روشنفکران بی دین یا دینداران جاهل!
در این مقاله به واقعیت تلخ روشنفکری و مصایب آن در جامعه پرداخته میشود
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مقدمه:
مقصود از اصطلاح «بی دین» در این نبشته، منکر دین نیست، بلکه مراد از آن نویسندگان و روشنفکران «خود معتبری» هستند که، به اسلام به عنوان یک دین انسان ساز، برنامهء کامل زندگی، فردی، فامیلی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نمی نگرند.
این یک مسامحه از جانب من خواهد بود، ور نه عمق تحلیل قرآنی بر این اصل تأکید دارد که؛ تشکیک و انکار از یک آیت و یا یک اصل قرآنی به معنایی انکار از همهء دین است. ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین... « این کتابی است که شک بردار نیست، نقشهء راه است برای پرهیزگاران»
و یا این مفهوم آیت کریمه «آیا ایمان می آورند به بعضی از قرآن و انکار میکنند بعضی دیگر را، پس چیست جزای کسانی که چنین میکنند، مگر ذلت در دنیا و در روز آخرت به عذاب دردناک بر گردانده میشوند..» ترجمه آیت.
بخاطر این مقصود من از « بی دین» منکر دین نیست که؛ اکثر این روشنفکران شعار میدهند که؛ (به آمنت بالله ایمان دارند...)، ولی وقتی به مکتب اسلام و سیاست اسلامی می رسند، برای تعلل و توجیه انکار خود، پای جنایت و یا خطا های کسانی را به میان میکشند که؛ ادعای دین داری داشته اند و مرتکب خطا شده اند و به نحوی از سیاست دینی انکار میکنند. یا هم جدای دین از دولت را با مقایسه اسلام بر مسیحیت در غرب پیشنهاد میکنند.
ادعای اولی پایه علمی ندارد! ادعای دومی هم یک قیاس مع الفارق است و دین اسلام حتی مشابه مسیحیت نیست، بخصوص در زمینه های قوانین و زندگی؛ فردی، فامیلی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی!
*****
* من عنوان این نبشته را از این جهت (روشنفکران بی دین، یا دینداران جاهل) گذاشته ام که؛ این دو قشر در همیشه بهترین عصای دست اجانب و استعمار بوده اند و هستند. چون تجربهء دوصد سال اخیر در کشور های اسلامی، نشان داده است که، قدرت های استعماری بیشتر سرمایه گذاری شان بر این دو قشر است.
علت:
استعمار میداند که وجود یک عده بنام روشنفکر که با لباس های شیک و آلفته از غرب و شرق وارد کشور های فقیر و مصیبت زدهء دست استعمار میشوند و به بعضی از روش های زندگی مدرن آشنایی دارند، میتوانند که در جوامع عقب مانده و استعمار زده یک چهرهء مدرن و علمی ارائه بدارند. بخصوص زمانی که بوق های استعماری «امثال رادیوی بی بی سی و صدای امریکا و دیگر رسانه های تحت الحمایه صهیونستی» در شکل رسانه های همگانی با این تازه واردان همراه و همگام باشد.
* اینجا بود که، تهاجم فرهنگی غرب به دول اسلامی که بعد از فروپاشی استعمار انگلیس آغاز شد، این شیوه سخت کار گر افتاد و بسیاری از کسانی که سردمداری کشور های اسلامی را پس از استعمار انگلیس و بعضا فرانسه بدست گرفتند که، در ظاهر انسان های تحصیل کرده و مدرن بودند، ولی طبق عنوان ما از دین، فهم دینی و تربیه دینی خلع بودند و پس زمینهء دینی شان صفر بود.
این اصل از مغرب عربی و افریقا گرفته تا شرق میانه، جنوب شرق آسیا، آسیایی مرکزی و خود افغانستان ما عمومیت دارد و تقریبا هیچ استثنائی در کار نیست!
همهء حکام کشور های اسلامی بعد از استعمار انگلیس، نظام و مردم سالاری را بر شیوه های غربی آن قبول داشتند و از آنجائیکه سطح تحصیل اکثر ایشان نسبت به شهرت شان پایان بود، مستقیم از استعمار «در ظاهر رفته ولی در حقیقت موجود و حاکم» دستور می گرفتند و نقشه های آنها را پیاده میکردند.
امروز هم این شیوه ادامه دارد و استعمار بیشتر کسانی را در کشور های ما به عنوان روشنفکر به گروگان کرفته اند و بوق خود را با صدا های شان پر صدا تر میکنند که، در مکتب های بیگانه درس آزادی را به گمان خودشان فرا گرفته اند. منتها با این فرق که؛ امروزه دستگاه های رسانه ای غرب در کشور های ما جا افتیده و شنونده دارد. گذشته از این، استعمار از طریق تشویق های بی پایان، جائزه دادن ها و حتی متوصل شدن به فریب، حیله و زور میخواهد اینان را به کرسی بنشاند.
با این گفتهء مختصر بدین نتیجه می رسیم که؛ غرب استعماری در کشور های ما همان روشنفکرانی را عرصه میدهند و پشتیبانی میکنند که، از ناحیه دین و فهم دینی خلع باشند. و الا در کشور های اسلامی در قرن بیستم و بیست و یکم روشنفکران دیندار بسیار زیاد بودند که، هم صدای شان واقعا صدای آزادی حقیقی بود و هم اندیشه های شان راه را بسوی تمدن روز همگام با مصلحت جهانی و دینداری هموار می نمود. ولی استعمار نا مردانه کوشش کرده است که از گسترش این افکار و از شهرت این اشخاص به هر نحوی که باشد جلو گیری کند.
* روشنفکران سرازیر شده از شرق استعماری و یا اتحاد شوروی سابق هم، بدتر از غربی ها بودند. چون آنها از اساس دین را قبول نداشتند و همهء دین را «چه مکتبی و چه خرافی آن را» نادرست و غلط می پنداشتند و حاضر بودند که بخاطر به کرسی نشاندن فلسفهء غلط مارکسیزم حتی پدران خود را هم اعدام کنند. این بخش دیگر به تحلیل زیاد ضرورت ندارد.
*****
در این میان قشر دیگری که بدتر از دوی اولی برای استعمار کارساز تر بوده و است، دینداران جاهل است.
* استعمار در اوایل کسانی را از دینداران در کشور های ما تشویق میکردند و کوشش مینمودند که آنها را به دستگاه های سیاسی نصب کردهء خود مرتبط سازند که؛ از دین بجز چند موضوعی ابتدائی تجهیز، تکفین، خیرات و صدقات چیزی نمی دانستند و باور شان در همین حد خلاصه میشد.
در این کشور ها، وقتی نهضت های اسلامی که از اسلام یک جهان بینی مدرن تفسیر و ارائه می نمودند، اسلام را دین قوانین و حاکمیت معرفی میکردند و مستقیم از متن دین برای دین استدلال می نمودند، اکثراً توسط همین خرافه پرستان و دینداران جاهل سر کوب شدند و فتوا های همین ملاهای جاهل دستاویز مهره های استعمار و حکام ظالم بود.
* یکتن از این رهبران نهضت اسلامی وقتی که توسط نمایندهء استعمار در مصر به اعدام محکوم شد، چه جملهء زیبایی را در پاسخ ملای که می آید تا به خیال خودش کلمهء شهادت را در اعدام گاه به او تلقین کند میگوید: نحن نعدم من أجل لا اله الاالله و انتم تأکلون الخبز بلا اله الاالله… «ما بخاطر لااله الاالله اعدام میشویم و شما با لا اله الاالله نان میخورید!
* در ایران هم امثال دکتور شریعتی و دیگر مفکران مسلمان را آخوند های دستگاه نشین استبداد تکفیر کردند.
* اقبال هم از دست این دینداران جاهل چنین شکوه سر میدهد:
گرفتم حضرت ملا ترش روست*
نگاهش مغز را نشناسد از پوست*
اگر با این مسلمانی که دارم*
مرا از کعبه می راند حق اوست*
به بند صوفی و ملا اسیری*
حیات از حکمت قرآن نگیری*
به آیاتش ترا کاری جز این نیست*
که از یاسین او آسان بمیری*
ز دوزخ واعظ کافر گری گفت*
حدیث خوشتر از وی کافری گفت*
نداند آن ضعیف احوال خود را*
که دوزخ را مقام دیگری گفت*
این چند رباعی اقبال روشن ترین بیان از عملکرد ملا های که دانسته و یا هم ندانسته در گرو استعمار بوده اند می باشد.
امروزه هم این شیوه جریان دارد، منتها بشکل دیگری!
امروز غرب استعماری، نه تنها که شیوهء استعمار خود را تغییر داده است، بلکه گروگان گیری خود را هم به شیوه دیگری اجرا میکند.
یک مثال بر این ادعا کافی خواهد بود: در افغانستان غرب بنا بر حکم ضرورت زمانی و منافع استراتیژی خود در زمان جهاد، از احزاب جهادی منسوب به نهضت اسلامی، دفاع میکند و تا آخرین دروازهء پیروزی آنان را همراهی میکند…
در این مدت ضعف های شخصی رهبران این جریان را بخوبی مطالعه میکند، و تقریبا بیست سال برای تکمیل این مطالعه کافی بود. روزی که این مجاهدین به پیروزی میرسند، غرب از زبان بوش پدر آنان را دشمنان جدید معرفی میکند و روسهای که دیروز دشمن بودند به عنوان دوستان شناسانده میشود.
غرب برای جلوگیری از اقامهء یک نظام احتمالا اسلامی دست بکار میشود و در این راه از همان شناخت خود از ضعف های اشخاص ردهء بالای جهاد استفاده میکند.
رسیدن به کرسی ریاست جمهوری، حب قدرت، جاه و ریشه های خوابیدهء قومی را بیدار میکند، از دشمن دیروزش و دوست امروزش روسیه هم در این امر استفاده میکند و دست او را باز میگذارد که ایادی خود را بعد از سقوط نجیب هم کمک و تشویق کند. در نهایت از مسلمانان پیروز چهره ای به مردم ارائه بدارد که اصلا باور کردنی نیست. تنها خرابی شهر کابل و عدم عطش رهبران ما از خود گامگی و قدرت طلبی توانست که همهء اهداف استعمار را در یک مرحلهء بسیار کوتاه به کرسی بناشد!
به سادگی میتوانند مردم استدلال کنند که؛ چه فرق است میان این رهبران و این اسلام!!! این حربه خوب کار گر و با نتیجه بود و میتواند تا دهها سال دیگر زنده و زنگ نازده برش داشته باشد!
این تحلیل بدین معنا نیست که؛ رهبران گناهکار نیستند و تقصیری ندارند! بلی! عدم درک درست از سیاست و اداره، ضعف های ناشی از قدرت طلبی، زور گویی، دست کم گرفتن قتل مسلمان، ویرانی یک شهر پر جمعیت، از همه بدتر ادامه دادن این خطا ها و وسیله قرار گرفتن دست دشمنان نا مرئی و مرئی و تا حد رساندن این فاجعه به طول عمر جهاد «یعنی 14 سال و 14 سال»، کمتر از یک جنایت به معنای واقعی کلمه نیست.
در اسلام هم یک اصل داریم که« اگر کسی به دستور کسی مسلمانی را قتل میکند، همین کسی مجرم است که قتل را انجام داده است و این اجراء کننده قتل باید قصاص شود» اصول فقه.
این اولین قدم و نا جوانمردی استعمار برای یک جریان است.
در قدم دوم و در پی این ویرانی، گروهی دیگری را کمک میکند و به اقتدار می رساند که، از اسلام یک چهره کاملا خشن، بی رحم، محاکم تفتیش، چرک، بی خردی، بی قانونی، و همهء انواع بدی ها را ترسیم کند. طالبان نمونهء مجسم این چند کلمه بودند.
هر فرد عادی این را میداند که طالبان، با کمک صدها ملیون دالری امریکا و ده ها هزار موتر های پیک اپ خریداری شده توسط امارات متحده عربی «که سر تا پا در گرو امریکا است» و با رهبری آی إس آی، به میدان آمدند و تا وارد شدن به کابل و از آن جا بسوی شمال حمایت شدند.
امریکا این حمایت خود را در نهایت پنهان هم کرده نتوانست و نماینده بلند پایه اش، به خطوط جبهه در شمالی آمد و سران مقاومت را تشویق کرد که، صحنه را به طالبان وا گذارند، چون به گفتهء او «آنها لشکریان ظاهر شاه هستند»
اینجاست که امروزه رفتار یک عدهء جاهل و بی خرد «طالبان» به عنوان نمونهء تفکر اسلامی و نظامی اسلامی به جهانیان معرفی میشود و رسانه های غرب و مقلدان آنها هم بوق آن را بیشتر از حد ضرورت به صدا در می آورند.
خلاصه اینکه؛ این دو قشر «روشنفکران بی دین و دینداران جاهل» دو بال پرواز اهداف استعمار هستند که، تا وقتی وجود دارند و تقویه میشوند، کشور ما روی خوش بختی را نمی بینند و این فاجعه در ابعاد بدتر از آن که امروز تصور میکنید « یعنی تقسیم کامل کشور به چندین امیر نشین کوچک باشد» پیش می رود. خدا خیر کند!!!
*****
نوت: در اخیر قابل اشاره میدانم که؛ بعضی از روشنفکران ما فکر میکنند که، قرآن از معقولهء روشنفکری حرفی به میان نیاورده است و قشر روشنفکر را معرفی نکرده است، و این اصطلاح از مصطلحات وارداتی غربی است.
این اندیشه بکلی غلط است و بر خاسته از عدم آگاهی دینی است. قرآن به صراحت و تفصیل انسان روشنفکر را معرفی میکند و ویژه گی های آن را بر می شمارد. إن شاء الله در نبشته های بعدی به این موضوع پرداخته خواهد شد.
پيامها
29 سپتامبر 2008, 21:42, توسط آشنا
بادرود به شما !
دوست گرامی با سپاس ار مضمون جالب شما من کاری به نحوه برداشت شما هیچ ندارم چون هر نبشته برداشتی از محیط مشخص و حاصل دید از گوشة به مسئله است .ولی با شما موافقم در قسمت استعمار درادوار مختلف که با چهره ها و شگرد های مختلف انسانها را به بند میکشند .بحیث مثال اگر دقیق به جنگل نگاه کنیم حیوانات مختلف را با چهره و توان مختلف می بینیم که همه آنها به دو چیز فکر می کنند خوراک و تولید مثل که تمام زندگی آنها با غریزه های مختلف اداره میشود .امروز اگر ما درقرن 21 شیر را صرف ار نظر قدرت آن به آمریکا نسبت بدهیم درست انگلیس را میتوانیم به پلنگ تشبه کنیم .باز یک حیوان دیگر که همیشه درکنار شیر کمی دورتر راه میرود آن کفتار است و این کفتار همان عرب بدو است .به همین طور کشور های ما و امثال ما میشود مثل گوزن ، بوفالو و یا آهوی بلی باید این روابط زندگی اینها را خوب دقیق نگاه کنیم.طالبان با همان شاخهایش که زنها را شاخ میزدند. با آمدن شیر(آمریکا) رو به فرار گذاشت و کمی دور تر در مرز ها کله می جنباند و شاخهای بیکاره اش را نشان میدهد ولی شیر میداند که چطور هرروزه زیر گلوی عدة طالب را بفشارد.
حالا رول مهم را درین جا کفتارهای(عرب های تازی )بازی می کنند واضح تربگویم شیخ های مداری که میخورند و نشخوار می کنند و هر کدام آنها شب روز به عیاشی و میگساری و شب زنده داری و سکس در هتل های سویس و لندن و نیویارک مشغول صرف پول های جمع شده در کجکولهای حج توسط حاجی گگ ها اند.
مولانای بزرگ میداند که گفته:/ ای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ/آن خانه پرستید که پاکتن طلبیدند/
در جنگ سرددر افغانستان شیر با خرس های قطبی مقابل شد و با تمام توان دندان های خرس قطبی را کشید. و میدان صرف به خودش باقی ماند گرچه چین(کرگدن) هم است ولی کاری به کار شیر ندارد و در آخور خودش است ولی پاکستان (شغال) که بدنبال هر شکار شیر مقداری چنتر و استخوانی بدست می آورد همیشه چغ و پغ کرده یکنوع زندگی طفیلی را ادامه می دهد.ولی یادما نرودکه درینجا بازیگر این همه تعامل فقط و فقط یک چیز است و آن کار مشترک کفتار (تازی) با شیرو شغال تا بتوانند . گوسفندان بع بع زن را دریده و دنیا را بکام خود بگیرند . و با (حماریسم) دینی حیوانات اهلی همیشه سرگرم نگاه کرده تا موقع ذبح آنها برسد و تا حالا که 14 قرن از اختراع آن بدست سلمان پارسی خائن اصفهانی (که نامهای ناجا،مایا، برزو، بن بخشودان ، بن خوشنودان )که همیشه نامهایش را تغیرمیداد کم از کم 28 نسل ما در جهل و خرافات و نادانی و بی اصالتی به زیر خاک رفته اند.
و به گفته خیام بزرگ /با هزار سالگان سر به سرایم/
آیا تا بکی ما در جهل مرکب توپ فتبال حیوان های درنده جهان باشیم و همیشه بع بع کرده بگوئیم که ما انسان هستیم.مگر چشم ما کور است .و اسپ گادی وار منتظر قمچین اسلام بدو باشیم.
وقتی خرد نباشد خرافات مثل تار های جولا دست و پا و مغز را می بندد تا نه دانش را ببینیم و شب روز برای مرده های به درک واصل شده تجاوز کاران عرب به سر خود بزنیم و در زیر منبر شیخ آصف شیطان که شیطانها شاگردش است .با حیله های دختر فریبی اش .
مولانا/گرصورت بی صورت معشوق نبینید/ هم خانه و هم خواجه و هم کعبه شمائید/
دو عرب به خاطر قدرت حکومت همدیگر را می کشند به ماچه ما اگر خرد داشته باشیم سر کل خود را دوا کنیم.
وقتی کارد به استخوان میرسد و تمام اژدهای شهر و کاشانه و وطنداران ما را می درند دیگر ادبیات و زبان نرم بدرد نمیخورد / جواب بی پیر را لا مذهب می دهد/
امیدوارم برای استفاده از این لینک استفاده کرده و بعدا" به سایت: www.tondar.org رفته واقیته های تاریخ تازی و جفای که برما و پدران ما رفته را مو شگافی کنید.
آنلاین : کسی که برای اولین بار قرآن (تازی نامه) رابا 30 سال تحقفیق در سرزمینهای اعراب (تازیان) از تاریخ های واقعی نوشته شده بدست عرب ها مانند ابنخلدون البلازری جورج زیدان و غیره بدست آورد و معلوم شد که تاریخ های که در افغانستان و ایران در مکاتب و دانشگاه تدریس میشد همه تحریف شده بوده اند./دوکتور فرود فولادوند
30 سپتامبر 2008, 08:08, توسط جلال ابادی
قابل توجه مهاجر!
شما گفته اید که استعمار و غرب از مسلمان های بی سواد استفاده می کنند.
درست است ایا استاد سیاف ، استاد ربانی و قانونی هم در همین ردیف قرار دارند و گر نی چرا در کنار غرب اکنون قرار دارند و جهاد را شعار و عمل خود قرار نه داده اند. شما هم از همین ها هستید.
جلال ابادی
آنلاین : اسلام سیاسی در کشور جای نه دارد
30 سپتامبر 2008, 17:06, توسط اکبر ح ج
خدمت دوست محترم اقای م مهاجر احترام تقدیم است..
در افغانستان با کمک امکانات تخنیکی شرایط بوجود امده تا مردم عامه از حقایق با خبر شوند و با خرافات و انحرافات وداع گویند که این خود از برکات خداوندیست و من خیلی مشتاق استم که همچو تبادل نظر ها از جانب شما ادامه یابد تا نوشیدن قطره باشد از بحر علم الهی درین کویر خشک و لامزروع جهالت که جان ملیون ها تن را نادانسته گرفته و میگیرد!!!!
دستانت نویسا باد.........
30 سپتامبر 2008, 17:36, توسط اکبر ح ج
اقای جلال ابادی...
لطفا در جریان حرکت های توحیدی در طول تاریخ موجودیت دو نوع کرکتر و اشخاص را خوب متوجه باشید..
1 انا نیکه قدرت را وسیله برای رسیدن به خدا میدانستند...
2 و بودند کسانی که خداوند را وسیله قرار دادند تا به قدرت و ثروت برسند...
حلا قضاوته به شما میگذارم که افرادی مثل استاد سیاف و ربانی و قانونی را در کدام قا لب جا میدهند و اگر باز نمیتوانند تصمیم بگیرند از خود ایشان بپرسند و یا از طرز حرف زدن و عمل ایشان و مقا یسه زندگی انها در حال و ماضی با احکام الهی بپردازند و حالا اگر بازهم سوال باقیست باید جنابشان اول به مطالعه تاریخ برداخته و بعد در همچو مناظرات اشتراک ورزند که بسود ایشان است...
موفق باشید..