صفحه نخست > دیدگاه > طالبان، دولت جهادی-مافیایی و اشغال لازم و ملزوم همدیگر اند

طالبان، دولت جهادی-مافیایی و اشغال لازم و ملزوم همدیگر اند

فساد اداری و سلطه مافیایی جهادی-تکنوکرات( بقول بشر دوست شهزادگان غربی) ریشه در بی کفایتی و خیانت ملی خود گردانندگان دولت دارد
عمر
شنبه 27 دسامبر 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بخاطر درک جنبش ها و ساختار های اجتماعی، بررسی درست و واقعبینانه خاستگاه و تکیه گاه آنها مهم و حیاتی است. در شرایط فعلی مردم افغانستان مواجه با دو پلیدی و جنایت اند: طالبان و نظام (دولت و حکومت هردو) جهادی-مافیایی کرزی. در رابطه با ماهیت طالبان بررسی ها و تحقیقات مفصل و همه جانبه صورت گرفته است. حالا به هیچ کس پوشیده نیست که تاریخ طالبان عبارتست از تاریخ مداخله ی مستقیم پاکستان در امور افغانستان. "آی.اس.آی" پاکستان پدر اصلی طالبان می باشد که گاه آشکار و گاه نهان از این جنبش عقبگرای مذهبی بخاطر پیشبرد منافغ سیاسی اش در منطقه استفاده می کند. اگر چه شماری از سران طالبان دارای اهداف مذهبی و قومی اند، اما تا هنوز این بطور عمده استخبارات پاکستان است که دم این جنبش را زیر پا دارد. با آنکه در این اواخر طالبان پاکستانی به یک تهدید جدی برای دولت پاکستان تبدیل شده است، اما استخبارات آن کشور تا هنوز سیاست حمایت از طالبان را بطور روشن و کارگر ترک نکرده است. نفوذ قوی و گسترده بخش های محافظه کار و مذهبی ارتش پاکستان در "آی اس آی"، دولت پاکستان را نیز با چالش حیاتی مواجه ساخته است.

طالبان یک جنبش مخرب و عقبگرا ست که رو به دوران توحش اعراب بادیه دارد. منطق طالبان منطق ساختار سیاسی و اجتماعی بدوی ای است که با پایه ها و دست آورد های مادی و معنوی بشر سازگار نیست. تفسیر و درک بسته و عقبگرا از مذهب و پیوند رسوم و سنت های منفی و منحط مردم ( ارزش های بشدت منفی در پشتونوالی) با تفکرات و بینش های مذهبی، طالبان را به یک تهدید جدی برای آینده نگری و تکامل جامعه و ساختار های اجتماعی و فرهنگی اش مبدل ساخته است. حاکمیت و نفوذ تفکر طالبانی، دشمنی با تفکر، اندیشه، تکامل و بازنگری پیرامون مسایل اجتماعی است. طالبان حلال همه مشکلات جامعه و انسان را در تفکرات مذهبی و سنت های کهن و منحط جامعه قبیلوی جستجو می کند. سلطه ی تفکر مذهبی رادیکال در امور اجتماعی و سیاسی با جهان و تمدن فعلی سر سازگاری ندارد. تغییر، تکامل و بازسازی اجتماع نیاز به تعقل و این جهانی اندیشیدن دارد. انسان مختار است که با خدا با همان شیوه و روش رابطه برقرار نمایید که حاصل آن آرامش قلب، تعالی روح و خیر کل باشد. راه طالبان با خدا، آرامش قلب و تعالی روح را مختل کرده، حاصل اش شر کل می باشد. خدای طالبان خدای قهاریست که از درد و بیچاره گی بندگانش خشنود گردیده و از آرامش آنان خشمگین می شود. خدای قهار طالبان خدای بیرحم ِ است که با بندگانش حیل و نیرنگ بکار می برد و بی محابا می کوشد تا مخلوقات اش را به پستی و نیستی بکشاند. این خدا از خشونت حمایت کرده از غدر و خیانت دریغ نمی ورزد. خدای طالبان تشنه ی خون زنان و آرامش آنان است.

زن ستیزی طالبان ریشه ی عمیق در تفکرات بدوی و سنت های مبتذل جامعه ی پدر سالار ِِ دارد که پیشرفت و آزادی زن را تهدید جدی برای بقای نظام پدر سالارانه و تمامی ارزش های یک بعدی و جنسگرایانه ی آن می داند.

سنت و فرهنگ پدرسالاری حاصل دوران معین از جامعه ی انسانی است که با داشتن قدرت اقتصادی، به تحکیم قدرت سیاسی و فرهنگی مرد بادیه نیز می پردازد. همچون ابزار تولید و سایر فرآورد های اقتصادی، زن نیز هویت انسانی مستقل اش را از دست داده، با هزار سنت و رسم زن ستیز و مرد محور، به برده ی جنسی بخاطر آرامش جسمی و روحی مرد تبدیل می شود. زن بخاطر بقا و نان فرزندان، پناهگاهی جز مرد نمی یابد. قوانین و عرف اجتماع از سوی مردان و بنفع مردان، جامعه، کردار و هنجار های اجتماعی انسان ها را تنظیم می کند. تربیت خانوادگی مردسالار و تربیت اجتماعی با قوانین مردسالارانه، زن را فرصت تفکر و تجسس پیرامون موقعیت اقتصادی و اجتماعی اش نمی دهد. تحکم و خشم پدرسالارانه از زن ملعبه ای ی می سازد که جسماً در خدمت زن و روحاً خشکیده است. البته در این شکی نیست که در بعضی تیره ها و اقوام افغانستان زنان کهن سال تا حدی معین از قدرت اداری و تصمیم گیری برخوردار اند، اما این قدرت و شعور تصمیم گیری محدود و منحصر است به چاردیواری خانه و مناسبات بسته میان اعضای خانواده و اقارب نزدیک. این قدرت و شعور تصمیم گیری بیشتر پیرامون مسایل چون ازدواج، حل و فصل دعوا های خانوادگی، تنظیم مهمانی و غذا، کار در خانه و غیره می چرخد که تماماً ارزش یک بعدی و خانوادگی دارد. این قدرت و شعور تصمیم گیری همینکه مسایل از چارچوب مناسبات خانوادگی فراتر می رود مضمحل و منفعل می گردد و مرد (حتی کوچکترین فرد خانواده) با قدرت و اختیار تمام عرض اندام کرده از خانواده و تمامی اعضا و ارزش های آن نمایندگی می کند. این شعور و ارزش های مرد سالارانه ی بدوی با تمامی قدرت و ابهت اش در فلسفه و روش سیاسی و اجتماعی طالبان خلاصه گردیده است.

به همین گونه تفکرات اجتماعی و فرهنگی طالبان، دشمن زندگی انسانی با زیبایی ها و ظرافت هایش است. سیر پیشرفت جهان و اجتماع شماری از محافظه کاران و اسلامیگرایان افراطی را تا سرحد دشمنی با انسانیت و تمدن پیش برده است. جنبش عقبگرا و بشر ستیز طالبان یکی از آنان است. فقدان برنامه ی سیاسی و اقتصادی مبسوط و رهگشا، مرض واگیر تمامی جنبش های اسلامی رادیکال جهان فعلی است. فقر فراگیر و وحشتناک در اکثر کشور های مسلمان و حاکمیت مستبدان و فاسدان در اکثر این کشور ها، شماری از جوانان فقیر و همچنان روشنفکران لایه های پایین جامعه را بطور ناخودآگاه در دام جنیش های مخرب بنیادگرایی فرو برده است. شعار مبارزه با کفار و استبداد یکی از آن حربه های گیرای است که افراطیون اسلامی و طالبان از آن بیشترین استفاده ی تبلیغاتی را می برند. این جنبش ها از آنجاییکه برنامه رفاهی و انکشافی برای توده ها ندارند و شیوه های مبارزه و پیکار شان توده های مظلوم را نیز هدف قرار می دهد، در نهایت محکوم به شکست و انزوا است. اکثریت توده ها از بنیادگرایان اسلامی حمایت نمی کنند. نمونه ی بارزش کشور همسایه پاکستان می باشد. احزاب اسلامی – حتی میانه رو- پاکستان هیچ وقت رای کافی بدست نیاورده اند. برعکس این احزاب سیکولر و دمکراتیک بوده اند که با وجود فساد در رهبری و حیف و میل دارایی های عامه بیشترین آرا را کسب کرده اند. شعار توده ها واضح و روشن است: نان، آرامش و دمکراسی. این دو شعاریست که متاسفانه تا هنوز در اکثر کشور های اسلامی عملی نشده و این خود یکی از علل اصلی سخت جانی بنیادگرایی اسلامی می باشد.

مردم افغانستان نیز با فقر و نا امنی روزافزون دست و پنچه نرم می کنند. رژیم منحط و فاسد کرزی نه تنها فقر را کم نکرد بلکه همه روزه به ابعاد و ژرفای آن افزود. نا امنی در اکثر نقاط کشور به قانون تبدیل شده است. مردم خود پاسبان مال و جان خویش اند. پولیس رژیم کرزی خطرناکتر از هر اداره ی دیگر است. نفوذ جنگسالاران و هیرویین سالاران در این اداره چنان محسوس و سهمگین است که حتی کرزی نیز نمی تواند بادی گارد های شخصی اش را از آن انتخاب کند. اکت و ادا های عوام فریبانه ی کرزی در سخنرانی هایش خیانت مستقیم به مردم و آرزو های آنان است. اگر شمه ی غیرت و ارزش انسانی در وجود سراسر پوشالی و منحط کرزی زنده می بود، باید سالها قبل استعفا می داد. رییس جمهور ِ که حتی صلاحیت عام و تام قصر ریاست جمهوری را نداشته باشد گودی کوکی ای بیش نیست. اعضای کابینه ی کرزی با خون مردم بازی می کنند. اکثریت اینان نوکر و دست نشانده کشور های معین خارجی اند و وزارت را بهترین راه بخاطر ملیونر شدن می دانند. اگر به زندگی این فاسدان و خاینان به مردم قبل از وزیر شدن شان دیده شود، در کشور های غربی زندگی عادی و شاید هم بخور و نمیر ِ داشتند، درست همانند اکثریت باشندگان معمولی اروپایی. اما بعد از اشغال کرسی وزارت و ریاست، ملیون ها دالر پول اندوختند. این وزیران خاین جز گفتن و نوشتن آمار و ارقام جعلی و عوام فریبانه کاری دیگری ندارند.

زندگی اقتصادی اکثریت مردم بدتر از زمان طالبان شده است. مردم دوباره به کشور های خارجی پناه می برند. نبود کار و امنیت زندگی را برای اکثریت ملت تیره و تار ساخته است. مردم اصلاً به دولت و کارکرد هایش علاقه ندارند چون متاسفانه رژیم در فکر زراندوزی و چاپیدن است. بلی رژیم کرزی یا خاین است و یا هم بیسواد و جاهل. خاینان اش همان وزیران و رییس هایش می باشد که در گوشه و کنار دولت کرزی لولیده اند و هر روز بروی ملت و امید هایش می شاشند. هر روز به رقم حساب های بانکی شان افزوده می شود و با بیشرمی تمام در غارت و چپاول اموال عامه و کمک های خارجی مسابقه می دهند. اگر این وزیران و رییس ها واقعاً از وجدان انسانی بیدار و حس وطندوستی برخوردار می بودند باید سالها قبل با دادن استعغا به افشای ماهیت نوکر و ضد مردمی رژیم کرزی می پرداختند تا تاریخ از آنان به نیکی یاد می کرد. و اما جاهلان و بی سواد هایش –منفی شماری از وکیلان محترم و وطندوست – در سنا و پارلمان خوابیده اند و بیخبر از دنیا و کاینات مصروف معامله گری و زد و بند های سیاسی بخاطر حقوق بیشتر، امتیاز بیشتر و آینده ی بهتر و امن تر اند.

در هر کشور رژیم حاکم وظایف مشخص و بنیادی دارد و در برابر مردم مسئول و حسابده می باشد. اما افغانستان بالفعل و بالقوه فاقد دولت است. امیران محلی و جنگسالاران صاحب اختیار عام و تام محدوده ی جغرافیایی خویش اند. از علایم و کارکرد های دولتی در اکثر قرا و قصبات کشور خبری نیست. اکثریت مردم، بخصوص خارج از چند شهر بزرگ، اصلاً با ارگان ها و دفاتر دولتی نه تنها آشنایی ندارند که از آشنایی با آن در هراس اند. نماد ها و ارگان های ساده ی دولت چون محکمه و قضا، مکتب، کلینک، اداره ی پولیس و غیره به چند ولایت معدود محدود می شود و در سایر مناطق کشور پول و تفنگ حاکم بر سرنوشت مردم است.

بهرحال، با این وضع وحشتناک کرزی با بیشرمی تمام می کوشد تا مردم را فریب دهد که گویا مشکل اصلی در افغانستان طالبان است. اگر مشکل طالبان را با مذاکره و غیره حل کنیم، دنیا گل و گلزار خواهد شد. اما سوال اصلی اینست که چرا طالبان دوباره قوت گرفت و چرا فعلاً به یک تهدید جدی برای دولت جهادی-مافیایی کرزی تبدیل شده است؟

از عمر زمامداری عبوری و "انتخابی" کرزی و یا نشاندن کرزی بر اریکه قدرت توسط باداران امریکایی اش تقریباً هفت سال می گذرد. کرزی خود اعتراف کرد که توسط بیگانگان به قدرت رسیده و آنان اگر بخواهند می توانند او را کنار زنند. کرزی بی وعده یا با وعده به قدرت می رسید چون امریکا انتخاب مناسب دیگری نداشت. کرزی در شروع تمرین دمکراسی و حقوق بشر کرد تا بر چشمان مردم خاک پاشیده با خاطر آرام بالای برنامه های باداران و تیم مافیایی اش تمرکز دهد.

سوال اساسی اینست که آیا کرزی و تیم فاسدش دانش کافی در امور اجتماعی و سیاسی ندارند تا کشور را اداره کنند یا اینکه بیش از آن بی تفاوت و وطنفروش اند که در فکر مردم و بهروزی آنان باشند. فکر می کنم که علت دومی جهت اساسی را بازی می کند اما بی دانشی و فساد در دولت نیز نمی تواند منتفی گردد. در این هیچ جای شک نیست که در شرایط فعلی افغانستان استقلال و تمامیت ارضی ندارد و سرنوشت ملت و حاکمان اداری آن در دست بیگانگان است. اما نادیده گرفتن بی کفایتی دولت و حکومت کرزی شاید ما را در سنجش و شناخت ما از ماهیت فاسد گردانندگان دولت دور کند. فساد اداری و سلطه مافیایی جهادی-تکنوکرات ( بقول بشر دوست شهزادگان غربی) ریشه در بی کفایتی و خیانت ملی خود گردانندگان دولت دارد. اگر بفرض رییس پولیس و یا هم رییس فلان محکمه با گرفتن رشوه فلان جانی را رها می کند و یا اینکه اکثریت مردم از بیکاری رنج می برند و در فقر کشنده بسر می برند، باید علت اساسی را در طرز اداره، حاکمیت و روش سیاسی و اقتصادی دولت کرزی و تمامی ارکان آن دانست. علت بیکاری و فقر در هزاره جات تسلط و یا جنگ طالبان در جنوب نیست، درست همانطوریکه علت امارت های حزبی و فردی در شمال و سایر نقاط کشور تسلط و یا جنگ طالبان در جنوب نیست.

مردم کشور باید به این آگاهی برسند که طالبان و دولت مافیایی-جهادی دو پدیده ی کاملاً متفاوت اما بشدت به هم وابسته و در هم تنیده اند. وجود و استمرار یکی، شرط بقا و استمرار دیگری است. دولت کارا و متعهد به مردم و خواست های آنان، می تواند با ایجاد کار، زدن جنگسالاران و گروه های جانی و قاچاقبر، کاستن فاصله ی وحشتناک میان ثروت اقلیت ِ ناچیز و فقر اکثریت ِ مطلق، جذب سرمایه های خارجی و توجه به خدمات رفاهی و عام المنفعه و ایجاد پولیس و ارتش مسئول و عاری از فساد و نیز توجه به توازن و ترکیب قومی در تمامی ارگان های دولتی، طالبان و سایر دشمنان مردم و کشور را به انزوا کشد و به مرگ تدریجی آنان منجر شود. اما متاسفانه ماهیت گردانندگان و حاکمان فعلی بشدت ضد مردمی و عقبگرا و ضد تمدن و پیشرفت است. اینان بقای خویش را در بی سوادی و فقر مردم جستجو می کنند. هر دو جناح (طالبان و دولت) مادر تمامی نابسامانی های فعلی کشور و مردم ما است و هر دو لازم و ملزوم همدیگر اند. اشغال کشور توسط خارجی ها و پیشبرد برنامه های استراتژیک از سوی قدرت های جهان نیز همچنان ادامه خواهد داشت و یکی از علل اصلی این اشغال، وابستگی و تحقیر، بی کفایتی حاکمان و ماهیت سراپا وابسته و پوشالی آنان است. این حلقه ی شوم (طالبان، دولت جهادی-مافیایی و اشغال کشور) مکمل همدگر بوده و هر یک از عناصر این حلقه ی نحس به همان اندازه که به جنگ با همدیگر نیاز دارند به هستی و استمرار همدیگر نیز تشنه و وابسته اند.

امید به انتخابات و آمدن شهزادگان دیگری در قدرت دولتی حلال هیچ مشکل نمی تواند باشد. به قول معروف آب از بالا خت است. تا زمانیکه فشار مردمی منجر به تغییر ماهوی در ساختار سیاست و قدرت در افغانستان نشود، مردم همچنان با دشمنان داخلی و خارجی روبرو خواهند بود.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سلامونه !
    خو اوس بیا کوم چاره هم شته ده ؟ که مونژ تولو دسی ژالو ؟ او یا په پردی ملکونو ته تخته وه ؟ تاسو تولو ملا صاحب عمر خان ته را کنزل کوی ء هغه هلکان چی د افغانستان دپاره کافران او یا امیریکانانو سره جگری کوی تاسو وایی چه طالبان دی . که په افغانستان کی شه سم صحیح را ورته گوری , خو یو چی دی هغه امیر صاحب طرفداران دی او بل چی دی هغه کرزی صاحب خپل فوج دی او یا ناتو دی . خو تاسو چیرته را ناست یی . په افغانستان خو نه یی . فارسی وانان خو تولو را تختیدلی دی . خو په افغانستان کی یوازی هزاره گان بیچاری پاتی شوی ده . که رختیا افغانان یی خو رازی توپک را به ونیسی او په دگر که را ولال شی . مونژ هم گورو چی دتا په ملا کی سومره دم شته ده . همیشه تاسو ژاری چه پختانه وطن خراب د ی. طالبان د پاکستان دی . کرزی غل دی . اوس تاسو چیری ناست یی . که د ی نر زوی یی خو ارسی په افغانستان کی . چمکنی .

    • به همه سلام !
      دوست عزیز شمایان عادت کرده اید که در هر موضوع از پشتونها یاد کنید ان هم به فکر خودت تان .
      شما اول از مسایل پشتنوالی خود را خبر کنید بعدآ ابراز نظر!
      من فقط ان قدر برای شما و تمامآ سکتاریستها ( جدایی طلبان) میگویم که پشتونوالی عبارت است کمک با دیگران.یعنی خوبی کردن با دیگران .
      اما ربانی، مسعود،حکمتیار، سیاف و طالبان همه و همه زن ستیز و عقبگرا بوده اند و هستند. در بین اینها اختلاف بالای قدرت و چوکی است و بس .
      جلال ابادی

  • ستری مشی !
    مه تا جای که تاریخ پختنه را میفهمم . شروع و ختم میشه به نوکری عرب ها . ای کاکوی که عکسش به بالا است عمر خانه . دختر بد بخت خوده زن پنجاه پنجمء عثامه ساخته است . تا همرای عرب ها رشته محکم داشته باشه . حالا این خویش خوری از نگاه اسلامی شده یا زیر کاسه نیم کاسه بوده . که ملا صاحب مجبوراء دست به خسر شدن زده . بهر صورت . اگر پادشاه بوده مثل نادر خان بوده ( مه به شرح داستان نادر یا کل و کور وخت مردم ضایع نمیسازم ) یا مثل شاه شجاع , یا مثل وزیر اکبر خا ن که گریخته بود به تاجکستان بوده . و یا اگر پیسه دار است مثل پاچا خان ذدران است که بچش به دوبی مغازه موتر فروشی واز کرده بود و به دور اول حکومت کرزی از دوبی اورده بودنش که به جای موتر صاف کنی بیاید حکومت کند . حکمت یار که میخواست افغانستان را به حمید گل آی اس آِی به جای پیسه هاو اسلحه که بر کشتن مر دم مسلمان شمال ازش گرفته بود بدهد . از احمد شا ابدالی عرب ها یک دیدو جور کرده بودند , هر وخت و ناوخت او را به کشتن و باجگرفتن , جزیه گرفتن به سومنات که یک شهر کاو باری هند قدیم بود ومیفرستادند . و ابدالی از کشته پشته درست میکرد به نامء اسلام و بدون شرم و خجالت دست اورد هر چه فقیر ئ ضعفا را با افتخار با خود به کشور میاورد تا پیش عرب های که شب ها با شتر میخوابیدن و پای لچ های که سگ پلار میگفتن شرمنده نشود . روی مه طرف او خانواده های پشتون نیست که مثل قوم های دیگر مهاجر شده اند به ایران و بد بختانه اولاد هایشان دگه اصلاء پشتو گپ زده نمیتوانند . یا او پشتونهای که مجبوراء به کراچی و لاهور پاکستان مهاجر شده اند و اهسته اهسته کلتور و عنعنات خوده از دست میدهند . مه با پشتون ها به جنک استیم که به جای که به ضد دشمنان ملک خود بجنکند , به خوشی پشت دروازه پنجابی شب تا صبح چوکی داری میکنه و هر زنی از پیش رویش میگزره از ترس آپه جی آپه جی , بهن جی بهن جی میگه . عبداغفار خان میگفت : ما به کراچی هشت میلیون بوت پالیش داریم : غفار خان فقط از بوت پالیش های کراچی گفته بود . از بازار مفعول های لی مار کیت کراچی یا از جولیا بازار کراچی که توسط پختنه میچلید . خبر نداشت یا نمیخواست حرف بزنه ؟ بهر صورت در افغانستان که به اینده نزدیک توسط مردم ساخته میشه و به هر نوع افغان از هر نوع تجربه و دانش که دارند ضرورت است . چانس بزرگی است بر پختنه که بتوانند دوباره خود محب افغانستان و مردم افغانستان نشان بدهند . په درناوی .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس