آفرینشگر و ساده سازی نمادها
برای درک روشن و به دور از ابهام مخاطب
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ساده سازی نمادها برای رسیدن به دریافت هنری ، از ویژه گی های مهم در فرایند کار آفرینشگر دانسته می شود ، زیرا یکی از فرضیه های ارزشمند هنر امروزدر زمنیه ی آفرینش، ساده سازی مفاهیم ژرف توسط آفرینشگر است.
دنیای مدرن باتوجه به پیچیده گی ها و دشواری های عصر جدید ( عصر فن آوری) و فرصت های اندک انسان، امروز توجه بیشتری به مساله " ساده سازی نمادها" دارد .
انسان امروز ، به دلیل زنده گی ماشینی ، متاسفانه فرصت فراگیر برای کاوش و بازیابی پدیده های پیچده ی هنری را ندارد ( سوگمندانه نبودهمین فرصت سبب می شود که از لذت دشوار یافتن و مزه ی درک خودیافته هایش باز ماند).
بر بنیاد نداشتن همین مجال است که هنر امروز در عرصه ی آفرینش ، به نوعی ساده سازی مفاهیم و نمادها رو آورده است . آفرینشگر برجسته در هنر امروزکسی است که تصورات ، مفاهیم ، روایت ها - به ویژه نمادها- را با هنر ساده سازی می آراید و با ژرفنگری ارائه می دهد .
نماد با آن که از عناصر مهم در آفرینش هنری است ، اما ارائه ی آن با روش ساده - و تا حدی متعارف- از شگردهای مهمتر در کار افرینشگری دانسته می شود ، زیرا ساده ساختن مفاهیم نما دین برای ایجاد رابطه و رسانگی بیشتر با مخاطب ، روش برتر و ویژه ای است که توجه زیادتر مخاطبان را در مرحله ی- گیرنده گی و دهنده گی – در باره ی اثر بر می انگیزد.
برای ساماندهی بهتر در مورد این بحث ( آفرینشگر و ساده سازی نماده ها ) ، خوب است توجیه نسبی برای شناخت بیشتر از مساله ی نماد و نماد گرایی داشته باشیم و سپس گفته ها در باره ی مساله ی ساده سازی نماد ها را پی بگیریم :
نماد چیست؟:
نماد(sambol ) در لغت به معنای مظهر ، علامت و نشانه است ، اما نماد گرایی ( sambolism ) عبارت است از " هنر یا عملیه ی به کار بردن نشانه ها ، یا بیان موضوع نا مرئی یا نا مشهود به وسیله ی نمایش موضوع مشهود و یا محسوس " ( 1)
به لحاظ هنری، نمادگرایی ( sambolism ) سبک هنری است برای بیان و ارائه واقعیت ها یا حالت های نا مشهود و ناشناخته به مدد نشانه ها که در فرانسه به حیث یک جریان سیال هنری با رو رشد و شمار زیادی از نویسنده گان، شاعران ، نقاشان و هنر مندان را بر آن داشت تا از این سبک، پیروی کنند .
باتوجه به این که امروزه مفهوم و مراد از مقوله ی نمادگرایی ، با برداشت ها و انگاره های سنتی گذشته همخوان نیست ، اما در توجیه مفهومی از اصل مساله ، همگی بر مفهوم نمادگرایی به عنوان روش به کارگیری نشانه ها، توافق رای دارند .
نمادها در آفرینش های هنری، به حیث ابزاری برای نمایاندن مفاهیم و داده های به کار می روند و همه ای این نشانه ها، ما را برای رهیابی به جهان ناشناخته یاری می رسانند . نا شناخته ها، دنیای نا مرئی اندکه در ذهن آفرینشگر زاده می شوند و سپس به مدد همین نمادها ، ما به آن جهان نامرئی ( ناشناخته ها) گام می گذاریم و پا به پای درک مفاهیم، به پیش می رویم .
جهان نمادها ، دنیای محدود و جغرافیه پذیر نیست ، زیرا نمادها در تقابل ذهنی هنرمند با اشیاء به گونه نامحدود ،شکل می گیرند و به قول والری" :دنیای محدود نا محسوسات را به جهان گسترده ی محسوسات بدل می سازد" (2)
ساده سازی نمادها :
همان گونه که در آغاز این نبشتار گفته شد ، دنیای امروز، به دلیل پیچده گی های سرسام آور فن آوری ، حق تفکر و ظرفیت پژوهش در لایه های فلسفی را از انسان سلب کرده و از او موجودی ساخته است، ماشینی، سطحی نگر و کم فرصت. در میان این سه آسیب ( ماشینی بودن، سطحی نگری و کم فرصتی ) دو عامل سطحی نگری و کم فرصتی ،بیشترازهمه انسان امروز را وا داشته تا در دریافتش از نماد ها ، بسیار ژرفنگر نباشد ، بنابرین یکی از ضرورت هایی که میتواند - به گونه ی فرضی - راه حلی باشد برای دریافت داده ها و مفاهیم نمادین، ساده سازی نماد ها یا نشانه ها، توسط آفرینشگر است .
این ساده سازی ، نخست در فرایند ذهنی آفرینشگر شکل می یابد به این مفهوم که نشانه هابا آن که در هیئت صوری و با طنی خود شان در آغاز با نوعی پیچیده گی – و گاهی هم ابهام و توهم – زاده می شوند ، اما شکل گیری آن با روش ساده سازی ، مبتنی برداشتن ظرفیت و خلاقیت ویژه ی آفرینشگر است که چگونه می تواند برای ایجاد رابطه ی بهتر به منظور درک نمادها ، از روش ساده سازی نشانه ها استفاده نماید .
برای درک بیشتر این مساله مثالی می دهم: فرض کنیم تکدرخت پوسیده ، نمادی از پوسیده گی حیات انسان و پیری وی است ، برگ هایی که تک تک از اثروزش باد به زمین می افتند ، به تحلیل رفتن جریان عمر و نیروی زنده گی است که انسان سر انجام به آن می رسد و درخت پیر هستی اش می شکند ( و یا هم دیگر سبز نمی شود). با ان که ارائه ی این نماد – با این گونه پنداشت – بدون پیچیده گی و ابهام است ، اما شاید وقتی در بسترفلسفی ذهن زاده می شود،خالی ازابهامهای فلسفی درفرایند فکروخیال نباشد وشایدهم دههاگره فلسفی دیگردر سرشت این نماد موجود باشد ، اما ویژه گی کارآفرینشگر اینست که گره این پیچیده گیهای نماد ین را در رویکرد آفرینشی باز کند و به شیوه ی ساده سازی نمادها - برای ایجاد رسانگی بیشتر با مخاطب- توسل جوید .
"لبخند ژوکوند" با این که یک پرده نقاشی ژرف است ، اما روایت ساده سازی نماد در این اثر نقاشی – با وصف پیچیده ه گی ها و گره های فلسفی آن – شفاف ، یکدست و قابل رویت است ، زیراهر بیننده ای با توجه به دریافت فردی خود، لبخند نمادین ژوکوند را به صورت نماد ساده- اما چند گونه - تعبیر می کند : کسی در پس این لبخند، زهرخند را می بیند ، کسی شکست را وکسی هم اندوه ژرف و به نوعی حسرت را.
بحث در باره ی چند گانگی و وچند گونه گی مفاهیم و تعبیرات نیست، بل جان مساله این است که این لبخند ، نماد ساده شده از بیان یک حالت است که با توجه به برداشت های متعدد و چند لایه ، با صمیمیت و" ساده گی ژرف " ارائه شده است .
" ساده سازی نمادها" در کار آفرینش، به معنای گریز از ژرف اندیشی نیست ، بل قابل رویت ساختن نماد های پیچیده ، برای درک روشن و به دور از ابهام مخاطب است که از آن می توان به عنوان " ساده سازی ژرف نمادها " یاد کرد .
هدف از ساده سازی نمادها ، رهیابی مخاطب به سوی دریافت ، تاملات و دیدگاه های مبتنی بر نشانه ها در اثر هنری است . برای ساده سازی نمادها، افزون به مواردی که مطرح شد ، یا دمان نرود که گرایش به این روش ، به مفهوم عادت دادن مخاطبان به فر آورده های سطحی و مسامحه و تساهل در برابر نمادهای ژرف نیست ، بل به نحوی، فراهم سازی زمینه های اشتراک ذهنی مخاطبان برای درک وحس بیشتر،ازاثر آفرینشی است .
پانوشت ها :
1- فرهنگ معاصر فارسی ، غلام حسین صدری افشار ، نسرین حکمی ، نسترت حکمی ، نشر فرهنگ معاصر ، تهران ، چاپ دوم 1381 ، ص 1271
2- پل والری می گوید :
3- " نمادها ، دنیای نا محسوسات را به جهان محسوسات بدل می سازد و برای القای مفاهیم هنرمندانه در ذهن ، راه فراختری را باز می کنند و بازگو کننده خصوصیت هنری پدیده ها با دریافت هنرمندانه است . هر آفرینشی برای باز نمایی خود – در صورت نیاز – می تواند از نماد ها استفاده کند .
4- جستاری در نماد گرایی ، دکتر بهروز آژند ، چاپ سوم ، انتشارات زوار ، ،386تهران، ص123.
پيامها
13 اكتبر 2008, 12:05, توسط امیرالمومنین ملا نصرالدین
محترم فرهاد به نکته خیلی جالب اشاره کرده اید در جامعه ما نماد ها یا از یاد رفته اند ویا اینکه با خرافات مخلوط شده اند طوری که نماد های ملی را بگونه بیگانه برای ما معلوم میشود خوشبختانه یکی از نماد های که درجوامع مسلمان کاملا شناخته شده است شمشیر است وقتی که یک فرد مسلمان شمشیر را میبیند رگ های گردن کفار هم بیاد مرد مسلمان میاید شمشیر یاد اور جهاد اعراب بود که مردم کفار انزمان افغانستان را مسلمان کرد و امروز ما از نعمت مسلمان بودن برخوردار هستیم مقبره فاتحان ان جنگ ها اکنون برای ما شکل مزار مقدس بخود گرفته خوشبختانه خادم حرمین شریفین شمشیر و کلمه را به پرچم کشورش افزوده و بدین منوال در تمام کشور های اسلامی و خصوصا کفار در احتزاز است بعضی از جوانان مسلمان این سمبل مقدس را بگردن انداخته و به یک نوعی خشم کفار را برمی انگزاند
متاسفانه بعضی خردگرایان ناخرد معتقدند که بایدقلم را جای گزین شمشیر کنیم بسی فکر ابلهانه ..
امیدوارم که شما و کسانی مثل شما مسلمانان را به نماد های دینی شان بیشتر اشنا کنید..
14 اكتبر 2008, 07:49, توسط دلشکسته
مردم ما آنقدر در غم نان سرگردان هستند که وقت فکر کردن و رسیدن به هنر را ندارند، بنا هنر درین وطن هر روز بسوی گورستان نزدیک تر شده میرود.
و هنری هم که به ذهن جوانان پیچکاری میشود در سطح سریال های مبتذل هندی و فلم های سوپر مبتذل میباشد که در خود هرچه دارد به جز هنر و آنهم هنر اصیل.
هنر درین وطن باید بتواند که با دردهای مردم پیوند برقرار کند تا برای مردمی که داد و بیداد شان بلند است قابل درک باشد و همچون مرهمی بر زخم هایشان خوش بخورد، اما بدبختانه "هنرمندان" ما میکوشند در ماورای واقعیت های موجود حرکت کنند و فکر میکنند هرچه مغلق گویی کنند، رساننده چیزفهمی شان است!
به گفته شاملو باید هنرمندان ما قافیه شعر خود را در کوچه پسکوچه ها جستجو کنند تا در آسمان ها تا هنر شان "هنری برای زندگی" باشد.