صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > نامهء سرگشادهء کاروان شعر به ستیفن هارپر

نامهء سرگشادهء کاروان شعر به ستیفن هارپر

اسناد ومدارک تاریخی همچنان نشان می دهد که نخستین بار در زمان "یما" یا" جمشید" شاه پیشدادی - آیین نوروز در شهر بلخ پایه گذاری شده و در همین شهر وارد فرهنگ نیاکان ما گردیده است
يكشنبه 22 فبروری 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

یک سال پیش در نتیجه ی پیگیری وتلا ش های مصرانه ی نمایندگان کمیونیتی ایرانی ها؛ یکی از میراث های فرهنگی وتاریخی افغانستان قدیم (آریانا) و حوزه ی مشترک فرهنگی منطقه - به نام "نوروز" از سوی دولت آنتریو به عنوان "روز ملی ایرانیان" به رسمیت شنا خته شد و روز اول سال خورشیدی " نوروز" نامگذاری گردید .

این در حالی است که قدامت سه هزار ساله - وبنا بربعضی روایات از منابع تاریخی واساطیری - ریشه های عمر پانزده هزار ساله ی این آیین کهن به قلمرو کنونی افغانستان که بخش اصلی آریانای قدیم را تشکیل می دهد - بر می گردد. بنا بر این حقیقت تاریخی ؛ ایران کنونی بخش کوچکی از سرزمین ایران قدیم را تشکیل داده وهرگز خاستگاه اولی نوروز نبوده است . تمام منابع و مدارک تاریخی منطقه تأکید بر این دارند که بلخ بامی مرکز آریانای قدیم - که در قلمرو افغانستان کنونی قرار دارد - مرکز تمدن آریایی و خاستگاه نوروز بوده است ..

اسناد ومدارک تاریخی همچنان نشان می دهد که نخستین بار در زمان "یما" یا" جمشید" شاه پیشدادی - آیین نوروز در شهر بلخ پایه گذاری شده و در همین شهر وارد فرهنگ نیاکان ما گردیده است.. باشندگان اصلی افغانستان کنونی و وارثان بلا فصل نوروز - ازسه هزار سال بد ینسو؛ جشن نوروز را با آگاهی از فلسفه ی نوزایی و نوسازی زندگی وطبیعت؛ و با انگیزه ی پاسداری از میراث پسندیده ی اجداد خویش؛ بر گزار کرده وحتا در تاریکترین فصل های تاریخ آن را گرامی داشته اند ومی دارند .

کاروان شعر به مثابه ی حرکت خود جوش ومستقل فرهنگی افغانستانی ها در تورنتو- حذف نام افغانستان از کنار نوروز را یک دستبرد ضد تاریخی وعمل غیر فرهنگی به حساب آورده و مراتب انزجار خویش را در ز مینه ابراز می دارد. پیشنهاد کنندگان این طرح بایست این حقیقت را کتمان نمی کردند که افغانستان کنونی بخش اصلی و وسیع ایران قدیم را تشکیل می دهد و بلخ که زاد گاه نوروز است؛ درافغانستان قرار دارد و نه در ایران کنونی که سالهای درازی به نام "فارس" که نام یکی از ولایات ایران قدیم - آریانا - بود یاد می شد .

ما از دولت آنتریو می خواهیم که نوروز را به حیث "جشن ملی وفرهنگی افغانستان و ایران" شناخته و آن را به همین نام در اسناد تقنینی مسجل سازد .

ما ضمن ارایه ی این پیشناد؛ مراتب انزجار شدید خود را نسبت به رفتار سیاسیون بر سر اقتدار افغانستان در برابر فرهنگ های تاریخی کشور- که می خواهند میراث های فرهنگی مردم ما را به نفع معاملات سیاسی خویش به دست فراموشی بسپارند - ابراز می نماییم. در نتیجه ی غفلت عمدی حکومت افغانستان؛ نام کشور ما از لیست مطروحه ی یونسکو در زمینه ی ثبت کشور های شامل حوزه ی نوروز باز مانده است. این در حالی است که حتا کشور هندوستان با تلاشهای پیگیر خود موفق گردیده تا آن کشور را نیز وارد پروژه ی نوروز یونسکو بسازد .

ما همچنان بی تفاوتی، بی عملی و جبن فرهنگیان، رسانه های جمعی، نهاد های رسمی و در رأس "اتحادیه ی افغانها" ی تورنتو را که اجازه داده اند در پیش چشم شان میراث گران ارج فرهنگی مردم افغانستان مورد تاراج قرار بگیرد؛ محکوم می کنیم. ما به گونه ی خاص موضع غیر مسؤلانه ی اتحادیه را - که می بایست در این زمینه دولت آنتریو را در جریان حقیقت تاریخی نوروز قرار می داد - بی تفاوتی فرهنگی تلقی می نماییم.

با عرض حرمت

گردانندگان محفل کاروان شعر

................................................

به دفتر صدر اعظم انتاریو

به پارلمان انتاریو

به وزارت مولتی کلچریزم انتاریو

به روز نامه ی تورنتو سن

به روز نامه ی تورنتو استار

به نشریه ی شهروند

به نشریه ی ایران استار

به اتحادیه افغانها

به رادیوی سباوون

به نشریه ی زرنگار

به نشریه ی اندیشه ی نو

به نشریه ی آشیان

به نشریه ی پیام روز

به نشریه ی همسفر

به تیلفون خبری هموطن

به تیلفون خبری آریانا

به سایت فردا

به سایت کابل پرس?

به سایت خاوران

به سایت آریایی

به سایت کابل ناتهـ

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • در کابل بعضاَ که مسئله یی از این نوع مطرح میشود؛ بچه های شوخ کابل میگویند: جرت شه شورا بتی !!!

    وطنداران، شما به جمع اضداد پرداخته اید، افغان و نوروز با هم جور در نمی آیند، همانگونه که هیچ افغان، یعنی پشتونی خود شرا از آل جمشید و یما نمیداند. شما شاهدید که چندی قبل در اثربی توجه یی عمدی وزارت فرهنگ،که اسناد و مدارک لازم را به کمیسیون فرهنگی ملل متحد یونسکو ارایه نکردند، افغانستان از فهرست کشور های حوزه نوروز حذف شد، ولی هند بسیار با سماجت و تهیه اسناد لازم خودشرا شامل آن فهرست ساخت، حالا کی مقصر است؟؟ ایرانی ها؟؟؟
    یا وزیر فرهنگ افغان شما؟؟؟

    حرف دیگر اینکه آیا بقایای تخت جمشید یا همانا پرسپولیس که بیانگر موجودیت یک عظمت تاریخی و فرهنگی خیلی ها قبل از پیدایش نسلی به نام " افغان " است در ایران وجود دارد یا در جلال آباد؟؟؟
    وزارت فرهنگ و تمام تیوریسن های قبیله در صدد آنند تا هرچه میراث و یادگار تاریخی از دوران آریانا و خراسان در کشور بجا مانده است از میان بردارند،شما خاموش نظاره میکنید، اما وقتی کسانی دیگری با درک ارزش مسایل فرهنگی اقدام کردند و برای خویش هویت فرهنگی سجل نمودند شما بیهوده قغ میزنید؟؟؟

    مگر زبان پارسی دری خاستگاه اش همان سرزمین یا همان قلمرو آریاناویجه نیست؟؟؟ که بلخ هم شامل همان حوزه بود، به یقین که هست ، ولی می بینم که یک اقلیت بدوی از دو صد سال بدینسو با تمام قوا به برچیدن دامن آن از سرزمین ما کمربسته اند و بدون خستگی روزانه توطئه می چینند تا فضای را برآن تنگ کنند، شما ها چرا در این مورد صدایتان در نمیاید؟؟؟

    یا کاروان شعر شماتحت تاثیر اشعار مولانا،سعدی و حافظ و بزرگان دیگر نیست و شاه بیت شعر شما همانا " دا مو د بابا وطن " است؟؟؟

    وطندار میگویند نه خورده میتوانید، نه میگذارید دیگران بخورند!!!

    در وطن ما تمام افتخارات تاریخی - فرهنگی باید " افغانیزه " شوند و اگر نمیشوند سرنوشت شان نابودیست!!

    بنا لطفا نوروز را افغانیزه نکنید، زیرا نوروز خصلت فراقومی و فرا ملیتی دارد، و بزرگترین خوبیش هم همینست، زیرا اگر نوروز را نیز افغانیزه کردید، آنگاه ارزشش میشود برابر به یک افغانی و دیگر هیچ در و همسایه ی خریدار آن نخواهند بود.

    شما ها با کاروان شعر تان یقینا از همان گروه های پیرو حبیب الله رفیع، حلیم تنویر،کریم خرم،روستا تره کی و دیگر اوباشان دانشمند نما هستید، که فقط زمانی به یاد میراث های ارزنده ی تاریخی آریانا و خراسان می افتند که متوجه میشوند دست و چانته خود شان به عنوان " افغان " به طور وحشتناکی خالیست!!!

    ورنه همه ی شما با نوروز و هرچه رسم و آئین تاریخی - فرهنگی بیادگار مانده از تاریخ اساطیری سرزمین ماست، به عنوان تهاجم فرهنگی بیگانه دشمنی میورزید و چشم دیدن آنرا ندارید.

    • آقای زخ بلوط ! فکر میکنم اگر درس خوانده باشید یقینادر مضامین تاریخ وجغرافیاضعیف بوده اید .از سوی دیگر شما یاازدرک محتوای نامه سر گشاده عاچزید یا اینکه نان ونمک خور رژیم آخوندی ایرانیدو حاضرید هویت تاریخی کشور اصلی خودرابخاطر خشنودی آنها انکار کنید. شما اگر میدانستید که در میان گردانندگان شب شعر نه کدام عنصر شوونیست پشتون وجودداردو نه از خود باختگان ایرانی پرست - آنگاه جنین ذهنیگری از خود نشان نمیدادید.شما چگونه وچدانی دارید که حاضر میشوید نوروز را مال ایرانی ها دانسته وبر مردم خود تمسخر بزنید؟آیا انکار میکنید که بلخ مرکز تمدن آریایی بوده است؟آیاواقعا نمیدانید که آیین نوروز برای نخستین بار در بلخ بجا آورده شده وهمین حالا همه ساله با حضور صد ها هزار نفر از داخل وخارج کشور دراین شهر تاریخی مراسم نوروز بر گزار میشود؟آیا در وطنت مردم همه ساله نوروز را جشن نمیگیرند؟این مساله جی ربطی به "افغانیزه"شدن نوروز دارد؟ نام این کشور بد بخت به هر حال افغانستان است چی من وشما بخواهیم وجی نخواهیم.نوروز هم مال پشتونها نیست ودر فرهنگ تاریخی آنها سابقه ندارد ولی مردم افغانستان در مجموع حق دارند این جشن فرهنگی مشترک منظقه رامتعلق یه خود نیز بدانند.در نامه سر گشاده پیشنهاد شده که باید نام کشور ما نیز بجیث کشور اصلی بر گزار کننده ی نوروز در کنار نام ایران در ج گردد . حالاواقعا درد شما چیست؟نزدیک به هشتاد سال پیش از امروز، سلظنت خاین ظاهر شاهی نام تاریخی کشور مارا به کشور فارس بخشید و شما امروز نوروز را به آن کشور میبخشید. عجیب نیست؟چی کسی میخواهد این کشوررا "افغانیزه" کند؟ یک نکته دیگررااز ما دوستانه بپذیرید و آن اینکه هیچگاه ابلهانه به انکار هویت فرهنگی خود بر نخیزید ولو اگر جند صباحی را در یک کشور دیگر بسر برده یاشید.

    • وطندار ملقب به آئینه !

      ما نگویم بد و میل به ناحق نکنیم

      جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم!

      در نامه ی سرکشاده عنوانی استیفن هارپر،شما نوروز را چنان عنوان کرده اید که گویی یک "شی " تاریخی بوده و در زیر آوار های مخروبه های بلخ پیدا شده و بعدا ایرانی ها آنرا به یغما برده اند و حالا میخواهند آنرا به اسم خود شان به ثبت رساندند!

      آئین نوروز به عنوان یک رسم فرهنگی کهن،متعلق به قلمرو وسیع و مردمان بسیاری بود از تبار ها و کیش های گوناگون که چنانچه قبلا نیز عرض کردم همان ویژه گی فراملیتی و فرا قومی و فرا دینی نوروز اسباب ماندگاری و همه پذیریش شده است!

      حالا وقتی ایرانی ها ابتکار دارند، اهمیت مسایل فرهنگی را میدانند، و به موقع عمل می کنند، گناه دیگران چیست؟

      شما از اتحادیه ی افغان ها میخواهید تا در برابر اقدام یکجانبه ی ایرانی ها کاری کند؟

      در آنچه قبلا نوشته بودم بیشتر لحن طنز آمیز بود، اما اگر بحث تاریخ و جغرافیا باشد،عرض کردم که تاریخ میگوید و فردوسی میگوید که نوروز پس از برتخت نشستن جمشید( یا هم فریدون) و پی بردن ایشان به موجودیت فروغ آتش در دل سنگ از سوی او بود که فرمان داد آن روز را جشن بگیرند.

      یا در نوروز نامه آغاز این روز را از پیروزی کاوه ی آهنگر بر ضحاک مار دوش میدانند، حالا تخت جمشید در سرزمین فعلی ایران نشانه هایش پابرجاست! در حالیکه آتشکده ی بهارستان بلخ، که پس از رسیدن لشکر اسلام به بلخ و قرار گرفتن مرکز خلافت شرقی در آنجا ، همان آتشکده شد مسجد کعبه اخبار، ولی فعلا جز یک مخروبه که بیشتر با زباله دان عوضی اش گرفته اند، و همچنان مدرسه ی پدر مولینا جلال ایدین بلخی، که شاید امسال یا سال دیگر فرو ریزد و هیچ آثاری از آن نماند، و عوض شدن اسم زادگاه مولینا به اشپوله و نابودی بت های بامیان بدست طالبان ، اینها مگر گناه ایرانی هاست؟؟؟

      وطندار، در کشوری که گروهک های حاکم حد اقل از یک قرن بدینسو در تلاش اند تا تمام شواهد تاریخی رابطه آن سرزمین و آن مردم را با فرهنگ آریایی و خراسانی و فارسی دری قطع کنند، مگر میگذارند نوروز مال ما باشد یا ما بگوئیم نوروز از ماست؟؟

      دوست خوبم، زبان فارسی دری که بخشی از هویت جمعی آن سرزمین است مورد دشمنیست ، زبانی که کاروان شعر شما هم بی تردید از همان منزل تاریخی میاید که رودکی و حافظ و خیام و رابعه و دقیقی بلخی وشهید بلخی آمده اند، کسی در این مورد صدای بلند نمی کند، و اگر کسانی ایستاده گی کردند، هزار دشنام می شنوند به عنوان نوکر ایرانی و غیره، آیا نوروز را بدون زبان پارسی تصور کرده میتوانید؟

      آیا شما منکر آنید که حتی اسلام در سرزمین ما افغانیزه شده است؟؟؟
      آنچه امروز گروهی وحشی به عنوان طالبان انجام میدهند، مگر کجایش با اسلام ناب محمدی برابر است؟؟
      جز با اسلام قبیله که نازلتر از رسم و عنعنات افغانی است!!

      چندی قبل در تارنما ها کدام به اصطلاح قلم بدست " افغان " نوشته بود، مولینا جلال ایدین محمد بلخی، شاعر افغان!!!

      شما تصور کنید که این فکاهی نیست؟؟؟

      آیا مولینا تنها شاعر بود و آنهم افغان ؟ یا یک عارف صاحبدل و وارسته بود که خود میگوید

      نیمی ز ترکستان نمیمی زفرغانه

      نیمی لب دریا نیمی همه در دانه

      و امروز تمام دنیا به اندیشه های او افتخار می کنند، آیا هیچ امکان ندارد که قبول کنیم که مولینا عارف بود، شاعر بود، صاحبدل بود، عالم بود، و ولی و صاحب اسرار بود، ولی افغان نبود!

      چنین است که میگویم همه چیز و همه کس باید افغانیزه شود، ورنه قابل قبول و قابل قدر نیست!!!

      بخدا برای من دلخراش ترین فکاهی همینست که بگویند: مولینا جلال ایدین شاعر افغان!!!

      خدای من بخود خندیدن از این بزرگتر میشود مگر؟

      نگارستان را گالری بسازند، و وزارت فرهنگ را دکلتور وزارت، اینها هیچ عیبی ندارد، ولی اگر نوروز را گفتند ایرانیست، که الحق است، زیرا ایرانی به معنای ایران امروز نیست و آریانا تنها سرزمین مختص به ایرانی های امروز نبود همانگونه که رسم و آئین های خوشایند فرهنگی تاریخی بیادگار مانده از آن قلمرو خاص ایرانی های امروزی نیست، سر و صدا بپا کردن آنهم در حالیکه وزارت فرهنگ به عمد کاری کرد تا افغانستان از فهرست کشور های حوزه نوروز بیرون بماند، بخود خندیدن است!!!

      اتحادیه افغان های تورانتو ، از اسمش پیداست که برای حفظ و استقرار و اعتلای هویت افغانی کار میکند، نه بخاطر میراث داری یادگار های فرهنگی قابل قدر آریانای قدیم!

      مگر سرود ملی که دولت اسلامی برگزیده بود چه عیب داشت؟ حالا گیریم مابقی کار های دولت اسلامی غیر قابل قبول و نادرست ولی سرود ملی اش که میگفت

      سرزمین باستان آریا افغانستان

      لانه شهباز و شاهین را سرا افغانستان

      .... که بی شک بقیه را خود میدانید، عیبش چه بود جز اینکه از آریانا و از مولینا و از جهاد میگفت و به فارسی بود؛ برای همین دورش انداختند، آنوقت چرا کسی اعتراض نکرد؟؟؟

      متن نامه شما عنوانی ستیفن هارپر، چنانچه گفتم مثل آنست که کسی همین امروز بت های بامیان را از شما دزدیده و بعد برده باشد ایران و ادعا کرده باشد که اینها همینجا پیدا شده اند!

      چند ماه قبل که نعمت الله شهرانی ، به عنوان یک مرجع دینی و افغان علیه نوروز فتوا داد و حرام بودن آنرا از نگاه دینی اعلام کرد، شما ها خاموش ماندید؟؟؟

      باور کنید که " افغان"، افغانیت و نوروز با هم نمی آمیزند، بنا وقتی کسی روی گنج نشسته باشد و قدر آن نداند، یا هم دورش بریزد و جوهریی از راه برسد و آنرا برده به گونه احسن به مصرف رساند مگر متهم میشود؟

      همین حالا ایرانی ها در سراسر جهان مراسم نوروز را، گرامی میدارند، به خیابان های میریزند، آتش برپا میکنند،آواز میخوانند ، شعر میخوانند، بازار نوروزی میاراینند،هفت سین میارایند و برای مردمان میحط و ماحول شان میگویند اینهم نوروز و اینهم فلسفه اش، شما بفرما بگو کدام " افغان " حاضر میشود در سرمای زمستان برود وسط پارکی بایستاد و شادی وهلهله کند برای نوروز ؟؟؟

      باز هم روی حرفم می ایستم که نه خورده میتوانید، نه چشم دیدن دارید که دیگران را در حال خوردن ببیند!!!

      و بار دیگرمیگویم، که نوروز را در ظرف کوچک و شکسته و ریخته یی " افغانیت " نریزید که نه تنها جا نمی گیرد، بلکه آلوده و بیکاره و خراب میشود از اصالتش تهی میشود!

      نوروز از مادها، از پارتها، از آذری ها، و از همه است نه از افغان ها، که افغان های اصلی تا هنوز به دور حلقه ی بدویت کاکل می افشانند و سر می برند و اسم آنرا میگذارند غیرت افغانی!

    • برادر عزیز بلوط ! حالا میتوان گفت که کمی عاقلتر به قضایانگاه کرده ای.ولی حیف که هنوز روحیه ی منفی و پسیف داری زیرا از نظر شما چون ایرانی ها مفاخر مشترک مارا مختص به خود میدانند و اوغانها نیز به ما اچازه نمیدهند تا به خود آگاهی فرهنگی برسیم و حقوق غصب شده ی خودرا بدست بیاریم- پس تن به قضا داده واز موضع تسلیم طلبی به ناله وزاری بسنده کنیم. نی جان برادر !حق را به کسی نمیدهند باید آن را با تلاش ومبارزه گرفت.اگر در برابر فاشیستها و انحصار گران ضعف وزبونی نشان دهیم فرداریشه های هویت تاریخی مارا نیز از بیخ وبن خواهند کشید ومارا به برده ی خود مبدل خواهند ساخت .اینست جانمایه ی نامه ی سر گشاده ی گردانندگان شب شعر که باید از سوی شما استقبال شود نه اینکه نا آگاهانه به تخظیه ی آن پرداخته وتف سربالا کنید .

    • آئینه خان سلام .

      نه قصد تخطیه دارم و نه هم اهل ناله و زاری ام؛ بلکه عرض میکنم که قضایا را از " دم " قیضه نکنیم.

      یعنی اینکه اگر مسئله دفاع از مفاخر و داشته های فرهنگی - تاریخیست اول باید کلک موضوع را در داخل کند، و جایگاه زبان پارسی دری،و تمام رسم و آئین های بیادگار مانده از آریانا و خراسان را در منظومه فرهنگی کشور روشن نمود و بعد با دست و دل پر رفت به سراغ مدعیان همسایه و بیگانه!

      شما میدانید که بخش بیشتر فرهنگ ما را که به زبان پارسیست شعر تشکیل میدهد، و میتوان گفت شعر ستون مهره ی فرهنگ ماست؛ حالا کاروان شعر اول باید به مسئله زبان توجه کند، به غنامندی آن همت ورزد، و از حریم آن دفاع نمائید، و در پالایش آن بکوشد، آنگاه میرسیم به دیگر داشته های فرهنگی ما، اما این دیگر درست نیست که زبان ما را از حلقوم مان به زور بیرون کرده، به عنوان یک آلت خطرساز کار برد آنرا منع سازند، و ما با دو دست به مجسمه های بامیان و نوروز بچسپیم!

      زبانی باید داشته باشیم که فلسفه نوروز و قدامت آنرا بیان کنیم، و ظلم رفته بر بت های بامیان و بامیانی هارا در قالب شعر بسرایم، یا خیر؟

      اینهاست آنچه میخواهم بگویم،وقتی در داخل کشور برزبان و همه مفاخر و داشته ها و ارزش های غیر " افغانی " می تازند،و ما هم نمیتوانیم یا نمی گذارند همه با هم در برابر قلدری هایشان بایستیم ، پس همسایه و بیگانه مگر برما رحم میکند؟

      موفق باشید

  • به دوستان کاروان شعر !
    این درست است که دولت و مردم ایران در طول تاریخ افتخارات افغانستان کنونی را به خود منسوب داشته اند،به هر صورت می خواهم راجع به مدنیت اریانا و خراسان که مرکز ان در بلخ کنونی قرار داشته چیزی برای کارهای فرهنگی تان در خصوص نوروز اضافه نمایم.
    بلخ کانون فرهنگ در عهد اریانا -
    چو گشستاسب را دادلهر اسپ تخت-
    فرود امد از تخت و بر بست رخت-
    به بلخ گزین شد بر ان نوبهار-
    که یزدان پرستان بدان روزگار-
    مران جای را داشتند چنان-
    که مر مکه را تازیان این زمان-
    داستان کهنسال بلخ از انجا اغاز میگردد که در وندیداد اوستا فر گرد 3 ( مروج الذهب طبع قاهره)بنای نخستن واره( vara) یعنی ورجمکرد با شرحی که یما نبیاد یک مدنیت و حیات شهر نشینی را می نهد دیده میشود.
    در اوستا این شهر به صفات بخدیم سریرا( srira ) یعنی بلخ زیبا ستوده شده و شهر درفش های بلند و در دری بلخ گزین و بلخ بامی و در عربی از طرف مسعودی بلخ الحسنا نامیده شده است.
    امید است این معلومات نا چیز در امور یاد بود نوروز مدرکی بوده باشد و اگر در مورد معلومات اضافی در دسترس ما قرار گرفت در ایند ه خواهم نوشت دریغا و صد افسوس که همچو اسناد و شواهد بعد از نوشتار شاهنامه از طرف دولت های وقت ایران ار بین برده شده است لیکن ما می توانم از اثار هندی و عربی معلومات اندکی بدست بیاوریم و یااز عهد دقیقی بلخی چیزی به سلامت مانده باشد
    به احترام به کاروان شهر
    جلال ابادی

    آنلاین : اگر اسناد قلمی دقیقی بلخی در مورد پیدا شود سند بهتر خواهد بود

  • در پاسخ به نويسنده محترم بايستي چند نكته اساسي را يادآورم شوم تا شايد ايشان و خوانندگان محترم از اين اشتباه فاحش خارج گردند :

    1-طبق روايات اساتيري كه بجا مانده ماننده شاهنامه حكيم توس سه كشور دنيايي اساطيري عبارت بوده از ايران و روم و توران مرز ميان ايران وروم رود فرات در عراق كنوني و مرز ايران و توران رود جيحون در تركمنستان كنوني بوده بنابراين كساني كه به نقشه جغرافيا آشنايي دارند متوجه ميشوند هسته مركزي ايران قديم همين ايران كنوني بوده نه افغانستان و يا پشتونستان كه در اصل خارج مرز هاي ايران باستان بوده و يا در حاشيه قرار داشته است
    2-در روايت شاهنامه در جنگ ايران و توران آرش كمانگير دلاور ايراني جهت تعيين حدود مرزي از كوه دماوند (در ايران كنوني )تير به مرز توران پرتاب كرد
    3-كردهاي ايران وعراق و تركيه نيز از آريايي هاي قديمي بشمار رفته ونوروز را گرامي مي دارند پس دليلي ندارد كركوك و يا سليمانيه عراق را مركز ايران بناميم
    4-آريانا و يا خراسان از ايالات ايران باستان بشمار رفته و شامل بخارا و بلخ و مرو و هرات و توس و نيشابور ميشده كه اين قسمتي از افغانستان و ايران كنوني و تركمنستان شامل اين آريانا قديم بوده
    5-افغانستان در 200 سال قبل و هرات طي معاعهده 1857 ميلادي در پاريس از ايران جدا شده بنابر اينكه ايران جزيي از افغانستان بوده كمي مزحك است
    5-در آخر از نويسنده محترم خواهش مي كنم با كمي مطالعه تاريخ آنهم مكتوب نظير هردوت - ابن خلدون- طبري بجاي جعل تاريخ بر غناي فكري و تاريخي خود بيافزايد وگرنه گفتن عبارات پوچ و بي پايه آسان است
    گويند به ملانصرالدين گفتن مركز دنيا كجا است گفت هميجا كه من ميخ چارپايم را به زمين زدم باور نداري برو انازه بگير

    چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

    دریغ است ایران که ویران شود :: کنام پلنگان و شیران شود

    پاينده ايران و به اميد اتحاد مجدد پارسي زبانان

    رضا

  • تاریخ که امروز ایران برای خود ساخته سراسر یک دروغ بزرگ است
    در رسانه های ایرانی وقتی از مولانا اسم برده میشود فقط می گویند مولانا بلخی اش را اصلا نمی گویند یادم هست یک روز سر مولا نا بین ترکیه وایران جرو بحث بود که یک مجری ایرانی می گفت ترکیه که خیر حالا افغانستان هم می گوید مولانا مال ماست .در ایران تاریخ آریانا رااصلا قبول ندارن ایرانیها می گوید بوت های بامیان یکی از مهم ترین آثار باستانی ایران است وخیلی از دانشمندان بلخی را لقب ایرانی داده وقتی در باره قدمت پرچم خود صحبت می کنند از پرچم سلطان محمود غزنوی شروع می کنه تا جمهوری اسلامی .خلاصه یکی نیست که این تاریخ را روشن کنه تا دیگه ایران این قدر بخود جرئت نده که همه چیزرا ازخود بدانه

    آنلاین : وبلاگ های هزارگی

    • کسی در ایرن نظر خاص و ادعایی در مورد پرچم سلطان محمود غزنوی ندارد و اصولا پرچم سلطان محمود غزنوی میتواند مایه افتخار هم کیشان و یا هموطنان ترک ما باشد.
      چیزی که به عنوان اولین پرچم در اساطیر ما از آن یاد شده همان درفش کاویانی است که از جنس چرم بوده و کاوه آهنگر برای اولین بار برای متحد کردن مردم علیه ظلم ضحاک برافراشته و فردوسی در شاهنامه وصف آن را سروده است. این پرچم به صورت واقعی پرچم ساسانیان هم شده بود و به چرم جواهرات قیمتی اضافه کرده بودند و در میادین نبرد شجاعترین سربازان را برای بر افراشته ماندن و حفاظت آن می گماردند و آن را نماد پایداری سپاه قلمداد می کردند و سرنگونی و به دست دشمن افتادن آن را بدترین ننگ و بد شگون می دانستند. این پرچم در زمان شکست ایران از اعراب به دست اعراب افتاد و آنها برای غارت جواهراتش درفش کاویانی را تکه تکه کردند.

  • مسئولیت این فاجعۀ فرهنگی برمیگردد به سران قبیله که همه گی بفکر چور و چپاول کشور و مردم هستند. عبدالکریم خرم بمثابۀ یک خرس قبیلوی که نه از اسلام و نه هم از انسانیت بویی برده است، در رأس این جنایت قرار داشته و در کنار سایر گرگان قبیله باید پاسخ گوئ جنایات خود باشند.

    تا وقتیکه دشمنان فرهنگ و زبان کشور بر سر اقتدار اند و از پُشت خنجر میزنند، گله و شکایت از ایران و سایر خارجی ها بیفایده است.

  • زمانیکه حکومت نجیب الله در سراشیب نابودی قرار داشت، عبدالاحد مومند را به فضا فرستادند تا دولت در حال زوال را نیرومند نشان بدهند و مردم را مصروف نگه دارند. نغمه در وصف این روایداد آهنگ (لالیه هوا بازه ) را می سرود.
    کاروان شعر هم به هاپر نامه می نویسد و همه نهاد های دیگر را متهم می کند به بی تفاوتی و کار بزرک ملی را بدون مشوره با دیگران و عجولانه اجرا و نامه را بعد از فرستادن مانند یک فرمان به دیگران می فرستد.
    من مخالف ابتکار کاروان شعر نیستم، مخالف طرز اجرای آن هستم. چه می شد که این نامه را یکجا با جمع آوری امضا از مردم می فرستاد.
    درین افدام پیشقدم شدن مهمتر از اجرای درست و منطقی آن بوده و با عجله اجرا شده است
    مانند همیشه.

    • جناب خموش ! درد شما معلوم است .هر امر خیری که شما در آن شرکت نداشته باشیداز نظر شمامردوداست ، آخر شما ناف زمین استید! به قول بیدل: جایی که ما نباشیم آیینه هم نباشد !! شما با خود شب شعر نیز سر سختانه مخالف بوده اید چی برسد به اینکه از سوی گردانندگان آن ابتکاری سر بزند .

  • مردم میگوید،ما نان نداریم،شما میگویید،چرا کلچه نمیخورید؟ ملیت های غیر از پشتون مابا هویت ستیزی وفرهگ ستیزی از جانب زمامداران حاکم قبیله در قرن بیست ویک اکنون مواجه است وشمافرهنگ آریانا وخراسان باستان سه هزار سال قبل راآرزو ودعوا دارید.خیال پلو میزنی بیادر؟

  • درود به کابل پرسیان ! امروز بلخ بامی لانۀ دزدان شده و بلخیان آزاده بیگانه و افسرده ، فضای بیکران نیستانش را غبار یأس کوه های سیاه آلوده نموده و نوای نی نیزارش فریاد و پرخاشی است که در لایه های دفتر فراموشی آرام آرام می میرد .

    خروش فرزندان پرخاش گرش در میدان گرد آلود رقص سیه پوشان ، از انتهاهای دیر گردن بگوش صاحب سخنان خواهد رسید ولی نوروز و نوبهارش را در بازار خویشتن فروشی به بهای کنج پنهان خود رشته و خود سفته بفروخته اند تا شملۀ دستار بیغیرتی خود را هرچه بلند تر بر افراشته نگهدارند .

    ویرانه های هرات و بلخ و غزنه دیگر به انسو های تاریخ نمادین مان عروج کرده که جز فریاد بی صدای آنان رهگشای عزلت گزیده گان بی نوا نخواهد شد . امروز همای آسمان سخن رابعه شیرین سخن و دقیقی هایش چنان در خاک بیچاره گی بخسپیده اند که هر زاغیرا توان پرواز در حریم مقدس شان میسر است .

    زبان شکامه سرایان کاوه و نیزک هایش ببریده اند تا زینت بخش سفره های اعلیحضرتان دون بی مایه گرددو طنین بهم خوردن جام های پیروزی شان ، ماتمکدۀ درویشان کوخ نیشن را به لرزه در آورد .

    الهیگاه هرات و نیستان بلخ وقامت اسقامت بودا را چنان بی قیمت بفروختند تا قیمتی بدست آرند به گنج خیال شان ، که مست گردند و مستانه برقصند . حال هرکه را توان بر آنست تا درین غربت سرا ید یغما بگستراند و هرچی را میل بدانست برباید . ماکه همه دار و ندار خود را در دار بی بقا فدای غیرت دیار و ناموس فروشی کرده ایم ، هیچ گله نداریم از آنانیکه با اینهمه بی سامانی مان در پی پیوند دادن پیراهن پارچه پارچۀ مان شده اند .

    اگر امروز گرسنه شکمان پا برهنۀ این سرزمین امید داد دارند ازین بیدادگران ، چه حاصل که ما هستی خود را در گرو هستی دیگران بر باد داده ایم و ما باید منت گذار گوسپند چرانان وادی ها باشیم تا بود و نبود ما را رقم زنند .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس