آدم كش به مسعود نزديک می شود
واقعه چهارم: منابع: کاکا تاج الدین خسراحمد شاه مسعود و حاجی عزم الدین
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت اول |قسمت دوم | قسمت سوم| قسمت چهارم| قسمت پنجم
كامران معروف ترين جاسوس و تروریست وابسته خدمات اطلاعات دولتي و اداره كا،جي ،بي قرار بود مأموريت قتل مسعود در پنجشير را عملي كند. اما وي قبل از آن كه به مسعود آسيب برساند، خودش را همراه با ابزار هاي آدم كشي ، به مسعود تسليم كرد.
اعزام کامران به وسیله دستگاه اطلاعات شوروی وافغان به هدف ترور احمد شاه مسعود در سال 1362 در زمان آتش بس با روس ها، و تسلیمی غیر منتظره کامران به احمد شاه مسعود، از رویداد های طراز اول سال های مبارزه مسعود با شبکه های استخباراتی است. مجريان ضد جاسوسي مسعود مي گويند که طراحان استخباراتی روسی درکابل، ظرف یک شب موفق شده بودند تا مأموریت او را در مورد ترور مسعود در پنجشیر نهایی کنند.
بربنیاد روایت نزدیکان مسعود، کامران ترجمان مشاوران روسی بود. يكي از انگيزه هاي گزينش وي براي ترور مسعود اين بود كه او از گذشته با مسعود آشنایی داشت. كامران علاوه بر آن که یک جا درمحله کارته پروان کابل با مسعود بزرگ شده بود، درآوان دانش آموزی، نیز با مسعود دریک کلاس درس می خواند و میان آن دو رفت و آمد هایی هم وجود داشت. حتی او از دوران تحصیل درلیسه( دبیرستان) استقلال، با مسعود عکس هایی هم نزد خود داشت.
کامران دو زن را به همسری برگزیده بود. که ظاهراَ همسردومش از مأموریت خطرناک وی برای کشتن مسعود، قبلا اطلاع یافته بود. این زن از كامران پرسیده بود:
چه وقت برای کشتن مسعود وارد دره پنجشیر می شوی؟
کامران جواب گفته بود که آخر هفته مأموریت وی عملی می شود.
اما همسر کامران درست در روز حادثه ،آن هم دوساعت پيش ازآمدن كامران وارد وادی پنجشیر شد. خانم كامران به عزم الدين اطلاع داد كه كامران مأموريت دارد كه آمرصاحب را ترور كند. اگر چه من مي دانم كه وي قصد اجرای چنين كاري را نخواهد كرد؛ اما هدف من از آمدن به پنجشير اين است كه بازهم شما را در جريان بگذارم. من بيم دارم كه نشود خداي ناخواسته،كامران خاين شود و اين مأموريت شوم را عملي كند. او از مسئولان خاد و مشاورين روسي تفنگچه مخصوص، زهر و ماده انفجاري را تحويل گرفته است. آمر صاحب حدود دو ساعت در خانه حاجي سعدالدين ( از بزرگان روستای بازارک که از اوایل شروع جهاد، به مسعود پیوست.)در سرپل ماله ( بازارك خاص) با خانم كامران گفت وگو كرد. وي از شجاعت اين خانم تمجيد نمود و از احساس مسئوليتي كه نسبت به وي ازخود نشان داده بود، ابراز سپاسگزاري كرد. وي به زن گفت:
كامران با من ازاول درتماس است و من درجريان كار قرار دارم. خدا ترا به عنوان يك زن مسلمان در پناه خود نگهدارد.
عزم الدين تصديق مي كند كه كامران پيش از داخل شدن به حريم جبهه پنجشير، جزئيات مأموريت، روز و تاريخ مشخص آن را به ما اطلاع داده بود. ما از شخصيت و دلاوري زنانه همسر كامران غرق حيرت شديم. به دستور آمرصاحب، قبل از آن كه كامران همراه با ابزار هاي آدم كشي وارد پنجشير شود،خانم كامران را بدون آن كه در مسير راه دچار زحمت شود، دو باره به كابل اعزام كرديم. کاکا تاج الدین درین باره می گوید:
کامران یک شخص بلند بالا، چاق، با شکم بزرگ بود وگردن قطور داشت. اما طوری که بعداَ او را از نزدیک شناختیم، یک شخص ساده لوح به تمام معنی بود. مسعود بعداَ به من گفت که شبکه های خاد و کا جی بی برای کامران وعده داده بودند که هرگاه مسعود را ترور کردی، بی درنگ به وسیله هلیکوپتر از صحنه عملیات نجات داده خواهی شد. تفنگچه مخصوص بی صدا که دراختیار کامران قرار داده شده بود، به مدت پانزده دقیقه، بعد از شلیک به سوی هدف، حاضران و نگهبانان مسعود را اغفال می کرد و فهمیده نمی شد که مسعود هدف سوء قصد قرارگرفته است. چشم ها، دست وپا هایش بی حرکت می شدند و حضار تصور می کردند که وی به طور طبیعی در سکوت فرورفته است. اما پانزده دقیقه بعد معلوم می شد که قلب وی از حرکت بازمانده است!
ماده زهری که براساس طرح خاد بالای مسعود تطبیق می شد، نیز دارای تأثیرتدریجی بود. مسعود بعد از تحقیقات به من گفت:
این زهر خاصیت مرموز اما قاطع دارد. وقتی به کسی خورانده می شود، ظرف یک هفته آن هم آرام آرام روی فعالیت معده اش اثر می گذارد و این رخنه مکروبی، در روز های آتی به حدی دردناک می شود که معده را از کار می اندازد.
وقتی مسعود با خانم کامران به گفت وگو پرداخت، این مسأله بیشتر مبرهن گشت. خانم کامران زنی چابک و دراک بود. او به مسعود گفت:
من تا چندی پیش یقین داشتم که کامران برضد شما عمل نمی کند، اما دکتر نجیب چند روز پیش یک خانه برای ما خریده است و صدها هزار دالر تنها به حساب بانکی کامران ریخته است. بیم از آن دارم که بخشیدن دارایی و خانه به کامران بر تصمیم قبلی اش تأثیر بیاندازد. این زن رو در روی مسعود چنین گفت:
وقتی مسعود نباشد، افغانستان از دست می رود!
تا جایی که من شاهد بودم، زمینه دیدار میان مسعود، کامران و زنش یک باردیگر نیز در پنجشیر مساعد شد. این دیدار کاملا سری بود و پس ازآن مسعود دستور داد که بازگشت کامران به کابل برایش خطردارد و او را به اتفاق انجنیر اسحق از راه غوربند به سوی پاکستان روانه کرد.
مسعود در بازي هاي اطلاعاتي ، ازمأموريت كامران به طور دقيق آگاهي داشت. كامران نيز پروسه عمليات را از طريق روابط خاص برايش تشريح كرده بود. مسعود سرچشمه منابع اطلاعاتي خود را براي ديگران فاش نمي كرد. در شيوه رفتار، سوال ها و استفسار هايي كه درين باره از من مي كرد، نوعي بي اعتنايي و باور مندي احساس مي شد. اما من كه با وسواس و ترس، قدم به قدم قضيه را پي گيري مي كردم، با آن كه مي دانستم كه آمر صاحب رشته اصلي اين بازي را در دست دارد؛ از حوادث احتمالي خلاف پيش بيني هاي قبلي ترس داشتم. اطلاعاتچي هاي روسي و افغان در آخرين مشوره هاي شان به كامران، توصيه كرده بودند كه اگر درانجام مأموريت خويش با موانعي رو به رو شدي، همان جا اقامت كن تا به مرور زمان، عمليات ديگري سازماندهي شود و در آن صورت حضور تو در نزديكي مسعود، اهميت خاص خواهد داشت.
آقای عزم الدین می گوید:
دو ساعت بعد از حركت خانم كامران به سوي كابل، آمرصاحب به من دستور داد كه به سوي دالان سنگ( پيش درآمد دره پنجشير) حركت كنم. وي گفت كه كامران درحال نزديك شدن به دهانه دره است و يك راست او را همراه با وسايل و تجهيزاتي كه با خود دارد، نزد من بياور.
سرساعت، كمي دور تر از دهانه دره ايستاده بودم كه يك موتروالگاي روسي سياه از موانع روي جاده به سختي عبور كرد و به سوي من نزديك شد. قواي حكومتي قبلا به دستور مقامات خاد ، موانعي سنگی وسنگواره هاي كوهي را از مسير جاده دور كرده بودند تا موتر كامران بتواند به داخل دره وارد شود.
كامران از موتر پياده شدو به تجهيزاتي اشاره كرد كه در عقب موتر جاسازي شده بودند. تجهيزات آدم كشي عبارت بود از تفنگچه كوچك بدون صدا، بوتل زهر و يك مين چسپناك شبيه نان گرد كه به صورت ماهرانه در يك بسته محفوظ جاسازي شده بود.
از كامران سوال كردم كه اين موتر در اصل جديد است ولي چرا گوشه هاي جلوي و عقبي اش به سنگ خورده و تخريب شده است؟ او گفت:
برايت حکایت مي كنم.
به اتفاق كامران نزد مسعود آمديم. آمرصاحب با وي احوال پرسي كرد وپرسيد:
تا اين جا چطور آمدي؟
كامران به موتر والگاي روسي اشاره كردو گفت:
اين موتر از رياست شش خاد است كه شماره جعلي به آن زده اند. قبل از آمدن، براي آن كه موتر سياه جديد، در نظر دیگران، شك و تردید ايجاد نكند،دستور داده شدكه پوزه و عقب آن را چند بار به بدنه كوه بكوبند تا در ظاهر امر، مثل يك موتر كهنه و مستعمل در نظر آيد.
مسعود به تفنگچه مخصوص كامران نگاه كرد و آن را ميان دستانش چرخانيد و گفت:
كامران، مأموريت تو بعد ازين نبايد ادامه يابد. همين كه اين جا آمدي، مأموريت دو جانبه تو ختم مي شود.
آنگاه به مأمور خيرمحمد ( از فعالان جبهه) دستور داد كه بدون تأخيربراي خانواده كامران همراه با دوهمسرش در شهر پشاور پاكستان خانه ي را كرايه كند و سپس آنان را به طور محفوظ به آن جا منتقل كند. تا مدتي كه كامران در پنجشير به سر مي برد، هماره دركنار مسعود مي بود وروز ها يك جا باهم در بازی های فوتبال شركت مي كردند. ( گفته می شود که کامران زمانی دربان تیم ملی فتبال افغانستان بوده است. مدتي بعد براي او و خانواده اش پاسپورت ( گذرنامه) تهيه شد و در حالي كه كليه امور كار پاسپورت و ويزا براي كامران وخانواده اش از سوي شخص آمرصاحب پیوسته دنبال می شد ، شرایطی فراهم آمد که كامران وخانواده اش سرانجام موفق شدند به آلمان پرواز کنند.
پيامها
10 می 2009, 04:47, توسط چراغ علی "تار"
این چی حال است رزاق جان. گاهی دیوانه به مسعود حمله میکند و گاهی هم آدمکش به او نزدیک میشود. این هم شد یک فلم جیمزباند. یارا خیلی درایت دارید در صحنه سازی هاو قهرمان تراشی ها.
10 می 2009, 05:22
chi behtar ke khode Kamran een qaziya ra baz goye konad ok
10 می 2009, 05:30, توسط مسعود
من نفهمیدم که آمر صاحب چطور این شخص که به قصد کشتنش رفته بود به المان فرستاد !!!!
10 می 2009, 07:48, توسط علی حسنی
عزیزان
بقول خودمان خدا و راستی - حقیقت جوئی باارزش ترین فضیلت است چشم را( به هر انگیزه ای که خواهد باشد) بر واقعیت بستن به حال میهن بر سر شاخ نشستن و بن بریدن است(هر که نامخت از گذشت روزگار-نیز ناموزد زهیچ اموزگار)
ما که خواندیم و شاهد بودیم تنظیم های رزمنده در پیشاور فیصله کردند با فروپاشی دولت نجیب استاد مجددی در کابل مستقر شودو پس از دو ماه جای خود را به استاد ربانی بدهد تا دولت موقت چند ماهه او پس از قانون اساسی و انتخاب مجلس ملی حکومت را به دولت منتخب مجلس ملی تحویل نماید.
استاد مجددی پس از دوماه با اکراه کنار رفت و استاد ربانی شورای حل و عقد یا همان لوی جرگه را اول تشکیل داد و تاییدیه با مهلت چنه ماهه گرفت
جان سخن و حاق مطلب از همین جا است که حکمتیار صبر نکردمهلت سپری شود و مجال نداد تا دولت موقت در انجام ماموریت امتحان خود را بدهد وبه بهانه ملیشه و حضور دوستم در کابل بر دولت اسلامی خروج کرد
و شگفتا که دوستم از کابل بیرون رفت و بازهم حکمتیار از جنگ خود دست نکشید.او پارا فراتر نهاد و جلو چشم خلایق علنابا دوستم متحد شد ومزاری شهید که او هم صبر نکرد تا انتخابات برگزار و گروه ها به نسبت جمعیت پشتیبان در مجلس و دولت حضور یابند هم اکنون سهم گروه خود را بیست و پنج درصد اعلام و مطالبه میکرد بدانان پیوست و بالاخره استاد مجددی نیز با انان که شورای هماهنگی تشکیل داده بودند اعلام همبستگی کرد
و ان شورا با هواپیماهای دوستم کابل را بمباران می کرد وبقیه قضایا.....
سر سالار
منصفت خوانم وخواهم زتو ای سر سالار/
که بیندیشی و انصاف نمائی وایثار/
ملک ومردم بود از بهر تو یا وارونه است/
بهر ملکی توو این است ملاک و معیار/
حیف باشد پس از اوازه غمخواری خلق/
وان خدا خواهی و ان جلوه گری در افکار/
به ریاروی نمائی وکنی پشت کنون/
سوی یاران و ره اورد به کام اغیار/
ملک را چیست تفاوت که تو باشی در راس/
یا نباشی و یکی مثل تو باشد سرکار/
همگی مدعانید که دین دارانید/
نیست در بین شما فرق به فکر و گفتار/
پس سبب چیست که با وحدت افکار و طریق/
نیست در بین شما همرهی اندر کردار/
چه شود گر بنظر اوری از بهر خدا/
انچه کردی زپس دوره کفر و کفار/
همگی تان نه به پیشاور هم رای شدید/
که نخست اید در کابل یک تن هشیار/
خلع سازد به نیابت ید ان مدعیان/
از پس انکه سپه شان بنماند و انصار/
پس از ان جای سپارد به دگر هشیاری/
کانجمن سازد و از جرگه کند استفسار/
زستقلال و ز ازادی و اصلاح امور/
ز ره و شیوه اینده و از گردش کار/
دومی امد و اراست زخلق انجمنی/
حل و غقدی شد وزنهار و گزینش اظهار/
تا که اعلام کند عفو کند ملک ارام/
وانتخابات کند ساز چو شد ره هموار/
وانهدمسند انگه به دگر منتخبی/
از سوی مردم و پس گیرد از کار کنار/
چه شد انگاه که فرمانده اوازه گری/
پس از ان انجمن و مصلحت و ان زنهار/
که بدادند به اول پی تالیف قلوب/
وان تدابیر که بد لازم و هم بد ناچار/
ناگهان جست بهانه که چرا در کابل/
دوستم باشد و باشندش جمع همکار/
او نه از ما است نه از مااست که برما بوده است/
راندن بایدش از کابل و از این اقطار/
پس از ان تا که ستعفا کند این دولت نو/
کرد اغاز به جنگ علنی ان عیار/
واین عجب کز پس یک دوره کوتاه زمان/
دوستم اش گشت به جنگیدن با دولت یار/
نیت خوب اگر هم دولت را بود/
نتوانست در این وضع که بندد دستار/
رفت ان رافت و یاری زپی دین ووطن/
جای ان کینه و هم جنگ گرفت و کشتار/
طالبان امد انگه بسوی خلق که دید/
خلق زاین بی خردی هست سراسر بیزار/
لیک دولت همه جا جار زد وپای فشرد/
که کمینگاه ستعمار ببین و هشدار/
ان که یک روز نبوده است در ان رزم چه شد/
کامد امروز و چنین طالب جنگ است و ضرار/
نه سخن بشنود او وسخنش باشد این/
که سخن بشنو وبی جنگ مرا ملک سپار/
خواسته بخشد و اموال فراوان بدهد/
خائنین را و سپس شان بکند استثمار/
خلق را گوید هر حوزه که تسخیر کند/
قبضه ای ریش بود بر همه مردان اجبار/
که زنان مدرسه و کار گذارند و روند/
در پس پرده و پوشند سراسر رخسار/
کوبد او خلق و دگر هیچ نداند که زمان/
شد دگر گون و دگر گشت طریق و هنجار/
بی سئوالی و جوابی پس از ان عفو عمیم/
کشد از مامن مقبول و کشد در انظار/
چه شگفت است حضورش به بزنگه زکمین/
با چنین وضع و چنین گنج وسلاح بسیار/
طالبان گر همه بد فتنه که برخاست ولی/
سببی شد که زائینه زداید زنگار/
همه بینند و بدانند که دین بی مردم/
نبود مطرح و ان را نبود استمرار/
خلق گر دین بپذیرفت همان خلق بود/
نشود دیگر چون مهره و پیچ واچار/
خلق اگر جست زجبار نخواهد قیم/
تاابد خلق نگردد رهی استکبار
جنگ با کفر اگر بود کنون طی شد و رفت
ان که مانده است گزیده است چرا این رفتار
کشتن خلق نه دین است که کفر است ونفاق/
کس اگر هست خود اندیشه کند زاین پیکار/
تو که ای تا به تن خویش بپوشی خلعت/
تو مگر خویش رسول دگری از دادار/
پیک و پیغام همان بود که پیرار امد/
ختم شد دیگر و دیگر بنگردد دوار/
باید اینک که گراید بسوی شورا خلق/
گار شورا نه چنان است که خود سر بروی/
هم اگر بی تو زند رای و نویسد تومار/
تو اگر راست بدی دی به ره دین ووطن/
باید امروز که پرهیز کنی از اشرار/
بشوی خستو بر رای جماعت چون رای/
بدهد گوئی خلق است رشید و مختار/
خود بگو خود بخدا گر تو نبودی چون بود/
خلق را از پس ان جرگه نتاج و اثار/
خود بگو گر بنهادی به زمین اسلحه را/
نشدی از همگان خلع سلاح و انبار؟/
خود بگو گر بنهادی به حقیقت گردن/
نشدی ضرب مثل بهر عقول و ابصار؟/
خود بگو گر به ره نظم نمودی تمکین/
جرگه را فیصله معروف نگشتی زاحرار؟/
خود بگو خود به خدا تا چه ببار اورده است/
ان لجاجت به جز از رنج وزیان وازار؟/
سوی ان دولت همسایه به پاکستان بین/
که بجا ماند به میراث از ان استعمار/
چار دولت شد و ان گاه یکی هسته گرفت/
هست در هسته یکی دولت و در پوسته چار/
چه شود گر که کنون کار همان گونه کنید/
تا که هر خطه بگیرند بدان نظم قرار/
پشتو و ازبک وتاجیک وهزلره را بن/
قندهار است وگر غزنی و بغلان و مزار/
دولت و شورا دارند بپا در هر بن/
دولت هسته به کابل شودش استقرار/
هم اگر پا بفشارد سوی طالب پشتون/
بایدش داد بدینگونه به اخر اخطار/
عاقبت تجزیه در ملک بیندازی وخویش/
سوی پاکستان باید که کنی استظهار/
پاکتیای است تورا عاقبت و پیشاور/
نه در این ملک دگر داری راه هموار/
اریانا بود این دولت و افغانستان/
قدر او نیست ولیکن بودش یک مقدار/
دولت این باشد و فرض است که هر با خردی/
سر فرود ارد و برحق بنماید اقرار/
10 می 2009, 08:19, توسط آرشک
تازی...
قصه وار این راز می گویم/
قصه دل باز می گویم/
قصه می گوید که درعصرپسین دریاچه چی چست/
برگ نیلوفرش زاید همچوهوشیدر/
مردمی ائین و به پرور/
از خراسان اش بود یاری/
نام او بهرام/
هند همسویش/
هم چنان مسعود/
کز خراسان خراسان خاست/
هند هم بد افرین گویش/
پهلوانان را فرا اورد و قلب دیو را افسرد/
پنجشیری گرد/
بعد نادر کز نهیب اش روس بور ان رهزن تاریخ/
رفت از قفقازوباز امدچو ان نادر بشد ناکام/
در خبوشان از فسون نابرادر زاده بد خیم بد فرجام/
ترکمان چای امد و افزود/
ننگ بر ننگ گلستان زود/
اینک این مسعودکاو افکند در پیکار و موج خون/
از خراسان خراسان روس را بیرون/
عقده را بگشود/
عزم وایثار تو را نازم/
ای سپه دارسپه سازم/
تازی ای تازی/
تازی جاهل/
تازی گمراه/
تازی حفار چاه خدعه و نیرنگ/
نابرادر مرد اخ گویان/
ناکس ملعون تر از شیطان/
بشنو اکنون این بلند اوای شیطان کوب/
تازی مغضوب/
دوزخ دوزخ اگر باشد/
جایگاه تو است/
گر که بی توبه گناهی هست/
ان گناه تو است/
19 می 2009, 11:18, توسط غلام حید ر
برا درم مسعوداین حرفها را چرا میزنید با ید بدانید کی یکی از خوبی ها آمر صا حب این بود که هر کس بقصد جان آن میا مد ویا اینکه عکس العمل بد در برا براو انجا میداد بخا طر اینکه لکئی در زنده گی اش وارد نشود آنرا جزا نمیداد فقد کارمیکر د که از محیط و منطقه دور با شد تا اینک مبا دا مرتبه دیگر کدام حا دثه رخ دهد به همین خا طر تما کسانکه آله دست خا رجیها بو دند زمانکی از پلان شوم آنها خبر میشد بهر جا روانشان میکرد مگر بیاد ندارید کی حمتیار که سالها در برا اش مبا رزه کرد در مر حله آخر سر لچ وپای لچ به پنجشیر نیامد که آمر صا حب ایران روان اش کرد
10 می 2009, 08:14, توسط جلندردره یی
در قدم نخست باید از آقای مامون تشکر کرد که با اینگونه نوشته ها بیشتر ماهیت "قهرمان ملی" یا قهرمان جنگ، جنایت، جهاد چور و چپاول و مهره بازی بزرگ را افشا مینمایداینگونه افسانه هاکه برای بزرگ سازی، قهرمان سازی و شخصیت سازی اجنت های خاص مانند مسعود که به حیث مهره عمده در بازی بزرگ معاصر نقش بازی نموده است، توسط ادارات استخباراتی چونG.R.U و خ.ا.د سازماندهی گردیده، صرف میتواند برای اشخاص بیخبر ویا هم خوشبین قابل قبول باشد آنان که راز و رمز جنگ در افغانستان و خاصتاً نقش جمعیت اسلامی و بصورت مشخص شورای نظار را این جنگ و مراحل بعدی وضع کشور و حتی شرایط امروزه میدانند، به خوبی درک مینمایند که ازین گونه پلان های اپراتیفی در آن واحد دوبهره نصیب طراحان اصلی اینگونه افسانه ها شده است:اولاً محبوبیت مسعود در بین حواریون بلند برده شده و ثانیاً از همین طریق اجنت کامران برای ایفای وظایف بعدی از طریق کنال مطمئن به آلمان غرب که مورد توجه خاص اطلاعاتی شوری قرار داشت پرتاب گردیده است.نشر نکردن هویت کامل کامران نام و وظیفه فعلی وی اثبات کننده مدعا است.ایجاب مینماید تاآقای مامون زحمت بکشند تا کامران نام را بیشتر و بهتر معرفی نموده و نظر و سخنان وی را نیز ضمیمه اظهارات تاج الدین و عزم الدین نموده و در ضمن در مورد تثبیت خانه که برای کامران از جانب خاد خریده شده و صد ها هزار دالر که بنابر ادعای خانم کامران از طرف خاد به حساب کامران انتقال یافته تحقیق نمایند تا حقانیت و چگونگی موضوع بیشتر وضاحت یابد و جاسوس بودن مسعود بیشتر به اثبات برسد.
10 می 2009, 12:15, توسط jaghori
har kasi mi tane yak dastan bifraste mardomi dege gha za vat bo kone ama na ba yad de ge ziyad tohin konid jshan yak dastan firastade khob de ge kona ki na karde
10 می 2009, 13:32, توسط هموطن
ُسلام به همه دوستان و هموطنان!
من شخصا از طرز نویسندگی آقای مامون خوشم می آمد اما داستان پردازی های کنونی آنقدر وارونه و پراگنده است که حتی نویسنده بودن آقای مامون را زیرسوال برده و افزون برآن ماهیت زشت مسعود را بر ملا میسازد که مسعود چقدر آدم احمق بوده که یک دیوانه را زندان بان مقرر کرده بود و کسیکه از خود او دفاع میکرد اورا خانه نشین می ساخت و مشتاق که خواص حیوانی اش بر خاصیت های انشانی اش چربی می نمود حتی شخصی را که َآشکارا سعی به قتل او نموده بود چیزی نگفته و تا حالا گذاشته که زنده سیر و سیاحت نماید کاملا عجیب است یا اینکه به گفته خود مشتاق خان (مشهور به نافگیر) اورا برای خود نگهداشته بود و در غیر آن دلیل اینکارش را آقای مامون واضح خواهد ساخت و از این همه که بگذریم با این همه مقاومت ها افغانستان تحت تسلط کامل پاکستان قرار گرفته است اگر موافق نمیباشید یکبار به ادارات دولتی سری بزنید و بالا تا پایان را مطالعه و ملاحظه بفرمائید خواهید دید که همه اعضای وطندوست این کشور به تقاعد جبری سوق شده یا به بهانه های گوناگون منفک گردیده اند و درعوض عمال پاکستانی دوازده پاس به عنوان متخصص امور ادارات را بدست گرفته اند شاید همه متوجه شده باشید (بغیر از حکومت کرزی) که در پاکستان مکاتب ده صنفی است و صنوف یازده و دوازه را بنام کالج یاد میکنند و این کالج خوانده ها که همان دوازده پاس ها اند از طرف وزارت معارف منحیث لیسانسه ها تصدیق شده و به ادارات دولتی نصب میگردند زیرا کالج را فاکولته و پوهنتون تعبیر نموده اند درحالیکه هیچ یک از این لیسانسه ها یونیورستی را نخوانده اند و خود نیز به ریش این احمق ها می خندند که چگونه به آسانی به سرنوشت این مردم مظلوم حاکم شده اند . ببخشید که گپ به طرف دیگر طولانی شد .
11 می 2009, 02:09, توسط پروانی
هموطن عزیز!
در واقع باید به این گفته شما به صورت جدی توجه کرد:
"از این همه که بگذریم با این همه مقاومت ها افغانستان تحت تسلط کامل پاکستان قرار گرفته است". یک بار دیگر به آن چه که مامون نوشته است و تبصره خود تان نظر کنید. بکوشید یک ارتباط منطقی بین آن بیابید، اگر یافتید که بیشک تان، اگر نیافتید، لطفا دو باره فکر کنید.
مسعود به عنوان رادمردی برخاسته از این سرزمین کاری که می بایست می کرد و در حد توان بالایش، که در بسیاری ها سراغ نمی شود، بود کرد تا این سرزمین تحت تسلط کامل پاکستان و یا کشور دیگری قرار نگیرد. او رفت و امروز ما چشم ما به انگشتان بوسه زن بر ماشه های تفنگ است که از ما نیستند، اما ما با وجود آن ها احساس آرامش می کنیم. ما غرق سفسطه گویی ها، رشوه خوری ها و هزاران استفاده جویی ها دیگر هستیم، در حالی که در جاده های ما سربازان آمده از آن سوی ابحار گزمه می زنند.
عزیز من
چشم خود را بر این همه می بندیم، در پناه دیگران خوش هستیم و چون بلبل چهچه می زنیم و انگشت انتقاد بر زمین و زمان نشانه می رویم. خود چیزی نیستم، اما مردانی مثل مسعود را ساده لوحانه به باد انتقاد می گیریم، بدون آنکه شرایط زمانی و مکانی آنان را در نظر گیریم.
مسعود را بگذار جانم، بگذار او به نظر من قهرمان، اما به نظر تو نباشد. تو خود مردی کن. کاری بکن که سرزمینت از آن تو باشد، نه از آن مزدورانی به نام طالب و نه امدادگرانی! چون ایساف...
ببخشید، به گفته شما سیر گپ سوی دیگر رفت............
21 می 2009, 10:30, توسط افغان دوست همه ملیت ها
من یکی ار افسران دوران کمونیست بودم که درعملیات مشترک دولت و شوروی وارد دره پینجشیر شدیم . اگر غلط نگفته باشم از زمین و زمان بالای دره پینجشیر حملات بی رخمانه و ظالمانه بدون توقف ، ساعت و روز ها ادامه داشت . ما فکر میکردیم که مسعود و افراد آن کاملآ از بین رفته باشند. اما ایکاش شما کسانیکه باور به مسعود قهرمان که واقعآ مادر همینطور اولاد بدنیا بیاورد ندارید . آنجا می بودید و میدید که قلب انسان اگر سنگ هم می بود در برابر این حملات از حرکت باز میماند . اما مسعود قهرمان مجره اسا چنان می رزمید و می جنگید که انسان را به حیرت می آورد. این دستان نزد شوروی ها ثابت و جاویدان است که هر گاه نام از مسعود ببرید موی های شان در بدن شان استاد میشود و برای شما از شاهکاری های رزمی آن قهرمان پرافتخار افغانستان مو به مو قصه ها و داستان ها می گویند. اصل سخن در کجا است ؟ خلاصه ما از طرف نیرو های رزمی مسعود قهرمان محاصره شدنم . تعداد زیاد روس ها و افغان کشته و زخمی و تعداد ما دستگیر شدیم . ما اسیران منتظر مرگ و یا اعدام بودیم و فکر میکردیم که حتمآ مسعود به سرنوشت زندگی ما خاتمه میدهد. مگر برعکس شد. شخصی خود مسعود ازما بازجوئی کرد. ازما سوال کرد و گفت برادران غزیز شما برادران من میباشید . من میدانم که فریب کمونیست ها را خورده اید . من با شما هیچکاری که در آن خصومت باشد ندارم . من میدانم که شما پدر دارید مادر دارید خانم دارید و اولاد دارید. آنها در انتظار شما هستند. آن برادران من که در جنگ کشته شدند مقصر آن من نیستم . من کوشش میکردم که از تلفات هموطنان جلوگیری شود . مگر چاره وجود نداشت. اما برادران غزیز یک خواهش دارم اگر با من هستید می توانید اینجا بمانید و اگر میخواهید پس بروید آرزو دارم که بار دیگر به اینجا نیاهید. مسعود قهرمان همه ما را اجازه داد که دو باره بطرف کابل برویم . اما سلاح های ما را گرفت. من از همان نیت و صداقت این فرزند با شهامت و قهرمان عهد کردم که تا زنده ام به آن غیرت و مردانگی آن وفا دار و از آن حمایت کنم. من وقتیکه به خانه خود طرف کابل آمدم دیگر به وظیفه دولتی نرفتم و وطن را ترک کردم. دوستان این یک واقعیت ثابت است که بسیا ر نظامیان افغان که اگر تعصب قومی نداشته باشند برایشان روشن است. مسعود قهرمان با هیچکس ظلم و تالم را روا نکرد. مسعود واقعا یک انسان شجاع و با ناموس بود . به هیچکس تغرض و حمله جنسی نکرد. شما از همه قوم و اقوام که شرف و خدا را در نظر داشته باشند سوال کنید که مسعود بالای ناموس کسی حمله و تغرض مانند دیگر تنظیم ها کرده بود ؟ زن های مسلمان را برهنه و سینه های آنها را بریده بود ؟ زن ها را در زیر زمینی های وحشت ناک برهنه و میخ کوب کرده بود ؟ عمل حنسی را بالای دختر ها و خانم ها انجام داده بود؟ انچه که در کاربه سه و چهار و افشار بوقوع پیوسته بود. و همیطور وقتی که طالبان وارد کابل و بعد بطرف شمالی و مزار شریف پیش رفتند و در هر قدم شان دست به تجاوزجنسی و قتل وقتال میزدند که شما ویدو و کست های آنها را از طریق برنامه های خصوصی و رسمی نگاه کرده باشید.علاوه به اینکه خود طالبان دست به بی ناموسی وتجاوز میزدند پاکستانی ها و عرب ها را نیز جرآت داده بودند که بالای ناموس افغان یعنی بالای ناموس خودشان تجاوز جنسی کنند.