کاتب راوی روزهای دشوار
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
فیض محمد کاتب روشنگرِ ایام تاریک ملت ما بود، او بود که تاریخ سیاه ملت مان را با جان فشانی خودش نوشت؛ او را میتوان راوی روزهای دشوار دانست، روزهای که قلمها شکسته بود، روزهای که تیوری حذف عملی میگردید، روزهای که زبان در کامها چسپیده بود، دهانها باز نمیشد و سکوت... کاتب اما قلم شکسته را برداشت و با حقیقت نگاری سکوت ظلمت را شکست، و سور زندگی را دمید، او از برده بودن و آقا بودن نوشت، او تاریخ را نوشت که در آن از "دو" "روپیه" بودن انسان هزارگی خبر میدهد، کاتب با جسارت ستودنی اش از خود اثرهای به یاد گار گذاشت که راه روشن را در مقابل ما قرار میدهد. نام گذاری یک جاده به نام او "کمترین" چیزی ممکن برای احترام به آرمانهای بلند و خدمات شایسته اوست. حذف نام او از روی جاده اش، شکافهای بیاعتمادی را میگستراند!
افغانستان کشوری است که نام گذاری جادهها و اماکن اکادمیک، به نام شخصیتهای "قومی" و "محلی" در آن به یک چیز معمول تبدیل شده است، و ما شاهد تکراری این مساله بوده ایم. ما دیده ایم که جادههای داخل بزرگ شهرهای ما به نام "دیپلومات"های خارجی مسما شده است، ما دیده ایم که دانشگاه ما به نام یک "رهبر" "قومی" نام گذاری شده است، ما دیده ایم که میدان هوایی ما به نام رئیس جمهور اسبق مسما شده است. اما کاتب تاریخنگار است که تاریخ یک برههی حساس از کشور را منصفانه نوشته، و وضعیت مردم را واقع بینانه مکتوب کرده است. کاتب نه خارجی است و نه قومی نوشته است، کاتب راوی سیه روزیهای ماست، کاتب راوی دیکتاتوری امیرها است.
افغانستان امروزی مدیون نوشتههای کاتب و کاتبان است، چیطور میتوان با حیثیت چنین افراد بازی کرد؟ من حذف نام کاتب را بیاحترامی شنیع به شخصیت کاتب میدانم و به کسانی که تصور میکنند این عمل نمیتواند از اهمیت کاتب بکاهد میگویم، حرف شما درست است، اما تصور کنید اگر نام "مسعود" از جاده اش "حذف" شود چه میشود، یا اینکه نام "ربانی" از روی "دانشگاه" حذف گردد، یا اینکه "پشتون وات" تبدیل به چیزی دیگری گردد، تصور کنید و بیگوید چه غوغای برپا میشود. روشناندیشان بیرون از قوم هزاره مهر سکوت بر لب بسته اند، باید سکوت شان را بشکند و مسئولیت شان را ادا کنند و این تمامیت خواهی را با همکاری هم در نطفه خفه کنند. روشنفکر که در مقابل تمامیت خواهی سکوت کند، اسمش چیزی دیگری است، تملق گران و نان خوران به نرخ روز را روشنفکر نمیگویند.
پيامها
19 اكتبر 2014, 18:54, توسط فرهاد
این که نشد کابل پرس?! این سایت نامش « هزاره پرس» باید باشد، هیچ مانعی هم ، تغییر نام ندارد؛حیف شد آن همه شهرت نیک که آقای میر هزار ، بخاطر ارائهء یک ژورنالیزم مدرن و مطلوب ، حاصل کرد و اینک بخاطر دهن کجی مستمر به مخاطب،آنهمه ، یکسره بر باد رفت!
آقای زاهدی که جزو دبیرخانه این سایت است و در تورنتو ساکن است ، جا دارد، برای این کاهلی ها و سردرگمی ها در این رسانه ، توضیحاتی بدهد؛ چرا مرسولات « غیر هزاره ها» به سبد باطله می افتد ؟ سردبیر سایت چرا کرکره را کشیده پائین!احترام. فرهاد
20 اكتبر 2014, 02:21, توسط متین افضلیار
به کاتب هزاره ، بسیار احترام دارم. گویا قرار است به نام ایشان، خیابانی هم تخصیص یابد!
اما راستش، اینجانب نیز نقل ونظر آقای فرهاد را تایید میکنم.کم کم ، از غیبت صغرا ی جناب سردبیر،ابراز نگرانی میکنم! با درود! متین افضلیار
20 اكتبر 2014, 03:54
اين سايت دارد اصالتش را از دست ميدهد و هدف اش تغيير يافته به نظر ميرسد، اينجا داخل سايت، ازادي بيان كم كم به شعار تبديل گرديده است. نقطه نظرات نمايش داده شده، پاك ميگردد و شخص نظر دهنده نا مطلوب قلمداد ميگردد و ابراز نظر بعدي در سايت از او گرفته ميشود.
21 اكتبر 2014, 14:30, توسط سراج
صم بکم عمیا لا یعلمون!!
چرا آقای زاهدی و دیگران، پاسخ نمی دهند! جناب سردبیر کجا هستند! نکند......!
22 اكتبر 2014, 06:28
بامیان در گرو خانواده غلامعلی وحدت، والی بامیان
منبع: سایت حزب همبستگی
لیست مقرریهای اعضای خانواده و نزدیکان والی بامیان قرار ذیل است:
۱- غلامعلی وحدت سابق معین وزارت داخله و اکنون والی ولایت بامیان
۲- صفورا ایلخانی عضو ولسی جرگه در دو دور
۳- تورپیکی ایلخانی، سرپرست ریاست امور زنان بامیان، دختر کاکای وحدت
۴- عبدالرزاق ایلخانی، در گذشته قومندان امنیه بامیان و در حال حاضر مشاور قومندانی امنیه بامیان، برادر غلامعلی وحدت
۵- دوم سارن امانالله ایلخانی فرزند غلام علی وحدت، قومندان تولی شاهراه بامیان، پسر وحدت
۶- سارمن حمیدالله ایلخانی فرزند حبیبالله، آمر حوزه امنیتی بامیان، کاکای عزیزالله
۷- لومړی سارن محمد عزیز ایلخانی فرزند محمد نادر، قومندان تولی محافظ قرارگاه قومندانی امنیه بامیان
۸- لومړی سارمن محمد انور فرزند عزیزالله، قومندان بلوک رجال برجسته قومندانی امنیه بامیان، داماد وحدت
۹- سارمن نجیبالله ایلخانی فرزند محمد اسمعیل، قومندان امنیه ولسوالی سیغان، نواسه کاکای وحدت
۱۰- سمونمل محمد ظاهر مطیع فرزند محمد یعقوب، مدیر مبارزه با تروریزم، باجه وحدت
عبدالرزاق ایلخانی برادر والی
عبدالرزاق ایلخانی، در گذشته قومندان امنیه بامیان و در حال حاضر مشاور قومندانی امنیه بامیان، برادر غلامعلی وحدت
۱۱- دوم سارن حبیبالله ایلخانی ولد عزیزالله، قومندان بلوک اول قومندانی امنیه ولسوالی یکاولنگ، پسر کاکای وحدت
۱۲- لومړی سارن توفیق فرزند محمد ظاهر، آمر مبارزه با جرایم جنایی قومندانی امنیه پنجاب، پسر مدیر تروریزم (پسر باجه وحدت)
۱۳- دوم سارن ارضی حسین فرزند محمد ایوب، آمر تنظیم و مراقبت مدیرت ترافیک بامیان، محافظ وحدت
۱۴- دوم سارن الف فرزند محمد علی، عضو آمریت اطفاییه قومندانی امنیه بامیان، محافظ وحدت
۱۵- سارمن محمد حسین فرزند حسین علی، قومندان جلب و جذب بامیان، دوست صمیمی وحدت
۱۶- سمونمل چمنعلی فرزند علیجان، مدیر مبارزه با جرایم جنایی قومندانی امنیه بامیان، دوست صمیمی وحدت
۱۷- دوم سارن عبدالله ایلخانی فرزند محمد ناصر، آمر پلان مدیریت تامینات و لوجستکی قومندانی امنیه بامیان، از جمله اقارب وحدت
۱۸- دوم سارن علی جان فرزند محمد حسین، مسول جندر و حقوق بشر مدیرت عمومی پولیس مردمی بامیان، محافظ وحدت
۱۹- دوم سارن محمد کاظم فرزند محمد عزیز، آمر مبارزه با قاچاق انسان مدیرت مبارزه با جرایم جنایی قومندانی امنیه بامیان، دوست صمیمی وحدت
۲۰- لومړی سارن عبدالله فرزند محمد حیدر، آمر کشف جرایم اقتصادی مدیرت جنایی قومندانی امنیه بامیان، برادر محمد یاور غلام علی وحدت در زمان معینت تامینات وزارت داخله بود
۲۱- دوم سارن عبدالله فرزند اکبر علی، قومندان کنترول دروازههای مدیرت مبارزه علیه مواد مخدر، پسر برادر باجه وحدت
۲۲- دوم سارن نجیب الله فرزند محمد رحیم، آمر کشف مواد مخدر آمریت حوزه امنیتی بامیان، دوست صمیمی وحدت
۲۳- دوم سارن عزیزالله فرزند محمد حیدر، آمر سمت نمبر ۲ آمریت حوزه امنیتی بامیان، دوست صمیمی وحدت
۲۴- دوم سارن محمد ظاهر فرزند محمد حسین، آمر حل پرابلمهای خانوادگی آمریت مبارزه با جرایم جنایی قومندانی امنیه ولسوالی یکاولنگ، خسربره حبیبالله قومندان تولی قومندانی امنیه ولسوالی یکاولنگ بامیان
قابل ذکر است که این لیست مکمل نیست و مطمئنا تعداد دیگری از قید فهرست مذکور ماندهاند. بهطور مثال تعداد زیاد دیگر نزدیکان والی در قومندانی امنیه بامیان در بستهای ساتنمن و سرباز هستند که ممکن شمار شان به بیش از ۵۰ تن برسد.
22 اكتبر 2014, 12:19, توسط ارمان
چرا "رحمان مينه" ويا "جمال مينه" و ديگر شهرک ها, بندر ها مانند شيرخانى به نام حاکمان ويا "خوشحالان و دولتان" پشتون (ويا افغان) باشد يک سرک بنام نامى وگرامى کاتب هزاره , گذشته نگار بزرگ, نباشد?
در زمانهاى ظلم وفشار با سه شيوه دانشمندان واقيعت و حقيقت مى نوشتند: ادبيات ( نظم ونثر و درامه ) -پيشينه نگارانى فرهنگ نگاری ,فرهنگ دانشنامه نویسیکه باعث رونق و روشنگرى مى شد .
شور بختانه قله ادبيات را فارسى زبانان "شعر" را کردند و نه درامه ها را - در حاليکه درامه ها در حالت پختگى جامعه به عنوان "قله ادبيات " مى باشد - در شعر تشنج و دودلى درونى بيان مى شود و واقعيتها زير چادر شعرى گفته مى شد: مانند حافظ "واعظان که اين جلوه..." که در آن تنش و کنش و واکنشها ويا اختلافات درون قومى وبيرون قومى به نمايش گذاشته نمى شود.
و اما در درامه ها مانند درامه ها ى فردوسى همچو سياوش وسودابه, رستم وسهراب, رستم وتهمينه ,دخت شاه سمنگان , رودابه دخت مهراب شاه , شاه هندو کابلستان و زال زابلستان, اسفنديار و پسران اش بهمن و مهرنوش و آذر شاهزاده شاهنشاه ايران زمين با پايتخت آن در بلخ بيژن و منيژه و اسطورههاى ديگراش در پهلوى تشنج هاى درونى تشنج هاى بين من وتو, بين من وخدا , بين اين خانواده و آن خانواده ميان جامعه و جامعه ديگر ميان نهادها, ميان استانها و کشورها به تصوير کشيده مى شود و اسطوره (ستاره) يا قهرمان بين دو کانفلکت که هردو آن از نظر اخلاقى ارزش يکسان دارد يک آنرا گزينش وسرانجام يک راه را بگزيند.
ولى فارسى زبانها ى از دارمه ها ويا داستانهاى هومرگونه فردوسى استفاده نکردند و گفتن ههاى "که فردوسى از شاهان توصيف" را پاسخ درست ندادند بغير از شادروان استاد رفيق صادق راديو درام "رستم و سهراب", شياوش و سودابه فلم تاجيک وفلم تهمتن رستم و سهراب به مناسبت هزاره فردوسى. هندوستان , فلم خانه کپور به کارگردانى شهرام بيديکار فلم سينمايى دونيم ساعته براى نواده هندوکابل و زابل وتوران وايران توليد کرد. ستاره هاى ايرانزمين بدون اسطورههاى توران زمين معنى و مفهوم ندارند. هزاره ها نمونه برجسته از جوشش ايران وتوران زمين اند. در هزارستان زيادترين نامهاى اسطوره هاى هردو پيکر از يک تخمه وجود دارد . مانند قلعه ضحاک و کوه آهنگران.......
کتاب کاتب هزاره که اکنون به انگليسى برگردان شده واقعيت ها را رمزگشاهى مى کند و با !امضاى عبدالرحمن پشتون رفیق گرمابه و گلستان اش " تقلبهاى حاکمان پشتون را با نگارش دانشورى فشاگرى مى کند!!!!!!
به گونه نمونه تغير قصر به نام جهان نما چهلستون هندکى به قصر چهل ستون کابل!!! قصرتاريخى ١٨٠٠ ساله تاج بيک کابل که درزمان امان خان به عوض آباد وبازسازى قصرتاريخى را نابود کرد. آنها نامهاى گذشته پيشينه فرهنگى مليتهاى غيرپشتون را تغير ونابود کردند.
آغاز نقل قول
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
قصر چهل ستون کابل در زمان سلطنت شاه زمان سدوزایی (۱۷۷۰- ۱۸۴۴ میلادی برابر به ۱۱۵۹ تا ۱۲۲۳ خورشيدى , برابر به ۱۱۸۴ـ۱۲۶۰ هجرى قمرى ) در سال ۱۲۱۰ هجری قمری یعنی ۱۷۹۶ میلادی برابر به سال ۱۱۷۵ خورشیدی ساخته شده و پیش از ویرانی، از کاخهای باشکوه کابل شمرده میشد.
اين قصر چار پيشينه دارد, که به نامهاى گوناگون ياد مى شد ه است :
در سال ١٢١٠ هجری قمری ( برابر به ۱۷۹۶ میلادی برابر به سال ۱۱۷۵ خورشیدی ) به او قصر جهان نما در فراز تپه کوه هندکى [[۱] ياد مى شد. سپس بخش غربى همان کوه کوه چلستون ناميده شد:
در سال ۱۳۰۵ هجری قمری (برابر به ۱۲۶۷ خورشیدی و ۱۸۸۸ میلادی) به او در خارج **قصر هندکى** گفته مى شد.
از سالهاى حکومت ظاهرشاه بدين سو تنها به ’’قصر چهلستون’’ ياد مى شد. حتى در همين سالها منظره قصر مدرن چهلستون از تالار **تخت رستم کابل*** ديده مى شد. نامهاى تاريخى اين سرزمين از دوران امیر عبدالرحمنخان بدين سو تغير نام کردند .
احمدعلی کهزاد در پيوند به اين کاخ از کلاه فرنگی به شکل خود رستم دستان خیابان، نهال های سبز ... مى نويسد.
تخت رستم کابل که زادگاه مادر رستم داستان مى باشد و ديگر نامهاى اسطوره هاى باستانى آريانا (ايران زمين) با نامگذارىهاى مجدد عوض شدند.
در باغ تخت رستم که سپس به باغ چهلستون مسما شد تا به سالهاى ١٩٩٢ جشنهاى باستانى وب ويژه نوروز تجليل مى شد.
در تالارغار بزرگ کوه که بنام تخت رستم مشهور بود چايخانه و کبابى قرار داشت . به تماشاچیان در روزهای جشن و عید و روز هاى آخر هفته يعنى ديگر و يا پیشین(عصر بعد از ظهر) پنج شنبه و جمعه شیرنی و میوه وغ ا و نوشابه و به ویژه چاینکی (آبگوشت در غوری دوباره ترمیم شده چینی) پیشکش میشد.
چهل ستون کابل پیش از تخریب اش به دستور فریدریک رابرتس , آرل کندهار (Frederick Roberts, ۱. Earl Roberts) انگلیس فرمانده قشون مذکور برای کابل - قندهار در جنگ دوم افغان انگلیس قصر جهان نما هندکی یاد میشد. این قصر در آن زمان چهل ستون داشت.
عالمگیر دوم برای دختر خود (گوهربیگم و یا زهره بیگم) و داماد خود (تیمورشاه درانی) بر فراز تپهای از کوه هندکی ساخت که زمانشاه درانی ,نواده احمدخان ابدالی (سپس درانی) در آن زنده گی میکرد.
خانم تیمورشاه دخت عالمگیر دوم (۱۷۵۹-۱۸۰۶) از نواده بابرشاه بنیانگذار سلسله گورکانیان هند بود. این قصر هندوایرانی چهل ستون داشت که با کلاه رستم داستان خیابان (گنبد مشهور ایران زمین) پوشیده بود. به کلاه رستم داستان خیابان عمارت کلاهفرنگی و یا **کوشک** گفته میشود.
احمدعلی کهزاد در نبشته خود زير عنوان بنای قصر چهل ستون به سمت شرقی بالاحصار کابل سال ١٢١٠ هجرى قمرى را مى نامد که چهل ستون زمانشاهی عمارتی بود بلند و رفیع و مشتعل بر چهار منزل و در یکی از اطاق های منزل چهارم سریر پادشاهی گذاشته شده بود، پوشش قصر بشکل گنبد بزرگ صورت گرفته بود چنانچه آنرا (کلاه فرنگی) میخواند و به (خود رستم دستان) تشبیه میکند .
ملا فیضمحمد کاتب (١٨٦٢۔١٩٣١میلادی برابر به ۱۲۴۱۔۱۳۱۰ خورشيدى برابر به ۱۲۷۸۔۱۳٤٩ هجرى قمرى ) در کتاب خود سراج التواریخ چندين بار از هر دو قصر جهان نما , قصرجهان نما هندکى( سپس مشهور به قصر چهلستون درکابل) و قصر جهان نما تاجقرغان و يا تاشقرغان مى نويسد.
فریدریک رابرتس که لقب نجبای آرل کندهار و بارونت را گرفت امیر عبدالرحمنخان را در ۲۲ جولای ۱۸۸۰ میلادی برابر به ۱۲۵۹ خورشيدى برابر به ۱۲۹۷ هجرى قمرى به عنوان شاه در کشور هندوکش مقرر کرد.
درسال ۱۳۰۵ هجرى قمرى که برابر به ۱۲۶۷ خورشيدى و ۱۸۸۸ میلادی میشود برای پسر خود بروی آوار قصر چهلستونه جهان نما قصر بدون چهل ستون آباد کرد و نامش را از جهان نما به چهلستون تغیر داد. بخش غربی کوه هندکی به کوه چهلستون مسما شد.
عده هم گفتند که چهلستون بنام «هنده کی» هم یاد میگردید. حبیب اله خان و سپس ظاهرخان این قصر را توسعه دادند، چهارطبقه ساختند. لیلیاس انا امیلتون Dr Lillias Anna Hamilton M.D پزشک امیر عبدالرحمنخان بود واز هر دو بناها در دامنه کوه هندکی در چاردهی کابل عکسبرداری نموده بود. نانسی هاتچ دوپری دردانشنامه ایرانیکا پیرامون قصر چهلستون کابل و تغیر نامش از هنده کی، هندکی، اندکی.... به چهلستون مینویسد. این قصر دارای دو باغ داخلی و خارجی میباشد. مساحت پارک اش (باغ خارجی) تقریبا به ۳۰ جريب (تقريبا ١٢ هکتار )گفته شده است.
این قصر در حال حاضر کاملا ویران شده و شهرداری کابل قصد از نو سازی آن را دارد."پايان نقل قول
عکسها ى قصر جهان نما و يا هندکى و يا چهلستون در تارنماى جهانى ويا ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد *چهلستون (کابل) * قابل دريافت است.
http://wellcomeimages.org/inde...
http://books.google.de/books?i...
http://fa.wikipedia.org/wiki/%...(%DA%A9%D8%A7%D8%A8%D9%84)
22 اكتبر 2014, 19:17
آرمان جان، تو چه نوشتی؟ و چه میخواستی بنویسی؟
آیا خودت ازینهمه طرت و فرت سردر می آوری؟
من که سر در نیاوردم.
معذرت!
23 اكتبر 2014, 08:31
منبع: خبرگزاری بُخدی
چهارشنبه ٣٠ ميزان ١٣٩٣ ساعت ٢٢:٣٦
اداره امنیت ملی کشور اعلام کرده که عامل اصلی کشتار ۱۴ غیرنظامی که یک عروس و داماد نیز شامل آنها بود را از ولایت غور دستگیر کرده است.
طالبان پس از تفکیک قومی، ۱۴ تن را که همه از قوم هزاره بودند را با دست بسته درحالیکه به روی زمین زانو زده بودند، از پشت گلوله باران کردند طالبان پس از تفکیک قومی، ۱۴ تن را که همه از قوم هزاره بودند را با دست بسته درحالیکه به روی زمین زانو زده بودند، از پشت گلوله باران کردند
این اداره با انتشار اعلامیه ای از این شخص به نام جان محمد نامبر ده شخصی که متهم است به تاریخ ۲ اسد سال روان، چهارده غیرنظامی را که سرنشینان دو موتر بوده و از مرکز ولایت به مقصد کابل و منطقه لعل و سرجنگل در حرکت بودند را به شکل بیرحمانه گلوله باران کرده است.
طالبان پس از تفکیک قومی، ۱۴ تن را که همه از قوم هزاره بودند را با دست بسته درحالیکه به روی زمین زانو زده بودند، از پشت گلوله باران کردند.
در میان قربانیان، یک تازه داماد و عروس به شمول دو زن و یک کودک نیز شامل بودند.
این رویداد با واکنش تند، دولت، جامعه مدنی و شهروندان مواجه شد و حامد کرزی، رییس جمهوری پیشین کشور با تشکیل کمیسیون ویژه دستور تحقیق همه جانبه برای پیدا کردن عاملان این حادثه را صادر کرد.
جان محمد کیست؟
در خبرنامه اداره امنیت ملی گفته شده است که جان محمد، عضو گروه تروریستی طالبان است و مسوولیت انتقال امکانات مالی این گروه از پاکستان به ولایت غور را داشته است.
او همچنان متهم است که یک شهروند آلمان به نام ̎وانر̎ و راننده اش را به تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲ به قتل رسانده است.
جان محمد، برای شورشیان در غور، جنگ افزار و البسه نظامی نیز فراهم می کرده است.
او از افراد برجسته گروپ قوماندان فارق و ملا علاوالدین از قوماندانان برجسته طالبان در دره مرغاب ولایت غور نیز است.
این شخص در یک عملیات ویژه که از سوی ماموران اداره امینت ملی در ولایت غور راه اندازی شده بود، دستگیر شده است.
اداره امنیت ملی گفته، که جان محمد در تحقیقات ابتدایی به تمامی مواد جرمی از جمله کشتار ۱۴ غیرنظامی و مسوولیت اکمالات نظامی برای طالبان در ولایت غور را به عهده گرفته است.
23 اكتبر 2014, 12:21, توسط ارمان
آقاى بدون نام با پيام ارسال ‘شده ‘•
22 اكتبر, 19:17
با يک جمله که سر در آورى!
چرا اسم شهرها دهکده ها شهرکها سرکها جادهها خيابانها ........ به نام افاغنه ويا پشتون باشد و حاکمان افغـان و يا همچم ناله عليه نامگذارى خيابانى در کابل بنام کاتب هزاره مى شوند!
23 اكتبر 2014, 15:12
آرمان جان، چهلستون که نام پشتو نیست. پس اینهمه درد سر برای چه؟
29 اكتبر 2014, 13:28, توسط ارمان
آقاى بدون نام با پيام ارسال شده 23 اكتبر!
شما گرامى نگاريديد:
"چهلستون که نام پشتو نیست. پس اینهمه درد سر برای چه؟"
نام "چهلستون" و يا پشتو و فارسى منظور من و هم منظور بزرگ انديش کاتب هزاره نيست !!! انگيزه اصلى پيغار ويا پيگار گذشته نگار مردم سرزمين خور و "هزارستان" نام فارسى وپشتو نيست بلکه تقلبها وجعلها ودروغ و دروغبافى حاکمان پشتون وتغير نامهاى باستانى و اسطوره هاى دوهزارو ڀنجصد سا له غيرپشتون به نام حاکمان دوصد ساله پشتون! رجوع شود به مقالات دوران مهمندى و ملنگى !!! در همين تارنما
حاکمان پشتون قصر چهلستونى "جهانما" چندين صدساله دوران گورگانى بابرشاهان به خود نسبت دادند هما نگونه قصر جهان نما تاجقرغان سمنگان را که اکنون مربوط استان بلخ است ساخت اش را به زمان عبدالرحمان خان نسبت دادند. کاتب هزاره باوجود کنترل عبدالرحمان خان تقلبهاى اش را افشاگرى نموده بود. همچنان قصر تاجبيگ در چاردهى کابل پيشينه ١٨٠٠ ساله دارد که قصر خود را امان خان نواسه عبدالرحمان خان به همين نام در تپه تاجبيگ ساخت.نامهاى اسطورههاى ايران زمين و بويژه کابلستان وزابلستان مانند تخت رستم کابل را در هندکى تغير داد!!
دوست گرامى!
زبان در گام نخست هيچ پروا ندارد. سرانجام هر زبان ازخود ارزش يکسان دارد و همانگونه که از يک لطيفه پيرامون ارزشيابى زبانى نقل قول بيان مى شود زبانهاى دنيا همانند گلها در گلستان وبوستان اند. هر قدر در گلستان وبوستان گلها زياد باشد به همان اندازه گلستان زيبا وقشنگ است. زبانهاى گيتى هم چنين است و چون زبان يک پديده گوناگون است که يک بعد اش پديده فرهنگى وهنرى و ادبى مى باشد. زبان فرهنگ مى سازد و زبان نگهدار فرهنگ است.
گل چه خورد باشد و چه بزرگ چه اين رنگ باشد و آن رنگ چه سپيد و سرخ , چه لاله و نسرين چه ريحان و چه گربه خورک چه آفتاب پرست و چه شقايق همه ارزش مند است براى زنده جانها مانند زنبورعسل و دارو و درمان وروح و روان براى بشر است.
ولى يک ارزشيابى وجود دارد و آن ارزش دادن به زبان مادرى است.
کسانى که زبان مادرى خود ارزش قايل ا ند به زبان مادرى ديگران هم ارزش قايل اند. هيچ فارسى زبانى پيدا نمى کنى که يک پشتو زبان را مجبور کند که به فارسى گپ بزند. ولى برعکس چرا!!
علت اش چيست?
چرا حاکمان پشتو ن ويا حاکمان افغانان , غير افغا نان و يا غير پشتوزبان را مجبور کند که به به پشتو گپ زند.
در هر آگاهى کاريابى شرط استخدام زبان پشتو در گفتار و نوشتار مى باشد!!!!!!
ولى بنياد اين پروا ( پروا دارد = اشکال دارد= پرابلم است) در کجا نهفته است?
البته که در عشق و محبت مهرودوستى " افراطى حاکمان پشتو ن ويا حاکمان افغانان " ڀنهان است که غيرعامدانه به زبان مادرى و فرهنگ مردم پشتون نفرت دارند. يعنى اين حاکمان در مهر و عشق ورزى هم تقلب و جعل مى کنند.
دراين جا توجه شما و بويژه پشتونهاى عزيز را خواهانم که من بين حاکمان وطن فروش دولتهاى پشتون و يا افغانى و ملت ستمديده و رنجديده پشتون فرق فاحش (و تفاوت درخشان) قايل ام!
از زمان احمد خان ابدالى 1747 تا به سال 1965 ميلادى زمان پادشاهى ظاهرشاه زبان دفتر و ديوان و زبان عا م وفرامليتى , زبان فرهنگى و هنرى ....... زبان فارسى بود.
اين حاکمان ديگر نوحه و نواسه ونبيره ولخک دروازه هوتک و باريکزى و احمدزاي با زبان دربار آشنا و سخت ازپشتو دورى مى جستند. در همين سال يک جلسه بزرگ پشتونوالى برگزارکردند که فارسى را نخست "فارسى درى" و سپس تنها "درى" کوتاه نمودند .
سرانجام اين را کردند به چه دليل?
احمد خان ابدالى (از قوم پشتون) که در زير رکاب نادرخان افشار در مشهد پايتخت خراسان کبير و فارس جنرال اش بود يعنى پس از مرگ شاهنشاه اش درسال 1747 ميلادى قدرت را در قندهار بدست گرفت. پايتخت خراسان, شهرمشهد , زادگاه پسر اش تيمور مى باشد. زبان دربار در کليه کشورهاى ايران زمين از بغداد تا تاجگورگان (سرود بى بى سنم جان ام- انار سيستان ام به دروازه تاشقرغان " https://www.youtube.com/watch?...
https://www.youtube.com/watch?...
و از سغد تابه دهلى و اگره فارسى درى ويا فارسى دربارى بود.
حتى در همين سرود سيستانى و تاشقرغانى (تاجگورگان) حاکمان پشتون تقلب کردند.
اززمان احمد خان ابدالى تا به سرنگونى ظاهرشاه 1973 و داود خان 1978 زبان شاهان پشتون فارسى بود چه در کندهار و چه پس از انتقال پايتخت از آنجا به کابل. دو خانم تيمورشاه پارسيگو بودند يکى اش "گوهر نساء"و یا "گوهربیگم " و یا "زهره بیگم" شاهدوخت , سلطان عزيزالدين محمد عالمگير دوم ازسلسله بابرشاه هندو کابلستان و ديگرى نوحه نادر افشار بنام گوهرشاه ، دختر شاهرخ ميرزا نواسهً نادرافشار آمر پدر تيمور شاه!!!
درعمل حاکمان پشتون از زبان فارسى در دفتر و دربار بکار مى بردند و پشتو را تنها در نظر عوامفريبانه "زبان ملى" جلوه مى نمودند . بله زبان فارسى تنها زبان ملى نيست بلکه زبان بين المل (منظور بين ملتها ومليتها و قومهاى گوناگون حوزه فرهنگى هندو ايران و توران ( بخش اعظم هند ) کشورهاى آسيايى مرکزى با نام تورکستان وايرانزمين هم است.
حاکمان پشتون = ويا حاکمان افغانان هر تلاش و کوشش که کند تا حلقه مشترک فرهنگى هندوايران وتوران را کتمان کنند , باوجود که در اينجا و آنجا پيروزهم اند ولى پيونداين مشترک سه حوزه ( اگر سه حلقه بزرگ را باهم پيوند دهيم نکات مشترک شان را بخوبى مى بينيم) برجسته تصوير شده که انکارشدنى نيست.
مگر چرا حاکمان عليه فيلمهاى هندى وايرانى اند. و خودشان در اينطرف و آنطرف آهنگهايى اردو مى شنوند.
مگر اردو از ازدواج هندى و فارسى ساخته نشده است?
در عام از اصليت تبارى و زبانى انکار وحتى خود را هيودى مى داند - و از هندو ايرانى و تورانى بودن خود ( کشور نى بلکه حوزه هاى فرهنگى) ننگ و شرم دارند. تف (آب دهن) شان را پژوهشگران اسراييل در پشتونخواه درنزديکى ستان هزاره (Hazara Devision) بررسى کردند تا ثابت نمايند که پشتونها از قومهاى گمشده بنى اسراييل بوده باشند و ايرانى بودن شان را رد کند.
بلى حاکمان پشتون تقلب و جعل کردند.
29 اكتبر 2014, 14:00, توسط ارمان
بلى حاکمان پشتون تقلب و جعل کردند.
ولى غذا هاى حاکمان پشتون تورانى , دول وسرناى شان هندوايرانى, جشنها اسلامى و ايرانى سال نو موسيقى هندوايرانى و تورانى ......
1936 بود که پشتو را با فرمان شاهى يگانه "زبان ملى" کردند. يگانه "زبان ملى" !!! زبان رسمى اول فارسى شد. سپس تغيربه فارسى درى کرد و چندسال پس باز تغير تنها به درى شد. صفت زبان جاى اصل زبان راگرفت!!!!!!
فرمان صادر شد که در دفاتر به زبان پشتو نوشته و گفته شود . در کانونهاى آموزشى بايد به پشتو تدريس شود. تمام دستگاههاى دولتى "پرچو" (فلج ) شد . بلاخره خود دودمان محمدزى و سدوزايى و بارکزى فارسى زبان اند و از قوم پشتون ظاهرشاه و داود يک سخنرانى به پشتو نه کردند. اولين وزارت که فلج شد خود وزارت درباربود.
دولت برادران نادر غدار - ظاهر شاه به نام پادشاه - پيش مردم مسخره شد. و درهمين سال دو حرف پشتو ساخته شد. توجه خواننده گان را جلب مى کنم به اين موضوع : دو حروف پشتو عبارت از [ځ] و [ڼ] بودند که انجمن پشتو آنرا 1936درهمين سال اختراع کردند.
به بيان ديگر اين دو حروف در قرن هشتم (700-799) ميلادى نبود . در همين قرن در کشورهنوز ساسانيان حکومت مىکردند.
حروف [ځ] و [ڼ] باعث نابودى "پته خزانه" شد!!!!!
پيرامون جهل تقلب و دروغ پته خزانه
علامه" عبدالحى حبيبى به گفته خوداش در سال 1944 انتولوژى پشتون (گلچين پشتون) گزيده از گرد آورى آثاراولين شاعران زبان و ادبيات پشتو را که خودشان شاهان هم بودند يعنى شاهنامه پشتو درقندهار "کشف" کرد.
آثارشاعران اين گلچين يا انتولوژى درسال 1729 ازسوى شاه حسين هوتک جمع آورى شده که از آن نسخه درسال1886 کاپى گرفته شده است. در گزينه ها سرودهاى زبان پشتو از شاعران قرن هشتم ميلادى (700-799) تا به قرن شانزدهم ميلادى 1500-1599) نگاريده وگنجانيده شده بودند.
شاعران اين گلچين حتى پيش از شاهنامه فردوسى ( قرن دهم تا يازده هم ميلادى ) و رودکى پدر زبان وادبيات فارسى ( قرن نهم تا دهم ميلادى) زندگى مى کردند. به پندار حبيبى ادبيات نوشتارى پشتو پيش از ادبيات نوشتارى زبان فارسى نگاريده شده است. "علامه" عبدالحى حبيبى خواست ثابت کند که بلاخره زبان پشتو هم اثرى "شاهنامه گونه" پيدا کرده است که تاريخ نوشتارى کهن تر از "شاهنامه" فارسى دارد !?!
انگارکه تاريخ ادبيات مسابقه است و انگار تاريخ از آينده و يا از اين زمان به سوى گذشته روان است و نه برعکس!
تاريخ افغان را در کشور نامنهاد وقلابى مربوط به اسطوره يما yama کردند وچنين وانمود کردند که يما و جمشيد دو شخصيت اسطوروى مختلف اند. يا در حاليکه جمشيد Jamsheed فارسى و يما لاتينى است Y= J. ولى فريدون و لهراشپ و گشتاسپ وسپنديار ونوش آذر و مهرآذر نوبهار و شاه بهار و سو بهار بلخ باستان, رودابه کابل و رستم زابل و تهمينه دخت سمنگان و بزرگان با پسوند بلخى و و غزنوى و خوارزمى پيشوند ال را همه به کشور ايران تقديم کردند.
حاکمان پشتون سفرنامه , قانوننامه, آفرين نامه , شاهنامه دقيقى , شاهنامه فردوسى , نوروزنامه , روشنايى نامه مناجات نامه و شرفنامه , پنج تنتره و کليله و دمنه, هزارداستان و صدها آثار هندوايران را که مربوط و منوط فلات و حوزه فرهنگى وزبانىايران زمين مي شود به کشور ايران تقديم کردند .
براى بسيارى مردمان پشته ايران (کشورهاى آسياى مرکزى با پساوند فارسى ستان) معلوم نيست که واژہ ايران واژه زبان فارسى نو مى باشد که از واژه زبان باستانى فارسى آريانم ويا آريانا گرفته شده است. در زبان يونانى و لاتينى آريانا اکنون وجود دارد.
پسوندهاى آنا ,ا و انا پسوندهاى مکانى هندواروپايى و هندوايرانى دوران باستانى فارسى مى باشد. و "ان" (an) از فارسى جديد که قدامت يکهزار ودوصد ساله دارد. در زبان هندو اروپايى جرمن ها ( آلمانى , هالندى, دنمارکى و انگليسى ...) پسوند مکانى " en" شده است :مانند مونشن, گوتيگن گروگينگن.....
در حوزه ايران زمين و يا امپراطورى پارسا شهرها و دهات و استان ها و شهرستانها با پسوند ان که در ستان هم درج است
1- کشور ايران امروزى: زايدان, کرمان, مازنداران, خوزستان, اصفهان تهران , گيلان, کردستان , گلستان ,گرگان و به هزارها نامهاى ديگر
2- کشور نامنهاد افغانستان: لغمان و پغمان, بدخشان و سمنگان, تالقان و باميان, اروزگان, بغلان , شبرغان, چغچران و
3- کشور تاجکستان: خلتان, کوهستان بدخشان, روشان, گلستان , کوزان . رپکان ....
4-کشور اوزبيکستان: نمنگان, زرافشان .... بنا به رسم خط سريليک ان ون شده!!!
5- کشور نامنهاد پاکستان: ملتان و مردان, ناران, وزيرستان, پاکپتان,چونيان .....
6- هند و يا هندوستان: تيلنگانا, هاریانا, تارتاران, پتران, راجستان..... در هند پسوند مکانى هنوز به "ا" و "آ" ختم مى شود: کتڀا, کاکينادا, گلبارگاها, اوديشا ......
ه پندار فريب خورد گان حبيبى قصه شاعران به گونه پیر روښان اديب بزرگ زبان پشتو رحمان و شاعرشمشيردوست خوشحال خان مفت شد که تا اين زمان به عنوان اولين شعراى ادبيات نوشتارى پشتو پنداشته مى شدند و درخارج هنوزهم مى شوند. پس از نمايان شدن تقلب هم در سرزمين هاى پشتونشين.
پيدايش "علامه" عبدالحى حبيبى پژواک شيپورشادى و کست ( نغاره بسياربزرگ) اين خرسندى درکوهپاره هاى هندوکش به اهتزاز درآمد ازخوشى آن اتن ها برپاشد.
درهمين سالهاى دردبستانها وکانونهاى آموزشى ازاين گلچين درس داده مى شد که اين گنج است وباعث ا فتخار افغان ها منظورپشتونها است
اين خوش خبرى را همين "علامه" به جهان داد. وازبخش فرهنگى سازمان جهانى يونکسو درخواست کرد تا اين اثر را بگونه شهکارهاى جهانى مانند شاهنامه فردوسى در ملل متحد درج وبه رسميت شناخته شود.
سازمان فرهنگى جهانى ابرازخوشى نموده و ازدولت پشتون افغانستان که ظاهرخان شاه اش بود خواست که اصل اين انتولوژى را دراختياراين سازمان قرار دهد. عبدالرحمان پژواک نماينده ديپلوماتيک دولت پشتون درسازمان ملل بود که خودش قوانين افغانيت را نگاريده بود.
اين پيدايش به پرده نمايش انجاميد. علامه حبيبى مجبور شد وگفت که اصل اش گمشده است و ازاو يک کاپى موجود است. ايرانيستکها ( ايران شناسان و يا زبانشناسان زبانهاى ايرانى) جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان , اتاليا , ناروى و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند.
خوشى پيدايش "پته خز انه" را داد. اين خوش خبرى را همين "علامه" در سال ١٩٤٤ به جهان داد. و در کشور ناره و فريا د اتن و سرنا شد که بلاخره زبان پشتو هم اثرى "شاهنامه گونه" پيدا کرده است که تاريخ نوشتارى کهن تر از فارسى دارد !?!
اما اين خوش خبرى اندکى پس ازآن به شور خبرى و رسوايى تبديل شد.
چرا?
اما همين ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو بود که دروغ دانش ادبى را آشکار ساخت و تقلب اين علامه را بر ملا ساخت چونکه در اين "پته خزانه" از ساختارها و قواعد زبانى پس ازاصلاحات زبان پشتو در سال ١٩٣٦استفاده ش ده بود.
دانشمندان غربى ادعا کردند که دراين اثر از آوازها (دو حرف ځ و ڼ) استفاده شده که هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال باشد
" علامه" عبدالحى حبيبى مجبور شد که اين پته خزانه را به گونه کاپى در سال ١٩٧٥ بيرون کشد و اصل اش را نه .
با وجود که زبانشناس لورنس راضى شده بود که همان قسمتهاى که درآن ثبوت براى تقلب پيدا نشده همان مورد قبول دانشمن دان قرار گيرددرآن را به عنوان انتولوژى پشتو به رسميت شناخته شود.
و سازمان فرهنگى ملل متحد پته خزانه رابررسى نمايد تا در گنجينه ميراث فرهنگى بشرى قرار گ يرد اما دانشمندان ديگر ثابت ساختند که ازديدگاه املا و انشا وسبک پته خزانه به يک شيوه ادبى قرن بيستم نوشته شده است .
ولى علامه همان اصل را با خود به گور برد.
ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان(منفريد لورنس) , اتاليا (لوچى سيرينا لوىSerena ) , ناروى George() Morgenstierne و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى وچگونگى وترکيب رنگ قلم و کاغذ اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند. مجبور بودند که پڗوهش وبررسى خود را درزمينه قواعد دستورى زبانى گرامرى و شيوه نگارش وانتخاب واژه هاى زمانها ويا دورانهاى گوناگون نمايند.
دانشمندان غربى آوازها ى (دو حرف ځ و ڼ) را پيدا کردند که (هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است) در اشعار پته خزانه استفاده شده اند . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال (١٩٣٦) باشد.
د. ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان(Manfred Lorenz) , اتاليا (Lucia Serena Loi) , ناروى GeorgeMorgenstierne و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند.
1-لوچى سيرينا لوى, 1987
2-منفريد لورنس 1988
3-داويد نيل مک کنسى
4-قلندرمحمد 1988
بعضى دانشمندان اين گلچين را يک اثر ادبى anachronism اناکرونيست (غلطى هاى پيرامون رويدادها و شخصيتهاى تاريخى و پادشاهان که با دوران هاى تاريخ هماهنگى ندارند) نا ميدند.
واما يونکسو بخش فرهنگى سازمان جهانى از دولت پشتون خواست که بدون به اختيار قرار دادن اثر اصلى اين گلچين "پته خز انه" در ميراث ادبى جهان درج شده نمى تواند وهم به رسميت شناخته نمى شود.
چرا?
اما همين ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو بود که دروغ دانش ادبى را آشکار ساخت و تقلب اين علامه را بر ملا ساخت چونکه در اين "پته خزانه" از ساختارها و قواعد زبانى پس ازاصلاحات زبان پشتو در سال ١٩٣٦استفاده شده بود.
حروف ميتوانند حقيقتياب باشند ځ و ڼ) ازهمان آوان اين اثر "پته خز انه" Pata Khazana يعنى گنج پنهان مشهورشد که بازهم درآن يک زريکى نهفته است مانند تغير نام فارسى به درى مانند نامگذارى کشور به ستان افغان اناکرونيسم جعلی بودن «گنجینهٔ پنهان» پته خزانه هم درنگارش نام روزهاى هفته و تاريخ ماه ها نهفته بود. عبدالحی حبیبی از تقويم (گاهشمارى خورشيدى عمرخيام "گاهنامه بنام نوروز نامه" ) که درسترين تقويم مى باشد,استفاده نکرده بود, زيرا اين تقويم خورشيدى با صورت فلکى و يا تصويرحيوانى هماهنگمى باشد وبااين تقويم متوانيم تقويم خورشيدى به تقويم قمرى تبديل نمايم که بايد سال کبيسه مدنظرگرفته شود.
درپيوند با تقويم خورشيدى تقويم ميلادى وجوليانى در زمان پاپ گريگور درست شد که متاسفانه نامهاى ماها ويا صورت فلکى حيوانى گدوودشد.
برج فلکى حيوانى "حمل" "کوچ" که ماه اول بود در تقويم ميلادى ماه سوم شد. برج ميزان که ماه هفتم است به ماه نهم ميلادى شد باوجود ايکه "سبتامبر" درلاتينى هفت, اکتوبر 8 , نوامبر 9 و دسامبر 10 معنى مى دهند.
باهمين اسناد آشکار شد که عبدالحی حبیبی خودش و دوستانش پته خزانه را جعل و تقلب کرده است
پاياننامه و نتيجه گيرى
اگرثابت مى شد که اين گلچين قدامت پيش از شاهنامه را داراست پس اين را ثابت مى کرد که زبانهاى نو ايرانى درقرن اول و يا دوهم هجرى بوجودآمده اند ونه درقرن سوم وچارم هجرى. درپته خزانه ازآثارشعراى نام گرفته شده که آنها با حروف پشتو وفارسى کردى بلوچى (الفباى عربى) آشنا نبودند اين الفبا درقرن سوم وچهارم هجرى به کشورى آمد که او را افغانستان مى نامند
اين سياست را در اروپا سياست شترمرغى مى نامند. دراينجا شتر است و زورکه نرسيد مرغ ام . زبان شرين پشتو بدون زبان باستانى مى باشد که زبان اززبان مادرى هندوايرانى تکامل يافته است. ريشه اين زبان قشنگ درسنگ نوشته هاى پيدا شده که بسيارى اين آثار گرانبهارا گل محمدخان مهمند نابودساخت.
غلطى ويا اشتباه نمودن پديده انسانى ايست وقابل پوزش. اشتباه اگر آگاهانه باشد فريب است وفريب قابل پوزش خواستن است و نه بخشيدن
اگربه تاريخ سازى نگاه کنيم خواهيم ديد که فريب هاى بزرگ رخ داده که اين بازي دادن ها شکل منظم ستيماتيک و تقليدى (از نمونه هاى فرهنگى وحماسى ديگران تقليدشده) بخودگرفته و تقلب بازى دادن است و درنهايت جنبه نمايشى دارد. درقندهار يا کندهار که گندهارا اسکندر سکندريا ساخت اتفاقى حماسه و انتلوژى نوشته مى شود .
حماسه دوشيزه ملالى ميوند هم شکل حماسه "دخترباکره ارلويان" فرانسه که به آن ژاندارک هم گفته مى شود که باعث پيروزى سربازان فرانسه گذشت. که آن سربازان ازدوشيزه غيرت يادگرفتند.
پشتنوالى واژه پشتنوالى پس از پته خزانه ساخته شد که سند نوشتارى ارزشهاى مردمان پشتون است گردآورى آن را عبدالرحمان پژواک کردپرازغيرتوغيرتمندى ايست. البته که دوشيزه ملالى درميوند به پشتونها غيرت نبخشيد بلکه به مردمان غيرپشتون. غيرتمند در پشتونوالى درجاست.
پاکستان هم اسطوره ملاله را ساخت و آنهم گفتوشنو د تلويزونى آن دخترک با فرستاده امريک
29 اكتبر 2014, 15:17, توسط ارمان
به پاسخ پرششآقاى بدون نام با پيام ارسال شده 23 اكتبر!
آرمان جان، چهلستون که نام پشتو نیست. پس اینهمه درد سر برای چه؟
پشتونسازی
آغاز نقل قول داریوش رجبیان
تبر تقسيم هويت پارسی، بخش سوم
"همان گونه که قبلاً ذکر شد، پشتونسازی افغانستان بازتاب مو به موی ازبکسازی در مناطق وسيعی از آسيای ميانه است؛ با اين تفاوت که سردمداران اين دو جريان از اقوام مختلف بودند. ازبکسازی همراه با عنصر قوی روسسازی برای تضعيف زبان پارسی در آسيای ميانه و دور کردن آن از پارسی برونمرزی طرحريزی شده بود؛ در حالی که پشتونسازی را گويندگان يک زبان ضعيف ايرانی شرقی (پشتو) به زيان ديگر زبانهای رايج در افغانستان راه انداختهاند. هدف عمده آنها هم پارسی است؛ چون آن همچنان زبان معاشرت بين اقوام افغانستان است و در سراسر کشور، به جز از شهرکهای بسيار دوردست، قابل فهم و تکلم است.
به گفته ايرانشناس روس اورانسکی (۱۹۷۷) پارسی تا سال ۱۹۳۳ تنها زبان رسمی افغانستان بود؛ «اما در جريان دهه ۱۹۳۰ جنبشی برای ترويج پشتو و ارتقای مقام آن به عنوان زبان رسمی آغاز گرفت.» (Ulrich Ammon, Sociolinguistics)
پيشاهنگان اين روند از خاندان سلطنتی «مصاحبان» بودند که میخواستند از راه کسر مقام مهمترين زبان اين کشور (پارسی) زبان محلی پشتو را فراگير کنند. اما امکان توسعه پشتو در زمانی کوتاه وجود نداشت و اين حقيقت مانع از پرواز بلند انديشههای پشتوگرايان شد.
با وجود اين، آنها کامگار شدند تا اندازهای بر پيکر زبان پارسی آسيب رسانند و موازين پارسی افغانستان را به هم بزنند. تارنمای تاجيکستانوب قبلاً بر مبنای تحقيق اسناد محرمانه پيشين آمريکا جزئيات اين موضوع را بررسی کرده بود.
آنچه اين جا میآيد، جزئيات بيشتر فرآيند پشتونسازی و مشاهدات مختلف است که تصوير را کاملتر خواهد کرد و ميان دو جنبش ضدپارسی در دو سوی رود آمو، خطوط موازی خواهد کشيد.
ايجاد «زبانی نو» در افغانستان
ظاهرشاه، پادشاه پشتون افغانستان (۱۹۳۳-۱۹۷۳) همان دغدغههايی را داشت که حکومت شوراها در دهه ۱۹۲۰ احساس میکرد. او هم نگران افزايش نفوذ فرهنگی و سياسی ايران در منطقه بود و در نتيجه، تصميم گرفت در سال ۱۹۶۴ نام زبان را از «فارسی» به «دری» تغيير دهد که يک مترادف ادبی و صفت زبان پارسی است؛ به معنای «درباری»
بدين گونه، روند جدايی صوری پارسی به سر رسيد و جهان را شاهد يکی از مسخرهترين حقايق زبانشناختی روزگار کرد: سه «ملت» به سه «زبان» حرف میزنند که هر کدام نام خاص خود را دارد (فارسی، تاجيکی، دری) اما باز هم گويندگان آنها همديگر را به خوبی میفهمند. در همين راستا اقداماتی اداری انجام گرفت تا ۵۰ درصد همه مطالب منتشره در کشور به زبان پشتو باشد.
ساربانهای کاروان بيگانهسازی پارسی افغانستان نيز به مانند آسيای ميانه غيرتاجيک بودند. حتی تازهترين مورد مجازات روزنامهنگاران در افغانستان به خاطر کاربرد واژههای پارسی توسط يک وزير پشتون (عبدالکريم خرم، وزير فرهنگ) صورت گرفت.
دغدغه خرم بنا به توصيف خود او، نفوذ «عناصر غيراسلامی» زبان پارسی ايران در «دری» افغانستان بود؛ در حالی که صاحبان راستين زبان پارسی در افغانستان با اظهار اعتراض به وزير فرهنگ بر يگانگی «دری» و پارسی ايران تأکيد میکردند.
يعنی غيرپارسها (پشتونها) نام زبانی را عوض کردند که به طور ذاتی به آنها تعلق ندارد و اکنون تلاش میکنند يک پارسی خودساخته را با نام «دری» بر کشور تحميل کنند. اين تصوير به شدت يادآور رويدادهای آسيای ميانه در دوران شوروی است.
نقشه مناطق پارسیگوی (برگرفته از ویکیپدیا)
اصطلاحات «همگانی» پشتو
مهدی مرعشی در کتاب مطالعات پارسی در آمريکای شمالی با رجوع به دهه ۱۹۶۰ مینويسد:
«هر چند ميزان سواد به زبان پشتو در آن دوره بسيار پايين بود و پشتو همين حالا هم از پارسی عقب است، شماری از نهادها به زبان پشتو نامگذاری شدند و همه موظف شدند، صرف نظر از زبان مادریشان، مثلا به دانشگاه «پهنتون» بگويند تا زبان رسمی «دری» از «فارسی» فاصله بگيرد.»
اصطلاحات «همگانی» پشتو، به مانند پهنتون، پهنزی (دانشکده) سرنوالی (دادستانی) رغتون (بيمارستان) و غيره که اکنون توسط وزير فرهنگ افغانستان «اصطلاحات ملی» عنوان میشود، از بدعتهای «پشتو تولانه» (فرهنگستان پشتو) بود که سال ۱۹۳۶ پايهريزی شد.
اين فرهنگستان از اختيار فوقالعاده توليد و تحميل اصطلاحات و واژهها بر همه زبانهای رايج افغانستان برخوردار بود؛ در حالی که معادل آن واژهها در زبانی چون پارسی از ديرباز وجود داشت. يکی از هدفهای اين نهاد، صنع تفاوتهای هر چه بيشتر ميان «دری» و پارسی ايران بود. در همان سال زبان پشتو به عنوان زبان آموزشی بر همه مدرسهها تحميل شد؛ هر چند در نهايت اين برنامه توفيق چندانی نداشت.
«مشکل ديگر (در روند پشتونسازی) به روشنفکران و درباريان بر میگشت که به زبان پارسی – زبان سنتی فرهنگ کشور – تکلم میکردند و مینوشتند. زبان پشتوی خود ظاهرشاه ابتدايی و ناقص بود.» (Gilles Dorronsoro, Afghanistan: Revolution Unending, 1979 - 2002)
به گفته امين صيقل، «در ميانههای دهه ۱۹۶۰ تلاشهای پرتاب و تبی جهت ساختن ادبياتی به زبان پشتو بر پايه لهجه جنوبی (پکتيا) صورت گرفت. فوران ناگهانی نوشتهها در مجله بانفوذ کابل متعلق به فرهنگستان افغان که نويسنده غالبشان «رشتين»نام شووينيست پشتونی بود (ریيس فرهنگستان پشتو) پشتو را به عنوان زبانی که در سرزمين افغانستان بار آمده و به کمال رسيده است و صدسالهها پيش از ورود اسلام در اين مرز و بوم وجود داشته است، میستود و میافزود که اين زبان بعداً توسط کشورگشايان و حاکمان ستمگر مختلف سرکوب شد.» (Amin Saikal, Modern Afghanistan: A History of Struggle and Survival)
ادعاهای مشابهی عليه زبان پارسی در آسيای ميانه نيز شده است.
سياست شووينيستی پشتونسازی دستور کار فراگيری داشت. طی دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ ارتش افغانستان معمولاً پشتونهای شرقی و گلزايی را به آموزشگاههای نظامی میپذيرفت؛ چون دولت میخواست با استفاده ابزاری از آنها پشتونسازی کشور را شتاب ببخشد. در دهه ۱۹۷۰ اکثريت مطلق افسران جوان پشتون بودند. هزارهها و ازبکها ديگر اصلاً به ارتش راه نمیيافتند.
طی دوره خصمانهتر اين روند در دهه ۱۹۷۰ پخش برنامههای راديويی به زبانهای محلی قطع شد.
بنا به آماری که در کتاب امين صيقل آمده است، در نيمههای (اواسط) دهه ۱۹۷۰، هفتاد درصد مقامات بلندپايه و متوسط افغانستان در سلسله مراتب نظامی و غيرنظامی پشتون بودند.
در کشور چندقومیای چون افغانستان، سياست شووينيستی پشتونسازی مطمئناً بر تنشهای قومی میافزايد. آن گونه که يک نويسنده شوروی نوشته است، «سياست پشتونسازی ... پيش از همه به پشتونها امتيازات مشخصی میداد و سپس به آنانی که اين زبان را خوب فرا گرفته بودند.»
ظاهراً اين فرآيند با آمدن حامد کرزی به قدرت دوباره جان گرفته و وزارت فرهنگ افغانستان در پی انتصاب عبدالکريم خرم بر مسند تصدی آن به عنوان محرک پشتونسازی کشور جايگزين «پشتو تولانه» (فرهنگستان پشتو) شده است.
اما پارسی همچنان پارسی است
با وجود تلاشهای فراوان نيروهای استعماری و شووينيست، زبان پارسی به سه زبان مجزا بخش نشد. پارسی همچنان زبان اصلی مردم هر سه کشور پارسیگوست. پارسیزبانان به «هويت جداگانه دری و تاجيکی» اهميت چندانی قايل نيستند. رسانههای جهانی اين سه کشور را «جامعه پارسیزبان» مینامند.
زبان پارسی همچنان در ديگر بخشهای آسيای ميانه، جنوب غرب آسيا و خليج فارس زبان ميليونها تن ديگر است. و اين زبان منبع واژهسازی ديگر زبانهای منطقه است.
مهدی مرعشی معتقد است که اين زبان را در کل هنوز چون «فارسی» يا پارسی میشناسند. اما اکنون که پارسیگويان تاجيکستان «اهميت استقلال غيرمنتظرهشان را در میيابند و با همسايگان پارسیگويشان تجديد روابط میکنند، با معادلهای روبهرو هستند: آيا خط سيريليک را بايد حفظ کرد يا دبيره (رسمالخط) پارسی عربی بايد جايگزين آن شود؟
با ماندگاری خط سيريليک، تاجيکها در پيوند دوباره با جامعه تاريخیشان ناکام خواهند شد؛ و اين تنها جامعهای است که به روی تاجيکان کاملاً باز است. اما اگر آنها به خط پارسی عربی برگردند، مجبورند از «تاجيکی»زبانان سمرقند، بخارا و باقی آسيای ميانه ببرند. هيچ سرشماری موثقی از ديگر پارسی زبانان آسيای ميانه در دست نيست، اما شمار آنها مطمئنا میتواند با تعداد پارسیگويان خود تاجيکستان برابر باشد!» (Mehdi Marashi, “Persian Studies in North America”)
اين روزها شماری از دانشوران تاجيکستان نيز رسماً خواستار بازگشت به دبيره پارسی عربی شدهاند؛ چون به باور آنها الفبای سيريليک تاجيکستان را گرفتار بحران فرهنگی کرده و دسترسی تاجيکان به نوشتههای پارسی خارج از کشور را محدود کرده است. به نظر میرسد که بازگشت به الفبای پارسی عربی، تنها راه عملی و گريزناپذير بيرون کشيدن پارسی آسيای ميانه از انزوای ديرينه و حفظ و توسعه آن است.
نشست اخير وزيران خارجه کشورهای پارسیگو در دوشنبه و برنامه آنها برای پايهريزی اتحاد کشورهای پارسی زبان، در روسيه نگرانیهايی را برانگيخته است. روزنامه «نزاويسيمايا گازتا» چاپ مسکو مینويسد:
«ايران، تاجيکستان را جزئی از «ايران بزرگ» میداند. رو آوردن دوشنبه به تهران را میتوان با قانون ژئوپليتيکی تمايل عنصر کمزور به سوی عنصر پرزور توضيح داد. گذشته از اين، آنها مردمان همتباری هستند که زبان، فرهنگ و تاريخ مشترک دارند.»
به گفته «لنا جانسون» در کتاب ولاديمير پوتين و آسيای ميانه (۲۰۰۴) جهتگيری مجدد تاجيکستان به سوی مردم همتبارش در آينده کاملاً منطقی جلوه میکند:
«از آغاز به نظر میرسيد که تاجيکستان با زبان پارسیاش در ميان کشورهای ترکیزبان آسيای ميانه و در مجاورت با شمال افغانستان که بخش عظيمی از همتبارانش آن جا به سر میبرند، از ظرفيت بالقوه تغيير جهتگيری سياست خارجی و دور شدن از روسيه در آينده برخوردار است.»
پايان نقل قول
29 اكتبر 2014, 15:19, توسط ارمان
پشتونسازی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ریشهشناسی · پشتونوالی
زبان · ادبیات · فرهنگ
قبیلهها · پراکندگی
دودمانها (هوتکی · دودمان لودی · درّانی)
پاکستان · افغانستان
پشتونستان · پختونخوا
پشتونسازی
پَشتونسازی (که همچنین افغانسازی نیز نامیده میشود [۱][۲][۳]) اصطلاحی است که برای روندی که منجر به تغییر هویت و زبان مناطق و افراد غیرپشتون به هویت پشتون میشود اطلاق میگردد.
محتویات
۱ روشها
۱.۱ برهم زدن ترکیب جمعیتی
۱.۲ بخشنامههای دولتی
۱.۳ در بلخ
۱.۴ پیوند به بیرون
۱.۵ پینوشتها
۱.۶ منابع
روشها
پشتون شدن مردم غیز پشتون ممکن است هنگامی صورت بگیرد که مردم غیرپشتون در مناطق پشتون نشین ساکن شوند و با زبان و فرهنگ پشتون آمیخته گردند.[۴] مثلاً بسیاری از اقوام ترک تبار که در قرن هشتم و نهم میلادی در کوهای هندوکوش ساکن شدند در جمعیت پشتون آن نواحی حل گردیدند.[۵]
همچنین پشتون سازی ممکن است به روند انتقال پشتونها به مناطق غیرپشتون نشین اشاره داشته باشد.[۶] یا به شکل گسترده به فرسایش آداب و رسوم و زبان مردم غیرپشتون در نتیجه قدرت سیاسی پشتونها در افغانستان صورت گیرد.[۷]
همچنین در قرن بیستم پشتون سازیهای توسط محمد نادر شاه [۸][۹] و یا اخیراً توسط طالبان صورت گرفته است.[۱۰]
تنش برسر استفاده از واژههای فارسی دانشگاه و دانشکده در کنار واژههای پشتوی پوهنتون و پوهنزی در پیشنویس قانون تحصیلات عالی افغانستان، از مسائل جنجال برانگیز در حوزه فرهنگی افغانستان است و دانشجویان در کابل و برخی دیگر شهرها به نوشتن تابلوی دانشگاههای این کشور تنها به زبان پشتو واکنش نشان داده و علیه آن مخالفت و تظاهرات کردهاند.[۱۱]
اگرچه در قانون اساسی افغانستان زبانهای فارسی و پشتو در قوانین این کشور از جایگاه برابر برخوردارند، ولی برخی از مسئولان امور، که اکثراً پشتو زبان هستند، این برابری را در عمل مراعات نمیکنند و از آنجمله کارت هویت جدید شهروندان افغانستان که تنها به پشتو نوشته شده باعث اعتراض دریزبانان این کشور شدهاست.[۱۲]
مسعود ترشتوال، یکی ازمدافعان زبان فارسی، که استاد روابط بینالملل دردانشگاه کابل است، پس از اعتراض به این روند در رسانهها، شب ۱۵ مه ۲۰۱۱، توسط عدهای ناشناس ربوده و مسموم شد و پس از آزادی در بیمارستان بستری شد.[۱۳]
برهم زدن ترکیب جمعیتی
انجام مهاجرتهای اجباری برخی از گروههای قومی و ملیتی در افغانستان یکی از روشهای پشتونسازی بودهاست. به عنوان مثال سیاست انتقال گروههای قومی پشتون به سمت شمال افغانستان در دورهٔ صدارت محمد هاشم خان میتوان ذکر کرد.
در زمان صدارت نامبرده ریاست ناقلین در چارچوب وزارت داخله ایجاد شد که محمد گل مومند به سمت وزیر داخله ایفای وظیفه مینمود. ریاست مذکور وظیفه و تطبیق اسکان قبایل آن طرف سرحد آزاد جنوب افغانستان را در نواحی سمت شمال به عهده داشت به آرزوی آن که بتواند گروه قومی پشتون را در افغانستان توسعه بخشد. نامبرده برای تشویق هر چه بیشتر ناقلین زمینهای درجهاول نزدیک سرآب را دراختیار آنان می گذاشت.[نیازمند منبع]
همچنان در گذشته مالیاتی گزاف و کمرشکن و غیرعادلانه به نام «مالیهٔ خسبری» بالای زمینداران محلی سمت شمال توسط حکومت وقت توأم با انتقال ناقلین پشتون در آن مناطق تحمیل میشد که از عهدهٔ پرداخت آن برآمده نمیتوانستند، و ناگزیر جایداد و اراضی خود را به قیمت ارزان فروخته و از حق ملکیت خود محروم ساخته شده و مجبور ساخته میشدند تا محلات آبایی و اصلی خود را ترک کرده و در دامنهٔ کوههای خشک و لمیزرع مسکن گزین شوند.[نیازمند منبع]
بخشنامههای دولتی
در سالهای ۱۳۱۶-۱۳۱۷ خورشیدی (۱۹۳۷-۱۹۳۸ میلادی) دولت افغانستان دانشجویانی را برای آموزش دیدن در زمینه نظامی به اروپا و آمریکا فرستاد. بنا بر سیاست پشتونسازی، فرزندان مردم هزاره، قزلباش (ایرانیتبار و فارسیزبان) و شیعهها از شرکت در این دورههای آموزشی محروم شدند.[۱۴]
در سال ۱۳۱۸/۱۹۳۹ بر پایهٔ دستور دولتی زبان تدریس در همهٔ دروس مدارس سراسر افغانستان از فارسی به پشتو تبدیل شد.[۱۵] کمبود منابع به زبان پشتو و عدم آشنایی بخش بزرگی از مردم افغانستان با این زبان، باعث فلج شدن نظام آموزشی و گسترش بیسوادی شد. پس از چندین سال و اعتراضات عمومی سرانجام در زمان وزارت نجیبالله خان توروایانا، وزیر معارف وقت، آن وزارتخانه ناچار شد تدریس به زبان فارسی را به مناطق فارسیزبان افغانستان بازگرداند. از آن پس مقرر شد در مناطق فارسیزبان کلاسها و دروس به فارسی باشد و پشتو به عنوان یکی از درسها آموزش دادهشود و در مناطق پشتوزبان زبان تدریس پشتو باشد.[۱۶]
از سال ۱۳۱۸ خورشیدی برای کارمندان ورازتخانهها، بانکها و دیگر ادارات افغانستان به صورت اجباری دورههای زبان پشتو گذاشتهشد. این دورهها تا ۱۳۵۷ خورشیدی ادامه یافت ولی با ناکامی روبرو بود. کمتر کسی از فارسیزبانان که این دورهها را گذارندند قادر به نوشتن و خواندن پشتو در سطح کافی بودند.[۱۶]
در بلخ
پشتونسازی در بلخ[۱۷] در زمان امانالله شاه یکی از افراد او به نام وزیر محمدگل مهمند نایبالحکومهٔ ولایت بلخ شد. وی سیاست پشتونسازی را در این ولایت پیشه کرد و اقدامات زیر را انجام داد:
غصب ۵۰ هزار جریب زمین آبی تاجیکان و ازبکان و واگذاری آنها میان پشتونهای آوردهشده به منطقه. اختصاص مالچرها (مراتع) به پشتونها.
نابودسازی آثار تاریخی بلخ از جمله سنگنوشتهها و سنگمزارهای زرتشتی و سغدی پیش از اسلام.
سوزاندن ۲۳۷ دستنویس کهن فارسی، عربی و ترکی.
مدارس منطقه تا سال ۱۳۴۵ تنها مجاز به آموزش به زبان پشتو بودند.
تغییر بیشتر نامهای جغرافیایی منطقه از فارسی و ترکی به پشتو از جمله: چارباغ گلشن (شینکی)، دلبرجین (شلخی)، پلاسپوش (زوزان)، چهلستون (غندان)، بوینهقره (شولگره)، آدینهمسجد (چاربولک)، سمرقندیان (زرغونکوت)، کدوخانه (باندگی)، دهدراز (غشی)، چقیش (استولگی)، یولبولدی (لیندی)، کول انبونه (مندتی) و…
در آن دوره، پس از پشتونسازی نامها در ولایتهای بلخ، جوزجان، سرپل و فاریاب، هر فرد بومی که نام بومی مکانها را به زبان میآورده جریمه نقدی میشدهاست.[۱۸]
پیوند به بیرون
پشتونسازی به شیوهٔ استالینی، رادیو زمانه (فارسی)*
آشکار شدن سیاست زبانی در افغانستان در اسناد محرمانه (انگلیسی و فارسی تاجیکی)*
پینوشتها
"Afghanization". Gilles Dorronsoro. carnegieendowment.org. September 23, 2009. Retrieved 2010-09-04.
"Karzai’s Takeover Of Afghan Election Watchdog Raises Concerns". Ron Synovitz. رادیو اروپای آزاد. February 23, 2010. Retrieved 2010-09-04.
Malik, Hafeez (1987). Soviet-American relations with Pakistan, Iran and Afghanistan. Macmillan. p. 9 and 74 Extra |pages= or |at= (help). ISBN 0333408535, 9780333408537 Check |isbn= value (help). Retrieved 2010-08-23.
Banting, Erin.authorlink = (2003). Afghanistan The land. Crabtree Publishing Company. p. 14 Extra |pages= or |at= (help). ISBN 0778793354. Retrieved 2010-08-22.
"Islamic Conquest". Craig Baxter. Library of Congress Country Studies on افغانستان. 1997.
Meri, Josef W. (2006). "Sedentarism". Medieval Islamic Civilization: An Encyclopedia. Taylor & Francis. p. 713. ISBN 0-415-96691-4.
Lansford, Tom (2003) A Bitter Harvest: US foreign policy and Afghanistan Ashgate, Aldershot, Hants, England, ISBN 0-7546-3615-1, page 16: "The modern history of Afghanistan has witnessed a "Pashtunization" of the state as the customs, traditions and language of the Pashtuns have combined with the groups political power to erode the distinctive underpinnings of Afghanistan’s other groups.FN20". FN20 cites: US, Department of the Army, Afghanistan: A Country Study, 5th ed. reprint (Washington, DC.: GPO, 1985) page 108.
Rubin, Barnett R. (2002). The fragmentation of Afghanistan: state formation and collapse in the international system. Yale University Press. p. 66 Extra |pages= or |at= (help). ISBN 0300095198, 9780300095197 Check |isbn= value (help). Retrieved 2010-08-27.
Atabaki, Touraj; John O’Kane (1998). Post-Soviet Central Asia. Tauris Academic Stuides in association with the International Institute of Asian Studies. p. 208 Extra |pages= or |at= (help). ISBN 1860643272, 9781860643279 Check |isbn= value (help). Retrieved 2010-08-27.
United States, Congress, House, Committee on International Relations (2003) United States Policy in Afghanistan: Current Issues in Reconstruction (Hearing Before the Committee on International Relations, House of Representatives, One Hundred Eighth Congress, First Session, June 19 and October 16, 2003), G.P.O., Washington, DC, p. 104, ISBN 0-16-071157-6
بیبیسی فارسی: بازدید: اکتبر ۲۰۱۲.
احمد فرد، عزیز: برگهایی از فرهنگ و هنر افغانستان: اعتراض فارسیزبانان به کارت هویت جدید اتباع افغانستان که تنها به زبان پشتو است. در: رادیو فرانسه (بخش فارسی). ۱۷ آوریل ۲۰۱۱.
احمد فرد، عزیز: اختطاف یکی از مدافعان زبان فارسی. در: رادیو فرانسه (بخش فارسی). ۱۶ مه ۲۰۱۱.
پوهنیار، سید مسعود، ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان، جلد اول و دوم، پیشاور: مرکز نشراتی میوند، ۱۳۷۶-۱۳۷۵. صص۱۸۸-۱۸۹.
همان.
پوهنیار، سید مسعود، ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان، جلد اول و دوم، پیشاور: مرکز نشراتی میوند، ۱۳۷۶-۱۳۷۵. صص۱۸۸-۱۸۹.
منبع اطلاعات این بخش: کوشان، غلامحضرت، سرگذشت ملت مظلوم افغانستان در مسیر سدهٔ بیستم، افغان امریکن اسوسیسن، ۱۹۹۹، صص ۱۴۸ تا ۱۸۷.
همان. ص۱۸۷.
منابع
29 اكتبر 2014, 15:43, توسط ارمان
محمد گل خان مهمند یکی از پدران نازیسم افغانی است.
محمد گل خان مهمند - بانی ستم ملی در افغانستان است
توجه: لقب "خان" که يک لقب تورانى- گورگانى ومغولى به گونه نمونه چنگيز خان را همه حاکمان پشتون از احمدخان ابدالى تا داودخان بکار مى بردند!!!!!!!!
در زمان امانالله محمد گل خان مهمند نایبالحکومهٔ ولایت بلخ شد. وی سیاست پشتونسازی را پیشه کرد و اقدامات زیر را انجام داد
آغاز نقل قول
اين مرد وزيرمحمد گل خان مهمند نام دارد در زمان سلطنت محمد ظاهرشاه حاكم ايالت مزار بود و هنوز هم مسجدي بنام اين شخص در شهر مزار شريف واقع دروازه اي بلخ عقب كفايت ماركيت وجود دارد اين شخص براي هويت يابي پشتون ها در افغانستان كنوني كارهاي خيلي زيادي را در شمال افغانستان انجام داده است كه مي شود از آن نام گذاري مناطق تاريخي افغانستان را به زبان پشتو و شخصيت هاي پشتون نام برد و يك خيانت نا بخشودني ديگري را كه اين شخص مرتكب شده آثار خيلي گران بهاي تاريخي و ادبي زبان اوزبيكي را از اشخاص غير مسوول به قيمت هاي خيلي گزاف خريداري و به آتش كشيده و نابود كرده است تا اين كه تاريخ مردم اوزبيك را از صفحات شمال كنده باشند و بعدها براي كودكان بيچاره اي ما در مكاتب درس بدهند و بگويند كه اين اوزبيك ها و تركمنك هاي بيچاره با تاجيكك هاي بي هويت همه مهاجرند و از آن سوي مرزها آمده اند ابومسلم را ايراني معرفي كنند امير تيمور را لنگ و دزد و احمدشاه خان سرباز را بابا و ناجي و قهرمان ملت اين خيال بافي ها تا زمان حكومت طالبان ادامه يافت و در زمان طالبان به گونه اي در برخي از مناطق افغانستان از راه دين و مذهب وارد ذهن يك مشت كودك بيچاره اي مكاتب وارد ساختند تا به چشم آن ها خاك پاشيده و ذهن شان را تغير داده از تاريخ چند هزار ساله اي شان بي خبر نگهداشته شود
اسم هاي برخي از مناطق تاريخي افغانستان به زبان فارسي و اوزبيكي كه به زبان پشتو تغير داده شده
سبزوار ولسوالی / شهرستان در هرات شیندند
شافلان ولسوالی / شهرستان در هرات پشتون زرغون
قره تیپه مرز رسمی هرات با کشور ترمکنستان تورغندی
چهارباغ گلشن محله یست در شمال کشور شینکی
قلعه چه محله یست در شمال کشور اسپین کوت
بنگی آرق محله یست در شمال کشور نوی کوت
دکبرجین محله یست در شمال کشور شلخی
هزاره چقیش محله یست در شمال کشور استول گی
رحمت آباد محله یست در شمال کشور جرگی
یول بولدی محله یست در شمال کشور لیندی
ده دراز محله یست در شمال کشور غشی
قوش تیپه محله یست در شمال کشور منگولی
سمرقندیان محله یست در شمال کشور زرغون کوت
حصارک محله یست در شمال کشور اوغز
چهارسنگ محله یست در شمال کشور سلورتیگی
پلاسپوش محله یست در شمال کشور زوزان
عباد محله یست در شمال کشور دیره گی
چهل ستون محله یست در شمال کشور غندان
کودوخانه محله یست در شمال کشور باندگی
کشک عبدل محله یست در شمال کشور بانده
کول انبو محله یست در شمال کشور منده تی
قریه بهأوالدین محله یست در شمال کشور اشپوله
ایلمانی محله یست در شمال کشور وچه ونه
سلطان خوجه ولی محله یست در شمال کشور میروندی
باغ وراق محله یست در شمال کشور حاجی کوت
زاموکان محله یست در شمال کشور کاکاکوت
بنگاله محله یست در شمال کشور ورخی
آق تیپه محله یست در سرپل اسپین کی
تخت سلطان منطقه یست در شبرغان شین کوت
حسین تابین منطقه یست در شمال کشور غزگی
آقچه نمای منقطه یست در شمال کشور بتی کوت
گومک صالح منقطه یست در شمال کشور بتی
بوینی قره منقطه یست در شمال کشور شولگره
گل قشلاق منطقه یست در سمنگان جوغی
کته قشلاق منطقه یست در سنمگان جگه بانده
مینگ قشلاق منقطه یست در سمنگان زندی کوت
لرغان منقطه یست در سمنگان کلای وزیر
جوی زندان منطقه یست در سمنگان جوی ژوندون
دره زندان منطقه یست در سمنگان دره ژوندون
ضمن دستبرد نامهای تاریخی در مناطق شمالی کشور توسط محمدگل مومند، نام بعضی از محلاتیکه در شهر کابل که از قدیمها مردم کابل آنها را نامگزاری نموده بودند نیز توسط مومند و مومندیان دیگر تغییر داده شده که در زیر شمه ی از آن آمده است:
1. منطقه یی "کوته سنگی" که بنام یکی زنان شاعر بنام (بی بی سنگی) که از کابل بود، او اولین زن سیاستمدار است که توسط عبدالرحمن خان در اتاق یا کوته "سنگی" محبوس شد، منطقه ی مذکور حالا بنام "میرویس میدان" مسما گردیده است .
2. تغییر نام منطقه ی "ده بوری" به "جمال مینه".
3. تغییر نام منطقه ی "شاه شهید و سیاه سنگ" به "سیدنورمحمدشاه مینه".
4. تغیر نام منطقه ی "ده افشار" به "سپین کلی".
5. تغییر نام منطقه ی قلعه ی جرنیل به "خوشحال مینه".
6. تغییر نام قسمت های از کابل قدیم را که بنام "کوجه ی بازار ارگ، خیابان، پل خشتی، کوچی علی رضاخان، و شوربازار" یاد میشده به بنام "جاده نادرپشتون".
7. نامگزاری منطقه یی بنام "وزیرمحمد اکبرخان".
8. نامگزاری منطقه یی بنام “نادرشاه مینه".
9. نامگزای منقطه یی بنام "غازی امان الله خان".
10. نامگزاری منقطه یی بنام "احمدشاه بابا مینه".
نام گزاری بعضی از مکاتب و شفاخانه ها (بیمارستان ها) در شهر کابل بنام های:
1. لیسه خوشحال خان
2. لیسه ملالی
3. لیسه زرغونه
4 زایشگاه ملالی
5. لیسه رحمن بابا
6. لیسه نازو انا
7. لیسه حبیبیه
8. لیسه نادریه
9. لیسه وزیر فتح خان
10. شفاخانه بنام ملالی زیژنتون
11. شفاخانه بنام وزیرمحمد اکبرخان"
پايان نقل قول
۱۳۹۳/۷/۳۰
افتتاح موسسه بایزید روشان به زبان پشتو در کابل : موسسه مسلکی بایزید روشان با ابتکار وزارت امور سرحدات و قبایل و با همکاری معاونت تکنیکی وزارت معارف در تعمیر لیسه رحمان بابا افتتاح گردید.
29 اكتبر 2014, 16:01, توسط ارمان
اکنون يک کمکى سردرآوردى?????
منظور پشتونيسم است و نه زبان پشتو !!!!!
شهرها دهکده ها, کشورها , نام شخصيت ها .......اسم خاص مى باشد وبه زبان ديگر ترجمه نمى شود. ولى دانشگاه را ميتوان به پشتو ترجمه کرد و برعکس ولى "کابل" رانى!
پشتونيسم تفکر بهرترى جويانه با جنبه مليتگرايى شيونيستى وبوى فاشيستى و تفکر تجاوزشهرک سازى صيونيستى دارد . کوچ کردن اجبارى پشتونها از خاستگاه شان "پشت سليمان کوه به سوى لغمان و کابل و زابل وکهندژ (کندوز) مانند سياست دولت صيونيستى مى باشد!