صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > مردم هزاره باشندگان اصلی افغانستان

مردم هزاره باشندگان اصلی افغانستان

جمعه 13 فبروری 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مردم هزاره یکی از باشندگان باستانی افغانستان بوده که قرن های متمادی در این سرزمین زنده گی داشته و یکی از قدیمی ترین مردم این کشور است. ولی متاسفانه بنابر دلایل مختلف منجلمه عدم دسترسی مورخین و جهانگردان در سرزمین هزاره جات بنابر موقیعت جیولوژیکی سخت،اقلیم سرد و عدم موجودیت راههای مناسب ،تحقیقات علمی در مورد هویت ،زبان و کلتور این مردم صورت نگرفته و حتی بعضآ عقاید نادرستی در مورد هویت و زبان این ملیت رونما گردیده است. بعضی ها معتقد اند که هزاره ها بقایای قشون چنگیز میباشد ،بطور مثال تاریخ نویس معروف الکساندر برنس در کتاب سفر توقف در کابل 1836 -1838 چاپ لندن 1842 صفحه 230 نامهای قبایل هزاره ها را به تفصیل ضبط کرده،اما در این اصل و مبدا کلمه هزاره و قدامت تاریخی آن چیزی نه نگاشته است ،که گویا چون در دستهای سپاه چنگیز گروهای بنام صده و هزاره بوده است ،هزاره عبارت از همان دسته هزاره سپاه چنگیز است.

برای اینکه به اصل کلمه هزاره و قدامت مردم هزاره پی برد ،باید قدری در اوراق تاریخ جستجو شود و اصلآ این نام باید از نظر زبان شناسی تحلیل و تجزیه گردد ،در تاریخ کلمات و زبان شناسی به بسا الفاظ و اسمایی برمی خوریم که اساسآ ریشه قدیم ترین داشته و مردم از روی التباس با یک کلمه محدث دیگر ،اصالت و ریشه کلمه را از بین ببرند،مثلآ در بین افغانان نام معروفی است (تورباس )یعنی شمشیرزن و شمشیرباز که این نام بعدها به طره باز و گاهی بطور عباس تبدیل شده که اصل اصالت کلمه تورباس از اذهان ذایل شده است. باری کلمه هزاره نیز با چنین نظر محدود و غیر علمی به سبب التباس آن با هزاره چنگیز دست خوش مورخان کوتاه نظر گردیده است ،در حالیکه این نام سوابق طولانی قبل از چنگیز دارد و دلایل موجود است که این مردم در قرون متمادی قبل از آن در این سرزمین بومی خود مسکن داشته اند .

دلیل نخست این است که نام هزاره تنها برین سرزمین قلب افغانستان اطلاق نمی باشد ،بلکه در ماورای اباسین و دامنه های مهابن تا هری پور و ایبت اباد و سراشیبهای کوهای کشمیر وادی معروفی است که انرا هم هزاره گویند ولی مردم ان از جنس تاتاری و نژاد زرد نستند ،بلکه از بقایای اریایهای هندی شمرده می شوند ،پس اگر تسمیه هزاره اینجا را از نوع هزاره لشکر چنگیزی قبول کنیم اشتباه محض خواهند بود ، چون چنگیز خان ابدآ از دریای سند عبور نکرده است، و بعد از اینکه جلال الدین خوارزمشاه برگذرگاه نیلاب یعنی اتک جنوبی از اباسین ذدشت چنگیز نیز بنابر خرابی هوا عنان رجعت از راه فرشاور( پشاور) برگردانید.

دلیل دوم قدامت نام هزاره ار نظر تاریخ این است که هیون تسنگ زایر و جهان گرد چنیایی که بعد از ساحت هند در هنگام بازگشت بتاریخ 25 جولای 644 میلادی به تسو ،کو،چه (اراکوزیا )آمد وی پاتخت نخستین انرا هو ،سینه غزنه و پاتخت ثانی را هو ، سا ، له میگوید. سنت مارتین اولین کسی است که نام اولین را با غزنه و ثانوی را به هزاره تطبیق کرد.هیون تسنگ میگوید که از هوسا له چشمه ساری خیزد و بعد به چندین شعبه تقسیم میشود اقلیم آن سرد و دارای برف و ژاله است مردم آن خوشدل و آزاده اند ،تحریر و زبان شان با دیگر ممالک اختلاف دارد . سوم اینکه موسیوفوشه نیز با هیون تسنگ هم نوا بوده و می گوید چون هیون تسنگ همرا با یکی از شاهان افغانستان که در اطراف کشور خود گشتی میزد ،تا هم مالیات عقب افتاده را وصول کند و هم قدرت مرکزی را با قبایل اطراف نشان دهد از هزاره جات نیز عبور کرده است. وی خصایص اقلیمی، زبان و اخلاق این مردم را یاداشت می نماید و حتی از قیافه چینی این مردم هم اظهار تعجب میکند ،به این دلیل موسیو فوشه اضافه می نماید که از عصر هیون تسنگ بالاتر یعنی هزار سال 1000 سال قبل چون سکندر مقدونی از جنوب افغانستان به شمال آن ازین جبال عبور میکند ،مورخان او می نویسند که اسکندر یک مردم جدیدی را در آنجا مشاهده کرد که از دیگران سرکش تر بودند. شرحی که کنت کورس از خانه های گلی آنها میدهد با آنچه امروز هر مسافری میواند به چشم سر ببنید کاملآ تطبیق می شود.

اگر نام هزاره اکنون آنچه را هیون تسنگ به هو ،سا،له وبطلیموس به شکل او ،زا ،له آورده با نام کنونی هزاره تطبیق کنیم از نظر زبان شناسی همین مقصد را روشن می کند. در تلفظ چنیی و یونانی کلمه فرق نیست هر دو سه سلایبل دارد که تبدیل س به ز و هو به او گویای تلقظ چینی و یونانی است، چون در همان قرن هفتم میلادی هیون تسنگ بسا از قبایل و بلاد افغانستان را به همین نام کنونی شان منتهی به لهجه چینایی ذکر می کند و در جوار کلمه غرنه و هزاره کلمات چون اپوگین( افغان) را نیز می آورد. بنابرین باید گفت که هزارها از همان عصرهای قدیم در زمان اسکندر تا اکنون ساکن بوده اند ،از طرف دیگر اگر به تجزیه نام هزاره بپردازیم این نام مانند اسمای بی شمار و معروف دیگر تاریخی دو جز دارد هو ، زاره و اینکه هجای نخستن ان به ضم وهو بوده از تلفظ چینی و یونانی هویدا است ،هو در زبان اوستا به معنی خوب و و هونامی به معنی بیک بخشی و نیک نامی و جز دوم ان ساله ، زاله چینی و یونانی همین زاره کنونی به معنی قلب است که هوساله مساوی هزاره یعنی خوشدل معنی می دهد که این صفتی است که هیون تستنگ به مردم هزاره داده است.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • باتقدیم سلام!
    به گمان من همین کافیست که هرکسی که در سر زمینی که به نام افغانستان بودباش دارد فرزند اصلی همین سرزمین است.
    اگر به اسناد یا منابع تاریخی که درگذشته دور ونزدیک به رشته تحریر آورده شده است ودر دسترس ما قرار دارد بنا بر ملاحظات وقت بررشته دراورده شده است وضرورت کاوش های تاریخی بیشتر میرود.
    بر منابع تاریخی در دسترس داریم همه آن بر بنیاد حدس وگمان و دستور درباریان ودربار پرستان بوجود آمده است.
    تعریف که آقای جلال آبادی نموده است کاملأ درست میباشد.
    مردمان هزاره ازنیکوترین ومهربان تیرین مردمان کشورباستانی افغانستان است.
    سه دهه اخیر نشان داده و همچنان درحاضر ميتوان په سرچشم ميتوان ديد كه مردمان خوش برخوردهزاره چقدرازجنگ نفرت دارند بدون درنظر داشت چند تن از سیاست کاران آن .چنین نمونه های شیاد رامیتوان درهرگوشه وکنارکشور سراغ کرد.
    هرنوع تعریف از مردمان این سرزمین ،بازمانده گان فاتحان،مهاجمین ومهاجرین شرق دور ونزدیک به صلاح مردمان شریف ونجیب این سرزمین نیست .این فقط آب به آسیای دشمن مردمان ماست وبس.
    باحترام

    • قربان تان شوم! اين باشنده هاي اصلي و نااصلي را از كجا برآورديد؟ همه باشنده هاي اصلي اند. بس و خلاص!

      آيا مي توانيد مثلاً كسي را كه بخيال تان باشنده اصلي نيست، بيرون كنيد؟ ني!

      آيا حتي گفته مي توانيد كه كدام قوم باشنده اصلي نيست؟ ني!

      البته كه بصورت رسمي گفته نمي توانيد. حتي همين دولت هاي فاشيست هم گفته نتوانسته اند. پس چرا خود را در قصه هاي مفت مصروف كرده و دل دشمنان را خوش مي سازيد؟

      حيف وقت تان!

      هزاره ها هم از همين ملك اند و ديگران هم. همه مساوي اند. اما بياييد كه بر ضد برتري جويي كاري كنيم.

    • سلام به شما که نام خودت را بلد نیستی که نویشته کنید مردم که از ساکن اصلی و یا نقلی حرف میزند امروز دل شان درد دارد میدانی که جلال آباد اول سرزمین کی بوده است میدانی که مردم دایکندی در آنجا قبرستان دارد و از هرخانه یک نفر آنجا شهید داده است یک دوست من است به نام زلمی ولد رجب علی از ولایت لوگر میدانی که یکروز به همرای من درد دل کرد و گفت پدر ما را به زور از جایش برده است در لوگر و برایش تسکره داده است به نام پشتون ولی گفت که من هنوز مضحب خود را ایلا نکردم گرچند پدرم فوت کرده است ولی الان لوگر سرزمین من شده است نمیتوانم که لوگر را ترک کنم حبیب عبدالرحمن در دوران پاشاهی خود نصف نفوس هزاره را از بین برد دیگر که وجدانش قبول نکرد هزاره ها در بین دیگر اقوام جابجا کرد که الان خود شما شاهید این هستید که به زن و دوختر هزاره تجاوز میکند در دوران پادشاهی اون ملعون یک نفر از دیگر اقوام گه از عسکری به خانه خود رخصتی میرفت بهترین کادو ویا سوغاتی اش یک دختر هزاره بود متوجه خودت باش

      آنلاین : مردم هزاره باشندگان اصلی افغانستان

  • ندانستیم جناب نویسنده کدام جلال آبادی اند ، اصلی یا نقلی ؟

  • سلام به همه ! بسی دردا و دریغا كه هزاره ها باشندگان اصلی سرزمین جهالت وحشت استند . ایكاش هرگز چنین نبود . درآنصورت آنها منحیث یك انسان آبرومند و خوشبخت در میان مردم و نژاد خود مثلا در كشور چین یا مغولستان و امثال آن زندگی میكردند . و دیگر بخاطر شكل و قیافهء ظاهری خدا داده ، مورد آزار و اذیت و نسل كشی هیتلر ها و درنده گان دو پا قرار نمیگرفتند .

  • بادرود به تمام افغانهای فرهیخته

    البته من نوشته های ابن جناب که بنام جلال ابادی اسم مستعار شان را گذاشته به این فکر افتادم که :

    1/ میخواهد که مردم هزاره را درنظر مردم بدتر بسازد.با شیوه اغراق و غلو درنوشتارش .

    2/ ما میگوئیم که هر کس ازافغانستان است افغان است .شاید همین کافی باشد . وبقیه هر نژاد خود مسئول هستند که برای پیشرفت زبان و فرهنگ و ادبیات شان کار کنند.

    3/
    یک نویسنده خوب آنست که صحبت هایش به اساس اسناد باشد .
    هزاره معنی تومان است که در زبان مغولها به آن اتلاق میشود. وقتی چنگیز روی حمله برای کشور گشائی به ایران آورد و کشتارها و قتل های بیشمار اکثر جا هارا به شمار بامیان ویران کردن و دروقت شکست لشکریان مغول نتوانستد به مغلستان برگردند و در هند و ایران و افغانستان فعلی در مناطق خیلی دور افتاده و گوشه که راه های صعب العبور داشت مانند هزاره جات که اگر هزار هزار تقسیم شدند هزاره جات را به همان نام یاد کردند و هزاره ها از نسل چنگیز مغل و زبان مغلی شان به زبان پارسی آریائی تبدیل شد و مذهب را هم از اعراب تازی از قسمت که با زبان پارسی ایران است تاثیر پذیرفت یعنی شیعه .و مردم آریائی که تقریبا 3 هزار سال قبل از میلاد در بلخ بزرگ در آتشکده های آشو زرتشت اسپنتمان گرامی خداوند گار بلخ با این سه واژه انسانی جهانی زندگی می کردند بنام اندیشة نیک گفتار نیک و کردار نیک بودند که با یک تمدن والا زندگی می کردند. مردم کابل و بلخ بزرگ و اکثر جاهای افغانستان باز مانده های آن هستند.

    گلبدین قسی القلب ترین آدم نمای بی فرهنگ در تاریخ کشور ما حک زده شده ولی چرا مزاری با او همدست شد؟بنا بر همان خون چنگیز نه
    زبان پارسی و فرنگش این یک مثال است .

    یا در سال 1992 مومن از از حزب وحدت که تعداد شان 8 نفر میشد از دامنه کوه چنداوول سر نفر های شورای نظار که در ماشین خانه نزدیک انحصارات و شفاخانه ابن سینا مسقربودند . با راکت انداخت کردند و آنها(پنجشیری ها) با توپخانه همه چنداوول را به آتش کشیدند و سوختاندند که عامل آن همین مومن وحدتی چنگیزی بود. که فقط خاطره چنکیز را به یاد می آورد.

    البته امروز انسان متمدن آنست که که گذشته را فراموش و برای آینده ها فکر کنند و خرافات را از مردم بزدایند در قسمت دانش و تعلیم زنان و دختران مبارزه کنند.

    همینطور که زبان پارسی آریائی تمدن را برای جهان آورده و دیگر برای بشریت جائی خالی نمانده و امروز اگر انگلیس است و اگر آمریکا به این دانشمندان کشور ماو فرهنگ والای پارسی اقرار دارند.

    بنامتمدن مردم کسانی هستند که برای بشریت در قسمت زبان و فرهنگ کمک نمایند.

    مثل سروده سعدی گرامی که در سر دروازه سازمان ملل نقش شده

    بنی آدم اعضای یک دیگر اند.

    و هم استوانه صلح کورش بزرگ که بزرگترین پیام صلح را برای بشریت می آورد.

    جهان با آمدن تکنالوژی بسیار کوچک و انسانها بهم نزدیک ولی وظیفه ما اینست که بزرگ فکر کنیم ورنه همین آش و همین کاسه .

    مردم اصیل باستانی افغانستان مملکت شان را ادارند تمدن باستانی شان را دارند زبان شان را دارند لاکن ویروس اسلام بی پایه اسلام تازی در آنها در مغر شان با عالمی خرافات اسلام داخل شده و اگر این را وقایه نمایند .میشوند مردم مستقل آریائی.

    آنلاین : تمدن یعنی فرهنگ تاریخ و اصالت تاریخ و پیام های نوین برای بشریت و کمک به زبنهای دیگران ....

    • به همه سلام
      برادر محترم شما در تاریخ از شیران بامیان که در شهر غلغله بامیان بطور مستقل بنام شیران بامیان حکمراویی داشتند چیزی میدانید و یا خیر ؟
      واره تاریخی یما تحت حمایت گشتاسب کانون دیانت و مبعث زردشت گردید ویکی از پسران سه گانه زردشت که او روتت نام داشت بتولیت این معبد منصوب گشت شهر بخدی بعد از ان پرستشگاه دین زردشت و ایین بهی و نیکویی بود و اوستا را حضرت زردشت از اینجا انتشار داد .
      دوست عزیز ! خوب است مردم ما بدانند از تاریخ خود شما در مورد بطلموس جغرافیه دان مشهور یونان و جهان چیزی باید اموخت و در باره هیون تسنگ چینایی که اینها قبل از چنگیز از شیران بامیان و مردم هزاره یاد می کنند .مردم هزاره را خدا خوب خلق کرده انسان چطور می تواند از ان حقیقت که روشن است چشم پوشی کرد امید است دانسته باشید که هدف ما از تاریخ نادرستی که در باره هزاره در ذهن مردم و شما که هزاره را مغول می دانید مفید است
      جلال ابادی
      جلال ابادی

      آنلاین : هزاره مغل نیست

    • ملتفت شدیم درست اس خبر نداشتیم کشف بزرک کرده یی

    • آقاي جلال آبادي مقله جالب وپر محتوايت را خواندم موفق باشي. متاسفانه در اين ويران آبادكسي از حق وحقايق نمي گوييد... همه دلها پر از كينه نسبت به هزاره است...اما بايد توجه داشت كه هيچ قومي قوم ديگررا گم كرده نمي تواند. حتي با قتل عام 62 در صدي وقتل عام افشارو ....ما از قديم خار چشم بعضي ها بوديم .واين بغض وكينه تا اين جا رسده كه حقايق ومستندات واضح تاريخي را كتمان مي كنند...
      .تا كور شود انكه نتواند ديد

      در حالي كه خودي اينها فرزند ضحاك ماردوش مي باشد واين بر همگان روشن است.وشواحد تاريخي هم دارد...

    • ایران شناسی بدون دروغ، 35 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریممدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۳۵«تصرفات چنگیز از تابستان تا آخر پاییز ادامه داشت. او خود در راس سپاهی کارآزموده، که در حدود دویست هزار نفر یا بیش تر برآورد می شود، به پیشروی پرداخت. سپاهیان مغول با پشتوانه ای قوی سازمان یافته بود، تا بتواند هزاران مایل دورتر از قرار گاه خود به حملات ادامه دهد. حملات و عملیات آنان بر اساس آگاهی از نقاط ضعف طرف مقابل و رخنه در این نقاط ضعف و نیز قتل عام گسترده طرح ریزی می شد، تا بتواند در روحیه ی مردم رعب و وحشت ایجاد کند. شهرها یکی پس از دیگری سوزانده و غارت شدند، ساکنان آن پی در پی از دم تیغ گذشتند و افراد زیادی از زن و مرد، به اسارت گرفته شدند. گفته شده است که تولی پسر چنگیز، در مرو بیش از صد هزار تن را به قتل رساند و فقط هشتصد صنعتگر، از این کشتار وحشیانه جان سالم به در بردند. نیشابور، کانون دانشمندان خراسان با جمعیتی افزون بر نیم میلیون نفر، نابود شد. مورخان ایرانی یاد آور می شوند که ایران هرگز چنین فاجعه ی عظیمی را به خود ندیده بود». (ابوالعلاء سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۲۷)فاصله زمانی میان تسلط تصوری مغول و هلاکوی فرضی و تیمور در ایران ناشناس، تا ظهور صفویه، کم تر از سیصد تا صد سال است، فاصله ای که از قتل عام و ساخت کله منار و کشتن دانشمند و سر بریدن صنعتگر و تخریب و سوزاندن شهرها و از این قبیل بی داد گری های ممتد پر کرده اند و عجیب است که در عین حال سود آور در باب تاریخ هنر ایران پیش از صفویه، جز دست آوردهای همین سیصد سال ظاهرا پرآشوب و بی ترحم، چیزی برای عرضه ندارد! او که معلوم نیست از چه راه حتی از طراحی شیوه ی نبرد در ذهن چنگیز هم خبر دارد، گرچه از سراسر دوران۶۰۰ ساله ی پیش از چنگیز، که دوران رونق اقتصادی و تمرکز سیاسی و تعالی فرهنگی و فتح مکرر هندوستان و شیرین زبانی های شاعران و بیان نصیحت و ظهور و حضور دانشمندان و ستاره شناسان و منجمان و پزشکان و زیج اندازان و هزار فرقه و فن دیگر می دانند، یک قلمدان و خنجر و دست نوشت و کاسه و کوزه، در زمره ی «هنر دربارهای ایران» برای معرفی ندارد، اما در عوض همان سرداران و فرزندان خون خوار مغول و ایلخان و تیمور را، در کنار قتل عام هایی که فقط سهم نیشابور در ظهور چنگیز نیم میلیون نفر است، چنان به امورات فرهنگی و به خصوص شاه نامه نویسی علاقمند می کند، که لاجرم۱۲۰ صفحه از کتاب «هنر دربارهای ایران» را به نمایشگاه ارائه ی نمونه هایی از توجهات هنری چنگیزیان، ایلخانان و تیموریان اختصاص داده است!!!اگر در غالب صفحات مکتوب میراث فارسی پس از اسلام ایران، که بی استثنا فرآورده هایی پس از دوران صفویه اند، توجه ویژه ای به نیشابور می بینیم، چندان که سود آور آن را «کانون دانشمندان خراسان» می خواند، از این است که نیشابور را به عنوان یک شهر دو منظوره علم کرده اند. نخست این که نام آن به نوعی وجود امپراتوری قلابی ساسانیان را تایید می کند و دیگر آن که نیشابور را از مراکز تجمع یهود پس از اسلام گفته اند، هرچند کسی زمان نام گذاری و تاسیس آن را نمی داند و هیچ نقطه ای در نیشابور نیست که به وجود مقدم بر صفویه ی این شهر گواهی دهد، چنان که نخستین مسجد آن را در اوایل صفویه ساخته اند، اما انبوهی سکه و سفال از قرون نخست اسلامی را به آن شهر منتسب می کنند که گویا سکه ها را در شهر ری یافته اند و سفال هایی که خواهم نوشت، غالبا حاصل کارگاه تولیدات جعل جدید یهودیان است.«در روزگاری که امیر نوروز از این سو به آن سو می رفت، مردم نیشابور سر به عصیان برداشتند. ریاست آنان با قاضی صدر الدین و پهلوان عمرو بود. غازان خان رو به نیشابور نهاده بود تا شورشیان را سرکوب کند. خواجه سعد الدین ساوجی را به نیشابور فرستاد. قاضی صدر الدین و پهلوان عمرو به سعد الدین پیغام دادند و از وی برای مردم نیشابور امان خواستند و گفتند «از جان می اندیشیم اگر خواجه قبول فرماید ما را امان باشد. بیرون آییم و به شرایط بندگی قیام نماییم». مردم نیشابور به مسجد جامع منیعی پناه بردند. اما این جامع منیعی در دو نوبت هم در عهد غزان و هم در زمان مغولان از بن ریشه کن شده بود و اینک نام اش در هاله ای از ابهام است. چرا که غزان تیغ در مردم نهادند و مسجد را ویران کردند و مغولان نیز نیشابور را به آب بستند و جو کاشتند. پسچه گونه دگر بار جامع منیعی قد بر می افرازد؟ آیا این قسمت از نیشابور به دست مغولان خراب نشده بود؟ به هر حال معلوم نیست و این نام عجیب می نماید. اما نویسنده ی تاریخ مبارک غازانی که همزمان با غازان خان بوده است، حتی در مورد استحکام این مسجد می نویسد: «چند جای آن را نقب کندند و به آن درآمدند». ذکر این مسجد جامع با این مشخصات از قول رشیدالدین فضل الله بن عماد الدوله ابوالخیر مسئله ای پیچیده و سر در گم است. من به تر این می بینم که صدق و کذب این خبر را به داوری خوانندگان بگذارم. آیا مغول فقط قسمتی از نیشابور را خراب کرد و به آب بست»؟ (فریدون گرایلی، نیشابور شهر فیروزه، ص ۱۴۲)من هم تفسیر این مطالب، که نیشابور را چون علف هرز، پس از هر هجوم، تا بهار بعد، بلند قامت نشان می دهد، به خواننده می سپارم. پس می بینید که ادعاهای دروغ درهم گره می خورند و راه یکدیگر را می بندند و گرچه با رودخانه هم نمی توان شهری را به آب بست، اما دعوت می کنم با آن داستان سود آور درباره ی به آب بستن شهر، از آن که نیشابور همان رودخانه را نیز ندارد، به میزان کافی تفریح کنیم، تا معلوم می شود چنگیز خان آن شهر نیم میلیون نفری را، پس از کشتن آدمیان اش، با سطل و آفتابه به آب بسته و دستور جو کاری داده است!!! این مهملات بی پایه و اساس، آن گاه صورتی مناسب و مفید به خود می گیرد که در مقایسه ی مکتوبات این مورخین مجعول، با حقایق و عینیات و عقل، دریابیم که انکار وجود این مورخین، خدمت بزرگی به نام آنان است، زیرا نوشته های شان از بسیاری نادرستی، آن ها را به حقه بازان خیال پرداز شبیه تر کرده است، چنان که یکی از آنان در باب مسجدی که در تمام شبانه روز دری گشوده به مردم دارد، می گوید ورود به آن با کندن نقب میسر شده است!!! آیا نویسنده تاریخ مبارک غازانی به عمر خویش مسجد ندیده که آن را با دژ اشتباه گرفته است؟!!اما سئوال من درباره ی هجوم مغول به ایران، باز هم از مسیر کنجکاوی های بنیادین می گذرد: اگر در سراسر ایران، به زمان حمله چنگیز هم هنوز بازار و کالا و کاروان سرا و حمام و خانه اشراف و نشانه های معین تجمع نیست، پس مغولان به غارت چه چیز و چه کسان، از صحرایی به صحرای دیگر تاخته اند؟ و مگر در این همه قلاع فراز کوه، در سرزمینی که تولید و تجارت ندارد، چه ذخایری پنهان بوده است، که مغولان به طمع برداشت از آن به این قلاع حمله کنند؟ و از آن مهم تر و عجیب تر این که اگر مغولان در هندوستان آن همه قصر و مسجد و تفرجگاه عمومی و مقبره ساخته اند که یکی از آن ها تاج محل گوهرین و موجب حیرت مهندسان و هنر شناسان جهان است، پس نخست بپرسم چرا همان مغول هنرمند و هنر شناس و یادگار ساز هند، در ایران فاقد نشانه های مادی تاریخ است و مگر زمانه چند نوع مغول در آستین دارد که یک رده ی آن فخر تاریخ و فرهنگ هند شود و دیگری در ایران کله منار بسازد؟ آیا زمان باز اندیشی به همه چیز و یکی هم همین حمله ی دروغین مغول به ایران نرسیده است؟ سازندگان تاریخ پیشین مغول، مدعی می شوند که مغولان ثروت غارتی ایران را به هند برده و با آن نمایش شکوه به راه انداخته اند. این مطلبی قابل پذیرش بود اگر فقط منبع این ثروت ایرانیان و راز آن را معلوم کنند که چرا مغولان با این ثروت توانسته اند چنین یادگارهای درخشانی به هند برآورند، ولی صاحبان قبلی و اصلی آن، بنای یک طویله نیز در سر زمین خویش بالا نبرده اند و دیگر این که اگر مغولان به قصد غارت سنتی و ایلاتی به ایران و هند ریخته اند، چرا این همه مال باد آورده را به مسقط الراس خویش نکشانده و تاج محل را در مغولستان بنا نکرده اند؟!! شاید هم که از فرط بی چیزی و بی خبری و بل نادانی، قصه ی دیگری بسازند که در مغولستان دخترانی به زیبایی شاه جهان یافت نمی شده است!!!«مرگ خان بزرگ اکتای، جانشین چنگیز، بر اثر افراط در نوشیدن شراب، واقعه ای پیش بینی نشده بود. باتو خان که با اطلاع از حادثه ی مرگ اکتای و به دلیل ترس از انتخاب گیوک، که دشمن سزسخت او بود، تصمیم گرفت به قرار گاه خود در بخش سفلای ولگا پناه برد. مورخی گفته است: «اگر مستی کذایی خان مغول در قرن هفتم هجری که از پایتختی با حصار گلین در شمال شرق آسیا، بر سرزمین های بزرگی حکومت می کرد، نبود؛ برتری غرب از لحاظ سیاسی و علمی ممکن بود مدت زیادی به تاخیر افتد و یا هرگز متحقق نشود». (ابوالعلاء سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۲۷)این که سود آور به کدام گزارش پزشکی قانونی زمان اوکتای دست رسی داشته، که مرگ او را در اثر افراط در نوشیدن شراب اعلام می کند، در میان این همه خیال پردازی در باب حمله ی مغولان به ایران گم و گور می شود. این سخنان تنها لبه ی مختصری از این گلیم تار و پود دروغ تاریخ ایران را پس می زند و ما را با علت اصلی حاضر کردن مغول بی رحم و ویرانگر در عرصه ی ایران آشنا می کند تا بر مبنای متن بالا، سبب عقب ماندگی شرق میانه را، نه قتل عام و ویرانگری های حاصل از رخ داد پلید پوریم، که تبعات مستی یک شاه زاده ی مغول گمان کنیم!!! این است شیره و شیوه ی آن تالیفات نوساز، که میراث مانده از پس طلوع اسلام می شناسانند، و در تمام جهات مقصدی جز پنهان کردن رد پای پوریم و مانع تراشی در راه شناخت عوارض و عواقب آن رخ داد، و معمر کردن نام و شعر و زبان فارسیان و ساخت زورکی اثر انگشتی کم رنگ از هستی ایران باستان ندارد

    • .«نخستین ماموریت هلاکو، برچیدن دژهای اسماعیلیان در کوه های البرز بود که از قرن پنجم هجری همواره تهدیدی برای حکام مسلمان به شمار آمدند. رهبر اسماعیلیان، رکن الدین خوارزم شاه، در پایان سال ۶۵۳ هجری تسلیم شد. بعضی از قلاع اسماعیلیان تا آخرین لحظه مقاومت کردند، اما سرانجام پس از دو قرن قدرت سیاسی فوق العاده، از مغولان شکست خوردند. ماموریت دوم هلاکو، تصرف بغداد بود، شهری که بیش از پنج قرن پایتخت افسانه ای عالم اسلام بود و سی و هفت تن از نسل عباس عموی پیامبر، به عنوان خلیفه در آن جا حکومت کرده بودند. بغداد به سال ۶۵۵ تسلیم و در عرض یک هفته غارت شد. خلیفه المستعصم، آخرین امیر المومنین، به دستور هلاکو به قتل رسید و با مرگ او قلمرو مسلمانان دچار هرج و مرج سیاسی شد. سکه ها را به نام منگو قا آن ضرب کردند و برای مشروعیت حکومت فرمان روا نیازی به فرمان خلیفه نبود. در عوض فرمان روا بر طبق مواد یاسا باید کسی بود که خون چنگیز در رگ های اش جاری باشد». (ابوالعلاء سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۲۷)عجب افسانه ی درهم ریخته ای! فقط سی سال پس از درگذشت چنگیز، که می نویسند جنبنده ای را در منطقه زنده و شهری را سرپا نگذارده بود، هلاکو نامی از ایلخانیان، که ظاهرا هنوز تابع یاسا بود، برای رفع مزاحمت از حکام مسلمان، که خبر نداریم چه کسانی را می گویند، به اسماعیلیانی یورش می برد که قدرت بزرگی معرفی می شوند قدرتی که نمی دانیم چه گونه به دید خون ریز چنگیز نیامده بودند، تا تیمور پس از قلع و قمع اسماعیلیه فرصت کند به قصد کشتن خلیفه عازم بغداد شود تا کار رفع مزاحمت از جهان اسلام را تکمیل کرده باشد!!! برای باور این زیر و رو شدن جهان، به دست هلاکو خان، برابر معمول جز برگ های کتابی به نام جامع التواریخ اثر گم نام مشهوری چون رشیدالدین فضل الله، چند نوشته ی دیگر همسان، و دو قصیده ی متناقض از سعدی چیزی به دست نداریم و تمام این نوسانات غریب و بعید و عجیب ظاهرا در سرزمینی می گذرد که تا آن زمان هنوز کاروان سرا و بازار و حمام ندارد و اگر کسی بخواهد مثلا آدرس خوابگاه شبانه هلاکو خان در ایران را بداند، جایی جز چادری در بیابان برای این امپراتور دائما دست به شمشیر صاحب ثروت بغداد شده، نشان نمی دهند! بدین ترتیب آیا این برچیدن قدرت عباسیان به دست مغولان، چیزی شبیه تسلط عباسیان، به وسیله ی ابومسلم خراسانی نیست، که پیش تر بررسی کرده ام و آیا در پس این صحنه سازی های ناسالم، حقیقت هولناک ناگفته دیگری از تاریخ سیاسی اسلام را پنهان نکرده اند؟!!!«شیعیان همچنین باعث برانگیخته شدن مخالفت علیه عباسیان در بین النهرین گردیدند. عرب های بادیه نشین این منطقه تحت رهبری خانواده ی همدانیان نفوذ خود را از سمت جنوب تا بغداد، از سمت غرب تا داخل سوریه ی شمالی و از سمت شمال تا داخل ارمنستان گشترش دادند. در منطقه ی دیلمان واقع در کنار دریای خزر نیز شیعیانی که از تعقیب عباسیان به آن جا پناه برده بودند مردم محلی را مسلمان کردند. لذا در سال ۲۵۳ هجری شیعیان دیلمان از دستگاه خلافت عباسیان اعلام استقلال نمودند، فرماندار عباسیان را اخراج کردند و دولت مستقلی را تشکیل دادند. در اوایل قرن چهارم هجری، یکی از پادشاهان دیلمی با نام مرداویج بن زیار بر اکثر نقاط غرب ایران تسلط پیدا کرد. هنگامی که وی در سال ۳۲۶ هجری کشته شد، منطقه ی تحت حاکمیت اش در دست سربازان دیلمیش، به رهبری برادران بویهی قرار گرفت و بدین وسیله برادران بویهی سلطه ی خود را بر منطقه برقرار کردند. فرمانداران و جنگ سالاران دیگری نیز سرزمین های وسیعی را تحت تصرف خود درآوردند. به طوری که تا سال ۳۲۴ هجری، دستگاه خلافت کنترل خود را تقریبا بر کلیه ی ایالات و مناطق به جز اطراف بغداد از دست داد. از این دوره به بعدخلفا که از نظر اداری و نظامی عاجز و ناتوان بودند فقط می توانستد از نیروهای یک یا چند ایالت تقاضای کمک کنند و یا این که در برخی مواقع آن ها را با یکدیگر درگیر نمایند. در سال ۳۲۵ هجری خلفا به منظور حفظ موقعیت خود منصبی با نام «امیرالامرایی» به وجود آوردند و خود را از اختیارات مختلف شان به جز حق تشریفاتی تعیین حکام دولت ها محروم کردند. اما بالاخره در سال ۳۳۵ هجری آل بویه پس از یک مبارزه پیچیده و چند جانبه توانستند بغداد را به کنترل خود درآورند و بدین وسیله امپراتوری عباسیان را سرنگون کنند. البته آل بویه پس از فتح بغداد به خلیفه اجازه دادند که مقام ظاهری خود را حفظ کند و بدین ترتیب سلسله ی عباسیان تا سال ۶۵۶ هجری ادامه پیدا کرد اما دیگر این سلسله ی عباسیان نبود که حکومت می کرد. به عبارت دیگر سلسله ی عباسیان در همان سال ۳۳۵ هجری از حیات واقعی خود باز ایستاد». (ایرا م. لاپیدوس، تاریخ جوامع اسلامی، ص ۲۰۲)اگر لازم شود که از انتها به این تصاویر کارتنی تاریخ بخندیم، کافی است به مطلبی توجه کنیم که می گوید آل بویه ای که خود در قرن پنجم هجری از تاریخ بیرون رفته اند، اجازه داده اند تا عباسیان تا قرن هفتم هجری دوام آورند!!! از قماش مطالب مغشوش و خام بالاست، تمام آن چه در باب تاریخ ایران نگاشته اند، چنان که می نویسند ایرانیان به سرداری ابومسلم در میانه ی قرن دوم هجری، عباسیان را حاکم و سردار دیگری از میان آل بویه در میانه ی قرن چهارم همان عباسیان را سرنگون کرده اند! از فحوای این بیانات معلوم می شود که ایرانیان به جای ساختن حمام و آب انبار و کاروان سرا و بازار، که در آن گندم و علوفه و گلیم و گوسفند خرید و فروش کنند، معلوم نیست با توسل به نیروی کدام جادو، پیوسته سرگرم واردات و صادرات خلفا بوده اند!!! باری نقل فوق روایت دیگری از ماجرای شکست عباسیان برای کسانی است که سقوط سریع و یک هفته ای امپراتوری آنان به دست هلاکو را نمی پسندند. در این نقل جدید صحنه ها سرگرم کننده تر است: اعراب بادیه نشینی داریم که از سوریه تا ارمنستان را به چشم بر هم زدنی تسخیر می کنند تا با دیلمیان همسایه شوند، آن ها را مسلمان کنند، عامل خلیفه را از منطقه برانند، سرداری از میان شان بر «سراسر غرب ایران» مسلط شود و پس از مرگ او دیلمیش ها به سر کردگی برادران بویهی جای او را بگیرند، که خدا می داند چه کسانی بوده اند، چنان که قرار است در همان زمان خلفای عباسی از سر عجز و ناتوانی، به خلافت تشریفاتی قانع شوند و کار به جایی رسد که آل بویه، ۳۲۰ سال پیش از هلاکو، بغداد را فتح کنند و عباسیان را براندازند و گرچه پس از تصرف بغداد و سقوط عباسیان به دست آل بویه، خلفایی چون راضی و متقی و مستکفی و مطیع و طالع و قادر و قائم و مقتدی و مستظهر و مسترشد و راشد و مقتفی و مستنجد و مستضی و ناصر و ظاهر و مستنصر و مستعصم، به نام عباسیان خلافت کرده اند و در زمان آن ها چند جنگ صلیبی گذشته است، اما به گمان لاپیدوس آن ها خلفایی صوری بوده، ارزش ذکر در تاریخ را نداشته اند. آیا برای این همه صحنه سازی جز همان کتاب هایی که شرح و شیوه ی نگارش آن ها را می دانیم و چند برگ خطاطی و مینیاتور، مستند دیگری، مثلا قصر و دربار و بارگاه و مسجد و مقبره و کاسه و خنجر و کالایی از آل بویه ارائه می کنند؟ مسلم است که نه!«به توصیه و راه نمایی رشید الدین فضل الله نگارش کتاب جامع التواریخ، اولین تاریخ عمومی آغاز شد. مورخان، خوش نویسان و نقاشان از سرار قلمرو امپراتوری برای تنظیم این کار ماندگار و عظیم گرد آمدند. کارگاه و کتاب خانه ی سلطنتی تبریز بنا شد و همه ی حامیان بعدی سلطنت در ایران از آن به عنوان طرح جامع فرهنگی یاد می کردند. نگارش کتاب جامع التواریخ رشید الدین فضل الله همدانی در زمان اولجایتو، برادر و جانشین غازان خان به پایان رسید. در دوران حکمرانی اولجایتو و جانشین او، ابوسعید بهادر خان کارگاه ها به تکثیر نسخه های «قرآن مجید» پرداختند و نمونه هایی با کیفیت عالی پردازش و تدوین شد. تا این زمان پیوستگی ایلخانان با فرهنگ ایرانی کاملا مشهود بود. معروف است که ابوسعید خود به زبان فارسی شعر می گفت. اکنون زمان این بود که گام بزرگی برای تدوین کتب خطی مصور و مجلل، شعر و داستان های حماسی ایران، به خصوص «شاه نامه» حماسه ی ملی ایرانیان که واقعیت و خیال را در قالب داستان های شاهان ایرانی و غیر ایرانی و نیز پهلوانان پیش از اسلام به هم آمیخته، برداشته شود». (ابوالعلاء سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۲۷)هنوز قرنی از یورش چنگیز و آن کشتارهای چند صد هزار نفری و تخریب و آب بستن شهرها نگذشته که رشیدالدین فضل الله نامی را مشغول جمع آوری مورخان و خوش نویسان و نقاشان و ساخت کتاب خانه در تبریز و ایلخانان مغول را سرگرم سرودن شعر به زبان فارسی می بینیم! احتمالا خانان مغول زبان فارسی را از روح لطیف کشتگان خویش آموخته اند چنان که کتاب خانه شان به تبریز، از شرم تعلق به مغولان دود شده و به آسمان رفته است! باری، ناگهان شش قرن پس از طلوع اسلام، همگی مشغول کتاب نوشتن اند، تابلوی مینیاتور می کشند و تمرین خطاطی فارسی می کنند و از قول سود آور زمان آن شده بود که گام بزرگی برای تدوین کتب خطی بردارند. ظاهرا در منطق این مورخین و شارحین تاریخ ایران، عجیب نیست که در ۶۰۰ سال فاصله ی حضور اسلام تا یورش مغول، چنین فرصتی را فراهم نمی بینند، زیرا به گمان آن ها هیچ زمانی برای اقدام به آماده سازی «طرح جامع فرهنگی» مناسب تر از دوران پس از کشتار عمومی و تخریب مراکز تجمع به دست مغول نبوده است! شاید هم که واقعا پس از چنین نسل کشی های بزرگ، اندک زنان زنده مانده، با درک کمبودها و نیازهای زمانه و به جبران ضایعات، مصمم شده باشند که جز هنرمند خطاط و نقاش و نسخه بردار نزایند! و اگر گمان می کنید چنین مقدمه سازی هایی بدون مقصود های معین است، پس به زودی با شرح آن آشنای تان خواهم کرد. (ادامه دارد)+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه بیست و هشتم بهمن 1385 و ساعت 13:30

  • اینکه هزاره باشنده اصلی خراسان بزرگ (کوشان و پارتیا) است چیز واضح است اما اینکه این این مطلب در یک سایت خبری نشر میشود یک کار بیمعناست. در پادشاهی های قبل از اسلام نیز (طور مثال در نظام اداری و عسگری که امروز ساسانی خوانده میشود) تقسیمات بر اساس هزاره و هزارپات و از این قبیل بود. هزاره تقریبا با همین ترکیب فعلی در دوره بکترین ها میزیستند. اما اینکه بین مغولان و هزاره ها شراکت ها خونی ممکن وجود داشته است یک امر طبیعی و قایل بررسی است. مشکل اینجاست که کسانی که این مساله را مطرح کرده اند صرف از آن به حیث یک دشنام بر علیه هزاره ها استفاده کرده اند و خودشان هم آن را جدی نگرفته اند. خوب است که این مساله جدی گرفته شود و مطالعه گردد. معنای این فرضیه این خواهد بود که بین هزاره ها و مغولان داد و گرفت قومی وجود داشته است، نه اینکه همه چیز را به شیوه مغول سنتریک تفسیر کنیم. چرا به شیوه هزاره-سنتریک بررسی نکنیم؟
    یک گرفتاری جورنالست ها جوان هزاره این است که گرفتار جدال ترک و فارس شده اند (بعضی طرفدار و ترک و دیگران طرفدار فارس)، در حالیکه ترک و فارس ایران هر دو یک مردم استند که اساسا قبل از رضا خان همه ترک بوده اند (و البته عرب و کرد و لر گولک و از این قبیل چیزها!). هزاره نه ترک است نه فارس (ترک زبان بدل کرده).

  • هزاره هستم نه یک انسان هستم! یایکی ازجانداران ومخلوقات روی زمین، آنچه راکه خود دوست دارم برای دیگران هم می پسندم از اصل ونسب بیزارم وبه خودم فکر وبه زندگیم وآینده ام می اندیشم فرقی برایم نمی کند که کی کی هست؟کی اصل است کی بدل ؟وازکجا بوده وبه کجا می رودفقط دوست شان دارم ومی خواهم که دوستم داشته باشد.فرقی نمی کندکی؟وبرای چی؟چند روز دنیا که ارزش این حرفها رانداره به آن ذهن خودرا مشغول کنیم واززندگی خود غافل شویم ودراوهام گذشته گان به سرببریم باید چشم خودرابه روی جهان باز کنیم آخر همین چند روز پیش یک انسان سیاه زمام بزرگترین کشوردنیارا به دست گرفت و....ما درکجای جهان وا استاده ایم وچه حرفها که نمی زنیم خدایا یک کمی به ما عقل بده یاعقل داده ای ما ازش استفاده نمی کنیم.

  • dostan aziz ein maqala barai ein navishta nashuda ki sabet konad ki hazara ha bashenda gan asli and ya khair ..

    balki hadafe asle ein maqala hamana estekhadam kalimai afghan ya apgan ya apagin qismi ki ein brother estekhdam kardan bedone dadan yagam marjai motabar ..

    wa hata ein maraji chinai wa irani hama afsana pardazi and.. masalan qawm hai qadimi manend ashori ha babuli ha yahood ha miseri ha mardom saba wa hazaran jai degar na tagheer karda na ham jor shuda az esem hai degar ast..

    kame waqe binana harf bezanid afghan ya apghan = ba pashtoon hast wa ein yak haqiqat ast ..

    ama einki ki asli hast ki naqli shayad navisenda ein maqala ra ba haman hadafe ki khasta navishta ..

  • درآنصورت آنها منحیث یك انسان آبرومند و خوشبخت در میان مردم و نژاد خود مثلا در كشور چین یا مغولستان و امثال آن زندگی میكردند .

    در کشور چین امسال سال ( گاو ) و در مغولستان مردم اسپ را بجای گوشت گوسفند میخورند . ایا هزاره های افغانستان گوشت اسپ میخورند ؟ ایا میخواهند که سال های شان به نام سال های , گاو , شتر , و قاطر و مار نام گذاری شود ؟ همچنان در کشور های نامبرده از گوشت خوک و روغن خوک بدون اینکه مصرف کنند گان بفهمید استفاده میکنند . و بوی بد جانورن دریای که به کثرت از انها استفاده میشود . شکم تان را به استفراق کردن مجبور میسازد . بطور مثال ( مادر کیکان ) سرخ کرده غذای ( هوسانه ) چیانایی ها میباشد . حالا شما ( آشک ) را خوش دارید یا ............ ؟ عزت زیاد - صنوبر .

    • صنوبر جان ! ماه های سال هجری شمسی تمامی ما به شمول برادران هزاره گاو ، گوسفند ، شیر ، ماهی و ترازو و خزنده گان و شناوران است از برکت اعراب سوسمار خور شتر چران !

      اول بخوان بعدأ امضا کن !!!!

  • نیاز به جروبحث نیست تمدن باشکوه بامیان خود نشانگر قدامت مردم هزاره در هزارستان و افغانستان است که در این باره تاریخ نگاران خارجی زیاد تحقق کرده است وآخر به نتیجه رسیده است که مردم هزاره بومی ترین واصیل ترین مردم افغانسان و خراسان قدیم وآریا نا ی قبل ازاسلام است شباهت چهره بودا با مردم هزاره بسیار دلیل بزرگ برای قدامت مردم هزاره است

    آنلاین : وبلاگستان هزاره

    • آشنای عزیز جلال آبادی سلام مرا هم قبول کو : خودت همان (ع .ص جلا ابادی) هستی اگه اشتباه
      نشه من وخودت از خیلی وقت ها باهم در مشاجره هستیم ودر این جا به فکر خود زیرکی کدی و از( ع و ص ) تیر شدی ولی نوشته ی که در آن منافقت باشد از دور هویدا است .
      اول سوال این جاست که در کدام مدرسه سوبه سرحد فن نوشتن را آموختی این عنوان نوشته ات با متنش از نظر خودت چقدر هم خوانی دارد .باشنده گان اصلی ، چه معنی دارد و باشنده گان فرعی چه معنی دارد؟ شما اولتر ازهمه باید یک تعریف از باشنده اصلی و فرعی میداشتید و بعد برای کابل پرس? این نوشته مضحک را روان میکردید ، برای من گرداننده این وبلاگ هم جالب است هر چیزی که هر کس در مورد هزاره نوشته کنه بدون در نظرداشت مطلب نشرش میکند
      مگر در قانونهای همین حکومت های اوغانی تمام کسانی که در افغانستان زندگی می کنند باشنده های اصلی اوغانستان نیستند؟ متن این نوشته به قدامت زندگی هزاره ها ارتباط می گیرد و جناب
      دو رو و دو پشت آقای جلال آبادی با مدارک و اسناد به نظر خودشان اسباط کردند که پیش از تمام اقوام دیگر این سرزمین این ها صاحبان این مرز بوم بوده اند به این خاطر باشنده های اصلی اند
      راست میگن تفاوت ره از کجا تا به کجا ،اگر گیریم قوم پشتون از اسرایل آمده باشند پس به نظر شما جلال آبادی باشنده گان اصلی نیستند در قاره امریکا هیچ کس باشنده اصلی امریکا نیست
      وباز خودت چقدر در فن شناختن قدیمی ترین انسان روی زمین به خود حق میتی که قضاوت کنی
      من از تو خواهش می کنیم اصلی ،فرعی، سوچه وغیر سوچه ، گفتنت را بگذار کنار بگذار مردم سرزمین ما با روحیه برادری و برابری در سرزمین مشترک شان بدون احساس خود خواهی وبرتری جوی قومی در صلح وصلاح زندگی کنند. ادعا های ازاین قبل خیانت است به دین و صاحب دین
      شاهسوار

      آنلاین : مردم هزاره باشندگان اصلی افغانستان

    • دوست محترم شاهسور سلام بنده را قبول نماید!
      نه خیر من ع و ص نبوده در این مورد اشتباکرده اید !
      برادر عزیز من از جلال اباد و در خدمت همه و همه انها که وطن را دوست دارند قرار دارم ! در وطن ما مروج بوده که قوم غیور هزاره را از نسل چنگیز می دانند روی همین ملحوظ در این مورد معلومات ارایه شد و این بهتر است تا جوانان کشور در این مورد بررسی و تحقیق کنند
      اگر شما کدام سوال دارید مهربانی کنید به طور علمی سوال تان را راجع سازید ما در خدمت و از نوشتار که از واقعیت و حقیقت سرچشمه گرفته به طور مستند دفاع می نمایم
      برادر عزیز از این واقیعت ازرده نباشید
      جلال ابادی

      آنلاین : ازرده نباشید

  • صنوبر خانم ! كاش ما هم مثل آنها گوشت مار و ملخ میخوردیم ، نه گوشت همدیگر را . چین با یك میلیارد جمعیت در ٱیندهء نزدیك اقتصاد جهان را در دست خواهد گرفت . تو كه گوشت گوسفند و گاو خوردی به كجا رسیدی ، كشورت عقب مانده ترین و بد نام ترین كشور در جهان است . كاش یك در صد مغز چینایی در كله ات میبود .

    • سلام به Neptun راستی جنس چنائی بدل است و زیاد هم دوام ندارد کوشش کنید که جنس جنائی را نخرید و خود تان کوشش کنید که یک جنس درست کنید

      آنلاین : مردم هزاره باشندگان اصلی افغانستان

    • دوست عزیز نیازی نیسته که مه و شما ده سر خود و دیگری بزنیم آنهای که خود را ده خواب زدند نمشه بیدار کد وظیفه تو است که واقعیت را بیان کنی که در هر جای از ای خاک وسرزمین خورشید بقایایی تاریخی و اسناد تاریخی مربوط به مردم هزاره به چشم سر دیده میشود.آنهای که اینهار را انکار میکنه و میگوید که نمیبیند خود را به کوری زده است.وظیفه مه و دیگر هزاره این است که کوشش کند تا علم بیاموزد. ای دوستی که میگوید تو نام خود را بلد نیستی نوشته کنی چطور استادان دانشگاه کابل و یا پلی تکنیک که هیچی علمی در مورد رشته که تدریس میکند ندارد نام خود را استاد یا پنهوال صاحب نامیده است.آنها با نژاد پرستی و قوم پرستی ده انجا رسیده. نگوید که ما برادر هستیم هرگز هزاره با افغان برادر نیسته و نمیباشه.

  • هزاره هامردم قدیم این سرزمین اند و لی با بقایای لشکر چنگیز خان آمیخته گردیده اند
    کسانیکه حرف های توهین آمیز به مردم چینی نژاد ها و مغول ها می گویند آیا از توحش و تمدن ستیزی همنژادان خود در قرن 20و 21 اطلاع ندارند از کوره های آدم سوزی همنژادان شان در اروپا تا قتل عام های افشار و مزار و ذبح انسان ها در مقابل کمره ها تلویزیون درقرن 21 و از آدم خوری سگ زرداد در این عصر تمدن بی خبر اند . و یا اینکه به خاطر که از نژار آر یا اند برای شان عیب ندارد

  • اگر چنگیز بر خراسان حمله نمی کرد ، حالا افغانستان هزاره نمی داشت.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس