صفحه نخست > دیدگاه > نام و ننگ

نام و ننگ

اکنون سوال اینست که آیا این جنایتکاران ضد بشریت پدیدهء امروزی و دیروزی و یا این قرن و یا یکی دو قرن پیش اند؟ ما اسناد ارائه نموده ایم که نه، این خشونت پیشگان، پدیدهء تازه و یا چند قرنه نیستند، بلکه حضور این اهریمن اندیشان را ما در تاریخ و ماقبل تاریخ ، کشور خود هچنان داشته ایم
سلیمان راوش
سه شنبه 8 سپتامبر 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قسمت نخست

طالبان کی ها اند؟

چنانکه عزیزان هموطن آگاه اند،در این روزها تجاوزو حملات تهاجمی و انتحاری (طالبان) بر علیه مردمان کشورما ابعاد گسترده تری پیدا نموده است و قتل و غارت وویرانگری آنها مایه تشویش حتی پشتیبانان آنها نیز شده است. اکنون سوال اینست که آیا این جنایتکاران ضد بشریت پدیدهء امروزی و دیروزی و یا این قرن و یا یکی دو قرن پیش اند؟ ما اسناد ارائه نموده ایم که نه، این خشونت پیشگان، پدیدهء تازه و یا چند قرنه نیستند، بلکه حضور این اهریمن اندیشان را ما در تاریخ و ماقبل تاریخ ، کشور خود هچنان داشته ایم.

آیا اینها، (طالبان)از تبار پشتونهای خراسان زمین هستند؟ متکی به اسناد، نه، اینها جزء از ملت غیور پشتون ها نیستند.

پس ، اینها کی ها هستند؟ متکی بر اسناد تاریخی گفته شده که اینها (اوغانیه) هستند.

آیا پشتون و افغان یکی نیست؟ ما روی این مسله بحث کرده ایم.

بدین لحاظ فصل چهارم از کتاب ( نام و ننگ) را که بدین پرسش ها پاسخ می دهد، ضروری پنداشتیم که جهت مطالعهء عزیزان هموطن تقدیم گردد . تا مورد بحث و فحص و نقد و بررسی علمی و پژوهشی همه جانبه تر قرار بگیرد. تا بهتر سرشت و سرنوشت این آدمکشان( طالبان) برای نسلهای امروز و فردایی کشور روشن گردد و سهوو صواب آشکارا.

بنا براین من این بخش از کتاب خویش را تقدیم به جوانان همه اقوام کشور خویش می نمایم. .

همچنان لازم میدانم که دو نکتهء دیگر را نیز به عرض برسانم.

یک: در فصول پیشین کتاب "نام و ننگ" در رابطه به تمام اقوام کشور ما و نامهای این سرزمین باستانی بحث گردیده است. از استعمار پارسیان از دورهء هخامنشیان تا به امروز نیز اسناد ارائه شده است و مواضع ترک و تازی رانیز به وضاحت میتوان دریافت و اما فصل چهارم مختص اوغانیه به مثابهء یک قوم در اسطوره و تاریخ بود که بنا بر ضرورت زمان اینک تقدیم می شود.

دوی دیگر از ناشر محترم تشکرباید نمایم که اجازت فرمودند که این فصل کتاب را به نشر برسانم .
خرد یار و مددگارِ همه.

نام و ننگ

تولد دوبارهء خراسان کهن در هزارهء نو

فصل چهارم

افغانستان:

افغانستان ،از لحاظ معنی، مکان گریه، زاری ، فغان ، ناله و فریاد است. زیرا افغان = فغان ، وفغان در لغتنامه ها، زاری، ناله فریاد و شیون معنی گردیده است، وستان چنانکه قبلاً گفته شد پسوندیست به معنی مکان و جای. در این صورت افغانستان یعنی :مکان فریاد و ناله و زاری و شیون. در یک کلمه ( ماتمکده). چنین یک مکان همانا جهنم میتواند باشد و بس.

اما اگر چنانکه در منابع متقدم کلمه اوغان آمده است توجه شود، باز هم در فقة اللغة عربی و دری و پشتو چنین کلمهء وجود ندارد که معنی مشخصی داشته باشدو یا دلالت بر قومی در اسطوره و یا تاریخ ملل و نحل این حوزه های زبانی نماید. اما یک مسله نباید فراموش شود که اوغان ، و اوغانستان = شاید افغانستان باید کلمه مربوط به مردم حوزه سند و پنجاب باشد. که زبان شناسان و محققین زبان این واژه را در لسان مردمان آن حوزه باید جستجونمایند، که شاید اوغان = افغان معنی خاص به غیر از فریاد و فغان (فارسی) داشته باشد.زیرا بسی کلمات مشابه در زبانهای مختلف جهان وجود دارد که به هیچوجه معنی یکسان ندارند. مثلاً( گو) در فارسی ، امر به گفتن معنی می دهد و عین گویش در انگلیسی ( go ) امر به رفتن است. باید دانست که هر صوتی حتی صوتی برگی که از درخت می افتد و بگوش شینده می شود همین صوت در یکی از زبانها جهان کلمه ایست دارای یک معنی خاص.همچنان بسیار اند کلمات و آوا هایی لفظی که در یکی از زبان های مردم جهان یک معنی و عین کلمه و گویش و آوا در زبان دیگری معنی دیگری دارد ، که بگونهء مثال از (گو) فارسی و عین آوا و گویش را در انگلیسی که به معنی رفتن است یاد کردیم.
بناً افغان یا اوغان باید کلمه ای باشد سندی ، پنجابی و یا بلوچی ، مکرانی و یا ملتانی و غیره که معنی خاصی در آن زبان ها داشته باشد . اینجا سوال باید خلق شود که چرا ما فقط از چند حدود مشخصی جغرافیایی نام بردیم ؟

اوغانستان = افغانستان، یکی از ایالات مکران در سند:
پاسخ این است که افغان= اوغان ( افغانستان= اوغانستان) مکران و یا یکی از ولایات مکران بوده است . سید محمد کاظم امام در توضیح بر کتاب روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات ، جلد دوم صفحه 111 مینویسد که : « افغانستان : نام یک ناحیهء کوهستانی است از استان مکران که از اقدم ازمنه در کتب تواریخ و جغرافیا به همین نام مذکور و موصوف و مشهور می باشد، و درین عصر آنجا را ( پشتونستان) می نامند و از توابع ایالت سند و از اجزاء پاکستان کنونی است. امااز نیم قرن پیش تا کنون نام ( افغانستان) مجازاً و بر خلاف صریح اسناد تاریخی بر بخشی از خراسان شرقی( ایران شرقی) که از شهر ها و نواحی : هرات؛ غزنین، بلخ، کابلستان، بدخشان، گردیز،ترمذ و غیره ترکیب و تشکیل یافته اطلاق گردیده است و به تبع همین استعمال مردم این ناحیه را نیز مجازاً ( افغانی) می گویند.»1

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سیف بن محمدبن یعقوب الهروی، تاریخنامهء هرات ، تصیح غلام رضا طباطبایی مجد، تهران انتشارات اساطیر،1383 ص 626 ـ 627 ،
سیف بن محمد بن یعقوب هروی در تاریخنامه هرات ، خود نیز این واقعیت رامینمایاند که افغانستان یکی از ایالات مکران می باشد. در تاریخنامه هرات تمام ولایاتی را که منکوخان شاه چنگیزیان به ملک شمس الدین کُرت وامی گذارد ، نام می برد که از جمله افغانستان هم می باشد. در تاریخنامهء هرات میخوانیم که :

« ... پادشاه منکوخان فرمان فرمود... ارادت ما آن است که در ممالک اقالیم سبعه بلادی که خرابی پذیرفته باشد آبادانی پذیرد تا بدین واسطه نام نیک ما به صفحات روزگار مُخلد ماند. این تمنا را خواستیم که از فکر به قول آید و قول مقارن فعل گردد. به هر شهری از ملکان معتبر رعیت پرور و از هر امیران باخبر نیکو سیر ملک و شحنه ای نامزد گردانیم. چون بکار عمارت شهری هرات، که معظم ترین بلاد خراسان است میلان دل و التفات خاطر بیشتر داریم، بنا براین مقدمات ملک شمس الدین کُرت را که از دودمان بزرگواریست و از خاندان نامداری و چون آبا و اجداد خود بر طریق مستقیم حسن روش می کند، به ملکی شهر هرات ، حمیت عن الا فات ، و توابع اوجون جام و باخزر و کوسویه و خره و فوشنج و آزاب و تولک و غور فیروز کوه و غرجستان و مرغاب و فاریاب ومرجق تا آب هامون و از اسفزار و فراه . وسجستان و تکینآباد و کابل وتیرا و بستستان و افغانستان تا شد سند و حد هند فرستادیم و زمام حل و عقد و قبض و بسط این ولایات مذکوره را در کف کفایت و ید اهتمام او نهادیم .»1

ـــــــــــــــــــــــــ

1ـ کتاب پیشین تاریخنامهء هرات ص 201 ـ 203

بنا بر این روایت تاریخی، معلوم می شود که افغانستان جدا از بُست، فراه، غور، سیستان ( حوزهء ) قندهار) کابل و هرات و غیره که سیف هروی نام می برد می باشد. افغانستان غیر ازین شهر ها مستقل یک کشور و یا شهری دیگری است.
در ذکر بیست و نهم این کتاب در باب رفتن ملک شمس الدین بسوی افغانستان آمده است که « چون شهور سنهء ثمان و اربعین و ستمائه
648در آمدملک تاج الدین قایم مقام خود در هرات نصب کرد.
و روز دیگر به طالع سعد و اختر فرخنده از شهر بیرون آمد... بعد از اسفزار هفصد مرد سپاهی بیرون کرد و به طرف فراه رفت. نه روز ملک اسلام در فراه بماند. روز دهم متوجه ولایت غور شد ... و چون از جوانب و اطراف غور مرد سپاهی جمع شد ، بطرف تکناباد حرکت فرمود. ملک تکناباد و حکام آن بلاد با نعمت بی حد و پیشکش بی عد از از مراکب گوهری و غلامان هندی به خدمت او آمدند. »1

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ کتاب پیشین ، تاریخنامه هرات ، ص 222 ـ 24

تکناباد را در حاشیه تاریخنامه هرات شهری میان بُست و قندهار مینوسد اما اصطخری در مسالک ممالک این شهر را تکین آباد نامیده می نویسد:« از بست تا رباط فیروز قند یک منزل ، و تا رباط مغون یک منزل، و تا رباط کبیر یک منزل، و از آنجا تا شهر رخج یک منزل ، و تا تکین آباد یک منزل ، و از آنجا به خرسانه یک منزل... »1

ـــــــــــــــــــــــ

1 ـ کتاب پیشین، اصطخری، مسالک و ممالک ،ص 199

تا اینجا یعنی تا غور تکین آباد که شهری میان بُست و قندهار می باشد ملک شمس الدین وارد افغانستان نشده است، یعنی که غور و قندهار و بست جز کشوری که در سند، افغانستان نامیده می شده، نیست . اکنون مسیر حرکت ملک شمس الدین را در تاریخنامه هرات تعقیب مینمایم
« ... ملک شمس الدین بیست روز درتکنا باد توقف کرد... چون شهور سنهء خمسین و ستمائه = 650 در آمد در این سال ملک اسلام شمس الحق و الدین کُرت، طاب ثراه،به اتفاق هلقتونویین ، جاهو و جمال الدین حسن علمدار و سپهدار اسد و جمال الدین حسن فیروز را بیست تن از کُماة و شجعان غور به افغانستان نامزد گردانیدو سواد یرلیغ پادشاه منکوخان و آلتمغای امیر ارغون آقا بفرستاد و مثال عالی نوشت بدین نسق که ( ملوک عظام فخرالدوله والدین ملک شاهنشاه و ملک میرانشاه و ملک بهرام شاه تاج الدین هرموزتری و حسام الدین جاول و پهلوان جلم و سندان و احمد توری و مهتر کیورا و سیورا و رانا کنجر و نواب و عمال و زعما و متوطان و اهالی افغانستان بدانند که از ابتداء ظهور سلطنت سلاطین ، انار الله برهانهم و ثقل بالخیرات میزانهم، تا انتهای دولت ایشان آن دیار را جدان مرحوم و پدران مغفور ما داشته اند و به حق ارث چندگاه حکومت آن دیار به ما مفوض بود. به واسطهء منازعتی که میان ما و امرا حادث شدبه خدمت پادشاه قاآن رفتیم. تربیت عظیم یافته و سیور غامیشی بی حد دیده به ملکی خطهء محروسه هرات ، کیفت عن العاهات ، و حدود سند و هند مراجعت نمودیم... چون جاهو و جمال الدین علمدار به افغانستان در آمدند، به هر موضع که رسیدند حاکم آن مقام به سلام ایشان آمدند و در رضاجویی ایشان اجتهاد تمام به جای آوردند .

چون به مستنگ رسیدند ملک شاهنشاه و بهرام شاه که هردو سید و کُرد بودند و شاهنشاه پدر بود و بهرام شاه پسر ، ملک میرانشاه داماد شاهنشاه و تمامت ملک افغانستان در تحت تصرف ایشان بود – نواب و حجاب و سپاه سالاران خود را به استقبال جاهو فرستادند و او را به تعظیم و توفیر هرچه تمام تر به شهر در آوردند.» 1

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ کتاب پیشین ، تاریخنامه هرات ،ص 229 ـ 231

مستنگ پایتخت اوغانستان :
از متن جغرافیای تاریخنامه هرات چنین استباط می شود که مستنگ مرکز کشوری بنام افغانستان است که شامل هیچیک از سرزمین های کشور ما که امروزبنام آن ( افغانستان) یاد می گردد، نمی شود . شهر مستنگ شامل شهر ها و دهات بسیاری بوده است چنانکه در حاشیه کتاب تاریخنامه هرات هم ذکر شده است که:« شهر مستنگ یا مستنج را اصطخری و مقدسی هر دو در اثر خود اسم برده اند و مقدسی در باره آن گوید دوهزار و دویست دهکده دارد» 1

ـــــــــــــــــــــــــــــ

همانجا ، ص 230

اما اصطخری در مسالک و ممالک شهر مستنگ یا مرکز افغانستان را جز ازایالات هند و سند شمرده و در حوزه ملتان و مکران آن را واقع می داند . در مسالک و ممالک در صفحات 146 تا 115 ذکر شهر های هند و سند به عمل امده است که از جمله کرمان و ملتان به مثابه ایالات بزرگ و شهر های مانند قصدار ، قندابیل و غیره در جنب ایشان می باشد و در صفحه 153 در ذکر بلاد سند و توابع آن از مستنج ( مستنگ) یاد کرده می نویسد : « ... و چون از منصوره سوی دهه به سدوسان باید شدن بر کرانهء مهران، و از قندابیل تا مستنج در این ناحیت نیز چهار مرحله بود و از قصدار تا قندابیل پنج فرسنگ و از قندابیل تا ملتان ده مرحله بیابان... » 1

ــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مسالک و ممالک ،اصطخری ، ص 153

وقتی تاریخ خراسان ( افغانستان امروزی) را بررسی می نمایم ملوکی که بنامهای شاهنشاه که پسرش بهرام شاه باشد و ملک میرانشاه که داماد شاهنشاه باشد و در سرزمین خراسان ( افغانستان امروزی) ، پادشاهی یا حکومت کرده باشند وجودندارد. طایفه افغان و کشوری بنام افغانستان در تاریخ و جغرافیای کشور ما موجود نیست و مردم ما که امروز بر خلاف صریح اسناد تاریخی افغان نامیده می شود، هیچگونه تعلقی به افغانستان دیروزی و مردم آن سرزمین که اوغان = افغانها بوده اند، ندارند. اوغانها = افغانها یک طایفهء از مردم مکران و ملتان در یک ناحیه کوهستانی بنام افغانستان بوده است و زیاد تر هم در شهر های دیگر از جمله شهر مستنگ که این شهر را سیف هروی در تاریخنامه هرات افغانستان نامیده، بودو باش داشته اند. گرچه در کتاب روضته الصفا تالیف محمد بن خاوند شاه بلخی این طایفه نه به اسم افغان بلکه ( اوغان) در کرمان یاد گردیده ، که ما بعداً روی آن مکث خواهیم نمود . اما بنا به روایت سیف هروی این طایفه بیشتر در مستنگ و در خدمت شاهان و یا ملک مکران و ملتان و حوزه پنچاب بودو باش داشته اند.

بنا به روایت سه منبع اقدم ، شاهنامهء فردوسی، تاریخنامهء هرات تالیف سیف هروی و روضته الصفا خاوند شاه بلخی این طایفه ،مردمان شبرو و دزد و خونی و فتنه انگیز بوده اند. که البته این قلم چنین اوصاف را با وجود واقعیت آن در مورد یک طایفه بصورت کل موجه نمی داند. اما کردار و پندار طالبان که آنها از آن سویی سرحد و به گمان اغلب همان باز ماندگان اوغانهای ولایت افغانستان ایالت سند اند، نشان می دهد که باید شبرو دزد و خونی و فتنه انگیز بوده باشند. گرچه برخی ها طالبان را پشتون می دانند ولی باید گفت که قوم دلیر پشتون هیچگونه رابط ا ی با افغان = اوغانها ندارند به ویژه اقوام شریف ساکن در بست قندهار ارزگان ، زابل والخ .
بهر حال واقعیت این است که افغا ن= اوغانها مردمان حوزه پلوچستان بوده و افغانستان یکی از ایالات سند و بنجاب که مرکزش همان مستنگ می باشد. که به گفته مقدسی دوهزار و دویست دهکده داشته است.

این واقعیت را در تاریخنامه هرات به وضاحت میتوان تشخیص داد. در تاریخنامه هرات خواندیم که جاهو و جمال الدین حسن علمدار به افغانستان در آمدند و تمامت ممالک افغانستان در تحت تصرف شاهنشاه پدر، بهرام شاه پسر و میرانشاه داماد شاهنشاه بود. وقتی جاهو داخل افغانستان (= مستنگ) می شود : « نواب و حجاب و سپاه سالاران خود را به استقبال جاهو فرستادند و او را به تعظیم و تو قیر هر چه تمام تربه شهر در آوردند.

روز دیگر ملک شاهنشاه با تمامت ارکان دولت خود به دیدن جاهو آمد و جمالدین حسن علمدار را از زحمت راه بپرسید . جاهو سواد یرلیغ را پادشاه منکوخان و احکام امرای خراسان و مثال ملک شمس الدین به شاهنشاه و بهرام شاه و میران شاه نمود . ملک شاهنشاه بفرمود تا جهت تعظیم و حرمت داشتِ یرلیغ پادشاه و مثال ملک اسلام ، هزار دینار بر سر خوانندگان یرلیغ نثار کردند و نوبت شادمانی بزدند ، و جاهو را گفت که " سه روز را جواب شما بگویم " بعد از سه روز شاهنشاه مجمعی ساخت و بر سر جمع گفت که " ای امیر معظم بدان که پیش از این تاریخ ملک وفا چند سال در این ولایت حاکم بود و بعد از وی ملک فخرالدین کجوران. امروز ملک اسلام شمس الحق والدین در این دیار به حکم کفار آمده و ما تا این غایت مال به چنگیز خانیان نداده ایم. اکنون از دینداری و شرع مطهر نبوی نباشد که کفار را منقاد گردیم و به خدمت کاری و رعیتی ایشان در آیم. به حمد اللله تعالی که ملک شمس الدین ملک مسلمان و دین ورز است و به انواع نیکو نامی و بزرگی معروف است اقالیم سبعه و به اصناف داد وسداد و رشاد منعوت ، و بانی خیرات و مبرات ، و حامی حوزه و بیضه عقل و نقل، مالک مملکت دولت بذل و فضل ، و راعی رعایا و برایا، و باذل عطایا و هدایا، و قاهر و قاسر مخالفان و کنازعان . بدان قدر مال که می فرماید سال به سال به عمال آن تسلیم کنیم ، و الا که لشکر بدین جانب آرد جز زیان و نقصان فایدهء دیگر نیابد؛ چه ، مردمان افغان سخت بی باک و شبرو و دزد و خونی و فتنه انگیز و اعیار پیشه اند ، خاصه این گردان که ملازم من اند، که هریک به مردی و مبارزه صد چون رستم دستان و سام نریمان را به جام صمصام گرز گاوسار، مست و بست گردانند. » 1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ کتاب پیشین ، تاریخنامه هرات ،ص230 ـ 231 ـ 232

چنانکه سیف هروی در تاریخنامه هرات می نویسد ، ملک شمس الدین از گفتار سران افغانستان به خشم آمده و و به پایتخت افغانستان (مستنگ) حمله می کند. در تاریخنامه هرات میخوانیم که :
« چون شهورسنهء اثنی و خمسین و ستمائه =652 در آمد، در اوایل محرم این سال مذکور ملک شمس الدین شهر مستنگ را محاصره کرد و پیش ازرسیدن ملک شمس الدین به مستنگ ، ملک شاهنشاه و بهرام شاه و میرانشاه با پنج هزار مردجنگی پناه به قلعهء خاسک برده بودند. و این قلعه بس استوار و منیع بود و دراوذخیرهء بی حد و اندازه.
ملک شمس الدین چون به مستنگ رسید اکابر و اعیان مستنگ پیش آمدند و شرایط خدمت به جای آوردند و بر ملک آفرین خواندند و گفتند( ملک جهاندار ملک بخش؛ قلعه گشای عدو بند، فیروز روز کامیاب کامران را تا نفخ صور در غرور و سرور دوام سلطنت و نظام حشمت باد و جهان و جهانیان حامد و مادح ، و زمین و زمان رهی و رهین. بعد از ادای ادعیه ، عرض داشتند که ( ما بندگان دوستدار و خدمتکار خداوندیم ) ملک شمس الدین ایشان را بنواخت و مستنگ را به ملک تاج الدین کُرد داد. »1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ کتاب پیشین ، تاریخنامه هرات ، ص235

پس از آنکه مستنگ را به ملک تاج الدین می سپارد ، خود روانه
قلعهء خاسک که در آنجا شاهنشاه و میرانشاه و بهرام شاه حاکمان اوغانستان پناه برده بودند و یکی از قلعه های مستحکم و در فاصله چند فرسنگی مرکز افغانستان یعنی مستنگ قرار داشت حمله می برد. شرحی به محاصره کشیدن این قلعه و چگونگی حمله و دفاع را پس از آنکه سیف هروی در تاریخنامه ذکر می نماید مینویسد: « ... ملک شمس الدین بفرمود تا از اول بامداد کوس حربی فرو کوفتند و نای رزمی در دمیدند و سپاه چون ابر سیاه از جوانب قلعه حمله آوردند... شاهنشاه و بهرام شاه و رؤوس سپاه و تمامت ساکنان قلعه بعد از آن که روز نصفی بگذشت و از طرفین مرد بی حساب به قتل رسید، به یکبار فریاد [ الامان الامان] بر آوردند و دست از حرب باز داشتند و پای مقارمت بس کشیدندو سر بر خط انقیاد نهادند. لشکر ملک شمس الدین به یک حمله خود را نزدیک دروازهءقلعه انداختند و آتش در در زدند و در قلعه در آمدند و قُرب چهارصد مرد نامدار مبارز را بکشتند. و دیگر ، ملک الاسلام شمس الحق والدین، طاب ثراه، شهنشاه و بهرام شاه را با نود تن از اقارب و نواب ایشان به قتل رساندند و سر های ایشان را از بدن جدا کرد و به اطراف و اکناف افغانستان فرستاد و تمامت اموال و اجناس و مواشی ایشان را بر سپاه منصور قسمت کرد و باقی اساری را به ملک تاج الدین بخشید.»1

ـــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ کتاب پیشین، تاریخنامهء هرات ، ص 236 ـ 237

بهر حال دوران ملوک کُرت در خراسان روزگار قابل تایید در تاریخ

ادبیات کشور ما نمی باشد ، زیرا این خاندان برای منفعت خاندانی و طبقاتی خویش ستم و ظلم را از دو منبع بسیار وحشی سرمشق خویش گردانیده بودند که یکی ازاین منابع همان دین اسلام و شیوه کشتار های اسلامی و دومی منبع آنها همانا قتل و ویرانی و غارتگریهایی چنگیزی بوده است گرچه که اساس کارهای وحشیانهء اولادهای چنگیزیان
( بعدی) و کرت را اسلام تشیکل میداده است. بهر حال این نکته راباید گفت که تجاوزات و قتل ها و غارتگریهای آل کُرت رابه هیچوجه نمی توان محکوم نکرد، مانندهمه یی تجاوزات و غارتگریهای که اعراب و چنگزیان بیگانه در خاک مانموده اند . ما در اینجا فقط قصد آن داریم که بگویم که بر اساس گزارشات مورخ نامدار کشور ما ، سیف هروی ، افغانستان= اوغانستان کجا؟ وافغان= اوغان کی ها بوده اند.

البیرونی هم مستنگ را که مرکز افغانستان به شمار میرود شامل حوزهء سند می شمارد . شادروان عبدالحی حبیبی به نقل از بیرونی می نویسد:

« والبیرونی هم در قانون مسعودی سیوای و مستنگ را که اکنون در بلوچستان داخل اند ،وسیوان که در سند کنونی است از بلاد والشستان می نویسد.»1


1 – عبدالحی حبیبی، پنجاه مقاله ، نشر مطبعهء تعلیم و تربیه

کابل، سال 1361 ص 210

طبق آنچه که شادروان حبیبی از قول مقدسی، وحدود العالم و
البیرونی در قانون والصیدله و یعقوبی می نویسد« ... والشسان در بلو چیستان سند موجوده واقع بود»1


1- همانجا .

در زین الاخبار گردیزی هم از مستنگ نام برده شده است و آن هنگامی است که سلطان محمود غزنوی برای چپاول و غارت اموال مردم خدا پرست و پرهیزگار هند، بسوی آن دیارکمرخویش برای قتل و کشتار بست و فرمان حرکت داد. در زین الاخبار گردیزی می خوانیم که:
« ... و چنین خبر آوردند مر امیر محمود را که تا نیسر * جای بزرگست بسیار اندرون؟ و این تانیسر به نزدیک هندوان همچناست که مکه به نزدیک مسلمانان. و سخت بزرگ دارند هندوان آن بقعت را. و اندران شهر بتخانهء سخت کهن است. و اندران بتخانه بتی است که آن را جکر سوم گویند. و چون امیر محمود رحمة الله این خبر را بشنید، رغبتش اوفتاد که بشود، و آن ولایت را بگیرد، و آن بتخانه را ویران کند. و مزدی جزیل خویش را به حاصل آورد. و اندرسنه اثنین و اربع مائه، از غزنین برفت و قصد تانسیر کرد. و چون تروچنپال شاه هندوستان خبر یافت تافته گشت، و رسول فرستاد سوی امیر محمود، که اگراین عزم را بیفگنی و سوی تانیسر نشوی، پنجاه فیل خیاره بدهم.
امیر محمود رحمة الله بدان سخن التفات نکرد و برفت. به دیره رام رسید، مردمان رام بر راه آمدند، اندر انبوهی بیشه و اندر کمینگاهها بنشستند، و بسیار مسلمانان را تباه کردند. و چون به تانیسر رسید، شهر خالی کرده بودند. آنچه یافتند غارت کردند، و بتان ( 226) بسیار شکستند، و آن بت جکرسوم را به غزنین آوردند. و بر درگاه بنهادند، و خلق بسیار گرد آمدبه نظارهء آن.
و اندر سنه ثلث و اربع مائه غرجستان را بکشاد، و شارشاه غرجستان** را بیاورد و بند کرد و به شهر مستنگ فرستاد...» 1


*- در قانون مسعودی 563 و کتاب الهند 429 تانیشر شهر مقدس

هندوانست. ولی اکنون آنرا تهانیسر گویند، که بروی نقشه درجنوب شرقی سرهند واقعست[تاریخ هند بانگلیسی از ازایشواری پرشاد، طبع آله آباد 1933ع]

** - در حاشیهء ص 393 زین الاخبار شادروان عبدالحی حبیبی در باره غرجستان می نویسد که: سرزمین بین بامیان و هرات را در شمال مجرای هریرود غرستان یا غرجستان یا غرشستان می گفتند که پایتخت آن بشین بود. و اما روان شاد داکتر عبدالاحمد جاوید به وضاحت غرجستان را ( هزارجات) می نامد. رجوع شود به کتاب اوستا تالیف عبدالاحمد جاوید، ص 24- 25 .

1 – ابو سعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی، تاریخ گردیزی،
زین الاخبار،تحشیه و تعلیق عبدالحی حبیبی، تهران نشر دنیای کتاب، ص391 – 393.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • jenabe rawesh

    een ke taleban ki ast wa az koja ast wa resha ash dar koja boda , chi darde ra dawa mekonad, moheem een ast ke charaye een kar chi ast, ???? wa yak sawal eenke khodat roza megeri? mosalman hasti? padarat mosalman boda ? gahe masjed rafti wa az ee qabeel gap ha , sarat hamesha gereftare een hama mashghala bad ok

  • جناب سلیمان راوش:

    شما هم آدم جالبی استید، ما را دنبال نخود سیاه روان مینمایید. درین جا با گذشته تاریخی پدیده شوم به نام طالب با شما موافق نیستم و با نام اوغانستان به دلیل شرایط تاریخی دوسده اخیرش با شما موافقم که بدون شک این جا؛ سرزمین ناله وفغان ظلمت است، دربحث زیر برف بام خود را بالای بام دیگران هم نمی اندازم.

    درمورد طالبان باید بگویم که اینها یک گروه ظالم وتمامیت خواه قوم پشتون بوده و درواقع یک واکنش دربرابر خود خواهی گروه دیگربه نام شورای نظار به وجود آمدند، من درجریان جنگ های تنظیمی مجاهدین در کابل حضور داشتم درآن وقت قدرت سنتی پشتونها به دست قهرمان جنگ احمد شاه مسعود افتاده بود و واین وضعیت برای گلبدین حکمتیار وسایر پشتون ها غیرقابل قبول بود.

    تعدادی از پشتونهای فاشیست وقبیله گرا برای ازصحنه دورنمودن احمدشاه مسعود از کابل تن به قمار بزرگ به نام طالبان زدند، درین راستا با پاکستانی ها، عرب ها معامله نمودند، ازجانبی هم کشورهای متذکره اوغوستان را جای خوب برای اعمال شوم میشمردند.

    درهمان روز های نخست گروه طالبان متشکل ازجوانان پشتون بود، وهدف شان اداره اوغوستان توسط پشتونها بود، ولی ازینکه این کشورمیدان خوب رقابت و بازی برای همسایه گانش است، ظاهرآ پشتونها ی فاشیست را با چالش مواجه ساخت و درنتیجه ظلم وآدم کشی زمامداران امارت اسلامی طالبان روی مظالم زمامداران دولت اسلامی شورای نظار شست.

    حتی فعلا درمناطق پشتون نیشین ازطالبان حمایت صورت میگیرد، حتی تعدادی ازسیاسیون حملات آنها را دلیل بیکاری موجود درکشور قلمداد مینمایند، و تعدادی آنها راعسکر خود میخواند. دریک کلام طالبان دراکثر مناطق روستایی پشتون نیشین مورد حمایت قرار میگیرد. های

    خوب فعلا؛ افسار گروه طالبان به دست خودشانر قرار ندارد، و باداران شان میخواهند که طالبان مواد سوخت بخاری سیاست کشورهای خود شان باشند. شما یک بار به چهره ولهجه ومحل بودوباش طالبان نظر اندازی نمایید همه شان پشتون استند. فرض براینکه یک فیصد طالب خارجی درمیان شان وجود داشته باشد بازهم محل فعالیت وآدم کشی شان مناطق پشتون است.

    شاد باشید.

  • آقای راوش سلام !

    ترا خدا از این کاپی کردن های متون دیگران که در حال وهوای دیگری و با اغراض خاص دیگری مینویسند بگذار ! شما بجای اینکه حتی به همین آرزوی شهرت کاذب هم برسی که هیچ گاه نخواهید رسید شیوه دیگرو مناسبتری برای اشباع غریزهء شهرت طلبی تان اختیار کن . آخیر مرد حسابی ! چرا برای کوبیدن مذهب و آنهم درافغانستان که یک جامعه سخت مذهبی است متون نویسنده های ایرانی چون شجاع الدین شفأ ، مسعود انصاری وغیره را که اساسأ با اعراب مخالفت تاریخی و قدیمی دارند کاپی میکنید ؟ آنچه را که بنام خود منتشر می کنید چتل نویس های چندین سال قبل نویسنده گان ایرانی است .
    گرنه آن مثل معروف در حق شما هم صدق خواهد کرد که برای نام کشیدن در مسجد .....می کنند
    باعرض حرمت
    کامران

    کامران

  • آقای راوش درود بر شما و تمام کابل پرسیان ارجمند ! فکر میکنم (نام و ننگ) نوشتۀ دانشمند بزرگوار جناب آقای نبی عظیمی است که تا حال شرف مطالعۀ آنرا نیافته ام . امید وارم روزی توفیق خواندن این اثر بزرگ برایم میسر شود .

    اما در قسمت اوغان = افغان و اوغانستان = افغانستان ، هر قدر پژوهش نمایم ، کتابخانه ها را بگردیم و کتاب ها را زیر و رو نمایم حاصلی جز پشیمانی نخواهیم داشت . زیرا ماهیت اصلی و نام اصلی این قوم را هرکه گذاشته الحق که بجا و مناسب گذاشته است . با پیشکش نمودن حقیقت ها نمی توانیم هیزم را عود جلوه بدهیم . آنچی در سرشت است مولود فرهنگ است و فرهنگ ماتمکده را نمیتوان به آنطرف و اینطرف کوه تقسیم نمود . یک مثل عامیانه داریم که : آنچی در دیگ است در کاسه میبراید . در طول تاریخ و گذشت روزگاران ما شاهد بوده ایم که ماتمی ها چی ماتمی را در این ماتمگاه نیاورده اند و تا هنوز درین ماتمگاه ، ماتم میآفریند .

    نمیدانم چرا آقای نویسنده تنها نام و نشان و محل بود و باش این افاغنه را تحقیق نموده اند و در مورد فرهنگ و زبان و عنعنات پسندیده ؟ این قوم غیور خاموشی اختیار نموده اند . اطمینان دارم محقق و تاریخ نویس بزرگوار ما جناب هروی این ماتمی را به کمال حسن در تاریخ خویش معرفی نموده اند ، یا اینکه جناب راوی روی بعضی ملحوظاتی از ان چشم پوشیده اند ؟ و یا اینکه این افاغنه ها نه فرهنگی داشته اند و نه زبانی جز رهزنی و قتل و کشتار ! برادران پشتون ما که شکر الحمدالله پته خزانۀ را دارند ، آیا این افاغنه ها در طول زمانه ها نویسنده و دانشمندی را بطن خود نه پرورانیده اند تا کتابی را از فرهنگ ، زبان ، سروری و شاهنشاهی این قوم به نگارش بیاورد و یا لاحقل تکاپو نماید ؟

    آقای نویسنده نام و ننگ بدانند و آگاه باشند که همان افاغنه ملتانی و سندی مانند مور و ملخ در سرزمین آفتاب گستر ریخته اند تا سرشت سیاه خود را در سرنوشت سپید ما قلم زنند و داد بر بیداد ترجیع دهند . این از دین حقیر و از مذهب فقیر کاملأ با نویسنده نام وننگ همنوا هستم که برادران پشتون ما گناهی ندارند و این افاغنه بی فرهنگ ملتانی و سندی هستند که خود را پشتون جا زده و ماتم میآفرینند !

    آقای نویسنده نام وننگ ! میدانید با این تحقیق خود شما خط بطلانی به همه عرق ریزی های علامه ها ، اکادیمیسن ها و پوهاند های برادران پشتون ما کشیده اید . زیرا ایشان در مدت کمتر از صد سال جوشش و کوشش اپگان ها را افغانها ساختند و سرزمین دادایی و بابایی شان را افغانستان ! ما که اهل تحقیق و پژوهش نیستیم حالا به کی و به چی باور کنیم ؟ به افاغنه دزد و رهزن ملتانی و سندی و یا اپگانهای پته خزانه افغانستانی ؟ تا حال که ما افاغنه را زادۀ کوههای سلیمان میدانستیم ، اینها که یکباره ملتانی و سندی از آب در آمدند ! خدا میداند که این قوم دم دار و بی شاخ و ماتم آفرین دیگر از کدام گوشۀ دنیا سرمیکشند . ما که به گفتۀ سرپلی صاحب در شناخت این قوم شادی باز صفن صفا پاگل شدیم !!!

    • جناب راوش ! سلام . راجع به جزئيات مرگ مرحوم بيرنگ ، چرا سکوت کرده ايد ؟ اين معما ، شايعاتی را بر انگيخته است که گويا موصوف به قتل رسيده است ، درست است يانه ؟ بهروز

    • پوزش میخواهم آقای راوش که نوشته ام نام وننگ اثر نویسنده توانای ما آقای نبی عظیمی است . امید دارم این اثر شما را روزی بخوانم !!

    • نوشته افشاگرانه آقای تاجک ؛ يک اخطار بزرگ است ، عدی ای از جوانان جويای نام ، متاسفانه مقالات ، نوشته و حتا مصاحبه های قلمزنان معروف معاصر را ( چه ايرانی چه افغان) سرقت ميکنند و درپس و پيش مطلب ، چند عبارتی نيز از خود می افزاييند و فکر ميکنند ، کسی متوجه اين « انتحار فرهنگی» آنان نميشود !برخی ها حتا اسم و لقب شاعران نخبه کلاسيک را ميد زد ند و خود را رسوای خاص و عام ميکنند ، مثلا تازه جوانی که به پندار خودش « شعرنو» ميگويد ، تخلص « حافظ » را برگزيده ! ديگری که شعر کلاسيک ميگويد از شدت نابلدی و بيشعوری ، تخلص « شاملو » را اختيار کرده است ! چند نفر تازه کار تخلص ناظمی و پژمان و فروغ و رهی و.... را بر خويشتن ، چسپانده اند که يا از شدت لودهگی است يا منتهای تنبلی و عدم تحقيق و تفحص! آقای غرجی يا فرق اقتباس و تحقيق را نمی داند و يا کوچه انترنت را محلی برای سنگ انداختن و مخفی شدن ، انگاشته است

    • اين کامنت متاسفانه اشتباها اينجا آمده است ، مربوط است به مطلب آقای کاوه غرجی زيرنام « شاهنامه و ايلياد ! . من موفق نشدم جهت انتقال آن به جايگاه اصلی . رادمنش

    • رادمنش !

      یادتان باشد که کشور ما یکی از قدیم ترین کشور های دنیا است و تمدن امروز تقریباء مدیون طبیب ها و نویسنده گان و شاعران و محققان ما از زمانه های دراز تا حالا میباشد اگر از ابو علی سینا حساب کنید تا اسحاق شهریار ما خدمت به جوامع بشری زیاد کرده ایم . داریم دزد های سیاسی مانند خلیل زاد و امثال هم که باعث افتخار ما نیستند ولی در مجموع ما سرمایه هنگفتی از علم و دانش داشتیم تا مورد سرقت های زیادی قرار گرفته است . مثال کوچک ان : اتحادیه فیلم سازان هندوستان از سالهای قبل تا حالا از اهنگ ها و شعر شعرای کشور ما بدون ان که نویسنده گان ان و سراینده ان خبر باشند استفاده نموده اند و هنوز هم در خفا دست از این بدعت بر نداشته اند , و تا جاییکه خرم وزیر اطلاعات و کلتور کشور به خود پروری مصروف است درین باره اقدامی نشده است . در کشور ایران همسایه در بدیوار ما قبل از انقلاب خمینی چندین اهنگ های افغانی مورد استفاده اواز خوان های ایرانی قرار گرفته است و از جمله میتوان " ملاه محمد جان " و " بیا که بریم به مزار " " من امده ام که عشق فریاد کنم " را که توسط گوگش , اول در رادیو تلویزیونی ملی ایران و بعداء بروی صحنه در میدان ونک و کاباره ونک ( یادش بخیر ) خوانده میشد , نام برد . یعداء " مرجان " هم کوشش نمود ... خلاصه درین اواخر حتی " میل گبسون " که یکی از با تجربه ترین و قانون دان ترین هنر پیشه و فیلم ساز امریکا است . اهنگ از زاخیل را دزدیده به فیلم ( پیشن اف کریست ) در دقیقه چهل و هفتم ان جای داده است . در اخر من باید اضافه نمایم که من نه تنها شما را میبخشم بلکه گوگوش و میل گیبسون را نیز میبخشم و از همه دنیا دعوت میکنیم که بیاید و مهمان فرهنگ ما باشید .

      http://www.youtube.com/watch?v...

      http://www.youtube.com/watch?v...

    • جناب هزار بز . تشکر ازشما که اغلب کامنت های آموزنده ميگذاريد ! اين بار شايد نظر تان شتابزده بوده است . برادر ! وقتی يک نويسنده تازه کار تخلص خود را سعدی و مولوی و حافظ و خاقانی و .. بگذارد ؛ منتهای ورشکسته گی فرهنگی و انحطاط ذوق و ذهن است ، مگر تخلص بخاطر انحصار و تمايز و تفريق نيست ؟ در ثانی ، جوانی با عکس و دنک و فنگ ، به اسم غرجی ، مقاله دکتر اسلامی ندوشن را که در مجله ( هنر و مردم) منتشره ايران ؛ منعکس ااست به نام خود چاپ کرده است ! مگر شما وقاحت و بی آزرمی را نيز جزو فرهنگ افغانی حساب ميکنيد ؟ گوکوش و ترانه ملا محمد کجا و اصل قضيه مطروحه ما کجا! با اخلاص

  • راوش !

    بسیار تشکر از معلومات . در اصل ما باید فاصله از کسانی که دشمنان مردم ما هستند داشته باشیم و خطی که شما اگاهانه بین مردم افغانستان و دشمنان مردم افغانستان کشیده اید , از یک نگاه تاریخی است و از نگاهی ضرورت روز است . تبادله افکار و دانش و تجربیات و مسایلی تاریخی بین مردم ما و ایرانیان و همسایه های شمالی و جنوبی ما یک موضوع انکار ناپذیز تاریخی است . فرهنگ و کلتور و رسم و روج های این سه چهار کشور تقریباء مشابه هم است , به همین منظور افهام و تفهیم بین مردم ما و همسایگان ما به اسانی صورت میگیرد . در صده اخیری که اکثر مسایل سیاسی مشابه در کشور های همسایه اتفاق افتاده بود و در نتیجه در رد و بدل شدن افکار و دانش سیاسی همسایه های ما به هم دیگر کمک نموده اند و یا نظر به وجوههات مشابه که قضایای سیاسی در کشور های همسایه اتفاق افتاده , مردم و همسایگان را به هم نزدیک ساخته و در اینده امکان نزدیکی زیاد تری موجود است , حتی چندی قبل پلان اتحادیه کشور های جنوب شرق اسیا پیشنهاد شده بود . در دههء که گذشت اتفاقات سیاسی ایران و افغانستان بعد از سال های 1360 افغانستان و ایران را بهم نزدیک تر ساخته است , مانند همکاری مستقیم احزاب سیاسی ایران با احزاب سیاسی افغانستان در سطح بین المللی , حتی اکثر کتابهای و مجلات سیاسی مانند دنیای و یا ترجمه شده های از مسایل سیاسی خارجی از ایران مخفیانه و یا مستقیم به افغانستان وارد میشد . بهر حال رابطه مردم با مردم سطح تفکرات همانند را به وجد میاورد . مثلا دولت پاکستان دشمن شماره یک دولت هندوستان است و هردو قسم خورده اند که اگر جنگ شروع شود در اولین دقایق یکی دیگر خود را از زمین حذف خواهد نمود , ولی مردم دهلی و کراچی و یا امرتسر و لاهور و یا پتان های پشاور و خان های لکنهو اصلاء از هم جدا شدنی نیستند . در عین زمان ایرانی و افغانی هر قدر کوشش کنند بر دور بودن و جدا بودن از همدیگر ولی ناممکن است که همدیگر را فراموش کنند . بهر حال مطلب این است که دانش و یا نقل قول و یا تجربیات انسان ها سرحدات و یا مرز ندارد و از زمان های بسیار قدیم تا حال سینه به سینه امده تا اول بروی کاغذی که از ارد برنج درست میکردند تاریخ را نوشتند و بعدا از پاپیروس استفاده مینمودند و تا اینکه حالا جناب راوش برای شما از گذشته شما معلوماتی اریه داده است . باید متوجه باشید که یکی از خوبی های جنگ این است که انسانها را به هم نزدیک میسازد و در عین زمان به تازه گی ها فرهنک های مانند چند کلتوری به وجود امده است که همه با هم افکار خود را تقسیم میکنند و به پیش میروند .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس