گفته بودم و می گویم
شخصیت این پیر ادبیات ما در فضای باز کابل پرس به دار آویخته شد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
می دانم که من نیز با فرستادن مقاله ی " دین مقدس، زبان مقدس" به وبسایتی که اینک حکم قتلگاه نویسندگان را پیدا کرده است اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدم و اعتراف می کنم که از این اشتباه خود احساس شرم می کنم.
ب- اینک دوباره تصمیم به تکرار همان اشتباه فاحش گرفته ام. عاملی که این بار و نیز بار نخست مرا به نوشتن و فرستادن مقاله وسوسه کرده است چیزی نیست جز روشن تر کردن ذهن خوانندگان این وبسایت، هر چند که ممکن است این بار نیز به کار به توهین و دشنام به خودم بیانجامد.
آقای زاهدی در مقاله نخست خویش، خواستار فارسی شدن ادبیات دینی شده بود. پاسخ من به آن نوشته به صورت کاملا روشن و واضح این بود که ما می توانیم قرآن کریم را به هر زبانی که دوست داریم ترجمه کنیم اما در کنار ترجمه باید و حتما متن عربی آنرا بگذاریم. اما در مورد خواندن نماز و حتی دعا، مصرانه از زبان عربی دفاع کرده بودم. اما متاسفانه در اولین نقدی که کابل پرس? به نوشته من منتشر کرد، علاوه بر توهین و دشنام به من و متهم ساختنم به فرار و ... و جالب تر اینکه با بد فهمی یا جعل و تحریف معنایی مقاله " کتاب مقدس، زبان مقدس" مرا جزو مخالفان ترجمه قرآن قرار داده و با فرض گرفتن این مسئله، به دفاع و ضروری بودن ترجمه قرآن می پردازد. این در حالیکه است که من در قسمت اولیه مقاله صراحتا برگرداندن قرآن را یک امر قابل قبول پنداشته ام اما با شرط همراهی متن عربی اش.. تمام همت نقد اول کابل پرس براین متمرکز شده بود تا نشان بدهد که من مخالف ترجمه قرآن هستم و در نوشته خود با این کار مخالفت ورزیده ام. گویا ناقد محترم اصلا نوشته مرا نخوانده بودند.
ج- از این حرف ها و حدیث ها که بگذریم، می خواهم به خوانندگان گرامی کابل پرس چند نکته را یاد آوری کنم:
1- ما قرآن را به هر زبانی که دوست داشته باشیم می توانیم ترجمه کنیم به شرطی که با متن عربی اش همراه باشد.
2- گفته بودم و می گویم که امکان ترجمه کامل و امانت دارانه قرآن برای ما میسر نیست. به همین دلیل باید در کنار ترجمه ی مثلا فارسی آن، متن عربی اش همراه باشد. اینک برای اینکه بتوانم این گفته خود را بیشتر توضیح دهم توجه شما رابه اولین آیه قرآن مجید و شرح و ترجمه آن جلب می کنم:
آیه مبارکه بسم الله الرحمن الرحیم در فارسی به صورت " بنام خداوند بخشنده و مهربان" ترجمه شده است. در واقع این ترجمه یکی از مشهور ترین و قابل قبول ترین ترجمه های این آیه است. در این ترجمه، الله به خداوند، الرحمن به بخشنده و الرحیم به مهربان ترجمه شده است. کلمه خدا از ریشه " خود- آ" استخراج شده است و معنی آن همان واجب الوجود کلامی-فلسفی است. خود-آ، یا خدا کسی است که احتیاج به آفریننده ندارد و از ابتدای خلفت حضور داشته است. با این کلمه ما تنها می توانیم صفت ازلیت برای الله یا خدا متصور شویم. حال اگر کلمه خداوند را در نظر بگیریم معنی قطعی آن " صاحب" است. که در عربی به آن می گویند مالک الملک. بنابراین وقتی که ما الله را به خدا یا خداوند ترجمه کنیم تنها اوصافی را که برای الله قایل شده ایم ازلیت و مالکیت اند. یعنی با این ترجمه ما خدا را موجودی می دانم که ازلی است و مالک همه چیز. در این صورت خدای ما خالق ، قاهر، مهربان، ابدی واحد و ... نیست. وقتی که می گوییم الله، مراد ما موجودی است که شامل اوصاف بسیار وسیعی است.. الله ازلی است، ابدی است، رئوف است، رحمان است، قاهراست، ابدی است، مالک الملک است و...ممکن است گفته شود که فارسی زبانان نیز با گفتن کلمه خدا تمام اوصافی را که بر کلمه الله مترتب است در نظر می گیرند. اما چنین فرضی نمی تواند مشکل ترجمه و بحث زبانی را حل کند زیر کلمات و واژه و بار معنایی آنان مورد بحث ما هستند نه آنچه که بر دل و ضمیر مومنان می گذرد.
درترجمه " الرحمن الرحیم" نیز دچار همین مشکل هستیم. الرحمن به بخشنده ترجمه شده است در حالی که معادل عربی بخشنده نه رحمان که جواد است. معادل عربی مهربان نیز رئوف است نه رحیم.
نکته ظریف دیگر اینست که در عربی، صفت هایی که بر وزن فعلان ( مثل عطشان) باشند دارای دو ویژگی هستند، اولا دلالت بر کثرت می کنند ثانیا شمولیت عام دارند. الرحمن یعنی بسیار رحم کننده و البته که این رحم شامل حال همه موجودات می شود. چنین نیست که صفت رحمانیت خدا تنها شامل حال مومنین شود. اما اوصافی که بر وزن فعیل( مثل کریم) باشند اولا دلالت به دوام آن صفت نموده و ثانیا شمولیت خاص دارند. الرحیم یعنی خداوند برای همیشه رحیم است و البته رحیمیت حضرتش تنها شامل حال مومنین می شود.
نظامی گنجوی الرحمن الرحیم را در یک بیت به این شکل ترجمه کرده است:
پرورش آموز درون پروران
روز برآرنده روزی خوران
که مصرع اول ترجمه تقریبی الرحیم است و مصرع دوم ترجمه ای از الرحمن.
با این توضیح روشن می شود که یکی از زیباترین ترجمه های این آیه کوتاه که ما همیشه آنرا بر زبان داریم چقدر نا رسا و ناکامل است. با گفتن الرحمن و الرحیم حتی ما متوجه میزان رحمت خدا و اینکه این رحمت شامل چه کسی شود و به هر کس و چیزی چه مقدار می رسد و عمر این رحمت چقدر است می شویم. در حالیکه در ترجمه فارسی آن به هیچ وجه این مسائل قابل انتقال نیست.
البته که با آوردن این مثال تنها خواستم تاکیدی بر ترجمه ناپذیری قرآن نمایم. این تاکید اولا به هیچ وجه به معنی اینست که ما دست به ترجمه نزنیم. این مثال تنها اهمیت آوردن متن عربی در کنار متن فارسی را نشان می دهد. ثانیا به هیچ عنوان نخواسته ام و نمی خواهم زیبایی، ظرافت و عظمت های زبان مادری ام را انکار نمایم. مشکل اصلی، ترجمه ناپذیری متون ادبی است که هیچ ربطی به کیفیت و توانمندی های زبانی ندارد.
3- بازهم تاکید می کنم که برای مسلمانان، عربی، زبانی مقدس است. فقط از ذکر یک نکته خود را نا گزیر می دانم تا از بروز غاط فهمی و سوء تفاهم پیش گیری نمایم و آنهم اینست که: عربی زبان مقدسی است برای دینداران. برای کسانی که نگرانی دینی ندارند زبان عربی مثل همه زبان های دیگر است و واجد هیچگونه تقدسی نمی باشد. کسی که زندگی اش با قرآن گره خورده و نماز و دعا بخشی از زندگی روزمره اش را تشکلیل بدهد نمی تواند نسبت به قداست دینی زبان عربی بی توجه باشد. اما کسی که نسبت به این مسایل بیگانه باشد عربی همانند همه زبان های دیگر تنها یک زبان است و بس.
4- عده ای از علمای اهل سنت و نیز تعدادی از ائمه شیعیان تاکید بر حضور اسم اعظم الهی در کل قرآن کریم و به ویژه در آیه مبارکه بسم الله الرحمن لرحیم دارند. اسم اعظم الهی را شامل 72 حرف می دانند که جزو اسرار خلقت و عظمت حضرت حق بوده و بندگان مخلصش می توانند با کسب بخشی از آن راز ها و علایم به تذهیب نفس و خودسازی بپردازند. البته کسی که به خداوند و روزقیامت و نبوت اعتقاد ندارد می تواند اسم عظم الهی و رمز گونگی آنرا یک امر خلاف عقل بپندارد. اما مومنین به امور فوق نمی توانند نسبت به اسم اعظم الهی بی توجهی نشان بدهند.
اسم اعظم الهی را تنها در متن عربی قرآن می توان جست. به عنوان مثال حدیثی از حضرت امام جعفر صادق، نقل شده است که به صراحت حرف " ب" در بسم الله و به ویژه نقطه " ب" را جزو اسامی اعظم خداوند می دانند. درست به همین دلیل من بارها به قداست زبان عربی برای دین داران تاکید کرده ام، گفته ام و می گویم که این قداست تنها متوجه مومنین می شود.
4- آنچه که گفته ام و می گویم نه به گفته کابل پرس فتواست بلکه برداشت شخصی من از متون و دستورات دینی است و گفتگوی سالم می تواند به تقلیل خطاهای احتمالی ام کمک نماید.
داستان نويس، حافظه و دروغ!
"نازی جان همدم من"، نوشته ای از اکرم عثمان در فضای باز
سه شنبه 12 اوت 2008, نويسنده: کامران میرهزار
در فضای باز!
اگر منتقدی در زمانش نوشته های طرزی را نقد می کرد و ثابت می ساخت شعر نيست، حالا وضع ادبيات بهتر بود!
سه شنبه 19 اوت 2008, نويسنده: کامران میرهزار
کهنه گرایی با ادعای نوگرایی!
چند نوشته از رازق رویین در فضای باز
يكشنبه 17 اوت 2008, نويسنده: کامران میرهزار
لطيف ناظمی شاعر نیست!
در حق شعر ظلم می شود!
جمعه 8 اوت 2008, نويسنده: کامران میرهزار
در حق شعر ظلم می شود!
به بهانه ی درگذشت بيرنگ کوهدامنی
پنج شنبه 13 دسامبر 2007, نويسنده: کامران میرهزار
کی به اين چيزها می گويد شعر؟
چند نوشته از ناتور رحمانی در فضای باز
يكشنبه 30 دسامبر 2007, نويسنده: کامران میرهزار
افسون الهی در گرو زبان عربی!
غربزدگی را میتوان محکوم کرد ولی عربزدگی را چطور؟
نویسنده: چشمه
پنج شنبه 2 اكتبر 2008
عربی زبان مقدس است؟
تقدس تعصب می آفریند و تعصب منجر به خشونت می شود!
سه شنبه 30 سپتامبر 2008, نويسنده: حسين زاهدی
از"فاشیسم مقدس"تا "کتاب مقدس ، زبان مقدس"
آب دهان سیدها، مجددی ها و پیر گیلانی ها
پنج شنبه 25 سپتامبر 2008, نويسنده: چشمه
کتاب مقدس، زبان مقدس
تجربه و رویایی مستقیم با افسون آیات الهی
يكشنبه 21 سپتامبر 2008, نويسنده: میرحسین مهدوی
استعمار زبانی به بهانه ی دین!
اگر بجای اسم «الله» از ترجمه آن «خدا»، ايزد، پروردگارو ....
دو شنبه 15 سپتامبر 2008, نويسنده: حسين زاهدی
پيامها
4 اكتبر 2008, 02:57, توسط salaam
"البته که با آوردن این مثال تنها خواستم تاکیدی بر ترجمه ناپذیری قرآن نمایم."
"ما می توانیم قرآن کریم را به هر زبانی که دوست داریم ترجمه کنیم اما در کنار ترجمه باید و حتما متن عربی آنرا بگذاریم."
5 اكتبر 2008, 06:41
سلام
هیچ ضرورت نیست که قران تنها بعربی باشد باید بزبانهای مختلف باشد من هیچ قبولش ندارم که بعربی باشد اگر بعربی باشد زبان شیطان هم بعربی است
4 اكتبر 2008, 05:38, توسط امیرالمومنین ملا نصرالدین
محترم مهدوی از خواندن مقاله ات لذت بردم امیدوارم که بیشتر ذهن خردگرایان را با نوشتار بعدی ات منور سازی من هم مثل شما اعتقاد دارم که قران به شکل صد در صد قابل ترجمه نیست ..
زمانی که در مدرسه درس میخواندم عالم روحانی و استاد بزرگوارم در مورد بسم الله الرحمن الرحیم چنین درس داده بود..که تمام علوم در بسم الله الرحمن الرحیم مستور است و تمام بسم الله الرحمن الرحیم در ( ب ) بسم الله است و ان ( ب ) من ( رسول ) هستم و بعد حدیث موثق را برای شاگردان بیان کردن که ( انا مدینه العلم و علی بابها ) در حقیقت خود حضرت رسول بسم الله الرحمن الرحیم میباشد که 114 بار در قران تکرار شده امید وارم که خرد گرایان از ارشادات شما پند گرفته و ازین بیشتر خود شان را به اتش جهنم نزدیک ننمایند
اجر شما با خدا
4 اكتبر 2008, 05:58
az chad ta mosalman e chon tu Mahdawi donyae ke ba pish merawad hargiz baz na khahad estad, begzar ensanha barai aejad zendagi salem wa azad dar donyae ke zendagi mikonand talash konand na talash barae donyae ke faqat royae ast wa bas.
4 اكتبر 2008, 07:22, توسط امین
آقای مهدوی چشمته صدقه.
4 اكتبر 2008, 07:47, توسط طالب کاکو
بنده هم خدمت جناب مهدوی یک اصلاحیهء کوچک دارم که همانا "تهدید" تحدید ننویسند.
ثانیا اینکه نباید ایشان از نظرات مخالف وموافق آزاد مردم برافروخته شوند.
زیرا درپیشانی کابل پرس? چنین نگاشته شده است که اگر از انتقاد نمی هراسید به کابل پرس بنویسید. حالا آقای مهدوی باید از اول کابل پرس را میشناخت که کابل پرس با دیگر سایتهای مبتذل سانسوریست چی فرق دارد بعد اقدام به نوشتن مضمون بااین عکس زیبای خود میکرد. معلوم شد که آقای مهدوی به اندازه زاهدی بیسواد نیز تحمل خواندن نظرات مخالف را ندارد. این بندهء حقیر وسایر مومنین زاهدی را چنان زیر ضربات سهمگین خود قرار داده ایم که اگر آقای مهدوی عوض ایشان می بود شاید سکتهء قلبی میکرد اما حالا معلوم شد که زاهدی خیلی شجاع تر از مهدوی بوده است زیرا باوجودیکه زاهدی استدلالهای خیلی کودکانه دارد ومهدوی خیلی منطقی و علمی ولی بازهم زاهدی میتواند نظر به سن وسالش آیندهء درخشانتر از مهدوی داشته باشد بخاطریکه زاهدی هیچگاه کابل پرس قتلگاه نویسنده گان نخوانده است بلکه برشدت نوشته هایش هرچند بی مزه و کودکانهء خود ادامه داده است و مطمئنا روزی فرا خواهدرسید که وی به اشتباهاتش پی ببرد.
درشرایط کنونی، کابل پرس میتواند غنیمت بزرگی بحساب آید، هرکس مسوولیت نوشته خودش را دارد وهیچکس درینجا تقدیس نمیشود ولو داکتر اکرم عثمان باشد ویا عثمان روستار تره کی یاهم کدام عثمان دیگر .
بناء توصیه ام به آقای مهدوی این است که درپهلوی سواد و دانش ات روحیهء تحمل پذیری وانتقادپذیری ات را نیز تقویه کن . سوادت خوب اما تحمل وانتقاد پذیری ات بسیار کم
4 اكتبر 2008, 11:20, توسط نکته سنج
محترم آقای طالب کاکو. بین دو کلمه "تهدید" و " تحدید" تفاوت وجود دارد. در این جا گمان می کنم مهدوی کلمه " تحدید" را به معنی محدود کردن و مقید کردن به کار برده که درست هم هست. تحدید از ریشه حد است.
4 اكتبر 2008, 14:23, توسط خالد
آقای کاکو. شما مثلیکه معنایی سانسور را نمیدانید و یا اینکه با سانسور کابل پرس? برخورد نکرده اید. در افغانستان هیچ رسانهء وجود ندارد که سانسورگرنباشد.
استفاده از شعار" کابل پرس سانسور نمیکند" صرف در حد اشغال اذهان عمومی است. کابل پرس هم مثل بقیه هرگز تحمل نظر مخالف را ندارد. من بارها در مورد این آقایان دیندار و نظریه پردازی های دین باوریی شان نظریات مخالف داده ام. با استنبات کامل و استفاده از آیات خود قران اشتباهات قران را برملا ساختم می خواستم با این کارم به مردم بفهمانم که قران را باید درست و از نو خواند. قران را باید با آن شکلی که هست باید ترجمه کرد و در خدمت عموم قرار داد تا مردم با قدرت ادراکیهء خودشان روی این مسئله تأمل کنند.
نوشته هایم در مورد اینکه قران کلام الله نه بلکه کلام محمد است بودند اما متأسفانه که کابل پرس سانسور کرد و نشر نشد.
4 اكتبر 2008, 23:04, توسط قومندان پلو
خدمت طالبان شیعی وگریزان ازخرد احترام ! بسیار خوب است که بارقصیدن به دورا دور ب وس بسم الله دل خودرا خوش ساخته وعقده های عقب مانده گی خودرا نسبت به این همه پیشرفتهای عظیم درسطح جهان ، فرونشانید . چقدر احمقانه است که خودرا به زحمت انداخته مینویسید که قرآن ویا بسم الله قابل ترجمه نیست وتمام علوم در زیر زمینی بسم الله پروت نموده وبامسلمانان بیچاره " چشم پوتکان " بازی میکند !! بهتراست در رابطه به غیبت کبری بسم الله ، فلسفه غیبت وظهور تدوین بکنید وچون انتظار برای مهدی مردم بیچاره وعوام الناس را درگرسنگی وفقر ومصیبت نگهداشته وخود شما بادشمن تراشیدن آن دلیل اقامه پناهنده گی درکشورهای غرب درست نمایید. آنگونه که آخوند مهدوی انجام داد. افغانستان درسال 1919 استقلال خود را با بسم الله بدست آورده وچین درسال 1949 بدون آن ، امروزه آنها باتوسل به علم بشر فضای بیکران آسمان را می پیماید وخردگریزان طالب ، درویرانه های افغانستان دنبال یافتن معنی ب سرگردان وپریشان اند . به درستی اگر برای این عزیزان خرد اهمیت وارزش میداشت ، لااقل بااستفاده ازمعنی همین ب باب العلوم وام التوفیق برای مغاره نشینهای بامیان باستان سرپناهی وبرای هزاران هزار فامیلی را که هم ا کنون گرسنگی ونبود مایحتاج اولیه زنده گی بمرگ تهدید مینماید، نان وروغنی تهیه میدیدند!! بدون تردید ، مذهب ودین داشتن ویاهرباورواعتقادی دیگری اگرتوام باتعهدورسالت اجتماعی نباشد ، برآیند نازیبا وتهوع آوری دارد . درپیوندباچنین نازیبایی ولاابالی گری است که باصطلاح مغزمتفکر وقرآن شناس جهان تشییع ( مهدوی- ارواحناله النفرین) ازخارجه برای مردمش این نسخه را میپیچد که نوشداروی شفابخش شما مطالعه قرآن بزبان عربی است ویا یافتن معنی ب دربسم الله . به راستی اگرمحمدویارانش سرازلحد بردارند ، براین پریشان حالی امت سرگشته اش دنبال تعبیروتفسیر قرآن یابگفته دکترسروش " محصولات وفرآیند ذهن " ، قهقهه سرمیداد یاناله ای دیگربس است ؟
5 اكتبر 2008, 11:58, توسط طالب کاکو
آقای خالد!
اینکه من معنای سانسور را نفهمیده باشم ویااینکه پیامهایم مورد سانسور کابل پرس? قرار نگرفته باشد باشما موافق نیستم. بنده نیز درجواب شاگردان داروین و عناصر ملحد مانند شما پیام های خیلی تند نوشته ام اما سانسور شده است. اما بنده به هیچ صورت خودرا محق ندانسته ام بلکه برعکس شما آنرا بجا دانسته ام زیرا عناصر مثل شما هیچگاه بامنطق عالی با دینداران برخورد نمیکنید بلکه چنان ابلهانه مینویسید که همهء دینداران جهان را توهین میکنید، بناء آن نوع پیامهای توهین آمیز هرگز ارزش خواندن را ندارد ولو اینکه پیام خودم نیز باشد که نقطهء افراط مقابل شما است. پیامهای که ارزش خواندن دارد ولو اینکه کفر آمیز هم باشد درصورت یکه نیات جستجو گری بخاطر پیدا کردن حق در آن مضمر باشد ارزش خواندن وهم درصورت امکان ارزش جواب دادن را دارد.
بناء اینکه شما مرا فریب خورده شعار کابل پرس خوانده اید اشتباه کرده اید. شاید عقاید بی اساس خودت نزدت خودت اهمیت داشته باشد نه نزد دیگران.
چنین سانسور حتی در مطبوعات غربی هم وجود دارد، قضیهء نشر کاریکاتورهای پیغمبر در دنمارک نمویهء خوبی است که شما باید از آن درس گرفته باشید.
بجز از یکی دو روزامه دیگر هیچ روزنامهء به نشر مجدد آن کاریکاترها اقدام نکرد. بخاطریکه توهین وتحقیر مردم با آزادی بیان تفاوت دارد.
4 اكتبر 2008, 07:44, توسط ahmadi
jenab madaviمحضرشما یاد آور میشوم اینکه
: معلومات شما در رابطه بتاری
اسلام وعملکرد رهبران وپیشوایان این دین ، مخصوصآ فهم وشناخت شما ازقرآن بسیار ضعیف وبی پایه است . برای شما بمثابه یک انسان متدین ومدافع آن ، لازم وواجب است تا زحمت مطالعه وکسب معلومات دقیق ومعتبر دراین رابطه را بخود بدهید ، تا حمایت وپشتیبانی شما مؤثر وسودمند واقع گردد. در باره علی امام اول شیعیان وخلیفه چهارم مسلمین نیز موضع شما برپایه گفته ها وروایت آخوندهای شیعی استواراست ، نه براساس شناخت واقعی وبیطرفانه ازعلی . بدیهی است ، هرموضعگیری وحمایتی که بتاسی ازایمان واعتقاد قبل ازمطالعه نسبت به یک انسان ویایک مکتب ویا یک پدیده اجتماعی وتاریخی صورت میپذیرد نه تنها گره ازمشکل دین را نمی گشاید، بل بیشتر پشت آنرا بزمین میکوبد: بگفته شاعر " دشمن دانا بلندت میکند برزمینت میزند نادان دوست ". مع الوصف اینکه نقدی را نسبت به نظر من ارائه داشته اید ، بسیارخوشحال وبابت آن ازشما سپاس گذارم . مرا باوراینست که گفتگو ونقدونظر درفضای باز وبدور ازتعصب ، کوتاه ترین ودرعین زمان پویاترین راه رسیدن به تفاهم واحیای مدنیت سالم وانسانی است . مطالبی را که من دراین صفحه بادوستان درمیان گذاشته ویا میگذارم ، ناشی ازتعصب ویا باصطلاح رایج، وظیفه داربودن ازجانب صهیونیسم - مسیحیت ویاکمونیسم نیست ! بلکه محصول مستقیم وبدون واسطه مطالعه وبرداشتی است ازمتن تاریخ اسلام - ومتن کتاب آسمانی آن ( قرآن ) ودرعین حال تطبیق آن درعمل با آنچه امروزه بنام اسلام ودرسرزمینهای اسلامی صورت میپذیرد. آولآ فرموده اید که محمد دست کارگر را بوسیده است تا مسلمانها را بکارتشویق نماید. بنظرم این را اگراستدلال نیزبحساب آوریم ، بی نهایت ضعیف وپیش پاافتاده است . بوسیدن دست وصورت شاید برای یک لحظه ویایک مقطع کوتاه کارگری را وادارد تاباعلاقه وازروی میل به کارتن دهد ولی در درازمدت وبرای همیشه نه ! آنچه انسانی را برمی انگیزد وبه او میل باطنی میدهد ، نه بوسیدن وآفرین گفتن ، بلکه بصورت عادلانه حقوق ومزایای کار را به اوبازگرداندن وجلب اعتماد ورضایت کارگر را نسبت به توزیع عادلانه ثروت ومحصول کاراست . متآسفانه دردین اسلام ودرچارچوب قوانین آن ازحقوق کارگزوتعیین شرایط کاروبهره مندی ازآن سخنی بمیان نیست . کافی خواهد بود تابشرایط رقت بار وبی حقوقی کامل کارگران درسایه رژیم جمهوری اسلامی ایران ( سمبل علوی آن ) - حکومت اسلامی خادمین حرمین شریفین درسعودی ( نمونه وهابی ) - حکومت اسلامی پاکستان ( نمونه حنفی ) - وجمهوری اسلامی افغانستان ( نمونه شیعی - حنفی ) آن نظرافگنیم تا دریابیم که مواضع این نماینده گان خدا در روی زمین نسبت به کارگرومستضعفین چیست ؟ ویا اقلآ ازکارگرمهاجرافغانی پرسیده شود که برخورد حکومت ولایت فقیه ونماینده امام زمان درایران دربرابر آنها چی بوده ویاقانون اساسی این رژیم نسبت بحقوق کارگرچگونه میباشد؟ فکرمیکنید که خامنه ای بمثابه ولی امرمسلمین وصدها آیت الله دغل وفریبکار حاکم برایران هنوز باخبرنیستند که محمد دست کارگر رابوسه میزده ؟ ویا اینان ازعلی ومحمد پیروی واطاعت نمیدارند؟ از زاویه دیگر میشود این سوال را مطرح نمود که اگرآیین اسلام مشوق کاربوده وکارگربرای آن عزیز! پس این اعراب که بنیان گذار ومتولی این دین است ، چرا به مرض تنبلی وبیکاری گرفتار آمده ؟ واگر سیرحوادث روزی پول نفت را ازآنان دریغ بدارد ، آنوفت دوباره همه به خوردن سوسمارروی آورده وبه گدایان درگاه صهیونیسم مبدل میگردند. نگاه مختصر بتاریخ صدراسلام نشان میدهد که کاروتلاش برای آبادانی وفراهم نمودن وسایل پیشرفت بصورت قطع دردستور این بیابان گردان جاهل نبوده ، بلکه بطور عمده ازطریق غارت وچپاول اموال ودارایی های مردم بنام مصادره اسلامی ، امرار معاش میکردند . دلیل وانگیزه اصلی روی آوردن آنها به جنگ نیز آنگونه که مسلمانان ما مدعی اند ؛ نه به منظور صدور اسلام وتوسعه دین که خودها بی باورتر ازدیگران نسبت به آن بودند ، بلکه بصورت عمده برای دست یابی به ثروت وغنایم جنگی - درگام نخست غلام وکنیز بود. لذاست که درقرآن نیزبصراحت زنان غیرمسلم را غنیمت جنگی وملک مردان مسلمان میداند . در رابطه به خشونت باید عرض داشت که اسلام اساسآ دین خشونت وشمشیراست ، نه دین گفتگو وتفاهم وصلح . کلمه اسلام بمعنی تسلیم ، درست پیام ومحتوی خشونت را درخود حمل میکند . بامرور ومطالعه درقرآن به صدها آیه قتل وکشتار وستم برمیخوریم که ریختن خون غیرمسلمان بدست مسلمان را ازفرائض ودستورات خدا میداند. به قول خمینی" رحمت مخالفت باخداست - محراب یعنی محل حرب - یعنی مکان جنگ - ازمحرابها باید جنگ پیداشود - چنانکه بیشترجنگهای اسلام ازمحرابها پیدا میشد" ( سخنان خمینی بمناسبت تولد محمد درسال 1361 ). سوره حشر آیه 5 " هر درخت خرمایی را که بریدید یا آن را بر ریشه اش باقی گذاردید به قرمان خدابود تانافرمانان خوار گردد ". محتوی ومفهوم این آیه خشونت را حتی به اشجار غیرمسلمان روا میداند ، کشتن خود آنان که از واجبات است . در رابطه به صحبت علی با ابن ملجم که ازنظر آقای ع ع ع دانش غیبی اورا میرساند !! باید گفت که این عقیده نسبت به علی مربوط به اکثریت قاطع اهل تشییع میباشد . ازعلی مدد خواستن - اورا دست خدا قرار دادن - اورا مافوق بشر تعبیر نمودن ودانستن ، و.... را باید درکل بحساب افکار غیر علمی وخرافی سه دین آسمانی وسامی ( یهود- مسیحیت واسلام ) مورد بحث وبررسی قرار داد. دراینجا بدنیست در رابطه نقل وقولی ازخود علی آورده ونتیجه گیریم که تشییع علی را آنگونه می بیند که حتی خودعلی با آن موافق نیست . خطبه 78 صفحه 89 نهج البلاغه ازعلامه شریف رضی " ای مردم ، ازفراگیری علم نجوم بپرهیزید- مگرآن مقدار که راه صحرا ودریارا به شما بنمایاند - که شمایان را به غیبگویی کشاند. واخترشناس چون غیبگوست وغیبگو چون کافر وکافر درآتش است ".در باره ابن ملجم بد نیست نامه 47 که درواقع وصیت نامه علی به حسن وحسین است ، مرور شود" هان ای فرزندان عبدالمطلب به خوانخواهیم فقط ازقاتلم قصاص کنید- بنگرید آنگاه که من ازضربت اوجام شهادت را نوشیدم تنها یک ضربت براو فرود آرید ". بنظرم مدارا بخشش وگذشت را گویند. اینکه علی دستور یک ضربت زدن به ابن ملجم را میدهد ، هیجگاه دلیلی برمدارا نیست . البته قصدم اینجا دفاع ازابن ملجم نیست ، بلکه بحث ازمدارا است نه چیزی دیگری وابن ملجم باکشتن علی قاتل است ومحکوم ، نه بخاطر کشتن علی ، بلکه بخاطرزشت بودن ومردود بودن عمل قتل . تاریخ آینه تمام نمای یک شخصیت است وعلی بنابحکم تاریخ یک انسان قاتل وبی رحم است نه یک شخصیت عادل ومدارا جو . خطبه 124 علی را درنهج البلاغه مرور نماییم تا کمی ازچندوچون قضیه آگاه گردیم " آنکه جهاد را برگزیند وبه سوی خدا رود، تشنه کامی است که به سرچشمه آب درآید . بهشت درپرتوبرق نیزه هاست ". درخطبه 27 " آگاه باشید که من شب وروز وآشکار ونهان شمایان را به نبرد با اینان فراخواندم وگفتم پیش ازآنکه به جنگتان آید به جنگشان روید". خطبه 55 " ما که باپیامبربودیم باپدران ، پسران وعموهای مان می جنگیدیم ، ولی این جنگ ایمان وتسلیممان را می افزود وبرسوزش درد بردبارمان میساخت". خطبه 58" به علی خبردادند که خوارج ازپل نهروان گذشته اند ، فرمود: نه چنین است وازآن نهر نه گذشته ان ، بلکه قتلگاه هایشان این سوی نهراست . به خداسوگند ، ازایشان ده نفر هم نجات نیابند وازشمایان ده نفرهم به شهادت نرسند". با توجه به این اسناد وشواهد ، بخوبی قابل درک است که دراسلام آنجایکه رحم ومروت مطرح است ، هیچگاه بامحتوای انسانی نیست ،بلکه رحم بمعنی اسلامی آن یعنی شمشیرکشیدن دربرابر مخالفین ومدارا باموافقین . این همان طرزتفکر وبرنامه ای است رایج درمیان تمام آدم کشان . طالبان والقاعده نیزموافقین خود را نمی کشند. هیتلرنیزباموافقینش نمی جنگید . جورج دبلیو بوش وهم پیمانانش نیز واشنگتن ولندن را بمباران نمیکنند ، بلکه افغانستان وعراق را بخاک وخون کشیدند .
پاسخ شما به اين نقد و نظر
4 اكتبر 2008, 10:14, توسط طالب کاکو"
پیام آقا یا خانم احمدی با اصل موضوع مقالهء آقای مهدوی همخوانی ندارد فقط کدام خوانندهء مضمون کسی دیگری را درینجا بخاطر گشودن عقده هایش علیه حضرت علی وخاندان نبوت ازجای دیگری کاپی کرده است بهرترتیب من با باقی خزعلیات آن کار ندارم صرف این موضوع که اگر علی علیه السلام مدارا جو میبود باید قاتل خویش " ابن ملجم" مرا عفو مینمود. چیزی برای گفتن دارم
اینجا طوریکه خود نویسنده اشاره کرده است عمل قتل خیلی شنیع است و احرای قصاص هم حکم الهی است که باید آنرا وارثین علی علیه السلام اجرا میکردند، اگر علی علیه السلام ابن ملجم خوارجی عفو میکرد این عمل آنحضرت آهسته آهسته دربین مردم شیوع پیدا میکرد وهرکسی به تقلید از آن بزرگوار به عقو قاتلین خود میپرداخت. واین موضوع باعث تقویت خوارج وضعف مسلمانان می شد.
بناء قصاص نمودن ابن ملجم دلالت بر خصومت شخصی علی با ابن ملجم نمیکند بلکه حکمت کار درین بود که باید وی قصاص میشد که با اجرای عمل قصاص ازیکطرف حکم پروردگار بجا شد وازطرف دیگر حضرت علی گردن خودرا نیز خلاص کرد که در اجرای قصاص نباید زیاده روی صورت بگیرد پس علی مسوولیت خودرا ادا کرد او مطابق حکم خدایش دربرابر ابن ملجم عمل کرد.
باقی مسایل درباره جهاد وغیره چیزهای تکراری است که ضرورت بحث را نمی بینم
5 اكتبر 2008, 10:06, توسط جویا
خدمت طالب کاکو احترام ! برداشت شما کاملآ درست است . متن مقاله مورد نظر شما توسط احمدی مورد دست برد قرار گرفته واین مطلب توسط جویا درصفحه دیگری وبجواب آقای ع ع ع ارایه گردیده است . در باره ابن ملجم آقای ع ع ع توضیحاتی داشت مبنی براینکه علی در رابطه به قاتلش مدارا نمود ، ومن در ارزیابی خودم ازمدارا گذشت را میفهمم ، لذا لازم بیاآوری دانستم اینکه ، ابن ملجم درنهایت مورد قصاص قرار گرفت که مفهوم ومحتوای مدارا درآن راه نمی یابد . دراساس اینکه قصاص یک حکم الهی میباشد حق باشما است واین دستورات بصورت بسیار واضح وروشن درمتون احکام اسلامی درج ، وجای هیچ شبهه ای درآن نیست . در رابطه به عمل ابن ملجم ، مجددآ یاد آور میشوم که وی قاتل است وقتل نیزعمل زشت وناروا ، واین را این بار اضافه مینمایم که بزرگان گفته اند:" ازمکافات عمل غافل مشو گندم ازگندم بروید جوزجو ". باتآسف علی درجای ومقام خود عملآ به ترویج قتل وستمگری مبادرت نمود ، که سربه نیست نمودن بیش ازهزار نفرخوارج مشت نمونه خروار است . چون مذهب وتقلید مانع ازگفتن حقایق میگردد ، لذاست که مسلمانان وشیعیان ما در رابطه به عمل زشت قتل برخورد دوگانه وغیرمنصفانه دارند وشمارا عقیده براینست که قتل به پیمانه هزار هزار ازجانب علی روا ، جایز وخدا پسندانه است ولی قتل علی بدست عبدالرحمن ابن ملجم منسوب بخوارج ، جنایت !! در رابطه به اینکه شما راه اصلاح جامعه ومردم را قصاص وکشتن میدانید، برای من تازه گی نداشته ونیک میدانم که همین وا اسلاما گفتن ها ودفاع از خون ریختن های لشکریان اسلام ، درواقع نتیجه شوم اسلام آوردن مردم ما به ضرب شمشیر اعراب است . ازدید خردگرایان ومدافعین حقوق بشر ، قتل - ستمگری - تجاوز - دستبرد به اموال ودارایی مردم ( غارتگری ) - باضرب شمشیرونیزه واداشتن مردم به قبول وپذیرش آیین ودینی و.... محکوم ومردود است وفرقی نمیکند ، ازجانب علی باشد یااستالین - هیتلر- چنگیز- پنتاگون وهم پیمانانش - ویا مجاهدین مسلمان افغانستان .
4 اكتبر 2008, 11:27, توسط Samim
با سلام
من یکی از خوانندگان کابل برس میباشم.
و همچنین یکی از از کسانی که قطعا از ازادی بیان حمایت نموده و انرا یک جزء جدایی نابذیر از زندگی میدانم. به نظر من کابل یرس وسیله ایست که همه میتواند از طریق ان ابراز نظر نماید.
اما تحدید و خدشه دار کردن ازادی بیان کاری نیست که کابل برس بتواند انجام دهد. بنظر من ازادی بیان که یک قسمتی مهم از دموکراسی است از چنان نیروی برخوردار است که حتی دیکتاتور های امروزی چون خامنه ای و غیره هم با تمام نیرو و قدرت شان توان مقابله با ان را نداشته و ندارند. من بر این باور هستم حتی نظر خود اقای مهدوی درین لحظه یک قسمتی از کابل برس را تشکیل داده است.
اما در یگ نکته من با اقای مهدوی موافقم و ان اینکه (زبان عربی برای مسلمانان مقدس است). اما نه برای دینداران! اقای مهدوی باید توجه نماید که دینداران و مسلمانان دو کلمه ای کاملا متفاوت استند. بهر صورت.
مسلمان یعنی کسی که تسلیم شده باشد! و شخص یا اشخاص تسلیم شده را چه کاریست با انتقاد و نو اوری؟ ما میدانیم که دین پدیده ای نیست انتقاد پذیر باشد. و خصوصا نقد به شیوه امروزی که کار از دمار دین در اورده است. و چنین نتیجه می گیریم که موضوع ترجمه قران-نماز- دعا و غیره از عربی به غیر عربی یا به زبان مادری یک بحث است بین مسلمانان! درست مانند بحث های دیگر نظیر سنگسار- زنا- صیغه – حجاب و غیره. که یکی میگوید" موقع سنگسار نباید از سنگهایی بزرگتر از یک کیلو استفاده کرد..." و دیگری میگوید " نه کاملا بی انصافیست! سنگ ها نباید بزرگتر از نیم کیلو و صد گرم باشد...".
اما در مورد ترجمه نمودن:
بگذریم از اینکه قران باشد یا نکاح نامه- عربی یا عبری- از عربی به فارسی یا بر عکس- همه از یک قاعده مستثنا نیستند و ان اینکه: یک ترجمه هیچوقت با اصل ان یکی نیست حتی در داخل خود یک زبان!( البته این یک بحث بسیار طولانیست).
مثلا شما یک متن را در نظر بگیرید که بیشتر از یک صفحه نباشد. انرا خوب بخوانید و سپس انچه را خوانده اید برایی شخص دیگری بازگو نمایید. ایا فکر میکنید که شما توانسته اید متن مذکور را صد در صد انطوری که هست بیان نموده اید؟ معلومست که نه. و ایا شخص مذکور همان برداشت شما را از متن مذکور نموده است؟ در هردو مورد جواب منفی است.
اما وقتی که ترجمه از یک زبان به زبان دیگری صورت میگیرد موضوع خیلی پیچیده تر خواهد بود. مثلا برایی ترجمه یک مطلب از زبان انگلیسی به زبان فازسی- مطلب مذکور حد اقل دو بار از میان یک فیلتر عبور خواهد کرد که میتوان این فلتر را یک قسمتی بزرگی از فرهنگ دانست(cultural filter). درینجا فرستنده مطلبی را میگیرد و انرا بر اساس تجارب گذشته ای خویش و با در نظر داشت قوانین زبان و فرهنگ خویش بسته بندی نموده می فرستد. و گیرنده نیز انرا بر اساس تجارب خود و با در نظر داشت قوانین فرهنگی و زبانی خویش تجزیه و تحلیل مینماید. ما میبینیم که یگ مطلب از میان دو فیلتر فرهنگی مختلف میگذرد. و مسلم است که تغیرات قابل توجه در محتوای این مطلب بوجود می اید.
اما هدف از بیان این مطلب دفاع از زبان عربی نبود!
با احترام
05.10.08
4 اكتبر 2008, 15:27, توسط سردار علی
آقای مهدوی!
نوشتهء تان خوشم آمد. مستدل و منطقی پیش رفته اید. تنها پرسشی که ازشما دارم اینست که چگونه نقطه یی که در حرف ب وجود دارد، میتواند بخشی از اسم اعظم باشد و یا احتوا کنندهء کدام معنی و رمز دیگر باشد. چرا که نطقه در حرف "ب" زمانی میتوانست مطرح شود که این ایهء مبارکه نوشته شود. یعنی اعجاز نقطهء ب وابستگی به نوشته شدن آن پیدا میکند. این ادعا بسیار ضعیف و غیر منطقی به نظر میرسد. میشود درین زمینه معلومات بیشتر واستدلال بیشتر ارائه بدارید؟
البته مسالهء ایمان داشتن به اسلام و نداشتن نمیتواند استدلالی شود برای پذیرفتن هر نظر سخیفی در مورد مسایل دینی. یعنی وقتی اعتقاد داشته باشیم باید هرکس هرچیزی را به نام دین و اعتقاد ارائه کرد باید بی چون چرا بپذیریم.
مسالهء نقطهء ب نیز از همینگونه استدلال ها به نظر میرسد. امید است با دفاع بد از اسلام اسلام را در نظر ها خوار نسازید....
4 اكتبر 2008, 18:40, توسط اکبر ح ج
حضور خوانندگان کابل پرس? سلام تقدیم است...
و اندکی اشاره به اشتباهات اقای جویا دیروز و احمدی امروز!!!
جناب شما تاریخ را مطا لعه نموده ولی درست انرا نفهمیده اند و مهم تراینکه موارد تطبیقی اوامر واجراات الهی و منتصبین وی را در موارد معین که سبب اصلاح جامعه است نمیدانند و بی خریط در تاریکی فیر می نمایند... در مورد اول شما یک جنگ زمان پیامبر را که دفاعی نبوده برای ما گوشزد بفر مایند..و درقدم دوم برای اتفاق نیا فتادن جنگ و خون ریزی دوباره ایا لازم نیست تا همه امکانات اقتصادی و نظامی دشمن وحشی و جاهل و خارف را منهدم ساخت تا از جنگ و ضایعات انسانی و مادی بعدی جلو گیری به عمل اورد و اگر چنین نگردد نهایت حماقت یک فرماندار را حکایه میکند...
اشتباه فاحش دیگر شما اینست که با قاتل مدارا میخواهید و این منتهای بی خردی است و با این کار شما جامعه را به سوی نابودی و توحش جنگلی سوق میدهید..شما خوانده اید ولی فراموش کرده اید که گفته اند که با دشمنان مدارا و نه با قاتلان و فرق است بین مفهوم دشمن و قاتل!!!!
علی گفته بود اگر زنده ماندم خودم تصمیم خواهم گرفت و اگرنه او را با یک ضربت شمشیر قصاص نمایید و نه بیشتر بنا در کجای این حرف بی عدالتی است وقتی که جناب جویا یک حرف جانب مقابل خود را بی جواب و قصاص نمیگذارند پس به بیجواب گذاشتن عمل یک قاتل یک رهبر دینی که میلیون ها پیرو دارد چطور از مدارا حرف به میان میاورند که کمالی بی عدالتی ,بی .... است..
تسلیم بودن باین معنی نیست که به هرکس و هر چیز تسلیم بود.. منظور اینجا تسلیم به حق و حقانیت و نه به ابلیس و شیطا نیت!!! با ابلیس و اعمالش بایست جنگید و این جنگ بیشک که از محراب بر میخیزد زیرا ابلیس از قایم محراب میترسد!!!!
مدد خواستن از اولیا خدا توسل و نزدیکی جستن به خدا است و نه چیز دیگر زیرا خدا دیده نشده و ما او را از طریق همین روایات و تعاریف که برگزیدگان و اولیا کرده اند میشناسیم بنا احترام و توسل جستن به اولیا بطور غیر مستقیم نزدیک شدن به خدا است نه چیز دیگر...
جهاد و جنگ در راه خدا در مقابل مخالفان بعد از پیامبر منع قرار داده شد و به جهاد نهایت بزرگتر که جهاد با نفس است توصیه شد ولی با اغاز خلافت همچو فرضیه بزرگ به باد فراموشی سپرده شد و خلفا ترجیع به فوتوحات و چور و جمع غنایم مما لک اطراف نهادند تا غنی ساختن مکتب توحید و تزکیه نفس در مقابل جهالت و تهدیدات امارت شیطانیت!!!!!که اثرات نا گوار انحرافات انروز -امروز مشهود است... و درین مورد لطفا نظرات دکتور شریعتی را از دیدگاه جامعه شناسی مطالعه نماید........
خوارج که نمونه ایشان امروز وهابیت و القاعده که برادران ناتنی ایشان اند بودند حالا اقای جویا یا احمدی اگر وجدان دارند نظر خود را درباره برخورد ایشان با این غده سرطانی که به طفل و زن و پیر و جوان رحم نمیکنند برای ما بنویسند که ایا مدارا با دارنده همچو مفکوره صحیح است و اگرچه فراموش نباید کرد که "ولی" خدا بعد از قلع و قم خوارج دستور فرمودند که بعد از ا او هیچ بشری هرگز اجازه قتل خوارج را ندارند و این مصو نیت و مدارای است پیشوای تشیع بان امر فرمودند و امیداوارم که جنا ب شان مطلع باشند
و یک موضوع را باید عرض کنم خلیفه خدا در ان زمان عزم داشتند که شر معاویه را یکبار و برای همیشه از سر کم کند و بنا از خوارج تقاضای کمک نمودند ولی خوارج خلیفه را بعد از جنگ صفین مرتد و کافر میشناختند و اصرار داشتند که خلیفه 4 توبه کند و اورا سزوار خلافت نمیدانستند و احتمال قوی وجود داشت در صورت حمله به شام -خوارج از عقب بنای حمله و حتی تصرف خلافت را داشته باشد بنا خلیفه 4 نابودی خوارج رالازم تر از جنگ با معاویه دیده و متوجه انها گردید...و ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان!!!!
درمورد حمایه امتیازات کارگر در کشور بیگانه موجودیت دولت قوی که از حقوق کارگر-ی تبعه خود در ملک بیگانه دفاع بتواند لازم است در غیر ان همه مثل دلایل مجمل و بی سرو ته شما حق دیگران را هر کس دوست دارد پایمال نماید... و جناب شان فراموش ننماییند که دین توحید به صورت معجزات باین روز نه رسیده بلکه درین راه مومنین جان ونان ایثار کرده اند بنا یک انسان غافل و تن پرست بی اراده و بی عقل از دین نمیتواند دفاع کند و حا لا موضوعات کوچک مانند حقوق کار و کارگر را بگذار درسر جایش....
و در اخیر یک خواهش دوستانه و مهم از اقای جویا دیروزی و احمدی امروزی دارم که در اینده در مقابل برادران سنی مذهب از دلایل خود استفاده نمایند نه به دلایل هم کیشان ایشان تمسک جویندو" خشونت افرینی کنند" و که کمال نا جوانمردی است!!!!!
4 اكتبر 2008, 20:43, توسط کامی
کدام پير دين ، آقا ، مگر برای ادبيات هم ميخواهيد ، يک مرجع تقليد ؛ يک شيخ آصف محسنی ، درست کنيد ! « پير دين » شما ، جناب داکتر صاحب عثمان ، شايد مردی خوش مشرب ، بذله گو ، استاد فولکلور و فکاهی باشد ، يا نطاقی زبردست ! ، اما بر اساس نقد امروز و ديدگاه امروزيان ، داستان نويس ناموفقی است ، حتا تاريخ نويس خوبی هم نيست ! چرا سفيد را سياه ميکنيد ، جناب حجت الاسلام مهدوی عزيز!
خوب ، مگر ، دروغ گفتن ، تعارفات بی مزه و ستايش های باختری وار ( مقدمات يکسان ، بی تشخص و متعارفی که واصف بر کتاب های تازه کاران عرصه ادب می نگارد!) هنر بزرگی است؟ چرا بايد تا قيامت ، اجازه بدهيم ، مردم در توهم و ترديد ، در برابر بت های ادبی و ( کلان شده ) های ( کوچک ) باقی بمانند ! لطيف ناظمی ، رازق رويين ، دگر چيزی در چنته ندارند که به خورد خلق بدهند ، اينان به حدی حرف های تکراری و مبتذل گفته اند که تا انقراض تاريخ ، تا ابديت برای جامعه مان بس است !
اما در باره نيمه پنهان جناب مهدوی ، يعنی نيمچه ملا بودن ايشان ، ( گويا ايشان تحصيلات دينی حوزوی دارند !) خوب ، من ديدگاه و حرف صادق هدايت را لازم ميدانم در اينجا دوباره نويسی کنم ( .. چرا بايد در برابر خدايی که فقط زبان عربی ميفهمد ، التماس و استغاثه کرد ؟ ،) حتما اين هم برای نشان دادن « جباريت » اوست ؟ ، اما من خدای جبار و منتقم و زبان نفهم ، دوست ندارم ، زبان عربی هم برای تمسک ، تبختر و باد به غبغب افگندن چند آخوند هيز و شهوتران وشکم گنده ، چيز بدی نيست ، اما برای من نه جالب است نه مقدس ، من ، زبان مادری ام فارسی است ، زبانی که برای کاربرد تکنالوژی و کامپيوتر نياز دارم ، انگليسی است ! چرا وقت آدم های با سواد و متمدن ، ما حول چند چرند رجاله پسند عهد بوق ، ضايع شود . با اخلاص . محمود کامی
4 اكتبر 2008, 21:40, توسط فاريابی
برای بعضی ها ، چون جناب مهدوی صاحب گويا آزادی بيان ، تا حد گريز از سرزمين آشوب ( وطن ) و استقرار در بهشت موعود ( فرنگ) است نه بيش و نه کم! يا آزادی بيان آن است که برای نويسنده های بزرگ ( از نظر سن وسال ، نه آثار و آفرينش ) احترام ورزيم و به ديگران بگوييم ، به خدا ، لطيف ناظمی شاعر بزرگی است ، اکرم عثمان داستان ساز بی همتايی است! خوب ، چرا؟ چون « دوستان و مريدان شان» چنين شايعه کرده اند! چون ، « اخلاق و افغانيت مان (!) حکم ميکند : پسر خوب ، سلام ميدهد / سلام به هر کلان ، ميدهد ! خوب ، هرکس چنين نکرد ، آزادی بيان را نقض کرده است ! جناب مهدوی هنوز خيال ميکند در حوزه علميه قم نشسته است و برای ديگران ، توضيح المسايل می نويسد !
جالب تر از عرصه ادبيات که هر زاغچه ای درين قلمرو ، مشق سرود خوانی ميکند ، برادر زاهدی و اخيرا برادر مهدوی ، در باره دانش قرآنی و تقدس و عدم تقدس عربی ، داد سخن ميدهند . خوب ، اگر « مرد » تشريف داريد ، در کشوری که سياف و محسنی ، وسايل اطلاعات و کلتور را در دست دارند ، برويد و بگوييد ، عربی ، مقدس نيست ، بلکه اين امر ، شيادی مشتی کاسبکار مذهبی است ! به بينيد ، تظاهرات و نمايشات خيابانی راه می افتد يا نه؟ هنوز کامبخش به جرم خيلی کم تر ازين حرف ها در زندان است ! هنوز الحاج غوث زلمی جان سالم به در نبرده است ! پس چه فايده ازين مباحث بی فرجام که به درد سرگرمی چند آدم نشسته در پشت انترنت در ديار فرنگ ميخورد ، آيا بهتر نيست در باره بارک اوباما ی رنگين پوست که ميخواهد رييس جمهور امريکا بشود و چال و چاله های که امريکائيان سپيد پوست برای افگندن او تعبيه ديده اند؛ گپ بزنيم ؛ يعنی از « آخرت » به « حاضرت » برگرديم؟ يا در باره حمله به دانشگاه بلخ که آيا تصادفی است يا سازمان پزيرفته ؟ يا در باره محيط زيست در افغانستان و بازگشت امراض کهن و مهلک ( بويژه بخش کودکان) که انتظار ميرفت اکنون منقرض شده باشد ! و هزار و يک چيز ديگر ! بهر حال ، سوء استفاده از آزادی بيان در کابل پرس? ، آن نيست که مهدوی ميگويد ، بلکه طرح همين مسايل نازک مذهبی است که جايش نه در نشريه ای چون کابل پرس است ! با احترام . ديدار فاريابی
5 اكتبر 2008, 11:46, توسط جویا
محترم اکبر احترامات نثارشما باد! اولآ باید آور شد که من دراین صفحه بنام احمدی مطلبم را قطعآ نسپرده بودم . اینکه چگونه وچرا مختصر یاد داشت من بنام احمدی ؛ آنهم دراین صفحه درج گردیده است متآسفم وچیزی نسبت به آن نمیفهمم . ثانیآ، برایم قابل درک است که نقدمذهب ونکوهش اعمال ستمگرانه که تااکنون پشتوانه حیات واستمرار آیین اعراب بدوی درسرزمین مابوده ، برای شما بسیار ناگوار وغیرقابل قبول است ، ولی درعین حال باورمندم اگر بادید بیطرفانه ودریافت حقایق تاریخی بدور ازپیشداوریها وتقلید وارد بحث شوید ، آنگاه دریافت وبرخورد دیگری خواهیدداشت . بنظرم آنگاه خشکاندن ریشه نباتات - مسموم نمودن آب آشامیدنی - ویران نمودن خانه ومنزل برسراطفال وزنان ویابه اسارت درآوردن آنان - قتل عام مردم به جرم داشتن نسبت های خویشاوندی وخونی بامخالفین - آتش زدن مزرعه - تجاوزبه ناموس واطفال آنان وغیره ، برای شما نه یک وسیله مشروع وقابل توجیه درجهت مغلوب نمودن دشمن ، بلکه درحکم جنایت علیه بشریت خواهد بود . چی این عمل ازجانب مسلمانان باشد یا ازجانب آمریکا وصهیونیسم ویا کمونیسم . اگر منطق وخرد شما ، برای مغلوب نمودن دشمن دست زدن بهرجنایتی را مجاز میداند، پس نظرشما در رابطه به قطع آب آشامیدنی در روزدهم محرم ازجانب یزیدچیست ؟ براساس نظرشما یزید نیزحق داشته باآن عمل شرم آور ، هرچه زودتر تکلیف جنگ رایکسره نموده وباازبین بردن کامل دشمن ازضایعات وتلفات احتمالی درآینده جلو گیری نماید . آمریکاییها نیزحق داشته دردهه هفتادمیلادی مزارع خلق ویتنام را بمباران شمیایی نماید!! صدام حسین نیزحق داشته برای سرکوب نیروی ایران وکردها معترض دست به عمل جنایت بار بمباران شیمیایی بزند. بنظرم بحث پیرامون این قضیه زمانی مفیداست که طرف ازموضع انسانی واردبحث میگردد ، نه مذهبی . مسلم است که ازنظر یک یهودی ومسیحی نیز کارخلاف وقابل مذمتی دردین وآیین شان صورت نپذیرفته وهمه طبق دستورات خدا عملی گردیده است ، چنانچه برای مسلمانان ما نیز قتل وکشتار بت پرستان قریش - یهودیها ومسحیان سرزمینهای عربی - مردم ایران - افغانستان - یمن - حبش - هندوستان - ترک وغیره بمنظور پذیرش دین اسلام امرمشروع وخداخواهانه بوده است . باپیروی ازاین منطق است که تاریخ اسلام ازابتدا تابحال درقدم اول عبارت است ازجدال خونین بین فرقه های مختلف اسلامی . ازجنگ صفین ونهروان شروع تاشرایط امروزی افغانستان - پاکستان - فلسطین - لبنان - ایران و.... در رابطه به سوال آفای اکبر باید عرض داشت که به استثنای جنگ خندق واحد ، بقیه تمام جنگهای تاریخ صدر اسلام تعرضی بوده وازاین لحاظ به انها غزوه میگویند . مفهوم غزوه درعربی ؛ حمله ناگهانی بردشمن ومنافع آن درکلیت آن را گویند ، که متآسفانه همین عمل امروزی نیروهای اسلامی ما بنام القاعده وطالب وغیره عبارت است ازغزوه که درعرف بین الملل آنرا تروریزم نام گذاری نموده اند . آقای اکبر ! بدون تردید تعصب وتحجر مجال نیک اندیشیدن ودرست نگریستن را نمیدهد. من در داشتن روحیه واخلاق متعصبانه شما را تنها نمی بینم ، بلکه شخصیت های علی الظاهربادانش وکراوات زده ، ولی درعین حال مذهب زده ای چون علی شریعتی تعصب را اینگونه می ستاید:" مردمی که درپشت حفاظ تعصب می زیند ، باشخصیت اند ومتکی بخویش وریشه درفرهنگ بومی واصیل خود دارند!!
5 اكتبر 2008, 03:29, توسط آزادی
من با این گفته های آقای مهدوی با اینکه بسیار بسیار مختصر و در حد اشارات است موافقم. اما میخواهم چند شرط دیگر را برای ترجمه قرآن کریم یاد آور شوم.
1ـ ترجمهء قرآن کریم به هر زبانی جائز و حتی در مواردی واجب است. این امر به اجتهاد ثابت است و اولین بار در زمان اسماعیل سامانی تفسیر امام طبری به فارسی ترجمه شد.
2ـ شاه ولی الله دهلوی اولین بار ترجمهء تحت اللفظ قرآن را بزبان فارسی کرد. و او هم در زمان خود از جانب بعضی از مراجع دینی مورد انتقاد قرار گرفت، ولی توانست حرف خود را به کرسی نشاند.
3ـ شرط است که کسی قرآن را ترجمه میکند، باید زبان عربی را با تمام مقدمات آن بداند. این یک امر کاملا اتفاقی در میان امت اسلامی است. امت اسلامی مراد همان مراجع معتبر دینی و علمای شناخته شده در هر عصر است.
4ـ مقدمات زبان عربی هم؛ صرف، نحو، بدیع، بیان، و حتی فلسفه م منطق است.
5ـ ترجمه کننده چنانکه به زبان عربی و مقدمات آن آشنایی کامل داشته باشد، کاملا به زبانی که میخواهد ترجمه کند آشنایی کامل علمی و متودیک داشته باشد.
6ـ بهمین خاطر است که از قرنها بدینسو علمای فارسی زبان به این تأکید دارند که وقتی میخواهید ترجمه قرآن را وارد کنید، ترجمه شاولی الله را حرفا حرفا وارد کنید، چون در این زمان ما عالمی که از همهء این نواحی کامل باشد و هم بتواند از عهدهء زبان فارسی طور لازمی بدر آید کم سراغ داریم.
7ـ گنجانیدن متن عربی قرآن با همان رسم الخط عثمای امر ضروری است و آقای مهدوی در این مورد دلایل خوبی ارائه کرده اند.
8ـ هر چه دفاع از ترجمه، نشر شده توسط غوث زلمی و یا دفاع از پرویز کامبخش؛ برخواسته از عقدهء جهل، خود خواهی، خود معتبری، اعجاب به رأی خود و از همه مهمتر سخن نشناسی است.
شاید این حرف من باز متعصبانه تعبیر شود، ولی باید بدانید که دشمنان این که از قرنها برایش خط و نشان میکشند، در سدد گروگان گیری یک عدهء جاهل و بی خبر ودر عین حال عقده مند هستند، تا بتوانند بدین بهانه به اهداف خود برسند.
خود قرآن کریم در چندین آیت از این امر خبر داده است.
5 اكتبر 2008, 10:14, توسط . ع، وارسته
اسلام اگر دين آزادی بود ، اگر دين تضارب آراء و مهر ورزی و بشر دوستی بود ؛ خوب می شد بر مباحث قرآن شناسی و تقدس عربی و ترجمه قرآن ، نيز بحث کرد! در عربستان وهابی تا اسلام نوع خمينی ( شيعی) تا اسلام نوع مجددی و سيافی و طالبی ، هرچند گاه يکبار ، آدم های درس خوانده به جرم ، عم تطابق افکار شان با اسلام حکومتی ، به زندان می افتند و حتا اعدام می شوند ! قرآن ، با آيات متشابه ، حروف مقطعه ، رمز های کلامی و بديعی ه دارد ؛ ميتواند هزار گونه تفسير و تعبير شود !
خمينی ، روزی که بر مخالفان فکری اش ، يورش می برد ، حتا ، بسم الله الرحمن الرحيم را تعويض ميکرد به بسم الله قاصم الجبارين ، و با اين حيله دمار از روزگار مخالف در می آورد!
خمينی يک روز که عصبانی شده بود ، بر قاضيان شرع (!) فرياد زد ، اين همه نگوييد ، دين اسلام دين رحمت است ، دين عطوفت است ! اسلام ، دين انتقام است ، دين سنگسار است ، دين شمشير است ! دينی است که پدر منافق را در می آورد!
خوب شبيه اين فتوا را ملا های افغانستان نيز هر روز صادر ميکنند ، فتوای مجددی وسياف ، عليه ملالی جويا ، يکی از نمونه های اين است!
حتا اسلام حکومتی بر علمای اسلام نيز رحم نميکند ؛ چندين منبع حکومتی در ايران ، حکم تکفير استاد سروش را صادر کرده اند! از همه بدتر اين که حتا علی شريعتی ؛ اسلام شناس معروف را نيز تکفير ميکنند!
همين اکنون يک جوجه ملای مکتب سيد قطب ، تبعه سابق افغانستان،اکنون نشسته در تکزاس امريکا ، به جرم اين که سروش ، «قرآن » را کلام محمد ، ناميده است ، نامبرده را تلويحا به ارتداد ، متهم کرده است ! و شايد اگر همين جوجه ملا بر مسند قدرت و قضاوت در کشورنشسته بود ، اجازه عبور طياره سرو ش را از خاک افغانستان نميداد!
خوب ، در کشوری که تا ديروز آدم نما های به اسم طالب ، بر مسند قدرت بودند که حتا اگر خود « ابوحنيفه» زنده بود و ريشش از يک شيشه اريکين ( چراغ موشی) کوتاه تر بود ، به تازيانه و توهين، دچار می شد ، چگونه ميشود اين بحث هارا به ميان کشيد ؟ به کدام فراغت خاطر و دل خوش ؟
من نظر جناب ديدار فاريابی را موجه ميدانم . ع، وارسته
5 اكتبر 2008, 10:51, توسط يک خواننده ايرانی
جناب طالب کاکو !
بهتر است نام های مستعار شما با مطلبی يا نظری که ارائه ميفرماييد ، هم خوانی داشته باشد! شما چگونه « طالب » ی هستيد که از حضرت علی و اهل بيت پيامبر، دفاع می کنيد؟ راستی انترنت افغانی و کامنت افغانی هم مثل خود « پديده افغانی » چيزی است عجيب و من درآوردی !! ( يک خواننده ايرانی)
5 اكتبر 2008, 17:12, توسط سروش
محترم آزادی! همه مطالبی که تحریر نموده اید حرفهای دل منست. و آنرا تایید و پشتیبانی مینماییم. دست ات درد نکند!
6 اكتبر 2008, 13:44, توسط احسان
راستی ، برخی از هموطنان من خيال ميکنند ، هر نام مستعار که از سر کوچه شان پيدا کردند ، ميشود برگزيد و زير آن مطلب نوشت ، مثلا آقای که اسم « جورج » را دارد ، در باره حجاب اسلامی و فضيلت آن بحث ميکند !
آقای ديگر که اسمش « آزادی » است به ديگران توصيه ميکند ، قواعد دينی را چشم بسته قبول کنند ، حق چون و چرا ندارند!
از همه مضحک تر برادر « طالب کاکو» تشريف دارد ، که اسمش طالب است اما سرسختانه از عقايد شيعه و اماميه ، دفاع ميکند . بقول بيدل ( بيدل ، اين بيدرد ، مشق بيسوادی ميکند ! ) يک کمی خرد ورزی بد نيست برادران ، سر ديگ انترنت باز است ؛ حيای گربه کجاست ؟ با احترام . احسان
6 اكتبر 2008, 03:05, توسط اکبر ح ج
روز بخیر سایت کابل پرس?...
احترام متقابل به اقای جویا تقدیم است....
غزوه به معنی جنگ به خاطر دین در موجودیت پیامبر است بنا جنگهای بعد از پیامبر غزوه گفته نمیشود...
منظورم از انهدام منابع اقتصادی دشمن بعد از جنگ عبارت از منبع مشخص تمویل وتجهیز جنگ است و نه بستن منابع اب و نان بروی جانب مقابل که یک جنایت جنگی است...
برای شناخت طرفین در گیر بایست به عقیده و افکار ایشان رجوع کرد حالا هر کی باشد صدام- علی و یا خوارج و بعد به حقانیت انها بایست رای داد.."برای شناخت علی خ4 به نهج البلاغه مراجعه نمایید"
و سوال اینست که محترم جویا از ایین و طرز فکر خود هرگز حرفی به میان نمی اورند تا ما بدانیم که این کدام عقیده و ایین است که میتوان ارامش را در موجودیت ابلیس زمانه ها بدون جنگ و خون ریزی ببار اورد تا بعدا با مقایسه بان طرز دید به اشتباه خود پی ببریم و همچنان برای نمو نه از موجودیت همچو مدینه فاضله در طول تاریخ مثالی ارایه داده و ما را به به نادانی ما افتخار بخشند..
در زیرحرفی چند در باره غرور و تعصب و با فهمیدن معنی تعصب امیوارم که اقای جویا به عصبی بودن خود اعتراف نمایند و صرف توجه باین نقطه که ما تا حال نمیدانیم که این همه سختگیری و تعصب ایشان به خاطر کدام ایین و دیوان است؟؟؟؟؟؟؟ در غیر ان بسیار ساده است که اقای جویا را تعریف کامل کرد که از چه نوع اشخاصی استند...
تعصب
جانبداریکردناز کسییاازطریقهومذهبی, حمایتویاریکردن, بچیزیدلبستهومقیدبودنو, سختاز آندفاعکردن
1-( مصدر ) جانب داری کردن حمایت کردن حمیت داشتن.2 - پر خاش کردن سخت گرفتن . 3 -( اسم ) حمیت عصبیت . 4 - سختگیری . جمع : تعصبات .
عصابه بر سر بستن
تعصب کردن
جانب داری کردن طرفداری شدید کردن
تعصب گری
تعصب کردن تعصب ورزیدن
تعصب داشتن
( مصدر ) جانبداری کردن حمایت کردن .
در مورد چگونگی غزوات نمیخواهم بحث کنم زیرا تشریح ان با شخصیکه تا حال مجهول العقیده است اب در هاون کوبیدن است!!!!
اح ج