صفحه نخست > دیدگاه > ...و چنین ما به حقارت رفته ایم!

...و چنین ما به حقارت رفته ایم!

برگ از تاریخ، نوشته پنجم!
میراحمد لومانی
دوشنبه 2 فبروری 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

تاریخ نگاری وابسته به حاکمیت ایران امروزی، سلسله حاکمیت غوریان، این بخش انفکاک ناپذیر تاریخ ملی ایران تاریخی را در پرده ازابهام و تحریف پیچیده و در گورستان از فراموشی ها به دفن گرفته اند. در روند از چنین تاریخ نگاری ها، بعد از فروپاشی سلسله اتراک غزنه، بلاوقفه به وقایع نویسی حاکمیت اتراک سلاچقه آعاز می گردد. این یعنی: « بنابر روایت از چنین تاریخ نگاری ها ، در محدوده جغرافیایی ایران تاریخی بعد از سقوط حاکمیت غزنه، شکل گیری امپراتوری سلجوقیان به معرفی گرفته شده است. حال آنکه واقعیت های چگونهگی سیر حوادث تاریخی، در سرزمین ایران تاریخی در گونه عینی و از چشم انداز تاریخ، از حضور قدرت مند و تاثیر گذار بیش از یک صده حاکمیت و امپراتوری غوریان حکایت ها دارد. سکوت درد آلود و حقارت بار، و یا تحریف غرض آلود در قبال حاکمیت غوریان، بیان گر شکست غرور و حمیت ملی جامعه فارس تبار؛ و در پیامد از تحمیل حقارت تاریخی بر آنان و تاریخ آنها محسوب میگردد. بن مایه های شکل گیری جغرافیای سیاسی ایران امروزی، بر بنیاد ساختار تباری ملت و جامعه فارس استوار نبوده است. این یعنی : بدنه اصلی، و یا اهرم قدرت در ایجاد ساختار سیاسی ایران امروزی، سلسله خاندان ترکتبار صفویه بوده، و این پروسه به وسیله اتراک قاجار تداوم یافته است. بدون شک برای کتله های تباری اتراک، هویت وارزشهای ملی تباری جامعه فارس به پشیزی ارزش نداشته است. هرگاه سلسله پهلوی در عرصه های سیاست و قدرت ایران امروزی به ظهور بر نه می میتابیدند؛ شاید فاجعه عظیم فرهنگی تباری جامعه فارس در دل ایران امروزی را شاهد می بودیم.

در اوج ترکتازی ها ازناحیت شمال کشور، و موجودیت سنگین حاکمیت اتراک در غزنه، جرقه های امید به تبار و هویت تاریخی پیشدادیان، کیانیان و.. در دل کوهای سربه فلک برکشیده غور به درخشیدن می گیرد... آه.. که سکوت شرم اور تاریخی در قبال این پدیده و امر مهم تاریخی، تا به کدام حد خرف شدن نسل و تبار امروزی مان را در سینه سوخته تاریخ مویه کنان به ناله که نه مینشند...

در تاریخ نگاری رسمی کشور ایران امروزی می خوانیم: « سلجوقیان طایفه و یا تیره ای از « غزها » بودند که در عصر ریاست سلجوق بن لقمان در فاصله نور بخارا و سغد و سمرقند ییلاق و قشلاق داشتند. پس از کوچ سلاچقه از ترکستان به چند و در گذشا سلجوق و اسارت یکی از پنج پسرش بنام اسرائیل به دست سلطان محمود غزنوی رهبری سلجوقیان به دست میکائیل پسر دیگر سلجوق افتاد. چون میکائیل در راه جهاد با کفار در گذشت پسرا وی به ریاست طغرل بیک از حدود جند به بخارا کوچیدند و چندی بعد چون با واکنش سامانیان روبرو گشتند و در حالی که بغرا خان نیز ان ها را زیر فشار قرار داده بود، به ترکستان رانده شده بودند، بار دیگر وارد نور بخارا شدند. در سال 429 هجری سلطان محمود غزنوی به سباشی حاجب مخصوص خوی فرمان داد تا سلاجقه را که تدریجآ در خراسان نفوذ میافتند، سرک.ب کند. حاصل این فرمان شکست قوای غزنوی و غلبه طغرل بر نیشابور بود. سلاجقه پس از تسلط بر نیشابور سه سال بعد در نبرد دندانقان سلطان محمود غزنوی را شکست دادند و هرچه بیشتر راه تسلط خود را بر تمام خراسان گشودند. پس از تسلط سلاجقه بر خراسان سه پسر میکائیل متصرفات خویش را به شکل زیر میان خود تقسیم نمودند:

1 – نیشابور تا ساحل جیحون و ماوراءالنهر، نصیب چغری یا داودشد؛
2- قهستان و جرجان سهم برادر مادری طغرل، یعنی ابراهیم نیال شد؛
3- هرات و پوشنگ و سیستان و بلاد غور را به پسر عم طغرل و چغری و بیغو که ابو علی حسن ابن موسی بن سلجوق نام داشت سپرد....»

سلسله حاکمان غوری، بیش از ان که به ارزش های مهم و بنیادین تشکل و انسجام ملی- تباری خویش پرداخته، و در راستای پی ریزی مجدد سازه های ساختار هویت ملی - فرهنگی در حوزه جغرافیایی ایران تاریخی کوشش مبذول بدارند؛ و در راستای این امر مهم و حیاتی « پایه ریزی و استحکامیت سازه های ملت و دولت سازی بر مبنای شاخصه های فرهنگی تباری» اقدام به عمل بنمایند؛ بشتر در تهاجم و اصطکاک با اتراک غزنه، و گسترش حاکمیت خویش به جانب پهنای سرزمین هند کوشش ها معطوف داشته اند. در فاصله چند گام از مرکزیت این حاکمیت، نیشابور و هرات، پوشنگ و سیستان و... در جولانگه یکه تازی های اتراک ماوراء النهر در آتش اشغال می سوزند؛ اما حاکمان غور، در سرزمین هند " منار قطب " به اعمار گرفته و هنر بزم و سماع و معماری به رخ جهانیان بر می کشند. بخش عظیمی از جغرافیای ایران تاریخی همانند ری، اصفهان و شیراز، همدان و کرمان، خجند و آذربایجان، سرزمین پهناور تاجیکستان و...در اقلیم ویران گر فراموشی تاراج در هم می شکنند. درست در پیامد از همین تغافل، پیکره های مجزا و از هم گسسته ملت فارس در راستای تاراج و تهاجم اغیار به استسهال گرفته می شوند. در پسا تاراج اعراب، و ظهور و پیدایش ایدیالوژی جدید در بستر فرهنگی ملت فارس، هیچ گاه حس و غرور شریف ملی ملت ایران تاریخی به گُل نه نشسته است. این یعنی: ماسوای قهرمان سازی های نوشتاری در شاهنامه فردوسی این تهمتن مرد دیار طوس، در عرصه تاریخ این مملکت قهرمان ملی به تمام عیار به ظهور بر نه تابیده است. جنگ جویان و سپهسالاران که در رکاب دین و مذهب از کشته هم تباران خویش گاه پشته ها ساخته اند و در محدوده دین و بخصوص مذهب خاص، مجاهدت ها نموده اند؛ آنان فقط و فقط برای یک بخش خاص از همان مذهب ممکن و یا شاید تا حدی قهرمان و ناجی محسوب گردند...

« در پهنای بیش از هزار سال تاختن و ستم روا داشتن؛ ملت و جامعه مقتدر و عزت مند " فارس" با پیشینه مفاخر جهانی همچون " کیومرث و کورش" دارا و داریوش " زردشت و دانیال" مانی و مزدک " و ده ها و صدها مفاخر ارزشمند تاریخی دیگر... در بیداد گه ستم اغیار، و در محدوده های گورستان گونه حقارت خویش، و ندانم کاری ها، و تعصب و خود بر تر بینی های حقیر و کوچک و.. به دفن گرفته شده اند..!»

در گلشن زبان و فرهنگ فارسی، هرگاه پدیده عشق، ایمان، اخلاص و ارادت شعور مند؛ توام با تعهد، حمیت و تلاش؛ در شعور و وجدان گوینده گان آن همچون اصل امانت گونه مقدس، و نوامیس گونه، به آن به جوانه بنشیند، آنگاه در ورطه بیداد ستم بیش از چندین صده افغانستان " هزاره و تاجیک " برادر گونه از یک گریبان قامت بر افراخته؛ سرود رهایی را به گویش شهد گونه و شیرین مادری به چکامه خواهند گرفت! .. و من به وقوع چنین رستاخیز عظیم در دیار و سرزمینم ایمان و باور کامل دارم!!!

در پیامد از تاختن های اتراک سلاجقه، شیبانیان ازبک ، مغولان، و امیر تیمور کورگانی، آخرین بقایای حاکمیت غوریان" فارس تبار" بر چیده گردیده، و سرزمین ایران تاریخی در زیر فشار پاشنه های سنگین اتراک و مغول در هم می شکند . عدم " آرمان- انگیزه و ایمان" توده های سرزمین ایران تاریخی در راستای عظم به ایجاد ساختار و تشکیلات حاکمیت ملی، در راستای اهداف مقدس و رهایی بخش "ملت شدن" آنان را در قبال تاختن های مکرر اتراک و مغول به زانو در آورده، و خلا و عدم ظهور و پیدایش شخصیت های ملی کاریز ماتیک و مردمی از بتن این جامعه، ستون فقرات پایداری و مقاومت انان را در هم فرو میریزد. جامعه طاعون زده، در درد خویش، و در گنداب از منجلاب تاریخی رو به پوسیدن و فنا شدن می گزارد. در پسا پیامد از ظهور و پیدایش مذاهب و ایدیالوژی های متعدد و متضاد، پیکره ایران تاریخی به قسمت های مجزا و بیگانه ازهم به قسمت گرفته میشود . و درباز تاب از این تقسیم بندی ها بخش های از ایران شرقی درروند سخت خائنانه و مخملین از پیکره هویتی ایران تاریخی، روبه مجزا شدن و بیگانه گذاشته، و در ایران غربی حاکمیت ترک تبار صفویه (907 ق) شکل می گیرد. درست در پیامد از همین تقسیم بندی ها و تجزیه شدن ها است که زمینه پیدایش اقلیم افغانستان و تاجیکستان از پیکره ایران تاریخی ممکن و مقدور می گردد. سمر قتد و بخارا همچون قطعه خونین به کام اغیار فرو می رود و مروه و گنجه و.... همچون پیکره های یتیم گونه این دیار رو به فراموشی به بیگانه شدن می گذارند...!

در پروسه از تاریخی نگاری رسمی ایران امروزی از چگونهگی کیفیت و ارزش گذاری در ایجاد و پیدایش حاکمیت سلسله صفوی چه بسا به نیکویی و تمجید یاد آوری گردیده میشود. اهمیت و ارزش ایجاد سلسله صفویه، مترادف با ظهور و پیدایش مجدد سرزمین ایران تاریخی در دل جغرافیای سیاسی جهانی؛ و در پسا تهاجمات و اشغال های مکرر این دیاراز جانب اتراک و اعراب به تحلیل و برسی گرفته شده است. حال آن که ظهور و پیدایش حاکمیت ایدیالوژیکی صفویه، بن مایه های تجزیه و ازهم گسستهگی ملی در اقلیم ایران تاریخی را پی ریزی نموده، و تداوم این گسسته گی ملی را تا به حال مستدام و پایدار داشته است. سلسله صفوی بر مبنای ماهیت ترک تبار بودن خویش، هیچ گاه در راستای انسجام و تشکل ملی ساکنین جغرافیای ایران تاریخی اقدام مثبت و بنیادین به عمل نیاورده است. توجه و تلاش حکام صفوی بیشتر در راستای نفوذ در حوزه جغرافیایی سرزمین قفقاز و حوالی آن دیار معطوف بوده است. حکام صفوی که به بنیان گذاران "تشیع رسمی و درباری در ایران غربی" معروف می باشند؛ خود موجودیت چنین کنش و اقدام ناتمام ، ضمینه ساز قطعی تجزیه و از هم گسسته گی ملی ایران تاریخی را در پی داشته است. حکام صفوی یا تشیع را دربخش های محدود از سرزمین ایران تاریخی به بست و پی ریزی نه می گرفتند؛ و یا درصورت اقدام به چنین عمل، در راستای تحکیم وحدت ملی جغرافیای این سرزمین، این مذهب را در جغرافیای کامل آن کلیت بخشیده و به تعمیم می گرفتند.

در تاریخ نگاری دولتی ایران اسلامی میخوانیم : « نواده گان شیخ صفی الدین اردبیلی که به سال " 907 ق " با یاری طوایف شیعه قزلباش و به رهبری شاه اسماعیل صفوی نخستین دولت متمرکز و شیعی را پدید آوردند، در واقع نخستین فرمان روایانی بودند که به معنی دقیق کلمه و پس از سقوط ساسانیان، باعث تجدید حیات سیاسی و حکومتی ایران شدند. جز ارزش و اهمیت دولت صفویه برای تجدید حیات سیاسی و ایجاد اولین حکومت فراگیر و متمرکز در ایران، مذهب تشیع نیز که طی دو قرن متمادی گذشته در جای جای سرزمین ایران نفوذ کرده و گسترش یافته بود، به عنوان مذهب رسمی ایران معین گردید..».

ظهور و پیدایش سلسله حاکمیت صفوی در ایران امروزی بر مبنا و شالوده ساختارملی توده های سرزمین ایران تاریخی مبتنی و استوار نه بوده است. ایران تاریخی، و تاریخ ملی وی هیچ پیوند بنیادی و ریشه یی مشترک را با اتراک دارا نه میباشد. عینیت ها، اساطیر و افسانه ها ی تاریخی که خود بخشی از وقایع حقیقی درون جامعه و تاریخ مان را به باز گویی می پردازد، حکایت گر تضاد و تصادم خونین اتراک و با ملت فارس و ایرانیان میباشد. هرگاهی اگر خیزیش های مردم ایران در سینه تاریخ این دیار را در قبال خود کامهگی ها و استبداد خلافت بغداد را درنماد از مذهب شیعه " اثنی عشری و اسماعلیه " قیام های ملی پنداشته شود، و این نماد سیاسی – مذهبی از سیمای حاکمیت صفوی زدوده گردد، بدون شک نماد از حاکمیت اتراک، در تبانی با میلان به جانب قفقاز گرایی و نیل به جانب سرزمین های گرجستان و ارمنستان و.. در سیمای این حاکمیت هویدا می گردد. حاکمیت صفوی بخش های مهم و بنیادین پیکره ایران تاریخی را به فراموشی سپرده، و در پیامد ازهمین فراموش کاری های مخرب و شکننده بوده است که بخش های بس مهم و تاثیر گذار این سرزمین ( ایران شرقی) پروسه بیگانه شدن تاریخی خویش را از بدنه ایران تاریخی آغاز مینماید. حکام صفوی در راستای تشکُل و همسویی ملی - هویتی کتله های وسیع و میلیونی از توده ها که در حقیقت بدنه اصلی و قدرت مند ساختار ملی کشور ایران تاریخی را شکل می بخشیده اند تغافل و کوتاهی جفاکارانه و جبران ناشدنی را را روا داشته اند. تغافل و کوتاهی که جفا سنگین از هم پاشیده گی تاریخی را برای نسل های بعد و بعد تر به ارمغان داشته است.
« هر تحرک و جهش تاریخی که در راستای از هم فروپاشی ساختار ملی جامعه فارس تبار در پهنا و وسعت سرزمین ایران تاریخی مبتنی و استوار بوده، در این راستا به فرجام خویش انجامیده است؛ به عنوان فرزندِ از دیار پارس و سرزمین ایران تاریخی ان را مردود دانسته و محکوم مینمایم! بدون شک سلسله حاکمیت صفوی از این قاعده مستثنی و بری نه می باشند.. در روند اداری حاکمیت صفوی، شخصیت از گرجستان را در نماد حاکم و نماینده این سلسله در بخش مهم از سرزمین ایران شرقی ( قندهار) تاریخ در خود شاهد بوده است. بدون شک یکی از علت های مهم در پیسکالوژی شورش و عصیان اهالی قندهار و ایران شرقی بر علیه حاکمیت صفوی، همین موجودیت حاکم گرجستانی « اجنبی» باید بوده باشد» شعور و شرف مذهبی حکام صفوی صرف بخش های کوچک از دیار سرزمین ایران تاریخی را هویت بخصوص بخشیده، و این هویت پیش ضمینه های تجزیه تاریخی این دیار مادری را در پی داشته است.
حاکمیت صفوی در انجماد و فساد درونی خویش در هم میشکند. و محمود « 1134 - 1137 هجری ق » این فرزند از تبار قبایل بادیه نشین افغان، دمار از روزگاراین دود مان بدر آورده، و از درون کاخ و حرمسرای شاه صفوی ماه رخ و سوگولی به بر کشیده و از وی کام می ستاند.در پی فساد، حاکمیت صفوی به ضعف گراییده، و در پیامد ان جنگجویان افاغنه برای اولین بار در تاریخ سرزمین ایران تاریخی به ظهور بر تابیده، و در اصفهان این مرکز حاکمیت صفوی کشتار و قتل عام وسیع را مرتکب می گردند. عمده علل سقوط و اضمحلال سلسله حاکمیت صفوی را در تعامل همسویی کنش های تاریخی میان قبایل افغان و صاحبان مذهب و ایدیولوژی اسلامی اعراب باید به جستجو نشست. که، برگه و اعلامیه جهاد نامه میرویس هوتکی؛- این بنیان گذار قیام بر علیه حاکمیت صفوی؛ مهر، امضا و فتوای شیوخ و حاکمان مذهبی اعراب را با خود داشته است. برگه نامه جهاد بر علیه حاکمان صفوی با مهر و امضا حکام مذهبی عربستان، به قیام و تحرک میرویس هوتکی و اخلاف وی صبغه شرعی بخشیده و توده های وسیع پیروان آیین اهل سنت را در پرتو قیام افاغنه متشکل و منسجم می گرداند.

تاختن برحاکمیت صفوی با داشتن نماد و معروفیت سمبلیک از مذهب شیعه، و به عنوان بنیان گذاران تشیع رسمی در تاریخ، برای بخش بزرگ از مذهبیون شیعه البته که نا خوش آیند بوده، و ممکن انتقاد های شدید ی را برایم در پی داشته باشد. اما برای من پیامد ایجاد چنین حاکمیت در حافظه تاریخ به گونه عینی و بدور از هرگونه حب و بغض های ایدیالوژیکی آن قابل اهمیت و فهم میباشد. کاش حکام صفوی در نماد ایدیالوژی اهل سنت استقلال و حاکمیت ملی توده های میلیونی سرزمین ایران تاریخی را برای مان به ارمغان می گذاشتند. نه از هم گسختگی و انشقاق سخت جبران ناشدنی رنج تاریخی را...! « بار سنگین و شکننده رنج تاریخی نسل و تبار خویش را به کدامین نا کجا اباد تاریخ باید بردوش بکشم...!» ....ادامه دارد...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس