جهانی سازی هویت جعلی خاندان نادری
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در زمان جنگ افغان و انگلیس و در جریان حاکمیت استبدادی عبدالرحمن خان که بریتانیای کبیر بر کل منطقه حاکمیت داشت و عبدالرحمن نیز جزء از نوکران و فرمانپذیران حاکمیت انگلیس بود، جاسوسان با تجربه و نظامی بریتانیایی پس از سالها سفر به مناطق مرکزی افغانستان و آموختن زبان فارسی و کشف اطلاعات درست از وضعیت فرهنگی- قبیلوی مناطق هزاره و شیعه نشین افغانستان با پوشش جعلی سادات به روستاهای مناطق مرکزی و صفحات شمال اعزام میشدند تا در صورت اطاعت ناپذیری مردم عادی و میران هزاره از فرمان امیر عبدالرحمن و تطبیق پروژهی استعماری انگلیس، آن هارا به اطاعت واداشته و مهمتر از همه در تغییر روحیهی انقلابی و فرهنگی شان اقدام کنند. این جاسوسان نظامی و با تجربه که آموزشهای مذهبی شیعه را نیز فراگرفته بودند و باخواندن کتابهای خیام و مولوی و بیدل طبع شاعرانه نیز پیدا کرده بودند، به محض ورود به مناطق هزاره و شیعه نشین خودرا خلف صالح امام حسین و میراثدار نبی کریم معرفی کردند و با قرائت حدیث و خوانش چند شعری از بزرگان فارسی، مسند و جایگاه سیادت شان بر مردم خوشباور، سادهدل و میران کمسواد را تحکیم کردند. سیدهای انگلیسی الاصل نه تنها کار استخباراتی در محلهای زیر پوشش شان را انجام میدادند که با تبلیغ پر طمطراق از مذهب شیعه، حقانیت باورهای هزاره بر خاندان علی و اهل بیت، ترویج خرافات مذهبی بین مردم و سر انجام تثبیت حقانیت و سیادت و باداری خودشان بر مردم و میران هزاره را نیز افزایش میدادند. با توجه به تاریخدانی و تبحرشان از تاریخ اسلام برای خودشان شجرهای ساخته بودند که سلف شان به امام علی میرسید. آنان در پوشش این حقانیت و سیادت جعلی، هم جلو شورش یا تمرد از حکومت عبدالرحمن را میگرفتند و هم پروژهی " تفرقه بینداز و حکومت کن" خودشانرا عملی می کردند. هویت جعلی که حتا تا امروز در رگ رگ مناطق هزاره نشین لانه دارند و در هر شرایط و تابعی هر وضعیتی جامه بدل میکنند و در هر شرایطی به نفع هدفهای شوم شان بهرهبرداری میکنند.
با توجه براین مقدمه و تذکری بر هویت جعلی جاسوسان انگلیس و سیادت آن بر هزارهها، خاندان سید کیان که حالا به نام خاندان نادری زبانزد مردم شدهاند، سالهای متمادی و به ویژه پس از درگذشت سید نادر شاه کیانی، با نمایش شخصیت برازنده و برجستهی فرهنگی- عرفانی دقیق با همان فورمول انگلیسها در پی تثبیت جایگاه تقدسی میان هزارههای اسماعیلی بوده و هستند. این خاندان سالهاست که در درون مذهب اسماعیلی با استفاده از نام رهبر مذهبی، نمایندهی امام و مقام داعی براین مذهب، نقش بازی میکنند و در بازیهای فرا مذهبی با ساختن مرکزهای علمی و فرهنگی- در حالی که هم از علم و هم از فرهنگ تهی اند- بر جنایتها و قلدوریهای سیاسی و اجتماعی شان پرده میاندازند. در این مطلب نگاه گذرا بر هویت فرهنگی ( هویت جعلی) این خاندان در درازنای تاریخ سه یا چهار دههی اخیر میاندزایم:
در دههی هفتاد و تصدی این خاندان بر ولایت بغلان و فرقهی 80 ، سید منصور نادری و فرزندانش که با استفاده از نام مذهب به آب و نانی رسیده بودند، قدرت را خاندانی در چنبره گرفتند و در پی اعتراضها و حقطلبیهای مبازران، روشنفکران و نخبهگان اسماعیلی، این خاندان و ترورگران حرفوی شان اقدام به نابودی آنها کردند. مشت نمونهی خروار؛ شخصیتهای مثل سید احمد برخوردار و یا ابراهیم آرزو که استاد دانشگاه کابل، کارمند ارشد وزارت داخله و از خادمان مردم بغلان بودند، در کابل توسط عمال این خاندان ترور شدند. تورن نورمحمد شیبری که کادر برجستهی نظامی و از روشنفکران و چیزفهمهای مردم شیبر و بنیانگذار ریاست شیبر به رهبری اسماعیلیان در بامیان بود، در آغازین روزهای روشنگری برای مردم شبر، توسط بازمحمد مزاری( بازک مزاری) یکی از قاتلهای حرفوی وی در حین وظیفه و بازدید از روستاها در شبر ترور شد. این ترورها تیغ این جلاد را برهانتر کرده تا حدی که مریدان و حامیانش در هر دعایی به برهانی تیغ او و نابودی مخالفانش آمین میگویند. جنایتها، قتلهای زنجیرهیی، بردهداری و تجاوز بر زنان موردهای آشکاری هستند که در طول سولها اقتدار این خاندان از کسی پنهان نمانده است. سید منصور و برادران و فرزندانش برای اعتباردهی هرچه بیشتر به خود و خانواده، در زمان اقتدارش در بغلان به تاسیس کانون فرهنگی به نام ناصر خسرو دست زد ولی در آن کانون هرگز کار فرهنگی و پسندیدهای به نام آن شاعر و فیلسوف نشد، بلکه بیشتر به اعتباردهی و هویت سازی پدرش سیدنادرشاه کیانی و تبلیغ قدرت و شهرت خودش پرداخت.
پس از سقوط حاکمیت اول طالبان و ایجاد فضای دموکراسی در افغانستان، سیدمنصور و خانوادهاش که با دست خالی و بیهمهچیز از تبعید برگشته بودند، در پی استمرار قدرت و سلطهی مجدد شان میان مردم هزارهی اسماعیلی شدند. در حالیکه ادارههای جماعتی و امامتی شهزاده کریم آقاخان به صورت رسمی فعال و شخص کریم آقاخان طی نامهای از سید منصور نادری و خوانوادهاش خواست تا دیگر اجازه دهند ساختار تازه ایجاد شده کارش را بکنند اما از همان نخست این سیدمنصور نادری و خانوادهاش بودند که با ادارههای مولانا حاضرامام مخالفت کردند. جماعتخانه که یک رکن اساسی مذهبی اسماعیلیه است و توسط ادارههای یادشده ایجاد میشد، سید منصور و عمال افراطی شان مانع میشدند.تا حدی که شخصی به نام رئیس نظرعلی خان در نیکپی را که حامی و بانی جماعتخانه در روستاهای بغلان بود ترور کرد. تاسیس و بنای جماعتخانه در کابل و در بامیان نیز همواره با ممانعت و مخالفت این خاندان مواجه بوده و در طول بیست و سه سال اخیر، درد سر بزرگ برای دفاتر جماعتی در افغانستان بوده است. جعل سازی هویت برای این خاندان و تامین هویت قدسی برای خودشان از تاسیس مجدد کانون فرهنگی در کابل و ساختن قرآن بزرگ دنیا درآن نهاد توسط پول گردآوری شدهی تاجران این جماعت و تاسیس دارالعلوم اسلامی به نام خودش شروع میشود که ضدیت سید منصور با ادارههای امامتی و نمایش چهرهی مثبت برای دیگران از خود و خاندانش را باز گو میکند. این دو نهاد خاندان نادری از بدو تاسیس تا کنون نه تنها که به درد مردم اسماعیلی دوا شده بلکه مار بین آستین جماعت بوده است. هم کانون فرهنگی و هم دارالعلوم اسلامی سیدمنصور نادری، در طول این سالها لانهی جاسوسی و استخباراتی برای ولایت قفیه ایران بوده و از این مجرا پولهای هنگفتی به جیب سیدمنصور نادری واریز میشود. مسئول کانون فرهنگی هم یکی از جاسوسان ایران است و مسئول دارالعلوم او نیز یک آخوند ایران چلیده، با مذهب اثناعشری است. آخوندی که فقط تبلیغ برای ایران میکند و همواره امامت شهزادهکریم آقاخان را به صورت آشکارا نفی میکند در حالیکه خاندان نادری و مریدانش در هر کجایی این دو نهاد را یک افتخار و یک شهکار برای دین و برای مذهب تبلیغ میکنند. از برکت این کانون و نهاد اسلامی خاندان نادری، اکنون خیلی از ساکنان اسماعیلی نشین بامیان و کابل و بغلان و سمنگان و پروان نه تنها که از هویت و تعلیمات مذهبی خویش به دور مانده و ذهنیت مخالف با ادارههای امامتی پیدا کرده اند، بلکه شدیدا متاثر از نگرش افراطیت سلفیگری و طالبانی نیز بوده اند. دردی که شاید مداوای آن یک نسل دیگر نیز قربانی آن شود . نهادهای فرهنگی- مذهبی مربوط خاندان نادری در طول تاریخ فقط یک پوشش بوده اند تا نهادی به واقعیت کلمه « فرهنگی – مذهبی». آنان با این هویت جعلی، سالها ترور کرده اند، از هزارههای اسماعیلی داخل و خارج، سالانه میلیونها دالر پول واجبات حاصل کرده اند، مردم را فروخته اند و با ابزار مذهب و فرهنگ دوکانداری کرده اند.
از برکت این خاندان آسایش بین القومی و فامیلی مردم جماعت در کابل که چند سالیست برچیده شده و برادر دشمن خونی برادر شدهاند و آنانیکه اقبال یار شان بوده کوچه بدل کرده و به کانادا رفته اند تا چند صباحی را دور از رنج و مصیبت و تهدید بگذرانند اما با تسلط دوبارهی طالبان در کشور که اسماعیلیهای ساکن کشور، پولی برای پرداخت به این خاندان ندارند و دوکان سیاسی پسران سیدکیان در کابل از رونق مانده اند، آنان در صدد آنند تا عرابهی ننگین شانرا بر جادههای کانادا امتحان کنند و هویت جعلی شانرا جهانی سازند. اینبار در پوشش« انجمن فرهنگی و اجتماعی» به نام سیدنادرشاه کیانی.. گشایش این انجمن، آن مار زهرآگین قدیمیست که دوباره سد راه مردم بیچارهی اسماعیلی خواهد شد و به جای فعالیت فرهنگی، زهر نفاق و انشقاق میان مردم و جماعت اسماعیلی افغانستانی ساکن کانادا خواهد پاشید تا نسل جوان جماعت که در آنجا بزرگ شده اند، نیز نتوانند از دام این خانواده در امان بمانند. آزاده فکر کنند، مستقل زندگی کنند و به دور از ترس و نفاق باشند.
برای تخلیص مطلب باید نوشت که کار خاندان نادری هرگز اجتماعی و فرهنگی نبوده و نیست. حرفهی سی سالهی آنان ترور است و تهدید و تطمیع و مخالفت با اساسنامهی اسماعیلی و دورنمای کار مولانا حاضر امام. اگر مخالف با اساسنامهی اسماعیلی نیست؛ در کجای اساسنامهی اسماعیلی لقبهای « وزیر اعظم حاضر امام» یا « وزیر مختار حاضر امام» درج است؟ اگر آموزش مذهبی خاندان نادری، در پرتو مذهب است؛ حاضرامام در کدام گوشهی دنیا دارالعلوم تاسیس کرده و متن افراطی سلفی، ولایت فقیه و طالبانی را تدریس میکند؟ مردم باید اینبار به خود بیایند. گردهم آمدن و استقبال از یک جریان خیانتپیشه، تروریستپرور و جعلکار که اکثریت خانوادهی کانادا نشین اسماعیلی کشور، از آن فرارکرده و چند سالیست در امن هستند، در نفس خود جفا به فرزندان شان است. نسلی که دیگر حق دارند، در پرتو اصول اسماعیلی و هدایتهای مستقیم امام زمان شان و دور از حب و بغض بزرگ شوند. نسلی که حق دارند مثل بخشی از همنسل افغانستانیاش از تعلیمات مذهبی و آزادی انسانی به دور نمانند. دختران و پسرانی که حق شان است تصمیم سرنوشت شان را خود بگیرند و هیچ هویتی جعلی وخودساختهای حاکم شان نباشند. جوانانی که حق طبیعی شان است تا دیگر از ترور نهراسند و دخترانی که حق دارند دیگر از کابوس تجاوز به راحتی بخوابند. حال آنکه این حقوق در کشور بومی شان و از همنسل افغانستانی شان سالهاست گرفته شده. تاکید بر هویت هزاره که هویت قومی شان است، در کشور بومی و در زیر ستم خاندان نادری یک جرم است، حق مسلم هر هزارهی اسماعیلی کانادا نشین است، تا از آن مستفید شوند.
مردم باید بدانند که پوشش« انجمن فرهنگی و اجتماعی» به نام سیدنادرشاه کیانی، اینبار یک دام بزرگ و خطرناک برای مردم است که توسط این خاندان طرح ریزی شده است. با این هویت اینبار میخواهند پول واجبات مردم را بیشتر از پیش به حسابهای شان بریزند. از آزادیهای فردی و اجتماعی مردم در پوشش تعلیمات مذهبی جلوگیری کنند و تا حد امکان نسلهای آینده را نیز درگیر منازعات خانوادهگی کرده و زیر چنبرهی تمامیتخواهی « تفرقه بینداز و حکومت کن» خود شان نگه بداند. حال آنکه این انجمن و پشتوانهی فکری این نهاد نه سازگاری با تفکر جهان مدرن دارد و نه نسل جدید نیازی به آن دارد. نسلی که با « هوش مصنوعی» سر و کار دارند، معجزههای سیدنادرشاه کیانی و آثار عاری از اندیشه و تفکر او دردی را دوا نخواهد کرد.
مطالب مرتبط
-
مافیای خانوادگی نادری ها؛ زالویی که خون جامعه ی اسماعیلی را می مکد!
-
بخشی از جنایات سید منصور نادری در نامه سرگشاده به اشرف غنی احمدزی
-
مشت نمونه خروار، 64 مورد از جنایات خاندان سید منصور نادری!
-
ادامه جنایات و دسایس مافیای خانوادگی نادری
-
جنایات و تحمیق از سید نادرشاه الحسینی تا سید منصور نادری و قلمبدستان موزه پاک
-
بخشی از جنایات مافیای نادری ها در سمنگان
-
روزگار هزاره های اوکراین
-
عصر بی خردی نادری ها