مشکل ما چیست؟
بی اعتمادی درون ملتی که به شاخه های بی اعتمادی سمتی , قومی , لسانی , گروهی و سایر ساخت های اجتماعی طبقه بندی میگردد. و این واقعیت است که روشن بر همه ولی هیچگاهی به شکل مستقیم برزبان آورده نمیشود و هیچکسی هم نمیکوشد تا به ریشه این بته نفرت انگیز و خونخوار که واضحا خودرو نیست , نظری بیافگند و راه حلی برای خشکانیدن آن بسنجد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مشکل ما چیست؟
افغانستان امروز با مشکلات گوناگون کوچک و بزرگ رو بروست , و اگر قبل از آنکه دیر شده باشد جهت گشودن این گره ها تلاش بعمل نیاید این داغ ها به زخم ناسور بدل و آنگاه موجودیت کشور مستقل و واحد به نام افغانستان قرین به شک خواهد بود.
اگر بخواهیم تمامی مشکلات را یک شبه شناسایی و حل نمائیم ناممکن خواهد بود و از جانب طومار چند صد صفحه یی میطلبد تا تمام معضلات را نامگیری کنیم. به نظر من ابتدا مشکلات مادر را که راز تولد معضلات کوچک در آن نهفته شناسایی و در امحا و یا ترمیم آن بکوشیم.
نزد من سه واقعیت بزرگ مشهود دلیل بروز فتنه های کوچکتر میگردد
1- بی اعتمادی مردم
2- دولتمداری مصلحتی و نمایشی
3- فتنه های وارداتی
1- بی اعتمادی مردم که خود به دو بخش قابل تقسیم است:
نخست بی اعتمادی درون ملتی که به شاخه های بی اعتمادی سمتی , قومی , لسانی , گروهی و سایر ساخت های اجتماعی طبقه بندی میگردد. و این واقعیت است که روشن بر همه ولی هیچگاهی به شکل مستقیم برزبان آورده نمیشود و هیچکسی هم نمیکوشد تا به ریشه این بته نفرت انگیز و خونخوار که واضحا خودرو نیست , نظری بیافگند و راه حلی برای خشکانیدن آن بسنجد. تا زمانیکه فضای تفاهم و اعتماد واقعی به جای اعلانات رنگین همزیستی تخیلی و کلامی ایجاد نشود تمامی کوشش ها جهت اعمار افغانستان بجایی نخواهد رسید.
دوم بی اعتمادی میان حاکمیت و مردم, که در این زمینه هردو جانب بار ملامتی را بدوش میکشند ولی یکی بیشتر از آن دیگر. منظور اینکه در ایجاد فضای این بی اعتمادی هردو جانب سهم دارند زیرا حاکمیت فعلی تا اندازه زیادی محصول رای همین مردم است ولی به این معنی نیست که تقصیر کامل حضور این حاکمیت را بدوش ملت اندازیم , زیرا ملت برویت وعده های سپرده شده تصمیم به اهدای رای به آقایون دادند که اشتباه از آب درآمد. ولی جانب دیگر یعنی حاکمان اشتباه نکردند آنها عمدا کار را به اینجا کشانیدند.
آنها خوب میدانستند که نه توان عملی نمودن آنهمه پلانهای سبز و روشن را دارند حتی با اطمینان کامل دعوی مینمایم که نیت آنرا نیز نداشتند , پس عمدا به چشم مردم به منظور تکیه بر اریکه قدرت و نه به نیت خدمت خاک پاشیدند . حالا بعد از گذشت چند سال و عمل نکردن به وعده ها بی اعتمادی را به میان آورد. حاکمان از ابتدا بالای ملت حساب نمینموند زیرا میدانستند به مجرد گذشت ایام و رسوا شدن چهره های حقیقی پناه در نقاب دیگر کسی از آنها حمایت نخواهد کرد که آنروز امروز است.
2- دولتمداری مصلحتی و نمایشی که هیچگاهی کارآ نخواهد بود زیرا مصلحت ها اکثرا باعث خشنودی گروهی و سبب محرومیت جمعی میگردد که نتیجه بجز از ایجاد عقده در دل دردمندترینان را ببار نخواهد آورد, مگر آنکه نتیجه مطلوب از آن بزرگتر از عمل به اصول باشد و نمایش هم نمایانگر واقعیت شده نمیتواند. مصلحت تا زمانی قابل قبول است که نتیجه حاصله از آن بهتر از هر راه دگر باشد , بدبختانه در مصلحت های کرسی پرستان امروز اثری از این قاعده به چشم نمیخورد. طور نمونه حالا رواج اینست که بنام مصلحت شراکت قومی رئیس جمهور و دو معاون وی از سه قوم نمانیده گی کنند و وزارتخانه ها , ولایات و سایر مقامهای ملکی و نظامی به اساس فیصدی نفوس هر قوم تقسیم گردد. در اصل این دستور کار برای تقسیم قدرت کاملا منطقی و ضروری است ولی مانند هر اصل دیگر نواقص نیز دارد از جمله میتوان دو مشکل خیلی روشن عملی نمودن این تیوری را قرار ذیل پرده برداری کرد:
نخست – حکم عقل و عدل این است که برای رهبری و مدیریت بهترین ها برگزیده شوند , که با یقین کامل هیچکسی مخالف این اصل نیست . حالا در صورتیکه محک انتخاب مدیران مصلحت توازن قومی باشد نه شایستگی و اهلیت , اکثرا در حق ملت و افراد لایق مقام جفا روا میداریم. به این معنی که نظر به حکم تقسیمات کرسی ها به تناسب نفوس هر قوم امکان ندارد که به اقوام با نفوس کمتر مانند ایماق ویا قزاق پامیر یک کرسی هم برسد در حالیکه ممکن با دسپلین و شایسته ترین نظامی , لایقترین اقتصاد دان و با تجربه ترین مدیر امروز وابسته به یکی از این اقوام کوچک باشد ولی اینهمه صفات برجسته آنها نفعی به ایشان ندارد و نه هم درد ملت را دوا میکند زیرا آنها هیچگاهی موقع عرضه خدمت را آنچنان که شایسته حال آنهاست بدست نمی آورند. پس اگر معتقدیم که ما ملتیم همه دارای حقوق و وجایب یکسان, چرا کار را به اهل کار نسپاریم بدون درنظر داشت وابستگی قومی . چه اشکالی دارد که تمامی اعضای کابینه هزاره باشند در صورتیکه اهلیت احراز مقام را داشته باشند و یا چه چیز مانع آن میگردد تا در کابینه خود دوازده وزیر ازبک یا پشه یی داشته باشیم در حالیکه بهترین ها باشند.
دوم- کاش بعد از تقسیم کرسی به اساس تناسب نفوس اقوام حداقل بهترینهای اقوام برگزیده شوند, که تا حال چنین نشده. زیرا همیشه کرسی های مربوط به یک قوم نه به اساس ضوابط بلکه بر مبنای روابط تقسیم گردیده. به این معنی که باز هم مصلحت بعد از مصلحت.
پس این مصلحت بزرگ با درنظر داشت دو مشکل که در بالا برشمردیم نتنها حسن خود را از دست داده بلکه نتایج حاصله از آن هیچگاهی جوابگوی ضرورتهای امروز افغانستان نیست.
حالا برمیگردیم به نمایشی بودن حاکمیت امروز, که در این بخش میتوان از ایجاد موسسات پرمصرف ولی بی بهره یاد آوری نمود. تعداد از این موسسات در اصل خود ضروری است و نمیتوان اهمیت آنها را انکار نمود ولی در عین زمان فراموش نباید کرد که ضرورت های جامعه بشری هیچگاهی انتها ندارد و برآورده نمودن ضروریات باید متوازن و همگام با توانایی باشد. در کشور های مترقی و متمدن موتر و کامپیوتر یکی از ضرورت های اولیه در قرن حاضر به حساب می آید ولی در ملک من که هنوز هم نان و آب ضرورت اولیه است داشتن موتر و کامپیوتر ضرورت اولیه به حساب نمی آید, در همین ردیف ایجاد کمیسیون نامنهاد حقوق بشر , پارلمان و غیره با بودیجه های چندین میلیون دالری ضرورت امروزی من نیست با وجودیکه جز مهم حاکمیت عادلانه و متوازن در عصر حاضر به شمار می آید. اگر دستاورد های این دو را از بدو تاسیس تا حال بر شماریم و آنرا از نقطه نظر تیوری بازدهی کامل نقد نمائیم به وضوح درخواهیم یافت که این همه پول بدون هیچگونه موثریت به مصرف رسیده. در مرحله گذار از بی ثباتی چند دهه ما به حکومت دلسوز و مصمم ضرورت داریم تا پلانهای انکشافی با سرعت هر چه بیشتر عملی گردد در حالیکه موجودیت پارلمان و آنهم تازه تاسیس شده که از پختگی و درایت ضروری بهره مند نیست , جز به درازا کشانیدن پروسه های تصمیم گیری حاصل دیگری ندارد. چنانچه کاملا مشهود است که پارلمان افغانستان نتوانست آنچه را مردم انتظار داشتند به نمایش بگذارند زیرا کمی تجربه اکثرا مانع تصمیم گیری های لازمی گردید و گاهی هم تصامیم پارلمان هیچگاهی جامه عمل نپوشید و حکومت اصلا به جنبه الزامی بودن تصامیم نماینده گان ملت اعتقادی نشان نداد و پارلمان هم خاموش نشست . یگانه موقع که پارلمان از تمام قوای خود در عملی نمودن فیصله خود استفاده نمود در تعلیق عضویت خانم جویا بود که خود بحث طلب است.
و کمیسیون مستقل! حقوق بشر هم نتوانسته و نمیتواند موثر واقع شود زیرا تصامیم آنها مشورتی و آگاهی رساننده است تا امری و عملی. آنچه تا حال شنیده ایم تنها به جمعاوری شواهد و اسناد علیه متهمین به جنایات جنگی و ناقضین حقوق بشری اکتفا نموده که از یکطرف ضرورت به اینهمه تحقیق پرهزینه را ندارد زیرا اینهمه وقایع عمر زیادی ندارد و به میلیونها شاهد هنوز هم حیات دارند و از جانبی هیچکسی واقف نیست که انهمه اسناد تا چه اندزه معتبر, مستند و کامل خواهد بود تا سبب محکومیت افراد یا گروهها گردد. از جانبی ایجاد این کمیسیون زمانی ضرورت و مصلحت است که ابتدا جریان نقض حقوق بشر قطع گردد و آنگاه به منظور تامین عدالت مرتکبین شناسایی شده به عدالت سپرده شود تاسیس آن در حال حاضر به آن میماند که در کشتی که شگاف عمیقی دارد و آب با فشار داخل عرشه می شود چند تن متخصصین نشسته و محاسبه مینمایند چقدر آب قبلا داخل شده و چه اندازه حالا داخل میشود در حالیکه عاقلانه اینست که ابتدا شگاف ترمیم و بسته شود آنگاه آب داخل محاسبه و بیرون ریخته شود.
پس دیده میشود مصرف چندین صد میلیون دالر هیچگونه مفاد عملی نداشته , به همین سبب میتوان اتهام نمایشی بودن این موسسات را صادر نمود. همین چند صد میلیون دالر میتوانست راههای مواصلاتی ولسوالی های دور افتاده بدخشان را اعمار نماید تا مشکلات مردم حل و خدمتگذاری مسئولین ثابت میگردید و یا هم میشد بند برقی بالای دریای پنجشیر یا کنر احداث کرد. چرا چنین نشد ؟ زیرا ممالک که اینجا حضور دارند برای برحق جلوه دادن حضور شان در افغانستان به اینگونه تبلیغات در جوامع خود ضرورت دارند زیرا ساکنین امریکا یا انگلستان تا حدی توان نظارت و کنترول مصارف دولت خود را دارند, زمانیکه دول مذکور به اتباع خود نشان دادند که در افغانستانیکه هشت سال پیش حضور زنان در جامعه غیر قابل قبول بود و تحصیل وجود نداشت پارلمانی ایجاد شده که بیشترین فیصدی حضور زنان در میان تمامی پارلمان های جهان ثبت نموده و یا در کشور که دست قطع میگردید و از میدان ورزشی به صفت کشتار گاه استفاده میشد کمیسیون حقوق بشر ایجاد و اوضاع را زیر نظارت دارد, دیگر مشکلی ندارند و حالا میتوانند نیات شوم خود را زیر این نقاب ها از مردم خود پنهان نمایند.
3- فتنه های وارداتی که موثریت خود را مدیون دو جز اولی است. به همه هویدا است که از نقطه نظر جئو پولیتیک افغانستان اهمیت یگانه خود را طی هزاران سال حفظ نموده و همین موقعیت سبب آن میگردد که ممالک و قدرت های اقتصادی بزرگ همیشه در تلاش آن باشند که اوضاع را مغشوش نگه دارند زیرا در صورت موجودیت افغانستان باثبات و قوی اکثر منافع آنها در معرض خطر واقع میگردد. پاکستان نمیخواهد موجودیت افغانستان قوی را شاهد باشد زیرا روابط حسنه تاریخی و دایمی میان هند و افغانستان توانمند در حالیکه هردو کشور با پاکستان معضله سرحدی دارد تهدید بزرگی برای بقای تمامیت ارضی پاکستان امروز خواهد بود. و جانب دیگر آهسته – آهسته پاکستان اهمیت خود را منحیث یگانه پایگاه امریکا در منطقه از دست میدهد زیرا تا زمانیکه شوروی سابق در جمهوریت های آسیای میانه حضور بالقوه داشت افغانستان حیثیت خط حایل بین دو قدرت را داشت و هردو قطب در تلاش بودند آنرا بدست بیاورند و خود را یک قدم به حریف نزدیکتر سازند بنا امریکا به پاکستان منحیث تخته خیز ضرورت داشت زیرا همسرحد با سه ملک مهم در سیاست خارجی امریکا بود (افغانستان , چین و ایران ) ولی حالا که روسیه یک قدم به عقب رفته و ممالک آسیای میانه در پرده دوربین هر دیده میشود افغانستان موقعیت پاکستان دیروز را بدست آورده زیرا یگانه کشور همسرحد با ایران و تمامی جمهوریت های آسیای میانه است. اگر امروز ثبات در افغانستان حاکم گردد فردا همه کمک های نظامی و اقتصادی چند میلیارد دالری بلاعوض امریکا را از دست خواهد داد, پس به نفع خود میداند تا جنگ و بی ثباتی را در افغانستان جاری نگهدارد تا انهمه منافع را از دست ندهد. ایران به نوبه خود بدلیل حیاتی بودن آب که از افغانستان بدست می آورد نمیتواند افغانستان توانا را تحمل کند و از جانبی هم ایران میداند که هیچگاهی از رادار تشنگان نفت بیرون نبوده و نخواهد بود پس بهتر اینکه دشمنان خود را در افغانستان و عراق بدام اندازد نه آنکه در داخل خاک خود. قدرت های بزرگ چون امریکا و انگلیس تحت امر کمپنی های بزرگ نفتی و اسلحه سازی در تلاش نفوذ و بدست آوردن کنترول حوزه های جدید نفتی و دست نخورده آسیای مرکزی هستند و آسانترین راه رسیدن و کنترول آن افغانستان است . انهمه کشمکش یک نتیجه دارد و آنهم بربادی افغانستان.
حالا شبکه های جاسوسی تمام این ممالک تا حد توان کوشیده اند تا ما را به اوج ضعف سوق دهند و برای بدست آوردن نتیجه مطلوب کوشیده اند سه سلاح ارزشمند که همیشه دشمنان و متعرضین را از پا درآورده بود از دست ما بگیرند و تا حدی موفق هم شدند این سه اسلحه عبارت بود از اتفاق , اطاعت بی قید وشرط از فتوای روحانیون و حس نفرت از اجنبی و خاصتا اجنبی غیر مسلمان.
برای از بین بردن ملت و تقسیم آن به ملیت ها از شیوه های متفاوت استفاده بعمل آمد, به گونه مثال شوروی نخستین قدم را برداشت با رویکار آمدن حکومت طرفدار ایدیالوژی سوسیالیستی با اضافه نمودن یک ستون اضافی در تذکره تابعیت زیر عنوان ملیت و هم ترویج اصطلاحات چون ملیت های محروم که در نظر بعضی ها کوچک مینماید جنگ بزرگی را آغاز نمود, بعدا و به آهستگی تقسیم و تقویه دو قطب خلق با اکثریت پشتون و پرچم با اکثریت غیر پشتون, آنگاه قدمی به جلو رفته وزارت داخله را با اکثریت خلقی و امنیت دولتی را با اکثریت پرچمی و به همین ترتیب تا آخر سایر شیوه های بود که احساس کذب جدایی را در اذهان عامه تلقین نمود.
پاکستان و ایران به ذعم خود کوشیدند مقاومت مجاهدین را با حمایت از تشکیل و تمویل نیروهای هفتگانه و هشت گانه به چند پارچه تقسیم نمایند و خیلی به آهستگی بدون آنکه کسی به آن بو ببرد فعالیت این گروه ها را طوری تنظیم نمود که در اخیر جهاد و قریب به سقوط حکومت داکتر نجیب الله ماهیت فرا قومی و فرا سمتی اکثر این گروه ها زیر سوال میرفت.
امریکا و انگلیس چون مستقیما حضور نداشتند با استفاده از مطبوعات قدرتمند شیوه تبلیغاتی تفرقه انگیز را بکار بستند طور مثال جنگی میان دو گروه از مجاهدین را که دلیل آن ممکن تقسیم غنایم و یا هم منطقه بود و یا هم دشمنی شخصی به رنگ کاملا تازه و نا آشنا به مردم میرساند . به طور نمونه جنگی میان چند تن از افراد گروه حزب وحدت اسلامی و یکی از سرگروپان اتحاد اسلامی اتفاق افتاد , رادیو بی بی سی به جای اکتفا به تنها ذکر دو حزب اتحاد و وحدت اسلامی پسوند های چون "حزب وحدت با اکثریت هزاره تحت حمایت ایران" و "حزب اتحاد اسلامی با اکثریت پشتون تحت حمایت پاکستان و عربستان سعودی" را بکار برد. که از این شیوه حتی در عراق امروز هم استفاده مینماید و اصطلاحات "اکثریت سنی" , اکثریت شیعه" و غیره بکار میبرند.
مردم افغانستان در طول تاریخ با شنیدن فتوای علما با دادن میلیونها قربانی چندین بار کشور را از چنگال متعرضین و ظالمان نجات داده اند, ولی حالا باید قبول کنیم که دیگر کمتر کسی حاضر خواهد بود که دعوت به جهاد را از زبان کسی لبیک بگوید نه بدلیل اینکه مردم ما خدا نخواسته کم عقیده شده باشند برعکس عقیده مردم متدین ما محکم تر از هر زمان دیگر است دلیل اصلی اینست که مردم نمیدانند کدام عالم را ترجیح دهند. همین حالا هستند روحانیونی که علیه حکومت کرزی اعلان جهاد کرده اند و کسانیکه علیه طالبان, عوام از نیات درونی هیچ جناحی آگاهی کامل ندارند پس چگونه میتوانند انتخاب نمایند که از کی باید پیروی کرد و اینهمه چرا اتفا ق افتاد؟ زمانیکه دست های خارجی موفق گردید با استفاده از نقاط ضعف ما جهاد برحق مارا بدنام بسازند و بعدا با زمینه سازی برای تولد و به قدرت رسیدن طالبان و خاموشی و دادن چراغ سبز به (ISI) پاکستان در مورد تخریب افغانستان و کشتار ها بدست آنها در حقیقت طبقه روحانی افغانستان را ضربه جبران ناپذیر زد و حالا مردم علاقه چندان به شنیدن نام مجاهد و طالب ندارند بدون اینکه توجه کنند که کلمه مجاهد و طالب پاکترین لقب بعد از شهید و غازی است . ولی اینکه یکتعداد خواسته یا نخواسته تحت این دونام به جنایات دست زدند نباید مفهوم و معنی اصلی این کلمات را تحت الشعاع قرار دهد.
بعد از اینهمه مصایب و فروپاشی نظام اقتصادی , سیاسی و اجتماعی افغانستان مردم ما در زیر خط فقر اقتصادی زنده گی میکنند و نظر به حکم شرعی و احساسات بشری توان آنرا ندارند که فرزندان خود را از گرسنگی در حال مرگ ببینند و فریضه خود میدانند تا برای آنها لقمه نانی و پارچه لباسی تهیه کنند حالا اگر این همه را خارجی میدهد یا داخلی اهمیتی ندارد , مردم من با وجود که غرور خود را دارد ولی نمیتوانند لقمه نانی را که بدست میآورند رد نمایند. با آنکه در دل اجنبی را نمیخواهند ولی جبرا خاموشی گزیده اند .
حالا چه باید کرد؟
در قدم نخست بیداری و تشخیص مصلحت و منافع ملت اساسی ترین وسیله برای نجات از حالت فعلی است و این وظیفه قلم بدستان روشنفکر و دگر اندیش است تا با روشن ساختن اذهان عامه ملت را به هماهنگی و یکپارچگی سوق دهد و بجای نوشتن ( کی چه کرد؟) وقت آنست تا ( کی چه کند؟) را بنویسد و در راه اعمار پلهای درهم شکسته اعتماد و ملت سازی بکوشند.
از کسانیکه امروز در سطح رهبری قرار دارند تقاضای خاصی ندارم زیرا به یقین آنچه را بالا گفته آمدیم میدانند ولی تا حال کوچکترین قدمی برنداشته اند تا در ترمیم آن بکوشند پس میشود گفت که نیت آنرا ندارند.
ولی مهتر از همه از فرد فرد ملت میخواهم که بدانند که اینهمه عقده و تبعیض کاروان را به جایی نمیرساند , اگر مسلمانیم پس تبعیض و نفرت چرا؟ اگر میخواهیم آزاد زنده گی نمائیم و مالک حال و آینده خود باشیم پس چرا همدل و همدست در دفع اینهمه توطئه ها نکوشیم؟ اگر امریکا متشکل از چندین نژاد , لسان , رنگ و صد ها قوم و دهها مذهب و آنهم اکثریت مهاجر نه بومی میتواند دعوی حاکمیت بالای جهان را داشته باشند چرا ما توان حد اقل دعوی حاکمیت بالای خود را نداشته باشیم؟
و از روحانیون و عالمان عزیز خود میخواهم که از برای رب العلمین و به روی حبیب مقبولش رهبری این ملت را بدست گیرید. اگر رهبران سیاسی در یک موضوع شش جهت موضع اختیار میکنند مشکلی نیست زیرا هرکدام عقیده متفاوت در مورد برخورد با اوضاع را دارند ولی شما که تمام پیروی از یک خط میکنید و علم و مرجع حکم تان یکی است, چرا در یک مسئله فتوای متفاوت میدهید.
پيامها
8 آگوست 2009, 23:51, توسط آصف سرپلی
مشکل ما فقط و فقط دوری از خداوند عظیم و شان است و بسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس.....
9 آگوست 2009, 09:07, توسط مولوی حقيقت
مشکل فقط وفقط ابزارقرارگرفتن خداوپيامبرش توسط خداوندزوروزروتزويردرسراسرکشورودرتاريخ تاکنون واستخدام تجاردين يعنی روحانيون ، مشايخ ، حضرات ، پيران وسادات توسط رژيم است وعامل عمده موفقيت سوء استفاده ازدين وعواطف دينی عوام جهالت وبيسوادی درکشورماست وعامل بارزجهالت وبيسوادی درقدم اول فقراست وعامل دوم سياست هاوروشهای استبدادی حکام افغانستان بوده است وعامل ديگربحران درک وبرداشت ناقص وغلط ازدين است درک شينواری درافغانستان بادرک قرضاوی ازدين اززمين تا أسمان فرق داردعامل ديگرهم انجمادوتناقضات وکهنه شدن برخی ازنصوص دينی وقواعدواحکام دين است عامل ديگرعنعنات ورسم ورواجهای قبيله وی واجتماعی وخودخواهی های ماست عامل ديگرنقش ومداخله ونفوذخارجی هادرميان خوانين ومتنفذين ماست وعامل ديگرخيانت ونوکری حکام است عامل ديگرقومگرائی است که خداوندگارقدرت ميخواهندمشکلات ملی رابافورمولهای قومی حل کنندعامل ديگرش من وتوهستيم که باسکوت خودخيانت ميکنيم