سیف الله عطا ذیبح الله پیشوای بلخ و بلخیان آزاده نامگذاری شده!
باز سازی و دگر سازی شهر مزارشریف افتخاری نیست که حضور حضرت سیف الله عطا ذبیح الله بدان سهم داشته باشند . افتخار باز سازی جاده ها به جاپانی ها و زینت چار راهی ها به سرمایه داران رادمنش و ساختمانهای چند منزله به مردم شهر مزار میرسد نه به پیشوا و قایم مقام !
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دیروز گلگشتی داشتم در باغ و راغ ورقپاره های تارنما تا باشد نگاشتۀ دریابم از پندار و کردارو گفتار سپه داران اندیشه و خرد که با خواندنش جلایی بخشم روان جستجوگر را . در سیماپردۀ خاوران گزین و باختر دوستان آزاده به نبشتۀ برخوردم که در نخست باور نکردم در چنین باغی به نیایش زاغی چنین خاری رویده باشد . آزین بخش سر نامۀ این نگاشته نویسنده توانا و شهنامه نویس بی همتا آقای آذر بدخشانی رنجۀ نی برده و به جغد شبگرد و شب نشین وشب خیال چنان تهمتن و حاتم گونه نام و نشانی بخشش ونثار نموده اند که عرق خجالت بر جبین بومسلمها و نیزکهایش نشسته است . سیمای هندوکش و پامیر زاده گان پیل تن شرافتمند و آن یلان روئین تن ارجمند که راهییان دیار باور واندیشه های بزرگ انسان و انسانیت اند را ستوده نیست بر پیشانی خفاشی چون سیف الله عطا ذبیح الله برچسپانیم .
این شاگرد با وفای قادر ذبیح الله ستاوین دار بی پروای عزت و وقار بلخیان آزاده را سزاوار نیست که در ستایشش مینویسید (درود میگوییم و آفرین میخوانیم بر یگانه دلاور واندیشه گر بود وهست مهترو کهتراین دیار ( استاد عطامحمدنور ) استاندار آستان بلخ که با بینش و سنجش هوشمندانه خاک و نام پاک بلخ را نگهداری میکند و از بیشه های آیین آفرین آن بزرگ زادگاه؛ آگاهانه و پایدار پاسداری مینماید. درسالهای پسین بویژه پس ازمرگ تلخ و سنگین سپاهدارنام آور وفرمانده پر آوازه و پرتوان کشور شادروان احمدشاه مسعود که ازنیش کژدم عرب، از زهروهابیت، ازخصم تازی زدگی و طالبانیگری، کشته شد و دشمنان آزادگی و انسان باوری باناجوانمردی و خوی دشمنی، بسیار مهیلانه جانش را گرفتند، جای یک ابرمرد مردم دوست و شاد اندیش، که با گشاده رویی بتواند ابر شهر تاریخ وپایتخت فرهنگی خاور زمین را ازیکسو و سراسر کشور را با سرافرازی رهبری کند، برای این سامان درچندسال کوتاهی خالی بود. )
وای بر بلخیان که هست و بود و مهتر و کهتر شان این شب پسند شبگرد باشد و وای براین سنجش و بینش هوشمندانه که نهیبان سیه پوش عزت ، شرف و ناموس و پیفام اوران مرگ وبیدادی و تازی خواهان بی فرهنگ را ستایش نماید و پایداری پایگاه و قامت جولانگاه سرزمین خیزش های فکری و اندیشه های ماندگار انسانیت را در گرو قدرت و فرمانروایی ایشان ببیند . این پاسداری و نگهداری ویژۀ ولگردان بی آزرم است که با دید نازکترین لغزشی شاهنشاهی خود فرار را بر قرار مرتبت میدهند و به قصرهای بهم ریخته شده از خون و درد مردم پناه گزین میشوند . چی فریبنده و اغواگرست نام بردن از پیکار و رزم دلاوران کوه پایه های سرزمین آه و ناله که رزم و بزم شانرا در بهای منزلت و کیسه های پر زر بفروختند و امروز چکامه نویسان ساده دل بخاطر ادای خدمت بدین فرومایه گان مدح نگاری و شهنامه سرایی مینمایند .
ارمغان سپهدار نام آور همین پیشوایان اند که در هر گوشه و بیشه ، با شمشیر دوسره زخمی ، دردی و رنجی بر پیکر خونین کوخ نیشانان حسرت رسیده می نهند و خروش انالحق سر میدهند ؟ آیا راه و رسم گورخفته گان راه ستم ستیزی ، فریاد بیوه زنان گرسنه شکم و نونهلان بی پدر این پشوایان گمگشته را آگاه به ارزشهای انساندوستی مینماید ؟
باز در دوام این نبشته مینگارند که چی جالب و خواندنیست : ( ... اگر برای برخی شهرهای نوساخت؛ سخن تازی ( ولایت ) بکار میرود و برای بزرگ آن شهر والی میگویند، چنین چیزی برای بلخ سزاوار نیست .) ! اینرا گویند پا بوسی آستان پیشوا ! گاهی به بلخ گزین استواری ششهزار ساله میدهند و گاهی چنان در گلخن خدمت و خوشباوری شاه بی تاج و تخت غرق میشوند که آنرا از جملۀ شهر های نوساخت میپندارند ، ( اگر هدف شان شهر بامی بلخ است که آنرا نباید نو ساخت میفرمودند بل باز ساخت بهتر بود مینگاشتند که رای نتوان زد که باز ساختن مخروبه های دژ بلخ بامی در توان این پیشوای تهی مایه باشد . اگر خواست شان شهر مزارشریف باشد باز هم به خطا رفته اند .) به فرمایش آذر بزرگوار پس این نباید به پیشگاه و درگاه فرمانروا ( والی ) ادا نمود ، چون تازیست ، پس ازین باید یا پیشوا گفت و یا شاهنشاه !
شاید آقای آذر بدخشانی آگاه نیستند و یا نمی خواهند بفهمند که این دون فرومایه بخاطر زر اندوزی و فربه شدن شکمش از دار و ندار بیچاره گان بادیه نشین علفخوار ، چی بیداد میکرد و میکند و چی جوانه های درخت تنومند دانشگاه انسانپروری را نشکسته و نمی شکند . این بلخیان آزاده اند که چنین خار زهرگین را در اندام لاغر و فرسودۀ خود فرو برده و توان کشیدن آهی برایشان میسر نیست . بلخیان و مزاری های دلسوخته آن روزگاران را هرگز فراموش نخواهند کرد که این پیشوای بی آئین شان از آنسوی دشتها به شهر و دیار شان چی جانانه مرگ میفرستاد و شبها دزدانه جان دانش آموزان میگرفت و برهنه رویان را شلاق میزد تا راه و رسم تازی های کتاب سوز استوار و جاوید بماند . آقای بدخشانی نام (والی ) گذاشته شدۀ تازی ها را ننگ میدانند که سروری حضور حضرت را کمرنگ جلوه گر است باید به حضرت درگاه فرمانروا چیزی ویژه یی گمان زنی کرد که مناسب شان و وقار شان باشد که همانا پیشوا هست و بس . این ازدین حقیر مذهب فقیر نامی به سرور و سردار بلخیان برگزیده ام : سیف الله عطا ذبیح الله که بیشک مناسب حضور درگاه پیشواست .
باز سازی و دگر سازی شهر مزارشریف افتخاری نیست که حضور حضرت سیف الله عطا ذبیح الله بدان سهم داشته باشند . افتخار باز سازی جاده ها به جاپانی ها و زینت چار راهی ها به سرمایه داران رادمنش و ساختمانهای چند منزله به مردم شهر مزار میرسد نه به پیشوا و قایم مقام ! حضور پیشوا غیر از کشتن ، ربایدن ، دزدی و چپاول دارایی های مردم و شهرک شخصی سازی دست آویزی دیگری ندارند که سزاوار عزتی باشند ، اگر مدعایی نداشته و حقیقت نگری و حقیقت جویی پیشه کنیم . این پیشوا چنان در شراب کهنۀ گدامهای پدر مفلس خود غرق است که مست پیروزی دروغین سبز چشمان آنطرف دریاهاست که در روز های نخستین داخل شدن این شرارت پیشه ها در سرزمین مولانا و ابن سینا ، حضور این تاجران دموکراسی فروش و تازی های دین پیشه را رحمت خداوندی گفته بود . اینست شرافت کوه زاده گان روئین تن تازی پرست ؟! چرا اینقدر کورنگر و تاریک اندیش باشیم که بخواهیم مردم را مانند خود با پیل نشان دادن پشه یی وجلوه دادن گلهای کاغذی بد بو به گود عزلت بکشانیم و از کاه کوهی بسازیم . آیا رسالت قلم پردازآزاد اندیش وطنپرست همین است ؟ بگذارید مردم بدانند که چی هیولایی بر گردۀ شان نشسته و با فریب تازی جویانه جون شانرا می مکد .
باز فرمانی ار بلندی های تفکر انسانی به سراغ شان میآید و ارشاد میفرمایند :(... برای رسیدن به این هدف مهم گامهای بزرگی باید برداشت، افراد بزرگی را باید بمیدان کشید تا آنچه سزاوارنام وننگ مادرشهرآریایی ما ( بلخ ) وآرمانشهرهایمان چون:
سغد وخارزم وختلان، هرات وزابل وکابلستان ... و هرگوینده این زبان درپنج قاره دردستورکارهمگان گذاشته شود. ) بلی ! اینست دستور و راه رستگاری عیاران و شهنامه نویسان و قانون پردازان و رفته گان با آبروی ما . باید کوهزادان و پرچم بردارن شایستۀ دیگری سراغ کرد و پالیدن گرفت تا درین میدان کار زار ، مردانه برزمند و زور و توانانی رستم گونه داشته باشند که آب رفته دوباره به جویبار عزت ما باز آید و پیشوایان دروغ پرداز گوشۀ خاک روند .
صدها سال است که میهن باختریان خداجوی وارسته و کوخ هم میهنان خاک نشین بینوای ما زیر چکمه ها و سم ستوران تازی ها و باغی ها و یاغی ها پامال گشته که نه گلشنیست و نه گلی ، نه آهنگیست و نه بلبلی ، حتی نیستان همیشه بیدار و سبز ما خشکیده ، همه جا را نالۀ درد است و فراق ، همه جا شیون گرگ است و شقاق ، بهاران و فروغ نوبهار ما رنگ سیاست گزیده ، لاله و شقایق آزاد کوهساران رنگ وبویی ندارد ، عمریست در ریشه اش آبی نرسیده ، بارانی نباریده و دست نوازش گری را احساس نکرده .
حضور حضرت شاهنشاه ، میبخشید پیشوا احترامأ پیشکش است که جناب عالی شأن با کار و کارفرمایی خود در دیار گویا پدری خود چنان گلی را به آب داده اند که به ساختن باغ بلخ دگر ضرورتی نیست . جناب حضور پیشوا در مدت سالها فرمانروایی خود نتوانستند آبی در گلوی خشکیدۀ مردم خود بریزند به جز تلخیی جانکندن ، باز گمان بر آن است که زیرنام این باغ سازی ، قصر دالر گونۀ دیگری به پا دارند تا فرزندان و نواده گان فضیلت مأب شاهنشاه عمر ها شراب کهنۀ بابای مفلس خویش سرکشند و با سیمین تنان بی آبرو ، آبرو بخرند و فخر بفروشند .
می میریم از تشنگی به آب تلخ چی حاجت است ، گلها دگر نروید به باغ بلخ چی حاجت است
پيامها
18 جنوری 2010, 17:13, توسط makawoanazonajanana
مزاری صاحب !
شما بسیار درست نوشته میکنن , به خدا جان که سخی نامش است .