صفحه نخست > حقوق بشر > آزادی بيان > جريان دادگاه تفتيش عقايد كابل درباره پرويز كامبخش

جريان دادگاه تفتيش عقايد كابل درباره پرويز كامبخش

قاضی: عبدالسلام قاضی زاده/ اقرار و اعتراف به زور و شکنجه/ عقب نشینی و تناقض شاهدان و ادامه ی دادگاه فرمایشی
هارون خليلی
سه شنبه 11 نوامبر 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قسمت اول

بتاريخ 30 ميزان سال روان "محكمه ي تفتيش عقايد" شهر كابل حكم شرم آوري را عليه روزنامه نگار جوان پرويز كامبخش صادر كرد و بدين سان يكي از سياه ترين لكه هاي ننگين را درج تاريخ قضايي افغانستان كرد.

جريان محكمه نشان ميدهد كه هيچ عدالتي در صدور حكم بيست سال حبس بالاي كامبخش در كار نبوده و حكم كاملا مطابق سليقه ي يك تعداد افراطي مرتجع كه هميش از استخوان انسانهاي بي گناه كاخهاي استبداد شان را بر فلك بلند كرده اند؛ بطور ضد انساني؛ ضد اسلامي و ضد قانون صادر شده است.

در گذشته كامبخش به اتهام گرفتن مقاله اي از انترنت طي يك محكمه ي شرم آور در مزارشريف به اعدام محكوم شد. محكمه اي كه هيچ تفاوت ماهيتي با محكمه ي تفتيش عقايد كابل نداشت.
اما پس از آنكه محكمه ي تفتيش عقايد نتوانست اتهام اول را ثابت سازد بيشتر تاكيدش روي آن بود كه كامبخش چرا در جريان كلاس ها از استادان سوال ميكرد.

زيرا يگانه شاهد اين قضيه بنام حامد هم صنفي كامبخش از اعتراف خود انكار و اظهار داشت كه اعتراف از وي در امنيت ملي بزور اخذ شده است. اما درين محكمه اين چهار استاد كامبخش بودند كه وي را متهم به سوال هاي فلسفي در بعضي از ساعات درسي ميكردند. درحاليكه آنها از وجود مقاله اي قبلي هيچ اطلاعي نداشتند. بنابرين محكمه بسيار بطور شرم آور و با اتكا به اظهارات بي مورد استادان كه هيچ كدام شان صلاحيت و حتي سواد اكادميك ندارند تصميم گرفت.

بهتر است يكبار تمام جريان محاكمه را بخوانيم و بعد خود درين باره قضاوت نموده و به ريش اين رژيم و دستگاه قضايي اش قاه قاه بخنديم.

جريان دادگاه:

محكمه به تاريخ (میزان 1387) به ساعت (10:00 صبح ) آغاز گرديد:

دیپلومات ها، ژورنالیستان و مردم بسیاری امروز در محکمه استیناف پرویز کامبخش شرکت کرده بودند پرویز کامبخش قبل از آمدن قاضی از طرف موظفین امنیتی با دست ها و پا های بسته با زنجیر به داخل تالار محکمه گردید . و به عقب پنجره های چوبي محکمه قرار گرفت .

قاضی عبدالسلام قاضی زاده رییس هیئت قضایی با تیم خود داخل تالار گردید و همه به رسم احترام از جا برخواستند ، قاضی پشت بیشتر از 10 ها مایک درجای خود نشست و همه نشستند و آغاز محکمه را اعلان کرد .

قاضي از حامد شاهد اصلي جريان خواست داخل تالار محكمه شود.

حامد هم صنفي پرويز كامبخش است بعد از اينكه پرويز كامبخش را امنيت ملي ولايت بلخ بازداشت كرد – حامد هم از طرف امنيت ملي بلخ به زور به امنيت ملي بلخ برده شد و از نزد وي اظهارت گرفته شده بود كه گويا مقاله را حامد از دست پرويز گرفته است .

قاضی: حامد

حامد آهسته آهسته داخل تالار محکمه استیناف گردید به عقب بنجره های چوبی که در مقابل پنجره چوبی که پرویز کامبخش ایستاده بود قرار گرفت . قاضی از حامد خواست تا نبشته ای را که از روی ورق میخواند تکرار کند.

قاضی: اینجانب حامد

حامد : اینجانب حامد

قاضی : ولد غلام رسول

حامد: ولد غلام رسول

قاضی : ولدیت غلام نبي

حامد: ولدیت غلام نبي

قاضی: محصل سال سوم پوهنحی ژورنالیزم پوهنتون بلخ

حامد : محصل سال سوم پوهنحی ژورنالیزم پوهنتون بلخ

قاضی :در حال که دارای تمامی اهلیت شرعی و حقوقی خود بوده و میباشم

حامد : در حال که دارای تمامی اهلیت شرعی و حقوقی خود بوده و میباشم

قاضی : در جلسه قضایی الیوم تاریخی 30 میزان 1387 در این تالار دایر است

حامد : در جلسه قضایی الیوم تاریخی 30 میزان 1387 در این تالار دایر است

قاضی
: به نام خداوند بزرگ ج سوگند یاد میکنم ،

حامد : به نام خداوند بزرگ ج سوگند یاد میکنم ،

قاضی : که جز حقیقت چیزی دیگری را بیان نکرده و در شهادت خود صادق میباشم

حامد: که جز حقیقت چیزی دیگری را بیان نکرده و در شهادت خود صادق میباشم

قاضی : ، این اظهارات را تایید میکنم

حامد : نه این اظهارات را تایید نمیکنم

قاضی سرفه کرد و دید که حالا تیر اش به خاک خورده چون او مطمئن بود که امروز حکم اعدام پرویز کامبخش را با تایید شهادت حامد به صراحت اعلام میکند . حالا قاضی در موقعیت حارنوال قرار گرفته و خود سوال میکند ، چون حارنوال و قاضی در کار نبود این فقط نمایش نامه ای بود که سنا ریو آن قبلا توسط چند تندرو دست به خون مردم آلوده نبشته شده بود و برای مردم نشان بدهد که امروز هم گردن آنها به زیر تیغ است اما حامد از این دار و دسته هراس نکرده پرده از روی جنایت این خفّاشان برداشت .

قاضی : چرا ؟

حامد : چون این اظهارات به زور و جبر از من گرفته شده است .

حارنوال: شما که در فورم الزامیت پرویز کامبخش امضا نمودید و میگوید که این به زور و اکراه صورت گرفته آیا این را ثابت ساخته میتوانید ؟ و اگر ثابت ساخته نتوانید مطابق ماده 377 قانون جزا به اظهارات کذب مسوول شمرده میشوید در این مورد آگاهی دارید؟ و شما مسوول شمرده میشوید .

حامد : بله من قبول دارم ، مسوولیت را قبول دارم

در همين لحظه محمد افضل نورستانی وکیل مدافع کامبخش مداخله كرده و از حامد خواست تا جریان که حامد به زور و اکرا ه وادار به امضای چنین ادعای شده حکایت کند .

محمد افضل نورستانی : بسم الله الرحمان الرحیم من منحیث وکیل مدافع پرویز کامبخش . سوالات دارم از شاهد، که از جانب محکمه و حارنوالی به اینجا خواسته شده یعنی شاهد اثبات . اول تقاضا میکنم تمام چشم دید خود را چون شاهد هستند بیان بدارند . حامد چی دیده و چرا فورم مقابله شد را امضا کرده و چه واقعه رخ داده در امنیت ملی ؟

حامد : زمان که من گفتم مرا بردند در اتاق معاونیت علمی پوهنتون و این ورق را بزور بالای من امضا کردند و مرا تهديد به اخراج از دانشگاه كردند. وقتي آن را امضا كردم گفتند حالا خلاص هستی ، از آنجا برآمدم و به جای کار میکردم رفتم و صبا که دوباره به دانشگاه آمدم ، باز هم ریيس صاحب مرا خواست بیرون و در دست نجیب نام کارمند امنیت و مسوول امنیت دانشگاه میباشد تسليم كرد او مرا به امنیت ملی برد . و آن زمان بود که کامبخش به امنیت تحت توقیف بود . و ازمن پرسیدن که این ورق را خودت امضا کردی ؟ گفتم که این به بنای تهدید از من گرفته شده و من هیچ مقاله یا ورق را از دست پرویز نگرفتم .آنها پنج نفر بودند مرا زیری شکنجه روانی گرفته بودند گاهی دو نفر شان بیرون می برآمد و گاهی دوی دیگری شان داخل می آمد و دوی دیگری شان بیرون میرفتند و من گفتم پرویز را بیاورید با من مقابل کنید من از دست پرویز چیزی را نگرفتم . و پرویز را آوردند و من باز هم در مقابل پرویز گفتم که من از پرویز چیزي نگرفتم . و دوباره پرویز را بیرون بردند در همان لحظه و قت که من میخواستم که پرویز را در آغوش بگیرم ، پرویز بسیار شکنجه شده بود در روی اش هم زخم بود ، بعدا که پرویز را بردند برای من موبایل را نشان دادند که پرویز با این اشخاص ارتباط دارد و تو هم پشت میله های زندان میروی . از ساعت ده الی ساعت دو نیم من در امنیت بودم گاهی میبردند مرا در یک اتاق بندی میکردند و آمده مرا تهدید میکردند که تو بندی میشوی و ما فامیلت را میخواهیم. من گفتم که بخواهید من کدام مشکل ندارم . و گفتند ما والده ات را زنگ میزنیم و حالا موتر را هم روان میکنیم . عسکر ها برآمدند تا بروند والده ام را بیاورند . من مجبور بودم به خلاف پرویز نوشته کنم و امضا کنم و گفتم بله من این را از دست پرويز گرفته ام . و گفتند حالا تو خلاص هستی برو . چند روز بعد سارنوال مولا الدین به دانشگاه آمد و او هم همان تحقیق را کرد و فورمه ها را انداخت و گفت حالا ما این همه را از پیشت گرفته ایم مجبور هستی که دیگر اش را هم پیش ببری . اگر نبری مسوول شمرده میشوی و من از ترس جان خود و فامیل خود و از ترس دانشگاه خود چیزی که سارنوا ل صاحب گفتند من امضا کردم .


محمد افضل نورستانی :
پرویز را در امنیت ملاقات کردید ، و آثار در وجود اش دیده میشد ، آیا خود پرویز هم برای شما چیزی از شکنجه گفت ؟ لت و کوب شده ؟

حامد : پرویز مرا گفت اگر یعقوب را گفته بتوانی برایم دوا بیاور من گفتم یعقوب را نمیشناسم .
وقت که در بغل گرفتم اش گفت درد میکند جانم دور باش پرویز را روبه رویم شاندند یادم میاید که بینی اش افگار شده بود .

افضل نورستانی : من دیگر گفتنی ندارم .

قاضی داشت آهسته آهسته مایوس میشد و در هنگام که حامد از وضعیت جسمانی پرویز کامبخش در محاکمه حرف میزد مو در بدن تمام حاضرین راست شده بود و اشک در چشم ها ی تمام اشتراک کننده ها حلقه زده بود .چندین تن از خانم ها گریستند و فضا برهم خورده بود ، این جنایت امنیت ولایت بلخ از حافظه تاریخ هیچ گاهی فراموش نمیشود این دسیسه برای از بین بردن جوان که هنوز 23 بهار زنده گی اش را سپری نکرده است ریخته شده بود . دست های که پشت این دسیسه کار میکرد دست هایی است که همیشه به گلوی مردم هستند .

حالا حارنوال وجدان فروخته شده میخواهد باز پا فشاری کند میخواهد ادعای کذب خود را بر کرسی بنشاند .

حارنوال : در فورم مقابله شد پرویز کامبخش .

در همین وقت قاضی حرف های حارنوال را قطع کرده و از منشی های دروغین جدا خواست که جریان را ثبت کنند تاحال هیچ منشی دست به قلم نبرده بود تا جریان را بنویسند ، چون حکم از قبل برایشان معلوم بود به نوشتن دیگر حاجتی نبود .

حارنوال ادامه میدهد .

حارنوال: که میگویی این اظهارات از تو نبود و تو تحریر نکرده بودی ؟ چرا پرویز کامبخش گفته است که من گفتار حامد نام را تایید میکنم مقاله را من آوردم و برایش داده ام و شصت خود را پرویز کامبخش مانده است . بنا این اظهارات زد و نقیص است .

حامد : شصت مرا گرفتند و گفتند تو حالا رخصت هستي ، بعدا که بالای پرویز چی حال آوردند و شصت اش را گرفتن من این را نمیدانم .

حارنوال میخواهد از آموزه های کثیف که برای ترساندن و زیر فشار قرار دادن شاهد استفاده کند و شاهد را از عواقب و مسوولیت این ادعا بهراساند ، اما حامد مصمم است و اندک هم زیر بار نمیرود چون او جوان مثل خود را در مقابل میبیند که محکوم به اعدام و سال را در زندان سپری کرده و آثار از نگرانی در چهره اش معلوم نمیشود ، پرویز کاملا به آزادی مبدل گشته ،و چون دیگر آزادی در کار نبود او خود سمبول آزادی گشته بود نام اش بر سر زبان ها بود هر جای مثال از پرویز بود صفحات انتر نت برای او اختصاص داده بودند و حامد هر لحظه با دیدن روی او قوی و قوی تر میشود و جواب های دندان شکنی در برابر سوال های حارنوال ارایه میکند .

حارنوال : وقت که شصت شما را گرفتند در مقابل پرویز بودید ؟

حامد : نه نبودم .

حارنوال : تو امضا کردی که در مقابل پرویز بودي ؟

حامد : چیزی که بالایم فشار آوردند من نبشتم . اما وقت که پرویز در مقابلم بود گفتم که نه پرویز چنین کار را نکرده . و من چیزی را از دست پرویز نگرفتم . و پرویز را بیرون بردم .

حارنوال : در اظهارات ابتدایی چرا قبول کردید :

حامد : گفتم و بار بار میگویم مرا مجبور کردند . و دستور میدادند که من این کار را کردم . من مجبور بودم از ترس از دست دادن دانشگاه و فامیلم قبول کنم .

حارنوال: آیا شما بخاطر ازدست دادن تحصیل تان میخواهید با حیات یک انسان بازی بکنید ترس از خدا نداشته اید ؟

حامد : ببینید ، زمان که امنیت میگوید ما پدرت را اینجا میاوریم ، تمام فامیلت را میاوریم و تمام شان را پشت میله های زندان می اندازیم ، من مهم هستم و یا حیات کسی دیگری ؟ مادرم برایم مهم است ، پدرم برایم مهم است یا چیزی که من بخواهم .

حارنوال : شما از قانون آگاهی داشتید منحیث یک محصل ؟

حامد : بلی

حارنوال: قانون اساسی را میفهمید؟ قانون جزا را میفهمید ؟

حامد : بلی

حارنوال: آیا از آن استفاده نکردید :

حامد: اگر قانون اساسی میبود چرا بار بار تهديد ميشدم .

حارنوال: زمان که شما رها شدید به کدام مرجع اطلاع دادید :

حامد : برای امنیت گفتم این کار که شما میکنید غیر قانونی است و من که بیرون برآمدم از دست شما شکایت میکنم . گفتند : برو دست ات خلاص .

حارنوال عصبانی مشد و رشته کلام از دست اش گریخته بود نمیدانست چی بگوید و فکر میکرد حالا هم حامد در اتاق تحقیق است و کسی او را نمیبیند که با چی تهديد های روبرو است اما این تالار محکمه بود همه مشاهده داشتند که حارنوال باز میخواهد از زور و اکراه از زبان حامد چیزی بیگیرد اما حامد باز هم میدرخشید و جواب های که تا حال نگفته بود میخواست در برابر همه بگوید تا هم بدانند که این به تمام معنی یک دسیسه است .

حارنوال با لحن شدید میگوید

حارنوال : گوش کو به حرف هایم ، آیا شما از جانب امنیت ملی که مورد تهديد قرار گرفته اید . آیا کدام عریضه کتبی و یا شفاهی به کدام مرجع کردید؟

حامد : من چی میکردم ؟ زمان که امنیت خودش یک شخص را تهديد میکند پس مرجع دیگری که شخص برود به آن مراجعه کند او کی است ؟

حارنوال : مراجع عدلی است قضایی است مرجع حقوق بشر است ، و مراجع است از حقوق دفاع میکند .

حارنوال آیا میدانست یا که خود را در کوچه حسن چپ میزد چون دیگر حقوق بشری در افغانستان نیست که از حق مظلومان دفاع کند هزارن هزار دوسیه در دفتر حقوق بشر خوابید اما کسی نیست از ترس زور سالاران لای آنهارا بالا کند چون هر دوسیه نقاب از روی این دسته مستبد میبردارد حتی حقوق بشر هم توان آن را ندارد بر علیه کدام قومندان اقامه دعوا کرده و حق را به حقدار برساند . حقوق بشر هم معاش های دالری را گرفته و به عیش و نوش و سرگرم میباشند . مرجع هاي عدلي و قضايي خو امروز دست به دست هم داده اند تا جان يك انسان را بگيرند – وقت ضروت شود در مرجع هاي عدلي و قضايي افغانستان باز ميبينيد كه گپ از چي قرار است .

حامد : من از ترس جان خود و فامیل خود هیچ وقت این کار را کرده نمیتوانستم که بر علیه امنیت ملی بلخ دوسیه بی اندازم و شکایت کنم که امنیت ملی بالای من فشار آورده است .

حارنوال: آدم که وقت تهديد میشود از یک مرجع اگر به خود امان مرجع اطلاع داده نمیتواند به پولیس اطلاع میدهد ، اگر برای پولیس اعتماد نمیکند برای والی صاحب ولایت بلخ ، والی ولایت بلخ را در جریان گذاشتی؟

آیا رییس پوهنتون را در جریان گذاشته ؟ آیا به اداره پوهنتون گفتی که من منحیث محصل در ارگان امنیت تهديد شدیم . و به زور اظهارات از من اخذ شده ؟ لطفا کسی را معرفی کنید که شما این همه را گفته باشید ،

حامد : گفتم من از ترس فامیلم نتواستم بجای شکایت کنم

حالا قاضی بيچاره گی حارنوال را احساس میکند و میخواهد خود بجای حارنوال سوالات از حامد بکند ، معلوم میشود که یک طرف اصل قضیه خود قاضی محکمه استیناف کابل دست نشانده تندروان حاکم بر سرنوشت این جامعه است . قاضی تنها مرجع است برای شنیدن و فیصله کردن نه برای طرح کردن سوال .

حامد میخواهد به جایش بنشیندچون سوالهای حارنوال خاتمه یافته بود قاضی حامد را صدا میزند.

قاضی: حامد شما وقت که از جانب امنیت تهديد شدید ، مثلا در ولایت بلخ ، ریاست پوهنتون ریاست شما بود ، مقام ولایت بود ، حارنوالی بود فکر کنم کدام نماینده گی حقوق بشر بوده باشه ، ریاست استیناف ولایت بلخ بود . آیا به کدام مرجع کدام درخواست رسمی به ارتباط همین شکایت تان که جبرا و کرها گرفته شده ، دادید یا نه .

حامد : وقتی که رییس صاحب دانشکده ادبیات مرا با دونفر که نمیشناختم روبه رو ساخت در بیرون . وقتی که پوهنتون از من دفاع نکند که من محصل بر حال آنها هستم پس من به کی مراجعه کنم .

قاضی که حتی متیقن نیست کدام دفتر از حقوق بشر درولایت بلخ وجود دارد یا نه چون او معتقد به کدام حقوق جز حق خود نیست ، ولایت را مثال کدام ولایت کدام والی او که مصروف پر کردن جیب های چرمی خود است و نمیخواهد چنین صداهای برآید که مردم را بيدار كند.

قاضی دیگر پریشان است چون نمیتواند که تصمیمی که از طرف باداران اش گرفته شده اعلام کرده و پرویز را محکوم به اعدام اعلام کند. چون یگانه شاهد هم از گفته های خود در امنیت ملی بلخ انکار کرد ، قاضی رو به حارنوال میکند و میپرسد:

قاضی : کدام سوال نداری ؟

حارنوال : نه

حال دیگر کدام شاهد وجود ندارد جز چند تن از هم صنفی های پرویز و استادان پرویز که میخواهند در باره شخصیت پرویز در صنف معلومات دهند چون در اظهارات خود در امنیت ملی بلخ چیز های نبشته اند ، اول از صنفی و دوست پرویز بنام غلام صديق که بخاطر نمره کامیابی این دسیسه را ریخته است ونمیدانست که سیاسیون از این دسیسه خوبتر به نفع خود استفاده میکنند. که تاجایی متاسف هم به نظر میرسید از کرده خود .

قاضی : صدیق ...............

صدیق آمد و پشت تربیون قرار گرفت

قاضی : خودت غلام صدیق نام داری؟

قاضی تظاهر میکند گویا غلام صدیق را از این پیش گاهی هم ندیده است اما ساعت پیش در اتاق قاضی باهم ملاقات داشتند و قاضی برای همه شاهد ها وعده میداد که شما ها امروز قاضی میشوید و صدیق که از اعتبار خاص برای قاضی برخوردار بود چون او در اظهارات خود گفته بود که در دستگیری پرویز سهم فعال داشته است ، چی رفیقی اصلا برای این اشخاص مار زیر آستین خطاب میکنند .

صدیق : بلی

قاضی : نام پدرت چی است ؟

صدیق : غلام فاروق

قاضی به منشی جلسه دستور میدهد تا اظهارات غلام صدیق را بخواند .

منشی جلسه: به اجازه محترم رییس استیناف محکمه کابل و رییس جلسه فعلی: اظهارات صديق را ميخواند.

:" روز اول که یک کاپی این نسخه را بدون اجازه از اسامی محسن نام گرفتم برایم گفت که این مقاله را سید پرویز نوشته است بسیار موضوع جالب است بعدا من به مطالعه آن پرداختم و هر لحظه احساسات اسلامی در وجودم غلبه میکرد که با اینها کاري کنم و از صبر کار گرفتم و ساعت درسی تمام شد این نسخه را گرفته نزد معاون صاحب اداری پوهنتون رفتم از موضوع معاون صاحب را آگاه ساختم و معاون صاحب امنیت پوهنتون را در جریان گذاشتم و من این جریان را طی یک مکتوب رسمی برای مسوول امنیت نوشتم و بعدا نسخه سید پرویز را معاون صاحب در اختیار خدمه خود قرار داد که کاپی گرفته دوباره بیاورد بعد از چند دقیقه سه کاپی از مقاله مذکور آماده شد . کاپی اصلی در اختیار امنیت قرار گرفت و متباقی یک کاپی آنرا معاون اداری پوهنتون قرار گرفت و کاپی دیگر اش در نزد من قرار گرفت و من به صداقت گفته میتوانم که به جز از بعضی از اعضای خانواده ام هیچ کسی دیگر این مقاله را نخوانده است . و مقاله در نزد من خیلی محفوظ میباشد از اینکه در گرفتاری سید پرویز من نقش فعال داشتم و اولین فرد بودم که این موضوع را به سمع مسوولین رساندم . به این خاطر ناگفته نباید گذاشت که اسامی رحمت الله فرزند محمد اعلم – مصطفی فرزند غلام فاروق ، جان محمد از جمله کسان بودند که همیشه کوشش کردند که بخاطر این عمل سید پرویز را به جزای اعمال اش برسانند . و این حرف ها از طریق های مختلف برای سید پرویز رسید و دلیلی ادعای امروزی سید پرویز جز این موضوع موضوع دیگری نیست . امضا غلام صدیق .

قاضی به طرف صدیق اشاره میکند

قاضی: متوجه باش ، همین اظهارات که پیشتر برای شما قرايت شد از شما میباشد ؟

صدیق : این اظهارات از خودم است و تایید میکنم .

قاضی : اظهارات متذکره از خودم بوده و آنرا تایید مینمایم

صدیق : بلی از من است

قاضی : از صدیق کسی سوال دارد ؟

پرویز میخواهد سوال کند

قاضی به طرف صدیق اشاره میکند و میگوید

قاضی: همین جا استاده باش و به سوال جواب بگو

پرویز آیت کریمه ای را میخواند و شروع میکند

پرویز:

به اجازه از هیات محترم قضایی ، حارنوال صاحب موظفه و تمام حاضرین در تالار ، من خیلی خوشوقت هستم که صدیق جان را در تالار محکمه می بینم بخاطر که من با او کدام مشکل ندارم . فقط چند سوال از او میکنم و به طور خلص برای من پاسخ بگوید . شما مقاله را در دست من دیدید؟

صدیق که مقاله را در دست پرویز ندیده بود و حالا از دین و خدای خود گذشته و میخواهد دهن به دروغ باز کند چون امکان میرود مقاله را خود صدیق آورده باشد به گفته چند تن از هم صنفي های اش که نامشان نیمخواهد افشا شود.

صدیق در اظهارات خود در امنیت هم از دیدن مقاله به دست پرویز چیزی نگفته است .

صدیق : در شروع که در داخل صنف شدی در دست شما دیدم .

پرویز: اما در اظهارات تان نوشته کردید که من این مقاله را از دست محسن گرفتم

صدیق حالا میخواهد که همدردی خود را برای پرویز نشان بدهد چون او از جانب یاسین فلاح رییس دانشکده شرعیات بلخ استفاده شده فقط بخاطر نمره کامیابی که نمیداست کار به اینجا ها میرسد ، چون خود او مهره دست چند تندرو قرار گرفته بود .

صدیق : گوش کن پرویز جان بدون شک همه میپذیرند که ما کدام دشمنی ذات البینی از قبل نداشتیم – خدا ناخواسته من چی که هیچ کس بد روادار این نیست . هر قدر که آدم خود را یک مسلمان کامل بگیرد باز هم احساسات و عواطف انسانی سر آدم

صدیق گپ اش نا تمام ماند کس نمیدانست چی میخواهد بگوید سخن را از جای دیگر شروع کرد

معلوم نیست که صدیق چی میخواهد بگوید چون رشته سخن از دست اش رفته است ، وکیل مدافع پرویز میخواهد سوال کند .

پرویز : من میخواهم بقیه بحث را وکیل صاحب مدافع ام پیش ببرد .


قاضی :
اینجا محکمه است هر کس میتواند هر چیزی که بگوید ما وقت میدهیم ، برای متهم ، شاهد ، وکیل مدافع . هر کس که میخواهد هر چیزی بگوید ، محکمه بعدا قضاوت میکند.

برای قاضی مهم نبود که شاهدین چی میگوید چرا او قبلا تصمیم خود را گرفته بود قاضی از شاهدین امید های داشت که هم اش نقش بر آب شده بود بخاطر همین قاضی میگوید که هر کس هرچیز میگوید بگوید ما قضاوت خود را بعدا میکنیم .

وکیل مدافع : محترم صدیق خان شما اظهارات را که پیشتر گفته بودید تایید کردید؟

صدیق: بلی تایید کردم.

وکیل : همه چیز را که نوشته کردید تایید کردید؟

صدیق : بلی

وکیل : شما در یک قسمت گفته اید که وقتی که مقاله را ازدست محسن گرفتید و گفت بسیار موضوع جالب است ، او را گرفتيد و خواندید ، درست است ؟

صدیق : بلی

و کیل: شما بعد از آن گفتید که من رفتم پیش معاون اداری و مقاله را برای از آنها بردم.

صدیق : دقیق است.

وکیل: همچنان شما گفتید که یک مکتوب رسمی برای مسوول امنیت نوشتم ، شما نوشته کردید مکتوب رسمی را ؟

بعد نسخه سید پرویز را معاون در اختیار خدمه دفتر اش قرار داد.

صدیق: درست است.

وکیل: اونها سه کاپی را آوردند ؟

صدیق : بلی

وکیل : و یک چیزی دیگری را در اینجا گفته اید که به صداقت گفته میتوانم که به جز از بعضی از اعضای خانواده ام هیچ کسی دیگر این مقاله را نخوانده است .

صدیق متوجه میشود که اظهارات ضد و نقیض داده است ، مضطرب معلوم میشود ،

صدیق : میبخشید همین نکته را میخواهم واضح بسازم

وکیل پا فشاری میکند چون خانه خالی را یافته است .

وکیل: شما اظهارات را شما پیشی حارنوال یا امنیت داده اید و شما همین اظهارات را در برابر همه قبول کردید درست است؟

صدیق : اینجا یک نکته

وکیل : قبول کردید یا نه ؟

صدیق : شما یک بار اجازه بدهید

وکیل: من همان چیزی را که قبول کردید و تایید هم کردید میخواهم از زبان شما بشنوم

شما گفته اید که به صداقت گفته میتوانم به جز از اعضای خانواده ام هیچ کسی دیگری مقاله را نخوانده و مقاله نزد من خیلی محفوظ میباشد ، گفته اید اینرا یا نه ؟

صدیق : بله

وکیل : تشکر و در جای دیگری ذکر کردید همان روز که مقاله به دست شما رسید ، همان روز شما مقاله را بردید و شکایت کردید ، درست است ؟

صدیق : بلی

وکیل :" و به یک جای دیگر شما اظهارات تان گفته اید از اینکه در گرفتاری سید پرویز نقش فعال داشتم و اولین فرد بودم که موضوع را به سمع مسوولین رساندم به این خاطر و ناگفته نماند که اسامیون ، رحمت الله ، مصطفی ، جان محمد از جمله کسان بودند که همیشه کوشش میکردند که بخاطر سید پرویز نام باید به جزای عمل اش برسد این حرف ها همیشه از طریق های مختلف به سمع پرویز میرسید ، درست است" ؟ .

اینجا نشان میدهد که خصومت از قبل وجود داشته تا این سه نفر رحمت الله ، مصطفی و جان محمد بخاطر انتقام باید چیزی بکنند و مصطفی نام برادر بزرگ صدیق و همچنان همصنفی صدیق میباشد او هم از جمله شاهدان بود از این که او و صدیق اظهارات ضد و نقیض داشتند از جانب حارنوالی خواسته نشد تا از این بیشتر بی آبرو نشوند و حضور مصطفی را در این سناریو جا نداند تا کار به درستی پیش برود .

وکیل : یعنی این همیشه شما منظور شما همین روز است یا همیشه همین کار را میکردید یا همیشه قبل از او وجود داشته است ؟

صدیق : اگر اجازه باشد من جواب میدهم.

و همچنان وكيل مي خواهد شخصیت اجتماعی صدیق را برای هم افشا کند که صدیق تا آن قدر پست شده میتوان که بخاطر نمره کامیابی جان یک دوست اش را هم بازی بي اندازد. و همچنان دست داشتن مستقیم صدیق را با امنیت ملی بلخ ثبوت کند که در یکی از امتحان ها ناکام مانده بود و توسط امنیت بلخ استاد مجبور شد صدیق را کامیاب کند .

وکیل مدافع: شما نجیب را میشناسید؟

صدیق : نه

صدیق هر روزه با نجیب نام کارمند امنیت دید و باز دید میکند حالا بخاطر منافع شخصی خود مجبور است دروغ بگوید نه از خدا میترسد و نه از رسول اش و میگوید نه من نجیب را نمیشناسم اگر از هر بچه و دختر پوهنتون پرسیده شود ، همه گمان میبرند که صدیق کارمند رسمی امنیت است چون همیشه با مسوول امنیت پوهنتون که از جانب امنیت ملی مقرر شده به تماس میباشد .

اما از جانب قاضی اجازه داده نمیشود وکیل هر قدر پافشاری میکند اما قاضی اجازه نمیدهد چون میداند این شاهد از این کرده همم بی آبرو میشود و شخصیت اینرا ندارد که در محاکمه ای شهادت بدهد .

حارنوال هم متوجه این نکته میشود و به طرف قاضی اشاره کرده میگوید

حارنوال: من با اجازه شما هیئت قضایی محترم من از حرف های آقای نورستانی متردد میباشم چرا این متهم نیست که بالایش اینطور سوال ها میکند.

وکیل : پیشتر شما هم از شاهد خودتان همین رفتار را میکردید اونها شاهد شما بود .

حارنوال : من حارنوال هستم .

یعنی حارنوال هر بد که بخواهد میتواند انجام بدهد برای بردن یک نفر بی گناه به زیر چوبه دار و یک انسان که از حق دفاع میکند ساحه سوال برایش محدود است .

قاضی : نظم جلسه را حفظ کنید.

و به صدیق اجازه میدهد برود.

جريان دادگاه تفتيش عقايد كابل درباره پرويز كامبخش

قسمت دوم: شاولی خان وردک استاد جغرافيه سياسي دانشگاه بلخ/ شهاب الدین ثاقب استاد دانشکده شرعیات دانشگاه ولایت بلخ

سه شنبه 11 نوامبر 2008, نويسنده: هارون خليلی

قسمت دوم

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • اگر مردم ما تاریخ خودشان را بدانند شایدبه زودترین فرصت بتوانند
    که این نوکران تازی هارااز این کشور به زباله دان تاریخ بسپرند.
    میگویند که/ مورچه چیست که کله وپاچه آن باشد/لعنت بر اسلام تروریست تازی و مجاهدان و طالبان حیوان صفت آدمکش آن.
    درود براشو اسپنتمان زردشت خداوندگار بلخ با اندیشة /گفتار نیک /ورفتار نیک /نه ترور و آدمکشی تازی بدو.

    آنلاین : که خون بیگناهان سخت گیرد/بسی کس را زتخت و بخت گیرد.

  • درافغانستان امروزحاكميت استبدادي قرون وسطي حاكم است كه حتي انديشدن دراين جامعه جرم محسوب مي شود. جنايت ديروز به نام خليفه واميردراين كشور تكرار مي شود؛ امروزبا نام نشان والي ووزير با پاشنه هاي آهنين شان مردم را له ولكد مي كنند. حكم اعدام به پرويز كامبخش ازسوي دادگاه قومندان عطادربلخ وسپس حكم بيست سال حبس ازسوي دادگاه بنياد گرائي دركابل به پرويزكامبخش به معني واقعي حاكميت طراز طالباني است.كساني ديروز كاليله به جرم اينكه زمين كروي است محكوم به مرگ كرده بودند؛امروز كامبخش به جرم اندشيندن محكوم به اعدام وسپس 20 سال حبس مي كنند.جريان محكمه نشان ميدهيد كه حكم محكمه كاملاساختگي وبه نفع حاكميت قهقرائي بنيادگرائي است وجنايت است كه تاريخ آن را فراموش نمي كند.

    • وا به جان حامد!!!!!!!!
      که با این دولت و این سیستم مذهبی همه را پشت سر زده همه چیز را گفته و پرده را برداشت، امید که زنده باشد! فکر نمیکنم تا فعلاً زنده مانده باشد چرا که در مساجد در نماز جمعه حکم اعدام یا سر بریدن آن جوان را داده بودند در تمام مساجد افغانستان.

    • خرافات چند هزار ساله هنوز هم بر ما حاكم است.قوانين كه براي انسان عقبمانده تازي ايجاد شده است امروز بعد از قرنها زنده است وجامعه مدرن را با ان ميخواهند اداره كنند.تازي ها خرد ورزي را نابود كردند وملاها براي سواري كشيدن از بيخبران اين خرافات تازي ها را ارايش ميكنند.شراب حرام است اما برده داري حلال!نخنديد!ازادي ميسر نخواهد شد مكر با ازادي از اسارت خرافات.مذهب كه با خرد سازگار نباشد مذهب نيست.يگان ادمهاي ساده پتنگ فكر ميكنند كه اسلام عزيز با دموكراسي سازگار است!جمهوري اسلامي تر كيب خنده دار است.در جمهوري اصل اراده مردم وقوانين ساخته شده توسط مردم است نه قوانين اين يا ان مذهب اسماني!او بيادر ها كمي پرسش كنيد انديشه كنيد بسيار تيار خوري نكنيد.گپ هاي ملا هارا با فكر خودتان بسنجيد.سختگيري داشته باشيد.زود نپذيريد...

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس