يادم نمی ره لحظه وداع چشمه چشمه گريه کردی!
ساحت تراژيکِ ماجرا حذف نابهنگامِ الهه بود، اما با آمدنِ او اين داستان تراژيکتر خواهد شد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پرده اول:
نامم «الهه سرور» است؛ آهنگي مي خوانم از «عارف» به نام «سلطانِ قلبها.» اين آهنگ را تقديم مي کنم به همة مردمِ خوبم:
يک دلم مي گه برو برو، يک دلم مي گه نرو نرو/ طاقت ندارد دلم دلم/ بي تو چه کنم آه!/ پيشِ عشق اي زيبا، زيبا/ خيلي کوچک است دنيا، دنيا/ با يادِ تو ام هرجا هرجا/
ترکت نکنـــــــــــــــــــــم!!!!!!!!!!!!!
دروازههاي دلم را شکستي/ پيمانِ ياري با قلبم تو بستي/ اکنون اگر از تو دورم به هرجا/ بر يارِ ديگر نبندم دلم را/
سرشارم از آرزو و تمنا!!!!!!!!
ترديد؛ يک الهه «ترديد». ترديدِ رفتن و ماندن، دلِ الهه طاقت نياورد و آمد:
تا بودنِ من بودنِ تو بودنِ هستي/ در دلم اَستي!!!!!!!!!!
براي کسي که سرشار است از آرزو و تمنا «خيلي کوچک است، دنيا، دنيا» به و يژه اگر «آغِلِ پر از گژدمِ» مثل افغانستان باشد که با «آب و آتش نيش» ميزند. الهه رفت، زندگي همين است: گاهي عاشقي، گاهي دل ديقي، اما «کسي را که ترک مي کند چقدر آسانتر مي شود دوست داشت! زيرا آن شعله؛ براي کساني که دور مي شوند پاکتر ميسوزد... در کسي که دور مي شود، جدايي همچون رنگريزهيي نفوذ ميکند، و او مالامال از درخشندگيِ دلنشيني مي شود»
پرده دوم:
نامم الهه سرور است، 20 سال سن دارم، شانزده سال مهاجر بودم، چهار سال پيش به وطن برگشتم. د رحال حاضر همراه دو «برادر»، يک «همشيره» و «پدر» و «مادرم» در کابل زندگي مي کنم. حدود چهار سال است که موسيقي را به صورت حرفهاي شروع کردهام «آرزويم اين است که همة مردم به آرزوي شان برسند.» اما آرزوي اين مردم چيست؟ نان، خانه، امنيت، آبرو، آزادي، زندهماندن و...؟! آرزويِ الهه آن است که «همة مردم به آرزوي شان برسند». نان، خانه، امنيت، هر چه آرزو دارند. الهه سودايي و صحرايي اي برآورده شدنِ آرزوهاي مردم است: چشماني تو را وقتي به خواب مي بنيم/ سودايي مي شم/ صحرايي مي شم/
تيکه تيکه مـــــيشم !!!!!!!!!!!!!
خندههايت وقتي يادم ميآيد/ هوشبرگ ميشم/ هک و پک ميشم/
ذره ذره مــــــيشم!!!!!!!!!!!!!
زندگي همين است/ گاهي عاشقي/ گاهي دل ديقي/ گَه چنان و گَه چنين است!!!!!!!!/ گاهي با همي/ گاهي بيهمي/ گَه فريب و گَه يقين است!!!!!!!!!!. خدا نکند رفته از کنار!» اما در مرحله هشتم الهه از کنار رفت و در سرزميني که تمامي آرزوها و روياها بر باداست، رؤيايِ ستارهشدنِ الهه نيز برباد رفت. آرزوي الهه آن بود که «آرزوي همة مردم برآورده شود». او هرگز تصور نميکرد که در ميان اين مردم افرادي متعصبي وجود دارند که تنها آرزوي شان «حذفِ الهه» است؛ الهه حتي از برآوردنِ اين آرزو نيز ناراحت نشد. فقط برايش کمي شوک آور بود؛ همگي به ياد دارند که الهه «لحظة وداع چشمه چشمه گريه کردي» اما به هرحال «ياد تو بخير اي غزل شنو/ عمري تو دراز اي هميشه نو.»
پرده سوم:
ديگر نمي گويد:«نامم الهه سرور است؛» لزومي نيست خودش را معرفي کند؛ اکنون مردم او را ميشناسند. ماجرا جدي تر شده است؛ جدي تر از آنچه تصور مي شد. امواجِ رنگين عشق، شبها در صدايِ الهه بازتاب مييابد. همه انتظار ميکشند آمدنش را و با خواندنِ او «هوش بُرگ و هک و پک» ميشوند و آرزو دارند الهه هرچند محکم جيغ بکشد:« در انتظار تو ام اي عزيزترين بيا.» داوران از همان آغاز به استعدادِ او پيبرد بودند، اما اکنون براي خانم «مونسه شيرزاد»، داورِ مسابقه که شاعر و نويسنده است و تحصيلکرده علومسياسي در آلمان، الهه انيس و مونس است و «سلطانِ قلب ها»؛ صدايي الهه تا عمقِ استخوانِ او ريشه مي دواند و به او «قوتِ قلب» ميبخشد. الهه جانِ جهان اوست:« چه غم است عاشقان را که جهان وفا ندارد!». اين صدا، صداي آنتيگونه است؛ صداي که از آن «آواز قو» -ي پرشکسته به گوش مي رسد؛ صدايي که اندک اندک براي بعضي از متعصبين و مکاران غير قابل تحمل ميشود:
اي ساربان آهسته ران!
پرده چهارم:
وقتي الهه را حذف کردند، افرادي زيادي به جاي اعتراف به شکستِ وجدان کوشش کردند، آن را توجيه نمايند و دلايلي شکست او را بر شمارند. اغلب به لباس و ظاهر ايراد گرفتند. از قضا اين توجيه تا آن حد مؤثر افتاد که الهه مجبورشد براي بارِ دوم لباسش را تغيير دهد. ظاهرِ او خوابِ خفتگان شهرسنگستان را آشفته مي کرد. مي توان گفت تنها مشکل الهه آن بود که مردم را تا آن حد غير منتظره از خوابِ سنگين بيدار کرد که برخي دچار اين توهم شد جهان ديگر شده است و عفت و شرافت برباد مي رود.
در يکي از آموزه هاي «بوديسم- هندوئيسم» آمده است:
«هرگز شخصي خوابيده را به سختي از خواب بيدار نکنيد، چه ممکن است روح راه بازگشت به بدن را گم کند که چاره اهه ان بسيار دشوار است»
وقتي الهه مي خواند همه سودايي مي شوند، صحرايي، تکه تکه، ذره ذره، هک و پک و هوشپرک. ارواحي که از خواب سخت بيدار مي شدند، راه بازگشت به بدن را گم کردند. اين صدا افسونگر بود، اما به جاي آنکه افسون شدگان را جذب کند از خود راند، مثل قطبِ رانش آهن ربا. الهه نه آهسته، بلکه شتابان به پيش رفت. اين شتاب به حدي بود که قهر و غضبِ روشنفکران را نيز برانگيخت. الهه در فصل زمستانِ فرهنگ در «شهرسنگستانِ کابل» در بيخِ گوشِ بنيادگرايان چون سياف و رباني و شيخ آصفِ محسني ترانه بيداري مي سرود. چنين کاري آسان نيست.الا اي چشمِ ما روشن «امسال، سال الهه است»؛ در سال الهه همة آرزوها بر آورده خواهد شد.
الهه طاقت نياورد و آمد:« قدمهات روي چشم، شرمم از خارِ مژگان/ تو مثل عمر شيرين عزيزي اي جان اي جان.»
پرده پنجم:
در جامعة قبيلهي که همه جايگاه ها انتسبابي است و پيشا-پيش معين شده، زن بودن تقديرِ بدي است. اکنون با گذشتِ چند مرحله، ساحتهاي پنهانِ مايمتيکِ تاريخي خود را اندک اندک نمايان مي سازد. الهه در يکي از آهنگها تقديرش را پيشبيني کرده بود«زندگي همين است/ گاهي عاشقي/ گاهي دل ديقي/ گاهي با همي/ گاهي بي همي» با اين حال از جان و دل تلاش کرد که «تا شهر غزل هم آواز» مردم باشد، اما سرانجام در کمالِ ناباوري در در مرحلة هشتم با «آهنگِ تو که موري ده اينجي چه کنوم يار» از مسابقه بازماند. چه کسي مي داند چرا؟! خودش هم ندانست و هيچ کس جز خدا و کارگردانانِ مسابقه نميدانند! حذفِ الهه نشان داد که مرزهايِ تبعيض در افغانستان آهنين تر از آن است که ما تصور مي کنيم؛ حتي زنان و دخترانِ فرهنگي که اين همه از حقوق زن حرف ميزنند، با وي که بار تقديرِ تاريخيِ زن بودن را بر دوش ميکشد، همکاري نکردند و نيز همتبارانِ الهه که پول هاي هنگفتي را مصرف خرافات مي کنند، صرفا به آن دليل که الهه از جنس زن بود الهه را در تحقق روياها و آرزوهايش که آرزو و رويايي خيلي ها بود، ياري نکردند. شبي، الهه، اشک ريخت، بر تنهايي خويش، بعد از اتمامِ آهنگ بر فراز سکو چيزي ديده نميشد، جز اندم لرزان زني با چشمان اشکبار. اين الهه بود که محکوميتِ ذاتيِ خود آگاه ميشد و آن همه روياها و و آرزوهاي رنگارنگش را در خاکسترِ غم پنهان مي کرد. «ياد تو بخير! اي عزل شنو/ اي هميشه نو/ يادم نميره لحظة وداع چشمه چشمه گريه کردي!»
پرده ششم:
الهه گريه کرد، اما نااميد نبود و وعده داد که باز خواهد آمد. البته نه در مسابقه، در ميان مردم، با آلبوم ها و ترانههايش. الهه از خدا خواسته بود که آرزوهاي همه مردم برآورده شوند، اما يکي از آرزوهاي برخي از مردم «ستارهشدن» الهه بود. ستارهشدنِ الهه فقط آرزوي الهه نبود، آرزوي مردم نيز بود. همان گونه که وي به خاطر غير قابل ادغام بودن در کليتِ جعلي حذف شد، اکنون قرار است به خاطر غيرِ قابل ادغام بودن اش بر گردد. کارهاي مقدماتيِ بازگشتِ او انجام يافته است؛ معلوم نيست در اين فضايِ ابرآلود و تيره-و-تار «روي ماه نو مالوم» خواهد شد يا خير؟ در مرحلة هشتم هنگامي که داور به او اعتراض کرد:«چرا لباس هزارگي به تنت نيست؟» الهه پاسخ داد:« يک جوره لباسِ هزارهگي دارد» مرحلة بعد خواهد پوشيد، ولي ديگر مرحلة بعدي نبود. اما سرانجام در کشوري که مردم آن جوانان را «نمي لَه» عاشقي کنند، الهه آن يک جوره لباسش را به تن کرد و مثلِ هميشه شور و هيجان آفريد. «سلام آليک، آليکم اليجو/ نموشه ماه نو مالوم اليجو»
پرده هفتم:
ماجراي حذف نابهنگامِ الهه اين مسابقه کميک را به امر تراژيک بدل کرد؛ شبي که او را حذف کردند، فقط براي الهه غمانگيز نبود، خيليها به خاطر بي توجهي به او دچار عذابِ وجدان شدند؛ الهه از هم اکنون ستاره است؛ ستاره که بر وجدانهاي معذبي که در برابر او کوتاهي کردند، نور- و- روشني مي بخشد، اما با آمدنِ او اين داستان تراژيک تر خواهد شد. حاميان و مخالفانِ او يک سان براي او ايجاد مشکل ميکنند. از يک سو حاميانِ هزارهاش فشار ميآورند لباس هزارهگي به تن کنند و از سوي ديگر داورانِ مسابقه سخت مواظباند که لهجة او سبکِ افغاني باشد، نه ايراني. الهه که از هر جهت رفتارِ سنت شکنانه داشت، اکنون به صورت کاملا بي رحمانه از او خواسته مي شود هنجارها و تابوهايي را که الهه قربانيِ آنها شد رعايت کند. در حاليکه نه آن روشنفکران و فرهنگيانِ هزاهاي که انتظار دارند الهه مو به مو فرهنگ و آداب هزارهگي را رعايت نموده و آهنگهاي هزارهگي اجرا نمايد، لباس هزاره گي به تن دارند و به زبانِ هزراگي مينويسند و نه داوراني که الهه را مجبور ميکنند، ايراني نخوانند. دستة اول خودشان ايراني مينويسند و رسمي لباس ميپوشند، دستة دوم موسيقيِ و آهنگ هندي را با موسيقيِ افغاني اشتباه گرفتهاند. اين هردو چرخههاي از يک نظم معيوب است که مايمتيکِ تعصب را باز مينمايانند. آنکه مجبورش ميکند که حتما هزارهگي بخواند، روي ديگر همان سکهاي است که از او ميخواهد فارسي را به لهجة لتاي هندي بخواند. اما بايد گفت بگذاريد الهه الهه باشد، خودِ خودش و بخواند آنچه را خودش دوست دارد، همانگونه که شما ميپوشيد و ميگوييد آنچه را دوست داريد.
«لماذا تقولوا مالا تفعلون!»
پرده هشتم:
الهه وعده داده بود بر مي گردد. هرچند همگي تصور ميکرديم که در اين زوديها «ماه نو مالوم نمي شه»، اما قرار است برگردد و در اين فضايِ ظلمتبار بتابد و بدرخشد. در ترانة اخيري که الهه به هدف بازگشت در مسابقه اجرا کرد، نمادها و نکته هاي درخشاني وجود دارد: «سلام آليک و آليکم اليجو/ نموشه ماه نو مالوم اليجو/ موره بيگانه نميزنه خويش ميزنه/ موره با آب و آتش نيش ميزنه/ ... اي آغل پره از گژدم اليجو.» الهه از تاريکي هراس دارد، از نيشِ دوست و آغلِ پر از گژدم؛ آيا در اين «جامعه پر از گژدم» کسي به او کمک خواهد کرد؟ آيا مدعيان برابريِ زن و مرد با او همکاري خواهند نمود؟ آيا طرفداران حقوقِ انسان صدايِ او را که از خيابانِ طرفة تاريخ به گوش ميسد خواهند شنيد؟! يا باز هم از مسابقه بيرون رانده شده و لحظة وداع چشمه چشمه گريه خواهد کرد؟!
خدا نکند از کنار، رفته رفته بر نگردي
يادم نميره لحظة وداع چشمه چشمه گريه کردي!
يادِ تو بخير! اي عزل شنو/ عمر تو دراز اي هميشه نو.
پيامها
8 فبروری 2009, 17:05, توسط باطور
با سلام به الهه
حذف نابهنگام تو که برگرفته از خوی آکنده از تبعیض و حسادت و نفرت لجام گسیخته حاکم بر برنامه ستاره اوغان بود ، دلهای بسیاری از جوانان هم میهنت را چه در داخل و چه در خارج رنجیده خاطر نمود.
صدایی که می توانست نوید بخش رهایی زنان کشورم از سلطه توحشی مرد سالارانه و استبداد دینی افغانستان باشد. باز گشت دباره تو همچون مرحمی بود بر دلهای زخم خورده ما جوانانی که برای چند لحظه ای با ترنم صدایت دردهایمان را به وادی فراموشی می سپردیم.
اما ای الاهی من ، دیگر نمی خواهم دباره خود را در بند آرامش صدایت اسیر نمایم و همراهی تو را هم در این مسیر طالبم ، چون می دانم که دستهای پلید پشت پرده ، هرگز ستاره شدن تو را بر نخواهند تافت.و من هم دیگر بار تحمل دیدن مروارید اشکهایت را ... من هرگز به خودم اجازه نخواهم داد که از تو انتظار ستاره اوغان شدن را داشته باشم، چون تو هم اکنون ستاره و الهی منی .
آنلاین : http://afghanstudents.blogfa.com
8 فبروری 2009, 23:21, توسط صبور
دوستي عزيز سلام
افغان ها مردمي متعصبي هستند. هيچ وقت حاضر نخواهند شد براي الهه راي بدهند.
الهه لياقت ستاره شدن را دارد. ولي راي از اساس دروغه.
پشت پرده معلوم نيست چه خبره
من هم از مردم مي خواهم الهه را تنها نگذاره.
9 فبروری 2009, 00:37, توسط hamid
سلام الاحه جان قند.
خیلی مقبول ومیخوانیدما خوش دارمت
آنلاین : مقبول
9 فبروری 2009, 03:40, توسط کابلی
مریم جان (الهه)من فکر میکنم که برگشت دوباره تو در این پروسه نه تنها بی فایده است بل شفافیت این پروسه را زیر سوال میبرد چرا که تو یکبار از بین ستاره حذف شده بودی بازهم اگر این کار از طرف مسولین این برنامه راه اندازی شده کسانی هستند که از تو خوبتر میخوانند حق از آنها است که دوباره بر گردند. و به این علاقه مندانت هم ای توسعه را میکنم اگر شما را دوست داشتند باید توسط رای خود سرنوشت تان را تعین میکردند نه با این نوشته هایشان .
9 فبروری 2009, 07:48, توسط عتیق الله " فرزام "
سلام به الهه جان سرور
من به وجود شما افتخار می کنم که در چنین کشور سنتی روی استیج موسیقی ظاهر شده اید.
گر چند پروسه ستاره ستاره افغان آنقدر شفاف نیست ولی تلاش نمایید تا آهنگ های خوب اجرا نمایید.
آرزو من از مردم افغانستان این است که شما را تنها نگذاشته و به شما رای بدهند.
مهم پشت کار است اگر شما پشت کار داشته باشید استیج ستاره افغان آنقدر مهم نیست شما می توانید استعداد خود را بعدا ثابت نمایید.
ستاره شدن مهم نیست ستاره بودن مهم است و شما کوشش نمایید هتما برنده می شوید.
9 فبروری 2009, 09:33, توسط alyjoo
Komata Heomayaaat az Elaha Sorur
www.elahasorur.org
آنلاین : support elaha sorur
9 فبروری 2009, 15:43, توسط محمد
سلام به کامران جان همه دوستان:من نمی دانمخ آقای اسد بودا از الهه چه توقع داره من که یک از خاندن الهه را گوش کردم اصلا" در حد یک خواننده نتا نیسته بخوانه یک خواننده حرفئه ی باید احساس مردم را که بریشس میخوانه درک کنه الهه ادا های بی جای خارجکی در میاره ده ای رقم مه که خودیم هزاره هم هستوم به الهه رای نمیدوم
آنلاین : وبلاگستان هزاره
11 فبروری 2009, 23:23, توسط کتبلی
الهه سرور باز هم شکست خورد و جای خود را به مهران گلزار داد دوست داران الهه دوست داشتن را از دوستان مهران باید آموخت .
12 فبروری 2009, 06:48, توسط جلال ابادی
بازهم اسد بودا چون از روی تعصب مینویسد به همان خاطر با وجود که من وامثال مانند من به الهه علاقه داشتیم ولی چون اشخاصی مانند بودای نادان به این مسله رنگ قومی دادند ما هم نخواستیم به الهه رای بدهیم.
یک مسله دیگر: بودا جگرت خون!
12 فبروری 2009, 00:18, توسط محمد منیل
با سلام به الههء که ستاره شد اما ستاره نشد،
تو که آمدی بر روی صحنه، زیبا خواندی و زیبا درخشیدی، سنت شکستی و غوغا بر پاکردی، مرحم گذاشتی (بر زخم کسانی که قدر تو را میدانند) و زخم زدی(بر دل متعصبین) و...
طبیعی بود که تورا یاری نمیکنند و به تو رای نمیدهند چون که این مردم گنجی مثل تورا موجب ننگ خود میدانند و تو و امثال تو هنوز یک موجود محکوم درین جامعه هستید، محکوم برینکه بر اینان عصری گفتن و عصری زندگی کردن را میآموزید و اینان را از خواب غفلت بیدار میکنید و بر اینان زن را یک موجود توانا معرفی میکنید.
ولی ای کاش تو از این سرزمین نبودی و ازجایی بودی که قدر تورا میدانستند و تورا ستاره خود قبول میداشتند.
امیدوارم تا بر بلندترین قله موفقیت ها بیایستی و بر راهت ادامه دهی و اینرا به اثبات رسانی که تو ضعیف نیستی و میتوانی به قدرت استعداد خلاق خود به پیش روی و به امید جاری شدن اشک های خوشی تو نه آن اشک های که از اثر غم باشد.
12 فبروری 2009, 05:09, توسط نعمت الله (جعفری) جاغوری
سلام الهه جان امیدوارم که خوب باشی من برنامه شما را تا آخر دنبال کردم ولی در آن شب که شما از برنامه ستاره افغان بیرون رفتید من تلویزیون را خاموش کردم خیلی دلم تنگ شد برایت ولی آفرین بر شما که یگانه دختری بودی در بین این همه دختر من و تمام فامیلم خیلی به شما رای دادیم ولی که از برنامه اخراج شدی خیلی برایم دلسوز بود خوب خیر است خدا کند که در زندگی ات موفق باشی
آنلاین : یادم نمی ره لحظه و داغ چشمه گریه کردی!