فرار مردم محلی هزارستان از تهاجم خونین کوچی ها
نويسنده: سخی ارزگانی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
معضله تنش و بحران میان هزاره ها و کوچی ها یکی از صفحات خونین تاریخ کشور ماست که این امر هم به نوبه خود بیانگر نظام های استبداد قبیلوی، خاندانی و فردی بر تک تک از مردم تحت ستم و محکوم افغانستان می باشد که عامل نیرومند در گسترش «بحران هویت ملی» چند قرنهء کشور ما نیز به شمار می آید.
قبل از داخل شدن به عنوان گزیدهء خویش، ناگزیرم که یک مکث شتابزده از پیشینه غم انگیز و جبران ناپذیر مردمان محلی هزارستان نمایم که «اراضی و علف چرهای» شان از سوی دولت های قومگرا، تمامیت خواه، خودکامهء قبیلوی طی فرامین رسمی برای کوچی ها و قبایل قومی شان داده شده اند:
1-در عصر خونین امیرعبدالرحمن خان:
هرچند مسأله کوچی ها برای تمام مردم مناطق شمال، غرب، پایتخت و... به خصوص در مورد مردم هزارستان از زمان حاکمیت جابرانه و نژادگرانه عبدالرحمن خان تا کنون بسیار بحران آفرین و نهایت خانمان برانداز می باشد که بنا بر نبود مدارک مستند از تماس گرفتن با سایر مناطق و اقوام کشور پرهیز می نمایم. صرفا با ارائه چند مدرک مستند از غصب علف چرها و زمین های زراعتی مردم هزاره که توسط دولت های مستبد و قومگرای وقت به صورت آگاهانه و تعمدی برای کوچی ها داده شده اند، بسنده می نمایم.
در عصر سلطنت امیر شیرعلی خان ( 1863- 1880م ) کوچ نشینی با مقررات دیگری و حتا با مقدار کمتری در افغانستان وجود داشت. منجمله کوچ نشینان پشتون در مناطق شرقی و جنوبی کشور و بعضا در مرزهای سلسله کوه های هزارستان، دیگر مناطق هزاره نشین، ولایات شمال و غرب کشور ییلاق می کردند.
از آغاز حاکمیت شؤنیستی و نظامی امیر عبدالرحمن بارکزایی ( 188- 1901 م ) کوچ نشینی های قبیلوی و تباری پشتون های داخلی و خارجی همراه با فرامین رسمی و حمایت مسلحانه رژیم های سلطنتی وقت بالای تمام ولایات کشور و به خصوص بالای هزارستان شروع شدند. این مسأله هم یکی از عوامل افزایش «بحران هویت ملی» در افغانستان گردیدند که تمام مردمان کشور را در بستر بی سرنوشتی ویژه یی نیز قرار دادند. شادروان ملا فیض محمد کاتب هزاره متن فرمان دولت عبدالرحمن را که طی آن زمین های هزاره ها برای پشتون های کوچی خارجی توزیع گردیدند، چنین می نگارد:
« و از صدرو این حکم که دوست محمد خان مردم افغان کوچی را که چهار ماه در افغانستان آمده، بهره باب علف و تجارت وغیره می شوند و هشت ماه در هند و پنجاب و دیرجات و سند و ریگستان و پیشاور می روند و ملک و زمین ندارند و خانه به دوشند، در زمرهء بی ملک به قلم آورده، بسیار مواضع از املاک هزاره را به ایشان داد، چه ایشان هم مهاجرند و هم زمین ندارند.» ( 1)
در فرمان آمده است از اینکه افغان های کوچی «مهاجرند و هم زمین ندارند»، املاک هزازه ها برای شان داده شد. حال پرسش اینست که در کدام از آئین خلق های گیتی و در کدام یکی از قوانین کشورهای جهان معمول بوده که ملکیت شخصی مردم بومی را با فرامین رسمی غصب کرده و آنها را خانه به دوش نموده و بعد به تبارخارجی خویش که زمین ندارند، داده باشد؟ آیا این یک «کشف جدید» از جنایت نیست که عبدالرحمن برخی از قبایل پشتون خود از هندوستان دعوت نموده و زمین های زراعتی مردم بومی هزارستان را برای آنها توزیع کرد؟
در جای دیگر در سراج التواریخ نگارش یافته است که زمین های ارزگان اینگونه برای افغان های مهاجر و ناقلین توزیع گردیدند:
« ملک ارزگان و قلندر و بوباش و میانشین و پشئه و شیرداغ و زاولی سلطان احمد و حجرستان و تمزان و گیزاب را تا متصل جرغی و مالستان و هزاره دای زنگی و تمام چنانچه بیاید به مهاجرین و ناقل افغان داد، فقط.» ( 2)
آیا با غصب زمین های هزاره و توزیع آن برای همخونان زمام داران دولت وقت، یک عمل ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی نبود؟
پس از تسلط حاکمیت شؤنیستی عبدالرحمن در کشور، چراگا ه ها و اراضی مردم هزاره به عنوان مکافات جنگی و پاداش همکاری با دولت وقت از سوی عبدالرحمن برای افغان های کوچی رسما داده شدند که در این مدرک چنین می خوانیم:
« فقط از 1892 به بعد که امیر عبدالرحمن خان هزاره جات را فتح کرد و آن را زیر تسلط مستقیم خود قرار داد، ما کوچ نشینان را به تعداد زیاد در هنگام تابستان در این بخشهای مرکزی کشور می یابیم. رویداد بعد از آن فتح به این صورت بود که چراگاههای هزاره جات بین قبایل مختلف کوچ نشین به عنوان پاداش همکاری آنها در این فتح و برای کسب اطمینان از عدم قدرت گرفتن مجدد هزاره ها تقسیم شد. امیر عبدالرحمن خان با شعب مختلف قبیله ای برای چراگاههای جدید شان تأییدیه رسمی (فرمان) داد ... » ( 3 )
به این صورت، هجوم و تسلط کوچی های افغان را برای نخستین بار نه تنها در هزارستان مشاهده می نماییم، بلکه در تمام نقاط شمالی، غرب، ولایات شمال، کابل و... شروع شدند که تا کنون یکی بزرگ ترین «فاجعه» انسانی، اقتصادی و طبیعی را در خصوص اقتصاد فقیرانه و حیات روستایی هزاره ها به بار آورده اند.
در این کتاب چراگاههای مردم هزاره با فرمان رسمی عبدالرحمن که در اختیار کوچی های افغان گذاشته شدند، چنین آماده است:
«... آنها این چرگاهها را متعلق به خود می دانند و اغلب به صورت مکتوب از دولت تأیید (فرمان) دارند. این مورد بخصوص در منطقه تابستانی آنها در هزارجات وجود دارد.» ( 4 )
کوچی های افغان ( پشتون) تنها بر تسلط علف چرها و زمین های هزاره ها قناعت نمی کردند، بلکه زنان شوهردار، دختران جوان و پسران مردم محل را نیز به زور با خود به اسارت می بردند. و تعداد زنان و دختران مقبول را با جبر در قید ازدواج های خویش می آورد و متباقی زنان و پسران هزاره را در هند به فروش می رساندند. مردم از ناحیه بردن زنان و فرزندان خویش به حکومت عریض می کردند؛ که حکومت هم قضیه را سالیان طولانی ادامه می داند و از مردم هزاره مرتبا رشوت می گرفتند و باز هم مسأله به نفع کوچی ها فیصله می گردیدند. به این ماجرای تأثر انگیز و استخوان سوز توجه نماییم:
« و هم در این ایام از عریضهء رعایای هزارهء سکنهء لعل دای زنگی، حالی رای والا شد [که] مردم کوچی افغان قندهار، به سرکردگی سیف آخند زاده و حاجی عبدالستار سه ساله است که وارد سرجنگل شده، چراگاه، بیده جات و زراعت ایشان را تمام تلف و علف دواب و مواشی خود کرده، پسران و دختران ایشان را به سرقت با خود می برند و چون رفته دختر و پسر خود را دستیاب کرده، می خواهیم، نداده ادعای خرید و نکاح می کنند و قباله و نکاح نامه هم ظاهر نمی نمایند. و حضرت والا در روز 5 جمادی الثانی سنه 1315 فرمان کرد که نزد حاکم و دفتری آنجا شده، عرض حال خود را نمایند تا ایشان پس از ثبوت معروض داشته، مراسم بازخواست به تقدیم رسید.» ( 5)
با چنین تهاجم کوچی ها بالای هزارستان نه تنها علفچرها، زراعت و دارایی مردم از بین رفتند، بلکه دختران و پسران مردم هزاره را نیز به زور به اسارت بردند.
آیا این چنین جنایت ضد انسانی و ضد اسلامی که در قسمت هزاره ها توسط حکام دولت صورت گرفته، قبلا در مورد کدام قوم و یا یک فرد عادی کشور به عمل آمده بود؟
آیا این چنین سیاست ها و عملکردهای امیر عبدالرحمن به خاطر تداوم حاکمیت شؤنیستی و جابرانه خود و منافع اجانب، تضادهای جدیدی را میان «هزاره ها» و «پشتون های» کشور ما خلق نکردند؟ آیا این چنین تجاوز به نوامیس مردم هم ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی نبودند؟ آیا این چنین جنایت بدون حمایت و پشتوانهء دولت عبدالرحمن در حق مردم هزاره چگونه امکان داشت؟
از همین گونه سیاست ها و عملکردهای شؤنیستی عبدالرحمن و دستگاه جابرانه وی عملا پیداست که بیش از 62 در صد مردم هزارستان را از صحنه هستی نابود کردند و اراضی آنها را برای قبایل داخلی و خارجی خویش توزیع نمود. این مسأله هم یکی از عوامل «بحران هویت ملی» را تشکیل داده که فجایع فراوان را در پیکر ملی مردم افغانستان وارد نموده است.
2-در عصر امیر حبیب الله فرزند عبدالرحمن:
پس از قتل عام هزاره و اشغال خونین سرزمین هزارستان توسط امیر عبدالرحمن و حکامش بودند که هنوز هم چندان اثری از کوچی های افغان در اطرف غزنی به مشاهده نمی رسید. اما در زمان پادشاهی امیر حبیب الله خان مستبد و زن باره، اولین رد پای گستردهء کوچی های افغان ( پشتون) را در غزنی می یابیم که علف چرهای هزاره رسما از سوی امیر حبیب الله برای قبایل خروتی، تره کی و دوتانی داده شد:
« یکی از نتایج این واگذاری مراتع، گشوده شدن دره های دشت ناور ( که در آن زمان کوچ نشینان استفاده کننده قبلی، آنجا را ترک کرده بودند)، بر روی موجی از کوچ نشینان جدید بود. کوچ نشینان که در گذشته هیچ ارتباطی به هزارجات نداشتند و محل های استقرار تابستانی آنها در دشت های اطراف غزنی یا تپه های جنوبی اطراف دریاچه «آب ایستاد» بوده است. این گروه اخیر که گفته می شود حق استفاده از مراتع را در زمان امیر حبیب الله (1901- 1919) به دست آورده اند. هنوز از مراتع دشت ناور استفاده می کنند و در مقابل هر ساله به دولت مالیات به صورت جنسی پرداخت می کنند. آنان متعلق به سه قبیله پشتون هستند و به هر کدام مراتع جداگانه ای اختصاص داده شده: خروتی ها ( تعداد 155 چادر در جولای 1974 ) در شرق، تره کی ها (223 چادر) در جنوب و دوتانیها (دفتانیها، 191 چادر) در شمال آبگیر ساکن شدند. در مجموع جمعیت کوچ نشین 3500 تا 4000 نفری را تشکیل می دهند.» ( 6)
در این مدرک به مشاهده می رسد که دولت های مستبد، تک قومی و تک قبیلوی وقت طی فرامین رسمی چراگاههای مردم هزارستان را در اختیار کوچی ها قرار دادند:
« در دشت ناور همانند بیشتر قسمت های هزارجات، کوچ نشینان پشتون برای چرای دام های شان اسناد رسمی مکتوب در دست دارند. از این رو بهره برداری جمعی از چراگاه برای همه محفوظ است. احتمال درگیری آنها با هزاره های شیعه یکجا نشین بسیار زیاد است. چرا که سازمان های نظامی و غیر نظامی تحت سلطه پشتون های سنی است و آنها هزاره های شیعه یکجانشین را حقیر می شمارند.» ( 7 )
در این منبع به طور مشخص آمده است که نه تنها انحصار حاکمیت همه جانبه قومگرایان را در بر تمام اقوام تحت ستم و محکوم کشور نشان می دهد، بلکه پشتوانه نظامی و غیر نظامی دولتمداران را نیز از کوچی ها در برای مردمان محلی تثبیت می نماید.
3-واگذاری اراضی هزاره ها در عوض قرضداری کوچی ها:
از آنجائیکه هزارستان بعد از اشغال و نسل کشی مردمش از محور توجه دولت های قومگرای قبیلوی و انکشاف مدنی کاملا محروم بودند و هنوز هم هستند. لذا روابط پولی و کالایی، مدنیت، فرهنگ شهری، زراعت، صنایع دستی و... رشد نکرده و هزاره ها از داشتن پول نقد چندان برخوردار نبودند. تبادله جنس به جنس و گاهی هم با پول نقد معاملات داد و ستد صورت می گرفتند. از عصر امیر عبدالرحمن تا سقوط خاندان آل یحیی به صورت تعمدی هم هزارستان را نه تنها از ترقی محروم ساختند، بلکه داشته های طبیعی، اقتصادی، تاریخی و اجتماعی آنان را نیز ویران نمود و کوچی ها را به صورت مسلحانه بالای شریان های «اقتصادی» مردم هزارستان مسلط کردند.
وقتی که مردم هزاره، اجناس کوچی افغان را روی مجبوری با قرض سالانه و آنهم با قیمت خیلی گزاف خریداری می کردند. و یا اغلب کوچی در وقت رفتن از منطقه، کالاهایی را که فروش نشده بودند آنها را بالای «بام» و یا پیش روی «دروازه» مردم محل می گذاشتند و می گفتند که سال آینده به همین وقت پول خود را با سود یک سالهء آن از همین خانه می خواهم. مردم محلی معمولا در سال آینده توان پرداخت آنرا نداشتند؛ ناگزیرا مواشی خودها را با قیمت ناچیز در عوض قرض سالانه در اختیار کوچیان افغان می گذاشتند. برعلاوه آن کوچی ها در عوض قروض خودها زمین های شخصی مردم نخست به گروی می گرفتند و بعد که قرض شان زیاد می شد؛ زمین های مردم را در عوض قرض خودها قباله می کردند. این واقعیت دردناک و فرسایشگر را در دوران حاکمیت شؤنیستی آل یحیی باهم می خوانییم:
«هزاره ها گندم، روغن و البسهء بافته شده را تهیه می کنند و کالایی از قبیل، پارچه های آرزان پاکستانی و هم چنین آب نبات، چای و خیلی اقلام دیگر را از بازار کوچ نشینان بدست می آوردند. و مهمتر اینکه هزاره ها با توجه با کمبود کم و بیش همیشگی پول نقد در نزد خود کالا ها را به صورت نسیه و هم چنین بخشی با پیش پرداخت و بقیه با وعدهء پرداخت در آینده، دریافت می کنند. منظور کوچ نشینان از خرید و فرآورده های مواد مصرفی خود شان است ولی حتی در یک گسترهء وسیعتر برای حمل و فروش مجدد در شرق می باشد. در این داد و ستد در مبادلات سود غیر خالص سالیانه کوچ نشینان هرگز کمتر از 100 در صد سال نبوده و اغلب بیشتر از 200 در صد است. بهاء کالایی که هزاره از کوچ نیشنان می خرد به ندرت نقدی پرداخت می شود؛ بدهی ثبت می شود و تصفیه آن تا سال بعد به تعویق می افتد. اغلب بدهی تبدیل به تعهد واگذاری گندم در سال بعد می شود، و اگر تصفیه دیون بیش از یک سال طول بکشد معمولا به ازای هر سال دو برابر یا سه برابر می شود و در پی این مطلب بین قیمت پیش پرداخت و جاری گندم تفاوت ایجاد می شود که پر منفعت ترین نظام برای کوچ نشینان می باشد. محور این داد و ستد، بویژه در سالهای اخیر، پارچه پنبه ای ارزان بود، و به علت بسیار سودآور بودن، کوچ نشینان در راستای همه اقدامات خود برای تهیه کالا این نوع پرداخت را ترجیح می دادند.
برای هزاره این نظام یک دور و تسلسل باطل است. زیرا در تصفیه حساب نهایی بدهی معوقه، کوچ نشینان گوسفند، گاو و در وهله آخر زمین را تملک می کنند.» ( 8 )
در این سند به مشاهده می رسد که کوچی های خارجی از آن سوی مرز دیورند از یک طرف کالاهای قاچاقی را بدون پرداخت مالیات گمرکی به دولت، وارد افغانستان می کردند که من این عمل را به نام «مجرمین اقتصادی» لقب می دهم. و از طرف دیگر، بدون ویزه و پاسپورت به حریم خاک افغانستان داخل می شدند که دولتمداران هرگز خمی ابرو به خود نمی دادند:
«تعدادی احمد زایی علاوه بر فروش دامهای خود، از بازارهای عشایری هزارجات و همچنین «چخچران» دام خریداری کرده و بعد از حمل آنها به کابل به صورت نقد می فروشند. بعضی از احمد زایی ها در برگشت از پشتونستان با خود کالاهایی چون لباس، تفنگ، رادیو ترانزیستوری، به منظور فروش به هزاره ها، می آورند. هزاره ها قیمت این اقلام را به صورت نقدی و یا با جنس در ازاء گندم، جو، ذرت، نخود، قالی و علوفهء دام می پردازند. معاملات پارچه یا کالایی که از پشتونستان آورده می شود ممکن است به صورت نسیه باشد. در سالهای اخیر در این منطقه احمد زایی ها از هزاره ها به صورت نقدی زمین خریداری کرده اند. وقتی یک هزاره ای نتواند بدهی خود را به احمد زایی بپردازد، ممکن است احمدزایی به عنوان جبران خسارات مالک زمین او شود و هزاره ای به صورت یک کشاورز اجاره کنندهء زمین فقط بخشی از محصولات را صاحب شود.» ( 9)
کوچی های پشتون هندی، مواشی، محصولات زراعتی و صنایع دستی مردم هزارستان را در بهای ناچیز خریدرای می کردند و آز این معاملات در هند سود سرشار را بدست می آوردند. و به این وسیله یک ضربه دیگری را به اقتصاد ملی کشور وارد می کردند.
آیا اعمال چنین سیاست ها و عملکردهای دولتمداران وقت از طریق کوچی های آن سوی خط دیورند در مورد هزاره ها به معنای نابودی زیربنای « اقتصادی» مردم هزارستان نبودند؟
4-نقش آل یحیی در اسکان گزینی کوچی ها در کشور:
محمد نادر شاه، وفادارترین پیرو سیاست و عملکردهای امیرعبدالرحمن بود. همه خوب آگاه هستند که از سوی نادرشاه در زمان حاکمیت استبداد خاندانی آل یحیی از یک طرف برای اولین بار کوچی های داخلی و خارجی تباری شان در شمالی، ولایات شمال، غرب و هزارستان جاه گزین برخی از مردمان بومی شدند، بلکه برای نخستین بار حکام کشور بازارهای خرید و فروش هزارستان را نیز در تسلط منظم و مداوم کوچی قرار دادند و تا آخرین حاکمیت آل یحیی از هجوم کوچی ها بالای تمام نقاط شمالی، غربی، ولایات شمال و به خصوص هزارستان حمایت رسمی صورت می گرفت:
« سیاست دولت، شاید اولین و مهمترین آنها سیاست نادرخان ( 1929- 1933م) تأثیر زیادی بر توسعه امور مختلف در نواحی مرکزی افغانستان داشت ( احتمالا در دوران سلطنت او بود که بازار کرمان ممنوع شد.) و این دولت او بود که علاوه بر برقرارکردن نظارت بر بازار، به طور مستقیم یا غیر مستقیم از ایلات سوداگری حمایت کرد. کالاهای کاروانی آنان تنها مشمول نصف حقوق گمرکی واردات عادی بود مشروط بر این که این کالاها به داخل شهر ها برده نشود. بعدها، حقوق گمرکی برای ایلات سوادگر هنوز هم کمتر شد. این سیاست گمرکی باید که به منزلهء تشویق قابل ملاحظه ای در زمینهء توسعه بیشتر داد و ستد کوچ نشینان در نواحی مثل نواحی مرکزی افغانستان مفید افتاده باشد.» ( 10)
وقتی که چراگاه های سرسبز و اراضی حاصل خیز مثل ارزگان و سایر نقاط هزارستان توسط دولت های مستبد به آن کوچی های که داوطلبانه به حمایت از ارتش عبدالرحمن علیه هزاره های جنگیده بودند؛ داده شد، آنگاه با حمایت های خاندان آل یحیی، کوچی ها امور «داد و ستد» را نیز در انحصار خودها قرار دادند و قشر «تجار جدید» کوچی عرض اندام کردند:
«مبادات سادهء احتیاجات روزمره به صورت روابط تجاری سود جویانه تر گسترش یافت و در نهایت به آن جا انجامید که در بعضی قسمت های شرقی افغانستان مرکزی، در منطقه هزارجات، کوچ نشینان پشتون خود را به صورت گروهی حاکم در مقابل جمعیت مقیم محل یعنی طبقهء برتر مالک تثبیت کردند. واضح است که کوچ نشینان در زمانهای مختلف از معاملات شان در ناحیه مرکزی افغانستان سود بسیار به دست آوردند.» ( 11)
قبایل احمد زایی از داخل و خارج کشور به طرف تصاحب علف چرها و حاصلات سرسبز هزارستان سرازیر شدند که این سند حکایت گر دقیق آنست:
«عشایر احمد زای از هنگام گشایش نواحی شرقی مرکز افغانستان یعنی هزاره جات در پایان قرن گذشته، این منطقه را به صورت چرگاه تابستانی خود مورد استفاده قرار داده و در آن منطقه به فعالیت پرداختند.» ( 12 )
کوچی ها نه تنها علف چرها و در موارد هم زمین های هزاره ها را با زور صاحب شدند، بلکه از نگاه «سیاسی» پس از دولتمداران ستمگر و هژمونی خواه کشور نیز بر تمام مقدرات و امورات مردم هزارستان حاکم گردیدند:
«نمونه ای از سلطه جویی سیاسی وجود دارد، در این مثال « احمد زایی » ها که بر هزاره ها اسکان یافته سلطه دارند ارباب آنها نیز محسوب می شوند.» ( 13 )
کوچی ها که بر مبنای فرامین رسمی دولت های قومگرا و قبیلوی و تهاجم مسلحانه شخصی با حمایت حکام افغانستان، چراگاهها و زمین های مردم هزاره را به دست آوردند. آنگاه به مثابه اقشار مختلف تجار، فیودال، مولوی، نماینده لویه جرگه، وکیل و... سرمایه داران بزرگ مالکین اراضی جدیدا عرض اندام کردند و تسلط استبداد سیاسی جدیدی را بالای هزارستان ایجاد نمودند. این مسأله هم در تداوم فقر، بی سرنوشتی و نابودی بیشتر هزاره ها مساعدت نمود.
در عصر محمد ظاهرخان همواره واقعات دردناک و جبران ناپذیر با حمایت دولت از سوی کوچی ها بالای مردم هزارستان صورت گرفته اند که منجمله به این نمونه ذیل اکتفا می نمایم:
نویسنده چیره دست و پژوهشگر فرازانه کشور ما آقای محمد عوض نبی زاده در یک تحقیق خویش چنین نگاشته است:
« و میتوان از برخورد سال ١٣٣٤- شمسی در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی یاد آوری کرد که در اثر این برخورد خونین میان جانبین بیش ازسه صد نفر از مردم هزاره جاغوری از طرف کوچیهای مسلح با پشتیبانی دولت وقت کشته شدند.» ( 14 )
آیا عملا ثابت نشد که در عصر حاکمیت آل یحیی، کوچی های داخلی و خارجی پشتون تبار در کابل، شمالی، غرب، ولایات شمال و به خصوص در هزارستان نه تنها بالای علفچرها آنان مسلط گردیدند، بلکه اراضی زراعتی مردمان مناطق مذبور و از همه بیشتر زمین های هزاره ها نیز برای کوچی ها داده شدند؟ آیا با چنین سیاست های استبدادی و عملکرهای قبیلوی آل یحیی نبوده که اکنون لقب «بابای ملت» را برای محمد ظاهرخان بخشش کردند و حتا آنرا در قانون اساسی افغانستان نیز درج نموده اند؟
5-در دوران حاکمیت کمونیست ها:
پس از کودتای هفت ثور حفیظ الله امین در کشور که بعد از قیام نورستان، هزاره ها دومین قومی بود که دره صوف را از نفوذ دولت دست نشانده آزاد نمودند. به تعقیب آن تمام نقاط هزارستان را در قلب کشور از زیر سلطهء دولت خودکامهء نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین «آزاد» کردند. پس از اینکه هزاره ها در مناطق خویش مسلط گردیدند؛ آنگاه بود که برای «نخستین بار» از هجوم کوچی ها بالای هزارستان عملا جلوگیری نمودند. یعنی مردم هزارستان از«ظلم» سه صد ساله کوچی ها بر جان، مال، دارایی و نوامیش خویش بی غم گردیدند. اینجا بود که هزاره ها در پیشگاه خداوند لایزال رو به سجده نمودند و نمازهای «شکر» را اداء کردند که از تهاجم نظامی، بیدادگری، غارت اموال، اسارت زنان و فرزندان خویش که توسط کوچی ها صورت می گرفتند، برای نخستین بار نجات یافتند.
از سوی دیگر، در این عصر یک دوران بحرانی و جنگ بود که دولتمداران وقت با حمایت ارتش شوروی در مناطق خاص تسلط داشتند و از عبور و مرور کوچی ها را از سرحدات افغانستان جلوگیری می کردند. و مخالفین دولت یعنی مجاهدین هم در مناطق ویژه ای خودها کنترول داشتند. به این صورت برای اولین بار مردمان کابل، شمالی، غرب، ولایات شمال و به خصوص مردم هزارستان از مصائب و فجایع کوچی های خارجی و داخلی در امان شدند.
6-درعصر دولت اسلامی مجاهدین:
پس از سال 1992 میلادی که مجاهدین به قدرت رسیدند و تمام ولایات، وروستاها، قریه ها و... در حیطهء تسلط نظامی گروه ها و احزاب مجاهدین تقیسم شده بودند. حضور مسلحانه مجاهدین هم سبب گردیده بود که کوچی ها از رفت و آمد آزاد و داخل شدن از خارج در کشور محروم شدند. این هم به نوبهء خود عامل دیگری بود که مردمان محل نفس راحتی بکشند و از تهاجم کوچی های داخلی و اکثرا کوچی ها خارجی بی غم گردند. یعنی از سال 1978- 1998 میلادی برای مدت بیست سال تمام اقوام تحت ستم و محکوم افغانستان از مصائب کوچی ها نجات یافتند.
7-نقش کوچی ها در وقت امارت اسلامی طالبان در اشغال هزارستان:
این را همه خوب می دانند که پس از امیر عبدالرحمن، طالبان پشتون تبار به عنوان وارث آن چهرهء خون آشام تاریخ شکنجه ها، حبس ها، زن ستیزی ها، آوراگی ها، قتل ها و نسل کشی تاجیک ها، اوزبیک ها، ترکمن ها و به خصوص هزاره ها را به صورت آگاهانه در کابل، شمالی، مزارشریف، سایرولایات شمال، بامیان، یکاولنگ و... با «افتخار» تمام خویش به عمل آوردند.
طالبان هرچند اکثریت نقاط کشور را با خونین ترین شیوه اشغال نمودند و اما به اشغال هزارستان، پنجشیر و... موفق نشدند. تا اینکه به کمک همه جانبه کوچی ها به داخل هزارستان نفوذ نمودند و با حمایت مسلحانه کوچی ها در بامیان، یکاولنگ و سایر مناطق هزارستان از کشته ها، پشته ساختند که حتا دو «مجسمه بودای» بزرگ بامیان را نیز به «جرم» هزاره ها به خاک یکسان نمودند. اگر رهنمایی و کمک عملی کوچی های افغان ( پشتون تبار) نمی بودند؛ امکان اشغال هزارستان توسط طالبان کاملا بعید بود. زیرا که کوچی ها از قبل تمام نقاط هزارستان را دره به دره، خانه به خانه و حتا شخصیت های روحانی، مسلکی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری و... مردم را خوب بلد بودند.
این بار با تسلط طالبان در هزارستان بود که کوچی ها نه تنها تمام علف چر های مردم بومی هزارستان را در اختیار خود ها در آوردند، بلکه ادعا نمودند که «جبران خسارات» بیست ساله علفچر ها را که کوچی در عصر حاکمیت کمونیست ها و مجاهدین در هزارستان نبودند، برای کوچی ها تادیه نمایند. در عصر طالبان تمامی کوچی ها مسلح گردیدند و با تمام قوا بر همه هست و بود مردم هزارستان مطلقا حاکم گردیدند. نه تنها زمین های هزاره ها برای کوچی ها و سایر افراد قومی آنان از سوی طالبان توزیع شدند، بلکه نسل کشی هزاره ها و به خصوص در مرکز شهر بامیان ، یکاولنگ و... در رأس ستراتژی طالبان و کوچی ها قرار گرفتند که تمام مطبوعات و منابع خارجی آنرا گواهی می دهند.
در ضمن در اشغال شمالی، ولایات شمال و به خصوص شهر مزارشریف، این کوچی ها و ناقلین خانه بلد قومی آنان بودند که زمینه های پیروزی خونین طالبان را در این مناطق تدارک دیدند و بعد خانه به خانه مردم غیر نظامی را توسط طالبان قتل عام نمودند. آیا اگر کوچی ها و ناقلین تباری آنها در ولایات شما و به خصوص در مزارشریف نمی بودند، چگونه امکان داشت که ولایات شمال توسط طالبان اشغال و مردم غیر نظامی آن در کوچه ها، مقابل دروازه ها، منازل و بازار ها قتل عام و ذبح می شدند؟
یعنی به این صورت گفته می توانم که این «رهنمایی و کمک» عملی و داوطلبانهء کوچی ها با طالبان بودند که هزارستان را به خاک و خون کشانیدند. اکنون نیز کوچی ها در ظاهر به رسم قدیم وارد هزارستان شده که با گمانه زنی قوی از یک پشتوانه محکم خارجی و تروریزم برخوردار می باشند. زیرا که کوچی ها با چنین قوت، سازماندهی و اسلحه هرگز وارد صحنه نبرد مستقیم پس از سقوط رژیم طالبان در هزارستان نشده بودند.
آیا به این ترتیب کوچی را چگونه از پدیده های قاچاق، مواد مخدره، بی امنیتی، آدم ربایی، علمیات انتحاری، تروریزم و بحران دیرینه افغانستان جدا کرده می توانیم؟
8- به آتش کشیدن سه قریه توسط کوچی های مهاجم:
در این عصر جمهوریت اسلامی افغانستان تحت رهبری آقای حامد کرزی که تبلیغات از مشارکت ملی، قانونیت، صلح، امنیت، جامعه مدنی، برابری، عدالت اجتماعی، باز سازی، ترقی کشور و... تحقق نظام دموکراسی از سوی دولتمداران، منابع مدنی، اجتماعی، مطبوعات و خارجی صورت می گیرند؛ بازهم در جوار تمام بحران های وارده، شاهد به آتش کشیدن چند قریه مردم هزاره توسط کوچی ها در این روزها می باشم:
« گروهی از کوچی ها، شب شنبه (19 جوزای 1386) طی یک درگیری مسلحانه با ساکنین ولسوالی بهسود دو، میدان وردک سه قریه را به آتش کشیده و ساکنین بیش از 15 قریه دیگر را آواره ساخته اند.» ( 15)
از نگارش منبع دیگری خبری چنین می خوانیم:
« روزنامه افغانستان : باشنده گان ولسوالى حصه دوم بهسود ولايت ميدان وردگ ميگويند که کوچى ها سه قريه آنها را حريق نمود....
حبيب الله رضايى، مدير جنايى قوماندانى امنيه ولسوالى ياد شده به تاريخ ١٩ جوزا به آژانس خبرى پژواک گفت که همين اکنون درگيرى ميان باشنده گان محل و کوچى ها در قريه هاى دشت لادو، سرقول، بدآسياب و خارقول ولسوالى ادامه دارد.
به گفته وى، به دليل نبود امکانات، آنها نميتوانند تا به منطقه برسند و مشکل را حل سازند.
رضايى گفت: ما از دور آتش افروخته شده در قريه هاى ياد شده را مشاهده مينمائيم.
محرم على فهيمى، ولسوالى حصه دوم بهسود ميگويد که منازعه ميان باشنده گان محلى و کوچى ها بر سر چراگاه هاى مواشى به ميان آمده است.
فهيمى علاوه کرد که اين مشکلات از يک هفته بدينسو پيدا شده و به مقام ولايت، قوماندان امنيه و مسؤولين امنيت ملى خبر داده است اما آنها تاکنون کدام اقدامى نکرده اند.
محمد حسين، باشنده قريه سرقول در حاليکه از ترس آتش از منطقه خود خارج شده بود، در تماس تيلفونى به آژانس خبرى پژواک گفت که آنها از منطقه بيرون شده اند اما تمام سامان آلات منزل شان طعمه حريق شده است.» ( 16 )
در این سایت انترنتی گزارش از این قرار است:
« حبیب الله رضایی، مدیر جنایی قومندانی امنیه ولسوالی بهسود دو، طی تماس تلفنی به آژانس خبری پژواک گفت: در حال حاضر در منطقه دشت لادو و قریه جات سرقول، بدآسیاب و خارقول این ولسوالی درگیری بین چهار قوم از کوچی ها و ساکنین منطقه جریان دارد، به علت کمبود امکانات این قومندانی ما نتوانسته ایم که در این محلات حضور یابیم.
وی افزود: ما همین اکنون فقط از دور نظاره گر آتش سوزی سه قریه فوق و بلند شدن دود از آنجا می باشیم.» ( 17)
آیا این چگونه حاکمیت قانونی و عمکردهای عادلانه دولتمداران جمهوری اسلامی افغانستان، قوای نظامی ناتو و جامعه جهانی را در کشور دلالت می نمایند که کوچی های نقابدار به صورت مسلحانه و خونین بالای مردم بومی هزارستان یورش برده و مردم را از منازل شان به زور اخراج نموده، تعدادی را به قتل رسانیده، دارایی شان را غارت کرده و حتا قریه های شان را نیز به آتش کشاندند؟
بازهم آقای عوض نبی زاده در مورد تصمیم هیأت ارسالی دولت چنین می نویسد:
«سال گذشته هیئت عالی رتبه دولتی که مرکب از چهار نفر وزرای مشاور رئیس جمهور بودند بعد از بررسی مناطق هزاره نشین واضحاً گفتند که هزارستان گنجایش کوچی ها را ندارد و کوچی ها نباید وارد این ساحه گردد.» ( 18 )
آیا این واقعه دردناک که توسط کوچی بالای مردم هزارستان وارد گردیده اند و هنوز هم ادامه دارند، بحران دولت جمهوری اسلامی افغانستان و ائتلاف بین المللی در امور افغانستان را تشدید نمی کند؟
9- فرار چهار صد خانواده و تخلیه پانزده قریه از تهاجم نظامی کوچی ها:
در امر اینگونه فرار دادن این خانواده ها و تخلیه قریه ها تنها از توان کوچی ها نمی باشند. یقنیا که در عقب این جنایت اجانب و به خصوص پاکستان از طریق گروه طالبان، القاعده و قومگرایان دیگر نیز قرار دارند.
در این مورد نویسنده چیره دست و پژوهشگران جوان کشور ما آقای محمد اسحاق فیاض یک بخش جریان ناشی از تهاجم کوچی بالای هزارستان و عکس العمل مردم محلی را چنین می نویسد:
«امسال نيز كوچي با آمادگي كامل و با جمعيت عظيم با صدها هزار مواشي به سوي هزاره جات هجوم بردند و مردم بهسود اين بار نيز در برابر اين تهاجم و بيدادگري هاي كه تا كنون كوچي ها در اين مناطق انجام داده اند، دست به تظاهرات زده اند. صدها نفر از مردم ولسوالي هاي حصه اول و دوم ولایت میدان وردک خود شان را به كابل رساندند و در مقابل تعمیر پارلمان اجتماعي را برگزار كردند و خواهان اخراج کوچی ها از اراضی زراعتی و علفچر های شان شدند. آنان از اعضاي پارلمان تقاضا نمودند تا در اخراج کوچی های که خود سرانه بالای زمین های زراعتی و علفچرهای آنها جا بجا شده اند همکاری نمایند. یک تن از تظاهرکنندگان مي گويد: مناطق حصه اول و مرکز بهسود با ورود کوچیهای مسلح ناامن شده و علاوه بران زمینهای زراعتی و علفچرهای آنها توسط کوچیها غصب گردیده است. وی افزود در برخورد که دیروز میان مردم اهالی و کوچیها صورت گرفته یک نفر از اهالی زخمی و یک نفر دیگر مفقود شده است. یک باشنده دیگر بهسود كه در اين اجتماع شركت كرده بود گفت: چندی قبل در برخوردي که میان اهالی و کوچیان صورت گرفت چهار نفر از مردم منطقه کشته شده اند.» ( 19)
در طول بیش از یک قرن به این سو مصائب و شدید ترین جنایات را که کوچی ها بالای هزارستان وارد کردند، قابل جبران نیستند. و با ادامهء آن به تاریخ 19 جوزا 1386 خورشیدی امسال کوچی با سلاح های مدرن بالای مردم بهسود در هزارستان حمله نموده اند که توجه شما را در این گزارش جلب نماییم:
«عبدالاحد فرزام، يک تن از شاهدان عينى واقعه ميگويد که حدود ٤٠٠ خانواده از مناطق ياد شده و ١٥ قريه اطراف آن به دليل بيم افزايش منازعه از منطقه خارج شده اند.
وى به آژانس خبرى پژواک گفت که بسيارى از مردم از طريق دشت لادو با خانواده هاى شان به مناطق ديگر در حال حرکت اند.» ( 20)
بازهم آقای محمد عوض نبی زاده در نتیجه تهاجم نظامی که از سوی کوچیان افغان بالای مناطق هزارستان صورت گرفته اند، گزارش مستند را چنین می نگارد:
« قربانعلي كه به نمايندگي از ديگران صحبت مي كرد، گفت: كوچي ها در مناطق بهسود، خوات،هيچ سندی برسكونت گزيني ندارند كه حالا آمده اند و دراين مناطق سكونت گزين شده اند. او گفت كه كوچي ها بالاي نيروهاي امنيتي ولسوالي حمله نموده اند و با سلاح هاي ثقيل و خفيف پوليس را ناچار به عقب نشیني نموده اند. نامبرده ادعا دارد كه براي ٨٠٠ خانواده كوچي زمين داده شده در حاليكه بازهم به شكل كوچي در دشت ها زندگي مي نمايند.
قربانعلي اضافه كرد كه كوچي ها زمين هاي زراعتي را از خود دانسته و همه كشت زار ها را از بين برده اند. درهمين حال شخصي ديگر كه نخواست نامش ذكرگردد، دولت را متهم به سهل انگاري نموده گفت كه كوچي ها از دو امتياز دراين ولايت برخوردارند كه هم از دولت زمين گرفته اند و هم زمین های مردم را غصب کرده ویا اینکه کشتزار های شانرا مورد تجاوز قرارداده اند.» ( 21 )
آیا جای تعجب نیست کوچی هائیکه از طرف دولت، زمین ها را دریافت نمودند و بدان قناعت نکرده، بازهم علفچرها و مزارع مردم را به زور اسلحه غصب می نمایند؟
10- قدامت استفاده چراگاه ها توسط کوچی ها:
آیا کوچی ها در گذشت ها در مناطق غرب، شمالی، هزارستان و ولایات شمال افغانستان از استفاده علف چرهای مردمان بومی کشور برخوردار بوده اند؟
کوچی ها در مورد استفاده طولانی از چراگاه های مردمان محلی هزارستان چنین پرده بر می دارند:
«محرم على فهيمى، ولسوالى حصه دوم بهسود ميگويد که منازعه ميان باشنده گان محلى و کوچى ها بر سر چراگاه هاى مواشى به ميان آمده است.
به گفته وى، کوچى ها ادعا دارند که اين چراگاه ها از صد ها سال مربوط آنها بوده است اما حالا باشنده گان محل بر آن قبضه کرده اند.
فهيمى علاوه کرد که اين مشکلات از يک هفته بدينسو پيدا شده و به مقام ولايت، قوماندان امنيه و مسؤولين امنيت ملى خبر داده است اما آنها تاکنون کدام اقدامى نکرده اند.» ( 22 )
این ادعای کوچیان بیانگر آن است که آنها نه تنها از سالیان متمادی با حمایت و فرامین دولت های قومگرا و خودکامه خویش بالای علفچر ها و مزارع مردم هزارستان غاصب و متجاوز بودند، بلکه پس از تسلط عبدالرحمن تا سقوط حاکمیت خاندان آل یحیی بالای چراگاه ها و مزارع سایر اقوام تحت ستم تاجیک، اوزبیک، ترکمن، قزلباش، بیات، بلوچ، نورستانی، ایماق، قزاق، قرغیز، تاتار، عرب، پشه یی و... نیز حاکم بودند. اما در شرایط کنونی، کوچیان با برنامه از قبل سنجیده شده و با حمایت بیگانگان و طالبان تهاجم خونین را بالای مردم محلی هزارستان آغاز نمودند که نه تنها یک زمینه سازی برای تسلط شؤنیستی و ضد تمدنی طالبان در کشور می باشد، بلکه کوچیان به صورت دایمی علفچرها، ملکیت و اراضی مردمان بومی را غصب خواهند نمود.
آیا تهاجم نظامی و خونین کوچیان بالای مردم محلی هزارستان به معنای آوردن و تسلط طالبان، القاعده و سایر دشمنان مردم ما در جهت «شکستن» امنیت در کابل، ولایات شمال، غرب و سایر نقاط کشور ما نمی باشد؟
نتیجه:
در این راستا باید گفت که حد اقل تهاجم کوچی ها از عصر خونین امیر عبدالرحمن تا کنون در تمام نقاط افغانستان ادامه دارد که متأسفانه زمامداران دولت های تک قومی و قبیله گرا نه تنها برای حل اساسی بحران کوچی ها اقدام لازم را ننموده و بلکه به عنوان یک «برگه سیاسی» از معضله کوچی ها به نفع تداوم سلطه طبقاتی، استبدادی، قومی، قبیلوی، خاندانی ، فردی و باداران خارجی خودها در برابر اقوام تحت ستم و محکوم کشور بهره جویی نموده و با شیوه استبداد قبیلوی حکومت کردند. این مسأله هم یکی از اجزای متشکلهء «بحران هویت ملی» کشور را تشکیل می دهد که مسؤل آن بدوش حکام خودکامه و دولت های تک قبیلوی- خاندانی کشور بودند.
در عصر سیاه طالبان که بازهم مردم هزاره نسبت به سایر اقوام بیش ترین تلفات جانی و مالی را متحمل شدند؛ پس از یازدهم سپتمبر 2001 میلادی «نخستین» کسانی بودند که توافق خود را در ائتلاف بین المللی جهت سرنگونی رژیم طالبان اعلام کردند. و تا کنون صادقانه از روند صلح، تأمین امنیت، بازسازی و... همچنان از دولت آقای حامد کرزی و ائتلاف بین المللی در برابر تروریزم دفاع می نمایند. پس عملا ثابت گردید که هزاره ها به عنوان یک «محور سوم» قدرت مستقل ملی در تمام معضلات افغانستان نقش بس ارزنده و مهم را بازی نموده و در آینده نیز خواهند نمود.
هرچند که در برابر هزاره ها حلقات از دوستان و دشمنان به صورت آگاهانه و غیر آگاهانه موانع زیادی را خلق نموده و می نمایند. ولی با آنهم هزاره ها جهت تحقق سیاست های مستقل ملی و دموکراتیک خویش به نفع ایجاد پایه های وحدت ملی و دولت- ملت سازی در کشور ادامه خواهند. زیرا، هزاره ها در طی «سه قرن» است که بناء بر تسلط حاکمیت استبدادی و تک بعدی نسبت به دیگران بیش ترین تلفات جانی، مالی ، آوراگی ها، کله منارها، اسارت ها و بردگی ها را متحمل گردیده اند. و نسبت به دیگران «بیشتر» عاشق طبیعی تحقق تأمین امنیت، استقرار صلح، ترقی، جامعه مدنی، ایجاد وحدت ملی و دولت- ملت سازی در افغانستان تجزیه ناپذیر می باشند. فلهذا، اگر نقش هزاره ها به مثابه «محور سوم قدرت» مستقل ملی و عادلانه در تمام معادلات ملی افغانستان به طور صادقانه، خردمندانه و عملی مد نظر گرفته نشوند و دیگران هم خودها را با نقش مستقل ملی- دموکراتیک جامعه هزاره عملا همگام نسازند؛ بحران کشور با انواع گوناگون بازهم ادامه خواهد داشت که به ضرر تک تک افراد جامعه ما تمام خواهد گردید.
روی این ملحوظ باید در جامعه کارهای گستردهء فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... صورت گیرند تا هر یک از اقوام کشور با آگاهی لازم اجتماعی- سیاسی خودها در رقابت مثبت، جهت ایجاد پایه های «وحدت ملی» و «دولت- ملت سازی» از یک دیگر سبقت جوید؛ تا تدریجا ریشه های قبیله گرایی، قومگرایی، سمتگرایی، تعصبات مذهبی، زن ستیزی، مرد سالاری، استبداد فردی و سایر ناهنجاری های اجتماعی- اقتصای وغیره دفن گورستان گردند.
آیا مستبدین، قومگرایان گوناگون، دموکراسی ستیزان، طالبان و کوچی ها به همین مناسبت هم به خون هزاره های انسان دوست وحدت طلب، ترقیخواه، میهن گرا، تشنه نیستند؟
لذا، روی این ملحوظ نفی هیچ یک از احزاب، اعتقادات، اقشار، اناث، اقوام، پیروان مذاهب و ادیان مردم افغانستان و... نه تنها به نفع هیچ جناح، قشر، قبیله، قوم، طبقه، گروه سیاسی و... نخواهد بود، بلکه به ضرر تک تک افراد و اقوام افغانستان تمام خواهند شد.
با حضور نیروهای ائتلاف بین المللی در کشور قبل از همه مردمان ولایات کابل، شمال، غرب و به ویژه هزارستان سلاح های شان را به دولت تسلیم کردند و اقدام به همکاری کردند. در این صورت امنیت در این ولایات و به خصوص در هزارستان کامل تأمین گردید که از خطر تروریزم در امان می باشند. حتا آقای حامد کرزی با برخی از اعضای کابینه اش دو مراتبه، همچنان سفیر امریکا و نمایندگان مؤسسات خارجی از شهر بامیان دیدن کردند و بارها از تأمین امنیت در هزارستان اظهار خرسندی نمودند و گفتند که این مناطق برای تحقق جامعه مدنی و دموکراسی کاملا آماده می باشند. ولی در عمل نه دولتمدران کشور و نه جامعه جهانی با تعهدات خودها در مورد بازسازی و انکشاف اجتماعی، مادی و معنوی هزارستان آنچه که ضرورت بوده و هستند، تا حال عمل نکردند.
در این شرایط که از یک طرف تروریستان طالبی و همفکران شان در ولایات جنوب عامل یک بحران خیلی بزرگ و خطرناک برای سراسر افغانستان گردیده است. و از طرف دیگر، کشتن و مجروح نمودن تظاهرکنندگان شبرغان و مضاف برآن در این روزها تهاجم نظامی کوچی های بالای مناطق محلی هزارستان است که یک بحران دیگری از سوی دشمنان مردم افغانستان خلق گردید. در عقب این جنگ های تهاجمی کوچی ها به گمان اغلب که کشورهای خارجی و به خصوص حلقات خاص پاکستانی، طالبان و همکاران شان قرار دارند که شباهت تمام با زمان هجوم خونین طالبان در مرازشریف و بامیان در اخیر دههء نود میلادی دارند.
از آنجائیکه ولایات غرب، شمال و هزارستان از وجود طالبان و سایر دشمنان مردم افغانستان پاکسازی گردیده اند و یک پشتوانه مستحکم دولت جمهوری اسلامی، قوای ائتلاف بین المللی و بازسازی به شمار می آیند که دقیقا خار چشم دشمنان مردم افغانستان گردیده اند. اکنون با تهاجم نظامی کوچی ها بالای هزارستان است که زمینه های نا امنی را در این مناطق ایجاد کرده؛ تا نفوذ و پیروزی طالبان را در هزارستان قطعی سازند.
نا امن ساختن هزارستان از سوی کوچی های «نقاب دار» خطری جدی برای کابل، غرب و ولایات شمال افغانستان خواهد بود که در این صورت دولت جمهوری اسلامی افغانستان در سراشیب سقوط مواجه گردیده و شکست جامعه جهانی و ائتلاف بین المللی را قطعی خواهند نمود.
آیا هنوز هم نمی پذیریم که کابل، شمالی، غرب، شمال و هزارستان مرکز «ثقل» امنیت، صلح، بازسازی و مقاومت مردمان تحت ستم در برابر تروریزم طالبی، القاعده و تمام دشمنان داخلی و بیرون مرزی اقوام افغانستان می باشند؟
ناگفته نماند که در این جریان این پنج سال حاکمیت آقای حامد کرزی هم تهاجم کوچی ها در فصل بهار هر سال بالای هزارستان ادامه داشته و دولتمداران افغانستان به حل اساسی آن کدام اقدام اساسی را ننموده اند. در هر فصل بهار که کوچی ها فاجعه را در هزارستان آفریده و مردمان محل از این ناحیه به مقامات دولتی شکایت نموده و در مقابل دولت با فرستادن چند بار هیأت بدان سوب اقدام کرده است. که به این وسیله وقت «تلف» شده و کوچی مدت چهار و پنج ماه تمام علف چرهای مردمان محلی را تمام نموده و بعد خود به خود از منطقه خارج شدند. هرسال این «بحران سرطانی» بالای مردمان محلی هزارستان تکرار می شود و خسارات جانی و مالی فروان را در بر مردم وارد می سازند. در ضمن این گونه پایمال نمودن علفچرها و مزارع مردمان محلی توسط کوچی ها، تضادها و اختلافات جدیدی را میان «هزاره ها» و «پشتون ها» را نیز خلق نموده است که حاصل آینده آن به ضرر تمام اقوام و مردم افغانستان خواهد بود.
آیا اقلا از 150 سال به اینسو، دولتمداران قبیلوی قومگرا با انواع گوناگون از تجاوز کوچی ها در برابر حقوق مردمان تحت ستم بومی و به خصوص مردم محلی هزارستان حمایت نکرده اند؟
در این رابطه گفتی است که چندی قبل دشمنان یک بحران را در شهر شبرغان خلق نمودند که توسط قوای ولایتی 13 نفر کشته و بیش از 50 نفر از مظاهره کنندگان زخمی شدند. جهت گویا حل این مسأله شبرغان تا کنون سه هیأت از سوی دولت فرستاده شدند؛ نتیجه مثبت را به نفع مردم شبرغان و مصالح ملی نداشته است. صرفا «تلف» کردن وقت و تداوم بحران می باشد. مسأله شبرغان و صدهای مسایل دیگر مانند بحران کوچی ها در هزارستان می باشند که حلقات خاص در کشور به حل این چنین مسایل نپرداخته و اقدام مؤثر را به نفع مصالح ملی کشور نمی کنند.
در این روزها در اثر تظاهرکنندگان مردم هزاره در برابر پارلمان کشور بوده که دولتمداران بازهم مانند گذشته یک هیئت را گویا جهت حل مسأله هزاره ها با کوچی های تجاوزگر مؤظف نموده اند. جالب اینست که در میان این هیئت یک شخص بنام حاجي محمد نعيم کوچي که در عصر امارت اسلامی در همکاری با طالبان به آتش کشاندن یکاولنگ، نسل کشی مردم بامیان، تخریب مجسمه های بامیان نقش کلیدی را داشته است، نیز همراه می باشد.
به این وسیله تهاجم خونین کوچی های طالبی را بالای هزارستان محکوم نموده و از دولتمداران کشور، سازمان ملل متحد و جامعه جهانی خواهشمندیم که این کوچی ها را از مناطق هزارستان خارج نموده، آنها را محاکمه و مجازات نمایند و تلفات جانی و مالی مردم محل را جبران نمایند.
خلاصه به نظر این قلم، خط مرزی دیورند به مسأله تروریزم، مواد مخدر و قاچاق مرتبط گردیده است. در ضمن تروریزم طالبی، قاچاق و مواد مخدر پیوند ناگسیتنی با کوچی ها دارند که یکی از اهداف دشمنان مردم افغانستان از این طریق روی دست گرفته شده اند که یک بحران را بالای بحران دیگری می افزایند.
آیا نمی پذیریم که کوچی ها نیز یکی از عوامل نیرومند قاچاق، مواد مخدره، تروریزم و بحران در افغانستان به حساب می آیند؟
اگر «خط دیورند» به صورت اساسی میان افغانستان و پاکستان حل گردد، بحران های مصیبت آفرین تروریزم، مواد مخدر، قاچاق، کوچی ها و... به صورت لازم قابل حل می باشد. آنگاه کوچی هایی که خارجی هستند به صورت غیر مجاز داخل خاک افغانستان شده نمی توانند. و آن کوچی های که داخلی هستند، باید بر مبنای قانون اساسی کشور در مورد اسکان، توزیع تذکیره، خدمات عسکری، پرداخت مالیات وغیره آنها تصمیم جدی و عملی گرفته شود.
یعنی وقتی که کوچی های داخلی افغان که خود ها را جزء از اتباع افغانستان می دانند، مجبور هستند که قانون را قبول و بدان عمل نمایند. در این صورت از یک طرف، کوچی ها از خانه بدوشی و حیات بیابانی به طور دایم نجات یافته و شامل یک زندکی مدنی نوین خواهند شد. و از جانب دیگر مردمان محلی از مصائب کوچی ها به صورت دایم بی غم خواهند گردید. با حل مسأله کوچی ها یک بخش از «پشتوانه» تروریزم، مواد مخدره، قاچاق وغیره نیز تضعیف خواهد گردید.
مکررا باید افزود که اگر حلقات قومگرایان و انحصار طلبان قدرت سیاسی دولت افغانستان بازهم سیاست ها و میراث های حاکمیت استبدادی و قبیلوی گذشته را بالای آحاد مردم افغانستان ادامه بدهند و به جای تشکیل پایه های وحدت ملی و ملت- دولت سازی، بار دیگر سیاست ها و عملکردهای قوم سالاری و قبیله سازی را دنبال نمایند؛ دقیقا که مورد آماج خشم توفنده و اجتناب ناپذیر تمام مردم کشور قرار خواهند گرفت.
رویکردها:
1- ص 417 «سراج التواریخ»، مؤلف: مرحوم ملافیض محمد کاتب، چاپ اول: زمستان 1372، چاپ: اسماعلیلیان، ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی( حبل الله)
2- ص 422 «سراج التواریخ» ، مؤلف: مرحوم ملافیض محمد کاتب، چاپ اول: زمستان 1372، چاپ: اسماعلیلیان، ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی( حبل الله)
3 - ص 26 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجوعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
4 - 22«افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: محموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
5- صفحات 425 و 426، «سراج التواریخ» ، مؤلف: مرحوم ملافیض محمد کاتب، چاپ اول: زمستان 1372، چاپ: اسماعلیلیان، ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی( حبل الله)
6- ص ص 281 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
7 صفحات 283 و 284 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
8 - ص 33 و 34 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372.
9- صفحات 249 و 250 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
10- 190 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
11- ص 192 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
12 - ص 193 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
13- ص 259 «افغانستان اقوام- کوچ نشنی» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
14 - آریانانت: نویسنده: محمد عوض نبی زاده « سیاست غیر شفا ف دولت کنونی برای حل معضله مردم هزاره با کوچی ها» 22 جوزا 1386 خورشیدی برابر با 12 جون 2007 میلادی
15- منبع: سایت گفتمان دموکراسی 14 جون 2007 میلادی
16- منبع: آریایی 21 جوزا 1386 خورشیدی برابربا 11 جون 2007
17- منبع: سایت گفتمان دموکراسی 14 جون 2007 میلادی
18- آریانانت: نویسنده: محمد عوض نبی زاده « سیاست غیر شفا ف دولت کنونی برای حل معضله مردم هزاره با کوچی ها» 22 جوزا 1386 خورشیدی برابر با 12 جون 2007 میلادی
19- منبع آریایی: مقاله «كوچي گري، چالشي كه پايان نمي پذيرد»، نویسنده: محمد اسحاق فیاض.
20- منبع: آریایی 21 جوزا 1386 خورشیدی برابربا 11 جون 2007
21- آریانانت: نویسنده: محمد عوض نبی زاده « سیاست غیر شفا ف دولت کنونی برای حل معضله مردم هزاره با کوچی ها» 22 جوزا 1386 خورشیدی برابر با 12 جون 2007 میلادی
22 - منبع: آریایی 21 جوزا 1386 خورشیدی برابربا 11 جون 2007
پيامها
17 جون 2007, 02:51
چند تصیح در مورد این نبشته :
نویسنده دولت های تره کی و امین را دست نشانده میخواند. به نظر من که نویسنده تاحالا ندانسته که روسها در دسامبر سال 1979 بر افغانستان هجوم بردند.
نویسنده میگوید که طالبان مجسمه های بودا را به خاطر دشمنی با هزاره ها ویران کرد.
این هم کاملا ً نادرست است. طالبان مجسمه ها را به خاطر تصویر نادرست شان از اسلام و ضدیت با غرب ویران کردند. در ویرانی مجسمه های بودا عرب ها و دیوبندی های پاکستانی بیشتر نقش داشتند تا طالبان افغان( پشتون).
بخش های دیگر این نبشته بر اساس احساسات ملیگرانه و بدون درک واقعیت های جامعه سنتی افغانی نوشته شده که اسلام سنی در آن نسبت به مسایل قومی و ملی بیشتر نقش داشته است. چیزی که نویسنده آگاهانه یا ناخود آگاه آنرا نادیده گرفته است.
17 جون 2007, 08:47, توسط شمس الدین
به کسی که چند تصحیح نوشته است.
اینکه کلمه دست نشانده را قبول ندارید اما یورش روسها را قبول دارید جالب است. فکر می کنم باید جدی تر در این مورد فکر کنید و اتهام ندانستن هم نبندید.
خوب است اگر یک اسم لااقل مستعار برای نظر دادن انتخاب کنید.
گناه شکستن مجسمه ها را به گردن دیگران انداختن دردی را دوا نمی کند. این خارجی ها را هم طالبان به کشور آورده بودند پس خودشان مقصر هستند.
شما می گویید که نقش اسلام سنی برجسته تر از گرایشهای قبیلوی است. این تحلیل شما آبکی و دور از واقعیت های وطن است. آیا مردم مظلوم شمالی سنی نبودند که سرزمین و خانه ها و باغهای شان توسط طالبان ظاهرا سنی سوزانده شد؟ مگر ازبک ها سنی نبودند که توسط طالبان گروه گروه کشته می شدند؟ حاجی قدیر و عبدالحق خودشان مگر مجاهدین سنی نبودند؟ مگر طالبان ظاهرا سنی بیش از هر مردم دیگر در این روزها سنی های کشور را نمی کشند؟
در افغانستان تضاد مذهبی بسیار کم وجود داشته است. ایتلاف شمال خود از گروه های سنی، شیعه دوازده امامی و شیعه اسماعیلی تشکیل شده است. شما این حقایق را چگونه نادیده می گیرید؟
18 جون 2007, 03:52
شمس جان
رژیم تره کی و امین را مستبد، خونخوار، چپ افراطی و غیره میتوان گفت ولی نه دست نشانده.
طالبان مجسمه های بودا را نه به خاطر دشمنی با هزاره ها ، بلکه به علت تصویر نادرست شان از اسلام ویران کردند. در ویرانی آن ها
عرب ها و دیوبندی ها و آی اس آی پاکستان که پدران طالبان به شمار میروند نقش داشتند تا افغانها. صد ها شاهد وجود دارد.
بروید به تاریخ باز هم نگاه کنید ببینید دشمنی عبدالرحمن را با شیعه ها. به او یکعده ملا های جاهل مشوره داده بودند که شیعه ها اصلا ً مسلمان نیستند.
19 جون 2007, 21:39
بلي بايد گفت كه كوچي ها در اين وقت اين همه واقع ها كارهاي غير قانوني توسط اين مردم هاي كوچي صورت ميگرد.
كوچي ها اسلاح مواد انفجاريه و كمك به طلبان خارجي چيچين ، عرب وپاكستان توسط اين مردم صورت ميگرد.
17 جون 2007, 05:02
در کجا نيست که آقاى ارزگانى اين مقاله را نفرستاده باشد.
آدم عاقل و بى اراده يک سايت را انتخاب کن وهميشه نوشته هايت را مطابق ميلت بيرون بده ومزاهم مردم هم نشو موفق باش با سايت دلخوايت
17 جون 2007, 05:07, توسط ولی عابد
بعد از رهایی کابل و کابلیان از چنگال خونین داره های تنظیمی به سرکردگی ربانی،گلبدین مزاری،دوستم ،سیاف،مسعود و...واسیر شدن شان در چنگال اهریمنان طالبی (که خود بر خاسته از دامان کثیف تنظیمهای جهادی اند) ،کنسرتی در شهر هامبورگ به راه افتید که به دعوت یک دوستم به تماشای کنسرت رفتم. هنرمند ضمن اجرای کنسرت یک آهنگ هزاره گی را نیز اجرا کرد.درین هنگام مرد میانه سالی نیمه رقص کنان به طرف ستیژ رفت و جوانان هزاره را به رقص نمودن دعوت میکرد. دوستم گفت : این آقای ارزگانی است که زمانی اقتصاد مارکسستی را به یکعده افغانها تدریس میکرد ولی حالا هزاره شده است.(روشنفکرانیکه از امراض قومی متاثر نشده بودند کسانیرا که متاثر شده بودن به نام قومش یاد میکردند.مثلا احمد پشتون شده ویا ارزگانی هزاره ویا....).از آنزمان تاکنون مقاله های دراز تر از ریش سیاف آقای ارزکانی را در هزارستان و سایتهای انترنتی می بینم همه یکسان وبوی هزاره بازی آن تا عرش مع الله با لا است. متاسفانه عده از تحصیلکردگان گشور ما به حدی سقوط کرده اند که از آدم کشان بیرحم و سادیست وطن مانند ربانی ،سیاف، مزاری ،گلبدین،دوستم، مسعود ،ملا عمر وحتی از نجیب و مزدک و کشتمند قهرمان می سازند و از آن جمله است آقای ارزکانی.(بر علاوه دفاع خاینانه از بابه مزاری خود حتی از قاتل مشهور دوران ببرک و نجیب جنرال عوض نبی زاده نیز به خاطر هزاره بودنش به عزت و افتخار یاد میکند). از آقال ارزگانی یکسوال دارم:آیا چه تفاوت میان مزاری و مثلا گلبدین ویا ربانی و یا سیاف و حتی ملاعمر وجود دارد؟
آقای ارزگانی شما این را خوب میدانید این کوچیها نبودند که راه را برای طالبان در بامیان باز کردند بلکه شاکردان و جلادان دست پرورده بابه مزاری شما بودن که راه را برای طالبان باز کردند.و شما خوب هم خبر دارید که بعد سقوط بامیان و حا کم شدن سادیستهای حزب وحدت در انجا پر پشتون ها و کوچیها میسوخت که اگر نام بامیان را می گرفتند.آنها از سرنوشت تاجیک ها و پشتونهای باشنده در شهر بامیان خبر داشتند.
آقای ارزگانی این کرزی، مسعود،خلیلی، محقق، راکتی ، دوستم، قانونی،سیاف،اسمعیل،و....هستند که باعث بربادی وطن و قتل مردم وطن میشوند نه پشتونها و یا تاجیکها ویا هزاره ها و یا ازبیک ها ...
آقای ارزگانی با اینکه جنازه روشنفکری تان را در همان کنسرت خوانده بودم ولی تصور هم نمیکردم که تا حدی ذلیل شوید که به دفاع از محقق، قانونی،سیاف، کاظمی، اکبری،راکتی، علومی ،وسایر جنایت کاران و هیرویین سالاران لمیده در پالمان (البته حساب بشر دوست و یکتعداد محدود و وکلای ملت از این جلادان جداست)برامده و آنهارا نماینده ملت خوانده و دختر قهرمان افغانستان ،فریاد زن درد های هزاره،تاجیک، پشتون، ازبیک ودر یک حرف فریادگر درد های ملت ما را محکوم کنید.
17 جون 2007, 06:41, توسط خیر خواه
سلام!
بچیم عابد خیلی پررویی و جسارت کرده ای! بابه مزاری را با گلبدین یا ملا عمر مقایسه کردن نشان از خری، کم عقلی و حماقتت میکند.
تاریخ را با وجدان انسانی بخوان، او وقت درک خواهی کرد که مزاری داعیهء یک ملت بود که برای هستی و عزتش می جنگید اما گلبدین، سیاف و غیره برای قدرت و سلطه گری.
بچه مه ازی غلطیها زیاد نکو، فدائیان مزاری تا هنوز زیاد اند، حتی اگر بشکل انتحار هم شده شمارا به جهنم پهلوی ملا دادلله خواهند فرستاد.
زنده گی برایت خوب است
17 جون 2007, 08:07
چرا شما جاهلان نمیدانید که هر سخن آقای عابد حقیقت است و حقیقت تلخ. اگر جنایات مزاری، حکمتیار، مسعود، ربانی، محسنی، دوستم و غیره گرگان تحت نام اسلام نیمبود، طالبان اصلا جای پای در افغانستان پیدا نمیکردند. این آقای ارزگانی و شما قدری به حال مردم بیچاره وطن ، آنانی که نزدیکان و دلبسته گانشان بوسیله دزدان و جنایتکاران مسعود، حکمتیار، بابه مزاری به قتل رسیدند، سینه های زنان شان بریده شد، به سر های شان میخ ها کوبیده شد و رقص مرده را بالایشان آزمایش کردند ، دل بسوزید و قدری شرم کنید. این بابه مزاری گفتن شما و مسعود گفتن های این و آن افغانستان را باز به سرحد خواهد رساند که طالبان دیگر سر بیرون بیاورند و بیخ و بن همه ما را ویران کنند.
17 جون 2007, 10:28, توسط امین
درت... شهید مزاری کسی را که خاک قبول نمی کرد همو آدم حالا شهید شده نام خدایش چقدر مردم را میخ کوبید یادت است؟
17 جون 2007, 10:31, توسط امید
مسعود را از لست ات حذف کن چون او مقصر نیست و با گلبدین مزاری سیاف و محسنی اصلا قابل مقایسه نیست.
17 جون 2007, 13:10
hahha khair khawa too ham az hamoo khaar haa hastee meslee mazari felaan mazari ham rayee Dadullah da raqs hastand raqs mordaa ka Mazari kaseef khoosh dasht
zyaad raazeel hastee khair khawa ma adress khoda bareet metoom byaa da karte parwan danee naal khanee hameed raa pursan koo baaz mebeneem ka too peshee Dadullah mereee ya kasekee az Mazari raa mesleee sag gandedaa baad meberaaa
Hameed az karte parwan
18 جون 2007, 00:27, توسط بدخواه
آقای خیرخواه انتحاری!
با نوشتن "فداییان مزاری" و صحبت از انتحار، هم اصلیت خود و هم اصلیت بابه مزاری ات را به نمایش گذاشتی که با طالبان و القاعده نه اینکه فرقی ندارید که دو روی یک سکه هستید. وقتی تو حتی چند کلمه یک فرد را تحمل کرده نمی توانی، چرا باید طالبان را بخاطر حملات انتحاری و کشتن، جنایتکار بنامی، زیرا آنان قدرت را از دست داده اند و راهی جز انتحار ندارند.
در نوشته ارزگانی هم جز بوی هزاره بازی و ضد پشتون، چیزی دیگری را نمی توان یافت.
19 جون 2007, 05:50, توسط خیر خواه
سلام به همه خواننده گان کابل پریس مخصوصاً حمید ترسو و درغوغ گو از کارته پروان!
زیاد درد سر ندهم، این آقای بنام حمید دروغ گوترین و ترسو ترین آدم است. من دو روز است که تمام کارته پروان را گشتم اما اسری از او ندیدم.
بچه مه اگر مردی و به آنچه که گفتی باور داری، آدرس دقیقت، شماره خانه ات بده یا به این شماره با من تماس بگر که معلوم شود کی راست میگوید:
0799611978
من منتظر تلفونت میباشم.
اگر چنانچه آقای عابد نیز دلش به شاخ جنگی است و هنوز اشتباهات گذشته را تکرار کرده و از شهید سعید استاد مزاری بابای مردم افغانستان بد گویی میکند به این شماره تماس بگیرد.
19 جون 2007, 21:44
خوب بچه شما نبايد با هيچ كس اينطور سخن بگويد اگر او مزاري باشد و يا ملاعمر و يا گلبدين باشد
همه براي يكديگر يك شخص است
و همه بنده هاي خداوند است نبايد اينطور بگويد
مگر به فكر من اين همه كه به نام جهاد و بنام كمك با مردم غلط است اين همه براي جيب خود كار و خدمت كرده است و انجام اين همه من فكر ميكنم به طور مزاري است
اگر مزاري است او هم براي فايد خود اينكارهاي انجام ميداد
خوب تشكر از نظر شما
22 جون 2007, 07:13
KHAAR KHAA HARCHEE ZANG ZADOOM TELEPHONA KODAM DOKHTAR MEWARDARAA NEKAA SYASAR JASTEE MAA KADEE ZANAA JANG KADA NAMETANEM AGAA DA KHANA KODAM NAAR HAST RAWANISH KOO DAN NAAL KHANE HAMEED RAA AZ DUKAN VEDEO KASEET FARHAD PURSAN KONAA BAZ MEBENE KA SAREE QABARE SHAHEED MASOUD HALALET MEKENOOM YANEE
17 جون 2007, 08:42, توسط saya
این آقایانی که بر جناب ارزگانی تاخته اند صد در صد پشتون هستند. این خاصیت پشتون هاست که از موضوعات بسیار جدی اذهان را به سوی دیگری ببرند.
اکنون کارد کاملا به استخوان رسیده است و اگر اقوام تحت ستم دیرینه بیدار نشوند و همدیگر را زیر نام مجاهد و کمونست و... بکوبند و از اصل برنامه های نابودی خود بی خبر بمانند هر چه زود تر مصیبتی بزرگتر از دور طالبان به سراغ شان خواهد آمد.
تازه ترین خبری را که از نزد یکی از دوستانم که مامایش کارمند بلند پایهء ریاست جمهوری است و پتونیست با سند به دست اورده این است: آقای کرزی با یک هیات هشت نفره از دو ماه به این سو دید و بازدید های شبانه ودایمی دارد که اساس آن را ورود ناقلین تازهء پشتون در محلات هزاره نشین و ازبکهاست. درین برنامه طرح ورود کوجیها در پنجشیر نیز ریخته شده است که در سال آینده باید عملی شود. در مورد هزاره ها قرار بر این است که اول والی های این مناطق باید از میان پشتون هایی که با هزاره ها نزدیک هستند تعین شود و بعد کوجاندن آن ها آغاز گردد. این هیات هشت نفره شامل وحید سباوون، نعیم کوجی، شخصی به نام هروی، جمعه خان همدرد، یک طالب به نام نیازی که با پاکستان و ملا عمر هم در ارتباط است،
اتمر وزیر معارف، معاون حزب افغان ملت و حبیب الله رفیع میباشند. اینها طرح ده ساله ورود ناقلین جدید را نخست در ولایات هزاره نشین و بعد در مراکز ازبکها و تاجکها ریخته اند. آقای کرزی که در راس این پلان قرار دارد غیر مستفیم با پاکستان هم به توافق رسیده است. همچنان آقای کرزی چند تن را و ظیفه داده تا به مردم هزاره بفهمانند که موضوع را بسیار جدی نگیرند و خود کرزی نیز به این مر تعهد سپرده است. اشخاصی که باید اغفال شوند واغفال کنند آقایان خلیلی و مدبر استند که به آنها گفته شده که این موضوع ان قدر مهم نیست. و هم یک تاجک به نام مشاهد و یک ازبک به نام ایشان سالم و ظیفه دارند تا مردم را اغفال کنند و بگویند که مساله آن فدر مهم نیست.
17 جون 2007, 09:27
اين مردم که اشتباهات ارزگانی را بر ملا کرده ممکن همه پشتون باشند. ولی تو بدون شک یک پاکستانی هستی. زیرا فقط پاکستانی ها چنین تبلیغات سئو میکنند تا افغانها به جان همدیگر بیفتند.
19 جون 2007, 21:52
محترم اگر ان افغان است شما از كجا هستيد شما هم زاده افغان هستيد نبايد با اين سخنان در بين همه مردم رنج ديدي افغان كدام فرق نشان بدهيد تا باز هم به جنگ هاي پشتون افغان تاجك هزاره بپردايزيد
به فكر من شما يك شخص خود خواها و جنگ انداز هستيد شما نبايد در اين سايد كدام نظر بدهيد چرا كه شما هستيد كه مردم ما آرام نميشود
من بالاي شما شرم ميكنم كه من به كدام زبان شما را افغان خطاب كنم
بگذار اگر پشتون است تاجك است و يا هزار كه زندگي كند شما ميفهميد كه در افغانستان چي حال است يكي از دست خارجي ها به اين حال هستيم و يكي شما هستيد كه به اين سخنان توجه مردم را ديگر هم به راه غلط و خراب مي اندازيد بگزار اي دوست
17 جون 2007, 09:06, توسط saya
هزاره های پنجشیر که فرابت خونی با هزاره های بامیان ودره صوف دارند مردمان آگاه، سخت کوش و جنگجویی هستند که بار ها کوجی ها را از محلات شان رانده اند و اجازه ورود نداده اند. شخصیت های مشهور دره هزاره یا ولسوالی حصه دوم پنجشیر چون آهنگر پور، قهار عاصی، محب بارش،بصیر بد روز و ... مردم را به این امر آگاهی داده اند. اما کوجی ها زخمهای کهنه را هرگز از یاد نمی برند. تاختن و حق تلفی به زور دولتها کار همیشه گی آنها است.
17 جون 2007, 22:01
معضله کوچی ها را نباید معضله پشتون ها با اقوام دیگر بدانیم چه کوچی ها در غصب چراگاه ها با تمام اقوام کشور، بشمول پشتون ها مشکل دارند.
امیر عبدالرحمان خان هم در خاطراتش کوچی ها را طایفه جاهلی خوانده که در فصل گرما به افغانستان وفادارند و در زمستان به حکومت هند. بناً حکومت باید اقداماتی جدی جهت متوطن ساختن دائمی این طائفه در محلات مختلف کشور نموده جلو منازعات بیشتر کوچی ها را با مردم محلات مختلف کشور بگیرد.
17 جون 2007, 23:45, توسط حسن
با کلمه "هزارستان" موافق نیستم. مردم از نژادهای مختلف در سرزمینی که نامش را این نویسنده "هزارستان" مانده زندگی می کنند و خانه و زمین دارند.
نه کلمه "پشتونستان" درست است نه کلمه "هزارستان". چرا نمی خواهید دست از قبیله گرایی بردارید آقایان روشنفکر؟
افغانستان نزدیک به 3 دهه جنگ را به خاطر قبیله گرایی و مذهب گرایی پشت سر ماند و امروز به کجا رسید؟ دستش بیشتر از پیش به سوی امریکا و اروپا برای خیرات خوری دراز است. حالا باز هم بگویید هزارستان، پشتونستان، تاجکستان، ازبکستان و ستان های دیگر را هم اضافه کنید.
25 دسامبر 2007, 12:07
خیلی تشکر برادرعزیز ازاینکه حرف حقیقت راگفتید واقیعت این است که همه اینها دسیسه هایی بیگانگان میباشد وبسوادی ونادانی مردم مزید علت .یک خواهش ازهمه هم وطنانم به عنوان یک برادرکوچک شما دارم که دست ازاین همه گله وگله گذاری دست برداریم.
18 جون 2007, 04:22, توسط ولی عابد
آقای خیرخواه سلام:
امروز نامه تهدید آمیز تان را خواندم.با اینکه از عده از هموطنان ما پاسخ در یافت کرده اید با آن هم شما اجازه دارید بر سرم میخ شش انچ را بکوبید،رقص مرده را بالایم اجرا کنید، ویا در کانتینر کبابم کنید اما به لحاظ خدا نزد ملا دادالله و ملا بابه مزاری و ملا مسعود .... روانم نکنید .زیرا گند و تعفن آنهارا مرده ها هم نمیتوانند تحمل کنند.
وهم دوست عزیز از نوشته تان زیاد هم خوش شدم.زیرا شما به مثابه شاگرد و یا فدایی بابه! مزاری سرشت ،استبداد،قسی القبی، وحشت، وآدم کشی بابه مزاری تان را در حقیقت ثابت ساختید.یعنی شما خود نا خود آگاه نظرم را تایید کردید.
18 جون 2007, 05:38, توسط داوود
این آقای بنام ارزکانی سوسیال خور، حیران مانده که این نان مفت که میخورد، چطور هضم کند. کامپیوتر مفت، نان مفت، اولادش مفتخوروآسوده ..............ازحال مردم غریب نمیایه که دروطن سرشان چی میکزرد. به خدا خو اکر برای یکروز هم بره وطن ویک سنک را روی سنک دیکر ،که به خیر مردم باشد، بکزارد.
به حرف این مردم کس اتنانمیدهد، ناحق خوده پیش پیش میکنن.
داوود
18 جون 2007, 11:04, توسط ایمل
من نمیدانم چرا وقی کسی از مصائب و عملکردهای غیر انسانی که بر یک قوم و اقوام خاص از سالها بدین سو جریان داشته چیزی مینویسد متهم به فاشیست میشود، دوستان، چیزاهای ره که آقای ارزگانی نوشته مگر واقعیت ندارد؟ آیا از واقعیت نوشتن و از ظلم یاد کردن فاشیستی است، آیا شما درد اشغال شدن و به آتش کشیده شدن زمین و خانه تانرا هیچ احساس میکنید، که یک عده اوباش و جاهل آمده و خانه و زمین تان را اشغال نموده و بعد اگر بر علیه آن کسی سخن گفت متهم به هزاره گرایی یا فاشیست میشوند، و اگر بزدلانه مثل آقایان خلیلی، محقق و فهیم و امثالهم دهن بند بر دهن بزنند و از بی عدالتی ها و ستم گب نزند که مبادا(وحدت ملی!) خدشه وارد نشود! بعد انسانهای ملی گرا خواهند بود. لطفا کمی لا اقل با خود صادق باشید.
18 جون 2007, 13:03, توسط رستم
عابد خان که ادای بی طرفی وروشنفکری میکنی!!اورزگانی بسیار روشنفکرتر از تو و بی خبران همچو تو است.ای اروپای:اخر دفاع از مظلومان چه ارتباط به کار این ویا ان رهبر وقومانداندارد!ای خارج دیده: برای اینکه فلانی از از فلان قوم جنایت کار بود یا است باید ظلم اشکار کوچی های اقغان وشونیستهای کرزی را پذیرفت!ای غرب زده بی سویه:تدریس اقتصاد مارکسیستی گناه است.با اینکه او دران زمان هزاره نبود!!تو نمیدانی که مارکس عالم اقتصاد است.بی خبر جان تامین خقوق ملی به ایدیو لوژی ربط ندارد.
تو به حدی دوچار توهم شده ای که اگر قومی هم مورد ظلم قرار گرفت انرا تایید میکنی که مبادا ادم ضد ملی به حساب نروی!!نترس ادم های بی خاصیت مانند تو همیشه جاده صاف کن شوونیزم قبیله در افغانستان بوده اند.کسیکه به یک اهنگ هزارهگی رقص کرد قومگرا است اما رقص بدوی قبایل پکتیا به نظر تو بیچاره رقص ملی است!!دفاع از حقوق ملیت مظلوم هزاره به نظر تو هزاره بازی می اید اماظلم کوجی های افغان بالای ان مردم وسیاست ها شونیستی حکومتها وحدت ملی وملیگرای!! این است قضاوت یک ملی گرا.
بهتر بود به جای این سوال:
ارزگانی یکسوال دارم:آیا چه تفاوت میان مزاری و مثلا گلبدین ویا ربانی و یا سیاف و حتی ملاعمر وجود دارد؟
از او مپرسیدید که چه فرق است بین یک اوغان کوجی که به زور وپشتیبانی حکومتها به سرزمین هزاره ها امده مال وجان انها را تاراج میکنند بایک هزار مظلوم که به زحمت وبا عرق جبین حود زندگی فقیرانه وبخور ونمیری دارد؟ اروپای ما این فرق را نمی داند.
شرم است :با یاد اوری این یا ان ادم جنایت کار چشم خودرا بر جنایات تاریخی قاشیزم قبیله در افغانستان میبندید!وکودکانه گپ های فاشیستهای پشتون را تکرار میکنید که گویا از قوم گپ نزدید که ضد وحدت ملی میشوید!!!وحدت ملی که منظور ان حاکمیت یک قوم ومحکومیت سایر اقوام است.همین را میخواهی تامین شود؟ برتری یک قوم را وخدت ملی جا زدند وتو بیجاره هم قبول کردی .شعور ودرک تو ازمناسبان حاکم در جامعه درهمین حد است!تو مرد روریاروی با حقایق تلخ اقغانستان نیستی برو با گپ های سرکاری که به تو گقته اند دل خوش کن ومردم وحقوق انرا فراموش کن.که وحدت ملی خراب میشود!!!!چون وحدت ملی شما با عدالت ملی سازگار نیست.
18 جون 2007, 14:38, توسط Arjang
In kasikah nam khod ra Dawud nawashtah ast, bi shak khodash az pol social zandagi mi konad ,agar nah chetor az pol social khabardar shodah ast ! Aafrin bah aghayee Urezgani wa kasaan degari kah pol az har jaayee mi girand ,had aaghal kashwar wa merdom khod ra framosh nakardah, ba nawesandah gi bah merdom khod khadmat mi konanad
Hamah merdom daneshgah khandah ka balatar az 40 saal darand baayed az pol bekari/arbeitslosenhilfe ya pol social zandah gi konand ,chon degar rahi nist,man dar alman zandah gi mi konam. pol social bad nist bah kas haayee ka gap ezafi maanand Dawud nah mi zanand. Aghayee Urezgani chon dar kashwar khod karmand dolat bodah and ,kanon pol bekari yaa teghawudi mi girand,agar har kas az social begerad bad nist, bad in ast kah az dahan khod zayadter wa az kharad wa aghal khod baland tar chezi nawasht
18 جون 2007, 13:51
sakhi rozgani taam saree peshqeel sheshtee kashmira mobene agaa zyaad deleet baree azmoo mesozaa byaa yak saree da khane azmoo bezan
neshaa ka moshee daa pooq pooq zadaan mooshee
Qurban ali
19 جون 2007, 07:49, توسط ولی عابد
رستم خان سلام:1_من هیچگاهی هم ادعای بیطرفی نه کرده ام.وهمیشه تلاش کرده ام که در موضع مردم علیه جنایت کاران باشم.من جنایت کار را محکوم میکنم از هر قوم و طایفه ای که باشد.ولی آقای ارزکانی و امثالش جنایت ها را ازدید قومی می بینند.شما نمیتوانید یک مقاله ای از آقای ارزکانی آدرس بدهید که دران از دریچه تنگ قومی برخورد نشده باشد. در جنگهای کابل و بعد از آن در دوران طالبان و همین اکنون هیچیک از جنایت کاران مربوط قوم هزاره را نه افشا کرده و نه علیه شان موضع گرفته است.بر عکس تا که توانسته در مدح بابه!مزاری قلم فرسایی کرده بدین منظور بود که من از ایشان خواستم جواب بدهند که چی تفاوت است بین بابه مزاری و مثلا گلبدین ،ربانی ،سیاف،مسعود ،دوستم، و ملاعمر...که از مزاری فرشته وازدیگران شیطان میسازید؟درحالیکه همه شیطان اند. چه تفاوت است بین عوض نبی زاده و سایر کادر های رهبری حزب به اصطلاح دموکراتیک خلق؟آیا به جز از هزاره وغیر هزاره بودن کدام تمایز دیگری هم وجود دارد؟
میدانید که آقای ارز گانی چگونه از بابه !مزاری به مناسبت یادبودش قهرمان ساخت وبا چه عزت و افتخار از دوستم،قانونی،فهیم،وسایر کربلاسازان کابل یاد کرد که در یابود مزاری سخن رانی کرده بودند.فقط جای گلبدین خالی بود.والی حلقه کربلا سازان کابل تکمیل می شد.
2_من به این عقیده ام که هیچ انسانی بدون ایدیولوژی نیست.و آقای ارزگانی دارای ایدیولوژی است.ایدیولوژی که بابه مزاری اش داشت.ایدیولوژی بنیاد گرایی.وتکیه روی اقوام یکی از سلاح های اساسی بنیاد گرایی است.زیرا دگر اسلام در خطر است و جهاد فرض است کارا نبود.باید به منظور سرباز گیر ی رایکان و کشاندن یک عده به طرف خود دام قومی را پهن میکردند که متاسفانه تعداد چون ارزگانی هارا دور و بر خود به مثابه قلم زنان مفت جمع کردند.وهم دفاع از ایدیولوژی بنیادگرایی ارزگانی را در مقاله ایکه بر ضد خانم ملالی جویا نوشت میتوان به خوبی در ک کرد. وی ربانی،سیاف، محقق،اکبری، قانونی،راکتی،کاظمی،...وغیر جنایت کاران درنده را نمایندگان مردم جازده و شیر دخت کشور ما خانم ملالی جویا را به خاطریکه آنها جانوران درند نامیده بود محکوم میکند.ملالی جویا مردمی فکر میکند .از هر درد رسیده وطن از هر قومی که باشد دفاع میکند و علیه درد رسانان هر قوم موضع میگیرد.ملالی جویا به اکثریت زجر کشیده ملت تعلق دارد و آقای ارزگانی به اقلیت خاینین و انهم خاینین هزاره.دریجاست که درجه ذلت آقای ارزگانی و امثالش عیان میگردد. ارزگانی کوچی های پشتون تبار را عامل سقوط بامیان میداند .در حالیکه اولا اسناد و شواهد داده شده توسط شاکردان و فداییان بابه! مزاری به روشنی نشان میدهد که عده ای از همان راهیان راه مزاری عامل سقوط بامیان شدند. و ثانیا فدایان ! بابه مزاری بامیان را از وجود هرچه تاجیک و پشتون بود پاک کرده بود مگر این کوچیها کلاه سلیمانی بر سر داشتند وبه بامیان رفته و راه را برای طالبان صاف کردند؟ من کاملا مطمین هستم که در همه جنگهای فرقه ای به شمول جنگ در میدان وردک همان های را که آقای ارز گانی نمایندگان مردم میداند مستقیما دخیل اند. در اخیر رستم خان یک گپ دیگر را هم بشنوید:که بنده تا دوسال سکجنگی های تنظیمی و ملیشه ای در کابل بودم و دیدیم که چگونه فدایان بابه مزاری سینه زنان را بریدن و میخ بر سر انسانها کوفتند.مجاهدین سربه کف! گلبدین متحد مزاری را دیدیم که چگونه اهالی شاشهید و کارته نو را قتل نموده و اموال شانرا غارت کردن.چکونه غازیان! !ربانی_مسعود مردم هردم شهید کارته سخی...را به راکت بستند و به تماشای ولادت یک خانم حامله نشستند.کشتار وتجاوز به تاموس و غارت دارایی مردم را توسط متحد مزاری دوستمی ها دیدیم و با الاخره در کانتینر کباب کردن انسانهارا توسط سنگرداران! سیاف دیدید وناچار گریختیم و سر ما به اروپا کشید.اکر در اروپا بودن بد است گناه این بدی نیز به گردن آنهای است.که آقای ارزگانی انهارا نمایدگان مردم میداند.
19 جون 2007, 09:55, توسط رستم
ولی عابد خان سلام-
گپ بر سر دفاع از اسلامیستهای خشونت پرور وقاتل نیست.گپ بر سر این است که دراین کشور شونیزم قبیله از سالها به این طرف ستم های زیادی بر ملیتهای غیر پشتون روا داشته است.باید برای تامین برابری ملی تلاش کردکه بدون ان نه عدالت بر قرار خواهد شد ونه هم همبستگی ملی .شما با اصل موضوع که هما نا سرکوب غیر پشتونها وراندن انها از خانه وسرزمینشان بدست رژیم های قومگرا واسکان ناقلین وکوچیها به جای مردم بومی است گپی ندارید.تنها اینرا تکرار میکنید که فلانی جنایت کار است.مرگ بر همه ای جنایت کاران.ایا با این شیوه ستم شوونیزم بر طرف میشود.یا شمااین سیاست رابی عدالتی نمیدانید و با ان مخالف نیستید.شما به گونه ای بحث را با گپ ها به دور از موضوع درهم امیخته اید.از موارد که شما انرا به ارزگانی ارتباط میدهید در این نوشته ذکری نشده است.گپ ما پیرامون موضوع گفته شده دراین نوشته است ونه سایر نظریات ارزگانی.
دوست محترم-شوونیزم قبیله مادر همه نابسامانیهای اجتماعی کشورماست.قدرت همیسه در انحصار شوونیستا است ومردم غیر پشتون در قدرت شریک نیستند ودیگران بجای انها تصمیم میگیرند .این مناسبات غیر عادلات قدرت باید تغییر کند.گروپ کرزی با هیا هو ونیرنگ میخواهد توجه مردم را به مسایل بی اهمیت جلب کند وخود با گروپ شوونیست ودر تحت حمایت بیگانگان یکبار دیگر سیایتهای برتری خواهانه قومی وضد ملی خودرا عملی کند.فرض کنیم که اورزگانی چشم بسته از مزاری حمایت کرد ایا او این حق را ندارد که از مردم مظلوم هزاره در برابر ستم کوچی های اقغان حمایت کند؟
دوست محترم -خود حق بینی بلایست که دامنگیر روشنفکران وسیاستبازان کشور ما شده است.
بیاید اندکی واقع بین باشیم و جامعه خودرابیشتر بشناسیم.شما چه فکر میکنید که همین ادمهای را که شما جنایت کار میدانید درمیان همین مردم جامعه ما طرفدار ندارند؟مزاری برای بسیاری هزاره ها قابل احترام است .حال این واقیعت چه شمارا خوش بسارد یا نسازد وجود دارد.به همین گونه ملاعمر وربانی و... برای اقوام خودشان.
دوست محترم تنها جنایت کار را محکوم کردن کافی نیست.باید برضدسیاست های برتریخواهانه وشوونیستی هم مبارزه کرد.برابری ملی مبنای یک جامعه ازاد عادلانه ودمکراتیک است.ما در کشور خود حق داریم که ار حقوق ملی خود پاسداری کنیم.
19 جون 2007, 09:54
کوچیها ماده نخست پروژه بحران هستند!
دریک بررسی شتابناک با توجه به پیامد حضور و عبور قافله ی کاروان کوچیها در دامنه و فراز کوهها ودره های هندوکش، که از هرات تا پامیر امتداد دارد، به مسایلی روبرو میشویم که از کف زندگانی و حیثیت و شرف مردم می گذرند. در نظام گویا پیرو دموکراسی امروز کشور ما که با حمایت کاروانهای غرب همراهی میشود، نیز همان پیش آمد و برخورد ی را با مردم انجام میدهد که بهترش را امیر عبدالرحمن اجرا مینمود. هیچ صدر اعظم غیر پشتون نیز قادر نشده است چشم بسته ی خویش را بگشاید و لااقل برای حرف حق چهار سخنی با رییسان نظام و سلطانهای ناکام در میان بگذارد.
کوچیها بحران آفرین، ثبات شکن، مشکل ساز و تعریف ناشده هستند. مگر این از مهمترین مشکلات جامعه نیست که گروهی از مردم بنام کوچی در بی سرنوشتی سرنوشت خویش، سرگذشت خونریز و مردم ستیز داشته اند؟ آنها خود تعین نکرده اند که بیقرار و نا متمکن بر هر در و جری سرگردان باشند. این امیران و پادشاهان جبار و قبیله سالار بوده اند که با هر اقدام ننگین خویش، برای امروز پشتونها بعنوان یکی از اقوام اساسی در افغانستان، مشکل ناسازگاری و نا برابری آفریده اند.
هرگز نمیتوان قوم پشتون را برای این بازیها ی سرداران پوچمغز و ناکس نا سزا گفت و یا به کوچیها اهانت کرد که دربرابر مردم بومی از خشونت استفاده کرده اند. باید سیاست ظالمانه و غیر انسانی حکومتهای نا کارآمد و قبیله یی قومگرا و تمامیت خواه ستمگررا نکوهش کرد. معنای این سخن آن نیست که سرکوب هزاره ها، قربانی شدن مردم بومی، رنجهای برامده از خشونت حکومتهای پلید وناروای قومی در مردم را برای سرنوشت سرگردان کوچیها بباد فراموشی بسپاریم. همین تهاجم مسلحانه و خشونت آمیز کوچیها در تحت حمایت حکومت کنونی برضد مردم هزارستان میتواند سرو ته سریال استبداد و آدمخوارگی دوران پیش از امروز را برتابد.
بیگمان یک امر علمی را نیز میتوان پذیرفت که، پشتونها بدلیل خشونت خویی و زشت رفتاری حاکمان ایشان با سایر اقوام وتبار مردمی در افغانستان، روان نا برابری و تفوق طلبانه یافته اند، با بی عدالتی و برتری خواهی خو کرده اند، برای احترام و ارتقای خویش به حقوق دیگران بی حرمتی و تجاوز نموده اند، به منظور دوام حکومتهای بی ماهیت و استبدادی خویش وهمچنان برای سرزنش و سرکوب دیگران به بیگانه ها پناه برده اند. این علامتها واین ناروایی روانی آموزه ی روزگار است و طبیعت ناسازگاری آنها نیز ازهمین موجبات سرشار شده است.
با بیان بالا و شناخت اندک از رنج فراوانی که تاریخ معاصر افغانستان از آن سرشار است، میتوان به نتیجه گیری و تلخیص ماهیت این مانه پرداخت. اهم و اعم این یاد داشت بر آن متکی نیست و نخواهد بود که به مردم پشتونتبار این سرزمین سوء سخن و بی احترامی باشد. مسلماً شنیدن یک چنین بیانی برای درس خواندگان پشتون اندکی نا ملایم و دشوار است، اما تمکین به حقیقت نیز توانایی و بزرگی می طلبد. با حفظ احترام نسبتهای قومی همه گروههای انسانی در افغانستان، میباید عملکرد کوچیها را شدیداً تقبیح نمود و تلفات و خسارات، سرگردانی و ضایعات مردم هزاره در این حادثه ی تهاجم مسلحانه از سوی کوچیهارا نیز دلیل مسلم جان نثاری و پایداری هزاره ها در امر حراست از قلمرو و ملک و دارایی آنها دانست.
داعیه حقخواهی هزارستانی ها نه تنها مسلم و ثابت است، بلکه دفاع از زمینهای زراعتی و دامنه های مالچر در سراسر افغانستان مرکزی حق انکار ناپذیر ایشان است. پشتبانی از هزارستانیها به معنی جانبداری خاص از یک قوم ویا تبار قومی در افغانستان نیست، این مساله در تاریخ این سرزمین بعنوان رگه ی خونین و ننگین بر پیشانی نام افغانستان است. جنبش روشنفکری و نیروهای آزاده و ملی افغانستان یقیناً دولت را عامل اصلی نا بسامانی و راهرو اندیشه های امیر عبدالرحمانی می شناسد. این مشکل نه حقوقی است و نه سیاسی، این تجاوز است و پاسخش مجازات متجاوزان !
چند مساله بعنوان مشکلات مهم تاریخی سرزمین ما، با نام افغانستان و با امیر عبدالرحمن پیوند ناگسستنی دارند، و چند مورد دیگر به بازیگران پیشین و پسین این سرزمین. این موارد طبیعی نبوده اند ودر تفاهم با نیروهای بیگانه پیدایی یافته اند. مشکلاتی که بدون حل واقعی آنها راه حل سایر دشواریها فراهم نخواهد شد و هیچ گاه سر رشته ی کلافه سیاسی این سرزمین بدست نخواهد آمد:
1- موجودیت کوچیگری در افغانستان.
2- خط دیورند و مشکل قبایل دوسوی خط.
3- خود اکثریت پنداری قومی و اندیشه تک قومی.
4- طالبان تولید بیگانگان و اندیشه دوام بحران در افغانستان.
به دولت آقای کرزی نیز باید در میان نهاد که، تعین سرنوشت کوچیها، مصونیت ملک وجایداد و زمین مردم هزارستان و همه مردم افغانستان، بی هیچ گمان و تردیدی از وظایف درجه اول نظام است. نباید برای جلب توجه قوم وطایفه خودی به دیگران زمینه تجاوز را فراهم نمود. بدان جهت که دوستان و اهل قلم در این زمینه شرح و تفسیر گوناگون نوشته اند، من ضمن ابراز باور خویش، به مقاومت هزاره ها میپوندم ولی برای تهاجم وتجاوز بر کوچیها نیز هیچگونه روا نمی بینم. این دولت است که باید مهاجم و مدافع را دقیقاً بررسی کند و برای جبران خسارتهای برامده ازاین پیش آمد چاره اندیشی نماید.
19 جون 2007, 12:10, توسط ولی عابد
رستم خان سلام. آغاز صحبتم با آقای ارزگانی وطرف صحبتم هم ایشان بودند. ومن معتقدم که مدافع جنایت کاران نمیتواند عدالت خواه باشند.ولی شما بدون انکه مرا بشناسید پشتون و شونست خطاب کردید .میخواستم ازشما بپرسم که چکونه برداشت کردید که من پشتون هستم .من باز هم میگویم عامل در گیریهای فرقه ای همین به قدرت نشسته گان اند .عدالت اجتماعی،ملی وغیره را نمیتوان با موجودیت و به خصوص با شرکت جنایت کاران از بین برد. باحاکمیت دموکراسی و فانون میتوان به نابسامانی های جامعه فایق آمد. که حاکمیت دموکراسی و قانون در مجودیت و حاکمیت کرزیها و خلیلی ها ،مسعود ها، سیاف ها ،قانونی ها،راکتی ها، دوستم ها،علومی ها،اسمعیل ها ،احدی ها،محقق ها و ...میسر نیست.نجات هزاره ها بدون نجات پشتونها وتاجیکهاو...ممکن نیست .نجات هیچ قومی بدون نجات همه اقوام ممکن نیست.همین اکنون اگر ما اعضای دولت و پارلمان را نماینده گان اقوام تصور کنیم درانصورت عادلانه تر از ترکیب کنونی حاکمیت نمیتوان حاکمیتی را ایجاد کرد.ولی متاسفانه که چنین نیست.
19 جون 2007, 23:02, توسط شمال
چرا یک عده چشم شان نمیتواند درد و رنج و خون و هلاکت هزاران انسان را درسراسر تاریخ ببیند و وجدانش تکان نمیخورد؟ چرا اینقدر ظلم؟ تا به کی؟
در نوشتهء ارزگانی همه حقایق مستند نوشته شده. کوچی ها به کمک دولت ها هم در گذشته به غصب زمین و ملکیت های مردم میپرداختند وهمم حالا. این که شادی بازی دیگر کار ندارد. یا میپذیری که عبدالرحمن خان و آنانی که در نقش قدم او در جهت حاکم ساختن یک قوم و راندن اقوام دیگر قدم گذاشته اند، خائن، غاصب، جنایتکار و فاشیست بودند یا این که عبدالرحمن و امثالهم را تایید میکنی و میروی در پهلوی غاصبین و جنایتکاران و ظالمان خوانخوار مینشینی. اروزگانی اگر به صد سایت هم این مقاله را روان کرده باشد، حق دارد و باید به گوش همه برسد که این حکومت ها در گذشته روی استخوان کلهء چقدر انسان میچرخید. ارزگانی تنها کوچی ها و عبدالرحمن خان را که با سیاست قومگرایانهء خویش زندگی هزاره ها را به باد فنا داده و ملکیت شان را به قوم های پشتون خود داد، شکایت دارد و پرده از راز جنایات عبدالرحمن خان برداشته است. ارزگانی حقایق را درمورد قومپرستی نوشته است، او قومپرستی و محکوم و افشا میکند. این قومپرستان اند که با نوشتهء ارزگانی مخالف اند.
کوچی ها وسیلهء تامین استبداد قبیله بوده اند و حالا هم از آنها به همین منظور استفاده میشود. کوچی ها قربانیان این سیاست هستند.
مردم هزارستان و تمامی کسانی که به عدالت و انسانیت معتقد اند باید در برابر ظلم کوچی ها و عناصری که آنها را تحریک میکنند، به پا بخیزند.
20 جون 2007, 08:54, توسط رستم
جناب عابد سلام-
من یه ملیت خودت کاری ندارم ونه هم ازان یادکرده ام.اما من میگویم که شما ستم را که شوونیزم قبیله بر مردم غیر پشتون روا داشته است نادیده میگیرید.شما نمیخواهید بین ظالم ومظلوم تفاوت بگذارید.بی عدالتی ملی عامل بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی است.شما نمیگوید که دمکراسی وعدالت و... را چگونه وبا کدام مردم برقرار میکنید.به زور امریکایها ؟
کدام قانون -قانون که به خواست بیگانگان ساخته شود یا به خواست مردم ؟در تصویب قانون که باید نقش داشته باشد.مردم کشور ما به اسانی به قانون دمکراتیک وسیکولار رای نخواهند داد.راستی دوست محترم ما به یک فهم همسان از مفهوم جنایت کار دست نیافته ایم.
62 درصد از مردم هزاره درزمان عبدالرحمان کشته وتعداد زیادی هم به کنیزی وغلامی گرفته شدند.ستم بر این مردم تا امروز هم ادامه دارد وکوچی های افغان در پیش چشم ما جان ومال انها را تاراج دارند اما شما این همه ستم را نادیده میگیرید و میگوید که هزاره را با پشتون یکجا نجات داد.یعنی چه؟مگر بر پشتونها کدام قوم افغانستان ظلم کرده که باید نجات داده شوند.دوست گرامی-رژیم کرزی قاشیست ترین رژیم در تاریح معاصر افغانستان است.امروز هیچ غیر پشتونی در حلقه اصلی تصمیم گیری وجود ندارد.کرزی محوریست که در اطراف ان قاشیست ترین افراد وسازمانهای پشتون گرد امده اند.از اوغان ملت گرفته تا طالب وحزب اسلام وسلطنت طلب و... که هدفی به جز سرکوب غبر پشتونها وپایمال کردن حقوق انها ندارند.
خوب بود اکر نام چند غیر جنایت کار را هم نوشته میکردید .
به هر صورت از ین گفتگوی ازاد همه ای ما سود میبریم وهم خدمتی است برای حقیقت.