مکالمهء تلفونی میان سرکوزی و بوش
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در این مقاله حقایق پشت پردهء و زد و بند های سیاسی میان قدرت های بزرگ تشریح میشود و همچنان حقیقت ملل متحد.
بوش: هلو صدای مرا می شنوید؟ من بوش هستم!
سرکوزی: بلی بفرمایید بگوش هستم! شما خوب هستید؟
بوش: بلی خوبم، حال شما چطور هست؟
سرکوزی: من خوب هستم!
بوش: میخواستم بپرسم که؛ سفر های زیادی به اروپایی شرقی، بخصوص روسیه داشتید و براستی زحمت زیاد کشیدید تا مسئلهء گرجستان بسیار پیچیده نشود. نمی خواستم مزاحم تان شوم، ولی بعضی موضوعاتی بود که میخواستم با شما در میان بگذارم!
سرکوزی: خوب کردید، من هم منتظر بودم که شما کمی بیکار شوید و با هم صحبت کنیم!
بوش: خوب از کجا شروع کنیم؟
سرکوزی: حالا همین موضوعی گرجستان بسیار مهم است، در نهایت هم میخواهم در بعضی مسایل دیگر صحبت کنم!
بوش: راست گفتی! خوب پوتین و مدمدیف چه میگفتند؟
سر کوزی: راستی اوضاع بسیار خراب است! آنها سخت آشفته هستند و بسیار به مشکل میتوانم قناعت شان را فراهم بسازم!
بوش: آنها چه میخواهند؟
سرکوزی: هیچ! آنها از همه گپ ها خبر شده اند و میخواهند با استفاده از موقعیت دشوار ما پای خود را محکم تر بگذارند!
بوش: از چه خبر شدند؟
سرکوزی: از این خبر شدند که شما این تحریک را بخاطر انتخابات امریکا نموده اید و گرجستان را تحریک کردید که شورش برپا کند تا روسیه عکس العمل نشان دهد!
بوش: نفهمیدم! میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
سرکوزی: منظورم اینست که؛ آنها میگویند: بنیاد گرهای جدید در امریکا در این انتخابات رو به ناکامی بودند و در پی این بودند که یک قضیهء دیگر خلق کنند، تا مردم امریکا را از یک خطر بزرگی احتمالی دیگر که همانا زنده شدن دوبارهء روسیه است در هراس اندازند. تا مردم امریکا به بنیاد گرا های جدید رای بدهند که؛ جلو روسیه را بگیرند!
بوش: تو برایشان چه گفتی؟
سرکوزی: من هر چند کوشش کردم که این قضیه را بی ربط به انتخابات بدانم، قبول نکردند و تقریبا مطمئن هستند که قضیهء همین است که گفتم!
بوش: راستی گپ خراب شد! دلیل شان برای قانع بودن شان چه بود و دیگر اینکه این مسئله از کجا درز کرده است؟
سرکوزی: دلایل زیادی داشتند؛ از جمله این که؛ شما برای حمله به عراق دلایلی ساختید که در بعدها همه اش دروغ بر آمد و بخاطر بدست آوردن رای مردم امریکا، عراق را متهم به دست داشتن به سلاح های اتمی و کشتار جمعی کردید، و القاعده را به عراق ربط دادید! نمایندهء و باز رس ملل منافق هم این موضوع را تکذیب کرد، ولی شما سر تمبگی کردید و به عراق حمله کردید و در نهایت هم همه چیز خراب شد و دروغ از آب در آمد!
بوش: دیگر چه دلیل میگفتند؟
سرکوزی: آنها می گفتند که شما اهداف شومی در رابطه با روسیه دارید و همهء اهداف شما از ضعیف کردن قدرت های احتمالی اطراف روسیه که عبارت از جهان اسلام و بدست آوردن مناطق نفت خیز جهان است و در بعدها معاهدات استراتیژیک با هند، عراق و افغانستان، از میان بردن ایران، پایگاه درست کردن در افغانستان ...همه و همه بخاطر ضعیف کردن روسیه است... و از این حرفها!
سبب افشای این راز هم تلویزیون الجزیره شده است! الجزیره چند کارشناس عرب را که یکی از آنها در خود امریکا هم بود؛ گرد هم جمع کرد و این موضوع را به بحث گرفت و در این میان از راز اگرچند کم و بیش افشاء بود، ولی مطبوعاتی شد!
بوش: خوب، چه کار کنیم؟
سر کوزی: راستی آنها تا جایی هم حق بجانب هستند، و شما نباید اینکار ها را همه را یکباره می کردید! شما میخواهید راه صدساله را یکشبه طی کنید و این کار در سیاست غرب بعد از جنگ جهانی اول و دوم بی سابقه است! به نظر من بسیار دشوار شد!
بوش: ما وقت زیاد نداریم و باید این کار ها را سریع انجام دهیم!
ما در جنگ عراق نتوانستیم او کله شخ شما «جاک شیراک» را با خود همراه داشته باشیم و او کله خام آلمانی «شرودر» هم سر مخالفت برداشت و این بود که ما مجبور شدیم بدون اجازهء ملل منافق و تحت شعار پیشگیری خطر منافع ایالات متحده امریکا، جنگ در عراق را براه باندازیم!
همین بود که همهء بودجهء مبارزات انتخاباتی خود تو «سرکوزی» را در فرانسه و مصارف انتخابات جرمنی را برای به قدرت رساندن « انگلا میرکل» بدوش بگیریم! در این دو کار پیروز شدیم و آنها را که موانع از داخل خود ما برای ما بودند از میان برداشتیم، شما دو نفر را به کرسی نشاندیم و شکر عیسی مسیح که امروز شانه بشانهء ما روان هستید و از مشکلات ما می کاهید!
بخاطر همین هم میخواهم علاج واقعه را قبل از وقوع نماییم و نشود که ما روزی مجبور شویم باز بدون همان موافقهء ظاهری ملل منافق به جایی حمله کنیم!
سرکوزی: خوب هر طوری که فکر میکنید، درست است ولی مشکلات زیاد است!
بوش: این وظیفهء خودت هست که در متشنج ساختن اوضاع با ما کمک کنی، تا انتخابات را نبازیم! یگانه راهش هم تحریک غیر مستقیم روسیه است، تا مردم امریکا بترسند و برای ما رای بدهند!
سرکوزی: من از روزی که مسئلهء گرجستان به میان آمده است یک روز خواب خوش نکرده ام! می ترسم که همین معشوقهء جدیدم که به قیمت طلاق دادن زنم تمام شده است از دستم برود!
بوش: به عیس مسیح سادهء هستی! در غرب، به خصوص در فرانسه دختر زیبا و گرسنه کم نیست، هر وقت بخواهی از او بهتر ترش را پیدا کرده میتوانی، برو به کار های خودت برس و در فکر دختر و دختر بازی نباش!
سرکوزی: خوب هرچه شما بفرمایید!
بوش: موضوع دیگری که میخواستید در باره اش صحبت کنیم چه بود؟
سرکوزی: راستی من قبلا در سیاست بودم، ولی در میان معشوقه بازی و زندگی با زن و فامیل سر گردان بودم، مدت زیادی مسائل سیاسی روز را مطالعه نکرده ام. میخواستم بدانم منظور از این آوازه های نو که بنام «آزادی بیان و...» در افغانستان، سودان، سومالیا و... جاها راه انداخته اید چه است؟ تا ما هم خود را مثل شما آماده کنیم؟
بوش: تو خودت میدانی که ما از آزادی بیان، حقوق بشر، آزادی زن، دموکراسی و... بحیث شعار و شمشیر دو دمه استفاده میکنیم و بین ما هیچ چیز پوشیده نیست! همین دو هفته قبل هم پوتین مرا بکلی گیچ و ویچ کرد، اگر چند نمی خواستم به او همه چیز را بگویم، ولی او بسیار چیز ها را میدانست! اینطور معلوم میشود که مردکه کتاب های اخوانی ها را میخواند!
در بعضی موضوعات با او حرف های زیاد زدم و معلوم میشود که آخوند های ایران ها کله اش را خلاص کرده اند و نتوانستم او را قناعت دهم! ولی حالا میخواهم در یک موضوع مشخص کمی برای تو روشنی اندازم تا در آینده آگاهانه عمل نمایی!
سرکوزی: در کدام موضوع؟
بوش: در موضوع بسیار مهم و اساسی و آن عبارت از «آزادی بیان» است!
سرکوزی: بفرمائید سر تا پا گوش هستم!
بوش: آزادی بیان در واقعیت نمیتواند جلو هیچ کاری را در غرب بگیرد! حرف باد هواست گم میشود میرود، بگذارید مردم هر چه میگویند بگویند! ما هم از آن بیل خود را دسته میکنیم و به جهان با طمطراق نشان میدهیم که ببینید! در کشور ما رؤسای جمهور را کاریکاتور میکنند و برایشان درامه ها می سازند و آنها را ریشخند می کنند، ولی ما کسی را به این جرم محاکمه و اذیت نمی کنیم!
آنها، همان های که در جهان سوم و یا صدم زندگی میکنند، به خصوص روشنفکران بی سواد شان، همین گفته های ما را تمسک می گیرند و میخواهند بوزینه وار تقلید ما را کنند!
بیچاره ها نمیدانند که در غرب این نوع کار ها سابقه بسیار طولانی دارد و صدها سال قبل از ملل منافق، دموکراسی، آزادی و ... از جزء فرهنگ ما بود و مردم به این موضوعات فراتر از یک ساعت تیری و خنده چیزی دیگری نمی بینند! اینست که ما بوزینه های زیادی در جهان سوم «ببخشید جهان صدم» پیدا کرده ایم و آنها گفته های ما نشخوار میکنند!! هر کدامی شان هم که یک شکار شجاعان کرد یک لقمه به عنوان جائزه در دهنش میگذاریم!!
سرکوزی: خوب به گوش هستم ادامه بدهید!
بوش: هر چه در خارج از کشور های خود ما؛ این طرفند و شعار ما جا افتیده است و نتیجه میدهد، و ما هر گاه بخواهیم هر قدرتی را به بهانهء آزادی بیان از پای می اندازیم!
از آنجاییکه کشور های جهان سوم، بخصوص کشور های اسلامی از دست فقر، استعمار، بد بختی های که استاد پیر ما و شما انگلیس بر سر شان در این چند صد سال آخر آورده است، کله هایشان پوک شده است و درست فکر نمیکنند و به فرهنگ های بومی خود چسپیده اند. تو میدانی که این فرهنگ ها کاملا از هم جدا هستند؛ ما هم در هر کشور آزادی بیان را به قد و اندام خودش درست کرده ایم!
سرکوزی: کمی بیشتر توضیح بدهید!
بوش: این آزادی بیان که ما شعار آن را میدهیم به یک کارخانهء خیاطی میماند و برای هر کشور یک لباس به خواست خود ولی به اندازهء قد همان کشور درست میکنیم!
مثلا: در افغانستان؛ بخاطر که مردمش به سنت های اسلامی و قرآن و ننگ و ناموس سخت پای بند هستند، ما آزادی بیان را در این نشان میدهیم که کسی از میان شان، جرأت کند که مرتد شود و با شجاعت تمام انجیل را در بغل خود بگیرد «مثل عبدالرحمن مرتد» و ما هم رئیسک خود را در آنجا گوشزد کنیم که شخص مرتد را فرار دهد، او هم به ایتالیا آمد و پناهنده شد و قهرمان این عرصه شد. این شکستن یک مرز سرخ بود که به بسیار خوبی انجام یافت! اگر چند عواقب بدی هم داشت و مردم تحریک شدند که بسوی طالبان بیشتر بروند.
یا اینکه؛ غوث زلمی را تحریک کردیم که قرآن تحریف شده توسط یکی از گماشتگان کمونست ایرانی ما در امریکا را دو باره چاپ کند و در میان مردم عوام به عنوان قرآن پاک توزیع نماید! در نهایت هم موسسات خود را یعنی همان موسسات برادران صهیونست خود را تحریک کردم که از آنها بعنوان آزادی بیان دفاع کنند! این مردم هم بسیار ساده هستند؛ قرآن ششصدسال قبل توسط شاه ولی الله دهلوی به فارسی بسیار علمی، روان و عامیانه ترجمه شده بود، مردم افغانستان آن را نمی خواندند، حالا روشنفکران شان به عنوان تبلیغ دین به زبان خود شان از این موضوع غوث زلمی پر و پا قرص دفاع میکنند! این روشنفکران بی خبر هم خوب عصای دست ما هستند!!
قاری مشتاق هم که نمونه ای از هزاران ملای بی سواد قرآن فروش در افغانستان است، بر این قرآن مقدمه نگاشت و به سرنوشت غوث زلمی دچار شد!! این ملا های بی سواد هم کمتر از روشنفکران بی دین و بی خبر به ما مفید نیستند!!
پرویز کامبخش هم در همین عرصه؛ آن چرند و پرند یک مرتد ایرانی را چاپ کرد و در میان دانشگاه بلخ توزیع کرد در نهایت به جنجال برای خودش انجامید، ولی یکعدهء فرهنگیان بی سواد افغان را هم بنام روشنفکر به دنبال خود کشاند!!!
* یا اینکه؛ ما یک موسسه را وظیفه داده ایم که یک تعداد زنان بدکاره را معاش بدهند و وظیفهء آنها اینست که با لباس های نیمه برهنه، روزانه در کوچه های کابل پرسه بزنند، تا این مرز هم شکسته شود!!
اینها نمونهء آزادی بیان در افغانستان بود که گفتم
* در سومالیا، آزادی بیان همین است که، کسی از گروه های اسلام گرا تمجید و وصف نکند و بر ضد حکومت ایتیوپیا که متحد استراتیژيک ما است سخن نگوید و در ضمن موسسات تبشیری را هم وظیفه داده ایم که هر چه گرسنه در سومالیا هست در بدل نان و پوشاک مسیحی بسازند. اگر کسی حرفی زد ما به عنوان آزادی بیان و دین از آن دفاع میکنیم!
* در ترکیه هم ما آزادی بیان را در این خلاصه کرده ایم که؛ کسی چادر بسر کرد داخل دانشگاه شده نمیتواند و سکولریزم را نماد از آزادی بیان میدانیم، ولی دینداری؛ بخصوص مسلمان بودن نباید آزاد باشد!
* در کشور های خلیج عربی که صد در صد در خدمت ما هستند، ما اصلا حرف آزادی بیان را به زبان نمی آوریم، ولی گهگاهی بخاطر ترساندن آن شکم کلان های فرو مایه این اخطار را میدهیم!! و این بهترین حربه برای ترساندن آنهاست!
در ضمن برایشان گفته ایم که؛ حتی اگر دو نفر با هم در مسجد بعد از نماز به صحبت پرداختند، حتما دستگیر شان کنند و در صورت مسلمان روشنفکر بودن حتما نابود شوند.
همین حالا در کویت صرف بخاطر صحبت کردن بعد از نماز در مسجد بیشتر از 5هزار نفر در حبس است!!!
سعودی، امارات و... همین حال را دارند!!
* در مصر و کشور های مسلمان افریقایی؛ مثل تونس، الجزائر، المغرب، موریتانیا و… نظام های شاهی مطلقه و یا جمهوری های بنام و بدتر از شاهی را قایم کرده ایم! کشور خود شما فرانسه در آن کشور ها سابقه استعماری و وظیفهء بیشتری از ما داشتند و ما دستور داده ایم که هر کس نفسی بر ضد استعمار کشید، او را نابود کنند!!
آزادی بیان در آن کشور ها همین برهنگی، رقص عربی، تقلید از فرهنگ ابتذال و... است!
در ضمن وظیفهء مهم دولتهای جابر شان هم اینست که هر روشنفکر مسلمان را نابود کنند!
* در ایران آزادی بیان همین است که؛ ولایت فقیه را که خمینی ایجاد گر آنست بد بگویند و زنان را که چیز های شان بیشتر متحرک است در قید خود در آورده ایم و هر چه را به دهنشان میدهیم نشخوار میکنند! از این ناحیه آخوند ها را سخت پریشان کرده ایم! حال اینکه برای خاموش کردن تحریک چیز هایشان آخوند ها صیغه را جواز داده اند و سخت رواج است، ولی باز هم قناعت شان فراهم نمیشود و میخواهند در یک آن واحد مثل زنان غربی چند بای فرند داشته باشند!!
* در پاکستان هم، تحریک و ایجاد دینها و مذاهب مزخرف، مثل قادیانی، بریلوی و… جزء آزادی بیان است. همین نهضت احمدی را که غلام احمد قادیانی بنیانگذار آن خود را پیامبر آخر زمان خواند و ما از او دفاع کردیم و ملیون ها دالر در اختیارش گذاشتیم و حکومت های پاکستان را که از بدو تأسیس به حکم ما زندگی میکنند در حمایت شان قرار دادیم، خود نمونه هایی از آزادی بیان پر ثمر است!!!
* در مالیزیا، اندونیزیا و همهء جنوب شرق آسیا هم به نوع دیگر آزادی بیان را نهادینه کرده ایم و میخواهیم در این روز ها همین قادیانی ها را هم بر گردن اندونیزیا بقبولانیم!
سارکوزی: بسیار جالب است، میخواهم در این زمینه ها در هفته های بعدی بیشتر برایم توضیح دهید! والله خوشم آمد!!
بوش: فعلا همین کافی است و اگر ضرورت افتید برایت زنگ می زنم، موفق باشی!!
سرکوزی: شما هم همین طور! به دیک چینی صاحب و دیگران سلام برسانید!!!