بجایی تجزیه یا تقسیم افغانستان چرا پاکستان باید تجزیه نشود؟
یکی از عبارت های که امروز دوکانداران دین علیه امریکا و غرب بسیج شده اند این می باشد که این سودخوران مذهبی که دیروزاز سوی امریکا و انگلیس و غرب در برابر شوروی سابق و دولت افغانستان مزد می گرفتند و تمویل می شدند و صدها ملیون دالر به کیسه های شان سرازیر می گردید.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نخست باید پرسید که چرا طرح تجزیۀ افغانستان در شرایط امروزی مطرح شده است؟ به ویژه از سوی سیاستمداران ایالات متحده امریکا( بلیک ویل) و همچنان از سوی نیرو های معین و مشخص داخلی.
تجارب تاریخی نشان میدهد که کشورما در طول تاریخ، اگر از گذشته های بسیار دور یاد نکنیم که قلمرو کشورامروزی ما از غرب تا به دجله و فرات و از شرق تا هند و چین و ماچین و از شمال تا روسیه و از جنوب تا خلیج فارس می رسید، و به دو قرن اخیر نظر انداریم، می بینیم که دراین دو قرن اخیر نیز این کشور چندین بار تجزیه گردیده و ازش پوست گوسفندی باقی گذاشته اند. بخشی های از آن از سوی انگلیس و روس مانند پنجده ، مرو و نیشابور وسیستان و بلوچیستان به ایران و روس تعلق گرفت، وگویته و پشاور و کشمیربه هند واگذار شد و مانند اینها بسیار جاهای دیگر که ذکر همۀ آنها در تواریخ ثبت است.
اکنون نیز همان جهانخوارگان بین المللی در تبانی باز هم با مزدوران زر خرید خویش در داخل کشورو خارج از کشور سر و صدا هایی را بلند نموده اند تا اگر بتوانند باری دیگر کشور ما را تجزیه و تقسیم نمایند. اینبار نه تنها جهانخوارگان اند که شمشیر از نیام بر کشیده اند تا پیکر این ملت را پارچه پارچه نمایند بلکه قصابان جیره خوار منطقه مانند پاکستان و ایران نیز قداره بر کمر آویخته اند تا دست و پای ملت ما را ببُرند و سینه آن را بشکافند.
اما من، به حیث فردی از افرادی جامعۀ خود به همه هموطنان و نیروی های ملی و بین المللی پیشنهاد می نمایم که:
آیا بهتر نخواهد بودکه به جایی طرح تجزیه یا تقسیم افغانستان، مسالۀ طرح و تجزیه پاکستان مورد بررسی، شور، کنکاش و مشورت قرار گیرد.
به پندار من برای ضرورت تجزیه و تقسیم پاکستان چند دلیل موجه وجود دارد.
1 -
پاکستان یک کشوری نو بنیادی است که در اثر توطئه و دسیسۀ خارجی با تصاحب بخش از اراضی افغانستان و هند ساخته شده است. بنا براین این کشور تاریخ ندارد و از تشکیل آن حتا یک قرن هم نمی گذرد.
2 – بنیادگذاران پاکستان ( انگلیس و امریکا)، در اثر تشنجات ، تضاد ها ، تقابل و رقابت های بین المللی که میان کمونیزم و کاپیتالیزم در سطح جهانی و به ویژه رقابت این دوسیستم متضاد در منطقه وجود داشت، پس از ایجاد این کشور بلافاصله آن را به عضویت پیمان نظامی خویش (ناتو) وارد کردند و به پایگاه نظامی مسلح به سلاح اتمی در منطقه تبدیل نمودند.
لازم است گفته شود که سلاح اتمی در خاک پاکستان وجود دارد، اما در اختیار پاکستان نیست. کلید استفاده از زراد خانۀ اتمی پاکستان را باید در جیب بنیادگذران بین المللی آن جستجو کرد.
پاکستان با استفاده از موجودیت سلاحهای اتمی در خاک خود تنها و تنها ژست می گیرد. همان ژست و نقش که برایش عمداً و به مثابۀ وظیفه در برابر هند و چین و شوروی سابق تعین نموده اند. بنا براین دلیل اگر گفته شود که این کشور مسلح به سلاح اتمی است و تجزیه و تقسیم آن غیر ممکن،منتفی می گردد.
3 – کشور پاکستان به مثابۀ آله و ابزار جهانخوارگان سرمایه نخست در برابرهند، چین و بعد ها در برابر شوروی سوسیالیستی سابق ، در طول مدت پنجاه سال عمر خویش گذشته از ژست گرفتن و تهدید کنندۀ اتمی نقش های گوناگون دیگر نیز برایش داده شده و این کشور ایفاء نموده است. نخست در برابر هند که اساس و بهانۀ تشکیل این کشور به شمار می آید که عبارت از مسالۀ اسلام و هندو بود. بدین پایه، سنگ بنای این کشور بر اساس مرکز و پایگاۀ مسلمین علیۀ مردم هند و مذاهب آن آنها گذاشته شد. بدون شک، این فقط یک ترفند بود که امپریالیزم خواست علیه رشد دموکراتیک جامعه هند که حزب گنگره نهرو و گاندی آن را رهبری می گردند و در جهت سیاست های عدم انسلاک که مایۀ نگرانی غرب بود، به وجود آورند. هدف دوم، مسالۀ گسترش سوسیالیزم از سوی چین به رهبری مأهوتسه دون و تقابل شدید آن کشور با امپریالیزم در سطح جهانی بود در پهلوی آن نفوذ روز افزون شوروی در در کشور های هندو چین. این دو پدیدۀ اخیر باعث گردید که امپریالیزم جهانی پاکستان را به پایگاه نظامی خود علیه هند، شوروی و چین تبدیل نماید و در آنجا پایگاه اتمی خویش را به مثابۀ تهدید بالفعل و بالقوه به وجود آورد.
4 – پس از آنکه شوروی ها در افغانستان دعوت می شوند و حضور می یابند و دولت طرفدار شوروی در افغانستان تشکیل می گردد. امپریالیزم به رهبری امریکا و انگلیس، متوجه سلاح همیشه موثر، یعنی به شمشیر دین پناه می برد و در پی تشدید و غنی سازی نقش پاکستان به مثابۀ پایگاه اسلامیست ها کار ضربتی را انجام می دهد. این وقتی است که هنوز عساکر شوروی مستقیماً وارد افغانستان نشده اند. اما امریکا میداند که تشکیل دولت طرفدار شوروی به معنی حضور آن کشور می باشد و سرانجام این حضورِ مستقیم یا به شکلی از اشکال تحقق می پذیرد. بنا بر این پیش از پیش دست بکار شده، نخست ذوالفقهار علی بوتو را که پس از حکومت های نظامی در پاکستان مصروف ساختار های ملکی کردن پاکستان بود، و نمی خواست که درگیر مناقشۀ تازۀ منطقویی دیگر در پهلوی هند و چین شود، به وسیلۀ جنرال ضیاء الحق اعدام و به قتل رسانیده می شود. بجای آن حکومت خشن و اسلام پرور نظامی تابع فرمان انگلیس و امریکا توسط جنرال ضیاء الحق عرض اندام می کند.
در ایران:
همزمان امیریالیزم به رهبری امریکا می خواهد که محمد رضا ، شاه ایران نیز نقش فعال در سرکوب رژیم طرفدار شوروی در افغانستان بازی نماید.اما شاه ایران که تازه کشورش پله های معین از دموکراسی و رشداقتصادی را طی می نمود، به این خواهش امریکا و غرب چندان روی خوش نشان نمی دهد. در اینجاست که امریکا و انگلیس چنانکه گفته آمدیم به فکر استفادۀ غنامند از سلاح و توطئه و تفتین ِ دفاع از اسلام می افتد. بنا برآن می خواهد که شوروی و دولت طرفدار او را در افغانستان در محاصرۀ چند جانبۀ اسلامیست ها قرار بدهد و جنگ را زیر نام دین با شوروی و دولت افغانستان از چند جانب رهبری نماید. اینجاست که به فکر مُهرۀ از قبل تربیت شدۀ خود خمینی می افتد و به وسیلۀ او سقوط دادن رژیم شاه. هرچند که در این بازی انگلیس و امریکا پیروز می شوند یعنی رژیم شاه را سقوط می دهند. اما در واقعیت در مقابل شوروی بازنده می شوند و تیر شان به هدف اصابت نمی کند.
چگونه؟
همین که رژیم سلطنتی در ایران سقوط داده می شود و خمینی از فرانسه وارد ایران می گردد تا دولت اسلامی ضد به اصطلاح کمونیزم را به دستور غرب تشکیل بدهد. شوروی ها هشیارانه دست بکار می شوند و با قربانی کردن تمام عناصر چپ ( حزب تودۀ ایران) مناسبات نیک را با رژیم خمینی پنهان و آشکار برقرار می نمایند، که این مناسبات تا هنوز هم به همان شکل ادامه دارد چنانکه ساختمان اتومی بوشهر در ایران خلاف خواست امریکا و غرب نمونۀ کامل و تداوم همان سازش های میتواند باشد که شوروی ها قبلاً با رژیم آخندی ایران برقرار نموده بودند. به هرروی، شوروی ها توانستند شکاف عمیق بین رژیم اسلامی و آخندی ایران و غرب ایجاد نمایند. پس از حضور نظامی شوروی در افغانستان هرچند که رژیم خمینی در دامن خود بسیاری از مخالفین دولت طرفدار شوروی را جا داد. اما این پناه دادن بیشتر در جهت منافع ایران مدنظررژیم آخندی بود. زیرا آخندها توانستند پناهندگان افغانی را در صف مقدم جبهه جنگ با عراق تنظیم نمایند ودر کنار آن توانستند تمام کار های شاق و توانفرسا را که مردم آن کشور با دستمزد گران انجام میداند با دست مزد ناچیزی به وسیلۀ پناهندگان افغانی به سر برسانند. برای شورویها نیز حضوراین مخالفین دولت افغانستان در ایران، تهدید به شمار نمی رفت. زیرا پناهندگان افغانی در ایران را اقلیت مذهبیی تشکیل می داد که خود در داخل افغانستان ازسوی اکثریت جامعه مورد پذیرش مذهبی نبودند. زیرا جامعه افغانستان یک جامعه سنی مذهب بود و گروه شیعه نمی توانست نقش تعین کننده درسرنوشت جامعه داشته باشند، یا جامعه را بدور خود بتوانند بسیج نمایند. جز اینکه فقط در پی مطرح نمودن حداقل خواسته های سیاسی واجتماعی خود بودند که در این زمینه نیز رهبران آنها به ملیت مظلوم هزاره در جهت منافع شخصی خود خیانت نمودند. این موضوع را شورویها به خوبی درک کرده بودند بنابرین با پناه دادن قسمی از عناصر شیعه مذهب افغانستان در ایران ، با رژیم آخندی آنکشور مخالفت نکردند.
5 – براین اساس پاکستان یگانه کشوری ماند که امریکا و غرب، علیه افغانستان و شوروی به آن توجه دوباره می نماید. همین که عساکر شوروی وارد افغانستان می گردد، امریکا و غرب شعار از قبل آماده شدۀ خود اسلام در خطر افتاده است را در عمل مطرح می نمایند . زیرعلم سیاه این شعار است که بد نام ترین، مفسدترین، خود فروش ترین و سودجو ترین عناصر را از داخل افغانستان به پاکستان فرا خوانده بسیج می نمایند و جهاد را با پیشوا قرار دادن و رهبر ساختن همین عناصر آغاز می کنند. آگاهیم که مردم افغانستان ازقرنها بدینسو بوده و است که در زیر خط فقر بسرمی برند. فقر، بیکاری و بی سر پناهی و بی سرنوشتی که در اثر تسلط جباران تاریخ در کشور بیداد می نمود، زمینۀ مساعد شد که امریکا و غرب بسیار به سهولت با سرازیر کردن میلیونها دالر برای پیشوایان و رهبران جهاد، سپاۀ زرخرید از داخل افغانستان تهیه بدارند. این یک جهت قضیه را تشکیل میداد. جهت دیگری که مردم در زیر شعار اسلام در خطر افتاده به پاکستان فرار مینمایند و گرد میآیند، تسلط گروه جاهل و جبار تره کی و امین بود که در اثر ظلم و ستم و بگیر و ببند های وحشیانه وکشتار های دستجمعی در کشور اختناق و دهشت خلق کردند و فضای زندگی را برای مردم دشوار ساختند. اینجا بود که مردم برای نجات خویش، خانواده و ناموس خود از جاهلت تره کی و استبداد امین، فرار را برقرار ترجیح دادند. با درک این واقعیت ها بود که امریکا و غرب نیز ماهرانه دروازه های بهشت خود را سخاوتمندانه به روی مردم باز نمودند. کوچه ایکه به این دروازه امکان رسیدن را میسر می ساخت پاکستان بود. زیرا غرب تمام سازمانهای امداد رسانی و جاسوسی و سربازگیر خود را در پاکستان گشوده بود.تعین این کوچه به خاطری بود، تا جنرالان جهاد به خوبی بتواند سربازگیری نمایند. در پهلوی این مساله، غرب طرح دیگری نیز داشت و آن عبارت بود از این که اشخاص معین و مشخص را وارد غرب نمایند، تا در غرب از آنها استفاده های سیاسی ببرند. این کار را نیز کردند و عده ای را به نام تکنوکرات ها در کشور های مختلف تنظیم نمودند.
این به اصطلاح تکنوکرات را در مقامهای بلند نیز نصب نمودند. همه این تکنوکراتها نیز به نوبۀ خود در جنایت علیه مردم کشور به نفع امریکا و غرب نقش بازی نمودند ، مثل تهیه و توزیع سلاح و مهمات و خرید راکت ها استنگر به مجاهدین و توزیع معاش و انتقال پول به جنرالان جهاد و رهبری کردن آنها در تحقق استراتژی های جنگی امریکا. به عبارت صحیح تر، این تکنوکرات ها پلی شدن به منظور عبور عملی سیاست های امریکا و غرب در افغانستان ، که تا به امروز این نقش بسیار شرم آور خود را با تمام بی ننگی و نوکرمنشی ایفا میدارند.
6 – در پهلوی این دسایس، امریکا درک کرد که تا مُهره های از پیش تربیت شده و خریده شدۀ خود در حزب کمونیست شوروی را برای سقوط سیستم کمونیستی آن کشور بکار نیاندازد نمی تواند رژیم کابل را از بین بردارد. بناً چون شرایط از لحاظ بین المللی یعنی حضور شوروی ها در افغانستان مساعد گردیده بود با استفاده از مُهره های خود در داخل حزب کمونیست شوروی و انجام کودتا های پی در پی به وسیلۀ آنها و از بین بردن سران و رهبران آن حزب سرانجام موفق شد که گرباچف را با شعار بازسازی و علنیت روی کار آورد و سیستم را تغییر بدهد و حزب کمونیست را منحل نماید. این کار ظرف یکی دوسال موفقانه انجام شد و قدرت به مهُره اصلی و نمایندۀ امریکا در داخل حزب یعنی ایلسن سپرده شد. گرباچف و ایلسن به سرعت سیستم را از هم پاشاندند و اتحاشوروی به جمهوریت مستقل تقسیم گردید. پایگاه های شوروی ازکشور های متحد آن مانند پولند و چکسواکیا و آلمان شرقی برداشته شد و اروپا شرقی نیز از دایرۀ نفوذ روسها خارج شدند، حتا اکثر آنها به سرزمین جداگانۀ تجزیه گردیدند. مانند جکسلوکیا، یوگوسلاویا و غیره. تشکیل جمهوریت های تازه که خواست امریکا بود، غرب را متوجه و مصروف مرحلۀ دوم از پلان هایش یعنی حضور و نفوذ در این جمهوریت ها ساخت. جالب اینست که دراکثر این جمهوریت نیز به اساس وعدۀ قبلی غرب و امریکا، عناصری در قدرت قرار گرفتند که پنهانی در بیروی سیاسی حزب کمونیست با ایلسن و گرباچف همکاری می نمودند و در سقوط شوروی دست داشتند و در یک کلمه با غرب بودند. در چنین اوضاع و احوال بود که امریکا و غرب دیگر افغانستان را رها نمود و آن را به کشور گماشته خود یعنی پاکستان سپرد تا هر چه می خواهد بکند و خود مشغول تصرف منابع سیاسی و اقتصادی جمهوریت شوروی سابق و کشور های حوزه بالکان و اوکرائین گردید.
7 – در پاکستان ،امریکا پیش از سقوط شوروی و برای سقوط شوروی به وسیلۀ اتباع مزدور افغانی زیر شعار اسلام در خطر افتاده، برای موجه نشان دادن شعار خود، و تقسیم مصارف جنگی با منابع عربی تا توانست به نام اسلام و مسلمان، عرب ها را از کشور های عربی و سایر بنیادگرا های دینی را از دیگر کشور ها دعوت کرد و مدرسه ها و آموزشگاه های دینی و پایگاههای نظامی دینی را ایجاد و اعمار نمود. رژیم افغانستان پس از سقوط شوروی و روی کارآمدن دولت طرفدار غرب به رهبری ایلسن از لحاظ تامین آذوقه و مهمات جنگی در مضیقه افتاد. زیرا هیچ کشوری در جهان دیگر وجود نداشت که دست دوستی و همکاری با دولت و مردم افغانستان را دراز نماید
8 – با وجود این،پاکستان با تمام سعی و تلاش و خونریزی و غارتگری و ویرانی که به وسیلۀ مزدوران جنگی افغانی خود انجام میدادو با وجود ناتوانی های اقتصادی و نظامی رژیم افغانستان، نتوانست آنچه را که گلبدین ، سیاف و ربانی و مجددی و خالص در سر می پروراندند یعنی الحاق افغانستان به مثابۀ یکی از ایالت های پاکستان تحقق بخشد. زیرا داکتر نجیب الله با وجود کمبودی ها که داشت شخصیت ملی و مقاوم در برابر تسلط اجنی به ویژه در برابر پاکستان به شمار می رفت و توانست پیش از پنج سال علیه پاکستان مردانه وار مقاومت نماید. اگر خود فروختگی و خود باختگی های برخی از اعضای بلند پایه حزب وطن علیه داکترنجیب نمی بود بدون شک امروز کشور ما این چنین خونین نمی گردید. در پهلوی این خود فروختگی های درون حزبی ، پاکستان نیز دست به توطئه بین المللی زد و از طریق ملل متحد ( بیننسوان) داکتر نجیب الله را فریب داد. در این توطئه از درون حزب وطن نیز اشخاص و افراد معین در سطح بیروی سیاسی و کمیته مرکزی آن حزب نقش فتنه گرانۀ بازی نمودند و منافع ملی وکشوری را فدای منافع قومی و زبانی نمودند، این عناصر فقط برای اینکه از نجیب انتقام گرفته باشند، ونیروی بدنام جهادی را جهت زنده ماندن خود خوشنود کرده باشند، داکترنجیب رامحاصره و وزمینه انتقال قدرت را به مجاهدین فراهم نمودند. به این هم اکتفا ننمودند داکتر نجیب را تا آنجای در بند نگهداشتند تا به وسیلۀ جنایتکار ترین مزدوران پاکستان حلق آویزش گردید.
9 - پس از سقوط رژیم داکترنجیب یگانه شخصیت دیگرکه بر خلاف گلبدین و ربانی و سیاف و مجددی علم مقاومت علیه تسلط پاکستان را بلند نمود احمد شاه مسعود بود. پاکستان برای سرکوب مسعود و پلانهای شوم خود نیروی طالبان را بسیج نمود و در پی به قدرت رساندن آنها شد که در این کار موفق گردید. اما مسعود مقاومت علیه پاکستان و طالبان را شعار خود گردانید و تا لحظه مرگ به آن وفادار ماند. چیزیکه در باره مسعود میتوان گفت اینست که اعتماد مسعود، مانند داکتر نجیب نسبت به اطرافیانس خیلی ساده اندیشانه و خوشباورانه بود. در اثر این سادگی و خوش باوریهای او بود که اطرافیان مفتن و ابسته به پاکستان امریکا، توانستند که مسعود را تجرید نمایند. جنگ افشار علیه هزاره ها، علیه پشتونها و ازبکها را در مقاطع مختلف و به بهانه های مختلف سازمان دهی نمایند، تا بتوانند به حافظان و پشتیبانان بین المللی بگویند که مسعود یگانه مانع در راه تفاهم ملی می باشد و جز تاجکیان اقوام دیگر را نمی خواهد. این پلان به درستی صورت گرفت و سرانجام پاکستان در تبانی با نیروی های اطراف مسعود این قامت ضد پاکستان و طالبان را نیز نابود کردند.
10 – طالبان مورد حمایت هم غرب وهم پاکستان قرار گرفت و دولت دست نشاندۀ پاکستان به رهبری ملا محمد عمر بر گرده مردم افغانستان به نفع پاکستان تحمیل گردید.
11 – ضرورت تجزیه پاکستان:
چنانکه گفته شد، تشکیل پاکستان به مثابۀ یک کشور ابزاری صورت گرفته، و تا به امروزدر همین موضع قرار دارد. امریکا و غرب که در تصرف منابع نفتی و بازار یابی برای فرآورده های تولیدی خود، خوابهای پرقیمت را در باره کشور های آسیا میانه یعنی جمهوریت های شوروی سابق دیده بود همه نقش برآب شد. روسیه توانست در تحت زعامت پوتین کشور خود را دوباره به یک قدرت جهانی تبدیل نماید. این کشورنه تنها اکنون دوباره به حیث یک قدرت مساوی با اقتصاد و نفوذ امریکا و غرب تبارز نموده بلکه در پی انتقام خویش از کشور های غربی با همان تاکتیک که امریکا علیه او در زمان سیستم شوروی بکار می برد، از همان تاکتیک ها کارگرفته امروز امریکا و غرب را در بسا مناطق از جهان از جمله ایران، افغانستان ، عراق و فلسطین و غیره، درگیر جنگ با اسلامیست و مذهبیون ساخته است. اکنون همان شعاری که غرب و امریکا ساخته بود که اسلام در خطر افتاده متوجه خود امریکا و غرب گردیده است.
به این گونه امریکا و متحدانش در قرن 21 بازنده اصلی بازی های شدند که خود طرح و نقشه کرده بودند. باید خاطر نشان ساخت که نه تنها امریکا و غرب خودبازنده گردیدند بلکه خود و جهان را چنان به خطراز سوی تروریست های اسلامی مواجه کرده اند که اگر دیر بجنبند تراژی قرن 21 به وقوع خواهد پیوست. زیرا امروز پاکستان در اثر سعی و مجاهدت امریکا در یک بازی کودکانه علیه شوروی سابق به مرکز تروریسم جهانی تبدیل یافته است. چیزی که امریکا فکر آن را نکرده بود. امریکا و انگلیس به ویژه فکر می کردند که پس از سقوط دولت افغانستان تحت زعامت داکتر نجیب و سقوط دولت شوروی میتواند دوباره اوضاع را در پاکستان به حالت عادی و تحت کنترول خویش بیاورند بی خبر از اینکه جنگ ، خشونت ، ویرانی و انسان کشی را که در سایه تعلیمات مذهبی وسیله ساخته بودند ، این وسیله روزی میتواند به باورآگانۀ مردم و وسیلۀ زورمندی در یک مقطع زمانی علیه خودشان تبدیل شود، که امروز عملاً مشاهده می شود که چنین شده است. زیرا این وسیله پیشنه های تاریخی داشت که اینجا از آن بحث نمی کنیم.
یکی از عبارت های که امروز دوکانداران دین علیه امریکا و غرب بسیج شده اند این می باشد که این سودخوران مذهبی که دیروزاز سوی امریکا و انگلیس و غرب در برابر شوروی سابق و دولت افغانستان مزد می گرفتند و تمویل می شدند و صدها ملیون دالر به کیسه های شان سرازیر می گردید. پس از شکست پلانهای امریکا و غرب و کنار رفتن شان از بازی های کودکانه ، دیگر منبع درآمد برای تروریست های مذهبی سراسر جهان باقی نماند. تنها راه که برای آنها باقی ماند به چالش کشیدن خود امریکا و غرب است. دولت پاکستان هم با هشیاری که دارد، اکنون هم به نعل می کوبد و هم به میخ و از هردو جانب نفع می برد. از جانب دیگردولت پاکستان بقای خود را در معامله با طالبان و مذهبیون می بیند امروز پاکستان به منبع تحقق پلانهای های تروریستی مذهبیون سراسر جهان تبدیل یافته است. در این صورت حضور یک چنین کشوری تا فرو نریزد و تجزیه نگردد، باعث مزاحمت، جنگ ، خشونت و صدور تروریسم در سراسر جهان به شمار می آید. زیرا امروز در اثر سعی امریکا و انگلیس مبنی به گردآوری همه تروریستان جهان و تربیت آنها در مدارس دینی، این سعی تاکتیکی به باور تبدیل گردیده ، باور به این که قتل و کشتار و غارتگری پاداش دریافت کلید جنت را دارد.
بنا بر این اگر امریکا و غرب صادقانه می خواهد که خود و جهان را از شر اهریمن نجات بدهند، نخست باید لانۀ اهریمن را ویران نمایند. در صورت ویرانی لانۀ اهریمن ، اهریمنان بی خانمان، بی پشتیبان و پراگنده و آواره می گردند. در این بی خانمانی است که سرانجام یا تسلیم می شوند و یا نابود.
بنا براین تجزیه پاکستان یگانه راه ممکن برای نجات بشریت از شر تروریسم به شمار می آید.
در اخیر به آن عده از کسانی که بی مسوؤلیت طرح تجزیه افغانستان را می ریزند و یا از چنین طرح پشتیبانی می کنند خاطر نشان می سازم که به جای چنین یاوه های در صدد آن شوند که به مردم خرد و آگاهی بخشند، امروز 90% مردم کشورما از لحاظ تفکر طالب هستند وعدۀ زیاد در خدمت جنایتکاران و پشتیبانی وحمایت از جنایتکاران. همچنان نباید حل مناقشات و مسایل ملی را در پیش کشیدن تجزیه کشور جستجو نمود. این امر در واقعیت بی حوصله شدن در مبارزه، یا به عبارت دیگر شکست خوردن در مبارزه علیه جنایت پیشگان بشمار میرود. در پیش کشیدن چنین طرحهای لازم است نخست ازجامعۀ خود شناخت عمیق و دقیق به عمل آورد. ملتی که هر بخش آن ریشه های تباری و دینی و مذهبی خود را در بیرون از مرز های کشور جستجو می نمایند و باکی ندارند که به حاکمیت های اجنبیان سرتسلیم از لحاظ قومیت ، زبان و مذهب فرود بیاورند. ایا یک چنین ملتی میتواند معنی آزادی و آزادگی را درک نماید. نباید ساده اندیشانه به چنین طرحهای که خواست دشمنان بیرونی ملت ما به شمار می رود دامن زد. عکس آن مبارزه را برای تامین حقوق همۀ اقوام با تربیت دهی و رشد آگاهی افراد همه اقوام پیش گرفت. من با کامل صراحت میتوانم گلایه نمایم که چرا مشتی از روشنفکران ما بسیار با خفتی و خرفتی در چنین اوضاع و احوال سکوت کرده اند. که شرم شان باد.
در پایان چند یادداشتی که در دفترچۀ خود در بارۀ مسایل قومی و ملت از منابع مختلف داشتم، بدون هیچگونه تصبرۀ باز نویسی می کنم و برای همه خرد را یار و مددگار می خواهم .
در قرن 19 ارنست رنان تعريف مفصلي از ملت ارائه داد:
ملت يك روح است، يك اصل معنوي، دو چيز كه در واقعيت يك چيز بيش نيستند، اين روح و اين اصل معنوي را ميسازند. از يك سو ميراثي غني و مشترك از خاطرات و از سوي ديگر وفاق كنوني، تمايل به زندگي مشترك، به ارزشمند ساختن ميراث دست ناخورده و بازمانده از پيشينيان. بنابراين ملت نوعي همبستگي عظيم است كه خود ناشي از احساس فداكاريهايي است كه در گذشته به انجام رسيدهاند و فداكاريهايي كه باز هم آمادگي انجامشان در آينده وجود دارد. بنابراين ملت وجود يك گذشته را ايجاب ميكند. با اين حال زمان حال است كه مفهوم ملت تبلور مييابد. زيرا بيش از هر چيز در وفاق و تمايلي رخ مينمايد كه براي ادامه زندگي مشترك ديده ميشود
اگر کشور ما را دارای تنوع قومی می پندارید، پس ایالات متحده امریکا را هم باید دارای تنوع قومی بدانید. در واقع مسئله آنها باید بیشتر و بزرگتر از ما باشد، زیرا آنها فقط دویست سال برای آمیختن اقوام خود وقت داشته اند و ما بیش از دوهزار سال. آنها چکار می کنند؟ دموکراسی را برقرار کرده اند، همه مردم بدون توجه به ریشه، زبان، رنگ و مذهب در همه زمینه های تعیین سرنوشت و اداره کشور مشارکت دارند. همه به یک زبان سخن می گویند، یعنی تا شما زبان انگلیسی را نیاموزید، نمی توانید تابعیت امریکا را بدست بیاورید. زبان رسمی در همه مدارس و در همه مدارج اجباری است. شما نه تنها هیچ مدرسه ای را ندارید که زبان انگلیسی را آموزش ندهد، بلکه هیچ کس هم جز این نمی خواهد. در حالیکه همه مهاجران تلاش دارند زبان رسمی را خوب بیاموزند و در فرهنگ امریکا ذوب شوند، آیین های ویژه خود را نیز آزادانه اجرا می کنند و در خانه هایشان زبان پیشین یا مورد علاقه خود را تکلم می کنند. وقتی در کشور ما اینگونه پرسش ها مطرح می شود، به خاطر اینست که دموکراسی نیست، آزادی نیست، رفاه نیست، پیشرفت نیست و غروری نیست. برعکس، دیکتاتوری هست، تبعیض هست، خشونت هست، فساد هست، سقوط اقتصادی هست و سرافکندی.
فدرالیسم هنگامی کاربرد دارد که ملت هایی یا کشورهایی برای منافع مشترک و تقویت توان گروهی، گرد آیند و یک دولت مرکزی تشکیل دهند. مانند امریکا که استانهای کنونی پیش از همبستگی، همگی یا مستقل بودند یا در مالکیت یک کشور دیگر. در آنجا، تنها راه یکپارچه شدن، فدرالیسم بود. همین شرایط در آلمان پس از دوران فئودالیسم وجود داشت. ولی در شرایط کنونی، که ایران یکپارچه است، تنها راه، برقراری دموکراسی و تضمین حقوق برابر برای همه شهروندان و فرصت مشارکت در تمامی شئون اداره کشور برای همه، بدون توجه به مذهب است. افزون بر آن، همانگونه که من بارها اظهار کرده ام، روستاها، شهرها و استانها، همانند دولت مرکزی، باید دارای مجلس شورا باشند و باید بتوانند نمایندگان و مدیران سیاسی خود را خود با رای آزاد برگزینند. فراموش نکنید که در شرایط کنونی که کشور ما در بدترین شرایط ممکن سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسر می برد، مردم از دولت مرکزی گریزان هستند، کشورهای بیگانه با شدت تمام در حال تبلیغات جداسازی فرهنگی و زبانی هستند و کشورهای تازه به دوران رسیده پیرامون ما هنوز خانه خود را سامان نداده در آزمندی خاک ما تلاش می کنند، یک سامانه سیاسی فدرال کار آنها را آسان می کند. یعنی در واقع ما چیزی را وجود ندارد، یعنی جدایی تاریخی، فرهنگی، قومی، مذهبی یا زبانی، آن را مهر تایید می زنیم.
(روح الله نصرتی)
ایران نیز مانند پاکستان یک کشور تروریست پرور مذهبی است. اما این کشور ضرورت به تجزیه ندارد ، دولت ترور یست پرور آن قدر فاسد و فرسوده است که فقط چند ملازاده و آغاسی و سروش کافی است که این دولت را به پرتگاه مرگ سوق بدهند. البته نقش روشنفکران و نیرو های ملی و آزادی خواه کارآ تر بوده و امروز واقعاً این رژیم را در مضیقه قرار داده اند.
(راوش)
یادداشت:
این نبشته را به جاههای مختلف نشراتی بدون در نظر دداشت مواضع سیاسی، عقیدتی، قومی و لسانی شان جهت نشرفرستادم. .
طرح تجزیۀ افغانستان خیال باطل یک لابییست کاسب است!
فدراسـیون سازمانهای پناهندگان افغان در اروپا
دو شنبه 16 اوت 2010
احمق خودتان هستید آقای اشرف غنی احمد زی، آقای وحید عمر
اشرف غنی: کسی که در رژيم جنایتکاران طالب، این رژيم را رژيمی مردمی معرفی می کرد و پس از روی کار آمدن کرزی یکی از کلیدی ترین افراد در بنا نهادن سیستم فاسد و مافیایی بود و بصورت غیر قانونی رییس دانشگاه کابل بود و در انتخابات ریاست جمهوری بصورت غیر قانونی با داشتن تابعیت آمریکا شرکت کرده بود.
چهار شنبه 4 اوت 2010, نويسنده: کامران میرهزار
طرح تجزیه افغانستان
تجزیه افغانستان باعث می شود که مردم قرون وسطایی به روش خود زندگی کنند و از آن لذت ببرند و مردم متمدن تر به شیوه ی دلخواه خود زندگی کرده و آزاد باشند. در ضمن در این صورت از سیطره طلبی یک قوم خاص که صدها سال است بر گرده ی ملیت های دیگر سوار است خلاصی خواهیم یافت.
يكشنبه 1 اوت 2010, نويسنده: مهرورز
طرح تجزیه ی افغانستان
چهار شنبه 14 ژوئيه 2010, نويسنده: احمد بهار چوپان
رابرت بلک ویل: آمریکا باید افغانستان را به دو قسمت تقسیم کند
عدم پرداختن به مسایل افغانستان و عدم جسارت برای عبور از خطوط ممنوع که بیشتر درونی می باشد و نوعی خودسانسوری همراه با وطن پرستی چشم بسته را با خود دارد، به ضرر جامعه ی افغانستان است. دیگران به راحتی بدون اینکه درگیر وجدانی تقلبی شوند، به بحث و تجزیه و تحلیل مسایل مختلف در حوزه های مختلف می پردازند و کند و کاو درباره ی مسایل را لازمه ی برخورد سالم تر و صحیح تر با آن برای منافع خود می دانند و در افغانستان اما وقتی دیگران درباره ی سرنوشت و آینده ی مردم بحث می کنند، اهالی قلم به همان احساس وطن پرستی چشم بسته پناه می برند.
شنبه 10 ژوئيه 2010, نويسنده: کابل پرس
طرح تئوریک تجزیه افغانستان
در شرایط فعلی طرح تئوریک تجزیه یک ضرورت به نظر می رسد، مهم ترین حد و مرزی که باید از آن عدول نکنند، این است که از تعصبات و خشونت های قومی به دور بوده و عدالت در طرح های تقسیمات در نظر گرفته شود، برای بدست امدن این شرایط، بهترین راه حل این است که جامعه جهانی و بخصوص سازمان ملل بر روند تجزیه اشراف کامل داشته باشد و داوری در تقسیمات اراضی به سازمان ملل داده شود.
چهار شنبه 7 ژوئيه 2010, نويسنده: محمد اسحاق فياض
به تجزیه افغانستان بیندیشیم و یا به تغییر پشتونها؟
جامعه شناسان باور دارند که خلای ایدولوژیک موجب بیداری و تقدس ارزشهای قومی میشود/اگر بنا میبود تا برای هر گروه قومی و زبانی یک کشور مستقل وجود داشته باشد امروز در جهان بجای 195 مملکت باید شش هزار و پنجصد کشور وجودمیداشت./. تجزیه افغانستان به هیچوجه یک تجزیه آرام، صلح آمیز و متمدنانه مثل، چک و سلواکیا، نخواهد بود/معجون "پشتونوالی و شریعت" سمی است که باید آنرا از مغز پشتونها شست/ چگونه می توان انتظار داشت که پشتونها مثل فارسی زبانها و یا ترکها فکر کنند در حالیکه در زبان پشتو منابع فکری، علمی، ادبی و هنری بسیار اندک وجود دارد؟
دو شنبه 5 ژوئيه 2010, نويسنده: جعفر رضايی
طرح تجزیه ی افغانستان
پاسخهای به کابل پرس: چون من یکی از مخالفان تجزیۀ افغانستان هستم بنا برآن در بخش مخالفان تجزیۀ افغانستان به پاسخ دوستان و وطنداران ام خواهم پرداخت.
شنبه 3 ژوئيه 2010, نويسنده: نعمت الله ترکانی
طرح تجزیه ی افغانستان
درمیان مردم عامه – عناصرغیر"اوغان"- هنوزاین آگاهی بوجود نیامده است که بدون "اوغان" ها می توان راحت تر وانسانی تر زندگی کرد وبنابران باید کشوررا تجزیه کرد تا ازشرمصیبت های تمام ناشدنی ی که این طایفه برکشور تحمیل کرده است؛ درامان ماند.
چهار شنبه 30 ژوئن 2010, نويسنده: ربانی بغلانی
طرح تجزیه افغانستان!
عبور از خطوط ممنوع: مخالف، موافق و نه مخالف و نه موافق: نظر شما چیست؟/ هدف از طرح این بحث شاید عبور از خطوط ممنوع در کشوری باشد که سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول بیداد می کند و این سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول از حداقل 150 سال پیش تا دوره ی حکومت فاسد، طالبانی و مافیایی حامد کرزی با حضور حدود 150 هزار سرباز بین المللی بر جنازه ی کشوری بنام افغانستان ادامه یافته است.
سه شنبه 29 ژوئن 2010, نويسنده: کابل پرس
خاورميانه با طراحی آمريکا!
افغانستان از نقشه ی جهان حذف می شود؟
سه شنبه 5 فوريه 2008
پيامها
19 آگوست 2010, 08:16, توسط Bina
درست با كستان و با كستانى ما را تباه و بر باد كرد البته به كومك زن فروشان دوطرف ديورند.درسابق جه علت بوده كه عبدالرحمن خان به لكها نفر از اقوام مختلف را قتل عام كرده بود و جندين بار بعد ها در زمان نادر غدار و ديكران تكرار شد.اين كشور از 260 سال به اين طرف درخون غوطه ور است,در حاليكه از عمر باكستان 5 الى 6 دهه بيش نميكزرد.
20 آگوست 2010, 15:21, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
آقای محترام نویسنده سلام وشما خوب می دانند که پشتون ها چه ظلم کردن در حق ما مردم غیر اوغان شما با کدام منطق طرفدار تجزیه پاکستان هستند ؟
امین حالِ ما گرفتار هشت میلیون اوغان جهل و تروریست خاک فورش و بی فرهنگ شودایم به نظرمن شما اوغان هستند وخواب پشتونستان را دید ن که تاریخ خبیث عبدالرحمن خبیث عبدالرحمن خبیث عبدالرحمن خبیث عبدالرحمن را ه تکرار کنند!!!!!!!!!!!!!!!! عبدالرحمن خان 12000 خانوار درانی و 4000 خانوار غلجايی را به ارزگان کوچ داد و زمين هايی را که قبلا ملک هزاره ها بود به آنها بخشيد. بطوريکه در منطقه اروزگان که تا آنوقت قلب هزاره جات بود و مرکز آن محسوب ميشد ، فقط يک اقليت هزاره محروم از ملک و زمين باقی ماند و بس"4.
"ملک ارزگان و قلندر و بوباش و میانشین و پشئه و شیرداغ و زاولی سلطان احمد و حجرستان و تمزان و گیزاب را تا متصل جرغی و مالستان و هزاره دای زنگی و تمام چنانچه بیاید به مهاجرین و ناقل افغان داد، فقط"5 .
"از آن سوی ایشک آقاسی دوست محمد خان، خادم شهزاده آزاده سردارحبیب الله خان وارد «گیزاب» شده برطبق حاکم دست خطی حضرت والا دادن ملک «چوره» را به اولادهء دارونکه کرده، چون زمستان بود، هفده در بند قلعه را از هزاره پرداخته، مردم «اچک زایی» و «بارکزایی»[را] داده، در بهار مردم هزاره را چنانچه بیاید از ملک بیرون کشید"6 .
اما از نگاه اسلام، تصرف در اموال و املاک مسلمین بدون اجازه و رضایت آنان یک عمل غیر اسلامی است که شرع مبین، مسلمانان را از ارتکاب آن شدیدا منع نموده است چه رسد به آنکه این تصرف منجر به زور و جبر و حتی کشتن مسلمانانی که صاحب مال و املاک هستند، گردد . اگر احیانا کسی و یا کسانی برای تصرف مال مردم به زور متوسل شده و حتی دست به قتل و کشتار زده اند، مشمول این حکم صریح قرآن کریم میگردد که خداوند در آیه 93 سوره نساء با صراحت میفرماید : وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا . هر كس عمدا مؤمنى را بكشد كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم مىگيرد و لعنتش مىكند و عذابى بزرگ برايش آماده ساخته است" . در آیه 32 سوره مبارکه مائده ، کشتن یک نفر بدون موجب مانند قتل همه بشریت است،"من قتل نفساٌبغیر نفسً اوفسادفی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً..." هرکی بکشد کسی رابغیر عوض وبغیر فساد پس چنان است که کشته است همه مردمان را یکجا
http://www.afghanistan.fi/kanu...
20 آگوست 2010, 15:26, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
از زمانی که قبایل اوغان بر یک بخش خراسان بزرگ تسلط یافتند و پسان ها نام ساختگی اوغانستان را بر ساحه تحت تسلط خود نهادند ، این سرزمین روی خوشی و آرامی درست را ندیده است . دو صد و شصت سال فاجعه
پشت فاجعه و مصیبت دنبال مصیبت از چهار سو بر سر مردم ما ریخته است . کشتار ، غارتگری ، جنگ های مداوم ، ظلم ، استبداد ، ستمگری ، بی عدالتی ، فقر ، پسمانده گی و هزاران سیاهروزی و بدبختی دیگر دامنگیر مردم بوده است . از برکت حاکمیت دوصد شصت ساله ای پشتونسالار ، اوغانستان امروز یک کشوری است که در میان همه کشور های جهان مقام اول را در همه بدی های قابل تصور کمایی کرده است . اوغانستان مقام اول را در تولید و قاچاق هیروئین و چرس دارد ، مقام اول را در فقر و مرض دارد ، مقام اول را در فساد اداری دارد ، مقام اول را مافیا سالاری دارد ، مقام اول را در بی نظمی و بی قانونی و بی ثباتی دارد . اوغانستان در واقع یک کشور بی دولت و بی سر و سامان است که هیچ چیز آن به یک کشور به مفهوم واقعی آن نمی ماند .
یک سکتگی کوتاه در حاکمیت مطلقه ی پشتونی در جریان جنگ ضد روسی رو نما گردید ، اما پس از خروج روسها ، چه هنگامی که طالبان را ساختند و به قدرت رساندند و چه پس از برافتیدن طالبان از قدرت برنامه ای را که دولت پاکستان و امریکا و انگلیس روی دست داشته اند ، این بوده است که حاکمیت مطلقه ی پشتونی را باز سازی و احیا کنند . در هشت یا نو سال گذشته ، با شتاب عجیب در همین راستا کار های چشمگیری انجام شده است و به ظاهر قسمی به نظر می رسد که پروژه ی احیای حاکمیت پشتونی با موفقیت به پیش می رود . اما مساله این است که با تمام این کارها ، هیچ گونه امنیت و ثبات و پیشرفت در اوغانستان پدیدار نشد و وضع به حد نهایی بحرانی و ملتهب و نا امید کننده میباشد . دیدن این وضع باعث شده است که برخی از صاحبنظران و کارشناسان غربی طرح های جالب دیگری را به میان کشند که از آن جمله طرح تجزیه و طرح از میان بردن اوغانستان می باشد .
ما طرح فدرالی ساختن اوغانستان را از سالها به این سو و همچنان طرح انتخابی بودن والی ها و کاهش نظام متمرکز ریاستی را در این پسین ها زیاد شنیده ایم و روی آن ها صحبت کرده ایم . اما باید گفت که طرح های دیگری هم از جانب هموطنان ما پیشکش شده اند . چندی قبل ما شاهد آن بودیم که آقای لطیف پدرام از سپردن بخش های جنوبی اوغانستان به طالبان و ایجاد یک نظام طالبی ( در صورتیکه خواست مردم پشتون همین باشد) در جنوب آشکارا سخن گفت . همچنان ما شاهد بودیم که در رسانه ها ، مساله ای تجزیه ی اوغانستان به دو کشور جداگانه نیز از طرف خود هم میهنان ما مطرح گردید و نقشه هایی را هم که اوغانستان تجزیه شده را نشان می داد در تارنما ها مشاهده کردیم . کسانی هم از وطنداران ما بودند که انحلال اوغانستان را به مثابه یک راه حل رفع بحران منطقه مورد بحث قرار می دادند . اما این طرح ها و نظریه های تجزیه و انحلال ، مورد توجه قرار نمی گرفت .
در چند روز پسین ما دیدیم که یکی از سیاست مداران امریکایی به نام " رابرت بلک ویل " سابق سفیر امریکا در هندوستان ، طرح تجزیه ی اوغانستان به دو کشور را در میان گذاشت و توجه بسیاری از رسانه های همگانی و مردم جهان را به خود جلب کرد . رابرت بلک ویل گفت که جنوب اوغانستان به طالبان داده شود که خودشان در آن حکومت دلخواه خود را تشکیل دهند و کابل و بخش های غرب و شمال و مرکز و نواحی از شرق اوغانستان به صورت یک کشور از جنوب جدا گردد و یک دولت جداگانه داشته باشد .
هنوز گپ بر سر تجزیه اوغانستان بود که چند روز بعد از گفتار آقای ویل ، یکی از روزنامه نگاران امریکایی به نام " جک کلی " در نشریه ی " پتزبورگ پوست گازت " به تاریخ یازده هم جولای 2010 ، طرح نابود کردن اوغانستان را در میان گذاشت !
جک کلی ، در مقاله ای تحت عنوان " اوغانستان را باید نابود کرد " نخست به این مقوله مشهور که " اوغانستان گورستان امپراتوری هاست " اشاره می کند و می نویسد که (( واقعیت این است که اوغانستان " پای پاک دم دروازه ی امپراتوری ها " بوده است . سر زمینی که اکنون اوغانستان خوانده می شود ، توسط اسکندر بزرگ ، کوشانی ها ، ساسانی ها ، چنگیزخان ، تیمور لنگ ، مغول ها و دزد ترکمن نادرشاه و انگلیس ها ، بدون کدام مشکل تسخیر شد . ))
در مقاله آمده است که اوغانستان یک مخلوق استعماری است که توسط انگلیس ها در قرن نوزده هم به حیث یک منطقه ای حایل در میان امپراتوری روسیه و هندوستان تحت تسلط انگلیس ساخته شد. همان طوری که استعمار در افریقا و شرق میانه کشورهایی را به صورت مصنوعی به وجود آورد ، انگلیس مردمان کاملا متفاوت و بیزار از همدیگر را در یک جا با هم انداخت و کشوری به نام اوغانستان را اختراع کرد .
20 آگوست 2010, 15:31, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
جک کلی اشاره می کند که با وصف موجودیت اقوام مختلفی چون تاجیکان ، هزاره ها ، اوزبیک ها ، ایماق ها ، بلوچ ها ، ترکمن ها و غیره ، که اکثریت مطلق شان به زبان های دیگری غیر از پشتو صحبت می کنند ، انگلیس اوغانستان را به مثابه یک امپراتوری پشتون خلق کرد که توسط گروه های قومی دیگر با بیزاری به سویش نگریسته می شد . نویسنده می گوید که امروز نیز ما همان تلاش انگلیس را ادامه می دهیم و کوشش داریم که یک دولت مرکزی قوی را به دور رئیس جمهور اوغانستان حامد کرزی بسازیم . صرف به دلیل اینکه او یک پشتون هست . ما فکر می کنیم که حامد کرزی به خاطر بی کفایت بودن و فاسد بودنش از محبوبیت برخوردار نیست ، در حالیکه اگر تنها به خاطر همین پشتون بودنش هم که باشد حامد کرزی در میان تاجیک ها ، اوزبیک ها و دیگران محبوبیتی نخواهد داشت .
جک کلی می نویسد که (( با ادامه دادن همان کارهای استعماری انگلیس ، ما بر ضد منافع خود عمل می کنیم . زیرا ، طالبان تقریبا به صورت کل پشتون ها می باشند و " اتحاد شمال" که ما را در بیرون راندن طالبان در سال 2001 کومک کردند تقریبا همه از اقوام دیگر تشکیل شده بودند. )) . بهترین کاری که از نظر نویسنده ی مقاله به نفع همگی است این می باشد که اختراع استعماری ( اوغانستان ) را از میان ببریم و بگذاریم که جمعیت های قومی مختلف به ملت های اصلی خود در ماورای مرزهای کنونی ، از جایی که انگلیس آنها را بریده بود ، باز وصل شوند .
جک کلی ، می افزاید که (( اوغانستان و تاجیکستان 750 مایل مرز مشترک دارند . بگذاریم که هشت میلیون تاجیک های اوغانستان با شش میلیون تاجیک های تاجیکستان که یک مسلمان سیکولار و دوست امریکا برآن حکومت می کند ، وصل گردند.
اوغانستان و ترکمنستان 450 مایل مرز مشترک دارند . بگذاریم که نهصد هزار ترکمن های اوغانستان با 4.9 میلیون ترکمن های ترکمنستان بپیوندند.
اوغانستان و اوزبیکستان 85 مایل مرز مشترک دارند . بگذاریم که 2.5 میلیون اوزبیک اوغانستان با 28 میلیون اوزبیک در اوزبیکستان یکجا شوند.
هرچند که پشتون ها درپیوستن به دیگر پشتون های آن سوی مرز کنترول خود را بر دیگر اقوام از دست می دهند ، اما شاید بسیاری از 8میلیون پشتون های که در اوغانستان به سر می برند ترجیع دهند که با 27 میلیون پشتون های پاکستان بپیوندند، یا تحت حاکمیت دولت پاکستان و یا به صورت یک دولت جدا گانه ای پشتون . پاکستان خودش هم یک اختراع استعماری انگلیس است که زیر سیطره ی پنجابی ها قرار دارد . ( ا)
در قرن نوزده هم استعمارگری یک تفکر و کردار بد و منفی بود . اینکه ما امروز در قرن بیست و یکم کشورهای مصنوعی و اختراع شده ای استعمار را هنوز هم با همان دلایل و منطق کهنه پاسداری کنیم ، نه تنها که دیوانگی و جنون است بلکه یک کار غیر اخلاقی و شرم آور نیز می باشد . )) .
اینکه نظریه پردازان کشور های دیگر در مورد اوغانستان چه میگویند ، برای ما اهمیت حیاتی ندارد . اما ، مهم این است که حاکمیت و ستم دو صد و شصت ساله ای قومی در اوغانستان و تلاش های شوم و خائنانه ی برتری طلبان و عظمت جویان پشتون در شرایط کنونی ، کشور را واقعا به طرز وحشتناکی به سوی تجزیه و انحلال کشانده اند.
تمام این کشمکش های و جنگ های زرگری که گروه های مختلف پشتونی به راه انداخته اند ، یکی شان تگ می شود و دیگر شان تگمار ، به خاطری است که همه قدرت و حاکمیت و دولت دربست در اختیار شان قرار داده شود و هیچ کسی هم بازخواست نکند که بر سر مردمان دیگر چه بلاها را می آورند . در هشت یا نو سال گذشته تا همین امروز ، هنوز جنگ و جنجال ظاهری در میان خود پشتون ها است و مردمان غیر پشتون در مناطق مختلف اوغانستان ، بدون جنگ زنده گی می کنند ، اما مشکل اصلی و جنگ واقعی هنگامی شروع خواهد شد که حاکمیت پشتون ها قایم شود و نیرو های خارجی خود را کنار کشند . موضوع می ماند در بین پشتون ها و اقوام دیگر که به هیچ صورت و به هیچ قیمت حاضر به پذیرش حاکمیت تک قومی پشتون نمی باشند .
از طرف دیگر ، مردمان غیر پشتون در اوغانستان ، واقعا از درجا زده گی ، جهالت ، سرتنبگی ، واپسگرایی ، تمدن ستیزی ، وحشی گری و دهشت افگنی مردمان قبایلی که رهبری شان به دست گروه های تاریخ زده ای چون طالبان ، حزب گلبدین حکمتیار ، گروه حقانی و اوغان ملتی ها و سورخلقی های نفرین شده است ، بسیار به تنگ آمده اند و کاسه ای صبر شان به لب رسیده است . دو صد و شصت سال مردم در زنجیر تعصب و جهالت قبیله بسته بود ، دیگر کسی نمی خواهد که دو صد سال دیگر منتظر بماند که قبایل به سوی ترقی و تمدن روی آورند و کشور فلاکت زده ی اوغانستان از این وضع شرم آور بیرون گردد و به کاروان کشور های متمدن جهان بپیوندند.
21 آگوست 2010, 07:43, توسط تنویر-
چند نکته در مورد مقاله محترم راوش:
غلبه بر تروریزم بدون تجزیه پاکستان غیر ممکن است.
اسلام افراطی جز اساسی ایجاد پاکستان بوده و اکنون این اسلام افراطی به تروریزم اسلامی به کمک نظامیان پنجابی مبدل شده است که خطری بزرگ برای تمام جهان است. اگر شما دو فاکتور ایجاد پاکستان یعنی قدرت نظامیان و اسلام افراطی را از پاکستان=چتلستان دور کنید این کشور مصنوعی خود به خود تجزیه میگردد. از همین رو آی اس آی و نظامیان پاکستانی قدرت فوج و اسلام افراطی را در هم آمیخته اند تا عمر این عقده سرطانی را طولانی کنند.
مقایسه نجیب با احمق شاه مسعود جفا است. نجیب اگر به روسها هم وابسته بود بر اساس ایدیولوژی بود که حزب او و حزب کمونیست روسیه به آن باور داشتند. نجیب با مردانگی در مقابل دشمن اصلی ما از روز اول تا آخرین رمق حیات ایستادگی کرد و به خاطر وطن خویش در مقابل روسها هم ایستاده شد.
ولی احمق شاه مسعود که یک فیصد از دانش نجیب الله را هم نداشت در زمان بچگی در بستر با نصیرالله بابر خوابید و وقتی پنجابی های بویناک و کثیف پاکستانی حکمتیار را بر او ترجیع دادند با همان روسهای پیمان بست که آنها را مخالف اسلام و عقیده خویش میدانست.
احمق شاه مسعود طالبان را تا دروازه های شهر کابل کمک کرد و بعداً مانند یک خفاش خون آشام کابل را برای آنها رها کرد. اگر طالبان او را و حاکمیت او را در یک منطقه کوچک هم میپذیرفتند، او همانطوریکه آنها را کبوتر های سفید خطاب کرده بود ، به هیچوجه در مقابل شان قرار نمیگرفت.
فقط زمانی که او دانست طالبان او را مانند نجیب الله از پایه برق آویزان میکنند در مقابل شان قرار گرفت.
در حالیکه نجیب الله طرفدار حقوق کامل و متساوی زن و مرد بود و حزب شان زنان را مانند کشور های اروپای غربی آزادی کامل داده بود ، احمق شاه مسعود یک زن سیتیز و منحرف بود که کتاب اخیر چاپ شده بر اساس خاطرات و گفته های خانمش پرده از انحراف اخلاقی مسعود بر میدارد.
مسعود یک جنایتکار ، قاتل بیرحم و یک رهزن به تمام معنی بود که مقایسه او با با نجیب الله با وصف کوتاهی های اخیر الذکر باز هم جفا است.
21 آگوست 2010, 15:11, توسط سهراب سپهر
این تنویز غول هم عجب منطقی دارد!!!
احمد شاه مسعود بخاطر امضای یک معاهدهء آتش بس یکساله !!! که آن هم به تقاضای روس صورت گرفت، نوکر روس شمرده میشود ولی داکتر نجیب که در گرماگرم حضور ارتش سرخ ریاست خاد را داشت و بعداً به زور روس به ریاست جمهوری تکیه زد، دشمن روس!!! واقغاً تا چه اندازه باید غول بود تا چنین برداشتی داشت. عجیب تر این خواهد بود که اگر حرفهای او از سر تعصب و جهالتی که یک پادهء قبیله دارد، نباشد بلکه واقعاً به چنین جفنگ هایی باورمند باشد!!!
دوم اینکه مردانگی داکتر نجیب را تمجید کرده است و گویا تا آخر عمرش مردانه برای وطنش رزمید!!! عجبا از این منطق اوغانی! نجیب کسی بود که حین فرار بطرف میدان هوایی دستگیر گردید. فرار یک رئیس جمهور آنهم زمانی که هدفش فقط نجات خودش باشد، چه مردانگی دارد؟ آیا اگر قرار باشد مسعود و نجیب را در همین مورد مقایسه کرد، عمل کدام یک مردانه جلوه خواهد کرد؟ اگر مرگ هردو را نیز مقایسه کنیم، مرگ کدام یک مردانه بود؟ آیا فرار، پناهنده گی و بالاخره مرگ مفتضحانهء داکتر نجیب مردانه وار است یا مقاومت و در سنگر جبهه مردن مسعود بر اثر حمله ناجوانمردانهء چند عرب؟ داکتر نجیب منحیث رهبر یک کشور چرا مردمش را تنها گذاشت و خواست به تنهایی و برای نجات جان خودش فرار کند؟ آیا به شاًن یک رئیس جمهور چنین چیزی میخواند؟ آیا رئیس جمهوری که مردمش را تنها بگذارد و فرار کند، قابل افتخار میتواند باشد؟ کدام یک قابل افتخار است؟ زبونی فرار تنهایی با قصد جان بدر بردن؟ و یا با مردم خود در سخت ترین شرایط بودن و مردن؟ من به هیچ یک از دو شخصیت تعلق خاطر ندارم ولی از قضاوت های غول مابانه سخت متنفرم. خدا کند که تنویرک قندول سر در گریبان فربرد و قبل از اظهار شطحیاتش، تاملی بر آنها روا دارد! با آنکه میدانم ماهیت پادهء غول انسانی نمیشود چنانیکه رنگ گلیم سیاه با شستن سفید!!!
21 آگوست 2010, 09:42, توسط Bina
خدمت اقاى تنوير كه درسابق بابر بود كاه كاهى رنك خودرا تغير ميدهد عرض كنم كه,مسعود ان راد مرد دلير دربهلوى ديكر مجا هدان و و اقوام غيور كشور ما روسها را زده از خاك كشيد.روسها نظر به تقاضاى مكر ردولت فاشيستى قبيلوى امين تركى به فغانستان امده بودند. تركى خواهش داشت كه روسها با بيراهن و تنبان بيايند,كه روسها انرا ساده لوحانه بنداشتند و با لباس منظم عسكرى خودشان داخل وطن ما شدند.راستى فاشيستان قبيله جوانان و نخبه كان غير بشتون را تحمل كرده نميتوانند,حتى ديده نميتوانند.انها كوشش ميكنند كه فجايع قوم و تبار خود را تحت بوشش و فراموشى قراربدهند و بر عكس همه نيروى و ثروت هيروين اورده را مصرف بافتن جعليات و دروغها بر عليه نخبه كان غير بشتون ميسازند.انها با بشتونوالى قانون اساسى را زير با ميكنند و بر حق اقوام برادركشور ظلم و تعدى را مشتركا روا ميدارند.هست وبود كشور را تار ومار ميكنند.از 260 سال به اين طرف اين فاشيستان زن فروش سر يكديكر را ميبرند و اقوام برادر را به خاك و خون ميكشند.هميشه دولت هاى دست نشانده درين كشور حكومت رانده است.اكليسها بما ازادى داد و لى مارا توسط اين كتله انسان نماهاى وحشى دربند و اسير ديورند ساخت.از ان طرف ديورند بشتو نها را اورد به حساب بشتونوالى , اوزبيك ها هزاره وتا جيك ها را قتل عام كرد و زمين و كاشانه انها را كرفت و به بشتونهاى ان طرف ديورند داد . امروز درسمت شمال طالب همان با كستانى ها اند امروز كشور توسط همان با كستانى ها اشغال شده و انها مسطقيم از با كستان الهام ميكيرند.ان با كستانى ها تحت حمايت دولت افغانملتى قراردارند .نزد اين زن فروشان يك باكستانى از هزار اوزبيك بهتر است و از هزار هزاره و يا هزار تا جيك نزيكتر و بهتر است و او را از خود ميدانند.دربين انها معلوم نيست كه كه با كستانى وكى افغان است.اينها به بشتونهاى با كستانى كه با سبورت با كستانى دارند و خودرا با كستانى ميدانند و به ان افتخار ميكنند, افغان ميكويند تنها بخاطر اينكه او هم بشتون است.بس كى افغان است؟ اين جواب را از از محترم راوش ميخواهيم.ولى خودت تنموير يكى ازين بست هاى انسانما قبيله هستى . انكه ناموست را از زير باى باكستانى نجات داد, ان مسعود قهرمان كه امروز زن و مرد در روى جهان به او احترام دارد ,ميستيزى ومامنند كرم در مردارى ارام ندارى.و از ان وحشى هاى خون ريز اجدادت كه زن هاى مردم را دزديده در بازار هاى با كستان فروختند,قهرمان ميسازى و جاده ها به نام هاى ان زن فروشان نام كزارى ميكنيد,خاموش هستى يعنى كارى خوبى شده است.و قهرمان واقعى از قبيله زن فروش نيست , او را قبول ندارى و حتى از كمر بايين جيزهايي كه اصلا لازم نيست كه در صفحه نوشته شود ميبافى.لعنت به تو ان قبيله كرا هاى بست و ملعون.
21 آگوست 2010, 10:02, توسط نثار احمد
آقای مير هزار ! کاملا کابل پرس? را خانوادگی و شخصی ساخته ايد ، حسين زاهدی ، مير حسين مهدوی ، جعفر رضايی ؛ کاوه غرهجی، وچند نام ديگر که همه گی اسم مستعار خود تان است، از سايت ، يک معجون بلاهت، اکستريميزم ، پشتون ستيزی و شايعه پردازی ساخته ايد!
کابل پرس ، اين همه کامنت های ماشينی، جعلی ، تکراری و تهوع آور ، را به چه منظور نشر ميکند؟ صاحبان اين کامنت ها مثلا « با آمد تغير نام اوغانستان به خراسان » (!!) و مماثل آن چه کسانی اند؟ اينان چرا نام شان از نام آيت الله عظمی روح الله الموسوی الخمينی ، طويل تر است؟ شما چه حوصله ای داريد که اين نام ها را جعل کرده ايد!
همه تمرکز کابل پرس بر القای اين ايده ها متمرکز است :
۱ ـ پشتون ها يهودی اند!
۲ ـ همه شاهان گيتی از بدو آفرينش تا اکنون، حتا ملکه های کشور های اسکاندنوی، ديکتاتور اند!
۳ـ کرزی فاسد است ووطنفروش و مستحق اعدام!
۴ـ هزاره ها بايد حق تاريخی شان را از پشتون های غاصب بگيرند!
۵ ـ همه کانديداهای وکالت و رياست جمهوری دروغگو اند و فقط بشر دوست ، راست ميگويد!
۵ ـ کابل پرس سانسور نميکند!
کابل پرس اينک يک رسانه همه گانی نيست، بلکه مانند پيام مجاهد، جنبش و افغان جرمن انلاين، تبليغاتی دارد يک سويه، جانبدارانه و حتا گاه تا سرحد يک نشريه خانوادگی و قومی، تنزل ميکند !
آقای مير هزار! چرا آينده اين رسانه را تيره وتار ساختيد و خود در گوشه ای اين آشيانه سوخته را تماشا می کنيد!با احترام.نثار احمد
21 آگوست 2010, 15:55, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
اعلام بردگی به فرمان رسمی دولت برهزاره ها
فروش زنان ، دختران و پسران هزاره :
بازهم آقای حاج کاظم یزدانی با استناد از بحرالفواید ( عین الوقایع ) در مورد فروش هزاره ها چنین می خوانیم :
« مقارن با این احوال ملا سعید خان قاضی و ملا محمد مفتی و ملا عبدالسلام محرر محکمه شرعیه به امیر عبدالرحمان نوشتند : « هزاران زن و دختر و پسر هزاره در داخل و خارج مملکت به فروش رفته اند و اکنون بقیه شان مطیع گردیده اند . و چون طبق عقاید اهل سنت این طایفه مسلمان پنداشته می شوند ( آفرین بر این روحانیون با وجدان ) خرید و فروش آنها در شرع شریف جایز نیست . امیرعبدالرحمان در جواب نوشت: شما از باطن این قوم چه خبر دارید ، هیچگاه عقیده شان درست نمی شود.» ( 8)
در این مورد گفتنی است که تنها در یک قسمت از طریق قاضی محکمه قندهار به تعداد 46666 زن و دختر و پسر هزاره به فروش رسیدند و پول های آن را غرض تقویه دستگاه استبدادی به خزانه دولت امیر عبدالرحمن ذخیره می گردیدند
http://hazarajat.com/dari/inde...
22 آگوست 2010, 03:32, توسط تنویر-
افشای کامل رابطه ی ادارات نظامی پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان با سازمانهای تروریست چون القاعده، طالبان، جهش محمد، لشکر طیبه و غیره بوسیله فاکولته اقتصاد لندن و بعداً بوسیله ویکی لیکس یکبار دیگر نشان میدهد که پاکستان مرکز تروریزم بین المللی است و یگانه راه غلبه بر تروریزم همانا تجزیه این کشور مصنوعی به شمار میرود.
جای تعجب نیست که نوکر و یا نوکران پنجابی های کثیف و بویناک پاکستان در کابل پرس? که بدون شک یک یا دو نفر زیر چندین نام هستند( گوربز خان، آدم خان، خان، مزاری ، سهراب سپهر.....) به جای تجزیه این کشور مصنوعی ، تجزیه افغانستان را آرزو میکنند و برای پنهان کردن چهره های کثیف شان از یم خائین ، جنایتکار ملی ، منحرف اخلاقی و نامرد چون احمق شاه مسعود دفاع میکنند.
لعنت و نفرین ابدی بر پاکستان و بر پنجابی های بویناک و کثیف چتلستان = پاکستان و نوکران شان
22 آگوست 2010, 04:52, توسط سهراب سپهر
غول تنویره!
هرچند از غولی چون توقع نمیرود که منشاء بدبختی مردم افغانستان را درک کند ولی باز هم میخواهم برای گوساله های آخور قبیله بگویم که منشاء بدبختی مردم فقط موجودیت غولهایی مثل توست که با فطرت کوچی گری و تمدن گریزی فرنهاست در معامله با استعمار سرنوشت آنهارا رقم میزنند. تو و امثال تو آنقدر متعب هستید که هر که سر در آخور قبیله نداشته باید و در طویله قبیله عر عر نکند، وی را دشمن ملت میشمارید. نمیدانم شما مردم تا چند قرن دیگر در طویله تان عرعر خوهید کرد؟
22 آگوست 2010, 08:30, توسط khan
جناب هملر (ملا بابرخانه)...
زوی مری زو چیری وی گرسره نه معلومیدی دکوندی زو زما په خیال لکه چه تللی وی و پنچاب ته او دپاکستان د استخبارات و د هغه وخت مسوول ته " جنرال ....."چه مجاهدینو ته انپجار, کلستر ,بلوپایب ... زده کول او اوس له خیرسره جهنم ته مشرف شوی دی ..او تاسو( خدمتگار اوغانان ) هر کله چه د دیورند نه هغه خوا ته واوری یو واری د هغه قبر ته حی او ناری ,ژرا, او بغاری کوی او خپل یادگار هلته لیکی ... یعنی و هغه ته له خیرو سره خپل اوغانوالی ,وپا (وفا ) داری ثابتوی ...
زره می کیژی چه تول په اوغانی درته ولیک خو د دغو " نارینه پارسیوانانو" په خاطر د دغه خوژی حخه تیریژِم...چه د دوی سر په خلاص شی ...
توریش بابر سور خلقی میشه بپرسم که هدف از خفاش کدام زنده جان است ؟؟؟؟
بابر خانه هر که بنفع اوغان و قبیله بنویسد خا انگریز باشد یا پنجابی خا ازبک باشد یا هزاره خا نشه باشد یا هوشیار خوب مینویسد ,ملی مینویسد .. و مورد تایید اوغان قرار خواهد گرفت...
این دیگه کدام حرف تازه نیست که راوش خان ترک غرب نشین از فرسخ ها دور در حالت گرم بودن تخیلات !!! خود را بدون درک حقایق تاریخی, جنبه های تطبیقی ان , درد و الام مردم تحت ظلم بنویسد و شما برایش کف نزنید !!
اگر من هم چنین یاوه سرایی بکنم مطمنیم "یه قربان گفتن های "تان تا اسمان هفتم بلند خواهد شد !!
اما سر مشق راه من اینهاست " میازار موری که دانه کش است - که جان دارد و جان شیرین خوش است یا بنی ادم اعضا یکدیگر اند که در افرنیش ز یک ....یا هیچ کسی بخاطر عرب و عجم بودن نزد "حق " یا بگفته اوغان (حشتن تعالی) بر تری ندارد مگر در تقوا و پرهیز گاری وعبادت ....
بابر خانه چرا این همه مسعود کارمل دوستم محق... تا گلبدین نادر, ظاهر, عبدالرحمان ,کرزی کر , ملاعمر کور ,صیاف, حقانی و .... غول بابر خان من از مسعود دفاع نکرده ام اما اگر مقایسه با ملاعمر و گلبدین .. صورت بگیرد کم وتم صفات خوب پنچشیری از انها بیشتر خواهد شد ..
چنانچه بچه سقاو با تمام کار و کردار اش بعضی صفات خوبی داشت که در وجود نادر خان ..... دیده نمی شد چون عهد و پیمان بزبان و قران , دلیری , کاکه گی, سخاوت به دشمن( فرستادن پیسه به نادر دیره دون , عیال داری هایش را که بگفته ایران دیده ها "جا گذاشته بود "و خود با انگریز ها خور پش میکرد و با بروتی های جنوبی دنده کی میخورد ), رفیق و هم کاسه دوران راهگیری و غریبی خود را فراموش نمی کرد اما نادر در داخل خانه خود رفیق و مهمان خود را با کارتوس میزد البته که مطابق اوغانوالی ...
بابر خان اگر در عالم بهوشی یا نشه چرس و افین خواهان انحلال امریکا و پاکستان هستید و انرا کشور مصنوعی نام می دهید پس چرا این همه نوکری و غلامی به انان ؟؟؟
کرزی میگفت بار و بستره ام به پاکستان مانده یا با فیر چند راکت رهبران اوغانان تان که امروزه خود را رهبران تمام ملت جلوه میدهند با بایپور عاجل به اسلام اباد پرار میکردند ... اگر میخواهد که پاکستان را از نقشه جهان محو بکنید دلیل انرا بیان بیان بدارید همچنان به کرار و مرار هم خونی های انطرف سرحد تان سفیر پنجاب در کابل بوده اند " دا ولی "!!!!
بابر تجزیه و فدرالیزم راه حل نهایی از شر صهونیست های اوغانیست !! راه نجات مظلومین است !! هیچ راه دیگراز جانب اوغان باز گذاشته نشده و مظلومین آه شان به افلاک بلند شده است !!!
عدالت وجود ندارد ملیت ها مظلوم کار میکنند مالیه میدهند ازوقه مردم خود را از راه کشت وزراعت حلال تامین میکنند خدمت وطن را میکنند پس چرا بار تریاک و نام بدی انرا , بار کسانیکه مالیه نمی دهند را بکشند .. چرا یکتعداد گویا بخاطر امنیت شان تفنگ دارند , و بنام های وندی ودفاع ... ملیشه سازی میشوند اما دیگران بنام تفنگ سالار تحت کلمه خارجی انگریزی دی دی ار خلع سلاح..... حال که امریکا پایش را از اوغانستان در حال کشیدن است ایا فکر نمی کنید که زمینه را گروه کرزی از مدت ها قبل برای امدن بدون درد سر طالبان ...بقدرت دوباره مساعد ساخته همه را خلع سلاح نموده پیش قراولان انان همین ملیشه های اوغانی در همه جا از جمله وردک و سروبی و کندوز ... بعلاوه کوچی های دوره گرد خواهد بود ایا فکر نمی کنید که باز هم باغ و زمین وخرمن در شمالی و مزار و هرات و هزارهستان .... درذ خطر است .
وقت ندارم رمضان است و کار وبار ما فقیران هم شاقه امروز سری زدم به پرس دیدم باز شاگرد یهودبارک یاوه سرایی کرده است ..از اینرو این چند جمله را بعنوان کم ما و کرم شما قبول بفرمایید نماز ظهر ام نیز بخاطر حب وطن و انسان قضا شد ..
22 آگوست 2010, 09:37, توسط تنویر-
اینرا میگویند منطق یک پنجابی بویناک پاکستان = چتلستان
افغانستان که مردم آن از قوم های مختلف برای صد ها و صد ها سال در کنار هم زیسته اند باید تجزیه شود ولی پاکستان= چتلستان یعنی یگانه کشور مصنوعی در جهان که نه اعتبار و اساس حقوقی ، کلتوری و انسانی دارد ، نباید !
در چتلستان بلوچ خود را پاکستانی خطاب نمیکند و پختون خود را از افغانستان میداند، بلوچ پنجابی های بویناک را به حیث نیروی بیگانه و خون آشام در سرزمین شان به گلوله میبندند ولی این پنجابی کثیف و بویناک پاکستان میگوید که امکان تجزیه آن نیست.
http://www1.voanews.com/englis...
مسله دیگر اینکه پنجابی کثیف و بویناک پاکستانی نسبت شرم از پکی بودن خویش میخواهد باز هم با استفاده از نام احمق شاه مسعود چهره سیاه خود را پنهان کند و محکومیت مسعود راا جنبه قومی میدهد.
پنجشیری ها مانند مردم دیگر در افغانستان ، افغان های با شهامت اند که محکوم کردن یک خائین ملی و جنایتکار، نامرد و منحرف چون احمق شاه مسعود یک ذره هم از شهامت آنها نمیکاهد.
به عین شکل که محکوم کردن جنایتکار کبیر و خائین حکمتیار ذره ی از شهامت قوم پشتون و مردم کندز نمیکاهد.
22 آگوست 2010, 21:10, توسط khan
زرغون "خل قه یی"(خلقی)بابر خان یا دزد چراغ بکف که هنوز دماغ ات تنویر نشده است...
اگر تاریخ پاکستان را مورد موشگافی قراربدهی باید تاریخ هند پهناور را بخوانی ................
این حقیقت انکار ناپذیریست که ملت ما از پاکستان و پاکستانی ها متنفر اند این بخاطر سیاست های نابخردانه سیاست گذاران پاکستان در قبال وطن و مردماست ...نه تنفر از ملت فقیر پاکستان برپایه نژاد ورنگ ... و برتری جویی ها....پاکستان چند سالیست که در نقشه سیاسی جهان نمودار شده است امروز صاحب اتم صاحب اعتبار بین مللی در خانواده جهانی حتا در ملل متحد -نیروه های نظامی اش در ماموریت های حافظ صلح به کجاها اعزام شده است - طیارات مسافربری اش با تمام مسایل تروریزم پروری نظامیان حاکم انجا همه روزه از لندن و سایر شعر های انگلستان اروپا و امریکا با مارک نشان پاکستانی در پرواز , ورزشکاران شان در سراسر دنیا ازدانه در رفت وامد ..
اما بر عکس کشور چند هزار ساله اریانا و خراسان کهن نه صاحب یک تیم ورزشی قوی ونه طیارات اش اجاز نشت و بر خاست بر اروپا و امریکا ... را دارد نه توان دفاع مستقلانه از سر زمین خود را ...این همه از برکت حاکمیت شما قبیله گریان سر تمبه قبیلوی بر وطن زجر کشیده ماست ..
برخلاف ارشادات روستار تر ه کی و نورمحمد تر ه کی گونه تان اوغانهای پاکستان که همیشه انان را به دم تان بسته کرده اید خود را اوغانی به مهفوم حدود اربعه کنونی نمیدانند بلکه به افتخار خود را پاکستانی بحساب میاورند ....و از دشمنان قسم خورده ملت ما چون نصراله بابر حسین احمد و فضل الرحمان ....تا جنرالان که در سرحد ات دیورند برضد وطن ما کاروایی میکنند تا سفیران پاکستان در کابل همه نسب غرغشت دارند یادم هست که چند سال قبل بنابر کدام اعتراض و خساره مند کردن سفارت پاکستان در کابل از جانب مردم ما (در حاکمیت کرزی پاچا) سفیر اوغانی پنجاب در کابل - مردم مارا اخطار میداد.
همچنان جواسیس روس ها , گارگری موسسه , کشتار گاه امین میر غصب و خاد (قبایلی های مفت خوار شمله دار)مثل اجمل خان ختک خود را با ان همه مصارف و سرمایه گذاری دولت های ما اوغان نگفتن ..و به پاکستانی بودن شان فخر کردند ..
پس تو هم چون خانم تر ه کی پاچا از این تفکرات زنانه و جرگه های نصوار تان بگذر و کمی منطقی و عاقلانه تر با قضایا بر خورد داشته باش تا رسوا عام وخاص نشوی..خود را سخنگو ی روستار تر ه کی و گلبدین طالب و کرزی و اینک بلوچ و اوغانهای پاکستانی جا نزن......
23 آگوست 2010, 03:03, توسط تنویر-
طوریکه انتظار میرفت یک پنجابی کثیف و بویناک خیلی با آسانی شناخته شده و فقط با یک تکان خود را افشا میکند.
هدف من هم این بود که چهره کثیف خود را که چودری است نه خان افشا کنی.
در مورد دیگر چرندیات تو پنجابی بویناک باید گفت که اینها همه حرف های معمول پنجابی های کثیف و بویناک پاکستان= چتلستان است که "پاکستان اتوم دارد و پاکستان راکت غوری دارد ......"
ولی یک سیلاب نشان داد که شما آنقدر لعنتی و برده و غلام و حرامی هستید که از همان کشوری که بر ضد آن تروریست میفرستید و آنرا دشمن واقعی تان میدانید مانند گدا های کثیف 5 میلیون دالر میگیرید.
اتوم و راکت های مختلف به چه کار میاید وقتی امریکا اگر در افغانستان به خواست مردم ما آمده و اکثریت نفوس کشور موجودیت آنها را به خاطر قلع و قمع تروریستهای پنجابی ترجیع میدهند، در کشور چتل زمین شما برخلاف ناله و فریاد چودری های حکومت چتلستان هر روز با طیارات بی سرنشین بمبارد میکنند. آیا کشور مستقل همین را میگویند ؟
یک حرف تو پنجابی بویناک قابل تایید است که کلتور پنجابی ها و سندی های پاکستان= چتلستان جز کلتور هند کبیر است و از همین رو باید تجزیه شود و مناطق معین آن به صاحبان اصلی آن یعنی هند کبیر و افغانستان کبیر تعلق بگیرد و نتیجتاً تروریزم و اسلام افراطی هم ختم شود.
درمورد اینکه یکعده پختون چون نصیر الله بابر خود را پاکستانی خطاب میکند ، شما باید تاریخ المان شرقی را مطالعه کنید.
آنجا نه یکعده بلکه یک حزب خود را المان شرقی میگفتند و به هیچوجه المان غربی را قبول نداشتند ولی وقتی روز آن رسید این یکعده و یک مشت فروخته شده مانع حکم تاریخ هرگز شده نتوانستند و نمیتوانند شوند.
نوت: قاضی فضل الرحمن و جنرال حمید گل پختون نه بلکه مربوط به قومیت اندوکی اند که در ناحیه هزاره ایالت پختونخواه بزرگ شده و به این علت پشتو بلد اند ولی پشتون نیستند.
23 آگوست 2010, 16:54, توسط khan
کوچی ناقل غاصب پکتیا یی ملا عمر تنویر ....
مجبور شدم این قصه را برایت بنویسم !!!!
جوانی بود ودوره متعلمی اوقات بیکاری دوکان ماما و گوشه قبرستان محله ما و گوش دادن به لاف وپتاق بزرگتر ها و مجلس ارا ها ....
موج اولین مهاجرت از ولایات بکابلستان اغاز شده بود دوبسوه زمین را لغمانی ها در منطقه ماخریده و بیش از پنج فامیل در ان زندگی میکردند و همه ظابط !!!مردم انان را ظابط زاده ها و دین دارن نام نهاده بود ند چونکه از خورد ظابط و بریدگی تا تورن و جگرن در ان جزیره نجات فراوان پیدا میشد همچنان اسما مبارک شان همه به "دین "ختم میشد چون الف الدین ,علاولدین ,فیروز دین ......با امدن انان دست برد به باغ و زمین و کرد و پلوان مردم شروع شده بود از اینرو بزرگان ما میگفتن فلان کار کار دین دار هاست این کنایه ای بود که همه متوجه میشدند که موضوع از کجا اب خورده است..
از شما چه پنهان نوجوانان ما از جمله منی حقیر با انان انس گرفته از قصه های خنده اور تا دشنام های خواهر ومادربرادر به برادر انان برای ما نو وجالب بود ...
طبق محمول انروز نیز در جمع پانزده شانزده قد و نیم قد زیر درختان توت و در گوشه قبرستان به سخنان
ظابط چرسی لغمانی گوش و بعضا بلند بلند می خندیدیم..
از قضا دو سه صد متر دور تر انطرف قبرستان خانه ملا ....مامور دولت قرار داشت که بر طبق عادت همیشگی اش به تنهایی عصر ها در بین زمین ها گشت و گذار واکثرا با انگشتانش اشاره و اشاره بازی و با خودحرف میزد همین ظابط زاده ها دلیل تنها گشت و گذار کردن ان بیچاره را داشتن بواسیر وانمود کرده و گویا بخاطر باد و بخار از مردم دور مستی میکند همچنان دلیل اشاره بازی های انگشتانش را حساب و کتاب سود خواری و مفاد .... تلقیق کرده بودن زیرا همه خانواده ان بزرگمرد کارکنان دولت و معاش خور ...ومثالهای از لغمان در زمینه برای ما گوش زد کرده بودند ...همچنان چند دختر و پسراش محصلین در اتحاد شوروی ....
ملا بیچاره از قاه قاه خدیدن های ما به خشم امده و بفکر اینکه ما داریم جناب شانرا مسخره میکنم هر چه دشنام و ناسزا بزبانش امد نثار ما نمود از جمله ظابظ زاده ها را ماشینی و کمونست بی دین ....
ما حرمت بزرگ بودن ملا بودن اقارب بودن را نگه داشته خاموش و حتا از ترس شکایت به والدین به هراس ... اما ظابط چرسی از چیزی باک نداشت مثل همه اوغانها... ...
ظابط او را مخاطب قرارداده و گفت مولوی صاحب سامان برژنف تا ...ده ... تو درامده کمونست ما شدیم دختران تو ده مسکو درس میخانه یا از ما .....
جناب ملا صاحب تنویر خان کابلی ...پناگاه حقانی و گلدین و شورای کویته پاکستان و پاکستانی هاست , لشکر پنجاب سالهاست که در کنار شما گلبدین ,ملاعمر, سیاف ,محمدی "خالص جاسوس " گیلانی و مجددی ,کرزی ...... مردم اصیل ما را میکشند تروریست برای ما صادر میکنند مواد کمیاوی هیروین را میفرستند,دار وندار ما به پاکستان برده شد!!!!شما هستید که بر قبر فلان جنرال استخبارات پاکستانی یخن پاره کرده و میگوید یتیم شده ایم , ضیاالحق را شما شهید راه نجات اوغانستان خطاب می دهید پاکستانی ها را شما با توپک بجان مردم ما رها میکنید .....شما پشنهاد الحاق اوغانستان را با پاکستان میدهید .....حال ماشدیم پاکستانی و نوکر پنجاب و شما وارث حقیقی این مرزو بوم و بیشه شیران (خراسان یا اریانا کهن.....).
در سخنان بالا یی تان ناخداگاه از پاکستان یا قبیله اوغانها دفاع کرده اید شما عقیده دارید که جنرال بابر "دزد اثار فرهنگی ما"و تروریست پرور,دشمن شماره یک وطن ومردم ما پابند و وفادار به پنجاب نبوده و خدمتگار اوغانستان است من تنها یک جمله از سخنان این خبیث نوکر پنجاب را بریت ذکر میکنم تا خر فامت بسازم "او گفته بود قنسلیت هندیا (هدف از این پشتو شیرین مخلوط به انگریزی قونسلگری های هندوستان که از قدیما در قندهار وجلال اباد قرار داشت میباشد)در سرحدات ما (سرحدات پاکستان ) زیاد شده است ما حق داریم تشویش داشته باشم که حکومت اوغانستان چرا اینقدر به هندیا نزدیک شده است !!!!! این در زمان کرزی خان بود !!!
تنویر !!تومثل زنان چوری فروش هم قبیله هایت فقد دار دار کردن را بلد هستی تا بحث تاریخی و علمی دها هموطن ما از تاجک فارس و هزاره وازبک ... با جناب تان بحث امده نمی توانند گقته میری و سر بخود لگیا هستی همه را با این منطق اوغانی تان به بینی رسانیده یی توجه باید داشت که تنها تو همه را به این حالت سوق کرده یی بدا به حال ما که چند تا از شما ها اینجا میبودند .....
بابر خان باید برایت گوش زد بکنم که از جهاد و روس ... صحبت نکن چونکه مردم لوی پکتیا هرگز با روس ها نجگیده اند چونگه روس ها از اول تا اخیر در ان سه ولسوالی (پکتیا پکتیکا و خوست حضور نداشتند !!!!!
همچنان حرامی گفتن به کسی که با فرهنگ نا بکار قبیله با اعمال و کردار غیر انسانی قبیله ... مخالف است جز از عنعنات بی فرهنگ های اوغالنیست شما همه بزرگ و کوچک بیسواد و باسواد تان دشنام را خوب بلد هستید .
من درپکتیا بزرگ زاده نشده ام که به حلالی بودنم مشکوک باشم چرا که مردم شما یکماه بعد عروسی شان روانه کشور های عربی شده ده سال پانزده سال بعد دوباره عزم خانه میکنند و مبینند که عیال داری شان صاحب چند طفل شده اند چون ادم خان , کابلخان ] شمشیر خان و باتور خان ...
24 آگوست 2010, 20:38, توسط 21dec2012
جناب محترم شاغلی " بوسیله ی خان " !
بسیار وخت شده بود که ایی فارسی " زیر قبر عبدالرحمن خانه " نه خانده بودیم . . دل ما ره خوش ساختی . . از کجا میفامی که این های " کج " هستند . . ولی نباشی تو . . ولی یک گپ است و او گپ ایست که همین راوش خودش جنگ انداز است . . امروز هر انکه سر قوغ جنگ تیل میاندازه او هم دشمن همه ما و شما است .. این معلومات ضروری است ولی نه برای متحم ساختن و گردن زدن همدیگر . . باید همه ما و شما برای افغانستان فکر کنیم نه فقط قومیت و دین و خود پرستی . . بهر حال نام خودته نفهمیدیم ( بوسیله ی خان ) چی رقم نام است . .
25 آگوست 2010, 22:32, توسط khan
برادر محترم سلام .
من از این فارسی شیرین تان سر در نیاوردم !!
متوجه منظور شریف تان نیز نشدم تقصیر از ما بیسوادن است نه شما .
هر قدر فکر کردم "کج" و کور"زیر و سر قبر عبدالرحمان خان " را کجا نوشته ام باز هم سر در نیاوردم جای هم ادعا بزرگ بودن نکرده ام تنها در خط اول دفاع از مظلومین تاریخ بر ضد رفتار و کردار غیر انسانی یک تعداداوغان های فاشیست قرار گرفته ام و بس !!!
با خودت دعوا ودشمنی ندارم اگر فکر میکنی شخض شما را اذیت و آزار دادم معذرت میخواهم!!!!
داستان" بوسیله ی "هم مربوط من نیست نام این حقیر" خان " این وسیله بوسیله مربوط به میر هزار میشود اگر انقلاب اکتوبر تر ه کی بابا را که برای خودت انتخاب کرده یی یکبار دقیق تر نگاه بکنی همان وسیله و بوسیله ی در کنار اکتوبر خودت هم چون "نصوار دبلی" صالح محمد زیری واری جل و بل میکند.
بااحترام
باحترام