هشتاد سال درغربت خاک
ـ اهمیت سوگند و قداست باورهای دینی در تفکر و رفتار قبیلوی/ ـ استعداد همزیستی انسانی ومیزان تولید تفکر انسانی در فرهنگ قبیلوی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هشتاد سال پیش ازامروز درتاریخ سیاسی افغانستان تسلسل نظام قببلوی برهم خورد و امیر حبیب الله کلکانی به قدرت رسید. اما دیری نگذشت که حکومت نوبنیاد او توسط لشکر جنوب سقوط داده شد ونادرخان که سالها رویای پادشاهی را درسر می پرورانید، برمسندقدرت نشست. نادرخان با اشاره واستخاره انگلیس ها و باحمایت عمال داخلی آن ازجمله شیخ المشایخ مجددی، زمینه های سقوط دولت امانی را فراهم آورد اما زمانی متوسل به اقدام نظامی گردید که دولت امانی توسط حبیب الله کلکانی سقوط داده شد وامان الله خان ازافغانستان خارج گردیده بود. سقوط دولت امانی و ورود نیروهای حبیب الله کلکانی درکابل، بدون اختلال درنظم عمومی صورت گرفت و اموال ودارایی کسی مورد سرقت قرارنگرفت. اما زمانیکه لشکر جنوب به هدایت نادرخان وارد کابل گردید، تمام شهر مورد غارت قرارگرفت وحتی ادارات دولتی نیز از غارت مصئون نماند. حبیب الله کلکانی با وساطت شیخ المشایخ مجددی دست از جنگ برداشت و با اعتقاد به کتاب آسمانی که نادرخان درحاشیهء آن تعهدش را مبنی بر عفو ومصئونیت او نوشته بود تسلیم نادرخان شد.
بعد ازانتقال حبیب الله ویارانش به کابل، نادرخان سرنوشت آنها را به قبایل جنوب سپرد که بعد ازتحمل شکنجه وآزار، اول به رگباربسته شدند وبعد از آن پیکرهای بی جان شان را به دار آویختند (1).
این حادثه درتاریخ افغانستان، استمرار تصفیه های خونین، فجایع سنگین ومصیبت های تلخ بعد ازیک وقفه میباشد که در سالهای حکومت امانی بوجود آمده بود. استقرار نظام نادرشاهی وسالهای تلخ وپرمصیبت این حکومت، یکی ازسیاه ترین ادوار تاریخ افغانستان میباشد که تمام تلاش وامکانات این حکومت برای ایجاد تفرق قومی، توسعه فقر وبی سوادی، ترویج عصیبت های قومی ـ مذهبی و تولید ترور و وحشت به مصرف رسید. خانوادهء آل یحیی که درقلمرو انگلیس زیسته بود ودر بستر آموزه های ا ستعماری پرورش یافته بودند، با سرو پیکر درخدمت منافع استعمار نشستند وافغانستان را برسر اقوام غیر پشتون جهنم درست کردند. نادرخان درسال اول حکومت، هر روز کاری اش را با رگبار چند نفر ازمردم شمالی آغاز میکرد. درواقع مردم شمالی اولین کسانی بودند که درمعرض قساوت ودرنده خویی خاندان آل یحیی قرارگرفتند. جنایات سازمان یافتهء این خاندان درمناطق شمالی چنان وحشت انگیز است که درهمان سال اول، (39483) عدد سکه طلا را ازمردم پروان وکاپیسا به دست آوردند. سپاهیان مهاجم جنوب درهنگام غارت اموال مردم اگر از خانواده ای پول و اسلحه به دست نمی آوردند، درسینه ء زنان خانواده سوزن فرو میکردند (2). اما آنچه که تاهنوز درمورد رفتار انسان ستیز نظام نادرشاهی و بخصوص درمورد کشتار وشکنجه های هولناک و سازمان یافته محمد هاشم ومحمد گل مومند درج اوراق تاریخ گردیده است، درواقع گوشه ای از جنایات وفجایعی میباشد که نظام نادرشاهی به آن مبادرت ورزید. ابعاد و دامنه ء این جنایات خیلی بیشترو گسترده تر ازآن میباشد که تاهنوز از آن سخن رفته است. حافظه ء پیرمردان شمالی و قطغن، انباشته از روایات تلخی است که جنایات وانسان ستیزی های نظام نادرشاهی را به تصویرمیکشد.
نظام نادرشاهی که ازبسترسنت وفرهنگ قبایل جنوب برسرنوشت مردم افغانستان تحمیل گردید، باتوجه به ساختار ورفتار آن درنگاه نخست اهمیت "سوگند" و "قداست" باورهای دینی را در ذهنیت قببلوی و آموزه های دینی قبیله درمعرض نمایش قرار میدهد و درنگاه بعدی، استعداد همزیستی انسانی ومیزان تولید اندیشه وباورهای انسانی را درجامعه قببلوی بازتاب میبخشد. دراین متن سعی براین نهاده شده است به این دوپدیده ی مهم، در رفتار وساختار نظام نادرشاهی پرداخته شود که ممثل طرز تفکر وبازتاب خالص علایق قبیلوی بود.
1 ـ اهمیت سوگند و قداست باورهای دینی در تفکر و رفتار قبیلوی
همانگونه که اشاره رفت، بعد ازتصرف کابل، نادرخان درحاشیه قرآن کریم، بصورت کتبی برای حبیب الله کلکانی تعهد سپرد که درصورت تسلیم شدن، او و همراهانش ازهرگونه تعقیب و آسیبی مصئون میباشند. این پادرمیانی توسط شمس الحق مجددی صورت گرفت؛ کسی که در پیروزی سپاه نادرشاه سهم مهم داشت (3). حبیب الله کلکانی شخص متدین ومعتقد به سنن وباورهای اسلامی بود که به دلیل همین اعتقاد، به وساطت شمس الحق مجددی و به تعهدنادرشاه که بر ورق قرآن نوشته بود اعتماد کرد ه وسرنوشتش را به دست تقدیر سپرد. اما او به دلیل همان صداقت روستایی که داشت هرگز تصورنمیکرد که قرآن و یا هرمتون مقدسی دیگر، دربستر ذهنیت قبیلوی و در علایق سیاسی نادرشاه چیزی بیشتر از وسیلهء غارت وفریب مردم نیست. این خوش باوری سبب گردید که او باپاهای خود تا پای دیوار مرگ رفت.
شهادت امیر حبیب الله کلکانی به دستور نادرشاه و توسط سپاهیان جنوب صورت گرفت قبل ازهمه چیز کاربرد ابزاری مقدسات دینی را درفرهنگ وسنت های حاکم درجنوب تمثیل مینماید. البته تعهد شکنی نادرشاه با امیر حبیب الله کلکانی که بااستفاده از عقاید دینی او صورت گرفت، اولین مورد و یا آخرین مورد ازتعهد شکنی درتاریخ نظام قبایلی درافغانستان نمی باشد. تاریخ افغانستان موارد متعددی از این گونه تعهدشکنی را درذهن دارد که با استفاه از قرآن و توسل به معتقدات دینی طرف مقابل صورت گرفته است. قتل میریزدان بخش بهسودی از رهبران هزاره به دستور دوست محمدخان و توسط حاجی خان کاکر دربامیان، نیز بااستفاده ازهمین شیوه صورت گرفت (3). آخرین نمونهء آن شهادت عبدالعلی مزاری به دست طالبان میباشد.
اما آنچه که ازنظر تعاملات اجتماعی و ازچشم انداز فرضیه های جامعه شناختی حایز اهمیت دانسته میشود این است که آموزه های دینی ومعتقدات مذهبی همواره به عنوان یک وسیله درخدمت منافع سیاسی واقتصادی قبایل قرار داشته است. حتی امروز همانگونه که شعارهای دیموکراسی توسط آقای کرزی باماهیت اصلی آن فاصله دارد، به همان اندازه کمونیزم و یا اسلام قبایلی باماهیت اصلی آن درتضاد میباشد. آموزه های فرهنگ وسنت های قبیلوی چنان در رگ وخون انسان قبیله عجین گردیده است که هیچ دین ومکاتب سیاسی معاصر نتوانسته اند جایگزین این سنت ها گردیده و برآن فایق آیند. به همین دلیل است که اسلام قبایلی قبل ازهمه چیز و سیله ایست که درخدمت منافع سیاسی واقتصادی قبیله قرار دارد. به عبارت دیگر، میزان وابستگی وتعهد قبیله به آموزه های اسلامی دربستر منافع سیاسی واقتصادی شان تعریف وتعیین میگردد. هرگاه علایق سیاسی واقتصادی قبیله اقتضا نماید، اعتقادات دینی اولین وسیله ای برای تامین وحراست از آن میباشد. لذا آنچه را که نادرشاه وسپاهیان جنوب دربرابر امیر حبیب الله کلکانی انجام دادند، نماد عریان این واقعیت می باشد؛ واقعیتی که سرنوشت سیاسی افغانستان را بامرگ ومصیبت رقم زده است.
ازهمین رو فرهنگ، سنت و باورهای دینی قبیله درطو ل تاریخ افغانستان بستر تولید تنش و پرورش مصیبت وبدبختی بوده که نظام های سیاسی برخاسته از آن این تنش ها را تمویل وترویج کرده اند. بطور نمونه نادرخان سرکوب مقاومت مردم شمالی را توسط لشکر جنوب، صبغه دینی بخشیده و آن را جهاد دربرابر کفار تبلیغ میکرد. درست همان کسانی که شورش امیر حبیب الله کلکانی را دربرابر دولت امانی جهاد فی السبیل الله معرفی میکرد، همان اشخاص قتل وغارت مردم مظلوم شمالی را توسط سپاهیان نادر، جهاد دربرابر کفار تبلیغ میکردند. براساس فتوای اسلام قبیله ، مردم شمالی کافر شمرده میشدند که کشتار آنها جهاد وغارت اموال آنها غنایم جنگی دانسته میشد (4). این گونه بهره برداری از آموزه های دینی، درواقعیت بهره برداری ابزاری از دین میباشد که کار برد ابزاری آن را درخدمت منافع سیاسی واقتصادی نشان میدهد. البته استفاده ابزاری از آموزه های مقدس دینی، درفرهنگ وسنت قبایل یک پدیده طبیعی میباشد که نمونه های معاصر آن را دررفتار طالبان نیز مشاهده می نماییم. اما تعهد شکنی نادرشاه دربرابر امیر حبیب الله کلکانی یکی از موارد برجستهء تاریخی استفاده ابزاری از دین درفرهنگ وسنت قبیله می باشد که به قول مرحوم غلام محمد غبار، بذر نفاق وکینه های بسیار را درمیان اقوام ساکن دراین سرزمین پاشید.
2 ـ استعداد همزیستی انسانی ومیزان تولید تفکر انسانی در فرهنگ قبیلوی
همانگونه که درآغاز این نگارش اشاره رفت، رفتار نادرشاه دربرابر حبیب الله کلکانی، و همچنان کشتار سیستماتیک مردم شمالی با فتوای جهاد و غارت دارایی آنها به نام غنایم جنگی، استعداد همزیستی انسانی و میزان تولید تفکر انسانی را دربستر فرهنگ و سنت های رایج درجنوب به نمایش میگذارد. دراولین روز ورود سپاهیان نادرشاه درکابل، اموال دولتی ودارایی عامه به غارت رفت و پس ازآن کشتار سیستماتیک مخالفین نظام نادرشاهی آغازگردید. به دنبال این کشتار، نوبت به مردم پروان وکاپیسا رسید که آنها نیز از دم تیغ نادرخان گذشتند. پس از آن نوبت به مردم قطغن رسید که به جرم حضور ابراهیم لقی درشمال افغانستان، صدها نفر از دم تیغ شاه محمودخان برادر نادرخان گذشتند. مرحوم غبار مینویسد که شاه محمودخان یک هزار خانوار ترکمن زبان را به حبس کشیده و سپس آنها را تحت نظر یک دسته از عساکر جدرانی، ازخان آباد به کابل گسیل نمود و به سربازان موظف دستور داده بود که هرگاه کسی از این خانواده ها دریک روز نتوانند دومنزل ( 10 مایل) راه بروند، باید کشته شوند. دریکی از روزها که چند پیرمرد علیل وبیمار نتوانستند فاصله تعیین شده را طی نمایند، به دستور سربازان محافظ به قتل رسیدند (5).
اینها ونمونه های فراوانی از اوج قصاوت و بی رحمی کارگزاران نظام نادرشاهی وجود دارد که ازعدم استعداد همزیستی انسانی در سنت ورفتار قبیلوی سخن می گویند. سالهای حکومت نادرشاهی از سیاه ترین سالهای تاریخ افغانستان است که تمام مسیرهای ترقی وتکامل به روی مردم مسدود گردیده درعوض تمام تلاش حاکمیت برغارت و سرکوب مردم متمرکز گردیده بود. استبداد نادرشاهی در حقیقت تبلور اراده و ممثل آموزه های فرهنگ و سنت های رایج درجنوب بود که زمینه های شکست دولت امانی را فراهم آورده و نادرخان را سوار بر شانه های سربازان جنوب برمسند پادشاهی نشانید. اگرچه نادر، درقبال این خدمات، مردم جنوب را از سربازی معاف وظاهرا امتیازات فراوانی را برای آنها اعطا کرد اما به حکم اخلاق وآموزه های قبیلوی هیچ گاهی نخواست که تغیر جدی در زندگی و طرز نگرش این مردم بوجود بیاید. آشنایی قبایل با دانش و داده های دنیای معاصر می توانست نظام نادرشاهی را درمعرض خطر قرار داده و سنت های قبیلوی را پریشان نماید.
یکی ازخصوصیات بارز نظام قبیلوی مرکز گریزی میباشد که اخلاق ورفتار قبیلوی همیشه خلاف تمرکز نظم وقانون قرار میگیرد. نادرخان اما ازآنجاییکه با سروپیکر درخدمت منافع استعمار قرار داشت، این مرکز گریزی را باحفظ توازن میان منافع قبیله و منافع استعمار به نفع استعمار هدایت ورهبری کرد. اما آنچه که او بعد ازمرگش به یادگار گذاشت، افغانستان فقیر بانظام وفرهنگ مسلط بحران خیز قبایلی بود که زندگی را برسر مردم افغانستان به جهنم تبدیل کرده بود. نظام نادرشاهی محصول خالص فرهنگ وسنت های قبایلی بود که درآن جز قتل، غارت، وخشونت هیچ گزاره ای دیگری پرورش نیافت.
آنچه که از داده های تاریخی این نظام استنباط میگردد، کاربرد ابزاری ارزش های دینی و ناشکفتگی استعداد همزیستی انسانی میباشند که دریک تعامل مشترک مصیبت های سنگین را برمردم افغانستان تحمیل کرد.
هرچند که بعد از کودتای هفت ثور، افغانستان دستخوش تحولات بنیادین گردید اما سازه های فرهنگ وسنت های قبیلوی مثل قدیم برشریان روابط اجتماعی و طرز نگرش وابستگان این سنت مسلط میباشد. رفتار سیاسی آقای کرزی به عنوان تولید فرهنگ قبیلوی، نماد روشن از سازه های این فرهنگ میباشد که هنوز هم مصیبت می آفریند.
تلاش دولت کرزی برای کشف وشناسایی جسد داودخان که شریک جنایات نادرخان بود،
چیزی جز دلیل تعهد وتقید به فرهنگ وسنت های قبیله نمیتواند باشد. اما کسی نمی پرسد که داودخان کدام گره را ازمعضلات بیشمار زندگی این مردم گشوده است که فارغ ازعلایق قومی مستحق تقدیر مردم افغانستان باشد. اما اینکه آقای صبور الله سیاه سنگ از اعصاب آشفته ورفتار بیمار داود اسطوره می سازد وکرزی برای کشف جسد و تدفین دوباره آن از بودجه دولت سرمایه میگذارد بازتاب همان سنت وفرهنگ میباشد که
که دربسترآن جز مصیبت و بردگی، گل خوشبختی نشکفته است.
اکنون که هشتاد سال از شهادت مظلومانهء حبیب الله کلکانی میگذرد، هیچ کسی نمیداند که او درکجا به خاک سپرده شده است. سوال اینجا است که چرا کسی تاهنوز برای کشف قبر گمنام او اقدام نکرده است که به دلیل صداقت روستایی خود وبااعتماد به قرآن، توسط سپاهیان جنوب به دار آویخته شد؟ مگر داودخان چه لطفی را درحق مردم افغانستان کرده است که دراین روزها به عنوان قهرمان تحمیل میشود و حبیب الله کلکانی که مظهر صداقت ودین د اری بوده است ازخاطره ها فراموش و گمنام باقی میماند؟ به نظرمن پاسخ این سوال را باید در رفتار وذهنیت قبیلوی جستجو کردکه حبیب الله کلکانی را با استفاده از اعتقادات دینی اش به دار آویخت.
رویکردها :
1 ـ جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ نوشته غلام محمد غبار. چاپ امریکا
2 ـ همین ماخذ
3 ـ میر یزدان بخش بهسودی. نوشته چارلیز میسن. ترجمه اکرم گیزابی چاپ کویته پاکستان
1992
4 ـ جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ
5 ـ جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ
پيامها
21 جنوری 2009, 07:39, توسط جلال ابادی
به همه سلام !
بچه سقاو ( حبیب الله) در اولین اقدام خود قانون اساسی را لغو کرد و مدارس دولتی را بست.
غلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشته است ( شخص حبیب الله طبعآ از اداره یک کشور نه بلکی از اداره یک قرعه هم عاجز بود و علی الرغم یک عده اشخاص متهور و دزد هم در راس قشون خدمت می نمودند.)
سید حسین چاریکاری و ملک محسن و بسیاری از دوستان دوران راهزانی بچه سقاو در دولت نقش اساسی را بازی می کردند.
نجیب مایل هروی بخشی از سخنرانی بجه سقاو( حبیب الله ) را به نقل از خود او در کتاب ( تاریخ زبان در افغانستان) اورده است ( مه بادازی(بعد از این) پیسه( پول) بیت المال به تعممیر متب( مکتب) خرج نخات کدم( نخواهد کرد) بلکه همه را به عسکر خود میتم( می دهم) که چای و قندو پلو بخورن مه مالیه صفایی و محصول گمرکی نمی گیرم)
این رهزان مشهور ( بجه سقاو) دو تن از برادران بی کناه امان الله خان را با دهها تن دیگر بدون محکمه اعدام کرد.
قابل یاد اوری است که هزارها افغانستان تا اخر به امان الله خان وفادار مانده بودند و به مخالفت به بجه سقاو پرداختند.
حال شما همو طنان عزیز قضاوت نماید که فرشته جان همچو اشخاص دزد و رهزان را قهرمان یاد کرده و در جستجو همچو اشخاص بدنام مانند احمدشاه مسعود و امثال ان بوده است.
جلال ابادی
آنلاین : بجه سقاو
21 جنوری 2009, 08:03, توسط فاشیست شناس
محترمه خانم حضرتی!
من تمام آنچه را که نوشته ای قبول کردم که نادرخان یا به دستوراستعمارانگلیس ویاهم به ارادهء خودش مرتکب هرخطا واشتباه ویا به قول خودت جنایت شده است اما خودت فقط یک پرسش را باید پاسخ بگوئی که اگر حکومت حبیب الله کلکانی ادامه میافت چه گل برفرق مردم افغانستان بصورت عام ومردم تاجیک بصورت خاص می زد. آیا اگر غبار ازمظالم نادرخان یاد آوری کرده مگراززن باره گیهای سیدحسین وزیرحربیه او یاد نکرده است؟ چرا چشمانت را بسته ای خواهرم!!!
خودت باید اثر ملافیض محمدکاتب بنام تذکرة الانقلاب را پیداکنی وازجنایات آن مرد صادق روستائی که حالا برایش دل داده ای باخبرشوی. آیاکفایت نمیکند که قدرت اداره ورهبری حبیب الله کلکانی را ازغباربخوانیم که نوشته است: حبیب الله کلکانی نه تنها که توانائی رهبری یک کشور رانداشت بلکه از اداره یک قریه هم عاجزبود. آیا این برای شما کفایت نمیکند که دیگر ازقهرمان پروریهابراساس قوم ونژاد بگذرید من خودم پشتون هستم والله قسم است که من هرگز به نادرخان ویامحمدگل خان مهمند به چشم قهرمان ملی نگاه نکرده ام ونمیکنم مگر آیا برای توبانوی باسواد بحیث یک زن بااحساس لازم است تا اینقدر درمرداب وگنداب قومگرائی سقوط کنی که ازیک دزد رهزن مثل بچه سقاو اینچنین قهرمان بسازی شرمت نمی آید. والله خانم فرشته بخدا ازتگ تگ کلماتت نفرت می بارد والله من بحیث یک انسان هموطن وهمزبانت خجالت می کشم اما نمیدانم که خودت چه وقت خجالت خواهی کشید. بخوان درسایت فارسی بی بی بی که درهشتادمین سال حلق آویزشدن کلکانی چه نوشته است
غلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشته است "شخص حبیب الله طبعا از اداره یک کشور نه بلکه از اداره یک قریه/دهکده هم عاجز بود و علی الرغم یک عده اشخاص متهور و دزد که در راس قشون خدمت می نمودند، یک دسته اشخاص نسبتا مجرب و کار دیده هم در حکومت او موجود بود که جدا می خواستند حکومت بچه سقا را به یک دولت حسابی مبدل نمایند."
21 جنوری 2009, 10:38, توسط ع.ص.صبور
سلام خدمت کابل پرس? وسلام جداگانه خدمت فرشته جان حضرتی!!!
انچه درمورد خاندان اهل یحیی و نادرغدارگفتی با تأسف که چنین جنایت از طرف او انجام شده نادر کسی بود که درجنگ استقلال درحالیکه انگلیس ها روحیه جنگی خود را از دست داده بودند وی متارکه کرد وگویا میتوانیست که پرابلم خط دیورند را هم ازبین برداردوبه پیشروی ادامه دهد ولی باانگلیس ها سرسازش را گرفت ودرمنطقه تل ووانو باقی ماند.بهر صورت جنگ استقلال باعث شد انگلیس ها از غازی امان الله خان دلسرد شده وبا وی کینه بگیرند ودر صدد انتقام ازاو برایند زمانیکه امان الله خان غازی ریفورم در مورد خانم ها را عملی کرد اینکار بهانه خوب دست انگلیس ها داد، انها با شناخت خوب کی از جامعه افغانی داشتند توسط حضرت صاحبان وبعضی علمای دین غازی امان الله خان را تکفیر کرده پای بچه سقا را که در ان وقت گروپ مجرب قطاالطریق دراختیار داشت بمیان بکشند ووی راخادم دین رسول الله وامیر حبیب الله بخوانند وبه این ترتیب امان الله خان را از صحنه برداشتند وبچه سقا(حبیب الله کلکانی)را به حریکه قدرت نشاندند حبیب الله(بچه سقا) درنطق که درهمزنگ کابل بمناسبت جشن استقلال ایراد کرد گفت «این جشم نه از حبیب الله خان(که منظوراز خودش بود) است نه جشمی امان الله خان این جشم شما است برین بودنه بازی کنین وسگ جنگی کنین ...» ومردم را از مالیه نیز معاف کرد چون انگلیس ها به ارزو خود که ازبین بردن امان الله خان بود رسیده بودن بنآ نادر خان را به پاس خدمات که به انگلیس کرده بود به کمک باز هم حضرت صاحبان واقوام جنوبی بقدرت رساند اگر نادر میخواست که این اقوام جنوبی با مال وناموس مردم تجاوز نکنند وکسی را نکشند ایا اقوام جنوب چنین اعمال راانجام میدادند؟ هر گز نه.
وفرشته جان از عبدالعلی مزاری نام گرفتی اما عوامل مرگ او و این که او ازمظام وکشتار بی رحمانه قبیله احمدشاه مسعود مجبور شد نزد طالبان برود چیزی نگفتی شاید تاریخ نویسان کویته پاکستان ویا مجله های ایرانی دراین مورد چیزی ننوشته تا فرشته جان حضرتی منحیث ماخذ از ان استفاده کند موفق باشید.
21 جنوری 2009, 11:49, توسط فريبا هوشمند
شما « شهادت مظلومانه حبيب اله کلکانی » را به نمايش گذاشته ايد ؛ قبل ازين نيز شما « شهادت مظلومانه (!) عبدل صبور فريد گلب الدينی ؛ شهادت مظلومانه احمد شاه مسعود ؛ و ده ها شهادت مظلومانه را به تماشا نهاده ايد ! خوب يک مرد روستايی که مثل هزاران بيسواد و برده دين محمدی که از کتاب مقدس فقط بوسيدن و سوگند خوردن آن را بلدند ؛ چه گلی می توانست بر سر ملت افغان بزند؟ امان الله خان برای ايجاد يک جامعه مرفه اصولا و جبرا ؛ بر سنت و مذهب ؛ پشت پا زد ؛ منافع مجددی ها و ساير طفيلی ها را به خطر افگند ؛ امان الله خان پيامبر آزاد ی بود ؛ او بود که حقوق زن را در عقب مانده ترين جامعه بشری ، به رسميت شناخت، حبيب الله ( بچه سقاء) دوباره افغانستان را به قهقرا کشاند ؛ تنها خاصيت او کلکانی ( شمالی ) بودن اوست که زبيده تيمور ( حضرتی ) اکنون برای او مرثيه ميخواند ! گويا از ديدگاه جلالتماب زبيده جان حضرتی ؛ استفاده ابزاری از دين مقدس اسلام نارواست ! خود دين که اسباب تعالی و شرف و اعتبار زنان افغانستان است ! ! ؟ خواهر فريبکار ! تا دين باشد خوب استفاده ابزاری هم ازان هست ؛ تکفير و تلعين و سنگسار مخالفين هم هست ؛ تاکی خو را به کوچه حسن چپ ميزنی ؟ احترام . فريبا هوشمند
21 جنوری 2009, 18:08, توسط فردوس رها
ای خانم حضرتی! چرا اينهمه خود را در تنگنا نهاده ای و از سوراخ سوزن ؛ دنيا را نگاه می کنی ؟ چرا برای يک راهزن بيسواد ؛ مرثيه ميخوانی ؟ چرا خود را به يک جريان بد نام و تاريخ زده فروخته ای ؟ خواهرم ؛ مگر تو يک خانم نيستی ؛ مگر خانم های ايرانی را نمی بينی که در پارک ها و خيابان ها رژه ميروند و برای قوانين نافذه دستپخت آخوند ها ، تره هم خورد نمی کنند ! برای آزادی زنان و سربلندی جامعه ؛ زنجير و زندان را به خود ميخرند ! پس تو چرا دوباره دنبال « اسارت زن » و « بربادی جامعه » هستی ؟ حبيب الله کلکان يعنی اسارت ؛ يعنی جهل و خرافه و تاسيس مجدد دارالخلافه اسلامی ! از زنانی مانند تو بسيار احساس شرمساری و بيچارگی ميکنم . فردوس رها
22 جنوری 2009, 02:06, توسط پیمان
سلام
زنده باد خانم حضرتی
نمیدانم دوستان پشتون ما چرا این تعصب دارند؟ فرشته نگفته است حکومت حبیب الله فلان صفت را داشت. او گفته است که دین وقران وایمان در فرهنگ وسنت قبیله یک وسیله برای رسیدن به منافع است. اگر منافع اقتصادی اش تقاضا کند همه چیز را قربانی آن می کند.
این یک واقعیت است. این که کسی قبول نمیکند مشکل فرشت نیست.
22 جنوری 2009, 04:20, توسط سیس
فردوس جان رها: از فرشته حضرتی میشرمی باید بشرمی چون او به روشنی وبا دلایل تابو های ذهنی قبیله پرستان را ویران میکند اما تو به کلیشه های قومی چسپیده ای.تو به تلقینات کودکانه قدرت دل سپرده ای اما اواین اراجیف را به نقد میکشد وبر تاریکی های تاریخ چراغ می افروزد. اینجا رویی خصوصیات فردی حبیبالله کلکانی گپ زده شده که به راستی وبا توجه به عامی بودن او بسیار انسانی تر از نادر واحمدشاه ابدالی وعبدالرحمان و... است.او دربرابر نادر غدار به یک روستایی ساده در برابر یک شیطان میماند!ازادی دوستی او وسر ماندن نادر با سواد غدار بر استان انگلیس برای قبیله باید بسیار اموزنده باشد اما نیست!او استقلال را از بین نبرد و امانالله را برای این کار ستایش میکرد.او چاره ای نداشت. ازینرو اجرا شریعت را پیش کشید.اما نادر دیگر به هیچ چارچوب- نه مذهبی ونه مدنی -احترام نمیگذاشت واراده فردی او بر امور حاکم بود.اگر حبیبالله کلکانی چون نادر به مناطق اوغانها برای غارت وتجاوز به جان ومال مردم میرفت واز قدرت حکومت برای چپاول مردم استفاده میکرد بدون شک که بدتر از نادر غدار پنداشته میشدوبه اوباید به راستی راه زن ودزدمال وجان مردم میگفتیم.اما به گواهی تاریخ اوچنین نکرد وپابند اخلاق دینی خود بود.میدانم ومیدانی که این همه کینه توزی شما بر ضد کلکانی نه از برای خیر خواهی برای مردم است بلکه شور قبیله پرستی شما را وامیدارد تابه اوکه سلسله فرمانروایی وحاکمیت قبیله اوغانرا برای 9ماه دوچار وقفه کرده بودناسزا ونفرین بفرستید.به باور شما این نه ماه این کشور رابه خاک سیاه نشانده است نه حاکمیت قبیله!همه باسوادان پشتون که قبیله پرستی مفصل پیوند انها است -استعداد سرشار قبیلوی خودرا در راه خوار کردن کلکانی بکار میبرند.اما نقد سیاستهای حاکمان اوغانرا دشمنی با پشتونها اعلان میکنند!وحاکمان مستبد قبیله را تا سطح مقدسات بالا میبرند!
21 جنوری 2009, 16:52, توسط qais
salam kamran saheb . ba jawab pashtun bayad beguyam ki , Fereshte hazrati ngufta ki Habibullai kalakani , Dwalt dari balad bud , shuma ki 250 sal hukomat karded chi gule , kashted ? Hch , Fereshta faqat az sawgnd khuri wa chur wa chapawul tan gufta ast. ma gar dorgh guftah as?
22 جنوری 2009, 06:33
Salam ba shuma dostan, waqiyan ki habibullah kalakani yak qahraman asr khud bud ki dar kakagy wa mardanagy jay khas khud ra darad , hata dar tool dawran hukumat an yak chiz az dawlat ba chapawul naraft balki duzdy wa tajawuz ba namus mardum deeda wa ya shunida nashuda, az inki mayguyand un makatib ra bast ijabat an zaman bud zera na tanha mardum mukhalif makatib rasmy budand balki anra markaz baydini may danistand
Az hal buguid wa az qarn 21 ki dewanagan qabali(Taliban)dar in qarn 21 maktab ra ba atash may kashand, mualim ra sar may burand gush bini may burand dukhtaran makatib ra ba qatul may rasanand wa bar rui anha tezab may pashand, afsus ki in kishwar as zaman ba qudrat raseedan pashtun ha ba farhang qabaili ruz ta ruz masir qahqarayee wa siyah ra may guzaranad zeera jumbush muqawamat fashistan wa aghay rustar taraki namunay in siyahi and. Aqay Aziz azim in fashist zeerak farsee zabanan azay hizbi watan ra nakuhush maykunad ki guya anha dar hamdasty ba jinah akhwan hay farse zaban amal kardand dar ertebat ba pashtun (Awghan hay) bakhsh hizb demukratik ki dar kinar gulbaydin qaran greftand wa tamam talash khud ra dar in qismat ba masraf rasandand wa hata qablan anha ra dar arg wa wazarat dakhila ja ba jay kardand chiz namay guyad zera fashism azurda may shawad, khulasa Pashtun ha(Awghan ha ) mutaraqy ham nadarand wa hama deed fashisty darand wa barkhasta az farhang faqeer qabila hastand, pas bayad drust andeshid wa rah asasy brun raft ra daryaft ta khud ra az salatay in farhang faqeer wa qurun wustayee najad dad wa dar akhir az muhtarama freshta jan kamal sepas ki ba waqiyat naweesy hay khud jay khud ra dar qalb mardum khud darad
Asad.
22 جنوری 2009, 13:34, توسط مجیب الرحمن فرهمند ــ کابل مکروریان سوم
خانم عزیز فرشته جان.
پیش پنج هم پنج . پیش صاحب پنج هم پنج. تو خودت میدانی که دوصد سال میشود در نیمه قاره ای هند و افغانستان سیاست و دست درازی انگلیس جریان دارد. جنگ های انگلیس با افغان ها را تو هم خوانده ای و ما هم و اینکه بچه سقا را هم انگلیس ها از پاکستان به کوهدامن روان کردند که برو و مثلیکه با باسمچی های ازبک و ترکن کمک کردی با مجاهدین راه اسلام کمک کن و دولت امیر امان الله را واژگون کن و آن مردک احمق هم آمد و به دنبال همان نیرو های افتاد که امیر عبدالرحمن سفاک تاریخ را به قدرت رساند یکجا شدند و امان الله خان را سقوط دادند. این خادم دین رسول الله با ملا عمر تفاوتی نداشت. مگر خدا این ملت را شرمانده که همیشه باید یک ملای احمق و بیشعور با سرنوشت شان بازی کند.
خانم فرشته جان فکر نکن که همه مردم مثل تو در سویدن نشسته اند و با کمک سوسیال باد معده اش خالی میکنند. از پادشاه محبوب شما بچه سقا صد سال گذشته است و هنوز هم یاران اش درین مملکت حکومت میکنند. امریکا گپ است هر چه هست ربانی خان ملا عمر خان صبغت الله خان و گلبدین خان است. امریکا و انگلیس با وجود اختلافات روی مسلل افغانستان با این مردم کمک میکنند.من میگویم بچه سقا و مسعود صرف در گذشت تاریخ با هم فرق داشتند. مسعود هم یک ستمی و یک روس پرست بود و ازهمین سبب امریکا او را کشت.
فرشته جان شما بر علاوۀ سیاست کار های دیگری هم میکنید. من میدانم که با رهین ها برای کدام بنیاد فعالیت دارید. شما را خدا دست از سر این ملت مظلوم بردارید و از گفتن چتیات صرفنظر کنید در غیر آن من به سایت محترم کابل پرس? از کار های دیگر تان پرده خواهم برداشت... شما هشت نمی شود غریب خاک هستید و حالا پورهبیست سال میشود که ازین خاک رخت سفر کشیده اید.
25 جنوری 2009, 04:16, توسط حنیف رستم
سلام خدمت کارمندان سایت کابل پرس?
و خواننده گان ارجمند !!!!!
دراین شکی نیست که تاریخ افغانستان نیشیب و فرازهای را در هر مقطع داشته است اودارای نوسانات بوده. به این دلیل که وقتی زمامداری که هدف ان خدمت و پابندی به ارزش های دینی و ملی را بنیاد گذاشته تو سط یک نظام دیگر از بین رفته است !!!
خانم محترم به اوردن نکاتی در مورد حبیب الله خان کلکانی خواسته است اورا هم در تاریخ یک صبغه قانونی بخشیده ودر مورد بچه سقاو کم نوشته اند چون خانم محترم عادت دارد که کور خود و بینای مردم باشد و اگر کدام شخصی در تاریخ همتبارانش سیاه و لکه ننگین باشد نمی تواند تحمل کند بخاطریکه او همیش برای این کار می کند که چگونه تعصب و بدبینی خودرا در برابر یک قوم ثابت بسازد و از نقاط منفی( اشتباهات که در تمام نظام های یک کشور رونما می شود) به نمایش بگذارد و ازنقاط مثبت تاریخ پر افتخار افغان زمین چشم پوشی کند . و از هم تباران خود جای های منفی را پاک نموده و جاهای که هیچ کاری نیست برخ دیگران بکشد .و از نوشته های این خانم استنباط باید نمود که او یک نو یسنده ای بی طرف نبوده و صرف به اشاره کسانی می نویسند که نمی خواهند این کشور بطرف ابادی و عمران برود . و بتواند در تاریخ افغانستان ولو اگر تمام ان هیچ هم باشد جای را کمایی کند .بیاید دوستان یک قضاوت بیطرفانه وخلص در مورد حبیب الله خان کلکانی بنماییم >>فشرده تاریخ حبیب الله خان کلکانی اینست !!!!
(((غلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشته است "شخص حبیب الله طبعا از اداره یک کشور نه بلکه از اداره یک قریه/دهکده هم عاجز بود و علی الرغم یک عده اشخاص متهور و دزد که در راس قشون خدمت می نمودند، یک دسته اشخاص نسبتا مجرب و کار دیده هم در حکومت او موجود بود که جدا می خواستند حکومت بچه سقا را به یک دولت حسابی مبدل نمایند.
چون جبیب الله خان کلکانی که در تاریخ بنام سقاو نیز یاد می شود و با همان مفکوره ای غارتگری و دزدی مشهوراست .
حبیب الله خان کلکانی در اولین اقدام قانون اساسی را لغو و پوشیدن حجاب رااجباری ساخت و از طبقه اناث د رمکاتب جلوگیری نمود که این را می توان با یک گوشه ای از استراتیژی طالبان ربط داد !!1
پیشه جبیب الله خان دزدی و غارتگری بود و در تاریخ هم نوشته شده است که او از افراد ثروتمند دزدی و غارتگری می کرد بخاطریکه دزدی و غارتگری ایین جوانمردی و عیاری است!!!!!
پس سوال اساسی در این است که دزدی از اشخاص ثروتمند و نادار همانا دزدی است. و برای دزدی و غارتگری نمیتوان صبغه قانونی داد .. ایا ، دزدی و غارتگری کدام ایین عیاری و جوانمردی است ؟؟ .
بچه سقاو یک نظام مترقی و پیشرفته اعلحضرت غازی امان الله خان را نابود و بجای ان دزدی و غارتگری را برای افراد خویش ترویج مینمود !!!!!! اکثریت کابینه حبیب الله خان را بیسودان تشکیل می داد !
و در نظام بچه سقاو اقلیت کسانی بودند که سواد داشتند !!
در زمان حکومت 9 ماهه بچه سقاو تمام بنیاد های اساسی یک حکومت و یک کشور متمدن برباد رفت که حتی در حکومت های هم تباران" خانم" هم دزدی و غارتگری را می توان در فرهنگ قبیله خانم ربط داد که تا فعلا هم جریان دارد ...
و در زمان حکومت ...... همه مان شاهد ان هستیم که غارت گری را این تباران از کی به ارث برده اند اند !
حتی بعد از اینکه جبیب الله خان کلکانی به قدرت رسید در بسیاری سخنان خود اعلحضرت امان الله خان را بخاطر زحمات و گرفتن استقلا ل مورد تمجید قرار می داد ))) که این اعتراف خود او را می توان به اشتباه بچه سقاو ربط داد ؟؟؟
پس نظامی که برمبنای دزدی و غارتگری استوار بود توسط اعلحضرت نادرشاه نابود گردید کاری بدی نبود،،، چون خود بچه سقاو نیز برادران شاه امان خان غازی را که هیچ جرمی را مرتکب نشده بودند اعدام نمود .. و اگر نادر خان اورا اعدام نمود کاری بدی نکرده است چون جبیب الله خان نیز مرتکب جرم گردیده است اما و پابندی نکردن به عهدو پیمان خود این را می توان نامردی نامید که حقا نادرشاه در این قسمت اشتباه نموده بود !!!
تاریخ می نویسد !ا(اعلحضرت شاه امان خان که با مذاکرات را با انگلیس ها انجام داد و انگلیس ها هم تمام خواهشات حکومت افغانی را پذیرفتند و حکومت افغانستان را به حیث یک کشور مستقل پذیرفتند.
بعد ازاین به امور داخلی کشور پرداخته شد .امان الله خان بعد از این به امور کشورداری پرداخت
برای کل کشور یک قانون اساسی تدوین و نافذ گردید مالیات جنسی به نقدی تبدیل گردید تعلیم عسکری و مکاتب عمومی تا صنف پنجم عام گردید در کشورهای متمدن تعدای زیادی از محصلین افغانی غرض ادامه تحصیل به کشورهای متمدن اعزام گردیده اند فروش غلامان و کنیزان بصورت قطعی ممنوع قرار داده شد .
به همه اتباع کشور که پیرو عر مذهب و هر زبان که بودند در برابر قانون حقوق مساوی داشتند .
پول به سکه جدید رایج شد و احد قیاسی طول و پیمایش بشکل عصری ان بکار گرفته شد .
قوانین ملکی به تصویب و مورد اجرا قرار گرفت جراید رسمی افتتاح و به فعالیت اغاز نمودند . خلاصه اینکه در افغانستان دور جدید از تمدن اغاز گردید.
دشمنان افغانستان این پیشرفت سریع را در کشور ما دیده نتوانستند شاه جوان و مترقی خواه که هدف شان رشد و ترقی کشور بود .
می خواست که هر چه بیشتر و سریعتر پروگرامهای مطروحه را توسعه بخشیده و به ان جامه عمل بپوشاند و عده هم که در لحظات حساس با اعلحضرت امان الله خان همکار بودند از روی احساسات شاه را تشویق می نمودند ولی تطبیق این پرو گرامها مترقی با روحیه ای و عقیده مردم ان زمان در مغایرت قرار گرفت .
فرستادن دختران برای تحصیل به خارج کشور و ازادی نسوان یگانه مو ضوع بود که زمینه پروپاگند را برای دشمنان مردم افغانستان شدند .)
باز هم سوال در این است که این پیشرفت ها برای افغانستان نوید خوبی بود که اگر حکومت جنبش دهقانی انرا نابود نمی کرد شاید امروز افغانستان یکی از کشورهای بسیار متمدن و پیشرفته در جهان محسوب می گردد .
بنا حکومت حبیب الله خان کلکانی را نمی توان صبغه قانونی و ملی داد چون همیش تاریخ خوب و بد را بازگو می کند .. به امید افغانستان که بار دیگر حماسه های اعلحضرت شاه امان الله خان غازی را در فرزند دیگر این سرزمین شاهد باشد " و من الله توفیق "
25 جنوری 2009, 11:30
دمور د تی
در باره حکومت غلام غلامها ملا عمر چیزی نگفتی