکی از ملاقات های خود با حکمتیار از او وجه نقد برای انجام عملیات تروریستی در شمال دریافت نموده است. از جمله برای انجام یک عملیات انفجاری که توسط یک فرد دارای نقص عضو صورت گرفته است. یکی از عملیات او در منطقه، که مشهور گشته است به گفته ی خبرنگاران محلی ضربتی است که بر یک کاروان نیروهای ایساف در پایان پائیز سال 2009 انجام یافت. از قرار معلوم ارتباط حزب اسلامی قانونی با حکمتیار برقرار می باشد. امری که مشاهدات مزبور را حساس تر می کند گزارشات مربوط به ارتباط حکمتیار با سازمان جاسوسی پاکستان می باشد. عملیات های آی اس آی همانند یک نخ سرخ رنگ از 2004 تا 2009 قابل تعقیب بوده و تعویض قدرت از دولت مشرف به دولت جدید در اسلام آباد را طی کرده است. یکی از تازه ترین طرح های ترور پاکستانی که در این گزارشات در باره آن مطالبی موجود است، مربوط به زمان گزارس مزبور و اکتبر سال 2009 میباشد. "باید به کابل رسیده باشد تا آنجا عملیات انتحاری را سازماندهی کند. نقش او فقط طراحی عملیات است، در حالیکه عاملین عملیات می باید از درون صفوف طالبان انتخاب شوند که در حال حاضر در داخل شهر به سر می برند". اگر آدمی یک را با یک جمع کند – ارتباط کرزای با حزب اسلامی قانونی، همان حزب اسلامی که وزیر اقتصاد او بدان متعلق است؛ روابط موجود میان حزب اسلامی قانونی با حزب اسلامی نظامی گر حکمتیار؛ روابطی که حکمتیار با سازمان جاسوسی پاکستان دارد – این نتیجه گیری را به دست می دهد: آی اس آی در واقع در کابینه کرزای حضور داشته و بر یکی از صندلی های میز کابینه نشسته است. و به یک سئوال منجر می شود: اگر همه این ها معلوم است ، از یک سو ایساف به رئیس جمهور پشتون که کرزای باشد کمک می کند و از سوی دیگر به شمنان او و متحدین شمال مانند عطا یاری می رساند که خواست آن ها نیز بر کنار کردن دولت مرکزی می باشد، اگر نیروهای ویژه تحت فرماندهی آمریکا شبه نظامیان را آموزش داده و مسلح می کنند، در حالیکه ارتباط پاکستان بدین روشنی قابل اثبات است و به وضوح مسلم است که به هنگام درگیری ها در کجا میتوان به لحاظ سیاسی اثر گذاری نمود و از کجا می شود برای این درگیری ها راه حل یافت، پس چرا غرب همواره بیش از پیش بر راه حل های نظامی تأکید می ورزد؟ چرا همواره کشار برنامه ریزی شده و عملیات نیروهای ویژه صورت می گیرند؟ آیا این یک جنگ موازی است که بدون مجوز صورت می گیرد؟ یک پاسخ محتمل این است: زیرا این یک جنگ نیست که انجام می شود ، بلکه دو جنگ مختلف است که صورت گرفته و در جوار یکدیگر انجام می شوند.

عملیات ویژه سّری

دستکم به همان اندازه که گزارشات مربوط به عملیات ها جالب توجه می باشند مواردیست که به خاطر سرّی بودن قضیه از آن ها گزارشی تهیه نمی شود. عملیات ضربتی و عملیات ویژه که نه تنها تحت عنوان سرّی بلکه با قید فوق العاده سرّی انجام می شوند. تحلیل اسناد منتشره این برداشت را به دست می دهد که به همین جهت بخشی از ارتش از بخشی دیگر بی اطلاع بوده، در میان انبوه اسناد مزبور، گاهی انسان به آثار اینگونه عملیات ویژه بر می خورد. از جمله به مورد مربوط به گروه عملیاتی 373 ارتش آمریکا که در 17 ژوئیه 2007 به شکار یکی از افراد برجسته القاعده پرداخت و از میان غیر نظامیان نیز قربانیانی گرفت: 6 کودک در این عملیات کشته شدند.

بسیاری از عملیات ویژه مسکوت گذاشته می شوند. از جمله عملیات امام صاحب که شهرکی در منطقه فرماندهی نیروهای آلمان می باشد. بزرگِ آن شهرک برای ماهها طرف صحبت مهمّی در مورد پروژه های بازسازی بود. بسیاری از افرادی که در معاونت توسعه کار می کنند و مأمورین ارتش آلمان به طور دائم با وی در تماس بوده و شب ها نزد او می خوابیدند. در آغاز سال 2008 ارتش آمریکا اخطار داد که احتمال یک سوء قصد به رئیس اداره محلی که شخصی به نام صوفی منان می باشد می رود. و می گفتند که او برای ایساف فرد مهمی به حساب می آید و باید از جان او حفاظت نمود. یک سال بعد در 22 مارس 2009 به تأیید یک افسر اطلاعاتی نیروهای آلمان در کندوز بنام مارک لیندمن نیروهای ویژه آمریکائی با یک هوابر به فرودگاه نیروهای آلمان در کندوز نشسته و از آلمان ها می خواهند که هوابر آن ها را بنزین بزنند. آنگاه آن ها به خانه ی بزرگِ شهر رفته و 5 تن از وابستگان او را به قتل می رسانند که دو تن آن ها از نظر روحی عقب مانده بوده اند. صوفی منان از این واقعه جان سالم به در میبرد. سربازان آمریکائی 4 تن را نیز اسیر نموده ، سوار هوابر خویش شده و منطقه را ترک می گویند، بدون این که دلیلی برای عملیات خویش اظهار نمایند. به گفته لیندمن این کار مستقیما به دستور وزارت دفاع آمریکا انجام شده بود و هیچ گونه اطلاعی نیز به مأمورین در محل داده نشده بود و هیچ اجازه ای هم از آنها گرفته نبودند. در مقر فرماندهی نیروها در کابل نیز رئیس وقت نیروهای ایساف ، مارکو برتولینی، کوچک ترین اطلاعی از قضیه نداشته است. وی دومین فرد ناتو در افغانستان بوده و مسئولیت هماهنگی ایساف بر عهده او بود. وی در یک گفتگو اعتراف کرد که از این عملیات چیزی نمی دانسته است. "اموری هست که در باره آن ها من اصولا در جریان کار قرار نمی گیرم، زیرا اینگونه کارها توسط مدارج بالاتر طراحی می شوند". از او پرسیدم توسط مدارج بالاتر؟ ژنرال مزبور با تکان دادن سر به دفتر کناری اشاره کرد. در آنجا مردی بود که به لحاظ اتحاد پرسنلی، هم ایساف و هم ارتش آمریکا در زیر فرمان وی بودند، ژنرال استانلی مک کرایستال. عهده دار آن دفتر اکنون ژنرال داوید پتریاس می باشد.

دو جنگی که هر کدام از دیگری کاملا به طور جداگانه انجام می شوند. یکی تحت مسئولیت نیروهای بین المللی و دیگری به رهبری مراکز تصمیم گیری در وزارت دفاع آمریکا. آیا ممکن است که این دو جنگ که عملیات های آنها غالبا در تضاد با یکدیگر به نظر می رسند، علی رغم این ها در یک راستا عمل کنند؟ در آن صورت یک نتیجه گیری دیگری به دست می آید: عاملین افغانی در این میان بر اساس یک سناریوی کلاسیک اختلاف افکن و حکومت کن در مقابل یکدیگر قرار می گیرند تا در درازمدت نفوذ ناتو در منطقه تحکیم گردد.

اما شاید ما در آینده بتوانیم نسبت به ساخت های این جنگ سرّی در افغانستان به آگاهی های بیشتری دست یابیم: به زودی ویکی لیکس قصد دارد اسناد دیگری را در باره افغانستان منتشر سازد که عبارت باشد از ویدیوئی مربوط به یک عملیات هوائی ضربتی در مکانی به نام گارانی Garani . در این عملیات دستکم 95 تن غیرنظامی جان باختند.

این نوشته با همکاری هارالد شومن تهیه شده است.

نویسنده 46 ساله بوده و روزنامه نگار غیروابسته ایست که برای ایستگاه های رادیوئی شبکه اول رادیو تلویزیون آلمان از افغانستان گزارش تهیه می کند. وی گاهگاهی به معیت نیروهای بیگانه در افغانستان به تهیه گزارش پرداخته است و البته یکی از نادر خبرنگاران غربی است که خاک افغانستان را زیر پا می گذارد. وی در سال 2009 برای تهیه گزارشی از افغانستان جایزه اتو برنر را برای گزارش انتقادی دریافت نمود و در سال 2010 کتابی تحت عنوان "کلید رمز افغانستان Afghanistan Code"، گزارشی در باره جنگ، بنیادگرائی و دموکراسی منتشر ساخت.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • ویکی لیکس همچنان افشا میکند:
    مقامات امریکایی و افغانی به طور محرمانه احمد ضیا را که زمانی معاونیت ریاست جمهوری را به عهده داشت، متهم درجه یک رشوه در کشوري که به اساس راپور ترانسپرنسی انترنشنل سومین فاسد ترین دولت جهان است, خوانده اند. آنها چندین مثال را شاهد خود آورده اند. در سال 2004، نیروهای امنیتی افغان به یک محموله ی پنهان شده ی هیروئین در نزد یک زن سویدنی پنجشیری الاصل برخوردند. قوماندان محلی، بابه جلندر بیان داشته که احمد ولی به وی تلفون کرده و تقاضا کرده که دست از افشای خیاشنه اش برداشته مواد مخدر رها شود. بابه جلندر در یک کمین در سال 2007 مورد حمله قرار گرفت و کشته شد. که مقامات دولتی طالبان را متهم به آن کردند.

    در سال 2006 غلام دسته گیر پنجشیری در یک مورد 110 پاوند هیروئین خالص را که در کپسول های روسی جابجا شده بودند در م ق ع د ش حمل می کرد، گفته می شود که این کار در سفارت روسیه تحت نظر محافظان روسی الاصل احمد ولی بوده است. و چندی قبل یک مجله ی ایرانی به نام اطلاعات هفتگی گزارش داد که نیروهای محافظ میدان هوایی دوبی چندین ملیارد دالر نقد را از جیب هایی یونس قانونی و احمد ضیا مسعود ضبط نموده اند.

    احمد ضیا و قانونی نیم ساعت را صرف کردن تا ثابت کنند که در جیب شان پول نه بلکه محموله ای از عکس های مرحوم جارج واشنگتن میباشد ووقتی که این بهانه هم کار نکرد آنها اظهار داشتند که این یک توطئه سیاسی بوده دالر ها توسط مخالفین سیاسی و فاشیستی در جیب های شان جابجا شده.
    آقای مسعود میگوید:

    "در زمان توقیف غلام دسته گیر خان پنجشیری من توسط دنیا گناه کار شدم. آیا من می توانم مسوول هر کسی که برایم کار می کند باشم؟ و این دسته گیر پنجشیری هم در طول عمر سیاسی اش برای کی کار نکرده ؟ در مورد گزارشات نیروهای میدان هوایی و توقیف فرشته جان حسرتی که هیروئین را از نزد اش توقیف کرده اند، وی سراسیمه شده، اظهار داشت: "ببین دوست من، همه خلایق میدانند که فرشته جان در هنگام مریضی اش به عنوان جاذب از پودر و هیروئین کار میگیرد, مگر این کدام کار تازه است ؟ ؟"

    احمد و خانواده اش از افغانستان در سال 1996 در هنگام جنگ طالبان با برادر ارشد شان آمر صاحب دوتا کرده گریختند. بعد از مدتی زندگی خانه بدوش در تاجکستان ، آنها به زور نیرو های امریکا دوباره به افغانستان سرازیر شدند ، جایی که 10 سال قبل توسط همین نیرو های شر و فساد چور و ویران گشته بود. وی با افتخار گفت: "من اولین فردی بودم که بعد از "فتح" افشار و غرب کابل سوار بر موکب گرامی استاد سیاف به عنوان برادر "وزیر دفاع افغانستان" به کشور مفتوحه "غرب کابل" پا گئاشتم .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس