صفحه نخست > دیدگاه > هزاره ها در قاموس پروژه ناتمام ملت سازی

هزاره ها در قاموس پروژه ناتمام ملت سازی

شریف حضوری | محقق و پژوهشگر در دانشگاه جواهر لعل نهرو
يكشنبه 14 دسامبر 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

پیش در آمد
معمولا نظریه پردازان با تاثیر پذیری از محیط شروع به ابداعات در عرصه نظریه سازی می نمایند. بدین معنا که نوشته های شان برگرفته از اتفاقات پیرامون شان بوده و از ان تاثیر می پذیرد. در مطلب کنونی، بحث روی جایگاه هزاره ها در پروژه ملت سازی افغانستان خواهد بود و نیز تکرار جفا های گذشته را به بحث خواهیم نشست. پس به صورت گذرا اگر ریشه پروژه ملت سازی متاخر را به سال 2001 برگردانیم می بینیم که ساختن فیلم کابل اکسپرس در سالهای اغازین حکومت اقای کرزی، رسوایی اکادمی علوم افغانستان در سالهای واپسین ، و اخیرا غوغا سالاری بر تغییر نام جاده فیض محمد کاتب هزاره در کابل و متعاقب ان سخنان وزیر محترم فرهنگ در نفی بومی بودن مردم هزاره همه شاهدی بر تکرار جفاهای گذشته میباشد و تهدید بزرگی را متوجه وحدت و انسجام ملی می نماید که عنقریب ممکن پروژه نو بنیاد ملت سازی را با مشکل اساسی روبرو سازد . فاکتور های یاد شده نویسنده را بر ان داشت تا در نوشتار کنونی بحث نا تمام ملت سازی در کشور را که غیبت و نادیده گرفته شدن هزاره ها به وضوح در ان دیده میشود را به بحث و بررسی بنشیند.

مبانی تئوریک

مبانی تئوریک بحث پیش رو را با کمک گرفتن از مفاهیم سیاست هویتی "identity politics" به پیش خواهیم برد که نام گرفتن از پیشگامان و خبرگان این عرصه نظیر انتونی اسمیت، بندیکت اندرسون و دن ون برگه خالی از لطف نخواهد بود. چون بنیاد بحث پیشرو را ملت و ملت سازی و مفاهیم نظیر ناسیونالیسم تشکیل میدهد، ناچار خواهیم بود ، مفاهیم یاد شده را از باب معرفت شناسی به صورت علمی و دقیق بررسی نماییم. دانشمندان این رشته تعاریف مختلف از ملت و ناسیونالیسم ارائه داده است که به عنوان نمونه اندرسون در کتاب خودش ملت را اجتماع خیالی (imagined community) میداند که برساخته تخیلات و تصورات خود بشر میباشد. مکس وبر ملت را با دولت پیوند میزند و معتقد هست مجموعه انسانها وقتی ملت به شمار می اید که از خود دارای دولت باشد. اما از این میان تعریف روشن و جامع که از ملت ارائه میدهد انتونی اسمیت هست. او ملت را واحد فرهنگی میداند که دارای قلمرو خاص میباشد. نیز ملت از نگاه اسمیت دارای یک ساختار اقتصادی- اجتماعی همسان و یکدست هست که صاحب نظام قانونی- سازمانی متحد الشکل و متمایز از دیگران میباشد.

نخبگان سیاست هویتی پیشینه ملت و چگونگی پیدایش ان را با دلایل متفاوت توجیه مینمایند. از این میان سه مکتب پرایموردیالست ، پرینیالیست و مدرنیست عمده ترین شان هستند که هر کدام نظریات متفاوت به ظهور و پیدایش ملت نسبت به هم دارند. مکتب اول معتقد است که ملت شکل توسعه یافته ی از فامیل و قومیت می باشد که با گذشت زمان و با رونما شدن نیازمندی ها بزرگ و بزرگتر شده است. اینطور بر می اید که این مکتب ریشه ملت ها را اتنیک( قومیت) می داند و بر سیر طبیعی بودن ملت سازی تاکید دارد، به این عنوان که ملت ها دارای یک خون ، اجداد و نیاکان واحد میباشد. مکتب دوم روش معتدل تر را در پیش میگیرد و تاکید می نماید که در تشکیل ملت ها نقش قومیت و تکنولوژی -آگاهی بخشی به صورت یکسان تاثیر گذار بوده است. به نظر میرسد که نگاه مکتب دوم به پدیده ملت، ترکیبی از طبیعی و غیر طبیعی هست . ایندسته نه تنها بر نقش قومیت در ایجاد ملت تاکید میورزد بلکه علت های دیگر نظیر علمیت و اگاهی جمعی را در رشد و شکوفا شدن ملت بی تاثیر نمیداند. مکتب سوم که عبارت از مدرنیست هاست به این باور میباشد که پدیده ملت محصول مدرنیته هست که در قرون 16 و 17 میلادی پا به عرصه وجود نهاده است. اریک هابزباوم، ارنست گلنر و دیگر شخصیت های مدرنیست، ملت را برگرفته از مدرنیته می داند و باورمند میباشد که ملت، ماحصل انقلاب کبیر فرانسه، صنعتی سازی ،شهر نشینی، بروکراسی دولتی و سکولاریسم میباشد.

از میان تمامی مکاتب بالا و تعاریف چندین گونه، نظر نویسنده بیشتر موازین با نظریه اسمیت میباشد که معتقد است ملت ساخته و پرداخته اتنیکو سمبولیک (نماد و سمبول های قومی) میباشد. پس دیده میشود که دیدگاه اسمیت بیشتر به مکتب پرینیالیست ها نزدیک هست، چون ریشه ملت ها را هم قوم که مسئله خونی و طبیعیست میداند و هم نماد و سمبول که برساخته دست خود بشر هست را در ان دخیل می شمارد. در همین میان پدیده ناسیونالیسم نیز به جنبشی تشبیه شده هست که تلاش دارد با ایجاد صف واحد در میان ساکنان یک سرزمین، هویت تاریخی، فرهنگی،زبانی و حتی دینی مشخصی را برای انها بازتعریف نماید. دانشمندان معتقد هستند که ناسیونالیسم موتور محرکه ی برای ایجاد یک ملت میباشد. حال از دیده نباید دور نگهداشت که پروژه ناسیونالسم ممکن همگرا و ادغامی باشد یا تخریبی و خشونت گرا و همچنان امکان دارد به جدایی طلبی بینجامد.

اگر پروژه ملت سازی را به عنوان مفهوم کلی یکی از ابداعات بشر مدرن بپنداریم و نه یک سیر و تحول طبیعی پس باید اذعان نماییم که در موفقیت چنین پروژه ی سلیقه ها و عنعنات تمام عناصر اجتماع که قومیت های مختلف نیز بخشی از ان هست مد نظرگرفته شود. به صورت مشخص تر، اگر پروژه ملت سازی در افغانستان را در نظر بگیریم که موضوع این مقال نیز متوجه ان هست، میبینیم که نادیده گرفتن افتخارات و اسطوره های تاریخی و فرهنگی اقلیت های اتنیکی در کشور که هزاره ها نیز بخشی از ان هست، نه تنها چنین پروژه ی را به سر منزل مقصود خود نخواهد رساند بلکه عامل تشدید شکاف ها خواهد شد و در نتیجه نزاع و تهدید برای منافع و امنیت ملی را به ارمغان خواهد اورد. در سطور های بعد تلاش خواهیم نمود تا جواب درخور و مناسب را برای این سوال پیدا نماییم که آیا با راهکار کنونی ملت سازی که حذف اقلیت ها بویژه هزاره ها را نشانه رفته است میشود به ادغامی و همگرا بودن ان متیقن بود؟ ایا پیروزی و موفقیت این پروژه حتمیست ؟ و نیز چه تهدید ها و خطراتی در صورت اصرار بر چنین سیاست ناکام متوجه جامعه افغانستان خواهد بود؟

نقش هزاره ها در سالهای پسین و کنونی

همانطوریکه در بخش تئوری خواندیم و چنانچه شناخت که از افغانستان به عنوان کشور اقلیت ها با تنوع فرهنگ ها داریم، می توان چنین بیان داشت که پروژه ملت سازی بدون احترام به ارزش ها و افتخارات دیگر اقلیت ها به شکست خواهد انجامید. صرف با راه اندازی بوغ و کرنا های به نام وحدت ملی، بدون در نظرداشت حقوق اقلیت های اتنیکی و عدم مشارکت فعال انها در عرصه های مختلف مدیریتی کشور بر اساس اصل شایسته سالاری، راه را به جای نخواهد برد. اگر وهله های زمانی را به دوره های شاهنشاهی، مقاومت و جهاد و دوران کنونی تقسیم بندی نماییم و نقش هزاره ها را به صورت اجمالی در ان بررسی نماییم، می بینیم که هزاره ها اگر نقش شان بارز تر از دیگران نبوده کمرنگ تر هم نیست اما با کمال تاسف به نام اقلیت خاموش و گمنام ، نام درخور شئان این قوم در تاریخ معاصرافغانستان به یادگار نمانده است.در دوران سالهای استقلال طلبی و جنگ های میان انگلیس و افغانستان، سهم این مردم چه در پیاده نظام ها به نام عسکر و یا فرمانده نظامی مثال زدنیست که رشادت های شان در صحنه های نبرد و دفاع نمونه هست. اما مدال ها و نشان های عالی دولتی، امروزه به نام کسانی میباشد که از نگاه و منظر تباری به قوم هژمون وابسته هست. در دوران مقاومت و جهاد سهم شان در دفاع از دین و نوامیس و اعتلای استقلال و تمامیت ارضی این مملکت همتراز با سایر هموطنان شان هست . اما میبینیم باز هم در عرصه های گرامیداشت های رسمی نه از رهبر شهید نام گرفته میشود و نه دین شخصیت های بزرگ فرهنگی مانند فیض محمد کاتب شهیر اداء میگردد. در حال حاضر و دوران کنونی نیز هزاره ها با اینکه در عرصه های آموزشی و مدیریت، کادر های برجسته و قابل قدر را دارا میباشد اما این نیروهای فعال انسانی یا مجال قرار گرفتن در عرصه های کاری برای شان میسر نمیگردد یا نه اینکه در پست های پایین به عنوان ابزار و وسیله مورد استفاده دیگران قرار میگیرد که پیامد ان جز سرخوردگی این نیروها نخواهد بود. در نتیجه این طیف سرکش و سرخورده یا شروع به بد و بیراه گفتن به رهبران سنتی شان میکند یا مفری را برای فرار از کشور جستجو مینمایند.

خطرات سیاست های حذفی

جهانی شدن (Globalization) که دارد تهداب ها و اساسات دولت ها را دیگرگون میکند و از نو بازتعریف مینماید، دنیا را به یک دهکده کوچک شبیه ساخته است. نیز خطر بزرگی را متوجه حاکمیت و استقلال کشور ها در همه ابعاد چه اقتصادی- سیاسی و یا فرهنگی- اجتماعی کرده است. دولت- ملت ها اکنون از دو جهت با تهدید مواجه هستند، از بالا نظم نوین جهانی و سیاست های یک جانبه گرای موسسات بین الملل نظیر سازمان ملل و شورای امنیت، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، کشور ها را با مشکل مواجه ساخته است و از پایین حق خواهی خرده ملت ها (اتنیک ها) و تاکید انها بر هویت قومی شان و درخواست برای احترام به تنوع فرهنگی و زبانی تهدید باالفعل را متوجه دولت-ملت ها نموده است. پس افغانستان نیز کشور استثنایی نیست و در صورت عدم توجه به خطرات و تهدید ها، بویژه تهدید های از لایه های پایین (خرده ملت ها)، مشکلی را بر مشکلات فزاینده کنونی خواهد افزود. در صورت بی توجهی حکومت به موارد یاد شده، سناریوهای ذیل را دور از تصور نخواهیم دید. یک ، برگشت به گذشته و تاکید مفرط بر هویت اتنیکی و در نتیجه ایجاد تنش و اختلال در وحدت ملی و دامن زدن به نا امنی بیشتر در کشور. دو، احساس بیگانگی اقلیت ها در این کشور و دست یازیدن به کشور های همسایه برای رفع عطش فرهنگی و هویتی. سه، فرار از کشور و ساکن شدن در کشور های دیگر که صد البته در گذشته ها نیز موارد این چنینی کم نبوده است مانند اقلیت هزاره ها در ایران و پاکستان و ایجاد کمیونیتی بزرگ از هزاره ها در استرالیا و سایر کشور های غربی.

در اخیر از میان دو مدل ملت سازی قلمرویی یا اتنیکی، (دیگران از آن به عنوان مدل غربی و شرقی نیز یاد نموده است) بهترین الگو برای افغانستان ملت سازی با تاکید بر قلمرو(سرزمین) میباشد. با پیروی از این مدل، شهروندان و اقلیت های قومی در درون جغرافیای سیاسی بنام افغانستان متحد خواهد شد، نه اینکه برای اعاده ملت افغانستان به اقوام مشابه ان طرف مرز رجوع نمود. اگر به طور مثال پشتون ها در تلاش برای ادغام کردن پشتون های ان سوی مرز با پاکستان براید به همین منوال تاجیک ها، هزاره ها و ازبک ها همانند ان کنند، مطمئن باشیم که روزنه امید بوجود امده برای تشکیل ملت واحد در سرزمین به نام افغانستان بسته خواهد شد. زیرا با انجام چنین کاری نه تنها موفقیتی را در گذشته نزدیک نخواهیم دید بلکه با چنین رویکردی، خود را با منافع ملی دیگر کشور ها در تقابل خواهیم دید. نیز در صورت اتخاذ مدل ملت سازی اتنیکی محض، افتخارات و تاریخ و فرهنگ یک قوم بر دیگران تحمیل خواهد شد و اقلیت برتر و صاحب اقتدار دست به یکسان سازی فرهنگی، مذهبی و زبانی خواهد زد. در صورت مخالفت دیگر خرده ملت ها، هنگ ضدیت با منافع ملی نثار شان خواهد شد و اقلیت ها بیگانگان در درون کشور یادخواهد گردید. بدین ترتیب ساکنین اصلی این کشور که صده ها در این قلمرو جغرافیای بوده اند یکباره خود را بیگانه درخواهد یافت. تجربیات گذشته مبتنی با فرهنگ حذفی جز خرابی و نزاع را در این کشور به ارمغان نیاورده است پس امید با در پیشگیری سیاست تکثر گرایی ، همه برای اعتلا و ابادانی افغانستان بکوشیم.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس