خدا در شماره های ویزا کارت تکثیر شده است
دوازدهمین محفل شب شعر در تورنتو
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اینبار محل برگزاری شب شعر نه در دانشگاه که در یک شکم سرا ( رستورانت چوپان ) بر پا گردید، جمعیت نزدیک به صد نفر در این محفل حضور به هم رسانده بودند، حضور خانم ها نیز چشم گیر بود.
حدود ساعت هفت شام محفل آغاز یافت خانم فروزان گرداننده ی محفل، برنامه این شب را به سه بخش عمده تقسیم بندی و اعلام نمودند بخش اول – دکلمه شعر، بخش دوم – تماشای فیلم مستند از محافل گذشته ی شب های شعر و بخش سوم نقد شعر، به ترتیب اعلام گردید.
در بخش اول آقایان سعادت پنجشیری، داکتر نور علم ، پیکار پامیر، للندری، ربانی بغلانی ، ویس ابراهیمی، مختار دریا، کبیر بختیاری، خان آقا سرور، آکیفی، هارون راعون و خانم ها داکتر سیما فقیری و سمعیه اشعار و داشته هایشان را به سمع حضار رساندند. پیامی آقای صبورالله سیاسنگ توسط هارون راعون و پیام فدارسیون ترک تباران نیز توسط فیض الله ایماق قرائت گردید.
و در بخش دوم پس از انتظار بیست دقیقه ی فیلم مستند که توسط خانواده فقیری تهیه و تنظیم شده بود به نمایش گذاشته شد ، تحفه یا هدیه ی نیز که از قبل توسط برگزار کننده گان محفل آماده شده بود به صاحب رستورانت تقدیم گردید و آقای الکوزی با تشکر و امتنان تحفه را پذیرفتن ،ظاهرا شرکنندگان پس از شنیدن شعر و دیدن فیلم مشتاق سرو صدای قاشق و پنجه بودند که به موقع غذای تهیه شده توسط رستورانت به صورت سلف سرویس در اختیار شرکت کنندگان قرار گرفت من نیز خودم در صف (قطار) گرفتن غذا قرار گرفتم صاحب و مالک رستورانت حاجی الکوزی ظاهرا سخاوت به خرج داده بودند و ضیافت مفصل را در نظر گرفته بودند که الحق سنگ تمام گذاشته بودند و اجر شان با خدا. پس از به داد شکم رسیدن بخش دوم برنامه آغاز شد، نخست پیام و شعری از خانم بهار سعید توسط خانم ایماق دکلمه و قرائت گردید و بدنبال آن آقای میرحسین مهدوی به نقد و برسی سروده های خانم بهار سعید پرداخت در این نقد از ویژه گی های زبانی شعر بهار سعید به نکات چون 1 – بیان زنانه 2- تصویر شاعرانه زنانه 3- ناز زنانه 4- احسادات زنانه 5- غرور زنانه 6- لجبازی زنانه 7- جلوه گیری زنانه 8- انتظارات زنانه 9- بیان زنانه از لذت جنسی اشاره و به تفصیل به آن پرداخته شد که حضار در محفل با کف زدن استقبال شان را به نمایش گذاشتند.
ظاهرا بخش سوم بخش پایانی نبود تعداد دیگر نیز برای دکلمه اشعار شان منتظر اعلام اسامی شان بودند تا در جایگاه خوانده شودند و سروده هایشان را دکلمه نمایند که ساعت از یازده شب گذشته بود و ما ناگزیز بنا بر دوری راه محفل را ترک کردیم و آوای دل انگیز دکلمه ها همچنان در رستورانت می پیچید.
یک سروده از یک شاعر را با هم میخوانیم.
(آقای ربانی بغلانی)
آزادی و خدا
اگر آزادی را گم کرده ای،
از لای کتابهای نخواهی یافت.
آزادی، هر نیمه شب
در جاده های نیورک و تورنتو
قدم میزند.
اگر دلت برای چند مثقال سرب تنگ شده است،
در خیابانهای نیورک و تورنتو ،
به آزادی خواهی رسید.
اگر خدا را گم کرده ای
در پستوی مغازه های جورج بوش
و مغاره های بن لادن نخواهی یافت.
خدا را نه در حفره های چشم کودک ناقص بامیان
میتوانی دید،
نه در شیون مادران شیندند،
و نه در چراگاهای غرقه به خون بهسود.
خدا در شماره های ویزه کارت تکثیر شده است.
پيامها
30 نوامبر 2008, 15:39, توسط یک دوست
سلام دوست عزیز. ممنون از گزارشهای شما. لطفا آکیفی را عاکفی بنویسید.
1 دسامبر 2008, 05:19, توسط علی عاشق مرغ شکم پاره
اغای محترم نویسنده! من ندانستم چیزی را که نوشتی داستان بود یا قصه یا کدام گزارش از یک ورکشاب. به هرصورت به نظر من بهترین بخش ان برنامه قسمکه شما فرموده اید همان بخش غذا خوری بوده باشد که شما هم از ان با حرارت یاد کرده اید. خدا کند که به داد شکم تان رسیده باشید زیرا خدمت شکم فرض عین است درمذهب ما چشم گشنه ها!
خدا یار جان بعضی از دوستها، چندی پیش ما هم یک ورکشاپ داشتیم وچند نفر غیر حاضر بودند ودرست موقع چاشت امدند ولی منهم چشم سفیدی کردم وبرایشان گفتم که ورکشاپ ختم شده است!
7 دسامبر 2008, 01:08
سلطان محمو غزنوی که هزاران غلام داشت - عشقش چنان گرفت که غلامء غلام شد .
یعنی واقعاء عشق بود که سلطان را به پای یک کنیز انداخت یا سخاوت و عدالت و شهامت و رسالت و محبت و عقید ت و ارادت و امثالهم خصایل بود که سلطان را به مروت وادار ساخت و کنیز را به حرم سرا سجاوت بخشید . این بود بخشی از مدیریت همه جانبه سلطان که اوازه عدلش از میمنه تا میسره و از بلخ و بخارا تا بحر عرب النگوی هر عدلیه بود . روایت است از راوی که سلطان محمود با خاطر انصاف عامه ( لت خانه ) درست فرموده بودن که اگر شخصی معذور میگردید از ادای واجبات روزمره , او یا ایشان به ( لت خانه ) سلطا ن تشریف فرما میشد ند و "هر کاره های" سلطا ن با فراخدلی تواضع شخص را مینمودن . راوی میگوید , زمانی فرا میرسد که جای سوزن انداختن به ( لت خانه ) نمیماند , حتی معذوران( که خداوند جل الله شانه هو بهتر میداند که واقعاء ضرورت مند هستن یا خیر ) برای استفاده از شام و نهار به باغهای اطراف و اکناف خیمه زن شده بودندی . خبر به سلطان میرسد و یکی از اکابران وقت که حضور داشت به مجلس , فرمودند که ( کاه - دود ) فرماید , اگر باز هم لنگ و شل و شت و کولی و مخو به لت خانه باقی بماند بدانید و اگاه شوید که معولین اصیل باشند و خدمت ایشان بر سلطان اجر ایزدی به بار دهد . روز بعد نزدیک صرف شام با موجودیت برادر سلطان که اصلاء نمیخندید , امر سلطان اجرا گردید و ( لت ) های جعلی فرار را بر قرار ترجیح دادند " حوصله سوخت بوی دود کاه را نداشتند " . در اخر از میان تعداد کمی که باقی مانده بود یکی با صدای درد ناکی فحش ابداری به سلطان داد . یکه معلول از تحه دل گفت از طرف من هم یک فحش .. خلاصه وقتی داستان به گوش سلطان رسید . سلطان گفت : ابنها ( لت ) واقعی هستندی . سوال اینجا است که به گفته جناب زاهدی به این ( شکم سرا ) واقعا همه اهل شعر و ادب مجلس اراسته اند , یا ,,,,,,,, دز بساط نقته دانان عیب جویی شرط نیست .. یا سخن سنجیده ......
عزت زیاد صنوبر .