صفحه نخست > دیدگاه > اسلام در پرتو دو اصل حیاتی

اسلام در پرتو دو اصل حیاتی

نجیب الله وجاهت (اکبری)
چهار شنبه 5 نوامبر 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

دو اصل برابری و برادری اصل های انسانی جهان شمول و فرامرزی هستند. به سخن دیگر این دو اصل اساس زندگی اجتماعی انسان ها را شکل می دهد زیرا لازمه تحقق عدالت اجتماعی به معنای کلی کلمه هستند و بدون تحقق این دو اصل محال است عدالت اجتماعی در جامعه ای جامه عمل بپوشد. شاید بتوان گفت اصل برادری و برابری حتی در ذات و فطرت انسانها حک شده است و انسان از آن حیث که انسان است و می تواند تشخیص بدهد به دنبال تحقق آن گام برمی دارد.

در این مقال تلاش برآن است که اسلام را در پرتو برادری و برابری مورد کاوش قراردهم یا به عبارت دیگر کنکاش این خواهد بود که رابطه اسلام با برابری و برادری که در عصر تجدد از آن به گفتمان عدالت اجتماعی(به معنای خاص) یاد می کند٬ ارزیابی شود. البته اینکه برابری و برادری را مساوی با عدالت اجتماعی بدانیم؛ خالی از اما و اگر نیست و جای بحث دارد. اما در کلیت می توانیم این ادعا را داشته باشیم. چون به باور من حجم بزرگی از بار معنایی هردو یکی هستند.
اسلام به عنوان یک دین آسمانی که منشأ الهی و ماورا طبیعی دارد٬ در شرایطی ظهور می کند که نه تنها در سرزمین ظهور آن بل در سراسر جهان از این دو اصل خبری نیست. در سرزمین حجاز نظام قبلوی افراطی حاکم است و خبری از حقوق اجتماعی و ارزش های حقوق بشری نیست. جامعه به شدت دو قطبی است و قطب متشکل از برده ها یا طبقه پایین جامعه هر روز زیر چکمه های اربابان دم می بازند.
در چنین شرایطی اسلام خودش را برای جامعه عرضه می کند و شعار برابری و برادری سر می دهد. طبیعی است که برای هر انسان با شعور و اخلاقی٬ اسلام با شعارهای از تیپ عدالت و برابری انسانها؛ با خوش آمد رو برو می شود. اسلام مشخصا برای دو گروه از انسانها نه تنها به مثابه شیلتر بلکه به مثابه آزادی و زندگی تلقی می شد. گروه اول انسانهای که دغدغه اصول اخلاقی و ارزش های انسانی داشتند. ابوبکر٬ عمر٬ سلمان و ابوذر می توانند مصداق این حرف با شند.یعنی این افراد نه برده بودند و نه مشکلات دیگر از این قبیل داشتند. از اوضاع و شرایط موجود قبیله گرایی خوشش شان نمی آمدند و اسلام را به لحاظ نظام به عنوان الترنیتیو نظام قبیله گرایی و به لحاظ اصول و آموزه ها بهتر از بت پرستی یا الحاد و یک مکتب اخلاقی یافتند. و گروه دوم بردگان و طبقه پایین جامعه که ارزش کمتر از حیوانات و اموال نزد صاحبان شان داشتند. به این ترتیب این دو گروه از اسلام استقبال کردند و شمار شان هم روز به روز افزایش یافتند تا اینکه اسلام توانست تشکیلات بسازد و دست به ایجاد حکومت بزند. نمونه اش هم می تواند امثال بلال حبشی باشند. اسلام به این قشر یک انرژی تازه تزریق می کند و چراغ امید به زندگی واقعی و آزادانه در دلشان روشن می شود. که ما هم می توانیم باشیم٬ حرف بزنیم٬ اعتراض کنیم٬ نظر بدهیم و در یک کلام زندگی کنیم. پس در این مقطع شعار برادری و برابری کمک بس بزرگ و ارزنده ای به اسلام کرده است. حتی تحقق عینی مسئله برادری در قالب برادری انصار با مهاجرین به پیامبر اسلام کمک کرد تا اساس حکومت اسلامی و امت اسلامی را در مدینه پایه گذاری کند. این امری خیلی بزرگ است و نمی توان آن را فرو کاست و تقلیل داد به این و آن.
شرایط جهان هم دست کم برای توده ها بهتر از شرایط حجاز نیست. امپراطوری بزرگ روم به کمک فیؤدال های ظالم و قدرت طلب و با همکاری و کسب مشروعیت کلیسا اجازه رشد و توسعه برای جامعه اروپایی نمی دهد و به حفظ حالت موجود تلاش می کند.
اوضاع در ایران نیز همسان وهمگون با اروپا و حجاز پیش می رود. یعنی حکومت مشغول حیف و میل و خوش گذرانی خود است و کوچک ترین توجهی به وضع مردم نمی شود. توده ها از وضع نابسامان جامعه٬ از فساد٬ ظلم و تبعیض طبقه ای نابود کننده به سطوح آمده و شاید منتظر منجی نجات بخش است. استدلال دکتر شریعتی در این زمینه کاملا بجا و منطقی بنظر می رسد. که لشکر اسلام در جنگ با ایران با مردم ایران طرف نیست بلکه با حکومت طرف است. مردم از حکومت استبدادی ساسانیان بیزار است و از تبعیض و تضاد طبقاتی رنج می برد. این مردم با شنیدن شعار برابری و برادری در واقع گمشده شان را در اسلام پیدا می کنند. توده های ایرانی خودشان را آماده پذیرش اسلام کرده اند. اینست که امپراطوری قدرت مند ساسانیان به سادگی توسط اعراب مسلمان از پا در می آیند و ایران به این سادگی توسط لشکر اسلام تسخیر می گردد.
می بینیم که نهضت اسلامی حول محور اصل برادری و برابری شکل می گیرد برای تحقق آرمان هایش جهاد می کند و به پیروزی می رسد. به سخن دیگر اصل برادری و برابری عامل وحدت و اتحاد مسلمانان است. بعد از پیروزی های اولیه و گسترش اسلام اما دیده می شودکه نه تنها این شعارها تحقق نمی یابد که به باد فراموشی سپرده می شود به جای شان دو باره همان اندیشه های تبعیض آمیز و رابطه منفی مادام مادون با یک ترانسفورماسیون و تغیر چهره حاکم می شود. مطابق با اصلی که پیرامون نهضت و انقلاب در جامعه شناسی وجود دارد٬ نهضت ها و انقلاب ها انرژی ای را که در زمان انقلاب برای تغییر جامعه صرف می کند و تلاش و جهدی که برای تحقق آرمان های مثبت از خود نشان می دهد٬ بعد از پیروزی؛ آن را صرف حفظ حالت موجود به نفع خود و سرکوب نیروها ی مخالف می کند. در اسلام هم این اتفاق افتاده است. یعنی اسلام بعد از پیروزی های اولیه و به اصطلاح امروزی بعد از ماه عسل ٬‌ دچار سرنوشتی شد که انقلاب ها و نهضت های دیگر شده است. به این معنی که در جامعه اسلامی پسا پیروزی اصل برابری و برادری دیگر به کلی به خصوص از جانب حکام و خلفای اسلامی فراموش شده و به یک رؤیا مبدل گشت. علمای اسلام نیز جز تعدادی اندکی به جای مسایل کلیدی اجتماعی مصروف احکام و مسایل فردی شدند.
اینگونه با گذشت زمان اصل برابری و برادری که سبب کسب دست آوردها و افتخارات بزرگی برای مسلمانان شد٬ در جوامع اسلامی جایشان را به اصل برتری خواهی و تبعیض آ ن هم به شکل افراطی اش دادند. بعد از آن دگردیسی وشکل گیری اندیشه های برتری طلب و تبعیض آمیز افراطی درون دینی است که اسلام از یک طرف پارچه پارچه می شود و از طرف دیگر حکومت های اسلامی که شکل می گیرند٬ حکومت های مستبد و توتالیتر هستند. هر مذهبی خودش را برحق دانسته و ادعای راهروی درست پیامبر را پیدامی کند. این نگاه با گذشت هر روز افراطی تر و جزمی تر می شود تا اینکه مذاهب و فرق مختلف پیرو یک دین همدیگر را لعن و تکفیر می نمایند. حتی کار به جایی می رسد که گروه هایی در خشن ترین فرم و وحشی ترین حالت مثل طالبان٬‌ القاعده و بد تر از آن دو٬ داعش امروز با یک خوانش من درآوردی حیوانی از اسلام ظهور می کنند و اعمال ضد انسانی شان را به نام دین توجیه می کنند. ( می بینیم که تفاوت کار از کجاست تا به کجا) .

برتری خواهی و باورهای تفوق خواهانه فی نفسه مشکل ساز است. زیرا سبب تفرقه و گسست می شود. رویکردی نیست که بشود از آن دفاع کرد و یا آن را تجویز نمود بلکه یک رویکرد منفی که به جای مقصد به ترکستان منتهی می شود.

نظر متن قرآن در باب برتری یا تساوی انسان ها کاملا واضح و آشکار است . از منظر قرآنی برتری گروهی و اجتماعی وجود ندارد. در فردیت اما هرکه با تقوا تر است گرامی تر است. ما در هیج جای متن مقدس نمی توانیم آیه ای را بیابیم که اشخاص و یا یک گروه اجتماعی را بر اساس سلایق و علایق شان حتی اگر این سلایق و علایق مرتبط به خوانش از باورهای دینی باشد ٬برتر بشمارد. بلکه بر عکس صریحا می گوید معیار برتری انسانها تقوا است. پس وجود نگاه برتری خواهانه در میان مسلمانان یک امر منفی و من درآوردی است که باید از میان برداشته شود. مسلمانان اگر می خواهند به اتحاد و اتفاق برسند که آرزوی دیرینه شان است می بایست این واقعیت آشکار را بپذیرفته و درصدد تحقق آن بر آیند. یعنی احیای اصول برابری و برادری و تامین عدالت اجتماعی یک بار دیگر می تواند اتحاد بین المسلمین را زنده کند نه فقه و احکام. این دو کارکرد های خودش را در حوضه مربوطه اش دارد.

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • وطندار شما یا به خواب رفته و یا اینکه از دنیا بیخبر فقط خواستید پشت کمپوتر نشسته و با نوشتن چند جمله از دیگران عقب نمانید. برادر محترم اسلام کجا و عدالت کجا. ازکدام عدالت باید نوشت ، عدالت سیافی ، گلبدینی و سایر رهبران اسلامی و یا عدالت ط البانی که صد ههموطن بیگناه را سر میبرند و یا ازعدالت گروه اسلامی داعش که جنایات دوران خلفای صدر اسلام را در قرن بیستیکم تکرار میکنند تآاسلام ناب محمدی راپیاده کنند

  • با درود و عرض حرمت خدمت دانشمند گرامی جواد !
    باور کن دوست گرامی که من چند بار خواستم برای این نویسندۀ محترم آقای اکبری همان مواردی را که شما برایش نوشته اید بنویسم و از ایشان خواهش کنم که هر گاه اشتهای نوشتن مقاله ویا مطلبی در نزدتان پیدا شد لطفا قبل از اینکه قلم را بر میدارید یک بار اقلا به همین ماشین جست و جو گر گوگل سری بزنید و ببینید که دیگران در مورد آن موضوع چه چیزهایی نوشته اند. آنگاه افکار خود تان را با افکار دیگران مقایسته و مقارنه گرده ببینید اگر شما چیز تازه یی برای گفتن ونوشتن داشتید دست به قلم برده بنویسید و الا بیهود ه با عث اتلاف و قت خود و دیگران نشوید.
    امیدوارم جناب اکبری صاحب ناراحت نشوند و در آینده مطالب تازه تری به رشتۀ تحریر در آورند در ضمن از ایشان خواهشمندم که اگر زحمت نباشد مقالۀ مرا که عنوانش در پی عنوان مقالۀ خودشان قرار دارد یک بار مرور نموده ممنون سازند
    مؤفق باشید
    عزیز یاسین

  • دوست محترم یاسین عزیز سلام و احترامات.
    یک جهان ممنون از ابراز نظر تان در مورد تبصره من در باره مقاله آغای اکبری. من واقعن همه مقالات پر مفهوم و مستند تان را چندین بار تکراری می خوانم و باید اعتراف کنم که مسایل زیادی را ازورای آن اموخته ام.امید با ادامه نوشتن مقالات تان ما و هزاران هموطن عزیزما را مستفید سازید.
    موفق وکامگار باشید
    جواد

  • تشکر از آقای اکبری که بخشی از حقایق دین مقدس، کامل و انسان ساز اسلام را بیان فرموده اند، از دوستان گرامی ام خواهش میکنم که اسلام را از روی خودش بشناسند که جز با مطالعه واقعی ممکن نیست، نه از روی داعش یا طالبانی که ساخته غیر مسلمانان است
    . صمیم صارم

  • دوست گرانقدر صمیم صارم سلام
    جون میدانم که اگر با نوشتن لینک و یا عنوان مقاله شما را به مطلع شدن از نقطه نظر خویش ارجاع نمایم شما به خود زحمت نخواهید داد تا آنرا پیدا و مطالعه نمایید ، لذا متن مقاله یی را که در رابطه به برخورد پیامبر اسلام با دگر اندیشان نوشته ام در اینجا برایتان در ج مینمایم و از شما صمیمانه خواهشمندم تا آنرا به دقت و بدون عقده و تعصب مطالعه و در جایگاه یک انسان با وجدان سر درگریبان برده خودتان قضاوت نمایید

    اسلام ناب محمدی
    نوشتۀ عزیز یاسین
    از آنانی که در رابطه به عقائد مذهبی به طور عام و در رابطه به عقائد اسلامی به طور خاص در توهم به سر میبرند و هنوزههم از چنبرۀ ازخود بیگانه گی وتحجرفکری رهایی نیافته اندو اعمال شنیع ووحشیانۀ گروهها و دسته های تروریست و دهشت افگن اسلامی را خارج ازدائرۀ اسلام ناب محمدی میدانندصمیانه درخواست مینمایم تا مطلبی را که تحت این عنوان درج گردیده است مطالعه فرمایند تا بدانند که اسلام نام محمدی چگونه بوده است!..

    *****
    آنانی که در رابطه به عقائد مذهبی به طور عام و در رابطه به عقائد اسلامی به طور خاص در توهم به سر میبرند و هنوزههم از چنبرۀ ازخود بیگانه گی وتحجرفکری رهایی نیافته اند ، بادیدن جنایات و دهشت افگنی ها و وحشی گریهای اسلامستها و گروهای جناتیکار و تروریست اسلامی ، مگویند : اینان نمیتوانند نماینده گان اسلام حقیقی باشند و می افزایند که اینان یک مشت تروریست و دهشت افگن هستند ، اینان نه تنها مسلمان بلکه انسان هم نیستند ، اینان یک مشت آدمهای وحشی وچپاول گر هستند وغیره وغیره... ومیگویند : اسلام حقیقی و اسلام ناب محمدی دعوت به عدالت ، إنصاف ، برادری ، محبت ، همزیستی مسالمت آمیز و چیزهای دیگری از این قبیل مینماید...و مثالهایی از آیات قرآن و گفته های رهبرمسلمانان جهان محمد بن عبدالله نیز میآورند . مثلا ، میگویند : اسلام گفته است : انماالمؤمنین إِخوَةٌفاصلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُم ... والصُّلحُ خَیرٌّ ... و أَمرُهُم شُوری... وبا تأکید خاطر نشان مینمایند که هیچیک از غزوات محدی و هیچیک از حروب و جنگهای اسلامی که تا کنون به وقوع پیوسته است ، تجاوزی نه بلکه تدافعی بوده است ، وغیره و غیره
    از این دوستان که در همچو یک توهم وتاریکی خطرناک و مأیوس کننده قرار گرفته اند باید پرسید : خوب دوستان عزیز ، گیریم که اسلامیستها وأعضای سازمانهای تبه کار اسلامی مانند القاعدة و جُندالله و سپاه صحابه و طالبان و غیره ، مسلمان نی و شما که خواهان صلح و همزیستی مسالمت آمیز و أخوت اسلامی هستید ؛ مسلمان و نماینده گان حقیقی اسلام و محمد و الله هستید . سؤال ما از شما اینست :
    اسلام حقیقی که همان احکام صریح قرآن و سنت ویا کارنامه های " پیامبرِ " اسلام محمد بن عبدالله بوده ودر مجموع " اسلام ناب محمدی " نامیده میشود ، با چه کسانی میخواهد در صلح وصفا و همزیستی مسالمت آمیز به سر برد ؟ با چه کسانی دوستی و محبت میورزد ؟ با چه کسانی از انصاف کار میگیرد ؟ در چه مواردی از عدالت جانبداری مینماید ؟ کیها را باهم برادر میداند ؟

    مگر نه اینست که این ارزشهای " والا " و این آرمانهای ملکوتی ، در بهترین صورت قابل تصور آن ، تنهاو تنها در برابر کسانی قرار است رعایت شود که مسلمان هستند و « لا اله الا الله محمد رسول الله » میگویند ؟ واما آنانی که این دین واین باور وعقیده را نمی پذیرند ویا بعد از پذیرش و پی بردن به نواقص و خلا های آن، آنرا رد مینمایند واز دائرۀ نفوذش پا برون مینهند ، " کافر " و " ملحد " و " مرتد " نامیده شده و قتل ، تروروبُریدن گردنها یشان مجاز و بلکه واجب شمرده شود ؟!

    چنانکه در آیت یکصد و نود و یکم سورۀ البقرة آمده است :
    وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ ﴿191﴾
    ترجمه : و هر كجا بر ايشان دست‏يافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند آنان را بيرون برانيد [چرا كه] فتنه [=شرك] از قتل بدتر است [با اين همه] در كنار مسجد الحرام با آنان جنگ مكنيد مگر آنكه با شما در آن جا به جنگ درآيند پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد كه كيفر كافران چنين است.
    وهمین طور در آیت هشتادو نهم سورۀ نساء گفته شده است :
    وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا ﴿89﴾
    ترجمه : همان گونه كه خودشان كافر شده‏اند آرزو دارند [كه شما نيز] كافر شويد تا با هم برابر باشيد پس زنهار از ميان ايشان براى خود دوستانى اختيار مكنيد تا آنكه در راه خدا هجرت كنند پس اگر روى برتافتند هر كجا آنان را يافتيد به اسارت بگيريد و بكشيدشان و از ايشان يار و ياورى براى خود مگيريد.

    مگر نه اینست که آنانی که الله و محمد را با دلائل و براهین منطقی و مستدل وعلمی رد مینمایند و نمی پذیرند ، به نامهای کافر و مرتد و ملحد ومحارب با خدا و غیره بایستی محاکمه و إعدام شوند و سرهایشان از تنه هایشان با کمال قساوت و بی رحمی جداشود و ...؟! چنانکه در آیت دوصد وهفده سورۀ البقرة آمده است :
    يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿217﴾
    ترجه : از تو در باره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى‏پرسند بگو كارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بيرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهى] بزرگتر و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگتر است و آنان پيوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى‏شود و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.

    مگر نه اینست که اسلام" عزیز" پیروان ادیان دیگر را مشرک و کافر و نجس و منفور پنداشته محاربه با ایشان را جائز و حتی واجب میشمارد و کشتار ایشان را تجویز میدهد؟ چنانکه در آیت بیست و هشتم سورۀ التوبه آمده است :
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿28﴾
    ترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند پس نبايد از سال آينده به مسجدالحرام نزديك شوند و اگر [در اين قطع رابطه] از فقر بيمناكيد پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خويش بى‏نياز مى‏گرداند كه خدا داناى حكيم است.

    مگر آیا اینطور نبوده است که آنانی که میخواسته اند در همان دین أجدادیشان که در بسیاری حالات خداپرستانه نیز بوده است ، باقی بمانند ، به نام أهل ذمه ، می بایستی جزیه پرداخته به ذلتها و زبونی ها و حقارتهای گوناگون تن میدادند؟ چنانکه در آیت بیست نهم سورۀ التوبة گفته میشود :
    قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿29﴾
    ترجمه : با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانيده‏اند حرام نمى‏دارند و متدين به دين حق نمى‏گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست‏خود جزيه دهند

    مگر آیا این محمد بن عبدالله نبوده است که در نخستین إقدام رهزنانه و مسلحانۀ خویش علیه أهالی مکه ، عبدالله بن جحش را در رأس یک گروه هشت نفری از مهاجرین به شمول سعدبن أبی وقًّاص، وبه منظور گرفتن راه کاروان تجارتی مکِّیان ، و آنهم در نخستین روز ماههایی که جنگیدن درآن ممنوع بود ، به منطقۀ نخله واقع در نیمه راه طائف ومکه فرستاد تا بالای کاروان یاد شده حمله نموده آنرا را بربایند و به مدینه بیاورند ونامش را بگذارند " جهاد في سبیل الله " و " غنیمت گرفتن از کفار " ؟! که در نتیجۀ این یورش رهزنانه و این دزدی مسلحانه، قافله سالار آن کاروان به نام عَمرو بن الحَضرَمي کشته و دوتن دیگر به نامهای عثمان بن عبدالله و حَکَم بن کیسان اسیر شدند و نوفل بن عبدالله توانست ازچنگ مهاجمان مسلمان فرارنماید... ودر فرجام این دزدی مسلحانه که در نوع خود بی سابقه بود ودر گسترۀ عنعنات و رسم و رواجهای قبیلوی آنزمان بسیار شرم آورو خائنانه به حساب می آمد ، محمد به منظور توجیه و تبرئۀ این عمل ننگین ، به مثابۀ عذری بدتر ازگناه ، برای خویش آیت دوصد وهفدهم سورۀ البقرة راگویا نازل کرد که در بالا آنرا تذکر داده ایم. و از آنجا که بر شمردن همه تفصیلات و جزئیات این عمل ننگین و چپاول گرانه در حیطۀ این مقال نمی گنجد ، خواننده گان عزیزی که خواهان آگاهی بیشتر در زمینه باشند میتوانند به صفحات 82 الی 85 جلد دوم سیرة النبي تألیف أبی محمد عبدالملک بن هشام که مشهورترین و مؤثق ترین شرح حال محمد بن عبدالله به حساب می آید مراجعه فرمایند.

    مگر این محمد بن عبدالله نبود که به منظور تحمیل عقائد و باورهای زورگویانۀ خویش بالای أعراب و یهودیان ساکن مدینه راه إرعاب و دهشت افگنی را در پیش گرفته و فرهنگ ترورو تصفیۀ جسدی مخالفین وکشتن بی رحمانۀ اسیران جنگی را در لفافه یی مقدس نهادینه و مروج ساخت و پیروانش تا همین اکنون به گونه یی افتخار آمیزو در حقیقت بی شرمانه آنرا إدامه میدهند؟! چنانکه درهمان سالهای حیات محمد اشخاصی چون کعب بن الأشرف ، سلام بن أبی الحُقَیِّق ، إبن سنینة و أبوعَفَک که از رهبران وشخصیتهای سرشناس قبائل یهودی بودند و با او مخالفت میورزیدند و نیز شاعرزنی به نام عصما بنت مروان که در هجو او شعر میسرود و همچنان رُفاعة بن قیس الجُشَمی از زعمای قبائل قیس که در صدد صف آرایی و رزمیدن علیه محمد بود و عَبهلة الأسود العنسی که یکی از رهبران ردَّة ( ترک کننده گان اسلام ) و مدعی پیامبری و ایجاد دین دیگری غیر از اسلام بود و جنبشی نیرومند، شبیه جنبش مُسَیلِمۀ ( کذاب ) رابه راه انداخته بود ، همه به دستور وی و ضمن عملیاتهای حساب شدۀ تروریستی به قتل رسیدند. و همانگونه که در همه تاریخهای اسلامی و غیراسلامی و همه سیرة النبی ها درج گردیده است، محمد بن عبدالله این به إصطلاح پیام آور صلح و صفا ومحبت واین نمونۀ انسان دوستی ومهرورزی ؛ با کمال قساوت و سنگدلی نضر بن الحارث و عُقبة بن أبی مُعیط را که از اسیران جنگ بدر بودند بی رحمانه وناجوانمردانه هنگام عودت از ساحۀ جنگ به مدینة و به جرم آنکه آنان در هنگام موجودیت محمد در مکه وی را إستهزاء و تمسخر نموده بودند، به دست علی بن أبیطالب وعاصم بن ثابت بن أبوالأفلح سپرد تا آنان را گردن زنند واین شمشیر زنان نامدار اسلام با افتخار و مباهات تمام فرمان فرمانده أعلی خویش محمد بن عبدالله راعملی نموده سرهای آن دو انسان اسیر را درحالی که دستهایشان بسته بود سنگدلانه از تنه هایشان جدا وبه حیاتشان خاتمه بخشیدند و این رویداد المناک نخستین چراغ سبز و نخستین مجوزی بود که محمد در کشتار بیرحمانۀ اسیران جنگی از خود به جا گذاشت و مسلمانان راستین ویا به گفته یی دیگر پیروان خط اسلام ناب محمدی از آن زمان تا کنون بیشرمانه به آن مبادرت میورزند . از همه جالب تر اینکه پس از آنکه محمد در حضور یارانش فرمان داد تا عُقبة بن أبی مُعیط را گردن زنند او ملتمسانه و نا امیدانه گفت :ای محمد ! کودکانم کي را خواهند داشت ؟! ومحمد که سراپایش را کینه و بغض و حس انتقامجویی فرا گرفته بود ، گفت : النار ! به این معنی که آتش دوزخ به داد آنها خواهد رسید.( * )

    پس کجاست آن دوستی و محبت که شما عزیزان آنرا به اسلام نسبت میدهید و دلهای خویش را به آن خوش داشته نمیخواهید چشمانتان را بگشایید و حقیقت را که به یقین بسیار تلخ وخیلی درد آور ورنج دهنده است با چشمان خویش نظاره کنید ؟!

  • جواد گرامی! بنظر می رسد جناب عالی تاریخ را خوب مطالعه نکرده است. این که پدیده ای٬ جریانی٬ مکتبی و یا دینی بروفق سلایق شخصی بنده و شما نباشد و یا گروه های رادیکال وافراطی کارهایشان را با آن توجیه کند٬ دلیل و جواز نمی شود واقعیت های اجتماعی و تاریخی را انکار کنیم و یا نادیده بگیریم. شما هر چه بگویید واقعیت تغییر نمی کند. با این کار مثل کودکی هراسناک فقط چشم مان را می بندیم به این فکر که دیگران ما را نمی بیند.
    جناب عزیز یاسین! من مطلب شما را خواندم در آن چیزی نیافتم که راه گشا باشد ویا تحلیلی واقع بینانه ای ارائه نداده اید. با آن هم من به نوشته تان را به دیده قدر می نگرم و به نظرتان احترام قایلم ولی فکر نمی کنم جناب عالی این حق را داشته باشد که نظرش را بر کسی دیگر تحمیل کند. در ضمن نوشته تان را کلی گویی بیش نمی دانم که با آسیب غرض آمیخته است. آیا شما واقعا تمام آیات قرآن را که مربوط به موضوع تان می شود خوانده کنار هم قرار داده و نتیجه گرفته اید. نه فقط آیه هایی را بیرون از زمینه اصلی شان گزینش نموده اید. اگرنوشته من مطبوع طبع شما نیست مشکلی ندارد. من هم اصراری برقبولاندن آن ندارم و قصد مجادله را هرگز. این موضوع که کی در خواب است و کی بیدار و اهل تحقیق و مطالعه بعد ها شاید روشن شود.

    آنلاین : http://http://www.kabulpress.o...

  • بأسلام خدمت جناب وجاهت اكبري وبا سپاس از اينكه در نوشتهء شان عفت كلام را به وجه أحسن مراعات نموده اند !
    خواستم بدانم كه شما به چه أساسي سخنان مرا كلي گويي به حساب مي آوريد مثلا همين آخرين مورد كه گفته ام :
    . ( از همه جالب تر اینکه پس از آنکه محمد در حضور یارانش فرمان داد تا عُقبة بن أبی مُعیط را گردن زنند او ملتمسانه و نا امیدانه گفت :ای محمد ! کودکانم کي را خواهند داشت ؟! ومحمد که سراپایش را کینه و بغض و حس انتقامجویی فرا گرفته بود ، گفت : النار ! به این معنی که آتش دوزخ به داد آنها خواهد رسید.)
    كجايش را شما كلي گويي ميدانيد؟ در موارد ديگر نيز از شما صميمانه ميخواهم كه به گونه يي مشخص نشان بدهيد كه من در چه موردي كلي گويي داشته ام ودر چه موردي واقعبين نبوده ام وبه گزافه وافترا گراييده ام ؟ من به شما اطمينان ميدهم كه به خود اجازه نخواهم داد تا ديگران را وادار وملزم به پذيرش آراء ونظريات خويش بپندارم ؟
    يك بار ديگر نير از برخورد دوستانهء شما سپا س گزارم
    إرادتمند شما
    عزيز ياسين

  • چنانچه آقای حلاج هم اشاره کرده است شما این مطلب را با گرایشات چپی نوشته اید و به نظر می رسد تا حدی زیادی از مارکس و نظریه او در رابطه با دین متاثر هستید. مطلب تان را از موضع منفعلی نوشته اید نه از موضع فعالی. اینکه مارکس می گوید دین تریاک توده هاست برداشت مارکس را از دین نشان می دهد و هرگز به این معنی نیست که الزاما نقش دین معتاد کردن مردم باشد. ما نمونه های زیادی در تاریخ داریم که دین به عنوان عامل انگیزه دهی برای آزادی نقش بازی کرده است. به عنوان مثال انقلاب موفق الجزایر بر ضد استعمار فرانسه صد در صد انگیزه دینی داشت که منجر به آزادی این کشور شد. همین حالا هم مردم فلسطین با انگیزه دینی در برابر کشور قدرتمند اسرائیل برای آزادی و گرفتن حقوق انسانی شان مبازره می کنند. همین خود قوم یهود بعد از هولوکاست به چه وضع رقت باری دچار شده بود! چه عامل باعث باز تجهیز و اتحاد و قدرتمندی شان شد؟ دین حتی همین امروز که من و شما این بحث ها را طرح می کنیم یهودیان یکی از افراطی ترین اقوام عالم است. پس می بینیم حکم جمعی گرفتن از یک پدیده روش درست نیست.
    موضوع کشتار اسیران را که در آخر مطلب تان اشاره کرده اید: اولا از شما می خواهم منبع را معرفی کنید من هم مشتاق هستم آن را بخوانم. ثانیا؛ اشاره به اسیران جنگ بدر کرده اید. در بدر مگر چند نفر اسیر شدند؟ آیا همین دو که شما ذکر کرده اید یا افراد زیادی. گیریم که دو نفر کشته شدند در باره دیگران چرا حرف نمی زنید؟
    دوست عزیزم من همواره از موضع نقد حرف هایم را مطرح می کنم نه از موضع انتقاد یا ستایش محض. به لحاظ جامعه شناختی وقتی روند کلی پیروزی های اسلام را بررسی می کنیم به نتیجه ای می رسیم که من رسیده ام. من هیچ غرض شخصی و احساسی در مورد مطالبم ندارم.
    مهم تر از آن تصور من اینست که نخبگان و روشنفکران جامعه می بایست کاری انجام دهند که به اصلاح جامعه بانجامد نه اینکه مردم احساس توهین کنند که نتیجه عکس می دهد. مگر ما در افغانستان دو بار طعم این تجربه تلخ را نچشیده ایم. بار اول با غربی کردن مردم توسط امان الله که نتیج آن حکومت حبیب الله کلکانی و استبداد آل یحیی بود. بار دوم در زمان رژیم های خلق و پرچم که شاید شما بهتر درک می کنید. منظورم اینست که حرکات و تغییرات انقلابی در افغانستان جواب نداده است و نمی دهد. اول باید بستر را آماده کنیم. با کاری که تعدادی از دوستان مثل اسد بودا شروع کرده بستر آماده نمی شود. ما وظیفه داریم مردم را آگاه کنیم آن هم به روش مناسب و بگذاریم مردم خود راه شان را انتخاب کنند

    آنلاین : http://http://www.kabulpress.o...

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس