نگاهی بر منازعات قومی و تباری در افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نزاع قومی به تنشهای گفته میشود که بین دو گروه و یا چند گروه در داخل یک کشور صورت میگیرد، از این طریق گروهها جایگاه ها و یا خواستهای خود را تثبیت مینمایند. ممکن است این تنازعات به عوامل اقتصاد، سیاست، و یا اجتماعی ریشه داشته باشد. اما اغلباٌ منازعات قومی به جنگ میانجامد که کشته ، زخمی ، مهاجرت و فقر را بجا میگذارد. از همین روی جنگهای قوقی از شمار مشکلات عمدهایست که همواره از سازمان ملل درخواست میشود که راه های حل بنیادی و اساسی ارایه بدهد.
دراین میان افغانستان یکی از کشور هایست که از دیر زمان به تنش و منازعات قومی و نژادی روبرو است و تا حال این معضلات ادامه دارد. چون حکومت ضعیف و مداخلهی کشورهای همسایه پیوسته این نقاق و تششت قومی را حفظ کرده است. از سوی دیگر برخی رهبران سیاسی با مطرح نمودن بحثهای قومی تلاش میورزند که تا جایگاه سیاسی و شهرت کسب نمایند. بایست اذعان کرد که موقعیت استراتیژیک افغانستان برای کشورهای منطقه باعت میگردد که منازعات قومی همیشه دوام پیدا کند؛ چون این کشور متشکل از پشتون، تاجیک، ازبیک، هزاره، ترکمن، پشه ای، بلوچ و سایر خرده هویت ها بوده و بشترین نفوس آن را پشتونها و یا تاجیکها تشکیل میدهد.از اینرو چند پارچگی افغانستان سبب شده است که این کشور میدان رقابت دولت های همسایه و قدرتمند نظام بین الملل باشد. به باور من ریشههای منازعات قومی را در افغانستان باید به عوامل خارجی و داخلی مطالعه شود.
عوامل خارجی
پاکستان کشوریست که بیشتر در امور افغانستان متهم به مداخله است؛ چون برخیها می پندارند که منافع پاکستان در افغانستان از هم پاشیدگی و چند پارچگی این کشور حاصل میگردد. چون پاکستان و هند در سال 1947 زمانی که از هم دیگر جدا شدند، این جدای این کشورها بربنیاد دین صورت گرفته است، و این وضعیت پاکستان را وا می دارد که از افغانستان دموکراتیک و یک پارچه جلوگیری کند؛ چون افغانستان غیر طالبانی هیچ گاه دوست واقعی پاکستان نخواهد شد. ازهمین روی افغانستان میدان رقابت این دو کشور مبدل شده است. درهمین حال منافع پاکستان در محور سه موضوع اساسی با افغانستان پیوند یافته است .
1- استفاده بدون قید وشرط از آب های افغانستان؛ چون اقتصادی زراعتی پاکستان به شدت وابسته به دریاهای افغانستان است.
2- تنزیل رابطه افغانستان و هند؛ پاکستان در رقابت منطقه ای از نفوذ هند خود را آسیب پذیر میداند.
3- جلوگیری از افغانستان قدرتمند که نیروی های نظامی اش فاقد اسلحه پیشرفته و تجهیزات مدرن باشد.
این متغیر سومی بیشتر سیاست کنونی پاکستان را میسازد به همین خاطر از طالبانی شدن افغانستان حمایت می کند و با ایجاد گروه های شورشی هم مانند داعش خواست های استخباراتی اش را تحقق می دهد. بایست گفت این عمل پاکستان باعث شده است که تندروی و بنیادگرایی در افغانستان رشد کند و مکاتب در اغلب روستاهای جنوب افغانستان بسته بمانند.
ایران
همسایه غربی افغانستان کشور ایران که از حضور نظامی امریکا در منطقه بشدت نگران است، از این روی است که نگاهی اش در افغانستان بیشتر دو پهلو است، چون حضور نظامی امریکا را حکومت ایران برنمی تابد و سعی دارد که امریکا را در افغانستان به چالش مواجه کند، ازسوی دیگر رشد بنیادگرایی اسلام سنی نیز امنیت ایران را به خطر مواجه می سازد. بنابرین شاخصه های سیاست ایران در مورد افغانستان متاثر از عوامل ذیل است.
1- ایجاد چالش برای امریکا و ضربه زدن به جایگاه جهانی امریکا که دشمن سرسخت جمهوری اسلامی دانسته می شود.
2- استفاده ابزاری از طالبان تا بتواند میدان نظامی امریکا را در در افغانستان تنگ تر بسازد.
3- فشار بالای دولت افغانستان، تا از دریا های غرب کشور امتیاز بیشتری کسب نماید.
4- در این حال توسعه نفوذ شیعه سیاسی در برابر نفوذ اسلام سنتی بنیادگرا.
بایست گفت که ناهمگونی سیاست غرب و ایران باعث می گردد، افغانستان نوپا که نیاز اساسی برای ثبات و پایداری دارد آسیب پذیر گردد، چون سیاست ایران نیز در اغلب مورد حکومت محور نیست بیشتر با گروه های سیاسی و غیر دولتی تماس برقرار می سازد.
عربستان سعودی
عربستان از سال های جنگ سرد بدین سو در اغلب بازی های سیاسی افغانستان پیوند یافته است؛ چون منابع شماری از گروه های تندرو مذهبی از عربستان منشاء می گیرد، از سوی دیگر این دولت در بازی های منطقهیی به شدت با ایران مشکل دارد. از همین لحاظ رقابت با ایران و حمایت از گروه های سنی بنیادگرا باعث می گردد که اجماع سیاسی افغانستان چند پاره گردد. اغلباٌ نگاهی عربستان سعودی در افغانستان در موارد پایانی رابطه می گیرد.
1- گسترش اسلام وهابی تا از نفوذ شیعه انقلابی ایران بکاهد.
2- پیوند عاطفی و سیاسی و شماری از گروه های تندرو اسلامی که از زمان جنگ سرد تاکنون ادامه دارد.
3- عدم علاقمندی از دموکراتیک شدن فضای سیاسی افغانستان.
به همین منظور است که رویکرد سیاست خارجی عربستان سعودی جامعه دو مذهبی افغانستان را نا دیده می گیرد، بخاطر رقیب منطقهییاش ثبات و پایداری نظام سیاسی افغانستان را لحاظ نمی کند.
.
عوامل داخلی
در عوامل داخلی ما می توانیم بگویم که سیاست ، اقتصاد ، اجتماع ، در ایجاد تنش بین گروه ها و سازماندهی حملات و مشکلات دیگری نقش اساسی داشه باشد از اینرو وقتی توازن این عوامل برهم میخورد بحران های شدید ایجاد می شود. افغانستان یکی از کشور هایست که در زمان گذشته و حال با جنگ های قومی و نژادی به معضلات زیادی روبرو است، که این مشکلات را می توان چینین دسته بندی کرد:
سیاست
عوامل سیاست را میتوان در سوء مدیریت ( رهبران بد ) و همسایه های بد جستجو کرد. در افغانستان حس وفاداری و همبستگی در بین گروه ها اقوام ثابت و پایدار نیست، شکاف های قومی و زبانی در سیاست این کشور پیوسته آشکار میشود. از همین روی مداخله کشورهای همسایه نیز خیلی ساده و آسان در مسایل سیاسی افغانسان صورت می گیرد.
با آنکه افغانستان کشور چند قومی و اقلیت های است؛ ولی پشتون که گفته می شود 40 فیصد نفوس را در اختیار دارند همواره قدرت مطلقه را دردست داشته اند، از همین روی تاجیک همیشه در رقابت قدرت اول با پشتون ناسازگار اند. اما پشتون های از مرزهای ناپایدار جنوب با پاکستان استفاده می برنند، حتی باور ها وجود دارد که در انتخابات ها نیز این مسایل دخیل بوده است. اغلبآ تقلبات و فساد در پروسه انتخابات ناشی از رقابت های قومی است که از اغلب ولایت های نا امن در پروسه انتخابات استفاده سو صورت می گیرد. بدین اساس در حوزه سیاست تقلب، سواد پایین، قومی گرایی، عدم حاکمیت قانون از عوامل خطرناک پنداشته می شود که پروسه سیاست دموکراتیک و ملی گرایانه را آسیب پذیر ساخته است.
عوامل اقتصادی
افغانستان بعد از سومالی یکی از کشور های فقیر دنیا است که طبق آمار درست 70 فیصد مردم آن در دهات زندگی میکنند. فقر و تنگدستی همیشه دامن گیر مردم افغانستان بوده و این روند تاکنون ادامه دارد که به باور کارشناسان فقر بر عوامل زیر پیوند دارد.
1- فقر سواد: سازمان یونسکو هم ساله گزارشی را در پیوند به سواد کشورها نشر می کند که افغانستان از شماری کشورهای بی سواد دنیا پنداشته مطابق آمار سازمان ملل متحد بالای 61 درصد انسان در افغانستان بی سواد گفته می شود که این رقم در میان زنها این کشور بیشتر است . پایین بودن شاخصهی سواد به شدت روی فقر و توسعه نیافتگی افغانستان تاثیر گذار دانسته می شود.
2- خشک سالی و آفات طبیعی : آفات طبععی مانند سرازیر شدن سیلاب ها ، امراض نباتی ، هجوم ملخ ها و خشک سالی ها، برای کشوری مانند افغانستان که تدارک چندانی برای رسیدگی اینگونه حوادث و آفات وجود ندارد، میتواند فقر را گسترش دهد ، زیرا این عامل باعث از بین رفتن منابع غذایی شده و سبب میگردد تا مردم به قلت مواد غذایی و سایر مشکلات مواجه گردند.
3- نبود زمینههای کاری: بیکاری یکی از عامل عمده در ایجاد نزاع های سیاسی گفته می شود، چون افراد بیکار سرباز خوبی برای جنگ ها و تنش های سیاسی است، براساس آمارها در افغانستان حدود 4 میلیون بیسواد که بیشتر آن جوانان اند از شمار افراد بیکار هستند که این امر فرصت را برای گروه های تروریستی نیز مساعد ساخته است تا از نسل جوان سرباز گیری کنند.
4- افزایش نفوس بی رویه: عدم کنترول نفوس در خانواده ها از عوامل دیگری فقر در افغانستان شناخته شده است. کثرت فرزندان در خانواده ها که هیچگونه به زمینه های تعلیم و تربیه ، صحت ،غذا و سایر نیازمندی های آنها پرداخته نمی شود، در گسترش مشکلات اقتصادی جامعه و خانواده نقش مهم دارد.
5- عدم موجودیت پلان درست در ادارت دولتی: دولت در اغلب امور امور اجتماعی با بی برنامگی و ناکارایی مواجه است، که این عامل باعث آن گردیده که مردم بیشتر در فقر و تنگدستی قرار داشته باشند، درحالی که پالیسی های موثر دولتی می تواند در کاهش فقر بصورت تدریجی موثریت داشته باشد.
عوامل اجتماعی و قومی
افغانستان کشوریست که در تضاد سیاسی و اجتماعی از زمان های دور قرار داشته است، هرگاه بر قاعده علم جامعه شناسی وضعیت اجتماعی افغانستان را بررسی کینم درمی یابیم که هنوز افغانستان به جامعه نرسیده است، بیشتر اجتماع چند پارچه قومی است، که اقوام در در آن توافق سیاسی و فرهنگی در اغلب مسایل ندارند. از همین روی همیشه این فاصله های اجتماعی وقومی خشونت زا و نزاع زا گفته می شود. اگر تاریخ چهل سال اخیر را ورق بزنیم در می بابیم که تنش میان پشتون و تاجیک، هزاره و پشون، ازبیک و تاجیک و همینگونه میان این قومیت ها ناشی از فاصله های ارزشی و اجتماعی است که هم دیگر را بیگانه فرض می کنند و باهم در تضاد و مشکل اند.
نتیجه گیری
بررسی ها نشان میدهد که منازعات افغانستان ریشه خارجی و داخلی دارد، ولی موفقیت دولت های بیگانه بیشتر از تشتت و پراگندگی جامعه سیاسی افغانستان حاصل می شود، ازاین روی مردم افغانستان پس از سالها جنگ و خونین ریزی باید به این باور رسیده باشند که اجماع سیاسی بخاطر یک دولت دموکراتیک و ملی مهم و حیاتی است، تا زمانی که فضای سیاسی استوار به همدیگر پذیری و تحمل نباشد شکل یافتن نظام سیاسی استوار و ملی گرا ممکن نخواهد شد، و ما وقتی می توانیم که مشکلات داخلی را حل نماییم که در جغرافیای افغانستان حس هموطنی را پرورش بدهیم و دولت را در راستای با سواد سازی و فقر زادیی کمک نماییم.