میراث زبانی بلخ
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نگاهی به کتاب «لهجهی بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا»
تألیف محمدآصف فکرت
چاپ اول، تهران: مؤسسهی انتشارات عرفان، 1392
272 صفحه، 1000 نسخه، رقعی
تمهید
پیوند محکم و قرابت بسیار میان زبان فارسی امروز افغانستان و متون کهن فارسی برای کسانی که با فارسی افغانستان آشایند، پدیدهای است روشن و در عین حال جذاب و کارآمد. بسیاری از واژگان، ترکیبها و ساختارهای نحوی زبان فارسی که در ایران متروک شده یا تغییر و تحول یافتهاند، در افغانستان همچنان رواج دارند. چنین است که زبان فارسی این کشور را میتوان گنجینهای از ذخایر کهن دانست.
هماکنون واژههایی همچون «دیگدان» (اجاق)، «موزه» (چکمه)، «ایزار» (شلوار)، هشتن (گذاشتن)، «بِهِل» (بگذار)، «بیگاه» (دیروقت) و امثال اینها که در متون نظم و نثر قدیم همچون شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی و حتی شعر حافظ و سعدی آمده است، در زبان مردم افغانستان رایج است. همچنین بسیاری از واژگان از نظر آوایی به شکل کهن خود تلفظ میشود، مثل «شَش» (عدد 6) که اکنون در ایران به صورت «شِش» ادا میشود. جالب این است که در عصر حافظ این کلمه در نواحی ایران هم «شَش» تلفظ میشده و در شعر حافظ با «آتش» و «مشوش» قافیه شده است.
ولی با همهی ارزش و قدمتی که زبان فارسی افغانستان از این نظر دارد، تحقیقات بسیاری در این زمینه نشده و بیشتر این وجوه اشتراک و پیوند در پردهی ابهام مانده است. بهویژه فارسیزبانان ایران که کمتر با فارسی افغانستان آشنایند، از این ذخایر بیخبر ماندهاند. بیسبب نیست که اهل ادب و تحقیق ایران گاه در متون کهن فارسی به ابهامها و مشکلاتی برمیخورند که به مدد زبان فارسی امروز افغانستان به راحتی قابل حل است. در ادامهی این نوشته به نمونههایی از این ابهامها در شعر مولانا اشاره خواهیم کرد.
«لهجهی بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا» پژوهشی است از محمدآصف فکرت شاعر، پژوهشگر و مترجم افغانستان دربارهی مشترکات زبان فارسی رایج در بلخ امروز و شعر مولانا. او با وقوفی که بر متون کهن فارسی و نیز زبان فارسی نقاط گوناگون افغانستان داشته است، در این کتاب 270 صفحهای مشابهتهای زبان شعر مولانا با زبان فارسی افغانستان، به ویژه منطقهی بلخ را بازنموده و بدین ترتیب بسیاری از مشکلات زبانی این شعر را حل کرده است.
با مطالعهی این کتاب حقایق بسیاری در مورد زبان شعر مولانا روشن میشود. درمییابیم که این شاعر بزرگ فارسی به سبب خاستگاه پدری او که بلخ بوده است، تا حدود زیادی وامدار زبان گفتاری این منطقه است است. همچنین دانسته میشود که مولانا چقدر به زبان مردم عنایت داشته اصطلاحات، ضربالمثلها و تعبیرهای محاورهی عصر خویش را به شعرش راه داده است، چیزی که در شعر دیگر شاعران آن دوره کمتر دیده میشود.
ما در این نوشته به ارزشهای کتاب «لهجهی بلخ» میپردازیم و میبینیم که برای فارسیزبانان امروز، به ویژه همزبانان ایرانی ما تا چه حد سودمند و قابل استفاده است.
(به ادامهی مطلب مراجعه کنید.)
رفع ابهام از شعر مولانا
این بیتها از دیوان شمس را ببینید:
گفتی که سلام علیک بگرفت همه عالم
دل سجده درافتاده، جان بسته کمر، جانا
ای خواجه سلام علیک از زحمت ما چونی
ای معدن زیبایی وی کان وفا چونی
ملاحظه میکنید که عبارت «سلام علیک» در هر دو بیت با وزن عروضی ناسازگار مینماید. یعنی اگر آن را به همین صورت معمول رایج در ایران بخوانیم، به نظر میرسد که شاعر وزن شعر را رعایت نکرده است. از همین روی است که برخی به اشتباه میپندارند که مولانا در رعایت وزن و قافیه سهلانگار بوده است. ولی وقتی به توضیحات مؤلف کتاب «لهجهی بلخ» مراجعه میکنیم، میبینیم که مولانا این عبارت را دقیقاً مطابق لهجهی فارسی بلخ ادا کرده است، یعنی به صورت «سلامالیک». این را کسی میتواند دریابد که با فارسی افغانستان آشنا باشد و ببیند که «سلام علیک» هماکنون در این کشور به صورت «سلامالیک» تلفظ میشود.
همین طور است کلمهی «گریزد» که در شعر مولانا با «دوزد» و «سوزد» قافیه شده است و این با توجه به تلفظ امروز این کلمه در بلخ و نواحی آن که نزدیک به «گروزد» است، کاملاً توجیهپذیر است.
ز سایهی خود گریزانم که نور از سایه پنهان است
قرارش از کجا باشد کسی کز سایه بگریزد
سر زلفش همی گوید صلا زوتر رسنبازی
رخ شمعش همیگوید کجا پروانه تا سوزد
جالب است بدانیم که همین اکنون در بخشهای وسیعی از افغانستان، «بگریز» به صورت «بگروز» و «بگریزد» به صورت «بگروزد» تلفظ میشود.
به همین ترتیب، در بسیار موارد ابهامهای زبانی در شعر مولانا به چشم میآید که باز با مراجعه به لهجهی بلخ امروز قابل رفع است. مثلاً در این بیت
آن قدح شاد بده، دم مده و باده بده
هین که خروس سحری مانده شد از نالهگری
کلمهی «مانده» را اگر به معنی رایج آن در ایران امروز بگیریم (باقیمانده)، «مانده شدن خروس» بیمعنی به نظر میرسد، ولی با توجه به زبان فارسی امروز افغانستان که در آن «مانده» به معنی «خسته» است، معنی بیت به درستی دریافت میشود.
در جایی دیگر در شعر مولانا این بیت را میبینیم:
ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
در فرهنگ زبانی ایران، «غلط کردی» نوعی دشنام است و گفتنش از سوی مولانا به «یار» قدری ناخوشایند به نظر میآید. ولی در فارسی افغانستان «غلط کردی» به معنی «خطا کردی» یا «اشتباه کردی» است و بدین ترتیب، معنی شعر سرراستتر و دلپذیرتر میشود.
کار دیگری که این کتاب برای ما میکند، کمک به دریافت ضبط درست نسخههای خطی شعر مولاناست. این بیت را ملاحظه کنید.
گلون خود به رسن زان سپرد خوش منصور
دلا چو بوی بری صد گلو تو بسپاری
ممکن است محقق یا مولاناشناسی که از اصالت کلمهی «گلون» بیخبر است، تصور کنیم که این بیت در دیوان شمس درست ضبط نشده و شکل درست آن «گلوی خود به رسن...» است. ولی به مدد زبان فارسی امروز بلخ میتوان یقین کرد که همین «گلون» درست است، چون «گلون» همین اکنون نه تنها در نواحی بلخ، که در کابل و اطراف آن هم رایج است.
مثالها از این قبیل بسیار است و من فقط چند واژهی دیگر در شعر مولانا را نقل میکنم که به کمک زبان فارسی امروز حوزهی بلخ و بخارا قابل دریافت است: «کرایی» (اجارهای)، «مکیس» (چانهزدن)، «نسک» (عدس)، «یرغا» (یورتمه).
غنیسازی فارسی امروز
ولی کار مهمتری که شعر مولانا و فارسی امروز افغانستان میتواند بکند، کمک به غنای بیشتر زبان فارسی در ایران و گسترش دایرهی واژگان آن است. بسیاری از واژگان فارسی کهن که در ایران متروک شده و حتی گاه واژگان بیگانه جای آنها را گرفته است، میتواند با تلاش اهل ادب و مطبوعات ایران دوباره احیا شود و به کار گرفته شود. مثلاً اکنون در ایران واژهی ترکی مغولی «اجاق» رایج است، در حالی که معادل آن در زبان فارسی، «دیگدان» است و این چیزی است که در افغانستان امروز مصطلح است. همین دیگدان را در شعر مولانا هم میتوان دید.
آب اگر در روغن جوشان کنی
دیگدان و دیگ را ویران کنی
همین طور است کلمهی «زنگاری» که نوع خاصی از رنگ سبز است (به رنگ زنگار مس) و فعلاً در ایران استفاده ندارد.
من خاک تیره نیستم تا باد بر بادم دهد
من چرخ ارزق نیستم تا خرقه زنگاری کنم
با مراجعه به کتاب «لهجهی بلخ» واژگان بسیاری از این قبیل میتوان یافت که در فارسی افغانستان رایج است و سند اصالت و کاربرد کهن آنها، شعر مولاناست. من در اینجا بعضی از این واژگان را نقل میکنم و برای شواهد از شعر مولانا، به کتاب ارجاع میدهم: «تیزاب» (اسید)، «جوز» (گردو)، «خارپشت» (جوجهتیغی)، «دستنماز» (وضو)، «دومو» (موی جوگندمی)، «دستارخوان» (سفره)، «کفیدن» (ترکیدن)، «شوربا» (آبگوشت)، «کاریز» (قنات)، «آموخته» (عادتگرفته)، «بدرگ» (بدگهر، بداصل)، «بندی» (زندانی)، «بیگاه» (دیروقت). البته باید یادآور شوم که بسیاری از این واژگان همین اکنون در زبان فارسی بعضی مناطق ایران به ویژه خراسان کاربرد دارد ولی به تدریج در اثر سیطرهی زبان فارسی پایتخت، در حال فراموش شدن است.
کمک به فارسی افغانستان
اما سودمندی کتاب «لهجهی بلخ» تنها برای فارسیزبانان ایران نیست، بلکه مردم افغانستان را هم بسیار به کار میآید. به خاطر هجوم و ورود بیرویهی واژگان بیگانهی فرنگی به افغانستان در سالهای اخیر، اصالت زبان فارسی این کشور به شدت در معرض تهدید است و بسیاری از اهل مطبوعات و رسانهها، خود را دست و پا بسته در معرض این واژگان بیگانه گذاشتهاند. شناخت اصالت، فخامت و ارزشهای زبان فارسی افغانستان میتواند برای مردم این کشور نیز نوعی اعتماد به نفس فراهم آورد. وقتی کسی بر این وقوف یابد که وارث چه زبان باشکوهی است، در حفظ این میراث بیشتر میکوشد.
همچنین به کمک شعر مولانا اصالت تلفظ بعضی کلمات در افغانستان تأیید میشود. مثلاً در افغانستان امروز کلمهی «بلور» به فتح «ل» و به صورت «بلَوْر» رایج است. شاید این تصور برای بسیاری از اهالی زبان و به ویژه نخبگان پدید آید که این تلفظ نادرست است و الزاماً باید «بلُور» تلفظ کرد. اما وقتی در کتاب «لهجهی بلخ» این کلمه را در شعر مولانا میبینیم و ملاحظه میکنیم که با «جَور» قافیه شده است درمییابیم که این هم شکل کهنی از «بلور» است:
از رنگ بلَور تو، شیرین شده جَور تو
هر چند که جور تو بس تند قدم دارد
کاستیها
انتظار میرود که در این کتاب 270 صفحهای فقط موارد مشابهتهای خاص زبان شعر مولانا با لهجهی بلخ امروز ثبت شده باشد. ولی مؤلف در مواردی از این شیوه عدول کرده و مواردی را نقل کرده است که خاص لهجهی بلخ نیست، بلکه در همه افغانستان و حتی ایران هم کاربرد دارد. به نظر میرسد که درج این موارد در کتاب «لهجهی بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا» ضرور نباشد. از این قبیل است کلمات «خراس»، «زرورق»، «سبوس»، «تره»، «سردسیر»، «غوره»، «مسواک»، «منبر»، «قابله» و تعبیرها و ضربالمثلهای «طشت از بام افتادن»، «آب زیر کاه»، «نه سیخ بسوزد نه کباب»، «جواب ابلهان خاموشی»، «جای سوزن انداختن نیست»، «دیوار گوش دارد».
در مواردی نیز چنان که مؤلف به درستی اشاره کرده است، آن واژه یا اصطلاح نه در بلخ، بلکه در دیگر جایهای افغانستان رایج است، مثل «پیرزال» که در هرات رواج دارد. به نظر میرسد که ذکر این موارد هرچند برای نشان دادن قرابت زبان مولانا با زبان فارسی نواحی مختلف افغانستان سودمند است، در راستای این کتاب یعنی اختصاصاً «لهجهی بلخ» نیست.
پایانه
در مجموع تفحص وسیع و وقوف بسیار نویسنده بر شعر مولانا و زبان فارسی امروز افغانستان ستودنی است. این کتاب میتواند گامی بزرگ باشد برای شناخت بهتر زبان شعر مولانا و نیز داد و ستد زبانی بیشتر میان همزبانان. بدین ترتیب هم مردم ایران با فارسی افغانستان بیشتر آشنا میشوند و هم مردم افغانستان به ارزش این میراث بیشتر وقوف مییابند. از اینها گذشته این موضوع به روشنی دانسته میشود که مولانا تا چه حد در شعرش به زبان گفتار عصر خویش متکی بوده و حتی تکیهکلامها و اصطلاحات عامیانه را هم فرونگذاشته است. این تا حدود زیادی با سنت زبانی آن عصر که شاعران در دایرهای بسته سیر میکنند، فاصله دارد و برای شاعر امروز که میخواهد رجوعی دوباره به زبان مردم داشته باشد، سودمند و الگوبخش است. در این حال این نکته هم به خوبی روشن میشود که اگر مولانا در جایی مثلاً «گهواره» را به صورت «گواره» و «توانا» را به صورت «تانا» تلفظ میکند، این نه بر اثر سهلانگاری یا عدم تسلط بر وزن شعر، بلکه به خاطر اتکای بسیار بر زبان گفتار است، زبانی که اکنون و به همین صورت در ناحیههایی از این قلمرو وسیع زبانی رایج است و زنده.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/882