وقتی عروسک ها به صدا می آیند
وقتی آقای کرزی به عنوان با اعتماد ترین مهره امریکا- ناتو به صراحت اعلان میدارد، که تحت فشار برای پذیرفتن شرایطی بعد از انتخابات است، دیگر برای رای مردم چی حرفی باقی می ماند. اما وقتی میبینیم که همین آدم و دستگاهش، با آنکه به گفته خودش تحت فشار است، بارها مردم را به قناعت و صبر فراخوانده و آنها را ترغیب به مغتنم شمردن فرصت های خدا داده میکند، جز به بازی گرفتن آگاهی مردم چی معنایی میتواند داشته باشد؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در جهان امروز از ابزارهای عمده و اساسی اغفال مردم، یکی هم ترغیب آنها به قناعت نسب به وضع موجود با ترویج شایعه احتمال وخامت اوضاع است، که عمدتا از طریق کانون های اندیشه و وسایل خبرپراکنی، که همه به نحوی به قدرت وابسته اند، پخش میشود. این امر امروز مبدل شده به ابزار دوام قدرتهای سرکوبگر، فاسد و دست نشانده، از طریق کنترول افکار عامه و گیچ ساختن پوتانشیل های بالقوه اجتماعی.
از سده ها به این سو بیجا تبلیغ نکرده اند، که بنده گان خوب همانا قناعت پیشه گان اند. این درست قصه معروف زندانی را یادمان میدهد، که زندانبان با پمپ کردن قناعت در ذهنش با جملاتی از قبیل، او آدم آهنینی است، جایی بهتر از سلول برای انجام حرکات اکروباتی و محکم کردن عضلاتش در بیرون میسر نیست و ازین قبیل حرف ها. به بسیار ساده گی حتی رویای داشتن کلید را نیز از تصور زندانی پاک میکند.
یا زمانیکه بحران مالی جهان در اوجش بود، و هر شهرند مد زده اروپایی دیگر به بحران زده های مبدل شده بودند، که ترس از سراپای شان میبارید، سازمانها تبلیغاتی از شهروندان بردبار و صبوری حرف میزد، که با هر باد نمی لرزند و آنها هستند که با کم کردن نیازهایشان میتوانند در برابر بحران بایستند. ازین طریق بحران زده ها را خیلی خوب کنترول کردند.
حالا هم که در کشور ما، صدای کوس سیاست مداران از تقلب در انتخابات به آسمان هفتم رسیده است، از بس غنیمت بودن فرصت موجود و احتمال قطع کمکهای بین المللی را میان مردم تبلیغ کرده اند، که شهروندان را به حدی پریشان نموده است، که حاضرند آرامش پیش از انتخابات را به هر نحو و قیمتی دوباره به دست آورند.
به هر شهروندی که مراجعه شود، خسته گی و پریشانی را در چهره اش به بسیار آسانی میتوان تماشا کرد. این پریشانی تا یک سال قبل هم با چنین قوتی هویدا نبود. شهروند افغان دیگر نه تنها علاقه چندانی نسبت به روند سیاسی ندارد، که حاضر نیست در یک چنین وضعیت در کوچکترین برنامه سیاسی مشارکت نماید. او واقعا خسته است. وقتی می بیند، که چی ماهرانه سرش کلاه گذاشته اند و حالا در پس معرکه خودشان به تار و پود بازی ترتیب اثر میدهند.
یک زمانی از نویسنده یی خوانده بودم، که نسبت به شعار دموکراسی زیاد خوشبین نبود. او میگفت که دموکراسی حکومت مردم نیست، و اگر به فرزندان تان تلقین کنید که حکومت مردم است و آنها فردا وقتی ببینند چی دروغی سرشان رفته است، به دشمنان خطرناک دموکراسی مبدل خواهند شد. به نظر این نویسنده دموکراسی حکومت آنهایی است، که در عقب معرکه سامان دهنده گان سیاست هستند و با مهارت مردم را به خیابانها می کشند و رای شان را می دزدند.
صرف نظر از درستی یا نادرستی این مقوله، حالا با مردم افغانستان نیز چنین کاری شده است. به آنها به طریقه های گوناگونی گفته شده، که انتخابات یعنی مشروعیت بخشیدن حاکمیت از طریق مشارکت سیاسی-همه گانی، با مصرف ملیونها دلار برایشان تبلیغ شده که هر رای شان جز جدایی ناپذیر حاکمیت است و ازین قبیل حرف ها.
اما حالا وقتی عروسک ها به صدا در می آیند، و به زبان حال اقرار می کنند، که این آقا یا آن خانم اراده اش را بر انتخابات تحمیل کرده و فلان کشوری در صدد وادار کردن نظام به ائتلاف های مشروع یا نا مشروع است، دیگر مردم بغیر از این که به بازی گرفتن باور ها و حتی رویا های شان را نظاره کنند چی میتوانند انجام دهند.
وقتی آقای کرزی به عنوان با اعتماد ترین مهره امریکا- ناتو به صراحت اعلان میدارد، که تحت فشار برای پذیرفتن شرایطی بعد از انتخابات است، دیگر برای رای مردم چی حرفی باقی می ماند. اما وقتی میبینیم که همین آدم و دستگاهش، با آنکه به گفته خودش تحت فشار است، بارها مردم را به قناعت و صبر فراخوانده و آنها را ترغیب به مغتنم شمردن فرصت های خدا داده میکند، جز به بازی گرفتن آگاهی مردم چی معنایی میتواند داشته باشد؟
از سوی دیگر در وضعیتی که همه نیرو های سیاسی چنان به هم ریخته اند، که تشخیص نیروهای موافق و مخالف قدرت اصلا ممکن نیست، خلای خطرناک اپوزیسیونی را در افغانستان بوجود آورده که کاملا بی سابقه است.
بنا در شرایطی که اپوزیسیون و جناح های برانگیزاننده ی مدنی در عرصه حضور موثر ندارند، شهروندان با گذشت هر روز آشفته تر و پریشان تر از پیش بی باورانه اوضاع را نظاره گر اند. این حالت سبب میگردد، که نیرو های بهم ریخته ی سیاسی، با تفاوت های اندک ظاهری، بطور لجام گسیخته ذهنیت خود را بر افکار عامه تحمیل کنند. خطر زمانی بیشتر میگردد، که همپیمانان بیرونی سردمداران افغانی نیز با موضع گیری های کاملا پراکنده و گاهی متضاد اوضاع را پریشان تر ساخته اند.
شهروندان افغان پس ازین انتخابات، که از اول هم امیدی نمیرفت پیامدی بهتر ازین داشته باشد، واقعا گرفتار یک بلاتکلیفی سیاسی شده اند. حکومت آینده هر ترکیبی که داشته باشد، محصول وحشتناکی از فرایند سیاسی در افغانستان خواهد بود، که به قیمت کشتن باورهای مردم نسبت به ارزشهایی که فکر میکردند نسبت به تجارب گذشته سیاسی بهتر است، بدست می آید.