طالبان، ملاعمر و اسماعیل یون!
پاسخ به پیامی در سخنگاه کابل پرس
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
به جناب انجنیرساپی:
خدمت جناب انجنیرساپی عرض سلام وادب دارم. وبعد، می خواهم نکاتی را خدمت ایشان توضیح نمایم:
1- ازابرازنظرشان اظهارسپاس میدارم. ای کاش که تمام روشنفکران وقلم بدستان هموطن ما باخون سردی وچنن روش وشیوه ی منطقی به نقد وبررسی دیدگاه دیگران بپردازند. امیدکه تمام روشنفکران وتعلیم یافتگان افغانستان متعلق به هرگروه سیاسی ومذهبی وقومی روزی دارای این سعه ی صدر، همدیگر پذیری، واقع نگری وعدالت پسندی شوند.
2- آرزو مندم با استفاده از"شناخت شخصی و آشنایی" که خودگفته اند با اسماعیل یون دارند ودرضمن به شجاعت نامبرده درمورد"اظهاراعتقادات وباورهایش بدون ترس وهراس درهرمکانی"تأکید می نمایند، اورا متوجه این اشتباه شان بدارند که تنظیم جمعیت و حتی آن جریان وگروه سیاسی را که او ستمی ها می خواند هیچگاه از تجزیه ی افغانستان در هیچ اسناد وموضع گیری حزبی و گروهی خود صحبت نکرده اند. وقتی فردی به عنوان یک نویسنده وتحلیلگر آن هم از مسند علمی چون استاد پوهنتون صحبت می کند و چیزی می نویسد باید معیار های علمی ومنطقی را رعایت کند. کنگره ی ملی به رهبری پدرام که از بازماندگان افکار و اندیشه های محفل انتظار و سپس سازا است که آنرا یون ستمی ها می خواند، تنها سیستم فدرالی را برای افغانستان مطرح کرده اند که فدرالی خواهی به معنی تجزیه طلبی نیست. هر آدمی که الفبای سیاست را خوانده باشد و خود را فعال سیاسی و اجتماعی درقرن 21 بداند این مطلب را میداند. و اما جمعیت اسلامی هیچگاه حرفی از سیستم فدرالی درافغانستان به میان نیاورده است، چه رسد به تجزیه طلبی. جمعیت اسلامی که درگذشته من یکی از اعضای آن بودم یکی از تنظیم های اسلامی و جهادی است که به شدت جانبدارحفظ افغانستان واحد و دارای حاکمیت و تمامیت ارضی میباشد. احمدشاه مسعود از یک حکومت مرکزی قوی درافغانستان جانبداری می کرد. وقتی مارشال فهیم جانشین مسعود در سال 2001 پس از حمله 11 سپتمبر و پس از اجلاس شانکهای با پوتین وچند وزیر روسیه دیدار داشت، روس هادر تفاهم با امریکایی ها ازاو خواستند که درشمال یک حکومت تشکیل شود و ما از آن حمایت می کنیم. آن وقت امریکایی ها فکر می کردند که حکومت طالبان اگر به زودی سقوط نکند با تقویت حکومتی که از مخالفین آنها درشمال تشکیل می شود، زمینه برای سقوط حکومت طالبان درجنوب آهسته آهسته آماده شود. امریکایی ها از روس ها درهمان وقت خواسته بودندکه درمقابله با طالبان والقاعده با آنها همکاری کنند. روس ها درواقع درهمسویی با این تمایل امریکایی ها چنین موضوعی را بافهیم مطرح کردند. اما فهیم در همان مجلس از روی گلدان یک سنگریزه را برداشت وبه وزیران روسیه گفت: این سنگریزه را در پنجشیر زمردمی گویند وبسیار قیمت است. در دشتهای پکتیا و هلمند آنرا تیگه می گویند که قیمتی ندارد. امابرای من آن تیگه واین زمرد ارزش مساوی دارد. من درکابل تولد شده ام ودرمقابل فکر تجزیه افغانستان هم حساسیت دارم. این نمونه ای از موقف کسانی است که یون آنها را تجزیه طلب می گوید.
3- توجه به این نکته مهم است که چه وقت فکر تجزیه طلبی در یک کشور ایجاد می شود؟ چه مؤلفه هایی موجب تجزیه وتجزیه طلبی می شوند؟ اگر پاسخ این پرسش را درمورد تجزیه طلبی درافغانستان جویا شویم، درگام نخست کسانی موجب تبارز افکار تجزیه طلبی می شوند که به جای داشتن اندیشه های عدالت خواهی وبرابری اجتماعی دارای دیدگاه وسیاست تبعیض گرایانه ی قومی وزبانی باشند. وجود ستم ملی و اِعمال تبعیض قومی و زبانی و بی عدالتی اجتماعی درافغانستان ازسوی عناصر وگروه های قوم گرا، تمامیت خواه، مستبد ومتعصب خاصتاًکه درکرسی حاکمیت قرار داشته باشند موجب بروز جریانهای جدایی خواه وتجزیه طلب می گردد. درواقع عوامل تجزیه طلب درافغانستان افراد وگروه های قوم گرا وفاشیست هستند که زمینه را برای ایجاد اندیشه های تجزیه طلبی جبراًمساعد می کنند.
4- برداشت از نوشته ی من درعنوان اسماعیل یون وآیدئولوژی طالبان که تنها طالبان را یک گروه قومی خوانده ام ونه مذهبی، نادرست است. درقومی بودن گروه طالبان شکی وجودندارد. آنها گروه مذهبی بر مبنای برداشت خود از مذهب نیزهستند. اما آنها تصورات خودرا درمورد مذهب که بیشتر متأثر از افکار وفرهنگ قبیله ای است به عنوان احکام وباورهای دینی ومذهبی ارائه می کنند. بسیاری از عملکرد آنها، افکار ودیدگاه های آنها با اسلام، تعالیم و احکام اسلامی سازگاری ندارد. ازاین رو طالبان را نمی توان معرف ونماینده ی افکار و واحکام اسلام خواند و آنهارا یک گروه اسلامی و مذهبی دانست. اگر چنین باشد آن گروه های اسلامی که با طالبان مخالف اند و آن علمای دینی که حتی درمعارف دینی بیشتر ازآنها عالم هستند ودرمخالفت با طالبان قراردارند آیامسلمان نیستند؟
وقتی شما این پرسش را مطرح می کنید که"چه عامل می تواند به یک بم گذار انتحاری غیرازدین این روحیه را بدهد که وی یک جنتی است وعمل انتحاری نه بلکه استشهادی است"؟ این پرسش نیز مطرح است که چرا این دین افراد دیگری را از میان سایر جوامع قومی افغانستان وحتی درمیان سایر گروه های اسلامی به انتحار نمی کشاند که تنها انگیزه های دینی و اسلامی، بچه های طالبان پشتون را بسوی انتحار میبرد؟ این را درچه باید سراغ کرد، دردین یا دربستر فرهنگی جامعه ی قبیله یی و سنتی که دین را با عنعنات ورواج های قبیله یی آمیخته اند و دیدگاه ها وتصورات خودرا که متأثر از این سنت ها و رواج ها است به عنوان دین وشریعت ارائه می کنند.
5- جناب انجنیرساپی می نویسند:"اندیشمندادعادارند که طالبان با وجود تشکیلات تک قومی بازهم نمایندگی ازقوم پشتون کرده نمی توانند. پس نماینده پشتون کی است؟ کرزی؟ بازماندگان خاندان شاهی امانی ونادری؟ پس کی؟ دراین جا بازسخنان یون چربی می کندکه می گوید............"
اسماعیل یون هم در نوشته ی خود درسایت بینوا می گوید که طالبان را از یکطرف گروه قومی متعلق به پشتونها گفتن واز سوی دیگر آنها را نماینده ی پشتونها تلقی نکردن یک ادعای متناقض است که نظر اخیر ادعای نخست را بصورت منطقی تردید می کند.
خدمت انجنیرصاحب ساپی عرض شود که من در نوشته ی خود به صراحت گفته ام که:"بین قومی بودن گروه طالبان و نمایندگی آنها از قوم پشتون تفاوت عمده وجوددارد. عملکرد طالبان گویای قومی بودن این گروه وتعصب وتبعیض آنها برمبنای قومیت است، اما آنها را نمیتوان نماینده قوم پشتون درافغانستان به حساب آورد."
در کجای این نوشته تناقض وجوددارد؟ وقتی حزب نازی آلمان به رهبری هیتلر افکار فاشیستی و برتری جویانه ی نژادی داشتند وبرمبنای این افکار آتش جنگ دوم جهانی را شعله ورساختند که درنتیجه آن بیست ملیون انسان کشته شد، آیا هیتلر وحزب نازی نماینده ی جرمن ها وکشور جرمنی بودند؟ اگر گفته شود که حزب هیتلر و حزب او یک گروه فاشیستی و نژاد پرست بودند که برمبنای افکارفاشیستی برتری خواهانه درصدد حاکمیت قوم جرمن وملت جرمن در اروپا ودرجهان برآمدند، اما آنها نماینده ی مردم جرمنی و ملت جرمنی نبودند و ازمنافع ومصالح جرمن ها حمایت و نمایندگی نمی کردند، آیا یک گپ وادعای متناقض وغیر منطقی است؟ کشور ودولت آلمان پس ازشکست هیتلر ونازی ها به جای آنکه آنها را نمایندگان ملت جرمن بدانند به محاکمه حاکمان نازی پرداختند. امروز اکثریت آلمانها از هیتلر و نازیها اظهار برائت می کنند و آنها را که هرچند جرمن و آلمانی بودند نمایندگان کشور ومردم جرمن نمی دانند. ودراین موضوع هیچ تناقضی وجودندارد.
بلی! طالبان یک گروه قومی و یا دارای افکار قوم گرایانه وفاشیستی هستند که قتل عام ها وزمین سوزی های شان درشمالی و شمال افغانستان بیانگر این ویژگی آنها است. اما آنها نماینده ی قوم پشتون نیستند. به خاطر اینکه تمام پشتونها طالب نیستند وافکار طالبانی ندارند. ازهمین سبب من می گویم که روشنفکر و تعلیم یافته ی پشتون کشور نباید ازطالبان با انگیزه ی پشتون بودن درحمایت از آنها قرار بگیرد و آنهارا "افغان پچیانو" بخواند که از دین وخاک وطن حمایت می کنند. اگر حمایت ازخاک وطن دربرابر نفوذ وحضور خارجی توجیه می شود، حضور آن همه خارجی عرب وعجم که ازهمان آغاز با طالبان همراه بودند و درکشتار مردم وزمین سوزی ها سهیم بودند به چه معنی و مفهومی می تواند باشد؟ وباز اگر طالبان "افغان پچیان" هستند که جنگ شان مقاومت اعتقادی وارزشی درحمایت از دین وخاک وطن علیه خارجی های امریکایی وغربی است، این همه افغان بچیان دیگر که درمسند اقتدار از رئیس جمهور تا وزیر وکیل نشسته اند بچه های افغان نیستند؟
نکته ی را دراخیر می خواهم بگویم مرور به تشکیلات جمعیت اسلامی است. من همیشه تشکیلات تنظیم جمعیت را مرور کرده ام. نیم آن تشکیلات را درتمام سالهای جهاد افراد متعلق به پشتونها د اشتند. وقتی درسال 1366 تا 1370 من درکمتیه تعلیم وتربیه جمعیت کار میکردم، نودو هفت درصد کارمندان دفترمرکزی آنرا پشتونها تشکیل میدادند. نیمی از شورای اجرایی جمعیت درپشاور پشتون بودند. صدراعظم ها و نیمی از وزیران دوران حکومت رهبر جمعیت درکابل پشتون بودند.
با سلام مجدد- اندیشمند
آیا جنبش طالبان جنبش قومی است یا مذهبی!
نويسنده: انجنیر ساپی (در بخش سخنگاه کابل پرس?)
محمداکرام اندیشمند یکی ازنویسنده گان نسبتا باسواد کشورما که سابق یکی ازفعالان سیاسی تنظیم جمعیت اسلامی بود مقاله ای را انتشار داد که درآن خشم وعضب خویش را بالای اسماعیل یون ریخت. و اورا بمثابه یک تیوری پرداز خشونت وتقدیس کننده وحشت قلمداد کرد البته این دوصفت را تنها اکرام اندیشمند قایل نشده بلکه ازخلال مقالات مختلف در مورد یون درسایتهای انترنتی چنین برداشت کلی شده است .
به تعقیب این مقاله یکتعداد پیامگذاران نیز برحسب رغبات وتمایلات روحی وروانی خویش یون را نویسنده کتاب دوهمه سقاوی معرفی کردند که درین باره بنده نمیتوانم بصراحت حکم صادر کنم که آیا سمسور افغان همین آقای یون است یانه.. اما نظر به شناخت شخصی ایکه من از آقای یون دارم یون کسی نیست که در اظهار اعتقادات وباورهایش ازکسی ترس وهراس داشته باشد وی همیشه هرجا ودرهرمکان که باشد عقیدهء خویش را ابراز میکند ولی بهرحال بازهم بنده درین مورد باوجود شناخت شخصی وآشنائی نمیتوانم صد در صد حکم کنم که نویسنده کتاب دوهمه سقوی کیست؟ این را گذشت زمان ثابت خواهدساخت. واما دربارهء طالبان نظرات آقای یون بیشتر به حقیقت نزدیک است تا نوشته منتقدان وی. زیرا یون ادعامیکند که طالبان یک جنبش مذهبی است اینکه برداشت طالبان ازمذهب چی است مربوط خود آنهاست شاید خوب باشد وشاید هم بد اما جنگ طالبان دربرابر امریکا ومتحدین غربی اش درکشور، جنگ برسرارزشهاست نه جنگ قدرت جنگ ایکه آبشخور آن آموزه های دینی وعنصر دفاع از خاک و طن میباشد. شاید برادرانیکه به زبان پشتو بلد نباشند ازگفته های آقای یون تعبیرغلط کرده باشند. آقای عطاخیل نیزدرترجمه مطالب یون درکابل پرس مرتکب اشتاهاتی شده است که شاید عمدی باشد یااینکه نخواسته است تمام مطالب یون را ترجمه کند اما درحقیقت سخنان یون میتواند بیشتر جامعه شناساته تر باشد تا سخنان جنرال بریالی. جنرال بریالی فقط همان ادعای کلاسیک خویش را دارد که طالبان جنبش قبیلوی است وهیچ ارتباط به دین ندارد. دین آمیزه است از عقو گذشت وترحم وغیره اما طالبان جز یک لشکرخانه ویران کن چیزی دیگری نیست
این ادعای آقای بریالی به هیچ صورت نزد آنانیکه قضایا را به شکل اکادمیک آن بررسی میکنند نمیتواند خیلی وزین باشد.
زیرا ترویج واژه قبیله وقبییله سالار وغیره حاصل کارهای اشخاص مانند بشیر بغلانی و لطیف پدرام است که متعاقب آن اعضای جمعیت ویکتعداد نویسنده گان مانند خواجه بشیر انصاری آن را وام گرفتند. ازنظر تاریخی این اصطلاحات وواژه ها دربین حلقات روشنفکری افغانی برای اولین بار توسط بازمانده های سازمان سازا به کار گرفته شد و ازآنطریق به رسانه ای سمتعی وبصری وانترنتی راه یافت. بعد آقای انصاری نیز به آن رنگ ولعاب دینی داد وجوامع قبییلوی مثل افغانستان وبعضی ازکشورها افریقائی را به جوامع جاهلی ماقبل اسلام تشبیه کرد.
آقای انصاری دلایل خاص خود را درین مورد دارد که تااندازه میتواند موجه باشد
ولی یک چیز را باید بدانیم که برداشت از بعضی آیات قرآن ویا یک سلسله رویداد های تاریخی نمیتواند صد در صد درست باشد این نوع برداشتها درطول تاریخ اسلام توسط بسا علمای مذاهب مختلف مانند معتزله واشاعره وغیره از بسیاری آیات قرآن شده است.
بهرترتبیب سخن را به درازا نباید بکشانیم هدف این است که آیا طالبان یک حرکت دینی محض است ویا قومی ویا سیاسی.
اگر این جنبش را حرکت محض دینی ندانیم پیش موجودیت صدها گروه قومی دیگر را که در سازما ن القاعد منسجم شده اند ودرکنار طالبان عملا دارند چگونه میتوانیم توجیه کنیم؟ واین را باید بپرسیم که چه عامل غیرازدین میتواند به یک بمب گذار انتحاری این روحیه را بدهد که وی یک جنتی است وعمل وی انتحاری نه بلکه استشهادی است.؟
ویااینکه به این باور شویم که هم حرکت طالبان وهم تمامی گروه های قومی دیگر مانند ازبکهای اربکستان اویغورهای ترکستان وچیچینها همه وهمه حرکت های قومی استند که قاسم مشترک اینها میتواند قومیت باشد نه دین طالبان حرکت پشتونی وبهمین ترتبیب جنسیتهای دیگر را نیز به همین قیاس میتوان حساب کرد آیا این قیاس درست است؟
نقطهء دیگر اینکه اگر این جنبش یک جنبش پشتونی است پس چرا همه پشتونها نمیتواند درمورد آنها به توافق برسند وآنانرا ازجنگ ومقاومت بطرف تسلیمی ویاهم مذاکره بکشانند.؟ معلوم میشود که عنصر قومیت در آن آنچنان نقش ندارد.
جناب اندیشمند ادعادارند که طالبان باوجود تشکیلات تگ قومی بازهم نماینده گی ازقوم پشتون کرده نمیتوانند. پس نماینده پشتونها ازنظر یک غیر پشتون کی است؟ کرزی؟ بازمانده های خاندان شاهی امانی و نادری؟ پس کی؟
دراینجا باز سخنان آقای یون چربی میکند که میگوید اگر قرار باشد که ما حرکتها وجنبش چند دهه اخیر را براساس اقوام حساب کنیم پس آیا جمعیت اسلامی میتواند نماینده گی ازتاجکها بکند؟ یون میپرسد که آیا آقای اندیشمند لست تشکیلات رهبری تنظیم جمعیت را هم مرور کرده است که چقدر افراد درسطح رهبری از تمام مذاهب واقوام کشور در آن سهم داشتند ویا دارند ؟
بناء یون به این باور است که درجوامع کثیرالملیت باید بحساب افراد واشخاص رسیده گی صورت بگیرد نه بحساب ملیتها زیرا درهرجامعه اقوام وملیتهای مختلف زنده گی میکند واگر به حال یک ملیت توجه شود وملیت دیگرنه کار به فساد وتباهی د کشانیده میشود پس بیایید که افراد را مسوول بدانیم نه قومیت ها وملیت ها را هرفردیکه شایستگی کار را دارد ومیتواند اعتماد مردم را جلب کند بدون درنظرداشت تعلقات قومی وی باید از وی حمایت صورت گیرد. چه هزاره باشد یه ازبک ویاهم هندو یاهم سیک.
اسماعیل یون و "آیدئولوژی" طالبان!
همسویی با مکتب سوزی، همراهی با کشتار معلمین، تأیید سربریدن انسانها، حمایت از تفرقه وعصبیت های قومی وزبانی و..
يكشنبه 26 اكتبر 2008
نويسنده: محمد اکرام اندیشمند
پيامها
2 نوامبر 2008, 18:50, توسط احمد بهارچوپان
با سلام حضور آقای اندیشمند و دوستان خواننده !
برای بنده حیرت آور است که چرا این آقای " ساپی " در عوض نوشتن نظریات شان بگونه ی مستقیم و تحت عنوان های جداگانه، در تمام سایت ها میروند در پیام خانه های آن سایت ها چیز های تحریر میدارند؟
از جانبی بنده به این باورم که میان ملا عمر و اسماعیل یون، و یا هم روستا تره کی، هیچ تفاوتی نیست، جز اینکه ملاعمر گویا لباس افغانی، به تن میکند و اینها کراوات می بندند!
برعکس گناه این کراوات دار ها بیشتر از ملا عمر و راکتیار هست!
چون حاضرند هرغلطی را که ملاعمر، راکتیار، کرزی،احمد زی،احدی، و تمام دیگر این " زی " ها مرتکب میشوند، مهر درستی و مطابقت با مصالح ملی بزنند، زیرا آنها " افغان بچیان " اند!
و افغان بچیان، هم از نظر ایشان ، همانا پنبتانه اند، که مجاز اند به هر وسیله ی ممکن اقتدار سیاسی را بدست آرند و حفظ کنند ، حتی به قمیت دروغ گفتن از مرتبت علمی و خاک برچشم مردم پاشیدن با استفاده از عناوین علمی !
ملا عمر که بیچاره آلت دست سازمان های استخباراتیست؛ مگر اینها که ادای روشنفکری و صاحب نظری در میارند و اسناد تحصیلی شان را حتی شتر هم بر دوش کشیده نیمتواند، وقتی زبان باز میکنند چنان سخیف سخن میگویند که انسان حتی از شنیدنش به تهوع می افتد!
مثلا میگویند " طالبان جنبش مقاومت ملی اند"! شما را خدا کجایی این نظریه را حقایقی که چشم سر ما شاهد آن است، تائید میکند جز همان تعصب کور و خشک قومی؟
حیف مرتبت روشنفکری که ما با سخاوت به چنین اشخاص کور سواد، آنرا ببخشیم! روشن فکری که روشن بینی و روشن گویی را در پی نداشته باشد، کورسوادی و عقده کشایی است از منبر روشنفکری!
اگر داشتن سواد خواندن و نوشتن معیار " روشنفکری "! میبود، ملاعمر هم آن سواد را دارد و راکتیار هم ! پس آنها نیز روشنفکر اند؟
3 نوامبر 2008, 06:55, توسط انجنیر ساپی
سلام واحترام خدمت آقای اندیشمند وسایر دوستان!
نخست باید عرض کنم که بنده تصور نمی کردم که یک پیام کوچک بنده تااین اندازه مورد توجه شماقرار میگیرد.
ثانیا بنده هرچند خودرا دربرابر این نوشته کاملا مجاب میدانم اما به این نکته اصرار می ورزم که پشتون ستیزی یک عده حلقات ومحافل معلوم الحال را که خود آقای اندیشمند نیز به آنهااشاره کرده است نباید ازنظر بدور بیندازیم که همیشه آب را در آسیاب طالبان انداخته است.
چنانچه عرض کردم که آنچه را که آقای اندیشمند لطف فرموده اند قبول دارم اما بازهم جناب اندیشمند به عواملیکه باعث تقویه صفوف طالبان تاکنون شده ومیشود نپرداخته اند.
واین را جناب اندیشمند قبول کنند که در ایجاد وتقویه جنبش طالبان تنظیم جمعیت اسلامی نقش خیلی منفی را بازی کرده است. آنزمانیکه آمرصاحب مسعود شهید به جنگ سالاران تحت فرمانش درقندهار دستور داد که باید باطالبان همکاری کنند وبرضد حزب اسلامی جنگ را آغاز کنند وتارسیدن طالبان به دروازه های کابل همه جمعیتی ها به استقبال آنها رفتند که گویا طالبان حکمتیار ومزاری را ازبین برده وبقایای دوستم را درشمال تصفیه خواهد کرد وبعد شریعت مطابق مذهب حنفی را استاد برهان الدین ربانی همراه باملاربانی وملاعمر تطبیق خواهند کرد، آنوقت چرا شما آقای اندیشمند درکدام رساله ننوشتید که استاد!!
این لشکر بالشکر ادولف هتلر تفاوت ندارد؟
حالا پشتونها ازشما جناب اندیشمند میپرسند درصورتیکه حاکمیت مجاهدین مساوی به انارشی وبی بندوباری بود وطالبان نجات دهنده مردم و ازبین برندهء انارشی و پاتکها وقوماندان سالاری ها اگر تنظیم جمعیت اسلامی قومی نمی اندیشسد چرا موضعش دربرابر طالبان تغیرکرد وخصمانه شد؟
همین اکنون حفیط منصور بعنوان یک نویسنده جمعیتی درکتاب اژده های چند سر نوشته است که:
آیا خود این اندیشه نمیتواند خود خواهی پشتونها را بیانگیزد. آیا واقعا ازنظر یک نویسنده جمعیتی که طالبان را نماینده قوم پشتون نمیاند پس چگونه حاکمیت دوصدساله درانی ها را میتواند نماینده عام پشتون تلقی کند؟
ثالثا باید به وضعیت پشتونهای شمال کشور نیز نظری بیاندازید که قوماندان جمعیت باآنها چه معامله وبرخورد میکند. شما بعنوان یک جمعیتی، طالبان را نماینده پشتون نمیدانید اما همرزمان شما درشمال به غصب وچور وچپاول مایملک ساکنین پشتون تبار ولایات شمال پرداخته وآنها را بقایای طالبان میدانند وانتقام وحشت طالبان را از آنها میگیرند درین صورت آیا طالبان نماینده آن بیجا شده گان وآن بیچاره شده گان نخواهند بود؟
شما ازهتلر یادکردید نباید فراموش کنید که هتلر زمانیکه کشور "چک "ویک تعداد کشورهای اروپای شرقی را اشغال کرد اقلیت جرمن تبار چک بالای عساکر هتلر گل پاش دادند وآنهارا بعنوان ناجی های خویش قلمداد کردند. بعداز شکست جنگ دوم جهانی تعداد از آنها مورد تحقیق قرار گرفتند آنها گفتند که ما آنچنان زیر ظلم وتبعیض اکثریت قومی اینکشورها قرار داشتیم که دیگر مجال تفکر برای ما پیدانشد که هتلر را مورد سنجش قرارهیم که خوب است یابد.
شما جناب اندیشمند از وضعیت پشتونهای شمال چه در دوران حاکمیت مجاهدین وچه حالا خوب واقف هستید آیا نمیتواند این عوامل به نماینده بودن طالبان ازقوم پشتون دلالت کند؟ البته این نظرات خودم هست نه نظرات یون ولی واقعیت های تلخ جامعه را باید بی پرده بیان کنیم.
بازهم تکرار میکنم که این نمونه ها را به شما آقای اندیشمند راجع نمیسازم زیرا هرفرد مسوولیت نوشته خودرا دارد. من همین مقاله شمارا صرف بیانگر اعتقادات شخصی شما می پندارم اما بازهم تاکید میکنم که نباید از پشتون ستیزیهای دوستان تان چه درجمعیت وچه احزاب سیکولاریکه توسط جمعیت درخفا تمویل میشوند منکر باشید.
باید به آنها نیز بپردازید واینجاست که شما من حیث یک نویسنده حق گو وحق نویس درقلب هر پشتون وغیر پشتون جا خواهیدداشت.
بااحترام
ساپی
3 نوامبر 2008, 02:29
Salam ba khanunda hay muhtaram
Waqiyat amr in hast ki tamam gufta hay aqay M.Akram Andishmand ki khili ha muadabana ezhar dashta and shamai az waqiyat hay Jamiyay Afghan(Pashtoon) ra tawzih may dihad zera anha dar qarn 21 bad tar az bashtar az 1000 sal qabul may andishand wa surf manund ankabut badaur qaum, qabila wa taifay khud halqa may zanand, anha ba eslam ham drust mutaqed nastand zera ba zan haq miras qail nastand,insan musulman ra sar may burand , ba hariq khana hay musulmanan hazaran juld Quran pak ra hariq may kunand. inha hargiz bain khud ham jur namay ayand wa yak qabila qabilay degar ra tahwil namaygirand, yagana amil ki anha ra ba ham mutahid nigah dashta faqat estefaday rahbaran shan az tarsandan anha az tajek ha , hazara ha wa uzbik hast,Anha bayad bidanand ki maujudiyat in kishwar bashtar ba nafi pashtun hast wa agar sair milaiyat ha dar pahlui anha nabashad anha har giz yaki degar khud ra qabul nadarand wa ba qabila ha salha ba ham khahand jangid wa bilakhira nabud khahand shud man shunakht kamil az anha daram
Anha banam farsi, dari wa tajiky may khahand Farsi zabanan jihan ra az ham jida bisazand wa inkar bashtar ba nafi Farsi zabanan jehan tamam shuda wa may shawad
Shuma ra ba khudawand saugand pashtoo Kandahar ba pashtoo mashreqy wa pashtoo Paktiya ain farq suhbat farsi Iran, afghanistan wa Tajikistan ra nadarad, wali yakruz yak Farsi zaban nagufta ki ki in ha az ham jidayand zera dar Pakistan wa Afghanistan and
Dar akhir may guyam in harakat wa amal shuma mujib tajziyay in kishwar khahad shud wa dar ansurat bashtarin sadama ra shuma mutaqabil khahid shud wa an ra guzasht zaman sabit khahad sakht
Asad Az Germany
3 نوامبر 2008, 18:01, توسط طاهر خوست وفرينگي
سلام
طالبان به حق نماينده قوم افغان اند.اين گروه درپهلوي ديگر برنامه هايش در جهت رسيدن به خواستها ومنافع همگاني قوم پشتون تلاش ميكنند.اگر اين منافع قومي پشتونها را در سه بجش اقتصاد-سياست وفرهنگ دسته بندي كنيم طالبان درست براي تحقق هژموني پشتونهادر اين بخش ها جهاد ميكنند.اقاي انديشمند اين پرسش را پاسخ دهند كه كدام ويژگي طالبان سبب ميشود تا انها را نماينده قوم پستون ندانيم؟ 51 درصد كافي است يا بايد 100در صد مردم از يك گروه پشتيباني كنند تا ان گروه را نماينده ان مردم بدانيم.يا كدام ويژگي را بايد يك گروه داشته باشد تا انرا نماينده يك قوم خاص بدانيم؟پاكستانيها ومشرف طالبان را نماينده پشتونها ميگويند - وجنگ انهارا جنگ پشتونها بر ضد حكومت غير پشتوني كابل اعلان ميكرذند-اما هيج پشتوني از چپ ترين تا راست ترين-باسواد وبيسواد اين گقته را رد نكرده است.اقاي انديشمند گروه طالبان را يك گروه مذهبي نميدانند حال به چه دليل- استدلالي وجود ندارد. تنها اينكه اقاي انديشمند با برداشت طالبان از اسلام توافق ندارند. در اين ميان يكي گويا قرائت غير قبيلوي دارد وان ديگري قبيلوي. يايكي قرائت نو دارد وديگري كهنه .اين بازي قرائت نو و كهنه هم باز بر ميگردد به سرچشمه واحد. طالبان شاخه اوغاني ارتش پاكستان اند.اما در عين حال قالبيست كه روح شوونيزم اوغان دران جا دارد.
4 نوامبر 2008, 10:46, توسط کوهستانی
من میخواهم حرف های آن دوست عزیز را که زیر نام مستعار شیر مینویسند تکرار کنم و با صراحت بگویم که مشکل افغانستان تا زمانی حل نمیشود و این مسله را باید پشتون و غیر پشتون در نظر بگیرد ، که روشنفکران ما چون آقای اندیشمند از یک جنایتکار قهرمان بسازد و یک جنایتکار را تا که میتوانند محکوم کنند.
چطور ممکن است که من به حرف های آقای نگارنده ارزش قایل شوم وقتی او ملا مسعود این خائین جاهل را قهرمان خطاب میکند ولی ملا عمر را قاتل و وحشی و غیره وغیره.
مگر آیا این خود قضاوت بر اساس عقاید کوتاه بینانه ای قومی و سمتی نیست ؟
مگر دفاع از شخصی چون پدرام که سمبول دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان شاه کبیر امان الله توهین کرده خود نشاندهنده قضاوت یک ملیگرای کور نیست ؟
مگر دفاع از جمعیت شیطانی که هزاران جنایت هولناک را بر علیه مردم بیگناه مرتکب شده و آنرا از طالبان بهتر دانستن خود نشاندهنده مرض فاشیستی و ملیگرایی نیست ؟
چطور میتوان به پشتون گفت که از طالبان دفاع نکن وقتی خود از خائین ملی و مسول جنایات علیه بشر در افشار کابل قهرمان میسازید ؟
وسلام
4 نوامبر 2008, 12:19, توسط سيس
كوهستاني:ملا عمر نماد شب وتوحش است كه چودري هاي پاكستان براي خود اجير كرده اند.اما همين مسعود در برابر ان ايستاد واز انسانيت در برابر اين اهريمن دفاع كرد.حال كه وابستگان فبيله خودت چنين اند گناه ديگران نيست.ادمهاي را كه شما قبيله پرستان بابا واين وان ميخوانيدبسيار كوچكتر ازان اند كه در جغرافياي خراسان به بزرگي ياد شوند.اچ اي وي طالبان وطاعون قبيله ابروي اين مرز وبوم را برباد كرده است اما هنوز هم افراد قبيله به كارنامه هاي شرم اور و ابستگان نادان وغقبمانده قبيله افتخار ميكنند!!سنت هاي قبيلوي راه را بر هر گونه ازاد انديشي -خردورزي وقضاوت درست بسته است. از اين روي از روستار تركي فرانسوي تا احدي امريكاي از سور خلقي تا سبز اخواني همه گرفتار HIV طالبان اند.همه ستايشگر استبداد وازادي ستيز اند.ارزش ها جامعه مدرن با غيرت قبيله سازگار نيست.هركوشش براي اصلاح روابط اجتماعي وسيستم سياسي با مخالفت قبيله روبرو ميشود.ما بايد با شيوه هاي بدوي قبيله زندگي نمايم.اين همه شاه پرستي وزور پرستي در هيچ فرهنگي وجود ندارد. براي يك بار هم ما از وابتسگان قبيله نامي از قهرمانان راستين اين مرز وبوم كه از خودمردانگي هاي بيشماري نشان داده اند نشنيده ايم.نه قهرمانان گذشته ونه معاصر.
6 نوامبر 2008, 02:07, توسط شادمان از اطریش
از یک مدت زمانی است که دراینجا میخوانم که شخصی بنام انجنیر ساپی وکوهستانی (که حتم دارم اسم های جعلی هستند) وکیل مدافع اسمعیل یون شده اند وانرژی وطاقت و توان خودرا در دفاع از یون به مصرف میرساند.
من منحیث یک شهروند افغانستان میخواهم نکات ذیل را بنابر نبود وقت خدمت خواننده گان سایت وزین کابل پرس? به عرض برسانم.
اول: دراین جای شکی نیست که یون همان سمسور افغان است وخود وی در بعضی از مجالس خصوصی به ان اذهان کرده است ودوستان نزدیک وی هم به این امر واقف اند.
دوم: کتاب سقوی دوم کاملا مشابهت به کتاب جنک من هیتلر که وی دران تاکید به برتری نژاد جرمن کرده است دارد. بزرگترین اشتباه اروپاییان در این بود که باید هیتلر را در انزمان توقیف ومحاکمه میکردند تا از تراژیدی بزرگ جنگ دوم جهانی که زاده افکار احمقانه ولی در عین حال خطرناک وکشنده هیتلر جلوگیری کرده باشند. با وجود این تجربه بزرگ و غم انگیر تاریخی امروز یک مجنون دیگری بنام یون پیدا میشود وعین خط فکری هیتلر را در جامعه پشتونیزم طرح ریزی میکند ودر ان به صورت واضع واشکار سخنن از پاک سازی نژادی میگوید و نظر میدهد که اقوام خاص از مناطق شان بیرون رانده شده وبه عوض انها قوم دیگر جاگزین شوند (چنانچه عملا امسال کوشش برای راندن هزاره ها از منطقه بهسود و ازبیکان از منطقه خواجه بهاالدین تخار صورت گرفته است). این واضع است که هیچ قومی راضی به ترک مناطق شان نیستند و دراینجاست که مسله تصفیه نژادی وقتل عام مطرح میشود.
سوم: کتاب سقوی دوم که در دساتیر ان تصفیه نژادی و طرح حکومت اپارتاید ریخته شده است کاملا مغایر با قوانین قبول شده بین المللی و حقوق بشر و هم قوانین اسلام که دران واضحا قوم پرستی منع شده است قراردارد.
چهارم: اسمعیل یون باید بخاطر نوشته کردن این کتاب در یک محکمه بین المللی مورد محاکمه قرار بگیرد تا عبرتی باشد برای کسانکه بخواهند دوباره نازیسم وفاشیزم را به شکل دیگر در یک جامعه کثیر الملیتی که هیچ قوم دران اکثریت ندارد مورد تطبیق قرار بدهد. یون همچنان بخاطر طرح ریزی نزاع میان هزاره ها وکوچی ها امسال دربهسود مورد پیگرد قانونی قرار بگیرد.
پنجم: این را همه باید بدانند که یون از یک تکلیف روانی بسیار شدید رنج میبرد واگر کدام وقتی قدرت به دست وی بیافتد وحشیانه تر از هیتلر عمل خواهد کرد بنا درقدم اول باید وی از وظیفه فعلی اش برکنار وباید برای معالجه روانی راهی یکی از بیمارستان های خارجی گردد.
ششم: اقای کرزی باید بداند که امروز وی جایی درمیان پشتونها بخاطر جنگ در مناطق جنوب ندارد. بزرگترین اشتباه سیاسی کرزی تعین یون منحیث مشاور خود تحت فشار حلقات فاشیستی میباشد که این عمل وی ایشان را کاملا نزد سایر اقوام بی اعتبار جلوه داده است. اگر کرزی میخواهد واقعا به حیث زعیم ملی در اذهان عامه جلوه کند باید هرچه زودتر شر یون را از سر خود کم کند زیرا نقص که از جانب یون متوجه کرزی است به مراتب بیشتر از مفاد ان میباشد.
وسلام
6 نوامبر 2008, 14:17, توسط انجییر ساپی
محترم شادمان صاحب سلام!
توصیه بنده خدمت شمااین است که قبل ازاینکه "یون" را به دادگاه بین المللی بکشانید، لطفا خودتان را به دادگاه وجدان تان بسپارید تامورد محاکمه عادلانه قرار گیرید.
زیرا قضاوت کردن های غیرعادلانه درمورد اشخاص وافراد پیام دهنده خودش ظلم وجفا درحق دیگران است. شما زمانیکه ناخوانده ونادانسته کسی را بخاطر ابراز نظریاتش ویا داشتن افکار واعتقادات خلاف عقاید تان به وکیل مدافع بودن کس دیگری محکوم میکنید درحقیقت قضاوت ظالمانه کرده اید بناء بهترین محکمه برای شما وجدان خودتان است که باید سر به گریبان برده وبعد نظریات من وآقای اندیشمند را خوب بخوانید سپس حکم کنید که چگونه قضاوت نموده اید.
هروقتیکه شما به چنین مرحلهء از ایمان وباور رسیدید بدانید که محاکمه نمودن " یون" وامثال "یون" هم در داخل وهم درخارج ممکن ومیسر میگردد.
درجامعه که اشخاص وافراد مانند شما خواهان محاکمه نمودن "یون"باشند آن جامعه بمرحله ای از رشد وبلوغ فکری وفرهنگی خود نرسیده است . بین دادگاه بین المللی وجامعه آنچنانی فرسنگ ها فاصله وجود دارد.
بهرترتیب سخن را نباید بیشترازین به درازا بکشانم وخلص خدمت شما بعرض برسانم که من وکیل مدافع هیچکس نیستم ، اسماعیل یون خودش خیلی خوبتر میتواند ازمواضع فکری واعتقادی اش دفاع کند. چه برحق باشد ویانه. اما من درپیام اولی خودم گفته ام که باشناخت شخصی ایکه من از "یون" دارم بعید میدانم که وی نظریات خودرا درقالب نامهای مستعار تقدیم خواننده گانش کند ولی تاکید خودم را هم کردم که من حکم قطعی خودرا درین مورد صادر کرده نمیتوانم. ازنظر حقوقی نیز تا زمانیکه یک نویسنده رسما وعلنا مسوولیت نوشتن کدام کتاب ورساله را بعهده نگیرد آن کتاب را نمیتوان متعلق به آن نویسنده دانست. شاید روی یک سلسله عوامل مقطعی سیاسی درکدام محفل ویامجلس خصوصی "یون" خودرا نویسنده کتاب دوهمه سقاوی معرفی کرده باشد ودر محفل دیگری از آن منکر شده باشد که این موضوع به خودی خود دعوا را باطل میسازد.
ودیگر اینکه همچو کتاب های حساس ومهم درصورت که کسی مسوولیت نوشتن آنرا بدوش نگیرد، درهیچ قانون عرفی وشرعی وقوانین بین الدول نمیتواند بعنوان سند وحجت محکومیت کسی ویاکسانی پذیرفته شود
نکتهء جالب دیگریکه درپیام شما من یافتم شما "یون" را قابل محاکمه میدانید اما افراد دیگری مثل پدرام را که علنا تصفیه نژادی پشتونهارا درشمال تبلیغ وترویج میکند سکوت مرگبار اختیار کرده اید. شاید از نظرشما تصفیه نژادی پشتونها درشمال تصفثیه نژادی نباشد ولی تصفیه نژادی دیگران را بتوان تصفیه نژادی نامید.
بنده قبلا عرض کردم که آنچه که محترم محمداکرام اندیشمند از روی اسناد جمعیت صحبت کرده اند قبول کردم که تنظیم جمعیت تجزیه طلب نبوده وفدرالیست نبوده وغیره اما اگر معیار قضاوتهارا برمبنای اساسنامه ها وپروگرامهای حزبی سازمانها واحزاب قرار دهیم شاید سازمان سازا ویاافغانملت را نیز نتوانیم محکوم کنیم زیرا درطرح سازایی ها در زمان شاه سابق طرح حکومت فدرال نبود، همچنان در اساسننامه جنبش طالبان نیز قتل عامهای یکاولنگ ومزار درج نشده است که طالبان در اساسنامه خودشان قبلا آنرا گنجانیده باشند، اما اگر عملکرده احزاب وگروها وشخصیتهای سیاسی را معیار وملاک قضاوت قرار دهیم می بینیم که هیچکس برائت حاصل کرده نمیتواند.
مثلا دربرنامه طالبان تطبیق شریعت اسلام بود اما شیوه ایکه آنها بخاطر تطبیق آن از آن کارگرفتند روی هتلر وموسولینی را نیز سفید کردند. قبل از آن عملکرد تنظیم جمعیت اسلامی برهبری استاد ربانی و آمرصاحب شهید نیز به هیچ صورت نمیتواند بابرنامه ها واسناسنامه های حزبی آنها مطابقت داشته باشد به عین ترتیب حزب اسلامی برهبری حکمتیار نیز ازدایره چنین حکم خارج نیست.
ولی باهمه آنچه که تاکنون نوشتم برای بنده سخنان جناب اندیشمنند تااندازه قناعت بخش بود اما علامه های استفهام هنوز درجای خود باقی است وباید به آن پاسخ داده شود.
درخاتمه میخواهم خدمت شما عرض کنم که هیچکس به وکالت ازهیچ قوم از اقوام افغانستان نمیتواند نماینده گی کند، هرکس نماینده نظریات شخص خودش است وبس.
ملت ومردم عادی افغانستان در داخل که اکثرا ازسواد بهره کافی ندارند از هرقوم قبیله که استند باخودشان دوست اند وبرادر، این من وتو امثال ماوشماهستیم که درزها وفاصله هارا دربین آن مردم مظلوم وبی پناه چاک و چاک تر میسازیم، درحالیکه درحقیقت امر نه من از پشتون دفاع کرده ام ونه تو از قوم هزاره ویا تاجک ویاازبک هیچکس ، ماوشمارا بحیث وکیل خویش انتخاب نکرده است بناء چه بهتر که بحث های براساس حقیقت جوی استوار باشد نه براساس عقده های شخصی.
9 نوامبر 2008, 06:31, توسط شادمان از اطریش
اقای انجنیر صاحب ساپی (صافی)
تشکر از توصیه های اخلاقی شما. من مطمین هستم که اگر مانند من کدام شخص سوم دیگر هم نوشته های شما را بخواند مطمین باشید که انها هم با من هم عقیده میباشند که شما از موضع دفاع از اسمعیل یون صحبت میکنید. شما حتما جوابیه های بعضی از برادران دیگر را درمورد عقاید شما در ارتباط با اسمعیل یون خوانده اید.
برادر محترم من تا به حال کدام چیزی از لطیف پدرام در مورد قتل عام پشتونها در صفحات شمال نه خوانده ونه تاحال چیزی شنیده ام. من بسیار خوشحال میشوم که اگر شما لطف کنید کدام ادرسی را برایم نشان بدهید که رهبر کنگره ملی یک چنین ادعای کرده باشد تا من بازهم به عنوان یک مسلمان و شهروند این کشور با وجود انکه درکشور نیستم در مورد ایشان هم به حقایقی دسترسی پیدا کنم. من حتم دارم که شما حتما کدام سندی در دست دارید وچون بسیار خوب توصیه های اخلاقی میکنید امیداوار هستم انرا برایم به اثبات برسانید زیرا خدای ناخواسته من فکر میکنم که شما واقعا توصیه های اخلاقی خود را زیر پا گذاشته وبرعله ایشان ادعا میکنید. در این جای شکی نیست که لطیف پدرام از کوچ دهی های پشتونها دراین مناطق یاد اور شده وانرا انتقاد کرده اند ولی من هرگز از نظریه ایشان درمورد قتل عام انها چیزی نشنیده ام که امیداوار هستم شما سندی به سایت کابل پرس? ارایه بدهید.
میماند بحث اسمعیل یون، با وجود که بارها برعله شان این ادعا شده که ایشان نویسنده این کتاب هستند اما خودشان تا حال در برابر این ادعا خاموش اختیار کرده اند که خاموشی ایشان نشاندهنده انست که ایشان مالک این کتاب هستند.
هرکس که این کتاب را بخواند بخوبی میتواند درک کند که هدف نهایی نویسنده حذف هویت قومی باشنده گان اصلی این کشور، تبعید دسته جمعی انها به سایر مناطق، از بین بردن زبان وفرهنگ انها، تاراج مناطق انها ودادن کنترول مناطق انها برای دیگر قوم وبه غلام نگهه داشتن انها است. این اهداف و عقاید نه تنها مغایر قوانین اسلامی بلکه مغایر تمام قوانین قبول شده بین المللی میباشد. باید نویسنده این کتاب ولو هرکسی که باشد باید به میز محاکمه کشانیده شود. زیرا اهداف این کتاب که کوچ اجباری (مانند کوچ اجباری اهالی شمالی ومردم بامیان) قتل عام (قتل عام هزاره ها درمزار ومردم شمالی) سیاست زمین سوزی (درشمالی وبامیان ومزار وتخار) و ازبین بردن هویت وتاریخ باشنده های این کشور (مانند تخیریب مجسمه های بودا وده ها اقدامات ضد فرهنگی ) توسط طالبان به مرحله اجرا درامده است که درحقیقت سرچشمه این بیدادگری ها ووحشی گری ها از کتاب سقوی دوم که حتما توسط یون نوشته شده است میباشد.