۱۸نکته در مورد معضل سیّد و هزاره
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پس از مشکل تاریخی اوغان و هزاره، مشکل سید و هزاره دومین معضل بزرگ جامعه ماست.
در اینجا درباره ای نقش تعدادی از سادات در فاجعهای افشار و قتلهای هدفمند هزارههای اسماعیلی توسط خاندان سید منصور نادری و تاراج معدن طلای دره کیان توسط این خانواده، عمدا چیزی مطرح نشده است. زیرا دیگران در مورد آن دو موضوع به اندازه کافی سخن گفته اند. در اینجا به مواردی اشاره شده است که دیگران کمتر به آن پرداخته اند.
۱. اخراج عزیز الله شفق از مدرسه آیت الله سید سرور واعظ
به احتمال زیاد جدال سید و هزاره در دوران معاصر از حدودا ۴۵ سال پیش آغاز شد.
در اواخر دوره ظاهر خان و ۵ سال حکومت داود خان، شعله جاوید در میان جوانان هزارۀ شهرنشین به اندازه جنبش روشنایی در چندسال اخیر، محبوب و مطرح بود.
طبیعتاً که شعلهای ها آدمهای روشن و تحصیل کرده بودند و مسائلی را مطرح میکردند که پایگاه سنتی قدرت اجتماعی سادات را میلرزاند. بنا سید سرور واعظ جزوههای نوشت که در آن از فضیلت دینی قوم سادات سخن گفته میشد.
تعدادی از طلبههای مدرسه خود آیت الله واعظ با تاثیر از فضای فرهنگی که شعلهای جاوید خلق کرده بود، سخنرانیهای اعتراضی کردند و از مسایل قوم هزاره چیزهای گفتند. یکی از آن طلبهها عزیز الله شفق بود. همان سخنران مشهور که هنوز در قید حیات است. بنا آیت الله واعظ اینها را به اتهام داشتن نظرات چپی و غیردینی از مدرسهاش اخراج نمود.
در همان سالها عزیز طغیان کتاب «تاریخ ملی هزاره» را از زبان روسی به فارسی ترجمه نمود. در مقدمه آن کتاب، ایشان یاد آور میشوند که سیدها به هزارهها دختر نمیدهند. و در آنجا آرزو میکند که این موضوع با رشد فرهنگی بصورت طبیعی حل شود و منجر به تجزیه سادات از هزارهها نشود. که با تثبیت قوم سادات در شناسنامهها، متاسفانه این موضوعی تجزیه اتفاق افتاد.
۲. شورای اتفاق، چهار سال حاکمیت سیاسی سادات در هزارستان
آیت الله سید علی بهشتی رهبر شورای اتفاق بود و در چوکات اداری شورا، هزارستان دارای چندین ولایت نیز بود. تقریبا تمام این والیها سید بودند.
با وجود آنچه گفته شد، خوانین نیز در شورای اتفاق نقش برجسته داشتند. در کل تعداد زیادی از آدمهای تحصیل یافتهٔ هزاره در شورای اتفاق حضور داشتند. دلیل آن روشن بود. در آن زمان فقط فرزندان خوانین و اربابها میتوانستند کابل بروند و درس بخوانند.
شورای اتفاق یک تشکیلات طبیعی و سنتی بود. تجمع سادات، خوانین و ملاهای که اغلب قم و نجف نرفته بودند.
شورای اتفاق به دستور ایران، مخصوصا به این خاطر که آیت الله بهشتی شاگرد آیت الله خویی بود و آیت الله خویی مخالف خمینی و نظریه ولایت فقیه او بود نابود شد.
بهرحال، علی رغم آنچه در بالا گفته شد، برای سادات دوران حاکمیت شورای اتفاق یک نوستالژی است. در طول تاریخ فقط یکبار سیدها حاکم مذهبی و سیاسی هزارستان بوده اند. و آن دوران حاکمیت چهار ساله شورای اتفاق است.
۳. در آخر «سید علی» هم سیدگرا شد
شهید مزاری در یکی از سخنرانیهایش برای تبرئه از اتهام ضد سید بودن گفت که، قوماندان قول اردوی ما سید است، رئيس ارکانش هم سید است و حتا سکرتر مه دَ دفتر مٓه سید است. اشاره شهید مزاری به سید هاشمی یزدان پناه، سید اعلا رحمتی و سید علی بود. در مورد آن دو اولی بعدا خواهم نوشت. اما چگونه سید علی سیدگرا شد.
گفته میشود که، مدتی پیش از حادثه ۲۳ سنبله، یک روز موتر سید علی همراه بادیگاردهایش در یکی از پوستههای حرکت اسلامی متوقف میشود و سیدعلی برای بیشتر از ۳ ساعت بندی و اختتاف میشود. در این سه ساعت سید انوری شخصا با سید علی صحبت میکند و به او با دلایل فروان توضیح میدهد که مزاری ضد سید است و او، سید علی که خود سید است علیه قومش کار و فعالیت میکند. هشدار میدهد که در روز قیامت پیش جدٌ خود مرتضی علی شرمنده و سیاه رو خواهد بود.
گفته میشود، پس از این ماجرا، سید علی تغییر کرده بود. سید علی بعضی وقتها قوماندان های حزب وحدت را در صحن حویلی شهید مزاری تحقیر و لت و کوب میکرد.
یک نشانه بارز سیدگرا شدن سید علی:
در ماجرای ۲۳ سنبله، بهرامی، آمر کشف به یکی از قوماندان ها دستور میدهد که اطراف مقر استقرار سید عالمی بلخی را محاصره نمایند و در صورت امکان داخل بروند و افراد حاضر در آنجا را خلع سلاح نمایند. قوماندان مذکور وظیفهاش را انجام میدهد و چند نفر از نزدیکان عالمی بلخی را هم اولچک می زند. در این وقت یکی از افراد آنجا از طریق مخابره با سید علی تماس میگیرد. سید علی با بادیگاردهایش آنجا می رسد و قوماندان موظف را سیلی کاری میکند، دشنام می دهد و امر می کند که ساحه را ترک کنند. وقتی قوماندان موظف میگوید بهرامی دستور داده بود، سید علی می گوید: بهرامی ...خورده!
سند:
گفته میشود که قوماندان مذکور هنوز در قید حیات است و در نزدیکی مسجد سنایی در دهقابل دکان دارد.
۴. قتل محمد عیسی غرجستانی، به فتوای سید عباس حکیمی، توسط سید حسین انوری
محمد عیسی غرجستانی اولین تاریخنگار هزاره در دوران معاصر است. غرجستانی به روایتی ۲۱ جلد کتاب نوشته است که از آن میان کتاب «کله منارها در افغانستان» بسیار مشهور است و پیوسته از نو نشر میشود. غرجستانی پس از پیروزی مجاهدین در کابل آمد. در کابل بسیاری ها او را نمیشناختند، اما نشست و برخاست او با تعدادی از آدمهای فرهنگی و از جمله سید عباس حکیمی زمینهای اختتاف و قتل او را فراهم نمود. غرجستانی به فتوای سید عباس حکیمی و توسط سید حسین انوری ابتدا اختتاف و سپس به قتل رسید. غرجستانی در سالهای که همه از شیعه، تشیع و ولایت فقیه مینوشتند کلمهای هزاره را بر زبان آورد و اولین کتابهای تاریخی هزارهها در دوران معاصر را نوشت. در آن سالها کسی که از تاریخ هزاره ها چیزی میگفت، کافر، مائویست و قومپرست خوانده میشد. و در این میان سادات از همه بیشتر از بیداری هزارهها و احیای هویت هزارگی میترسیدند و آنرا تَرَک در پایبست ایوانِ اقتدار مذهبی و سیاسی شان میدانستند. بنا مصم بودند که هر صدایی را در نطفه خفه بسازند.
کسانی که خواستار روشن شدن ماجرای قتل غرجستانی استند، احتمالا میتوانند با علی اکبر قاسمی و سیماسمر مصاحبه نمایند.
بهرحال، آنانیکه پیوسته کتاب «کله منارها در افغانستان» را نشر میکنند و پول میسازند آیا هرگز وجدان شان نمیلرزد که چرا هیچگاهی از غرجستانی، نویسنده آن کتاب، سخنی نمیگویند و یادی از او نمیکنند؟
۵. حمله بالای منزل حاج کاظم یزدانی
تاریخنگاران هزاره همواره هدف حملهٔ گروههای هزاره ستیز بوده اند. پس از چاپ اولِ کتاب «پژوهشی در تاریخ هزارهها» تعدادی از سادات خشمگین شدند.
یکبار یکی از سادات محترم جزوهای کوچکی را به من آورد با عنوان «کوبیدن شیعه با سبک جدید». در آنجا بجای توضیح کوبیده شدن شیعه، کتابِ «پژوهشی در تاریخ هزارهها» و حاج کاظم یزدانی کوبیده شده بودند.
علاوه بر ترس از احیای هویت هزارهگی، دلیل دیگری که تعدادی از سادات خشمگین بودند این بود که: آقای یزدانی در ضمیمهای کتابش چند نمونهای از شجرنامه سادات را نشر نموده بود که نسب آنها به امام زمان میرسید. و با توجه به اینکه امام زمان در دوران کودکی ناپدید شده بود و همسر و فرزند نداشت، این نشان میداد که بعضیهای که ادعا میکنند از نسل علی هستند دروغ میگویند و شیاد هستند.
بهرحال، عناد و دشمنی تعدادی از سادات علیه آقای یزدانی ادامه یافت. تا اینکه ایشان به دشت برچی کوچیدند و در آنجا بالای منزل شان حمله نمودند.
حالا تصور نمایید که، وقتی «محبوب ترین تاریخنگار زندهٔ هزاره» نمیتواند در متنِ یک منطقهٔ هزارهنشین آرام زندگی کند، وضع هزارهها باید زیاد خراب باشد.
۶. زهر افشانی سید عسکر موسوی
کتاب «هزارههای افغانستان» به قلم سید عسکر موسوی یکی از کتابهای آکادمیک در مورد تاریخ هزارههاست. اما، آنجا آقای موسوی وقتی در مورد هزارههای ساکن کویته سخن میگوید، متاسفانه زهر افشانی میکند. آقای موسوی میگوید که لوحههای دکانها در منطقه هزاره نشینِ کویته به این دلیل که بعضی آنها با نامهای «چنگیز» و «چنگیزی» آراسته شدهاند راسیستی استند. در کویتهای پاکستان بعضی از هزارهها نام خانوادگی چنگیزی دارند و این طبیعی است که صاحب آن دکانها نام شان را در لوحه چنگیزی بنویسند.
سوال اصلی اینستکه آیا صِرفِ وجود نام چنگیز در لوحه چند دکان واقعا بیانگر راسیست بودن یک کمیونیتی است؟ اگر چنین باشد، احتمالا ایالات متحده امریکا از همه بیشتر راسیسم چنگیزی دارد.
چرا:
در آمریکا صدها رستورانت به نام چنگیزخان Genghis Grillفعالیت دارند و احتمالا حدود یک هزار رستورانت دیگر به نام «کباب مغولی» Mongolian Grill برای مشتریان غذای دلخواه شانرا به فروش میرسانند.
فقط دو نمونهای از رستورانت های زنجیرهای و موفق که به نام چنگیز خان است.
۱. رستورانت های زنجیره ای «خان بزرگ» Great Khan در هشت موقعیتِ مختلف در کالیفرنیا. اتفاقا چندین تای آنها در نزدیکی «کابل کوچک»_ فریمانتِ کالیفرنیا موقعیت دارند.
۲. رستورانت های زنجیرهای «کباب چنگیزی» Genghis Grill در بیشتر از هفتاد موقعیتِ مختلف و در بیست و یک ایالت آمریکا فعال است و در خدمت مشتریان قرار دارند.
این فقط دو نمونه است. کافی است شما کلمات Genghis Grill و یا Mongolian Grill را گوگل نمایید، سپس با انبوهی از معلومات مواجه میشوید.
قطعا آقای سید عسکر موسوی چنین لوحهها را در شهرهای مختلف غربی دیده و احتمالا کباب چنگیزی هم نوش جان کرده اند.
حالا سوال اینست که چرا وجود لوحههای «چنگیز» و «چنگیزی» در آمریکا نشانهای یک بیزنس موفق است، اما در کویته نشانهای راسیست بودن آن کمیونیتی؟
http://www.greatkhans.com/menu
https://en.m.wikipedia.org/wik...
۷. سید کریم پاکزاد، تحسین کردستان و سرزنش هزارستان
سید کریم پاکزاد در جوانی عضو شعله جاوید بوده است و چهل سال است که برای دولت فرانسه کارهای ترجمانی، دیپلماتیک و استخباراتی انجام میدهد.
سید کریم پاکزاد عکسهای متفاوت و مشترک خود را، که از سالهای دور و نزدیک با جلال طالبانی و احمد بارزانی، رهبران و بنیانگذاران کردستان عراق، گرفته با شور و شعف در صفحهای فیسبوک خود نشر میکند. سید کریم پاکزاد در حالیکه نسبت به کردستان نگاه تحسینآمیز دارد، حتا از شنیدن نام هزارستان هم آشفته و خشمگین میشود.
سید کریم پاکزاد در صفحه خود بارها هزارهها را بخاطر هزارستان خواهی و نشر پرچم هزارستان سرزنش کرده است.
چگونه است که کردها حق دارند کردستان داشته باشند اما هزارستانخواهی جرم باشد؟
۸. «آلها» مقصرند و یا «اِیلها»؟
این شاید کاملا تصادفی نباشد که سید جلال آل احمد، سید حسین نصر، سید جواد طباطبایی و تعدادی دیگری از سیدزاده های روشنفکر اندیشههای شانرا سپر برای نجات اسلام نموده اند.
و شاید برجسته ساختن مسأله تُرک ستیزی توسط آنان نوعی بلاگردانی باشد تا اذهانِ مردم را از اسلام به طرف تُرک و مغول منحرف بسازند.
به این دیدگاه «ایل ستیزانه» جلال آل احمد توجه نمایید. مراد از ایل مغولها، ترکها، ترکمنها و مراد از آل سلسلههای متفاوت عرب است.
جلال آل احمد در کتاب غربزدگی اینگونه اظهار نظر نموده است:
«اصلاً طومار تاريخ ايران راهميشه « ايل ها » در نورديدند نه «آل ها ». هر بار كه خانه اي را ساختيم تا به كنگره اش برسيم قومي گرسنه وتازنده در رسيد ونردبان را از زير پايمان كشيد وهمه چيز را از پای بست ويران كرد.»
در مقابل آرامش دوستدار که سید زاده نیست، نظر متفاوت دارد.
کتاب درخششهای تیره:
«نه یونانی و نه مغول، بلکه اسلام خواسته و توانسته است تاریخاً از ما هتک ملیت و در ما جعل ماهیت کند. تجاوز دینی برای یونانی باستان همانقدر غیرقابل تصور و نایونانی میبوده است که شُمنیسم مغول در بسندهخویی خود از لحاظ دینی بیآزار. پس از مسیحیت فقط اسلام تاریخاً در ماهیت و وجود خود محکوم به تجاوز آیینی و آدابی بوده و هست.»
۹. وقتی «صیدها» سیّد میشوند!
شما ساکن یکی از شهرهای آمریکای شمالی هستید و یک سید محترمی را میشناسید که ادعا میکند شاعر است. آن سید محترم سابقهای آشنایی و همنشینی با بعضی از شخصیتهای سیاسی را هم دارد و میگوید که در گذشته نصری بوده است.
حالا یک مرد جوان دیگر آشنای شما است که دل پُرخون و قصههای خونین از جنگهای دههٔ هفتاد خورشیدی در کابل دارد. میگوید: «هزارهها سر کوچه ما آمدند، جنگ شد و پسر همسایه ما با دست خونچکان میدوید طرف خانهای شان.»
زیاد شکایت میکند که هزارهها چنین و چنان کردند. شما تصور میکنید که شاید او یک پشتون باشد. بعدتر متوجه میشوید که خانواده او از یک منطقه پشتون نشین غزنی است و در زمان ظاهر خان به کابل کوچیده و از سادات اهل سنت هستند.
تا آنجا که تصور میکنید، آدم کمسواد است. با آنکه نامش با کلمه سیّد آغاز میشود میگوید ما سیّد نیستیم چونکه مرد ما را همیشه «سَیْد» میگوید. سید را شبیه صید تلفظ میکند. بنا تصور میکند که شاید فرق باشد میان «سیّد» و «سَیْد».
هربار که او را میبینید، با سادگی و صراحت کودکانه و همیشگیاش میگوید: «در بین شما هزارهها فقط ...خوب آدم است. همراه ما رفت و آمد دارد.» «... ما را دوست دارد چونکه ما و آنها سیّد هستیم. اما نمیدانم ما را در کابل همه سَیْد میگفتند.»
شبیه این نمونههای زیاد وجود دارد که برای جلوگیری از اطالهای کلام به همین یک نمونه بسنده میشود.
تا آنجا که من متوجه شدهام سادات محترم در هر جمعی از دور، بُو میکشند تا شاید یک سید در آنجا باشد. پیشوندِ نامها را به دقت مرور میکنند تا «بچه عامو» را پیدا کنند.
قومجویی و قومخواهی سادات انتخاب و حق طبیعی آنهاست.
پس از سقوط شوروی سیاست قومی «ethnic poltics» در سراسر جهان جهش نمودهاست.
اما، وقتی سادات محترم اعم از «رافضی» و «ناصبی» و «غالی»، همچون شمع و گل و پروانه با هم دوست هستند، چرا مادران پیر هزاره را با روضهای «دروازهای آتش گرفتهای زهرا»، در دههای فاطمیه جزغاله و کباب میکنند؟
از یک سو با عُمریها «بچه عامو» هستند و از طرف دیگر ما را میگویند که: «سُنیها اهل دین هستند اما اهل ایمان نه. چونکه ولایت اهل بیت را قبول ندارند.»
وقتی شما «بچهی عامو» و رفیق گرمابه و گلستان سیدِ اسماعیلی میشوید که امام زمانش حی و حاضر و «آغا خان» هست، ما مُریدها گیج میشویم که پانزدهم شعبان را تجلیل کنیم و یا سالروز تولد آغا خان را؟
۱۰، سادات و رویای سلطه بر هزارهها
پس از پس جریانهای تمامیت خواه اوغان دومین گروهی که در فکر سلطه بر هزارهها هستند سادات هستند. و این در دو مقطع عملا اتفاق افتاده است.
۱. در دوره شورای اتفاق که رهبر آن سید بهشتی، وزیر دفاع آن سید جگرن و تمام والیهای آن سید بود.
۲. در دوران حکومت ربانی
پس از سقوط حزب وحدت در غرب کابل سادات هیچ ابایی نداشتند که تمام کرسیهای دولتی را به نمایندگی از هزارهها اشغال نمایند. در این دوره ۴ نفر وزیر و یک معاون رییس جمهور به نمایندگی از حزب وحدت اکبری و حزب حرکت اسلامی همه سید بودند:
سید حسین انوری، سید محمد علی جاوید، سید مصطفی کاظمی، سید اسحاق گوهری همه وزیر بودند و سید عالمی بلخی نیز معاون ربانی بود.
در این دوره، در حالیکه تعدادی زیادی از مامورین و مدیران هزارگی برکنار میشدند، تعدادی زیادی از سادات مامور و مدیر مقرر شدند. حتا «دوای خَسک فروشانِ» اطراف پل باغ عمومی که اغلب سیدهای «اِمکه» بودند شغلهای شانرا ترک کردند و در وزارت مالیه مامور مقرر شدند.
این سلطهٔ سادات بر هزارهها با شدت نسبتا کمتر همچنان ادامه دارد.
۱۱. شلیک سید هاشمی بر سینهٔ شفیع قهرمان
کشتن شفیع یک قتل برنامهریزی شده و سازمان یافته بود. چون معمولا شفیع با تعدادی زیادی بادیگارد رفت و آمد میکرد، تنها گیر آوردن شفیع کار آسان نبود. کریم خلیلی میدانست که قوماندانهای هزاره او را در این ماجرا کمک نخواهند کرد. بنا اتکای خلیلی بیشتر بالای سید اعلا رحمتی و سید هاشمی یزدانپناه، مشهور به هاشمی مستضعفین، بود. پس از اجرای موفقانهای برنامه دستگیری شفیع، او را داخل حویلی دفتر کریم خلیلی میآورند و خلع سلاح میکنند. پس از آن سید هاشمی تفنگچهاش را بیرون میآورد و به سینه ای شفیع شلیک میکند.
آخرین تقلا و استدلال شفیع، با لهجه خاص ترکمنیاش که میگوید: «نَکُشین مَره، مه یک بچه اَزَرَه اَستوم، یک روز به درد شُوم موخوروم.» با گلولهای یک سید پاسخ گفته میشود.
۱۲. سیّد هزاره نیست
اگر بر مبنای دانشِ بیولوژی و ژنیتک اظهار نظر کنیم سیدها، سید، نیمه هزاره و هزارستانی هستند اما کاملا هزاره نیستند. کسی که مادرش هزاره و پدرش سید است، او نه هزاره است و نه سید و بلکه نیمه هزاره و نیمه سید است.
اما، سادات محترم بیولوژی را قبول ندارد و فورمول ویژهای خود را دارند. بر اساس فورمول آنها فرزندانِ که پدر سید و مادر هزاره دارند، همچنان سید هستند. و تنها زمانی سیّادت از آنها سلب میشود که پنج نسل پیدرپی ازدواج با زنان غیر سید صورت بگیرد. پس از آن در نسل ششم آنها دیگر سید حساب نمیشوند.
بهرحال، آنعده از سادات محترم که میگویند هزاره هستند، برمبنای علم بیولوژی و ژنتیک هزاره نیستند. چونکه کسی که هزاره است دیگر سید(عرب) نیست. اما، آنگونه که قبلاً گفته شد، شاید آنها نیمه هزاره باشند.
تعدادی از سادات محترم که اصرار میکنند هزاره استند شاید به خاطر همزیستی و عشق به فرهنگ هزارهها باشد. درپهلوی آن، عدهای از آنان با انگیزههای سلطهخواهی و مخاطبجویی ادعا دارند که هزاره هستند.
۱۳. در جهان اسلام، شورش فرهنگی هزارهها علیه سلطهٔ مذهبی سادات، منحصربهفرد است
تا آنجا که من معلومات دارم، تا هنوز در هیچ کشور اسلامی جمعیت بومی آن علیه سلطهٔ مذهبی سادات، که در واقع ادامه تهاجم و تطبیق اجباری دین عرب است، شورش فرهنگی نکردهاند.
البته باید اذعان نمود که شورش فرهنگی هزارهها بیشتر از آنکه محصول یک مبارزهٔ روشنفکرانه باشد، ثمرهای عکسالعمل آنان نسبت به نگاه تحقیرآمیز و نژادی سادات نسبت به هزاره هاست.
امید است که شورش فرهنگی علیه سلطهٔ دینی سادات به شورش علیه خرافات دینی بیانجامد تا از متن آن شاهد برآمدن یک جامعه سکولارِ هزارهگی باشیم.
۱۴. نقش تعدادی از سادات در تنش میان مسعود و مزاری
تصور کنید که اگر سید حسین انوری، مسؤل نظامی حزب حرکت اسلامی و سید مصطفی کاظمی، مسؤل نظامی حزب وحدتِ شاخهای اکبری در کنار مسعود قرار نمیگرفتند آیا جنگهای خونین غرب و شمال کابل اتفاق می افتاد؟ اگر سید فاضل، سید حسین انوری، سید عالمی بلخی، سید مصطفی کاظمی، سید حسین انوری و... مسعود را وسوسه نمیکرد هنوز هم مسعود با مزاری کنار نمیآمد؟
علی رغم جنگهای پی در پی تعدادی از افراد آگاه و دلسوز در صدد ترمیم رابطهی مسعود و مزاری نیز بودند و منحیث میانجی میان این دو در رفت و آمد میکرند؛ که بعنوان مثال میتوان از داکتر جمال و پهلوان یحیا نام برد.
پهلوان یحیا هزاره و آدم با نفوذ در شورای نظار بود. پهلوان یحیا دلسوزانه تلاش میکرد که به جنگِ مسعود و مزاری پایان دهد. از جمله پهلوان یحیا به سختی تلاش کرد که جنگ آخر شورای نظار و حزب وحدت، که منجر به سقوط کامل حزب وحدت شد، اتفاق نیفتد. اما، مخالفت سید حسین انوری و سید مصطفی کاظمی موجب شد که پلان مسعود تغییر کند. بنا حمله شدید و شش روزهای مسعود بالای غرب کابل در هماهنگی با نیروهای نظامی سید حسین انوری و سید مصطفی کاظمی آغاز شد، غرب کابل سقوط کرد و مزاری نیز اسیر طالبان و سپس شهید شد.
داکتر چنگیز پهلوان، نویسندهٔ کتاب، افغانستان عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، نیز، در چند جمله از پهلوان یحیا یاد آور میشود که میگوید بعضی جریانهای شیعی(سادات) مانع بهبود رابطهی مسعود و مزاری شدند.
۱۵. پرچمداران خرافات
در افغانستان شاید بتوان «بیزنس تعویذ نویسی» را «اقتصاد خُسر مادران» mother-in-laws’ economy نام گذاشت. چون اغلب مشتریان تعویذ نویسان همین گروه اجتماعی هستند.
خُسرمادران بیشتر به دلایل ذیل به تعویذ نویسان، که در میان هزارهها اغلب آنان سادات هستند، مراجعه میکنند:
۱. پسرش را خانوادهٔ عروس تعویذ کرده و به همین دلیل از روزی که عروس به خانه آمده رفتار «باچه» تغییر کرده و همیشه از زنش طرفداری میکند.
۲. دختر در خانه مانده و خواستگار ندارد. شاید کسی او را تعویذ کرده و بختش را بسته است.
۳. یک تعویذ بگیرد که دهان خانهٔ خُسرِ دخترش بسته شود و زیاد بالای دخترش نخوانند و ظلم و ظالمی نکنند.
۴. مشکل اولاددار نشدن عروس
معمولا تعویذ نویسان که در اثر تجربه تا حدی روانشناس هم میشوند، در همان رجوع اولِ مشتری «تشخیص» میدهند که مشکل عروس «مشکل داکتری» است و یا با «دعاخوانی» حل میشود. اگر عروس زیبا باشد و از لحاظ روانی آسیبپذیر به نظر بیاید، میگویند که مشکل شما با «دعاخوانی» حل میشود و باید چند جلسه بیاید که «دعاخوانی» کنیم. و اگر عروس بدقیافه و از لحاظ روانی آسیب ناپذیر به نظر آمد، ادعا میکنند که «خوار مشکل تو داکتری است.»
چله بُری
علاوه بر دعا خوانی یکی از تشخیص های معروف مسأله «چله بُری» است. ادعا میکنند که عروس در کدام عروسی و یا فاتحه رفته و با زنی که تازه اولاد به دنیا آورده و هنوز چهل روزش پوره نشده مواجه شده و سایه آن زن بر سر عروس افتاده است. بنا باید پول بدهند تا آغا «چله بُری» کند. در چنین مواردی توصیه میکنند که عروس تا چهل روز در هیچ عروسی و یا خیرات نرود و «تعویذ»، «شویست» و «دودیِ» که میدهند با دستورالعمل خاص اجرا شوند.
تعویذ
تعویذها معمولا به گردن آویزان میشوند، در گوشه خاص خانه گذاشته میشوند و یا در زیر رخت خواب قرارداده میشوند.
شویست
شویست، معمولا کاغذی است که روی آن دعا نوشته میشود و مشتری حق ندارد که آنرا باز نماید و یا بخواند زیرا بی اثر میشود. شویست معمولا در آب انداخته میشود و مشتری با آب آن حمام میکند. یک نوع دیگر شویست به آب انداخته میشود و سپس آن آب باید نوشیده شود.
دودی
دودی، دودی یک نوع خاص از ادعیه است که باید آتش زده شود و مشتری باید آنرا بر اطراف خود بچرخاند.
تعویذ، شویست و دودی معمولترین انواع «نسخهای» آغاصحابان است. تخم مرغ و چاقو نیز از ابزارهای معمول دیگری تعویذ نویسان است.
تخم مرغ
تخم مرغ دو کاربُرد عام دارد. اول در مورد «چله بُری» و دوم در مورد «حَسد کَشی».
در بعضی موارد برای عروسانی که مشکل اولاددار نشدن دارند، گفته میشود که چهل دانه تخم مرغ بیاورند. سپس در پوست آن تخم ها ادعیهای خاص مینویسند و می گویند که تا چهل روز، هر روز، صبحِ وقت در شکم صاف(خالی) یک دانه تخم مرغ را در روغن پخته کنند و خالی، بدون نان آنرا بخورند.
تخم حَسد کَش
تخم حسد کش معمولا در مورد «نظر» مورد استفاده دارد. وقتی کودکان خورد سال در جاهای که نفر زیاد است میروند در معرض مکروبهای جدید قرار میگیرند. وقتی به خانه برگشتند مریض و «بد خوی» میشوند و گریه میکنند. اما، خانوادهها فکر میکنند که چشم کسی مانده و «نظر» شده اند. بنا پیش آغا میروند و ایشان تخم مرغ را دعا میخواند. سپس آن تخمها را خانه میآورند و بر بدن کودک میکشند، بر دور سر او میچرخانند، یک تشت را پر آب میکنند و تخم را به شدت در میان آب میاندازند. تخم میشکند و پوقانه پوقانه(حباب) میشود. زنها از شکل پوقانهها تشخیص میدهند که چشم کیها است. معمولا زنان رقیب مثل زنان برادر، و عمهای کودک متهمان اصلی هستند.
چاقو
معمولا گفته میشود که «تیغ پاک است» درد را کَش میکند. در موقع دعا خوانی اغلب تیغ را بالای سر مشتری میگذارند و بر بدن او میکشند.
بهرحال، ساعات «بیزنس تعویذ نویسی و دعا خوانی» پس از رفتن مردها بر سرکار آغاز میشود و چون اغلب مشتریان زنها هستند، کسی از آن چیزی نمینویسد.
آغا صاحبان هم بصورت نیمه وقت part timeو هم تمام وقت full time مشغول عیش و جمع آوری پول هستند.
کافی است از دنیای زنانهای کوچه خودتان و کوچههای همسایه تان آگاه باشید، آنگاه میدانید که چند نفر تعویذ نویس در دور و بر شما، در خانه هایشان فعالیت دارند.
با اطمینان میتوان گفت که حداقل یکهزار سید محترم بصورت «نیمه وقت» و «تمام وقت» در دشت برچی در بیزنس تعویذ نویسی فعال هستند.
۱۶. بیزنس های میلیونی
در بیشتر شهرهای بزرگ امریکا مشکلی اجتماعی وجود دارد که به آن جنتریفیکیشن Gentrification گفته میشود.
چون معادل دقیق آن در زبان فارسی نیست نیاز است که توضیح داده شود. جنتریفیکیشن یعنی اینکه یک محله فقیر نشین به صورت ناگهانی شاهد ساخت و ساز و کوچیدن آدمهای طبقه متوسط و پولدار در آنجا باشد.
بصورت تاریخی، در مناطق نزدیکِ مرکز شهر(downtown) سیاه پوستان زندگی میکردند و سفید پوستان ترجیح میدادند که در مرکز شهر کار، اما در حومه های شهر suburbs زندگی کنند. بنا، مناطق نزدیکِ شهر فقیرنشین و محل زندگی سیاه پوستان بود. اما، نسل جدید در امریکا علاقهمند یک ساعت رانندگی تا رسیدن به کار نیستند و ترجیح میدهند که در نزدیکی شهر زندگی کنند. بنا ما شاهد اتفاق افتادن جنتریفیکیشن در اغلب شهرهای بزرگ امریکا هستیم.
تعریف عملی جنتریفیکیشن اینست که سفید پوستان مناطق سیاه پوستان را اشغال میکنند، بافت اجتماعی آنجا را تغییر میدهند و موجب کوچ اجباری سیاهان میشوند.
البته که تمام این کارها با زور پول انجام میشوند، نه با خشونت.
چگونه چنین میشود:
سفید پوستان میآیند و خانه های سیاه پوستان را می خرند، سپس آنها را ویران می کنند و بجای آن خانههای لوکس و قیمتی میسازند. طبیعی است که اغلب سیاه پوستان توان خریدن مجدد خانه های جدید و لوکس را ندارند و به ناچار در دوردستها میروند و اغلب کرایه نشین میشوند.
با ساخته شدن خانه های قیمتی در یک منطقه، مالیات تمام خانه های نزدیک به آن بخاطر ارزش زمین آن، بالا میرود و تعدادی دیگری از سیاه پوستان دیگر قادر نیستند که آن مالیات سنگین را بپردازند و ناچار خانه هایشان را می فروشند و همسایگی شانرا ترک میکنند.
متاسفانه جنتریفیکیشن بصورت آرام و خزنده در بسیاری از شهرهای امریکا، اغلب طی ده-بیست سال اتفاق میافتد و اشغال طبقاتی، که در آمریکا بیشتر نژادی است چونکه سفیدها اغلب پولدار و سیاه پوستان اغلب فقیر هستند، اتفاق میافتد.
به همین خاطر، در بعضی از همسایگیها خود مردم مقاومت میکنند و از همان آغاز اجازه نمیدهند که بیزنس های سفید پوست ریشه بگیرند. زیرا آن بیزنس ها میتوانند مقدمهای اشغال آن همسایگی باشد.
اگر به افغانستان امروز هم نگاه کنیم شباهت هایی مییابیم. مدرسه آیت الله واعظ، تکیه خانه عمومی، زیارت سخی و غیره در کابل، و زیارت سید مرتضی در هرات بیزنسهای یک گروه خاص در متن مناطق هزارهنشین استند. در هرات یک شیعهای هراتی و یک سید اهل دایکندی مدیریت زیارت سید مرتضی را به عهده دارند. در کابل زیارت سخی که یک بیزنس چند میلیون دالری است، حتا نگهبانان آن غیرهزاره هستند. بعید است کدام هزاره نقشی در مدیریت و کنترل درآمد آن داشته باشد.
وقتی شما چشمان تانرا از مذهب بشویید، متوجه میشوید که صاحبان تمام آن بیزنس ها غیرهزاره هستند؛ بینیهای بلند و رنگهای تیره دارند، اما مشتریان همه هزاره و به قول صاحبان آن بیزنس ها، «قلفک چپات» هستند.
۱۷. احتمال جدایی کامل و خشونت
در چند صد سال گذشته، خانوادههای متفاوتِ عرب که تعدادی کمی آن شاید اولادهای پیامبر باشند، با نام سادات به هزارستان آمدند و هزارهها با آغوش باز از آنان استقبال نمودند.
«سادات» تا آنجا با هزارهها ماندند که هزارهها خمس میدادند و به سیادت و برتری آنان باور داشتند.
ظاهراً عادت تاریخی «سادات» اجازه نمیدهد که با هزارهها برابر و همسان باشند.
از قراین چنین بر میآید که اکثریت سادات از هزارهها ناامید و دلسرد شده اند و به جدایی کامل فکر میکنند. آنعده از سادات که در کمیونیتی های بزرگ و در کنار هم، در مناطقی شبیه دره سنگلاخ، لولنج، ششپر و یکاولنگ زندگی میکنند، احتمالا کاملا از هزارهها میبُرند، بیگانه و صرفا همسایهای هزاهها خواهند بود. اما، ساداتی که در متن قریهجات هزارهنشین زندگی میکنند شاید کاملا بیگانه نشوند.
متاسفانه این احتمال نیز وجود دارد که تعدادی از سادات از بیداری و برابری خواهی هزارهها عقده و کینه به دل بگیرند و زمینه ساز تنشهای اجتماعی نیز شوند. کما اینکه تا همین حالا هم شاهد اتفاقاتی بودهایم.
دو نمونه:
۱. پس از سقوط غرب کابل، تعدادی از سادات یک پوستهای نظامی در منطقه «اوجی» در بهسود ایجاد نموده بودند و برای چند سال مسافرین هزاره را اذیت و آزار میکردند.
۲. همین حالا، تعدادی از ساداتِ ششپر در کویتهای پاکستان، در بین هزارهها و در متن مناطق هزارهنشین زورگویی و قلدری میکنند.
پایانی
۱۸. بحث نژاد بحث قدرت است
کسانی که علاقهمند بحثهای عمیق نژادی-ژنتیکی هستند لطفاً به این مصاحبه گوش دهند. آنجلا ساینی نویسنده کتاب «آدم برتر, بازگشت ساینس نژادی» Superior, the return of race science است. آنجلا ساینی میگوید در بیولوژی چیزی بعنوان ژن آدم سفید پوست، سیاه پوست و غیره وجود ندارد. نژاد بیشتر یک ساختار اجتماعی است. به باور او ۹۵ درصدِ تفاوت انسانها تفاوت فردی نسبت به یکدیگر است. و تنها ۵ درصد تفاوت، تفاوت گروهی است. تفاوت یک گروه نژادی نسبت به دیگری. آنجلا ساینی علاوه میکند که «سایسنس نژادی» در دوره روشنگری آغاز شد و متاسفانه تا امروز ادامه دارد.
به باور او بحث نژاد در واقع بحث قدرت و سلطه است. یونانیها، مصریها و تمام تمدنهای گذشته آدمها را به دلایل سیاسی طبقه بندی میکردند تا استفاده شان را توجیه کنند. مساله نژاد برای توجیه بردهداری و قتلعام استفاده میشد. آنها توجیه میکردند که استفاده از بردهها به این دلیل صحیح است که بردهها از لحاظ نژادی و طبیعی پست و پایین Inferior هستند.
اگر نظرات آنجلا ساینی را در کانتکست افغانستان امروز بخوانیم متوجه میشویم که بعضی گروههای اجتماعی تیوری برتری نژادی را با پوشش دین عملا اجرا و استفاده میکنند.
بعنوان مثال، کنیزان زهرا فرخنده نادری در اعماق ذهنشان پذیرفته اند که هم از لحاظ اجتماعی و هم از لحاظ طبیعی و در خلقت نسبت به زهرا نادری پایین و پست هستند. و متقابلاً زهرا نادری باور دارد که او از لحاظ طبیعی و در خلقت بهتر است و استفاده از کسانی که از نظر او پست و درجه دوم هستند کاملا موجه و طبیعی است.
یک نمونه دیگر کتاب «زندگینامهٔ فاطمه زهرا صدیقه کبرا» به قلم آیت الله عبدالحسین دستغیب است. آنجا آنچنان از برتری نژادی، خونی، طبیعی و ماورای طبیعی بزرگان دین سخن گفته میشود تا زمینهای سلطه دینی، اجتماعی واقتصادی یک گروه خاص موجه، مطلق و طبیعی جلوه نماید. کسی که برتر است آب دهان و آب وضوی او برای پستها شفابخش است. و آدمهای پست و درجه دوم در خلقت ملزم به احترام، خدمت و تامین امکانات معیشتی آدمهای برتر هستند.
شنیدن این مصاحبه و خواندن این کتاب پیشنهاد میشود.
این مصاحبه به تاریخ ششم جون سال ۲۰۱۹ میلادی از رادیوی ملی آمریکا NPR پخش شده است.