عبدالطیف پدرام ستاره تابناک در سپهر اندیشه و مبارزات عدالت خواهی در افغانستان!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
عبدالطیف پدارم نام آشنا برای مردم افغانستان به خصوص برای اهل تفکر و آزادیخواهی در افغانستان میباشد. اگر بگویم که نام پدرام با روشنگری و انسانیتگستری گره خورده است، شاید مبالغه نباشد. نزدیک به سه دهه است که این نام در سپهر مبارزات عدالتخواهی و اندیشه گستری در افغانستان، خوش میدرخشد و همانگونه که در تاریکستان جهل نور میپاشد و برای اسارت رفتگان دشت تاریک ستم از درخشش خورشید رهای و آزادی خبر میدهد، بر اندام پاسدارن جهالت و رونق بخشندگان ستم و بی عدالتی، ترس و وحشت پدید میآورد. لذا تعریف از پدارم، تعریف از یک شخص نیست بلکه تعریف از یک تفکر و اندیشه است که به قامت سرو و به بلندای پامیر در برابر ستم و بی عدالتی قد و قامت برا افرشته است و به ظرفیت خورشید صبحگاهی در گستره آرزوهای برباد رفته مردم افغانستان نور میپاشد. از همین رو اهمیت و شخصیت ایشان را در زندگی نسل معاصر و نسلهای فردا بدینگونه میتوان به تفسیر و تحلیل نشست:
مبارزه برای آزادی و تامین عدالت:
پدرام از آوان جوانی دل به دریای مبازه و ستمستیزی سپرده است و قلم و قدمش را وقف مبارزه برای آزادی و تامین عدالت اجتماعی کرده است. خصلت ستم ستیزی انگار که شیرازه رفتار و دنیای آرمانی او را شکل بخشیده است و همچون بلندای پامیر و سخره های تزلزل ناپذیر کوهساران بدخشان او را جسور و تزلزل ناپذیر در دامن طبیعت رها کرده است. و چنین است که موج غرور و شهامت با خون او عجین گردیده و در هجوم سهمگین ترین حوادث و در دشوارترین شرایط سر تعظیم به غارت گران عزت و ثروت مردم فرود نیاورده است. سالهای جوانی را خطر کرده است و برای نمایش شهامت و تمرین باورهای آزادی خواهانه اش، دل در دل سنگرهای جهاد سپرده است و در کنار پرچمدار عزت و آزادی افغانستان مسعود شهید، آموزه های عزت و آزادیخواهی را رونق بخشیده است. سالهای حضور او در کنار مسعود شهید، در واقع حضور گرم او را در کانون گرم مبارزات و نبرد برای آزادی و تامین عدالت اجتماعی تمثیل می نماید که او در این کانون از هیچ گونه تلاش و فداکاری دریغ نورزیده است و چون ستاره تابناک در این سپهر بی کران خوش درخشیده است. این سالهای سخت که با خون یاران و همسنگران او ورق خورده است، در واقع سنگ بنای منش، رفتار، اخلاق، غرور و جسارت او را گذاشته و تمامیت شخصیت او را پیکر نگاری کرده است. لذا پدرام از همین سالها آغاز میشود و ریشه های کاج بلندقامت آزادی خواهی از آبشخور سنگرهای جهاد و عزت تغذیه می گردد و این کاج غرور شاخ و برگ می آورد. سالهای جهاد و جنگ برای عزت و غرور مردم به پایان می رسد و پدرام به جای تفنگ قلم می گیرد و در تاریکستان مصیبت، به ترویج اندیشه و روشنگری میپردازد که از این فصل به عنوان فصل ترویج اندیشه و روشنگری باید نام برد.
ترویج اندیشه و روشنگری:
قلم در دست پدرام چونان لاله صحرایی در وزش نسیم ملایم بهاری میرقصد و عطر دل انگیز اندیشه های بهار افروز را منتشر می سازد. او می داند که اکنون در این تاریکستان باید چراغ اندیشه بر افروخت و فصل جدیدی را باید ورق زد. او در این فصل حاصل مطالعات، اندیشه ورزی، و تاملات فکری اش را به تمرین می نشیند و چراغ افروز اندیشه و تفکر می گردد. پدرام می نویسد ، سخن می گوید، خوان اندیشه می گستراند و نسل ستم سوخته کشور را به اندیشدن و فراگرفتن اندیشه فرا می خواند. سالها حضور او در سنگرهای مقاومت با مطالعات گسترده نیز همراه بوده است و او اکنون که به جای تفنگ، قلم گرفته است، حاصل تجارب عملی و فهم فکری او چونان رگبار باران بر کویر تشنه ذهن هزاران جویندگان اندیشه و پویندگان دانش جاری می شود و گلهای معطر فکر و اندیشه جوانه می زند. پدرام در کنار ترویج اندیشه و روشنگری، خود نیز به تحقیق و مطالعه می پردازد و حاصل مطالعات او هر روز بهتر و بیشتر از دیروز منبع و مرجع افکار میلیونها انسان این سرزمین قرار میگیرد. باغ اندیشه او هر روز شکوفا تر میشود و افقهای تازه ی از امیدواری به فردا، فرا روی نسل جوان کشور گشوده می شود. سخنان او انگونه که بر تاریکستان نور می پاشد، همانگونه اندام دشمنان آزادی و روشنگری را در طوفان وحشت می پیچد. اما او اکنون به اعتبار اندیشه و تفکرش به خورشید درخشان تبدیل گردیده است که دیگر هیچ پاره ابری نمی تواند بر چهره ی او نقاب آویزد. هرچند که دسیسه سازی ها و توطئه افروزی های بسیار برای انکار او چیده می شود، اما او از هجوم تمام این مخاطرات پیروز بیرون می آید و قامت بلند اندیشه او در پیراهن اغوا نمی گنجد. پدرام دیگر یک شخص نیست بلکه کوهی به بلندای پامیر، از اندیشه و تعهد به آزادی وعدالت خواهی است که آهسته آهسته در قامت مرجعیت تفکر و سیاست نیز خوش می درخشد. پدرام اندیشه پرداز شاعر است که با تخیلات و ظرافتنگری های شاعرانه اش تفکر و اندیشه تولید می کند.
مرجعیت فکری و سیاسی:
سالهای روشنگری پدرام مقارن است با مهاجرت وی به ایران و آموختن از محضر اندیشمندان نام آور آن دیار مانند داکتر سروش و همنشینی او با شاعران نامدار فارسی که این تحول و تعامل شمشیر اندیشه و تفکر وی را بیشتر صیقل می بخشد. جغرافیای اندیشه و تفکر در ایران نیز ذهن جستجو گر پدرام را قناعت نمیبخشد و او تن به تقدیر مهاجرت به اروپا میدهد و دل به دریای اندیشه های اروپایی میسپارد. پدرام در فرانسه ساکن میشود و در دانشگاه های معتبر فرانسه به تحصیل میپردازد. حضور او در مجالس و محافل فکری و سهم او در مباحث روشنفکری شهرت او را چند برابر می سازد و او بیشتر از همیشه در سپهر اندیشه های روشنگرانه خوش می درخشد. اما او پاسخ به نیازهای افغانستان را تنها به روشنگری و چراغ افروزی نمی داند بلکه فقدان مرجعیت سیاسی دموکراتیک و هدفمند را چالش جدی در برابر سعادت و خوشی بختی مردم افغانستان می داند. از همین رو او همرا با جمعی از دوستان و شاگردانش به تاسیس گنگره ملی می پردازد تا با پدید آوردن یک بستر مناسب و خردگرای سیاسی افکار و اندیشه های پریشان و متواری را انسجام بخشیده و ترویج اندیشه و روشنگری را با سیاستهای عاقلانه در آمیخته و کشتی شکسته بخت سیاسی افغانستان را به ساحل نجات رهمنون سازد. تشکیل کنگره ملی شعله های از امیدواری را به دلهای نا امید یک نسل بر می افروزد و بدینسان یک جریان مدرن سیاسی وارد تعاملات سیاسی افغانستان میگردد. در بستر این جریان بالنده اندیشه تکثیر می گردد و در کمترین فرصت به مرجع امید نسل جوان تبدل می گردد. آقای پدرام در انتخابات ریاست جمهوری به عنوان نامزد ریاست جمهوری شرکت می کند و مسئولیتش را در برابر مردم به انجام می رساند. او می داند که در بازیهای کیثف سیاسی که فضای انتخابات را آلوده کرده است، برنده این انتخابات نخواهد بود اما او میخواهد که صدای آزادیخواهی و عدالت خواهی را در تاریخ افغانستان جاودانه سازد و با شکستن موانع تاریخی به نسل جوان جرات و جسارت بخشیده و راه را برای مشارکت آنها هموار سازد. آقای پدرام در دور دوم انتخابات پارلمانی به نمایندگی از مردم ولایت بدخشان وارد شورای ملی می گردد تا از این آدرس مرجع و منبع تکثیر و ترویج اندیشه و عقلانیت قرار گیرد. وی با درک عمیق شرایط حاکم بر مناسبات و تعاملات سیاسی در کشور، در یک اقدام تاریخی و خردمندانه، شورای تاجیکان افغانستان را اعلان مینماید که این اقدام تاریخی را با توجه به فضای آشفته موجود، شهامت و فداکاری باید عنوان نهاد.
شهامت تاریخی:
ایجاد شورای عالی تاجیکان افغانستان همانگونه که یک نیاز مبرم و جدی در وضعیت موجو افغانستان احساس می گردید، اقدام به چنین حرکت یک شهامت تاریخی نیز تعبیر می شود. درسالهای اخیر تلاشهای پیدا و پنهان بسیاری صورت گرفت تا حضور تاجیکان را در پیکره قدرت سیاسی کمرنگ و بی اهمیت کرده و سهم آنان را در ساختار قدرت محدود نماید. این تلاشها در گامهای نخست برای شکستن مرجعیت سیاسی تاجیکها آغاز گردید که متاسفانه با اغوا و فریفتن عناصر ضعیف و جاهل، مرجعیت سیاسی تاجیکها را تعضیف کرد و جایگاه قدرتمند آنها را در بازیها و تعاملات سیاسی به شدت تقلیل بخشید. آقای پدرام اما با درک این وضعیت خطرناک، نیروهای پریشان را در یک بستر منسجم سر و سامان بخشید و شورای عالی تاجیکان را به عنوان مرجعیت منسجم و نیرومند سیاسی تاجیکان وارد فضای سیاسی افغانستان کرد تا دیگر هیچ کسی در هوای شکستن مرجعیت سیاسی تاجیکان نفس نکشد. افغانستان خانه مشترک تمام مردم این سرزمین است و تقسیم عادلانه ثروت و قدرت یکی از شرایط تامین صلح و امنیت تعبیر می گردد. اما آقای پدرام علاوه بر انجام این اقدام تاریخی که اکنون مرجع امید میلیونها انسان این سرزمین قرار گرفته است، همواره مشعل فروزنده روشنگری و عدالت خواهی باقی خواهد ماند. بدینسان پدرام را باید پاس داشت زیرا او پرچمدار ترویج اندیشه و قافله سالار مبارزات عدالت خواهی در این سرزمین است. صدای پدارم فریاد عدالت خواهی و کلام او چراغ اندیشه در تاریکستان جهل و عقب ماندگی است.
پيامها
14 فبروری 2015, 15:30, توسط همبستگي
آقاي فهيم صالحي !
بالاخره من ندانستم كه ابن مقالهء تحليلي بود يا خايه مالي؟
14 فبروری 2015, 20:28
همبستگی یا حرامیست نامت؟
15 فبروری 2015, 05:34, توسط jet
شماکه چنين چيزهاي رانوشتيد آيا ازنوجواني تا گذشته هاي نه چندان دورپدرام مطلع هستيد کخ چقدرپنجي اش راپول سيه کرده ؟ وکاش مي نوشتيد اخلاق
وگذشته جواني اش شامل زندگي فعلي اش نيست. وي اخيرآ ماکيان گونه ازحقوق پنجشيري ها حمايت نمود ونه ازمردم فرهنگ دوست بدخشان . پدرام انسان کم
سويه وجفنگ وبازاري است .
15 فبروری 2015, 07:59
این آقای مقاله نویس ( فهیم صالحی) واقعا مهارت خارق العاده و بی نظیری در چاپلوسی
و پای بوسی دارد. جمله ذیل را از قلم این چاپلوس ماهر یکبار دیگر بخوانید وخود قضاوت کنید:
".... که به قامت سرو و به بلندای پامیر در برابر ستم و بی عدالتی قد و قامت برا افرشته است
و به ظرفیت خورشید صبحگاهی در گستره آرزوهای برباد رفته مردم افغانستان نور میپاشد."
وای بر نویسندگانِ که مروارید را به پای خوکان میریزند.
15 فبروری 2015, 16:32
احتمالا توسط خانمش نوشته شده است.
15 فبروری 2015, 22:59, توسط Reshad
Janabe MOSTAFA Shahzad Agar ba andazy yak zara ham kee basha Adab dashat body chenen harf ra dar zaban nameaward, wlau kee doshman jany at ham basha, magar enkee Paderam kar seyasy ash onqadr sarat tasir karde a Asulwa nasab khoadt ra zoot ba nomayesh goshashty, Khely 4 Pa asty (awghan GOOL(
ba shoma befarhang ha zendagee khely sakht ast ta zamanekee tawanesten Qatul karden felan ham ....
16 فبروری 2015, 06:43
من که هرچه تحریر شده آمد را به وجه احسن نزد خودم خواندم جدا از اینکه در مورد کدام شخص مقاله تحریر گردیده است، بسیار خوب و قابل مباهات قوم دری زبان این سرزمین هست، کیف کردم.
تشکر.
17 فبروری 2015, 12:47, توسط صمد
«عبدالطیف پدارم نام آشنا برای مردم افغانستان به خصوص برای اهل تفکر و آزادیخواهی در افغانستان میباشد. اگر بگویم که نام پدرام با روشنگری و انسانیتگستری گره خورده است، شاید مبالغه نباشد. » این نه تنها مبالغه است حتی به مراتب بالا تر از مبالغه است.
آقای پدرام برای رسیدن به قدرت ( برای خودش ) از هیچ کوشش حتی به بهای قرار گرفتن به بغل این و آن، دریغ نکرده است. اکنون می خواهد با بنیاد گذاری شورای همبستگی تاجکان افغانستان به هدف خویش نایل آید. او مدعی است که امروز تاجکان در حاشیۀ سیاست و قدرت قرار دارد و جناب ایشان تلاش دارد این قوم را از حاشیه نشینی بکشد. این آدم یا از اوضاع و احوال افغانستان چیزی نمی داند و یا اگر هم می داند خودرا به نادانی زده است. از روزیکه پشتون ها در این سرزمینی که به نام افغانستان نامیده اند و به قدرت تکیه زدند تاجکان با آن ها در هر چیز شریک بوده است. این مطلب را کسانی می دانند که از عقل و خرد کمترین بهرۀ داشته باشند. پدرام با گستاخی تمام می گوید که مسعود مستحق بود که میدان هوایی کابل به نام او گذاشته میشد. جنایاتی که در شهر کابل مسعود انجام داد و فاجعۀ افشار یکی از نمونه های جنایات غیرقابل قراموش او می باشد از نظر پدرام پوشیده نیست. ولی افکار متحجر قبیلوی آقای پدرام مانع دیدن جنایات این جانی گردیده است.
17 فبروری 2015, 14:34
میخکوبیدن ها و رقصاندن اجساد نیم جان زندانی های تاجیک وپشتون را که جنایت پیشه گان مزاری انجام دادند کجا طرف توجه هزاره های نکتایی پوش قرار گرفته که جنایات افراد مسعود طرف توجه لطیف پدرام قرار گیرد؟
سگ زرد بیادر شغال
بر پدر همهء شما مزدوران و نوکران ایران آخندی لعنت.
17 فبروری 2015, 15:22, توسط نلسون
شماها لوده ها و لوچک ها پنجشیری و احمق شاه مسعود در کل افغانستان مشهور هستید. ببینید نوکر و مزدور ایران احمق شاه مسعود را
http://youtu.be/cnRIi_61IHQ
18 فبروری 2015, 11:16, توسط ارمان
داکترعبدالطیف پدرام آتش مبارزه خود را عليه ستمگرانان مليتهاى سرزمين به نام منحوس همچم فغان و فرياد گرفته و نه عليه مليتها . سر انجام همين شخص همين اکنون با حکومت تقلبى حاکمان پشتون در طرف است به عنوان يگانه پيگارگر و يا پيغار کننده حکومت ستمگر مليتهاى غير پشتون است . نام اش "حکومت وحدت ملى" است. در حقيقت پشتون ويا افغان در قدرت است.
من افغان نيستم!
کلمه افغان را پس کن
توهين نژادى بس کن
شهر وند را سر کن
درفش کاويانى بلند کن
آهن و فلز را گرم کن
تمدن و فرهنگ را ساز کن
وحشت را بر کنار کن
مملکت آباد کن
طالب و داعش را افشا کن
مردم را از هر تبار سرفراز کن
من از نکته پيوند سه حلقه فرهنگى هندوايران وتوران مى آيم! شکر که افغان نيستم!
با ناميدن ات افغانى مى شود, فرهنگ ات مى شود محدود و کوچک
فرهنگ افغانى چه است????????
تا امروز کدام مرد و يا زن افغان به پرششم فرهنگ افغانى چه است? پاسخ نداد
شعر: عبدالقهار عاصی اهل افغانستان
آهنگساز: هوشنگ سامانی
خوانندگان: نغمه غلامی و مجید بهرامی
همخوان سوپرانو: عسل چمن ماه
نغمه غلامی (خواننده)
مجید بهرامی (خواننده)
رضا قادری (سنتور)
علی اشراقی (کمانچه)
عباس خدابنده (نی) و وحید خدابنده (تمبک)
جعفر رحمانی (ویولون)
معتمد سامانی (عود)
عسل چمنماه (همخوان سوپرانو)
سهیل سعیدی (صدابردار، میکس و مسترینگ)
بنگر بنگر به بخارا، شیرین غزل پارسی
شکَّر شکَّر به سمرقند، قند و عسل پارسی
گل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی غوغای کُه، ترنم دریاست پارسی
از آفتاب، معجزه بر دوش میکشد رو بر مُراد و روی به فرداست پارسی
تصویر را، مُغازله را و ترانه را جغرافیای معنوی ماست پارسی
سرسخت در حماسه و هموار در سرود پیدا بود از این، که چه زیباست پارسی
از شام تا به کاشغَر، از سِند تا خُجند آیینهدارِ عالم بالاست پارسی
https://www.youtube.com/watch?...
شما پشتونهاى فارسى زبان فقط قهرمانان خود را مانند عبدالرحمان خان وغيره را مى شناشيد و قهرمانهاى تاجيک و هزاره واوزبيک و ديگر تورانيان را دشنام و ناسزا مى دهيد.
خوب گوش کنيد که مليت هاى غير پشتون, تاجيک و هزاره واوزبيک و ديگر تورانيان, شهروندان پارينه, تباران رنگارنگ و گلگون صفت سازنده گان سيستم چندفرهنگى اين سرزمين اند . ذاتی, فطری, نهادی, سرشتی , گوهری اصلي اين سرزمين اند.
در جنگهاى مقاومت و ضد مليتها , مليتها همه باهم مشترک عليه دشمنان مبارزه کردند و هم عليه قدرتمندى نامتوازن درونى. چنين مبارزات در کل دنيا وجودداشته در آلمان فرانسه و حتى امريکا . هم گفتند که ما هستيم . استقلاليت ملتهاى غير پشتون پيش شرط ايجاد جامعه متوازن است. البته که بن يک و دو پله قدرت را به افغان يعنى به پشتون داد. مسوولان رهبرى غير پشتون, تاجيک و هزاره واوزبيک و ديگر تورانيان که متحدان و طبعى يکديگر اند در مورد سهم گرفتن در قدرت با پشتون - توازن قدرت برآورده نمى شود که نام افغان باشد - سرشمارى هنوز نشده - باز نگرى کنندد.
در گروه مخالفين و پيغارکننده گان دولت قدرمندانه استادن بهرتر است از سهمگيرى بدون قدرت در حکومت!!
19 فبروری 2015, 21:58, توسط احمد
تاجکهای عالیجناب، با سر دادن چنین شعارها نمیتوانید اتحاد و اتفاق میان اقوام افغانستان را خدشه دار سازید. شما جاسوسان چندجانبه دو بار قدرت را در افغانستان بدست آورده اید و هر دو باز از طریق دزدی، که یکی در زمان بچه سقاو بود که جریان ترقی و ترقی خواهی مردم افغانستان را از پا درآوردید و دیو بی سوادی، دزدی، سګ بازی، را ترویج کردید، و بار دوم در زمان سقو دوم یا بز پنجشیر بود، قاتل هزاران مردم بی ګناه، که شهر کابل را به ویرانه مبدل ساختید. شما کی حکومت و حکومت بازی را یاد دارید که پدرام چند پدره بفهمد. بهتر است به کار سابقه تان که تربیه دخترهای با تربیه به سلام و نرم رفتاری است ادامه بدهید تا رؤسا و مامورین عالیرتبه دولتی را راضی نګهدارند. در آنصورت هم نان شما به اسانی بدست تان می آید و هم کار دیګرها میشود.
20 فبروری 2015, 21:15, توسط ولیشاه ترکتبار
ارمان خرکوس اگر درفش کاویانی را هم بلند کنی همان خرکوس لوده هستی که هستی. احمق یکبار به این مرده گاو لطیف پدرام نگاه کن تاریخ زندگی اش ورق بزن ببین که بعد از دوران بچه بیریشی اش نزد حاجی سرور مزاری چطور به حزب خلق جذب شد و بازخود را به خایه های آیت الله های ایران اویزان کرد و بعد از آن خایه مال مسعود و برهان الدین شد. والله اگر فردا بفهمد که اشرف غنی تحویل اش میگیرد دروازه بان کناراب اش میشود
21 فبروری 2015, 21:45, توسط هاشم لنگرودی
تصویری که به بهترین وجهه ممکن ماهیت لطیف پدرام را برملا می سازد.