نژادپرستی و فساد در کابل
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
خسته و ذله بعد از تمام شدن کار اداری طاقت فرسا روانه دفتر آیسا در جوار چمن حضوری شدم، بعد از ثبت مکتوب معینیت عواید در زیر زمینی مرا رهنمای کرد در بخش جواز، بعد از مدتی دوسیه را از آرشیف آوردند دریکی از غرفه ها رفتم جوانی که سر چوکی لم داده بود پابالای پا با مبایلش بازی می کرد، بدون اینکه خودرا از چوکی راست کند پرسید که چه گپ است؟ گفتم تغیر معاون شرکت است، اسناد دست داشته ام را ورق زدو گفت که مکتوب وزارت تجارت نیست، من که واقعا نا آشنا به این پروسه بودم گفتم حالا باید آن مکتوب را که می گویید بیاورم؟ گفت بدون آن کارت اجرا نمی شود. رفتم پیش غرفه معلومات در آنجا که بعدا متوجه شدم نفر بنام لطف الله بود با احترام غیر قابل باور به توضیحات من گوش داد و بعد توضیح داد که چی کار ها را انجام دهم، او در ورقه کوچک به رنگ زرد نوشت که بروم اول در میز آقای پروا و بعد پیش فردی به نام سلام بروم در ضمن گرفتن تصدیق نامه شرکت از آنان بپرسم که بامیان بخش ثبت دارد یانه؟ رفتم پیش خالد پروا گفتم از پیش لطف الله آمدم، خالد نیز با برخورد مهربانانه از کامپیوترش شماره های را به کاغذ نوشت و رفتم پیش سلام او هم شماره ای را از کامپیوتر اش در همان کاغذ نوشت و راهنمای کرد که به طرف شمالی ساختمان آیسا در تکوی بروم و تصدیق نامه شرکت را از کسی به نام عابد بگیرم. رفتم به آدرس داده شده که در واقع بخش آرشیف آیسا بود در آنجا سه میز وجود داشت (دو میز در طرف دست چپ و یک میز طرف چپ) پایدوی مرا به میز دست چپ راهنمای کرد در کوچ مقابل میز نشستم و گفتم که تصدیق شرکت را می خواهم، از من به زبان پشتو پرسید که چه کاره شرکتم، گفتم برادر ریس شرکت هستم، پرسید که اعضای اداری این شرکت هستم یانه؟ گفتم نیستم، برایم جواب رد داد و دلیلش این بود که باید ریس یا معاون شرکت باشد تا تصدیق نامه را بگیرد، گفتم تمام اسناد به شمول جواز نامه پیشم است در عین حال که برادر ریس شرکت هستم چی مشکل دارد؟ ولی گفت نمی شود. گفتم ریس در بامیان است و من یک هفته می شود دیگر کارها را پیش برده ام گفت نمی شود. نا امید شدم و بیرون شدم می خواستم آیسا را ترک کنم با خود گفتم که بروم پیش همان غرفه همآهنگ کننده جواز نامه ها (لطف الله)، رفتم قضیه را برایش تعریف کردم، او سرش را تکان داد و رفت طرف تیلفون که زنگ بزند از این آن شماره تلفن عابد یا عبید را جویا شد اما کسی نداشت، سر انجام کارت معلومات اش را به من داد که دوباره پیش عابد بروم و از همانجا برایش زنگ بزنم و تیلفون را به عابد بدهم، دوباره رفتم به همان جای قبلی، اما آن نفر نبود از دو نفر که در میز دست راست نشسته بود جویا شدم ولی آنها از من پرسید که چه مشکل دارم، برای شان توضیح دادم و گفتم که از پیش لطف الله آمدم، آن هردو در بین شان به پشتو زونگ زونگ کردو گفت تصدیق شرکت را ما به تو میدهیم هیچ مشکلی ندارد حتی اگر از لطف الله هم فرمایش نمی آوردی، این در حالی بود که چند لحظه پیش در همان دفتر در مقابل میز شان جواب رد شنیده بودم ولی آنها چیزی نگفت، بعد از اخذ تصدیق شرکت که از قبل چاپ شده بود این دو نفر به نحوی به چاپلوسی شروع کرد به این مضمون که "وطن دار عزیز این دپتر در خدمت شماست خصوصا که شما از راه دور از ولایت بامیان آمدید" گفتم خانه تان آباد کاش همین کار را چند دقیقه پیش انجام میدادید، "ولا ما مشکل نداریم امو مدیر ما یک آدم سر زور اس حالا خوب اس که نیس بخیر بوری"!! دست همه ای آنان در یک کاسه بود اما این عادت فاشیست ها است که بعضی وقتها وقتی به یک زور بالاتر مواجه می شوند تک ماری می کنند و به نحوی گناه را بالای کسی که نیست می اندازند. در اخیر نکات چند را به هموطنان که در ادارات دولتی دنبال طی مراحل اسناد شان می گردد بخاطر پایین آوردن سوء استفاده و رشوت خوری کارمندان دولت را یاد آور شوم.
1- تمام اسناد مربوطه، حتی آن اسناد که فکر می کنید ممکن ضرورت نباشد را با خود داشته باشید، چون رشوت خوران بخاطر به دست آوردن زهر مار به اندک ترین چیز شمار گیر میدهند و می پیچانند، این حرامزاده های رشوت خور آن قدر بیرحم است که حتی به مصرف انداختن شما از طریق کرایه موتر ابا نمی ورزند.
2- از تمام اسناد تان کاپی داشته باشید؛ برای اینکه در وقت درخواست اسناد سردرگم نشوید، اسناد اصلی را در یک دوسیه و کاپی را در سند دیگر نگهداری کنید.
3- در اولین ورود تان در ادارات دولتی اعتماد به نفس تان را از دست ندهید و به همه پیشنهاد یا "طی مراحل هراسی" دستکی های مدیران و آمران رشوت خور پاسخ مثبت ندهید و کوشش کنید خود تان به دفاتر رفته و اسناد تانرا طی مراحل کنید، گرچند که خیلی خسته کننده و از نگاه روحی زجر دهنده است اما در روز های بعد بلد می شوید و فشار روحی کمتر می شود.
4- هروقت احساس کردید که شمارا به ناحق این طرف و آن طرف سرگردان می کند، یکبار خودرا به دفتر ریس شان برسانید؛ گرچند که ریس در همه ای رشوت گیری ها دست دارد ولی دزد در حالت که باشد اگر شما اعتماد به نفس داشته باشید یک نوع هراس به دلش می اندازید و این باعث خواهد شد که ریس به نحوی ماسمالی کند و بالای کارمندانش یک سیاست کاغذی کند و کار شما پیش برود.
5- تقاضای ما از هموطنان این است که در پیشبرد کارهای اداری تان مبادرت به پیدا کردن واسطه نکنید و در پیشبرد آن به دست خود پا فشاری کنید، گرچند این کار شما وقت شمارا می گیرد ولی این را هم در نظر داشته باشید که مردم عادی هم مسئولیت دارند تا از هر راهی که شود در از بین بردن فساد همت بگمارند تا کم کم الگوی شوند در آینده ها، من شخصا قریب یک هفته بعد از تجربه که به شما شریک ساختم هنوز پاهایم درد می کند اما احساس خوبی دارم چون به درخواست غیر قانونی هیچ کسی جواب مثبت ندادم و رشوت نپرداختم.
6- در جای جای این ادارات افرادی با مسئولیت و با احساس که تعداد شان خیلی قلیل است نیز پیدا می شود، حد اقل ممکن با شما یک راهنمای صادقانه کنند.
نژادپرستی و فساد در کابل
چهار شنبه 15 آوريل 2015, بوسيلهى محمد داوود وصل هزارستانی
پيامها
27 آپریل 2015, 16:29, توسط Arman
عبدالباری جهانی که يک نژادپرست ايست اوغان که در شعر پشتوى خود خاک و سرزمين اقوام غير پشتون و يا کسانيکه شهروندان باستانى و پارينه اين ديار
اند از خود شان اند-
در شعر اش چنين گفته: زمينهاى هزاره و اوزيک و تاجيک ازماست. اين جمله معنى و مفهوم فاشيستى و نژادپرستانه دارد.
عبدالباری جهانی اين شخص خود متحصب تعصب زبانی را از بین می برد! عبدالباری جهانی به عنوان وزير فرهنگ زبان فارسی را به دری بر می گرداند.
متلي ايست که "قوچ را باغبان ساخت". قوچ و بز و خرهم (نزديک بود که خرم نوشته کنم) باغ و يا گلستان را خراب و پايمال مى کند. وزير فرهنگ بايد باغبان باشد که همه گلهاى بوستان برسد. کشور به نام ستان "افغان" به ده ها زبان و مليت ها و مذهبها دارد. هر زبان و مليت و ملت ومذاهب گلهاى گوناگون است و هر زبان فرهنگ وهنر است .
ما سال ١٣٤٣ خورشيدى برابر به ١٩٦٤ ميلادى را مى نگاريم در همين سال مجلس قبليوى بزرگ قومهاى پشتون زير رهبرى ظاهرخان ولد نادرخان غدار ولديت طلايى نام صفتى فارسى را نام زبان فارسى جايگزين کرد. کتابهاى قراىٚت فارسى براى صنوف نخست به قراىٚت فارسى درى و سپس به قراىٚت درى تغير داده شد يعنى که واژه يک زبان "فارسى" حذف شد. خرم اين مرد که از فرهنگ به هزارها فرسنگ دور بود فقط يگان واژه هاى فارسى را حذف
نمود و نه کل زبان را!!!!!
عبدالقهار عاصی (زاده ۱۳۳۵ خورشیدی - درگذشته ۱۳۷۳) از شاعران نسل نوی کشور نامنهاد افغانستان . جواب دندان شکن به خاندان زيى ها و خيل ها داد.
گل نيست ماه نيست دل ماست پارسی غوغای که ترنم درياست پارسی
از آفتاب معجزه بر دوش می کشد رو بر مراد و روی به فرداست پارسی
از شام تا به کاشعر از سند تا خجند آيينه دار عالم بالاست پارسی
تاريخ را وثيقه سبز شکوه را خون من و کلام مطلاست پارسی
روح بزرگ و طبل خراسانيان پاک چتر شرف چراغ مسيحاست پارسی
تصوير را مغازله را و ترانه را جغرافيای معنوی ماست پارسی
سرسخت در حماسه و هموار در سرود پيدا بودازاين که چه زيباست پارسی
بانگ سپيده عرصه بيدار باش مرد پيغمبر هنر سخن راست پارسی
دنيا بگو مباش بزرگی بگو برو ما را فضيلتی که ما راست پارسی
اين شعر ماندگار که هنرمندان فارسى زبان اين سرود را با موسيقى اجرا کردند به زبان آلمانى و انگليسى برگردان شده است:
Germany
Parsi (Farsi) ist nicht die Schönheit der Blume und der Aphrodite
es ist unsere innigste und alte Liebe
Parsi ist das Meeres Rauschen und das Echo des Berges Gipfel
Es trägt die Sonnenwunder (2) auf seines Hauptes Zipfel
Parsi verheißt Hoffnung und Zuversicht für die Zukunft
Es ist der Spiegelhalter einer Hochkultur in der Welt
Die Geschichte verkündet allenthalben von Sham (3) bis Kashgar (4)
von Sindh (5) bis Khujand (6), für ein prosperierendes Vermächtnis
Sein Glanz ist mein Lebenssaft, sein Wort mein Schatz
Parsi ist die große Kraft der schöpferischen Vernunft und
der Gesang der noblen Bewohner des Landes der Sonne (7)
Parsi ist Schutz der Würde, es ist das Licht des Messias (8)
Schau das Bildnis, höre die Hymnen und die Lieder des Parsi
Es ist die Versinnbildlichung unserer geistigen Geographie (9)
Stark in der Epik und sanft in der Lyrik
Dies zeigt nur das- wie euphonisch ist der Wohlklang des Parsi
English
Parsi (Persian) is not the beauty of the flower and Aphrodite
it is our most intimate and old love
Parsi is the sound of the sea and the echo of the mountain summit
It carries the sun miracle (2) on his head tip
Parsi promises of hope and confidence for the future
It is the mirror holder of a high culture in the world
The story proclaimed everywhere Sham (3) to Kashgar (4(
Sindh (5) to Khujand (6), for a prosperous legacy
Its luster is my lifeblood, His word my darling
Parsi is the great power of creative reason and
the song of the noble inhabitants of the land of the sun (7)
Parsi is protecting the dignity, it is the light of the Messiah (8)
See this image, hear the hymns and songs of the Parsi
It is the symbolic representation of our mental geography (9)
Strong in the epic and gentle in poetry
This just shows how euphonic is the harmony of the Parsi