افسون الهی در گرو زبان عربی!
غربزدگی را میتوان محکوم کرد ولی عربزدگی را چطور؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اعتراف باید کرد که هنوز از فرهنگ تضارب افکار وتبادل اندیشه به شیوه ی مدرن خیلی فاصله داریم ،چی رسد به اینکه نوشته های نا سخته ونا پخته ی یکدیگررا "نقد" بخوانیم.
برخورد احساسی جناب زاهدی با بخشی از نوشته ی پیشین من پیرامون مقاله ی جناب مهدوی مصداق زنده ی این امر است که ما هنوزبا دقت لازم به یکدیگرگوش نمیدهیم ، زحمت درک دقیق حرفهای یکدیگررا برخود روا نمیداریم وبا پیش فرضهای ذهنی به پیشواز کلمات یکدیگر میرویم.آقای زاهدی در نوشته ی خویش زیر عنوان "زبان عربی مقدس است؟" با اشاره به فراز های آغازین نوشته ی من - در حمایت از آقای مهدوی افسوس کنان مینویسند:"... ایکاش فقط به نقد اثر میپرداختند ونه نقد شخصیت. البته که هیچ کدام مانعی ندارد." وسپس ادامه میدهند:"نمیشود شخص را به جرم اندیشه ی دیروزی اش،امروز محکوم به سکوت کنیم، تغییر اندیشه جرم نیست."
من کاملاٌ وصددرصد با آقای زاهدی موافقم ولی، ایکاش ایشان قصاص پیش از جنایت نمیکردند! کاش ایشان آن کلمات، جملات وفراز های را که من درآن آقای مهدوی را محکوم به سکوت نموده ویا تغییر اندیشه ی اورا جرم تلقی کرده باشم، نقل میکردند تا اذعان میکردم که جناب زاهدی درتعبیروتفسیر نوشته های دیگران چقدر دقیق و امانت دار میباشند. تصور میکنم بی مبالاتی در تعبیر حرفهای دیگران حرکت مسوولانه نخواهد بود. شاید جناب زاهدی عجله داشته است به ما نشان دهد که وی نیز با اصول ومعیار های نقدمدرن آشنایی داردو به این نکته واقف است که اثررا باید نقد نمود نه شخص را !
اما خلاف برداشت آقای زاهدی ، آنچه که من به رویکرد آقای مهدوی دررابطه به دین اسلام اشاره داشته ام- موید ادامه ی خط فکری وی از افغانستان تا کانادا میباشد نه تغییر اندیشه . من با صراحت نوشته ام که:" ما با باور ها و انگاره های مذهبی جناب مهدوی کاری نداریم و.."
آقای زاهدی در خرده گیری برنوشته ی من دچار تضاد گویی آشکار شده اند چنانکه از یکسو نقد اثرونقد شخصیت را غیر قابل جمع میدانند – که البته در کل قابل پذیرش است- اما بلا فاصله میفرمایند:"البته که هیچکدام مانعی ندارد"!اگر واقعاٌ به نظر ایشان این امر(نقد شخصیت) مانعی نداردپس شکایت ایشان ازاینکه چرا من به نقد شخصیت پرداخته ام- بی مورد است ولی اگر شکایت ایشان درست است، پس این جمله "هیچکدام مانعی ندارد" یک جمله ی میان تهی میباشد.اگر من جای ایشان میبودم به این سهولت وسخاوت از اصول فکری خود منصرف نمیشدم. به نظر میرسد که آقای زاهدی چنانکه شاید، نوشته ی خویش را دوباره سبک وسنگین نمیکند.
آقای زاهدی مرا "پرده نشین"خوانده و با این پیش فرض که چون"چشمه" کلمه ی مونث است، پنداشته است که گویا نویسنده یک"محترمه" یا " ضعیفه "و "سیاه سر" خواهد بود. ولی خدمت شان باید عرض شود که کاربرد نام مستعار در مطبوعات افغانستان وحتا در سطح جهان یک امر پر سابقه ومعمول است . میتوان از برخی نویسندگان ومتفکران غربی نام برد که با چند نام مستعار مینوشته اند. متاسفانه روحیه ی بدوی وخوی بومیگرایانه ی ما به گونه ای است که به جای آن که به بررسی ودرک محتوای حرف یا نوشته ی کسی بپردازیم بیشتر مایلیم کشف کنیم که نویسنده یا گوینده چی کسی است. خدا میداند چی زمانی این عادت نابکار گریبان مارا رها خواهد نمود. گیرم من بسیار مشتا ق شهره شدن و کشیدن تصویر چهره ی خود به چشم خلایق نباشم، آیاکار خلافی کرده ام ؟
واقعیت اینست که آقای زاهدی خواسته است – شاید برای شاد ساختن دوست عزیز خود-درقالب یک طنز ظریف، مرا تنبیه نمایداما همانگونه که در بالا نشان دادم این طنز بی رمق وبی مضمون است ومرا به یاد پاسخی می ا ندازد که یکی از معاصران شاعر معروف – خاقانی شیروانی- به وی چنین نوشته بود:
خاقانیااگرچه سخن نیک دانیا
یک نکته گویمت بشنو رایگانیا
هجو کسی مکن که زتو مه بود بسی
شاید ترا پدر بود و تو ندانیا !
من ازروی نیت نیک به آقای ز ا هدی که جوان با استعدادی است، دوستانه مشوره میدهم که بیشتر مطالعه کند و بویژه زبان فارسی دری را بهتر فرابگیرد زیرا در نوشته های ایشان نادرستی های املایی و مواردی از جملات بی سر وته به نظر میرسد، اینک سه نمونه از همین نوشته ی ایشان:
- "غرض های شخصی،زبانی،و نسبی ..."
- "ازاین نیشها عسل می طراوت" ( فکر کنید: تراوش کجا وطراوت کجا!)
همینگونه دوبار مسح را بصورت"مس" نوشته است.اگر ایشان نوشته ی خویش را مورد بازنگری نقادانه قرار دهند، درک خواهند کرد که به مطالعه ،آموزش وتمرین بیشتری نیاز دارند.
اکنون جناب زاهدی را به حال خودش رها نموده وبار دیگر به یکی ازفرمایشهای جناب مهدوی میپردازم که آن در نوشته ی گذشته باز مانده بود.ایشان در فرجامین ادعا های خویش، پس از تاکید روی مقدس بودن زبان عربی ودعوت مسلمانان به مواجه شدن با "شکل مادی صدای آسمانی" چنین میفرمایند:"...بنابراین، افسون الهی زمانی بر ما نازل خواهد شد که ما با متن اصلی قرآن کریم مواجه باشیم."
کاش جناب مهدوی به ما توضیح میدادند که از کجا وچگونه دریافته اند که "افسون الهی" درگرو زبان عربی قرار داردواگر بنده خدایی به زبان مثلاٌروسی یا اردو قرآن را بخواند از این موهبت بی نصیب خواهد ماند؟ اعتقاد به این امر (زبان عربی منبع افسون الهی) به این نتیجه خواهد انجامید که بدون عربها وشمار کمی از مسلمانانی که عربی میدانند، اکثریت مسلمانان جهان نمیتوانند با خداوند رابطه برقرار نموده واز "افسون الهی" بهره ای ببرند.
غربزدگی را میتوان محکوم کرد ولی عربزدگی را چطور؟
عربی زبان مقدس است؟
تقدس تعصب می آفریند و تعصب منجر به خشونت می شود!
سه شنبه 30 سپتامبر 2008, نويسنده: حسين زاهدی
از"فاشیسم مقدس"تا "کتاب مقدس ، زبان مقدس"
آب دهان سیدها، مجددی ها و پیر گیلانی ها
پنج شنبه 25 سپتامبر 2008, نويسنده: چشمه
کتاب مقدس، زبان مقدس
تجربه و رویایی مستقیم با افسون آیات الهی
يكشنبه 21 سپتامبر 2008, نويسنده: میرحسین مهدوی
استعمار زبانی به بهانه ی دین!
اگر بجای اسم «الله» از ترجمه آن «خدا»، ايزد، پروردگارو ....
دو شنبه 15 سپتامبر 2008, نويسنده: حسين زاهدی
طرح گرافیکی از مجله ی
Fruitless Recursion
پيامها
2 اكتبر 2008, 09:57
سلام هموطنان عزیز و گرامی
میگویند که از گپ گپ میخیزد و من که در امور حقوق مذهبی در هند و هالیند تحصیل کرده ام و سند دکتورا را الان دارم برای من بسیار عجیب است که اگر شما هم بدانید که خدا بکدام زبان صحبت میکند و لسان خدا کدام زبان است
برادران و خواهران من
من طفل کوچک بودم که قران را ختم کردم ولی معنی اش را نمی دانستم بعد از اینکه روانه مکتب شدم در مسجد حاجی عبدالشکور نزد مولوی صاحب مر حوم عبدالقهار لسان عربی را آموختم و بعد از صنف ششم مکتب من به مکتب عسکری شامل شدم البتهاز طرف زمستان بخواندن تفسیر و حدیث و تصوف و خلاصه و قدری و کنس و منیه منطق و فلسفه اسلامی را خواندموبعداً انقلاب ویا کودتا ثور بپیروزی رسید من افسر شدم و آنچه در قران بود من هم همان را بشکل درست انجام میدادم وببسیار ایمانداری الی پیروزی مجاهدین در خدمت وطن و مردم خود قرار داشتم
وقتی مجاهدین آمد من فکر کردم که حالا دیگه خدارا شکر که دولت ما اسلامی شد و جنگ ختم میشود و مجاهدین مسلمان استند و من دوستان جدید از آنها پیدا خواهم کرد
وقتی یک هفته از آمدن مجاهدین تیر شد من واقعاً دوستان جهادی پیدا کردم و بعد از چند روزی خبر شدم که آنها کارهای را میخواهند انجام دهند که در قران نیست وبعد از هشت ماه از آمدن مجاهدین پاسپورت و ویزه را آماده کرده و بطرف هند توسط طیاره آریانا پرواز کردم علت رفتن من به هندوستان این نبود که از مرگ میترسیدم من برای آن وطن را رها کردم که یک مجاهد را مسلمان نیافتم و اصلاً با یک فرهنگ کاملاً بیگانه آمده بودند و من بالای عقیده خود مشکوک شدم که اگر مجاهدین مسلمان هستند من که استم و اگر من مسلمان هستم پس این بی فرهنگ ها که است
خلاصه در هند با آدمهای عجیب و غریبی آشنا شدم که از مذاهب مختلف بودند که حتی من در خیالم نمی گذشت ومن از علمای آنها پرسیدم که خدا بکدام لسان صحبت میکند و علمای مذاهب گفتند که بلسان من.
من گفتم که من از افغانستان آمده ام ولی من تا حال نمی دانم که چرا خدا بلسان شما صحبت کرده ولی لسان من را خدا نمی داند و تا حال من حرف خدا را بزبان خود در وطن خود نیافته ام و شروع کردم بیاد گرفتن لسانهای ایشان و هم چنان کتابهای مذهبی گوناگون را مطالعه کردم و شامل دانشگاه در هند شدم و حقوق مذاهب را خواندم و ماستری خودرا دفاع کردم
و در هند بود که بمن عقیده جدید پیدا شد
من در همان وقت تا حال یک شخص با خدا زندگی میکنم برای من مذهب کدام معنی ندارد و لی خدا را میپرستم و بلسان خود دوعا میکنم و جوابهای دعایم را میگیرم و خیلی خوشحال هم هستم وقتی بهلند آمدم و فقط کافی بود که عقیده خودرا بنویسم و از دیپلوم خود دفاع کردم و فعلاً من یک داکتر حقوق مذاهب استم پس اگرشما سوال بیشتر دارید باین امیل با من در تماس شوید من بجواب های شما پاسخ خواهم داد
roshan1 live.nl
امید وارم که شما هم آگاه شوید که لسان خدا همان است که تو میتوانی صحبت کنی و خدا هیچ کتاب نداردولسان خدا تنها عربی ویا انگلیسی و یا هندی نیست تمام زبانها را خدا بما اعطا فرموده تا ما توسط زبان خود اورا پرستش کنیم و مذهب هم توسط هر کس که خودرا پیغمبر میگوید ساخته شده و واقیغت ندارد واگر تو خودت با خدا صحبت کنی خدا بزبان خودت با تو حرف میزند ضرورت نیست که ازطریق این کتاب و آنکتاب خدا را شناخت تو خودت کوشش کن که بفهمی که تو خدای داری و او نتنها خدای تو است بلکه خدای تمام موجودات و انسانها است و تو میتوانی حرف اورا که خدای من و تو است بگوش خود بشنوی
با عرض احترامات بهر یک شما برادران و خواهران افغان من
2 اكتبر 2008, 17:03, توسط bahara
salaam, agar kase ba ketab Allah aqeda nadashta basha ,rah gom karda ast,maa agar az Ketab Allah awamer wa nahe ke khue Khaleq jahanyan ba maa banda ha zeker karda payrawe nakonem pas harf ke ra bekonem, har kas mega ke az ma durust ast , har ke rahe khud ra rahe khuda medanad , pas bayad az tarfe khuda ketab wa payghambar basha ke rah wa qawanin khuda ra ba banda ha neshan beta. Munker ketab wa paghambar rah rast ra hargiz nayabad , ta zamane ke az tariq katab wa payghabar ba khuda narasa degar rahe nest.in kamelan waqeyat dara ke ba khuda ba a har zaban ke harf bezane beshak ke medanad o khudash khalq zaban hast, hata harf zadan chi ke har on che dar fker o zehen ma megarda,hama chiz faqat o agah ast hata qabl az paydayesh maa. Waslaam
3 اكتبر 2008, 07:12, توسط امیرالمومنین ملا نصرالدین
دوست گرامی از اینکه از گهواره تاگور زحمت تحصیل علم را برخود هموار کرده ای جای تقدیر است و همکاری بادولت وقت در جهت خدمت به مردم, خود عبادت بزرگ میباشد . ضمن تشویق شما به فراگیری علوم از شما میخواهم که شما الان نبوغ ذهنی شما به حدی رسیده که در مورد اسلام بهتر و عمیق تر فکر کنید در زمان کودکی بیشتر تقلید میکردید و الان میتوانید تحلیل و تخلیق کنید شما اگر به ایات قران فکر کرده باشید خوب متوجه خواهید شد که ( ان الدین عندالله الاسلام ) دین در نزد خداوند فقط دین اسلام و هیچ یک از ادیان دیگر قابل قبول خداوند نیست این حرف و یا افسون کلامات الهی است و قابل هیچ گونه تفسیر نمیباشد تفکر خارج از محدوده دین یک انحراف بوده و نبوت پایان علم میباشد تمام راز و علوم در فرقان محمد مستور است و مسلمین را از علوم منقول و معقول اجانب بی نیاز امیدوارم که شما پس از اشنائی به علوم بیگانه به این نتیجه رسیده باشید که انا انزلناه قرانا عریبا ...
شاید در زمان که دروس اسلامی را فرامیگرفیتد به این جمله برخورد داشته بودید که ( الصرف ام العلوم و النحو ابوا ها ) علم صرف مادر تمام علوم و علم النحو مادر تمام علوم میباشد ما من حیث مسلمان ابن مسلمان با خداوند فقط به زبان عربی حرف میزنیم چرا که زبان عربی فصیح ترین زبان های دنیا میباشد
شاد کام باشید
3 اكتبر 2008, 05:18, توسط ابوبکر
باعرض سلام! من فکر میکنم یکعده دوستان ما که شدیدا به یک رونسانس وانقلاب فرهنگی و یا یک پروتستانتیسم اسلامی عقیده دارند، همچنان شدیدا در فکر انفجار دادن بمب سکولاریزم هستند و ازین ناحیه شدیدا تب دارند فکر میکنندموثریت تلاش هایشان همچون بمب های اتمی همه افکار و عقاید را دگرگون و واژگون خواهد ساخت.آدم فکر میکند اینها هم عاشق کار هایشان اند و چنانچه گفته اند چشم عاشق از دید حقیقت عاجز است. اما به نظر من اثر کار اینها میماند به پتاقی بازی بچه ها که روی سرک و خیابان با صدای آن دلخوش میکنند. در حالیکه بیشتر از چند قدمی صدای آنرا کسی نمیشنود و...
3 اكتبر 2008, 05:51, توسط ثنا
آقای چشمه با داد و فریاد نقد معاصر بجای نقد نوشته های آقای مهدوی که با دلایل علمی تحریر یافته بود زندگی اش را نقد کرده! آقای مهدوی دلایلی موجه و علمی ای برای یک ترجمه ارایه کرده بود اگر قابل نقد بود چیزی مینوشتی که استفاده میکردیم.
3 اكتبر 2008, 10:34, توسط سلیمان
من با کسانیکه معتقد به ترجمه 100 فیصد اند مخالف هستم چون ترجمه 100 فیصد ناممکن است.مثلاٌ شمااگر مثنوی را با زبان دیگری ترجمه کنید اولا ترجمه مکمل ناممکن است و کسی که میخواندهرگز لذتی را نمیبرد که شما میبرید. همین قسم اگر کسی آثار یکی از شعرا و ادبای زبان آلمانی و فرانسوی و یا انگلیسی را به دری ترجمه کنید همین حالت خواهد بود. و همچنان تا امروزه کلمات و مفاهیمی هستند که با ترجمه های غلط هنوز هم استفاده میشود چون Intellektuellکه روشنفکر ترجمه و استفاده میشود و یا Religion که دین ترجمه شده. یا کلماتی در عربی هستند که اگر خوسته باشی ترجمه شود باید چندین کلماتی را پهلوی هم بگذاری که ترجمه شود مثلا «الحمد» و... بناء ترجمه قرآن در پهلوی متن عربی هیچ عیب و مشکل نیست.مشکلی که هست فقط برای کسانی هست که میخواهند راه را برای تحریف و تغییر قرآن هموار کنند که این کار فکر کنم ناممکن است.
3 اكتبر 2008, 18:16, توسط bahara
sulaiman jan salam , harfe shuma kamelan drust wa yak waqiyat ast, Quran kalame barhaq Allah hargez 100% tarjuma shuda nametana, zabane Arabi yak zaban fauqulada ghani ast, har wazhe an ba asani ba yak wazha tarjuma namesha, dark wa mafhum e quran ba arabi khele tasir kunenda ast.