صفحه نخست > حقوق بشر > آزادی بيان > روزنامه نگاران افغان در مرداب های سانسور!

روزنامه نگاران افغان در مرداب های سانسور!

انجمن های صنفی روزنامه نگاران چی میکنند؟
یعقوب ابراهیمی
چهار شنبه 27 آگوست 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

این مقاله را بعد از آن نوشتم که شب گذشته با یک دیپلمات اروپایی در کابل در مورد وضعیت رسانه ها و روزنامه نگاران در افغانستان جر و بحث داشتم. این آدم که مانند بسیاری خارجی ها، افغانستان را فقط از طریق چند وب سایت انترنتی و یا هم، یکی دو کتاب دست سوم و با معلومات جعلی میشناخت، هی داد میزد که افغانستان گل و گلزار است. و هی چند ماده ی قانون اساسی و قانون رسانه ها را برویم می کشید، که گویا رژیم فعلی قانونا پاسداری از آزادی بیان در افغانستان را متعهد شده است؛ بنا روزنامه نگاری وضع بدی ندارد. من با این آدم زیاد روی آزادی بیان گپ نزدم. زیرا این کاملا مشخص است، که در افغانستان آزادی بیان وجود ندارد! و این هم کاملا مشخص است، که اگر طرز فکر ات بر مذاق آن چند ریشوی که تا فرق در خرافات و ابهام عصر حجر غرق اند سازگار نه افتد، دیگر روز خوشی نخواهی داشت.

من فقط میخواستم روی وضعیت روزنامه نگاران و سانسوری که بر آنها اعمال میگردد، کمی با این آدم صحبت کنم.

در اين جا میخواهم اشاره کنم که بسیاری ها آزادی بیان را مرادف با روزنامه نگاری بحث میکنند، درحالیکه این طور نیست. آزادی بیان بعنوان یک کلیت میتواند توسط نویسنده گان، شعرا، نمایشنامه نویسان، فلم سازان... و همچنان روزنامه نگاران تمثیل گردد.

بنابرین خواستم صحبت را کمی اختصاصی تر ارایه کنم، ولی در ادامه ی بحث دریافتم که این آدم، با وجود داشتن وظیفه ی مهمی در افغانستان، آنقدر سطحی و بچه گانه صحبت میکند، که حرف هایش فقط به درد آن چند نیمچه جوان همراهش میخورند، که بی معنی ترین عباراتش را با حرکت سر تائید ميكنند.
در جریان بحث یکبار وقتی به کمک های غیر موثر خارجی ها به برخی از رسانه های فرمایشی و انواع جدید سانسور روزنامه نگاران از این طرق اشاره کردم، فورا جلو حرفم را گرفت و با هیجان گفت، "نه دیگر کافی است، شما بسیار مبالغه میکنید، این دیگر سانسور نیست."

من درین جا به یاد گفته ی ارزشمند یکی از سرمقاله نویسان روزنامه ی گاردین افتادم که می گفت " در بریتانیا آنقدر آزادی بیان وجود دارد، که اگر در برابر کاخ وینست منستر بایستی و آبا و اجداد ملكه را به باد سرزنش بگیری، هیچ اتفاقی برایت نمی افتد، زیرا در انگلستان آزادی بیان وجود دارد؛ ولی اگر در یک ستری از مقاله ات بر بساط سرمایه داری بشاشی، آنوقت دیوار های چاپ خانه ها را آنقدر بلند ميكنند، که دیگر نتوانی حتی یک شماره هم چاپ کنی."

این روزنامه نگار که بعدها زیر فشار رژیم حاکم بریتانیا مجبور به استعفا از کارش شد و باقی عمر را با دربدری به سر برد، با این چند عبارت ارزشمند خویش درست به نوع جدیدی از سانسور در کشورش اشاره میکرد. سانسوری که نه دیگر مانند گذشته با لبه های تیز گیوتین انجام میشد، بلکه سانسوری که با مکاره گی ها و شیطنت های اشرافیت نوین "دیموکراتیک" بر روزنامه نگاران اعمال میگردید.

اما افغانستان از بریتانیا متفاوت است. درین جا هم سانسور با لبه های برنده ی گیوتین و هم با شیطنت های اشرافیت نوین "دیموکراتیک" انجام می یابد. زیرا هیچ جای تردید و حتی بحث وجود ندارد، که رژیم فعلی با شدیدترین نحو گلیم سانسور و اختناق بر روزنامه نگاران را آنقدر گسترده است، که دیگر نمیشود آزادانه از ته آن تنفس کرد. دستگاه های امنیتی افغانستان که دیگر خود را "گشتاپو" و "ساواک" بر رسانه ها ساخته اند، تحمل اندکترین انتقاد رژیم را ندارند. خارجیان مستقر در افغانستان نیز با اعمال شرایط گوناگون در بدل پرداخت پول به برخی از رسانه های بی محتوا، نشرات رسانه را آنطوری سامان میدهند، که در لابلای آن به جز از تفاله ی مطبوعاتی چیز دیگری باقی نمی ماند.

خود سانسوری و نشر نوشته های فرمایشی، به دستور فلان والی یا فلان آقا، هم آنقدر زیاد و برهنه است، که دیگر حتی عادی ترین افراد بخوبی از آن واقفند. امروز همه میدانند که کی چی میکند و در کدام ولایت کدام روزنامه نگار جیره خوار کدام آقا است!

اما آنچیزی که به نظر من بیشتر مورد بحث است، این است که روزنامه نگاران افغان گرفتار نوع جدیدی از سانسور شده اند، که بوسیله ی رسانه ای که با آن کار میکنند بر آنها تحمیل میگردد. این نوع سانسور یا بوسیله ی سیاست های نا آگاهانه ی نشراتی و یا هم بوسیله ی تطمیع رسانه، بر روزنامه نگاران اعمال میگردد. البته موقف یک یا چند رسانه ای که آگاهانه و متعهدانه کار میکنند، ازین امر مستثنی است، که آن را نیز همه میدانند.
بنا در جهت دیگر؛ روزنامه نگاران یا بطور نا آگاهانه و یا هم از ترس از دست دادن شغل خویش، مجبور میشوند، مطابق فرمایش آن آقایی که نمیدانم در رأس فلان رسانه نشسته و فرمان میدهد، کار کنند.

من خوب یادم است، که یک وقتی برای یکی از رسانه های داخلی کار میکردم، که دچار نشرات فرمایشی بود. این رسانه که پول کلانی را از یکی از موسسات خارجی دریافت کرده بود، مسئول بود تا با تهیه ی گزارش از ولایات نشان دهد، که کشاورزان افغانستان از کشت تریاک نفرت دارند؛ بنا خودشان از زرع آن دست کشیده اند. بعد از بالا برای همه گفته میشد، تا درین مورد گزارشات طولانی ای تهیه نمایند.

من میدانستم که بجای گزارش دادن از فقر کشاورزان، قرضی که آنها تا فرق سر در آن غرق اند و بالاخره صد ها عوامل دیگری که کشاورزان را وادار به زرع تریاک کرده است؛ گزارش دادن از یک موضوع سطحی و بی محتوا و تا جایی هم غیر واقع بینانه، منصفانه نیست. اما از انجاییکه این رسانه خود چنین سیاستی را در پیش داشت، بنا ما باید یا همانطور کار میکردیم و یا هم آن را ترک میکردیم.

این یک مثال کوچکی از ابتدایی ترین شکل سانسور رسانه ای بر روزنامه نگار است. ولی در پهلوی آن، موارد فراوانی ازین دست وجود دارد، که بطور وحشتناکی روزنامه نگاران امروز افغانستان در منجلاب آن غرق اند.
از سوء استفاده های قومی و سیاسی رسانه ها از روزنامه نگاران که بگذریم، من موارد زیادی را سراغ دارم، که گزارشات و مقالات خوب یک روزنامه نگار بعد از رسیدن به رسانه ی مربوطه از نشر بازمانده و بعد به وی گفته شده که ازین پس باید در همچو مواردی؛ مثلا این طور گزارش داده شود. در کنار این همه، بسیاری رسانه ها با سیاست های از قبل تعیین شده ی فرمایشی از اول می فهمانند، که روزنامه نگار درجریان کارش با این رسانه باید در برابر مسایل سیاسی، اجتماعی، قومی وغیره چگونه موقف بگیرد. این وضع به نظر من بسیار کشنده و خرد کننده است؛ زیرا یک هژمونی و بیماری شبه دولتی را بر رسانه های غیر دولتی حاکم کرده و در نتیجه با حاکم ساختن روز مره نویسی، افغانستان را فاقد روزنامه نگاری تحقیقی یا به اصطلاح غربی ها روزنامه نگاری دیپلماتیک کرده است.

با این حال سوال درین جاست، که چی کسان یا ارگانهای مسئولیت دارند، که حد اقل برای جلو گیری از افزایش این نوع سانسور صدا بلند کنند.

در اکثر کشور ها نه تنها درین مورد، که تقریبا در تمام مسایل مربوط به امور رسانه ای، اتحادیه های صنفی روزنامه نگاران به عنوان هرم های فشار هم بر رژیم ها و هم بر رسانه ها نظارت دارند. این اتحادیه ها در کنار اینکه در تهیه ی قوانین رسانه ها مداخله میکنند؛ در حقیقت به عنوان مکان امنی برای روزنامه نگاران نیز بحساب می آیند. روزنامه نگار وقتی چی از جانب رژیم و چی از جانب رسانه ی مربوطه تحت فشار قرار میگیرد، به همین انجمن صنفی پناه میبرد. این انجمن ها در ابتدا تلاش میکنند تا هنگام ترتیب قوانین رسانه ای، آن طوری این قوانین را آرایش دهند، تا دیگر هیچ رسانه ای نتواند، به وسیله ی شمشیر داموکلس شغل و وسایل مشابه، روزنامه نگار را مجبور به سانسور سازد. اما در مرحله ی بعدی، اگر فشاری بر روزنامه نگار از سوی رسانه وارد میشود، آنها رسانه ی یادشده را متوجه میسازند که از مقررات تخلف کرده است. به این ترتیب، به طور غیر مستقیم هم دوام کار روزنامه نگار را تضمین میکنند و هم سانسور احتمالی رسانه ای بر روزنامه نگار را از سر راهش بر میدارند.


اما در افغانستان!

آیا اتحادیه های روزنامه نگاران میدانند وظیفه ی آنها چیست؟ آیا اینها واقعا کارشان را فراموش نکرده اند؟
به جز چند مورد سر و صدا و آنهم برای کسب شهرت، اتحادیه های روزنامه نگاران افغانستان واقعا هیچ کار نهادینه ای برای جلو گیری از سانسور به هیچ نوع آن نه کرده اند. چی رسد به اینکه سانسور را بطور کارشناسانه دسته بندی نموده و سپس در برابر آن موضع بگیرند. موقف اینها در ترتیب قوانین، بخصوص قانون رسانه ها نیز کاملا خنثی، دم دمی و تا جایی دولتی بود. برخوردشان نیز در بسیاری موارد سلیقوی، سیاسی و حتی قومی است. یک انجمن وقتی می بیند آن دیگرش در مورد مثلا لت و کوب یک روزنامه نگار موضع گرفته است، خودش یا موضع خنثی اختیار میکند و یا هم یک صد و هشتاد درجه موضع مخالف. یا وقتی یک انجمن میبیند دوام موضع گیری در زمینه ی مثلا گرفتاری یک روزنامه نگار خلاف سلیقه ی فلان نهاد یا آقایی است که آن را تمویل میکند؛ فورا آن را از تقسیم اوقات کاری اش حذف میکند. در حالیکه در همین موارد حق روزنامه نگار به طور صریح تلف شده است. بنا این امر نشان میدهد که این انجمن ها حتی در رابطه با ابتدایی ترین مسئولیت هایشان حرفه ای برخورد نمیکنند؛ چی رسد به این که چتر نجات روزنامه نگاران و آنهم در برابر رسانه ی مربوط گردند. پس روشن است که اینها یا نهادینه کار نمیکنند و یا هم سواد کار کردن بنیادی را ندارند. بنا اگر با همین متر گز کنیم، به صراحت میتوان گفت که روزنامه نگاران افغانستان در خلای یک اتحادیه ی ملی، سراسری، متعهد و حرفه ای به سر میبرند. که در این خلا گیوتین سانسور و اختناق هر روز برنده تر شده و در نتیجه روزنامه نگاران در مرداب ابهام و بلاتکلیفی پایین تر میروند. با آنکه بوجود آمدن یک نهاد حرفه ای و متعهد روزنامه نگاری شاید نتواند به سانسور و رژیم محوری رسانه ها الزاما پایان بخشد، ولی حد اقل میتواند مترسک های را که بر شوره زار روزنامه نگاری افغانستان مضحکانه پاس میدهند، از راه بردارد.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • جناب آقای ابراهیمی درود.
    فرمایشات جناب از نقطه نظر تخصصی قابل قبول اند و تشخیص شما هم درست؛ اما شما بفرمائید در آن سرزمین اندیشه ملی داریم که بعد در تداوم آن انجمنی یا اتحادیه صنفی ملی روزنامه نگاران شکل گیرد؟ و آیا تفکر و بینش ملی از نظر شما لازمه ی اول شکل گیری نهاد های ملی است یا خیر؟ در کشوری که هنوز بر سر زبان ملی توافق نداریم؛ و هر روز برای گویندگان زبان فارسی مشکل و موانع ایجاد میشود، و روزنامه نگاری برای بکار گیری واژه گان زبان مادریش تنبیه اخلاقی میشود؛ گویی او عملی غیر اخلاقی در ساحه رسمی وظیفه اش انجام داده باشد! پس نهاد ملی چگونه بنا شود و در کجا و در سایه کدام اندیشه و با استخدام و استفاده از کدام زبان در سطح ملی صاحب اختیار و اعتبار شود؟ و آیا زبان در تشکل و تقویت و پخش اندیشه ملی نقش و اهمیت دارد یا خیر؟
    در همایش انجمن بین المللی قلم، هنگام سخنرانی دکتر سیمع حامد، رئیس انجمن قلم افغانستان، از زبان آن آقا کلمه دبیرخانه ، در عوض سکرتریت بیرون میشود، یکی از اعضا انجمن که گویا فرهنگی و قلم بدست و منور هم است بلند میشود و به او میگوید او برادر چرا " ایرانی " صحبت میکنی؟ فکر کنم دوامش را خود آگاه هستید و هزار حادثه مشابه دیگر، حالا شما بفرما مثلا بنده قلم بردارم تا افکار و تصورات و برداشتم را بریزم روی کاغذ، و ناگه متوجه شوم که انبوهی از کلمات " خلاف اصول اسلامی وشرعی " ! را در نگاشتن بکار برده ام و از ترس اینکه مبادا سر و کارم با تکفیر و تهدید بیفتد،مجبور به جایگزینی کلمات و واژه های مانوس و خوشایند با کلمات برابر آن از زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری شوم، آیا این از نظر شما خود سانسوری نیست؟ و در چنین فضایی اندیشه ملی ، تفکر ملی میتواند پا گیرد و راه برود و بجایی برسد؟
    آیادر همراهی با کسانی چون حبیب الله رفیع میتوان به نهاد های مدنی و یا اصلا جامعه مدنی و حقوق و آزادی های فردی و آزادی بیان و اینها فکر کرد؟ اینجا وحدت ملی و مصالح ملی باید همانگونه تعبیر شود که همه میدانیم ورنه هیچ چیز و هیچ کس ملی و مشروع نیست. آنطرفش را خود میدانید.

    • احمد بهار جان چوپان:

      حبیب الله رفیع نوشته ها و سخنرانی های دارد جه خوب است که به استناد نوشته ها و سخنرانی هایش مستند افشایش میکردید. تا حال به سایت هایکه من دسترسی دارم و یا سر میزنم هیج نقدی از حبیب الله رفیع صورت نگرفته که مستند باشد و کامران میر هزار هم فقط با یک اتهام اکتفا کرد.

  • Ein brother kamalan ghalat naweshta and. Sanswour der her jai wajud darad. Hata der England batar az Afghanistan hust. Brother muhtaraum agar eik chaezai ra ke malumate kafy der murad an nadareid baid der murad an naueshta nakunaid. Robert Cook ke aek waqhat wazair kharaija England wa Mr Blair bud tawaset hamean Agai Baliar Kushta shud bakhatare kae gup hai zad manafaey maely wa ya saisay hukumat Blair maenawesht. Der Afghanistan man qhabul daram ke samsour hust waly bawer kan kai kamtar az her mulky daigar dunai hust.
    Dr Danish az shahar London

  • بهار چوپان عزیز،

    من با شما به کلی موافق ام. واقعا تا زمانیکه معیار هر ارزشی پیشتر از همه حلقه زدن در اطراف گله های بیولوژیک باشد، ایجاد هر نهاد مردمی ممکن نیست. اما بالاخره ما هم باید برای همین مبارزه کنیم، تا با هر قیمتی به انسان این جغرافیا بفهمانیم که "شرف شهروندی را بر ذلت گوسپندی ترجیح دهند."

  • ای برادر غم خود خور که جهان رفت به باد= هر که شرین طلبد تیشه خورد چون فرهاد
    لعنت و نفرین به استعمار گران خارجی و نوکران داخلی آن باد که نسلی دیگری را نیز تباه کردند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس