مکتوب به محترم کامران میرهزار
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
محترم آقای میرهزار، ژورنالست ورزیده و موفق افغان،
امیدوارم در بر آورده گشتن امیال و آرزوهای ملی و مردمی تان برای افشاء و بیان حقایق مبرهن جامعۀ ویران افغانی اعم از معرفی جنایتكاران جنگی، رشوه خوران و غاصبان دارائی های عامه و پشتی بانی از وحدت ارزشمند ملی و تاریخ واقعی۳۷سال اخیرافغانستان عزیز، همیشه موفق و كامیاب باشید.
در حقیقت رول و سهم مطبوعات در سرنوشت یك مملكت بسیار ارزنده و مهم است، بشرطی كه مطبوعاتیان در راه رفاه ملی و ومنافع علیای مردم خویش برای آگاهی آنان از واقعیت ها و رویداد های جامعۀ شان از هیچ نوع جد و جهد روی گردان نباشند. یك ژورنالست شریف ملی در كمال بیطرفی با در نظر داشت اینكه همه اقوام وطن به حكم قانون سهم و حقوق مساوی داشته و هیچ نوع برتری از همدیگر ندارند، واقعات و رویداد های اجتماعی، سیاسی و تاریخی را بدون در نظرداشت نژاد، قوم و منطقه و یا مذهب و دین آنان برملا میسازد.
در مورد افشاء مستند و مستدل گزارشات و واقعات تاریخی افغانستان جنگ زدۀ ما هم كه وجیبۀ وجدانی همه قلم بدستان، منجمله ژورنالستان میباشد، حقایق باید بی پرده و همان طوریكه واقع گردیده است به اطلاع نسل امروز و فردای مملكت رسانیده شود. حوادث تاریخی معاصر كه متأسفانه تا امروز اسباب ویرانی ته بنائی سرزمین ما را در هر دوره یی فراهم نموده است، بیشتر به همكاری، خیانت و ظلم یك اقلیت خائن، وطن فروش بر اکثریت ملت بی دفاع افغان صورت گرفته است......گاهی خائنین خلق و پرچم به همراهی لشکر شوروی كشتار یكونیم ملیون و ملیون ها معیوب و مهاجر از وطن را فراهم نمودند...زمانی تنظیم های خونخوار و تشنۀ قدرت جهادی اعم از گلبدین حكمتیار، برهان الدین ربانی و گروپ وی که دایم به كمك پاكستان، ایران و روسیه در فساد و تباهی مملكت سهیم هستند...مسعود و شورای نظار كه با وابستگی دائمی به روسیه، ایران و پاكستان و البته« سی آی آ» آنچه را بر ملت بی دفاع افغان روا داشتند، روی تاریخ سیاه گشته.....چنانچه یكی از شاهكارهای بیمانند آنها « قتل عام افشار» ثبت تاریخ است. خوب است جنایات سیاف وهابی، مولوی خالص و كریم خلیلی و امثال آنانرا كه هر كدام در شكنجه و كشتار زنان و قتل عام مردم كابل وویرانی این شهر زیبای تاریخی ازهمدیگر سبقت جستند، هرگز فراموش ننمائیم.
طالبان كه مانند تنظیم های جهادی زیر نام اسلام، زنان را در خانه محبوس نمودند طوریكه اجازۀ رفتن به دواخانه و یا نانوایی را هم از آنان سلب کرده و نتیجتاً تمام پرنسیپ های حقوق بشر را كه افغانستان از ۶۲ سال به اینطرف مواد اعلامیۀ ارزشمند آنرا پذیرفته است، مانند عصر پرجم و خلق و تنظیم های جهادی، لگد مال نمودند! این گروه وابسته به عصر حجر با آوردن تروریست های « القاعده» و اشرارگوناگون از مناطق مختلفۀ دنیا منجمله پاکستان، مملكت ما را به یك سرزمین وحشت و ترور مبدل ساختند و مردم مظلوم آنرا با خشونت به قید و بند كشیدند.
بعد از دهه ها تحمل مصائبی كه در بالا ذكر شد، درین ۹ سالهم كه ملت رنجور افغان با هزاران امید به انتظار صلح و بازسازی و اعمار مجدد وطن روز شماری مینمودند، با فساد اداری، خیانت و چور وچپاول دارائی های عامه و نصب جنایتكاران جنگی وابسته به همسایگان به مناصب عالی و ولسی جرگه، اوضاع نافرجام افغانستان جنگ زدۀ ویران روزبروز رو به وخامت گذاشته است.
حضور قوای عسكری خارجی و جامعۀ جهانی بمقابل مــخالفین دولت كه ازآی اس آی پاكستان و آخوند های ایران قوت و حمایت حاصل مینمایند، مادر وطن مارا به یك میدان كشتار و بربادی و خون و آتش مبدل نموده است......هزاران بیگناه با بمباردمان های کور كشته یا زخمی گردیدند و از شهر و دیار خویش بازهم بیجا و آوارۀ دیار نا آشنا شدند، مانند آوارگان چهار راهی قنبر در شهر کابل كه دولت و اینهمه كمك های خارجی از حال زار آنان درین زمستان سردهم بیخبرند.
بهر حال، بتاریخ ۲۶ نوامبر مضمونی تحت عنوان« دوکانداران دین در فرهنگ ویس ناصری چه کسانی اند؟» را در مورد آقای ناصری و آنچه را که وی به آن شناخته گشته است بقلم آقای شبیر کاکر در کابل پرس? مطالعه نمودم. آقای كاكر در نوشتۀ خویش قسمتی را هم به جریان مصاحبۀ چند سال قبل اینجانب با محترم آقای عباسی در تلوزیون پیام افغان، اختصاص داده بود كه گویا جریان مصاحبه و بیانات باعث آزردگی و انتقادات دو برادر افغان ما آقایان « ی مزاری و سهراب سپهر» گردیده و بیانات اینجانب را بدون ارائۀ دلائل مستند و تاریخی، بیموجب رد نموده اند. بناً نه تنها به اساس ایمان به آزادی فكر و بیان كه حق مشروع هرفرد است، بلكه وظیفتاً برای افشای حقایق تاریخی افغانستان و آنچه را که درین مملكت ویران واقع گردیده است « باید» به دسترس همگان گذاشت، جوابی به هردو برادر هموطن تقدیم میدارم.
با تقدیم احترامات فائقه،
ملالی م نظام
اول : جواب برادر محترم، آقای ی مزاری:
ایشان فرموده اند كه خوانندگان سیت كابل پرس مردمان كنجكاو و آزادی اند و نوشتن درینجا منطق و استدلال میخواهد! بلی برادر محترم همهء ما افغان ها باید در افشای حقایق تاریخی ملت خود برای آگاهی نسل امروز و فردای مملكت با استناد و منطق كوشا باشیم تا آن گروهای مغرض كه به خاطر منافع شخصی و گروهی خویش تاریخ معاصر افغانستان را خدشه دار و پامال نموده اند و مینمایند، ذهن و عقیدۀ هموطنان مار را از حقیقت منحرف نسازند!
خوب است كه شما بحیث یك هموطن صادق كه در جستجوی حقایق مبرهن تاریخ افغانستان عزیز هستید، نظری هم به این آثار منتشر شده كه صرف یك عدۀ معدودی از آنرا به اطلاع جناب شما میرسانم مراجعه نموده و بر معلومات تاریخی در مورد مملكت خویش بیفزائید.
درست است كه اتهام بر مسعود و گروه وی، گلبدین، ربانی، سیاف، خلیلی و امثال این خرابكاران كه ملت را تا امروز به خاك و خون كشیده و میكشند، ازنظر تاریخ ناجائز است تا زمانیكه اسناد، مدارك، راپور های آرشیف های كی جی بی سی آی آ و وزارت های دفاع افغانستان، امریكا و روسی فیدرال كه حال در دست همگان میتوانند قرار بگیرند، صد ها كتب از خاطرات افغان هائی كه به نحوی درجنگ ها سهم داشتند، خاطرات كابلیان بی دفاعی كه شاهدان عینی بودند و مامورین استخباراتی در منطقه كه بیطرفانه خاطرات خویش را بیان داشته اند، مطالعه و بر رسی نگردد.
من برای شما صرف چند كتاب مستند را بیان مینمایم و از بقیه منصرف میگردم كه بعد از مطالعۀ آن ها و استدلال منطقی و بیطرفانه بر منابع و مأخذ های ٱنان بر معلومات تاریخ معاصر مادر وطن ویران بیفزائید:
كتاب بروس ریچارد سخن، روزنامه نگار و افغانستان شناس امریكائی بنام «افغانستان در جستجوی حقیقت» كه بیشتر از سی سال عمر خویش را به مسائل افغانستان از همان آغاز كودتای منحوس ثور تابحال سپری نموده است و جامعۀ افغانی به آثار قیمت دار و مستند وی ایمان و علاقۀ زیاد دارد.بروس ریچاردسن به حیث یك ژورنالست خبره، اجازۀ بررسی آرشیف های ،كی جی بی، سی آی آ و وزارت های خارجء امریكا و روسیه را دارا میباشد كه دران جاها اسناد واقعی و شرح قرار داد های افغانستان هم موجود است. قرار داد های « خنجان و جبل سراج» را كه مسعود با جنرال گروموف و اردوی نمبر۴۰ اتحاد شوروی و حكومت افغانستان به امضاء رسانید هم در وزار خارجۀ افغانستان و شوروی موجود هست. متن قراداد ۀتش بس را در همان صفحۀ كابل پرس هم مطالعه نموده و به حیث یك افغان وطن پرست قضاوت و سنجش نمائید. لطفاً ماۀ ۴ قرارداد مذكور را كه حفظ پایپ لین و از بین بردن مجاهدین متفرقه در منطقه میباشد، با وجدان بیطرف مطالعه و سنجش نمائید.
گرچه كتاب بروس ریچاردسن با استناد و عكس های مسعود در ماسكو با زعمای شوروی، منجمله بریژینف و عكس های وی با گروپ داكتر نجیب كه در آرشیف « احمد شاه مسعود» در پورتال افغان جرمن آنلاین موجود است، اثبات بزرگی از وابستگی قوماندان مذكور با اولیای امور شوروی میباشد با آنهم برادر ما لطف نموده و كتب ذیل را در مورد اثبات حقایق تاریخی سه دهۀ افغانستان عزیز مطالعه فرمایند:
« كتاب زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد» كه در كتابخانه های كابل، پوهنتون و غیره مراكز كلتوری موجود است. این كتاب حقیقت گشا اثر داكتر سید عبدالله كاظم دامشمند افغان است. منابعی كه در كتاب مذكور استفاده گردیده است هر نوع شك و تردیدی را در مطالعۀ حقایق مادر وطن جنگ دیدۀ ویران از بین میبرد.كتاب « جنگ های ارواح» اثر ستیف كول آمر سی آی آ در اسلام آباد و منطقه هم در افشای حقایق تاریخی معاصرافغانستان آموزنده و بسیار مستند میباشد. این كتاب در كابل با تحریف و معكوس نشان دادن حقایق در مورد احمد شاه مسعود ، مصارف سی آی به وی و گروپ شورای نظار ترجمه شده است كه از اخلاق مطبوعاتی بدور است!!
به حكم تاریخ و دلائل مستند، درین كتاب ارزشمند مطالعه نمائید كه چون مسعود از درخواست حكمتیار دربرطرفی پرچمیان در دوائر دولتی ای كه قبلا فعال بودند سرپیچی كرد، حكمتیار شروع به فیر راكت بر شهر كابل نمود كه در اثر مقابلۀ بالمثل احمد شاه مسعود، ۵۰۰۰ راكت از جانب طرفین بر اهالی بیگناه كابل فرو ریخت و شهرتاریخی، پایتخت افغانستان منهدم گردید، كه شما آنرا « دفاع» نامیده ایید.
خوب است هموطنان ما در مورد شناخت آنانی كه در تاریخ افغانستان معاصر سهمی داشته اند به این راپور دقیق و ارزشمند كه به اشتراك ۶۰۰۰ هموطن ما كه شاهدان عینی در جنگ های افغانستان بوده اند، توسط یك كمیتۀ بیطرف حقوق بشر در هالند تهیه گردیده است، مراجعه نموده و بر معلومات خویش بیفزایند. afghanistanjusticeproject.org یا «پروژۀ عدالت افغانستان» كه به به السنۀ انگلیسی، پشتو و دری موجود است.
باشد كه شما برادر عزیز كه از شهر زیبای مزارشریف و زیارت اولیای متقیان هستید و منهم با یكی از همشهریان شما از منطقۀ عزیز آباد ازدواج نموده ام، بعد از تكمیل مطالعات تان، روشن گر و منبع معلومات جامع و مستند برای دیگر هموطنان و دوستان تان گردید.
با تقدینم احترامات.
جواب
دوم
در جواب آقای سهراب سپهر كه ایشان بعد از خواندن مضمون محترم شبیر كاكر و اینجانب، با روحیۀ مردسالاری، اینجانب را « خانم یا آقای نظام» خطاب نموده و گویا برای زنان هموطن حق نوشتن و ابراز نظر را نمیدهند، باید به نكات آتی كه موجبات تأثر و تعجب اینقلم را فراهم نموده است، توجه فرمایند:
۱ـ ایشان نوشته اند كه به نظریات اینجانب« سرخوردند» ، فهمیده نشد كه چرا مطالعۀ نظریات اشخاص باعث « سرخوردگی» آنها میگردد؟! آیا معنی سرخوردن را میدانند؟
۲ـ در عین حالیكه آقای سپهر اینقلم را به ندانستن تاریخ واقعات افغانستان و علم حقوق كه این هیچ مدان لیسانس خویش رادرین رشته و شق در دست دارم، بی سواد«!» دانسته و ادعا دارند که به جزء ازسطوراولی ازخواندن بقیه نوشتۀ اینجانب منصرف گشته اند، تمام و كمال به جواب«!» سرتاپای مضمون پرداخته اند!
۳ـ در مورد معاهدۀ « خنجان» و تشكیل حكومت تاجیكان در شمال هندوكش كه در اثر آن ۱۴ ولایت از پیكر مادروطن« خدای ناكرده» جدا میگردید، تاریخ میگوید كه معاهدۀ « خنجان» را حكومت نجیب نه، بلكه بریژینیف در اثر تقاضای جنگسالارمسعود، حكومت دست نشاندۀ كابل را وادار به چنین معاهده ای نمود كه خوشبختانه در اثررای منفی همان ولسی جرگۀ وقت به تصویب نرسید. « آغازحكومت انتقالی، داكتر حسن شرق، افغان جرمن آنلاین ـ آرشیف مسعود، آئینۀ افغانستان، درد دل افغان».
۴ـ معاهده نه، بلكه معاهداتی كه بین احمد شاه مسعود و قوای نمبر ۴۰ اتحاد شوروی به سركردگی جنرال گروموف كه كتاب خاطرات وی تحت عنوان The Limited Contingentموجود است صورت گرفته كه مشهور ترین آن معاهدۀ خنجان و جبل سراج است.
۵ـ نخیر آقای محترم، معاهدات آتش بس كه بین مسعود و شوروی امضاء گردید تا فوت جنگ سالار مذكور بحال خود باقی ماند كه هیچكدام عملاً یكساله«!» نبوده است و تقویۀ نیرو ها( كلمۀ ایرانی) هرگز بمیان نیامده است. شما به حیث یك افغان اصیل كدام جنگ بزرگ مسعود را با قوای شوروی بخاطر دارید و یا جائی خوانده ائید؟ لطفاً برای روشنی تاریخ اسمی از آن جنگ ببرید!
۶ـ شما یك مسلمان صادق چگونه پیامبر برگزیدۀ اسلام، حضرت رسول لله « ص» را با یك جنگ سالار كه هر روز راپور های تاریخی مستند دیگری بر اعمال و كردار وی و گروپ وابسته به او به اثبات میرسد، در مقایسه قرار میدهید؟ معاهدات صلح آمیز نبی خدا را با ساخته كاری های یك افغان از ملت برگشته چگونه باید در جوار هم قرار داد؟! لاحول بالله!
۷ـ بلی آقای سهراب سپهر، این هیچ مدان درهمان پوهنځی حقوق وعلوم سیاسی پوهنتون كابل اول نمرۀ عمومی بودم، ولی هرگز ادعای فهم و دانش را نداشته بلكه معتقد به مطالعه و دریافت هرچه بیشترحقایق تاریخی و واقعات مبرهن مادر وطن میباشم! شما چطور؟ آیا علاقمند دانستن اساسات حقوقی برای بستن قرار داد ها و معاهدات بین المللی میباشید؟ اگر جواب مثبت باشد، امید در آینده به استدلال منطقی و بیان حقایق تلخ وطن اقدام فرمائید. انشالله آنزمان دیگر نمی نویسید كه احمد شاه مسعود با روس ها قرار داد« قرار داد ها» یكساله«!» نمود.
۸ـ خوشحالم كه جناب شما سوال خواند ن قرار داد آتش بس را از اینجانب نموده ائید. بلی هموطن محترم! قرار داد آتش بس را هر افغانی كه به تاریخ واقعی و مقدرات مردم سرزمین ما افغانستان عزیز علاقمند بوده، خوانده است! جای تعجب فراوان استكه شما با وجود نشر آن قرا داد منحوس در همان صفحۀ كابلپرس كه انتقاداتتان را به نشر سپرده ائید، از من میپرسید كه آن معاهدۀ ننگین را مطالعه نموده ام؟ شما چرا« اقلاً» درهمان صفحه با مطالعۀ قرارداد مذکور که از جانب برادر ما آقای جلال الدین بیانی فرستاده شده است، برمعلومات خویش نیفزودید؟!
در اثر چنین معاهدات و قرار داد هائی جنگ ملت افغانستان به عوض دوسال پیش بینی شده به بیشتر از نه سال طول كشید كه در اثر آن قسمت های جنوب، جنوب غرب، غرب، جنوب شرق و شرق افغانستان با بمباردمان های جت های شوروی سابق بخاك یكسان گردیدند. نتیجتا با شهادت یكونیم ملیون افغان بیگناه و تخریب ۱۷۰۰۰ قریه و ده از نقشۀ مادر وطن و آوارگی ملیون ها افغان مجبور، جنگ ملت افغانستان با قوای اشغالگر شوروی، به عوض دوسال به بیشتر از نه سال كشید!! بعد هم در عصر ویران حكمروائی ربانی و وزارت دفاع مسعود، پلان ملل متحد كه برای صلح و بازسازی طرح گردیده بود، توسط همین حكومت به یغما رفت كه تأثیر آنرا تا امروز بر حال ملت بی دفاع و مظلوم افغانستان مشاهده مینمائیم!
در پایان خوب است كه به سایت وزین كابل پرس درحوالی تاریخ ۱۰ـ۱۳ فروری كه سالگرۀ جنایات « قتل عام افشار» گه در سال ۱۹۹۳واقع گردیده و ثبت تاریخ جهان میباشد، مراجعه نمائید كه به چشم سر مناظر دور از انسانیت این تراژیدی بشری را در حق هموطنان شریف و مظلوم هزارۀ ما مشاهده نموده و عكس منطقۀ به خاک نشستۀ افشار را بعد ازبمباردمان های احـمد شاه مسعود از سر كوه آسمــائی« كوه تلویزیون» به چشم سر دیده قضاوت نمائید. این حملۀ مسلح تجاوز بر زنان و دختران مردم بی دفاع افشار را توسط قوای احمد شاه مسعود در قبال داشت!
شما كه در تحلیل و بررسی یك موضوع حیاتی تاریخ وطن ویران تان برعلاوۀ سفسطه سرایی های ضد واقعیت ها و اوراق تاریخ، از دنبال پشك دویدن و سخیف ساختن دیگران یاد دهانی مینمائید، اخلاقاً كاملاً معذور شناخته میشوید!!
با احترام
پيامها
29 نوامبر 2010, 23:18, توسط Shiwa
There is no such thing as "Afghan nation". Afghan means Pashtoon and the majority of the population does not want to be associated with this name which has brought only shame and misery to this country.
And, the lady has forgotten to mention the crimes of her Mohamazai and other zai and zai.
All of our plights have roots in their tribal, uncultured and chaunistic practices.
30 نوامبر 2010, 11:14, توسط farid
سلام خانم نظام
اگر خودت پشتون خصوصآ پشتون تاجیک نمی بودی من به حرف هایت باور میکردم
چون پشتون های تاجک شده مانند شما مسکینیار عارف عباسی و امثال این ها خیلی خطر ناک ترازپشتون اصلی استید
به گفته شاعر(آنکه باز ماند ازاصل==باز جوید روزگار وصل خویش) باور به خداکنید پشتون های شریف که دری
نمی دانند خیلی نصبت به شمایان دید باز دارند، تنها نازدانه های مانند شما و پدران تا ن که ا ز معاش سوسیال افغان ها ویا(مستعمری) بگویم امرارحیات میکردید.پدران تا ن یک روز بازی گلف یک روز شکار یک روز معفل غزل یک روز پغمان
یک روزلغمان یک روز استالف به کار ها مصروف بودند بفرماید غیر از این ها چه چیزی به ملت بیچاره ما انجام داده اید
حتی اکثریت مردم پشتون را به خاطر اهداف سیاسی تان در جهل وبیسوادی نگاه داشتید تا ازنیروه انها به خاطر دوام حکومت
استبدادی تان استفاده کنید بزرگتیرین خیانت را در حق ملیت خود کردید که ما حالا ثمره طالب و انتحار را ما می چشیم
وقتی در مکتب طفل شوخی میکرد برایش میگفتند که تربیه فامیلی نداری .خانم این ملت گرسنه بی وطن پریشان دربه در وخاک
به سر تربیه مردمی مثل شما وپدران تان است هر زمانیکه شما واقعات قبل از انقلاب ثور مانند دوره امیر دوست امیر عبدآلرحمان جبا
حبیب الاله عیاش نادر غدار وظاهر چرسی بابا ،داود دیوانه را بای شعاری احمقانآ اش دا پشتونسان زمونژ ذریعه مقاله تقبیح کردید
با ز ما هزار لعنت بر دیگران می فرستیم
خانم نظام من چند سوال دارم اگر وقعانآ به جواب ان بدون تعصب مانند یک انسان لا یق به گفته خود تان اول نمره فاکولته جواب دادید من یکی از طرف داران تان خواهم بود (چرا مردم پکتیا عسکری نمی کردند چرا جاده به نام نادر پشتون داشتیم افغان نی)
30 نوامبر 2010, 12:00, توسط farid
سلام چند سوال دیگر ازخانم نظام
چرا مردم پکتیا عسکری نمیکردند چرا پشتنی بانک نام داشت چرا جاده ایی بنام نادر پشتون داشتیم ما که خود را افغان میگویم چرا مردم هزاره به ایران و پکستان فرارکردند چرا بهتری زمین های ازبک هزاره تاجک به پشتون داده شد درصورتیکه مردم هزاره زنگی فلاکتباری
داشتند و در نظا م از رتبه خورد ظابت بالا نمیرفتند وازبک ها فقط به نفر خدمتی گرفته میشدند ایا این مردم استعداد نداشت
چرا جاده میرویس نیکه شما چه خدمتی به افغانستان کر ده محمد گل مومند چرا بابا شده نازو چرا انا شده خیبر و میوند ملالی چرا حماسه شده
ها تنها به نام شخصیت های پشتون بود ایا در بین ملیت های دیگر کسی قابل تقدیر وجود نداشچرا انگلیس از میوند قندهار به کابل رسیده ایا انگلیس از همین دره خیبرچندین بار عبور نکرده که بعد توسط مرد م وردک،کابل،پغمان،پنجشر ،لوگر،کهدامن بامیان سرکوب گردیدند ایا واقعت تاریخ همان است که شما میگوید .
حالا وقت حماسه سرایی به سر رسیده وقت بابا سازی انا سازی وتقلب به پایان رسیده.ن نزد مردم ما به خصوص اقوام غیرپشتون این
گونه نظریات مقبولیت ندارد
30 نوامبر 2010, 12:05, توسط پرویز "بهمن"
خانم ملالی!
اولتر ازهمه بحیث یک مخالف نظریات شما باید ازجرأت وشهامت تان تقدیر کنم واین را خدمت عرض کنم که: ازاینکه ازبین آن همه مردان افغان جرمنی تنها شما حاضر شدید با هویت خودتان درسایت آزاد کابل نظریات خویش بی پرده با خواننده گان درمیان بگذارید بالطبع این عمل شما درخورستایش است.
واما راجع به نظریات شما دررابطه به آقای مسعود:
این را همه میدانیم که ما مردم درکشوری زنده گی میکنیم که نامش افغانستان است. درین کشور چه آنانیکه خودرا افغان می نامند ویا افغانستانی یا غیر پشتون در دوستی و یاددشمنی های ما ما با ورهبران وشخصیت های مختلف سیاسی از روی عقلانیت وسنجش وآگاهی ویا بصیرت جمعی برخورد نمی نمائیم ولو اینکه خودم باشم. طبعا علایق ایتنکی، مذهبی قومی زبانی ویا کم وبیش ایدیالوژیکی نقش عمده دارد.
روی همین علت است که سایت ها وپورتالهای که نام افغان یا پشتون یا خراسان ویاهرنام دیگررا درپسوند نام خویش یدک می کشند به مرض مزمن سانسور مبتلا استند. ازاینکه شما خانم محترمه ازپورتال افغان جرمن درنوشته ای تان نام برده اید وعضویت آنرا نیز دارید پس اجازه دهید که همین پورتال شمارا درحال حاضر محک وزیر بنای قضاوت خویش قراردهیم .
اگر واقعا این پورتال متعهد به آزادی بیان وکشف نمودن حقایق از زاویهء مسلکی وحرفوی آن است و درآن وجدان زیر پا نمی شود پس لطفا به این پرسش ها جواب بگوئید: چرا این پورتال شما همچو کابل پرس? این آزادی را به نویسنده گان مختلف الافکار نمی دهد؟ تا درفضای عاری ازهرگونه سانسور مطبوعاتی هرکسی با سلیقه های متنوع وحتی متضاد تظریات خویش درموارد مختلف راجع به اشخاص مختلف ابرازبدارند ؟
استناد نمودن های شما به مواد نشرشده درپورتال افغان جرمن به خواننده کابل پرس این را القا میکند که شما نمی خواهید که چیزی را به اثبات برسانید بلکه میخواهید کسی را بدنام کنید پس اگر چنین است پس به مخالف تان هم اجازه بدهید تا ازخودش دفاع کند. درحالیکه چنین نیست برای شما فضا باز است اما برای برای مدافع درها وکلکین ها منافذ بسته است. اگر شما خودتان اینقدر به ثقه بودن افغان جرمن انلاین ایمان دارید چرا مضمون خود تان راجع به افشای پیامدهای منفی و اشتباهات کودتای داوودی درآن پورتال سانسور شد وخودتان درجبین آن با خط جلی نگاشتید که:
این مقاله درپورتال افغان جرمن انلاین سانسورشد" وآنرا ازطریق سایت شخص که شما اورا حالا بد و رد میگوئید یعنی ویس ناصری نشرنمودید.
پس معلوم شد که پورتال مذکور یک پورتال معتبر وثقه وبی طرف نیست بلکه مسؤول یا مسؤولان پورتال سلیقه خودرا بالای نویسنده گان اعمال میکند. بناء خدمت شما باید عرض کرد که همچو یک پورتال به تمام معنا بی اعتبار است. ازبیل ریچاردسن گرفته تاهرکس دیگر هرچیزیکه درقسمت اشخاص ورهبران ویا حوادث تاریخی نوشته است ویا نوشته باشد کاملا جانبدارانه، یکطرفه وفاقد هرنوع اعتبارعلمی است. به عباره دیگر این نوشته ها ومقالات که درپورتال مذکور وامثال این نوع پورتالها به نشررسیده ویا ترجمه شده است درلست سیاه محققان وپژوهشگران بیطرف قرار دارد. وسوگمندانه باید خدمت شما عرض کنم که با این استناد نمودن ها متاسفانه شما وجدان نویسنده گی تانرا زیر پا کرده اید.
مثال دوم:
من درهمین سایت کابل پرس قسمت های از مقالهء آقای مرادزی یکی ازخلقیهای شهراستوکهولم را ترجمه کرده ونظریاتش را مورد نقد قرار داده ام که تاکنون هیچ جوابی را ازوی نخوانده ام . اما خوب غورکنید! این ویسنده گان به اصطلاح افغان اصیل که درچندین سایت پشتو زبان عضویت دارند که قاعدتا مضامین شان درسایت های چون: افغان جرمن ، بینوا، تول افغان، دعوت، لراوبرپشتانه وغیره باید مساویانه نشرشود درحالیکه چنین نیست مثلا همین آقای مرادزی مضامین را که برضد حکمتیار واخوانی ها نوشه است در بینوا و دعوت اقبال چاپ ندارد بلکه آنرا افغان جرمن پیام وطن به نشرمی سپارد که تعلق فکری یا سازمانی یکی به سردار داوود دارد ودیگری به داکترنجیب الله دارد ازیک نویسنده مضامین که به تائید داکتر نجیب الله است نیز دربینوا وافغان جرمن قابل نشر نیست . اما همین نویسنده مضامین که کلا برضد مسعود نوشته است درتمام پورتال ها وسایتهای پشتو زبان علی السویه وهمزمان نشرشده است.
خانم محترمه!
این گونه اعمال غیر اخلاقی چه را می رساند؟ جوابش واضح است که پشتونها با وجود اختلاف سیاسی وایدیالوژیکی شان باهمدیگر دربرابر شخصیت های غیر پشتونی خصوصا احمد شاه مسعود متفق الرای استند وتنها پشتونی که مانند ویس ناصری ازکاروان جدا شده است مورد خشم شما وآقای کاکر قرارگرفته است.. وبرای کوبیدن ویا بدنام نمودن آن اشخاص حتی درکارترجمهء متن یک نویسندهء خارجی امانت وصدقت علمی را رعایت نمی کنند. بنا به ضرب المثل عوام ازیک زاغ چهل زاغ درست میکنند پس باید بپذیرید که شما با مردم تان صادق نیستید. این اسناد کشیدن ها درمورد مسعود نه از روی وطن دوستی است ونه ازروی یک وجدانیکه باید به آن هرانسان نویسنده وغیر نویسنده به آن متعهد باشد بلکه از روی حب وبغض های قبیلوی منشا میگیرد
جدا نمودن صفحات شمال ازپیکر افغانستان کنونی درزمان دکتورنجیب الله توسط حسن شرق کاملا به یک مضحکه شباهت دارد ازآن گذشته معاهده خنجان مضحک تر.
خدمت آن خانم بزرگوار عرض کنم تا جائیکه من اسناد نشرشده ای دوران جهاد را خوانده ام وتعداد زیادی ازقوماندانان مسعود که به قلم وکاغذ آشنائی دارند منجمله صالح محمد ریگستانی: منطقهء خنجان منطقه ای بود که درآن قوت های مسعود هیچگاه تسلط نظامی نداشته است. آن منطقه مربوظ گروه حزب اسلامی بود که رهبری آن را شخصی بنام صوفی پاینده بعهده داشت که هنوز هم حیات دارد. حزب اسلامی که سایه مسعود را به مرمی میزد چگونه حاضرشد که منطقهء خودرا برای یک ملاقات وامضای یک معاهده آتش بس ویا یا قرارداد به دونیروی دشمن هم نجیب الله وهم مسعود دراختیارشان قراردهد آیا شما خودرا مسخره نساخته اید؟ یا اینکه شاید شما ادعا کنید که شاید داکترحسن شرق خودرا مسخره ساخته است.
پس کسیکه اینچنین یک مسخره را به حیث یک مرجع معتبردرمقالات خویش معرفی میکند خود او نیزیا تکلیف روانی دارد ویاهم مسخره است. ویا اینکه اگر هیچ کدام این چیزها نباشد شاید شما خواسته اید که گفته گوبلز وزیر دفاع هتلر را عملی کنید که گفته است:
یک دروغ را آنقدر باید تکرارکنید تا مردم به راست بودنش باورکنند
بناء خیلی خودرا زحمت ندهید نسل جوان راه خودرا پیدا کرده است حوادث جنگ ومقاومت علیه شوروی سابق آنقدرها غامض وپیچیده نیست که به پایگانی ها وآرشیف امریکا رجوع شود خود معلولیت ومعیوبیت مردمان شمال کشور خصوصا هموطنان پنجشیری ما که خاننه وکاشانه شان ازبیخ وبنیاد ازبین رفته است شاهد این مدعا است که روسها دربرابر مردمان که زیرا کنترول شورای نظار بودند خصوصا پنجشیر دردمند بزرگترین جنایات ضد بشری را مرتکب شده است این موضوع را نه این ربیل ریچاردسن می تواند منکرشود ونه هم داکتر حسن شرق نه هم هاشمیان مالیخولیائی نه هم عبدالباری جهانی ونه هم شما.
مثال سوم:
جالب این است که در پورتال افغان جرمن انلاین یکی ازطرفدران دکتورنجیب بنام فقیر محمد ودان که خواست چرندیات داکتر حسن شرق را زیرا عنوان: حسن شرق یا شتردزد رسوای تاریخ" پورتال بدنام شما نوتیشن واخطار داد که این نوع مضامین درپورتال قابل نشرنمی باشد. ببنیدخانم نظام!
شما خیلی خودرا کوچک می سازید واین کارزیبندهء یک زن نویسنده ای چون شما نیست. مسعود را بگذار کنار همین فقیر محمد ودان درضدیت با حسن شرق مضامین اش سانسور می شود پس چگونه می توان باور کرد که مراجع علمی واستنادی شما ازهرگونه شک وشبهه پاک است وباید به آن باورکرد.
اضافه ازین اگرمیخواهید چیزی بنویسد بنده درکابل پرس خدمت شما قراردارم
30 نوامبر 2010, 13:29, توسط پرویز "بهمن"
به ادامهء پیام قبلی موضوع که فراموشم شد خواستم آنرا درین پیام بگنجانم . تاکید خانم محترمه ملالی نطام برکتاب گروموف است که درکابل پرس توسط شخصی بنام جلال الدین بایانی اورده شده است:
ازآنجائیکه به همه گان معلوم است کلمهء معاهده، اقتضای موجودیت دوطرف را دریک قضیه میکند بناء امضای معاهده ضرورت به وجود طرفین متعاقدین دارد یعنی دوطرف ویا چند طرف ذیدخل دریک قضیه روی یک موضوع عهد وپیمان می بندند.
بناء نقل مواد فوق درکابل پرس ازکتاب گروموف این ضرورت را بیشتر قوی وقوی ترمیسازد که طرف مقابل یعنی افراد احمدشاه مسعود نیز باید کاپی آن قرار دادها را نزد خویش داشته باشند تاوقتیکه اسناد دوطرف منازعه توسط ترجمانان بیطرف دریک میدیای مستقل چون کابل پرس? ارائه نشده است معتبردانستن اسناد یک جانب قضیه که روسها باشد خلاف تمام پرنسیب های حقوقی وژورنالیستکی وحتی وطنی است که کسکه سخن یک روس را قبل ازخواندن اسناد هموطن خودی اش ترجیح داده است وآنرا رکلام میکند. پس چگونه میتوان به صداقت ادعای وطنپرست بودن خانم ملالی نظام باورکرد؟
گذشته ازین اقای جلال الدین بایانی درسایت کابل پرس نظربه اعترافات خودش محکوم به تجاوز جنسی بالای اطفال پنجشیر وگلبهار وشتل درایام جوانی اش میباشد که باکمال افتخار ازآن یاد اوری کرده است. هرچند که خودم نیزکتابهای گروموف ولیاخفسکی را خوانده ام اما کاپی برداری مضامین انرا توسط جلال الدین بایانی فاقد اعتبار می دانم.
30 نوامبر 2010, 16:06, توسط پنجشنبه
راستی که آقای پرویز بهمن از پورتال جرمن انلاین یادآوری کردند، چیزی بیادم آمد. روزی کتابی را از آقای سیستانی در انترنت دیدم. کتاب مذکور در باره ی شخصیت های ملی افغانستان بود. زمانی که فهرست آن را می خواندم در جایی کلمه ی " وزیر اکبرخان کینگ میکر افغانستان" توجه ام را جلب کرد. خوب، از آن کلمه خوشم نیامد و دریک مقاله ی که از آقای سیستانی بود، نظری در باره ی آن کلمه نوشتم. در آن نظر برای شان یادآوری کردم که ما جوان ها وقتی نام شما را می شنویم، فکر می کنیم که باید از شما چیز های بسیاری را بیاموزیم. اما همین کلمه ی" کینگ میکر" را نفهمیدم که برای چه در یک کتاب چند صد صفحه ی نوشتید. کسی که خود را پاس دار فرهنگ ، تاریخ و ادبیات یک کشور می گوید، اگر کاری برای آن کشور نمی تواند بکند، باید باعث آسیب به زبان و فرهنگ کشور نشود، ولو به هر زبان آن کشور باشد. کتاب را هنوز شروع نکرده بودم و تنها فهرست اش را می خواندم و وقتی به همان کلمه رسیدم، همان جا توقف کردم و دیگر چیزی نخواندم. زیرا تنها توسط همان یک کلمه به نتیجه رسیدم که وقتم گرانبها تر از آن کتاب است. به گفته ی یکی از ملاها: " به خاطر یک تره قراةت خوده خراب نمی کنم." این بخش شامل نظرم نبود فکرکردم که به آو توهین نشود. خلاصه اینکه نظرم را نشر نکردند. و همان بار اول و آخرم بود که به آن پورتال سر زدم. من به این عقیده استم ، اگر سایتی می نویسد که در این جا نظر بدهید، باید تنها منتظر توصیف نویسنده نباشد. من گپ غیر اخلاقی ننوشته بوم، تنها منحیث یک خواننده نظرم را بیان کردم. بعضی از نویسندگان فکر می کنند که جوان ها احمق استند و هر چه را نوشتند، آن ها قبول می کنند. و بعضی هایشان استعداد مکتب و دانشگاه را به رخ دیگران می کشند. در افغانستان محک باسوادی و روشنفکری در اول نمره شدن و دوم نمره شدن و یا چاپ چند کتاب و مقاله نیست، زیرا همان طوری که همه چیز افغانستان، به گفته ی تخم بازها سرک و پچک افغانستان، در گدو ودی یا بی سرو سامانی قرار دارد، استعداد ها هم معیار دولتی ندارند. من هم در مکتب افغانستان درس خواندم و هم در دانشگاه کابل درس خواندم و می دانم که وضیعت چه طور بود.
8 سپتامبر 2011, 18:03, توسط عبدالباری جهانی
ماته مُلا ماته می پیر ویلي ماته د ټول جهاد امیر ویلي
د کتاب توري یی په ځیر ویلي هر څه یی زما له پټ ضمیر ویلي
پر کلي کور باندي فرنګ راغلی لښکر د کفر بیا په جنګ راغلی
وخت د غزا او د غورځنګ راغلی زړو وسلو ته نوی شرنګ راغلی
وخت د جهاد او پاڅیدو راغلی د جنګ میدان ته د ورتلو راغلی
د سره کفن د اغوستو راغلی د خپلو وینو تویېدو راغلی
د مدرسو څخه غازیان راوزي تنکي زلمي او ماشومان راوزي
جنګ ته روان دي د اسلام پوځونه کفن په غاړه شهیدان راوزي
د دین دښمن دي ورکوم درڅخه
موري رخصت راکوه ځم درڅخه
پرون ملا صاحب کیسې کولې پرله پسې یې مسلې کولې
څه یی د حورو افسانې ویلې څه یی د میو د پیالې کولې
ویل پلټني دي د ښکلو حورو تر شیدو سپینو نازولو حورو
تر بلوړ سپیني وي تر ګل نازکي مثال یی نسته د ښاغلو حورو
هر جنتي ته ور رسیږي حوري په شهیدانو به نازیږي حوري
له میو مستي به زنګیږي حوري لکه کوتري به نڅیږی حوري
هغه نړۍ له نعمتو ډکه ده هم له عسلو هم شیدو ډکه ده
هم بنګلې لري د سرو او سپینو هم له باغونو او میوو ډکه ده
دا کنډواله نړۍ پریږدم درڅخه
موري رخصت راکوه ځم درڅخه
30 نوامبر 2010, 13:05, توسط Bina
خواهر ما بنام ملالى م ن سراسر بر از تعصب و زهر مكتوب زهر الود و فقط يك هدف داشته ان مدافع حقيقى ان ابر مرد تاريخ را ولو به هر شكلى كه باشد هدف قرار بدهد و زهر تعصب كور خودرا خالى كند.نقل قولها از كتابهاييكه همه به خاطر بول و تجارت و كسب بول بر از دروغ ميباشند و ملالى جان به انها ايمان اورده است .باز هم مسعود يك نفر بود كه از جانب دولت قبيله حكم اعدامش صادر شده بود تمام قواى دولت قبيله شب و روز در تعقيب مسعود بود با قشون سرخ روس كه تو سط ان قبيله وطن فروش اورده شده بودند كه قبيله بيوسته اين كار را كرده است. ان ابر قدرت به باى ان دلاور اوفتاد . ابر قدرت جهان به يك نفر دلاور كمان كش در كوهاى هندوكش تسليم شد و بيعت كرد و ازو خواست كه اجازه بدهد كه از و طنش خارج شود.مشكل شما درجه است ؟ايا رزيم امين تركى كه تماما از قبيله بودند روسها را نياوردند؟از امريكايي مجهوال الهويه نقل قول كردى و به ان ايمان دارى كه او درست كفته بس را جع با اين امريكايي هاى زنده جه نظر دارى,ايا به اينهايش هم عقيده دارى كه همه درست ميكويند و درست مينويسند و همه اعمال شان درست است؟اينها هم يك مكتوب ا ك ك ب دارند با ك ك ب يكان عمليات مشترك را نجام دادند.كفتى كه كلب الدين و مسعود 5000 راكت زدند. اول اينكه را كت برانى كلب الدين بالاى شهر يان كابل از سابق به دستور با كستان شروع شده بود او به هزار ها راكت بالاى شهر كابل برتاب كرده و مسول درجه يك ويرانى كابل است.
نظام ارجمند شنيدى كه رهبران با كستان اعطراف كردند كه ما بلان در دادن كابل را كشيديم و انرا عملى كرديم... انر توسط قبيله وطنفروش خودت عملى كردند.اكر كمى انسانيت داشته باشى كفتى كه كلب الدين را جع به برجمى ها با مسعود جور نيامد...ميدانم كه قبيله كزشته ازين كه انقدر از نخبه كان غير بشتون را كشته بازهم تشنه به خون اقوام برادر غير بشتون نشسته است و اينبار بنام برجمى تا جيك و اوز بيك و هزاره ر ا ميكشت.به نظر قبيله هر انسان با دانش و با فرهنك و با لباس باك را كه بشتون نباشد بنام برجمى ياد ميكنند و واجت القتل ميدانند.خلقى ها مبرا هستند زيرا انها از خود شما هستند انكه تا ديروز قران را به لكد ميزد او خلقى امروز طالب است.... انقدر خنجان و جبل السراج كفتى ان روس را كه اورده بود درخنجان او را و تبار خودت انجا اورده بود به صفت بادار. شما ان كتله هستيد كه بيدون بادار نميتوانيد زندكى كنيد هميشه در اضطراب هستيد.اقوام برا در افغانستان از شرف و ناموس كشور دفاع كردند ورسها را از كشور خارج سا ختند.راستى افشار كفتى امروز ثابت شده كه دربين مجاهدين كروب هايي ترو ريست مخصوص از با كستان ميامدند و حمام خون را بر با ميكردند.دران زمان مجاهدين ازين كار وا قف نبودند بلاخره الاو بلا به كردن يك قو ماندان ميافتيد. اين بازى اى اس اى و القايده بود. ازين كروبها تا حال جندين تاى ان درين اواخر رزيم كرزى حمام خون بر با كردند. امروز دارد اهسته همه جيز روشن ميشود. ولى خودت تا امروز به اين موضوع بى نبردى و با ز همان تبليغات اى اس اى را ميكنى . راجع به امروز جه ميكويي؟ امروز مسول اين همه جنايات همه و همه قبيله و افغان ملتى هاست كه تمام هست و بود مملكت را به تاراج بردند.
30 نوامبر 2010, 14:31, توسط مزاری
محترمه خانم نظام ! اسم این حقیر احمد خلیل ، تخلصم نبیل و به نام مزاری نظریات ، اندیشه و پیامهای ناتوان و معیوب خود را گاهگاهی به دید هموطنان عزیز خود قرار میدهم . به شما منحیث یک خانم نویسنده ، فرقی ندارد که چی گرایشی داشته و مربوط به کدام جریان سیاسی خود را مربوط میدانید ، احترام دارم . قبلأ خدمت شما احترامانه بعرض رسانیده بودم که ، در تارنمای کابل پرس? از برکت یک هزاره وطندوست فضای آزادی میسر گردیده است که همه ، از الف تا یا هموطنان ما با سلیقه ها و گرایشات مختلف ، میتوانند نظریات خود را بدون سانسور به دید همگان قرار داده و از هر گونه نظر وانتقادی هم نمی هراسند .
در ارتباط کتاب ها و نظریات قوماندانان جنگی اسنادی را که برایم گوشزد نموده اید تا حدود دسترسی مطالعه نموده ام خصوصأ پروژۀ عدالت افغانستان را. باید صادقانه خدمت شما بعرض رسانم که تا هنوز کتابی و نوشتۀ را نیافته ام که صد در صد بیطرفانه ، محققانه و عالمانه در مورد قضایا و حوادث کشورم در سه دهه گذشته به رشتۀ تحریر آمده باشد . باریس گروموف نویسنده کتاب "قطعات محدود" فعلأ والی ایالت ماسکو نظریات عمومی سیاست کشور خود را انعکاس داده که اعتماد کردن به سیاست روسیه امروز ، کار خردمندانه وعاقلانه نیست . کتاب "زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد" نوشتۀ سید عبدالله کاضم را نخوانده ام ، تا بتوانم نظر خویشرا در مورد حقانیت آن بنویسم . محققان و دانشمندان مسایل و قضایای کشور ما به دیدۀ شک و تردید به کتاب "جنگ اشباح یا ارواح " ستیف كول دیده اند . کتابهای "رد پای فرعون " از محترم رازق مأمون و " پاکستان محور شرارت " از محترم احمد سعیدی را مجزا از دیگران میدانم ، زیرا حقایق و واقعیت ها تا حدودی بشکل مستند و هویدا انعکاس داده شده که فکر میکنم مورد قبول شما ، محترم سیستانی ، اسماعیل یون ، روستار تره کی و دیگران نیست تا بدان استناد جوئید .حوادث سالهای 75 و 76 که خودم در مزارشریف بودم در پروژه عدالت افغانستان چنان مسخ شده که حتی نمیشود به سطری از آن اعتماد و استناد جست .
در مورد عقد پرتوکول مسعود با باریس گروموف شکی ندارم که چنین قراردادی به امضا رسیده است . در مجموع تمام بنیاد هستی روی قرارداد و پروتوکول استوار گردیده و حتی خداوند با بنده گانش میثاق بسته و قرارداد نموده است که اگر کار خوب کردی و مردم آزاری نکردی در مقابل برایش بهشت را وعده داده ، با عزازیل پیمان بسته که اگر بنده گانم با رفتند همان جزایی ببینند که تو می بینی ، حضرت نوح با قوم خود پیمان بست ، موسی هم مأیده وعده نمود و قرار داد بست ، حضرت محمد هم با دشمنانش پرتوکول نمود .
خانم نظام ! بین قرار داد صلح حديبيه ، صلحنامه ثقيف ، پيمان با مسيحيان نجران وغیره حضرت محمد با پیمان و قرار داد مسعود چی تفاوت وفرقی وجود دارد ؟ هدف حضرت محمد ايجاد صلح با غير مسلمانان (صلح حديبيه، مسيحيان نجران و ...) بوده و با پذيرش شرايط خاص ، يكديگر را به رسميت شناخته اند .
پس منتظر تاریخ میمانیم تا همچنان که گذشته های ما را بدون کم و کاست انعکاس داده ، جنایات و وطنفروشی های حکام این سه دهه را نیز برجسته ساخته هویدا خواهد نمود .
ازینکه شما عروس شهر زیبای ما بودید ، خبر نداشتم و بعد این به شما همان احترامی خواهم داشت که با خانم برادرم شهیدم دارم . باعزت و قلمدار باشید . با عرض احترام و ادب . نبیل مزاری
30 نوامبر 2010, 16:24, توسط سهراب سپهر
محترمه ملالی نظام!
دلایل آتش بس مسعود از نظر من چیز دیگر است و بقین دارم من و تو همدیگر را قناعت داده نمیوانیم بناً نمیخواهم به جواب تان در آن مورد بپردازم ولی دو نکته را میخواهم برای تان خاطر نشان سازم:
اول اینکه گفته اید اول نمره بوده اید. میخواهم برایتان تبریک بگویم. خیلی خوشبخت بوده اید که توانسته اید تحصیلات عالی داشته باشد. من الی صنف نهم را جسته و گریخته خوانده ام و از این لحاظ با شما هم سری کرده نمیوانم ولی اضافه مینمایم که اول نمره بودن دلیل نمیشود که انسان ها همه پدیده ها و رویدادهارا درست درک کنند. عزیزی را میشناختم که محصل سال دوم فاکولته کمپیوتر ساینس بود و در ریاضیات از دوره مکتب تا فاکولته نمرات عالی داشت ولی روزی با تعجب متوجه شدم که او هیچ گاه معنی x , y را در تمام این سال ها درک نکرده بود فقط او طوطی را فهمیده بود که مثبت ضرب مثبت، مثبت و همینطور پیش رفته بود. او هیچ گاه مفهوم آنهارا درک نکرده بود!
دوم اینکه ما از اسم سر و فعل خوردن ترکیبات زیادی داریم مثلاً: سرم را خوردی که عامیانهء آن میشود "سر مه خوردی" یا "سر مه نخور" به معنی اینکه مزاحمتم/ ناراحتم کردی یا میکنی یا اعصابم را خراب کردی. دیگر ترکیب "بسرخوردن" به معنی اینکه عاقبت کار های نامطلوب خودرا دید و پشمان و نادم است و یا ازآن انتباه گرفته است. ترکیب دیگر "سرخورده گی" است که به معنی نا امید شدن، یاس و در هم شکستن از لحاظ روحی و روانی است. ترکیب دیگر "سرم خورد" که به معنی اصابت سر به چیزی است. ترکیب دیگر" سرخوردن" به معنی روبرو شدن وملاقی شدن است که همین آخری مطلوب من در همان پیامم بوده است که شما به آن اشاره کرده اید.
در اینجا هر کدام از ترکیبات فوق را ذیلاً در جملات و عباراتی بکار میبرم تا اینکه درک معانی ترکیبات فوق به شما آسانتر شده باشد:
1. پر گفتن هایش سرم را میخورد!
2. علی پس از سالها لاابالی گری بالاخره بسر خورده بود و از دوستان نا اهلش دیگر پرهیز میکرد.
3. سرخوردگی و یاس باعث شده بود که او دیگر از همه ببرد و گوشه انزوا اختیار کند.
4. سرم به دیوار خورد.
5. پس از سالهای سالها روزی با دوست دوران مکتبم سر خوردم. یا به نوشته هایی از او سرخوردم که متعجم ساخت!
30 نوامبر 2010, 17:39, توسط عصر دولتشاهی
خانم نظام!
شما در نامه یی که به آقای میرهزار نوشته اید در جایگاه یک مدعی و یک آتش بیار معرکه در جامعهء فرهنگی ما که به شدت روبه انقطاب می رود، عمل کرده اید. شما نه مصلح استید و نه هم بیطرف. شما نمایندهء یک جریان فکری به شدت قومگرایانه استید که با وجود پرده پوشی های لفاظانه برای پنهان کردن نیات درونی و طرز فکر قومگرایانهء تان دم خروس از زیر بغل نمایان است.
1- تلاش شما برای برکشیدن و برجسته ساختن حادثهء افشار و آنرا در گوش کامران میرهزار پف کردن کاریست سخت نفاق افگنانه. اگرچه این تلاش طفلانه است و جامعهء امروز هزاره به مراتب آگاه تر ازان اند که خانمی از جایگاه شما بتواند آنها را استعمال کند. تا جایی که معلوم است، در مسالهء افشار شماری از نیرو های شورای نظار به همراهی افراد اتحاد اسلامی سیاف، انور دنگر، اکبری (خودش شیعه و هزاره است) و ایلجار های دیگر شرکت داشتند. جنایتی که در افشار صورت گرفته است قابل تحقیق است و عاملین آن باید به محاکمه کشانده شوند. اما این را یک مسالهء سیاسی ساختن سبب می شود که خون افشاریان بیگناه پایمال شود. تاکنون ازین مساله به گونهء ابزاری و پیراهن خونین عثمان استفاده شده است که شما خانم موسی نظام یکی از آنها استید. چرا که شما قصد دارید در حادثه تنها مسعود را دخیل و عامل تبلیغ کنید. اگر شما به راستی دل تان به هزاره و جنایاتی که علیه آنها در تاریخ شده است، می سوزد چرا از قلع قمع 60 فیصد نفوس هزاره توسط عبدالرحمن خان یاد آوری نمی کنید. مگر همین شما همکار و همفکر تمامی آ نهایی نیستید که جنایات عبدالرحمن خان علیه هزاره ها را ضرورتی برای تامین وحدت ملی می دانند. مگر شما با روستار تره کی و اعظم سیستانی درین مساله اختلافی دارید؟
2- تلاش شما برای ثابت کردن این که مسعود برای دیگران کار می کرد کاریست که آی اس آی و حزب اسلامی حکمتیار از همان آغاز مقابله و مخالفت و مسعود در برابر مداخلات پاکستان علیه او با هرچه در توان داشتند به سر رساندند. آنچه شما می گویید نشخوار همان حرف های گذشته است که با لعاب نکاتی ازین کتاب و آن کتاب مزه مزه می کنید. خنده آور تر آن که او را همزمان هم نوکر آی اس آی می دانید هم نوکر کا جی بی و هم نوکر ایران. مردی به بزرگی، ایمان و امکانات مسعود را حتی اگر یک سازمان جاسوسی می توانست بخرد، شاهکار می بود. برای آنهایی که مسعود را ندیده بودند و معیار های شان محلی است شاید بتوانند برچسپ مزدوری او به بیگانگان را بپذیرند. اما آنهایی که او رادیده اند و آنهایی که شاهد بیطرف کار و پیکار مسعود بوده اند، می دانند که او قلهء تسخیر ناپذیر ایمان بوده است.
3- گفته شد که شما مدعی استید و نمایندهء یک قشر ویژه در جامعهء ما. گفتم که دم خروس تعصب با وجود هزاران حیله و نیرنگ از زیر بغل تان نمایان است. شما اینقدر درین تعصب غرق استید که حتی در یک نامه به سردبیر یک سایت انترنتی به "ایرانی" و "افغانی" کردن واژه ها می پردازید. شما حتی در نقل قول تان از دیگران می خواهید با ایرانی کردن و افغانی کردن واژه ها بپردازید. آنجا که در نوشتهء کسی "نیرو" می یابید بیدرنگ در پهلوی آن "ایرانی" می نویسید. ازین برمی آید که شما تنها در مورد مسعود و مسایل سیاسی مغرض نیستید بلکه حتی در مسایل فرهنگی وابسته به گروه فارسی ستیز، تاجک ستیز و هزاره ستیز استید. شما از طرفداران تقسیم زبان فارسی به ایرانی و افغانی و تاجکی استید. اما گویندگان این زبان همه این زبان را یکی ویگانه دانسته هرگونه تلاش برای تقسیم این زبان را تجاوز به زبان و فرهنگ خود می شناسند. شما درینجا در جایگاه یک متجاوز به زبان و فرهنگ دیگران جاخوش کرده اید.
4- شما این قدر در تعصب غرق استید که پیروی یک مسلمان از پیامبرش را نیز، اگر همقوم شما نباشد، اجازه نمی دهید. مسلمان کسی است که از اوامر خدا و سنت پیامبرپیروی می کند. مسعود با سرمشق قرار دادن مصالحهء پیامبر با کفار، به اقتضای شرایط ویژه، با روسها برای مدتی آتش بس کرد. او در مشوره با علمای دینی منطقه و مجاهدینش این کار را کرد و همه ازان خبر داشتند. این کدام راز نیست که شما افشا کرده باشید. شما می گویید که او را با پیامبر مقایسه کردند نارواست. مگر کسی مسعود را پیامبرشمرده است؟ دوستان گفته اند که او به پیروی از پیامبر به این کار دست زده است. یعنی کارش در همخوانی با سنت نبوی بوده است.
5- شما را به خدا یک بار با همین معیار هایی که کار های مسعود را قضاوت می کنید، به تاریخ کشور نیز ببینید و مثلاً ایوب خان را و یا وزیر اکبر خان را با او مقایسه کنید. آیا حاضراستید همین معیار ها و قضاوت ها را در مورد ایوب خان و وزیر اکبرخان نیز به کار ببرید؟ آیا ایوب خان به هند برتانوی پناهنده نشد و درهمانجا در جیره خواری انگلیس جان نداد؟ آیا همین گروه شما او را "غازی" نمی خوانند؟ آیا اکبر خان به فرمان پدر مزدورش محاصرهء انگلیس توسط مجاهدین کابل و کوهدامن را نشکست و وظیفهء اسکورت و حمایهء عساکر شکستی انگلیس را به عهدده نگرفت....
خانم نظام!
بهتر است درهمان حلقهء سید عبدالله کاظم، عارف عباسی و ولی نوری و اعظم سیستانی بمانید. همانجا در پورتال بنویسید و یکدیگر را تمجید کنید. اما وقتی اینجا می آ مدید و می خواستید از در مصالحه پیش بیایید، باید تعصبات، تبلیغات، نفاق افگنی و هیزم کشی را کنار بگذارید. اینجا همه افراد بالغ قلم فرسایی می کنند و شما نمی توانید با ادبیات تبلیغاتی نظامی های توتالیتریستی مردم را تحمیق کنید. مردم از شما دلیل می خواهند. اسناد هیچ کتابی را کسی بدون استدلال قوی یی که پشتوانه اش باشد نمی پذیرند.
پیشنهاد می کنم که نوشتهء اخیر رزاق مامون در همین پورتال را در مورد تجزیهء افغانستان از سوی ایران و نقش مسعود را بخوانید واین پرسش را پاسخ بدهید که آیا نوشته مامون هم اسنادی دارد و قابل پذیرش می تواند باشد یا تنها اسنادی که ضد مسعود باشد برای تان پذیرفتنی و گردآوردنی است؟
30 نوامبر 2010, 20:12, توسط پرویز "بهمن"
اقای عصر دولت شاهی سلام!
خیلی واضح وپوست کنده حرفهای دل مردم را بیان داشته اید همین امروز زمانیکه پورتال جرمن افغان یا فغان جرمن را مرور میکردم چشم به مضمون یک جناوری بنام احسان الله مایار افتاد که ازتعجب قریب بود شاخ بکشم .
این موجود اصرار به این دارد که امیر عبدالرحم خان مرد آهنین وسیاس مدبر درتاریخ گذشته است وآنچه بنام افغانستان کنونی باقی مانده نتیجهء خون ریزی های آن بزرگمرد بوده است . پس باید قبرش دوباره بازسازی شده وزیارتگاه عام وخاص گردد. این جا خانم محترمه که زمزمه افشاررا بالا کرده است همین ایشان با تیم محترم مذکور تبادله های ایمیل دارند ویکدیگر به القاب میان تهی چون ملی گرا حقیقت گو وغیره وغیره مفتخر میسازند.
مگر این را خانم محترمه وسایر علمای بزرگ چون سید عبدالله کاظم ومایار صاحب سیستانی صاحب وغیره باید بدانند که ملت بیدار شده است ملت دوباره تاریخ خودرا ازسر بازخوانی میکند هیچ خودرا زحمت ندهید طوریکه محترم عصر دولت شاهی فرموده است قضیه افشار یک قضیه حقوقی است عاملان هرکسی که بباشد امروز یا فردا به میز محاکمه کشانیده میشوند وباید شوند چه اینها از خود هزاره ها باشد یا غیر هزاره ویاهرکس دیگر درین زمینه توافق کلی وجود دارد اما آیا کسی این آقایان وخانمها تکه نامهای ذکرشد تاکنون کسی پیدا شده است که ازهزاره ها حداقل یک معذرت خالی خواسته باشند. می بینیم نه تنها که چنین نیست بلکه برعکس اشخاص مالیخولیائی بی حیائی را از خد گذشتانده اند بحدیکه قبر تمام جابران و وطیفروشان را باید ازسر بازسازی بکند وآنزا زیارت گاه عام وخاص بسازند اما من عنوان حسن ختام به خانم محترمه ملالی نظام میگویم که : لعنت بر این وجدان که هیچ بیدار شدنی نیست .
30 نوامبر 2010, 21:13, توسط عصر دولتشاهی
آقای بهمن، از لطف شما ممنونم.
می بینید که با چه افکار و اشخاصی روبرو استیم؟ ادبیات و شیوه عمل این دوستان الگوبرداری از شیوهء تبلیغاتی راوا و در نهایت شیوهء تبلیغاتی نظام های ایدیولوژی زدهء توتالیتریستی است. نکتهء اساسی در کار این ها تبلیغ کردن جنایات، ویرانی وطن، اشک یتیمان و بیوه زنان است. اما به جای یافتن علت اساسی تلاش می کنند اهداف بخصوصی را توسط انسان هایی که عواطف شان را به شور آورده اند، هدف قرار دهند. راوا با سرمایه گذاری روی همین مساله (جنایات رفته برمردم) قصد دارد همه افکار را متوجه حریفان سیاسی و ایدیولوژیک خود (بنیاد گرایان اسلامی) نماید. و خانم نظام و امثال آنها با همین شیوه رهبران جهادی را در جمع محکوم می کنند اما همهء کاسه و کوزه را بر سر مسعود و سایر رهبران غیر پشتون می شکنند.
جالب آن که ادعا دارند که "واقعیت ها" را روشن بسازند. در حالیکه با شیوه یی که در پیش گرفته اند کار شان مغشوش ساختن واقعیت ها، دستکاری کردن واقعیت ها، برجسته سازی و خفیف سازی اجزای واقعیت به خاطر بدست آوردن اهداف سیاسی است.
اگر به نوشته های این ها اعتبار داده شود، کلیه مسایلی که درین کشور درین 37 سال روی داده است، عامل آن افراد و اشخاص اند. درینجا نه زمینه های فرهنگی اثر دارد، نه زمینه های اجتماعی، نه مداخلهء بیگانگان، نه ژیوپولتیک منطقه، نه انکشاف سیاسی و اجتماعی در سطح جهان و خود کشور و نه هم عوامل دخیل دیگر. اینها می خواهند بگویند که سی و هفت سال پیش دنیا گل و گلزار بود و با سرکشیدن چند نفر دنیا زیر و رو شد. اینها به عامل و عوامل متقابلاً موثر اجتماعی و به سخن دیگر به تعاملات اجتماعی عقیده و باور ندارند. اینها افراد را یا خدا می دانند و فارغ از هرگونه خطا و یا هم شیطان شان می خوانند که توانایی هرکار بدی را دارند هرگز خوبی یی در آنها نیست. درک و ارزیابی آنها مطلق است؛ نه شرایط زمانی می خواهد نه مکانی. البته اگر در مورد دوست محمد خان و خیانت های او و تسلیمی اش به انگیس باشد، اعظم سیستانی یی پیدا می شود که تسلیمی او را ناشی از بی اعتمادی اش نسبت به خوانین پروان قلمداد می کند. یعنی برای دوست محمد دلایل می تراشند تا خیانتش و تسلیمی اش به انگلیس را توجیه کنند اما برای مسعود اجازهء آتش بس نمی دهند. اینست وجدان و اینست میزان و معیار قضاوت این گروه.
شما به سلامت باشید..
30 نوامبر 2010, 23:45, توسط Shiwa
Thanks Daulatshahi and Bahman for blasting this fascist bitch
1 دسامبر 2010, 00:51, توسط Farhekhta Heravi
Dear Asr
I wish I was next to you now so that I could kiss your hands for your great ideas and anti fascist response against that Kochi origin and tribal minded bitch
1 دسامبر 2010, 01:29, توسط عصر دولتشاهی
دوستان گرانمایه فرهیخته هروی و جناب شیوا!
از لطف شما ممنون و سپاسگذارم اما یک خواهش برادرانه و عاجزانه از شما دارم که کسی را دشنام ندهید. می دانم که در بسیاری موارد بیحیایی ها و بی منطقی های طرف حوصله برای آدم نمیماند اما فضیلت انسان دران است که در هر شرایطی حرمت کلام را نگاهدارد. من به همان اندازه یی که از لطف تان در قسمت خود سرفرازم، از دادن لقب (بیچ) به آن خانم هموطن از سوی شما ناراضم. امید است این خواهش مرا بپذیرید.
1 دسامبر 2010, 10:30, توسط پرویز "بهمن"
دوستان عزیزیکه به انگلیسی پیام داده اند!
من نیز به نوبه ء خود ازلطف که درحق این کمترین داشته اید نهایت ممنون وسپاسگزارم اما به تائید حرفهای محترم عصردولت شاهی خدمت تان باید عرض کنم که حرمت وکرامت انسانی مردم را ولو مخالفان ما باشد باید وباید وهزاران بار باید درنظربگیریم. این درست است که ازبرکت کابل پرس? دوست داشتنی وآزاد درظرف کمتر ازیک ثانیه بدون کوچکترین سانسور پیامهای خویش را به تمام جهان توسط خودما میرسانیم اما زیاده روی وسوء استفاده را ازین نعمت خدا داد برای تمام دوستانم جایز نمیدانم.
ببنید دوستان زمانیکه دستان تان را بالای کیبور میگذارید باید فکر کنید که این سایت مال شخصی خودتان است ونباید بخاطر مخالفتهای سیاسی آنرا به گفته جناب عصر دولت شاهی به یک دشنامکده تبدیل کنیم واین را باید دوستان بدانند که هرقدر ازجاده اخلاق وعفت کلام بیرون می شویم درحقیقت خودرا رسوا می سازیم ودرقدم دوم سایت خودمان را که کابل پرس باشد درانظار دیگران خصوصا رقیبان بی وزن وبی مقدار می سازیم.
بگذارید که هرکسی درین سایت حق اظهار نظر داشته باشد وخصوصا آنهایکه درجهت گیریهای سیاسی وفکری شان شناخته شده استند باید درکابل پرس حق بیان واظهار نظر داشته باشند این حق طبیعی تمام افراد بشر است اما اگر خدای ناخواسته ما حرمت شکنی کنیم وبا برخوردهای احساساتی زمینهء دشنام را مساعد سازیم فکرکنم که کمتر کسی جرآـ کند که درکابل پرس مقاله بنویسد.
من درین پیام میخواهم روی مطلب که محترم (فرید) درهمین بخش پیام داده اند تبصره مخصترداشته باشم:
آقای فرید اصطلاح (پشتونهای تاجیک) را بکار برده اند ونظر دارند که پشتونهای اصیل که به زبان فارسی تکلم کرده نمی توانند هزار مرتبه نسبت به پشتونهای که زبان خودرا از دست داده اند ومانند دیگران فارسی گو وفارسی نویس استند نصیحت پذیر وانتقاد پذیر اند.
ازنظر فرید جان افرادی ازین دست مثل خانم نظام، سیستانی، مسکینیار، عارف عباسی مایار وغیره بخاطر دور ماندن از اصل خویش به یک عقده تبدیل شده اند اینها نه انتقاد پذیر اند ونه هم اصلاح پذیر زیرا این ها خودرا دریک بی هویتی می بینند.
شعر حضرت مولانای بزرگ که: هرکسی کو بازماند از اصل خویش_______ بازجوید روزگار وصل خویش
کاملا درمورد افراد یاشده صدق میکند.
من به تائید حرفهای محترم فرید میخواهم بگویم که: زرغون خان شینواری مسؤول برنامه های چهره ها وخاطره ها درتلویزینون مسکینیار را بمراتب عقلانی تر وبردبارتر ازگروه یاد شده یافته ام شاید نزد عزیزان سوال پیدا شود که اسناد بیاور:
من حدود چهارهاه قبل یا بیشتر تصادفا با جناب زرغون شاه شیواری دریک مورد خواستم تیلفونی اورا مورد عتاب قرار دهم وچنین هم کردم اما درچوکات ادب وعفت کلام:
شما باور کنید که همین زروغون شاه خان با آن همه تعصب که دارد از اول کلام تا آخر کلام بدون اینکه حرف مرا قطع کرده باشد ویا دربین سخنان سخنی بیاورد یا مزاحمت کند تا آخرین لحظه کلامم را شنید ودرآخر پرسان کرد که حرف تان تمام شد؟ حرفهایم با دقت وغورهم شنید وبعد خودم گفتم بلی حرفهایم ن تمام شد شما باور کنید که درهمان وقت من همین نظر محترم فرید در ذهنم خطور کرد که میان انسانها چه تفاوتهای جدی وجود دارد کسی را که من گمان برده بودم که چقدر ناشکیبا باشد اما برخلاف، مرد حرف شنو وبردبار بود با وجودیکه با طرز دیدمن هنوز هم فرسنگها فاصله دارد اما خلق نیکوی این مرد مرا شکار کرده واین را باید اعتراف کنم .
با جرأت می توانم حسرت بخورم که این کاش دوستان ما نظیر این خانم محترمه ودوستان شان که نامهای گرامی شان دربالا ذکر شد ای کاش که پشتون اصیل می بودند ویک حرف فارسی نمی دانستند اما ذره ای ازنصاف و وجدان در وجودهای مبارک شان می بود؟
ایکاش به عوض این همه اکادمیسن های جعلی یک زرغون شاه شینواری می بود که دارای وجدان بیار می بود وحد اقل سخن مخالفش را تا آخرین دقیقه می شنید.
با دریغ ودرد باید اظهار داشت که این دوستان ما با این هویت قومی که دارند نقش مارهای داخل آستین را درفرهنگ جمعی منطقه بازی میکنند واین خطرناکتراز هرپدیدهء دیگراست ازجنگ سالاری وتروریسم گرفته تا هرپدیدهء دیگر هویت فاشیستی لجام گسیخته ونا تعریف شدهء (افغان) درجامعه امروزی افغانستان نظربه نوشته ای گرانسنگ محترم توردیقل خان میمنگی خطرناک است. این گروه با لفاظی ها وچرب زبانی ها درحقیقت خواهان محو کامل هویت های قومی دیگران با زور وجبر درهویت ساختگی افغان اند.
نوشتهء آقای همت فاریابی درمورد کلمهء افغان وسرود ملی ازنظر تاریخی می تواند به خیلی چیزهای پوشیده وپنهان که تاهنوز ازنظرها بدور مانده بود پاسخ بگوید. ازنظر روانی حلقهء دوستان محترمه ملالی نظام، درمیان دوسنگ باید آرد شده وخورد وخمیر شوند. ازیکطرف قبیله گرائی منحط و روبه زوال که قدرت سنتی را ازدست داده پاشان پاشان شده است وزمینه احیا ندارد وازطرف دیگر ذوب شدن پدران ونیاکان درفرهنگ وادبیات فارسی که ازپشتو وپشتونوالی جزبعضی نامها دیگرهمه چیز به باد فنا رفته است. پس این ها موجودات خیلی خطرناک ومضر جامعه اند
1 دسامبر 2010, 03:36, توسط jalaludinbaiany
احمد شاه مسعود
فرزند دلیر ایران بزرگ
ظهور احمد شاه مسعود در منطقه خراسان بزرگ ایران ( که با نام ساختگی استعمار روس و انگلستان امروزه افغانستان نامیده می شود ) موجی از شادی و امیدواری را در میان ملت ایران بزرگ ایجاد نمود . احمد شاه مسعود فرزند دلاور ایران زمین برای نجات اقوام ایرانی منطقه خراسان بزرگ دست به مبارزات مختلف زد و مجاهدت هاي كم نظيري در تاريخ از خود بجاي گذاشت و تشکيلات بزرگ را عليه يگانه مانع که مليت پشتون است از ميان سازمانهای چپ و راست با مصارف [ سرهنگ وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران بنام ارد بـزرگ] که قبلأ بنام [ ساواک ] ناميده ميشد شهادت در راه الحاق افغانستان با ايران نائل آمد . [ ارد بزرگ ] در زمان محمد رضا شاه شخصأ به اين وظيفه گماشته و در [ ساواک ] جزب تا ولايات هرات ، بادغيس ، غور ، فراه و نيمروز را به خاک ايران الحاق نمايد و پول هنگفت از انوقت در اختيار خود دارد ، موصوف در حزب دموکراتيک خلق افغانستان جناح ( پرچم ) نيز نفوذ و رهبران ارشد تاجک ، هزاره را خريداری و در زمان مقاومت روابط تنگاتنگ با احمد شاه مسعود ، تورن اسماعيل هرات ، ذبيح الله مزارشريف ايجاد که خوشبختانه ديگر همه از پلان شوم [ يرهنگ استخبارات ايران بنام ارد بزرگ ] اگاه و دايمأ توسط فرزندان اصيل و شجاع افغان افشا گرديده که انقريب دولت افغانستان و وزارت اطللعات فرهنگ افغانستان در زمينه دستگيری ، شناخت ، و سرکوب مزدوران ايران وپاکستان و مزدوران خريده شده توسط سر هنگ استخبارات ايران که هم زمان با استخبارات روس نيز همکار است اقدام قانونی ، جدی نموده، گربه گفته برخي اسناد توسط دولت وهابي عربستان سعودي و نفوذ عوامل واپسگرايش در منطقه آريانا ترور شد و حزن و اندوه سنگینی را بر همه منطقه فلات ایران و ملت آريايي فلات ايران وارد نمود . عربستان نيز به پيروي از قدرتهاي استعمارگر همچون انگلستان به آرزوي ديرينه خود كه همانا عدم اتحاد مناطق ايران بزرگ بوده است موقتا دست يافت . کشورهایی که در طی سی صد سال گذشته همه تلاش خود را نمودند تا افغانستان را کشوری جدا از ایران بنامند و آنها را در فقر و عقب ماندگي و جنگ و خونريزي نگاه دارند و اینگونه وانمود کنند که مردم این دو منطقه کاملا بیگانه از یکدیگر هستند ، به درستی نمی دانند که منطقه فلات ایران خواستگاه اقوام آریایی ایران بزرگ است و روزی در نهایت این جدایی ها ناخواسته از میان برداشته خواهد شد و ایران بزرگ روی همه فرزندانش را خواهد دید و در سایه اتحاد دست همه بیگانگان را از این منطقه کوتاه خواهند نمود و قدرت از دست رفته را باز خواهیم یافت . یاد و خاطره احمد شاه مسعود و ارد بزرگ ، دو اسطوره ایران دوست و دلاور و هنرمند ، برای همیشه در قلب میلیون های ایرانی و مردم افغانستان کنونی باقی خواهد ماند . همه ساله هجدهم شهريور ماه ياد و خاطره شهادت احمد شاه مسعود در ايران - افغانستان و تاجيكستان گرامي داشته ميشود . روانش شاد و اهورايي باد .
1 دسامبر 2010, 04:20, توسط Bina
باينى صاحب شايد تب شديد داشته اين همه هزر و هزيان كفته و جفنك سراييده اند. باور كو كه اين طور ادم بى مفز را سراغ ندارم كه به اين ياوه سرايي هاى اين بزله كو باور كند.اين شخص كه در برابر اقوام غير بشتون كينه دارد ودر تب تعصب قبيلوى در يك حالت فقر فرهنكى ميسوزد وهزيان ميكويد.قبيله در برابر نخبه كان غير بشتون حساسيت دارد و تحمل كر ده نميتواند.انها عادت كرده اند به خونريز ها و جباران تاريخ ,به وطن فروشان قبيله ببالند و از انها قهر مان بتراشند.در برابر قهرمانان واقعى و مدافعين راستين وطن كور هستند ,ديده ندارند بر عكس كينه و تعصب دارند.مسعود عزيز كه نام اين نامى در سراسر جهان به احترام ياد ميشود و در بسيارى از كشور هاى جهان جاده ها باركها به نام ان ابر مرد نامكزارى شده است خارجشم فاشيستان قبيله و باداران باكستانى انهاست.اين نوع قوله ها را ازين قوله كشان دون ماشنيده ايم .
1 دسامبر 2010, 04:54, توسط jalaludinbaiany
مناسب احمد شاه مسعود را داشت . و در ادامه آن خاطره می خوانیم وقتی احمد شاه آن اثر را از پیک ارد بزرگ ، در طی مجلسی دریافت می کند شدیدا منقلب و دگرگون می شود و چهره آرام و متین او به هم می ریزد او در آن جا از خواب شب قبل خود به نزدیکانش سخن می گوید بله خوابی که از ارد بزرگ ، یک اسطوره می سازد و برای قوم افغان آشنایی دیرین می شود ...
احمد شاه می گوید "خواب می دیدم پایم در نبرد زخمی شده و در آن هنگامه تنهایی مردی با لهجه ایرانی می گفت احمد شاه ناراحت نباش ، تو فرزند ایرانی !! . و در ادامه می گوید آن مرد بزرگ بسرعت پایم را می بست تا جراحتم التیام یابد"
این خاطره زیبا از جهات گوناگون قابل ارز یابیست نگاه عمیق و مسئولیت شناس یک هنرمند را نشان می دهد.او خود می اندیشد ، احساس مسئولیت می کند و بدون آن که منتظر این و آن باشد دست به عمل می زند شاید امروز این خاطره با همان آدمهای اندکی که از آن خبر داشتند هیچ گاه گفته نمی شد و این راز همچون راز مرگ احمد شاه در دل تاریخ مدفون می شد ، اما! اما ارد مسئولیت خویش را پیش وجدان و آرمانهای خویش به انجام رسانیده است.او به هنر ایرانی به عنوان ابزاری می پردازد که می تواند قسمتی از خلقت انسانی که نیروی ست آسمانی ، را برای رهایی و کمال بشر بکار گیرد آثار او مادی نیستند و با نگاه مادی هم غیر قابل تفسیراند ، بقول دکتر مهرانفر برای شناخت ارد لازم است تائو ، فردوسی بزرگ و خیام فیلسوف را بشناسیم او از تائو لطافت و گذرایی و از فردوسی بزرگ هدف و آرمان مقدس و از خیام فیلسوف جهان فانی و بی ارزش را آموخته است. ارد بزرگ بی پرده به احمد شاه مسعود مينگاشت به اميد الحاق افغانستان و تاجکستان به ايران و نابودی قوم « پشتون سولاله احمد شاه ابدالی ، ارد بزرگ هر روز با نفرت ، دشنام به ميرويس خان هوتک ، شاه اشرف هوتک فاتح ايران ، شاه محمود هوتک فاتح ايران و احمد شابابا طی روز نامه مطالب زهردار نوشته در افغانستان مزدورانش انرا نشخوار نموده « ذهی شرم » « ذهی خجالت » احمد شاه مسعود به گفته یارانش در سفرها و منزلش دیوان حضرت حافظ را هرگز از خود جدای نمی کرد و ارادت خواصی به حافظ گرانمایه داشت . ولی نسبت کم سوادی از معنی ان خبر نداشت
آری داستان ارد داستان مردیست که عاشقانه سرزمین اجدادیش را ، فرزندان و تاریخش را دوست دارد اما این عشق موجب ستایشگری دائم و بی نتیجه گذشته نشده است . درسها و سخنان حکیمانه او این روزها از همه جا شنیده می شود صد ها هزار سایت و صدها نشریه روزانه کلام دلنشین او را تکرار می کنند و نسلی را با خود همراه نموده اند .
تصور این بود که جوانان ایران با اندیشمندان خویش قهر نموده اند اما امروز به خوبی شاهد موجی هستیم که همراه با اندیشمند معاصر آنهاست . ایرانیان هیچ وقت روشن اندیشان خویش را رها ننموده اند آنان بدنبال ندای حقیقی انسانهای آزاده اند . و او می گوید : رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی . و این ندا را امروز در گلوی خسته و غمگین ارد یافته اند اشک ها و غمگنانه های او نوای دل انگیز هزاران هزار مشتاق رشد و آرمانخواهی ایرانیان گشته است آن گاه که می گوید : یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست .
سخن گفتن از ارد OROD کار ساده ای نیست او و خواست هایش را نمی توان در یک مجموعه کوچک و یا حتی دریک کتاب تعریف نمود آنچه من از این نابغه معاصر کشورمان می دانم آنست که زاده شهر توس نو (مشهد )است اما پدرش و اصلیتش از دیار شیروان یکی از شمالی ترین شهرهای خراسان بزرگ است و از طرف مادر یه ایل قشقایی شیراز می رسد ترکهای شمال خراسان و ایل قشقایی هر دو بخشی از باقیمانده دودمان سلجوقیان و پارتهای خراسان هستند . چنانچه می دانیم هزار سال قبل سلجوقیان ایل بزرگی در ناحیه آمودریا و فرارود بودند (ناحیه ای که همکنون کشورهای تاجیکستان ، جنوب شرقی ازبکستان ، شرق ترکمنستان و قسمت شمالی افغانستان است ) سلجوقیان مسعود جانشین محمود غزنوی را از سلطنت به زیر کشیدند و رفته رفته گستره ایران را تا مدیترانه پیش بردند سلجوقیان گسترده ترین حکومت ایرانی را پس از اسلام بر سراسر منطقه گسترانیدن بازماندگان آنان در نواحی از مناطق شمال خراسان و منطقه بختیاری ایران ساکن شدند که اين از تنگ نظريات باطل ارد بزرگ ايرانی اين افسرناستخبارات بوده که کاملأ مردود است. بله خواجه نظام الملک توسی صدر اعظم دولت سلجوقی در سایه قدرتی که از علم و اندیشه های فردوسی بدست آورده بود ، توانست از خرابه غزنویان ، نظام اداری و اجتماعی درخشانی همچون تاسیس مدارس نظامیه و بفرمان ملک شاه سلجوقی که عاشق فرهنگ نیاکان و فردوسی بود تقویم خورشیدی ( جلالی ، شمسی ) را با کمک خیام و گروهی دیگر از نخبگان سرزمینمان ایران در مقابل هجری قمری تازیان ایجاد نمود .
مهمترین رکن اداره کشور در این دوره در اختیار مجلس ریش سفیدان بود آنان امرا و پادشاهان دودمان سلجوقی را بر می گزیدند و از قدرتی نظارتی و گاها تنبیهی برخوردار بودند ( شبیه سلسله اشکانیان )آنان معتقد به اصل فکر برتر بودند شاهنامه فردوسی و صدها اثر تاریخی دیگر را احیا کردند آنان حاکمیت تازیان (اعراب) را بطور کلی در خاورمیانه محدود به منطقه شبه جزیره عربستان نمودند نکته جالب در مورد گسترش حاکمیت این قوم بزرگ وجود داشت و آن مطلب این است که آنها هیچ گاه به شهرهای بین راه وارد نمی شدند تنها سفیری را به داخل شهر مربوطه می فرستادند و اولین خواستشان آن بود که دیگر خطبه ای به نام خلیفه بغداد خوانده نشود و رسما حکومت سلجوقی را بپذیرند .ذکر این حوادث تاریخی باعث می شود بهتر با اندیشمندی آشنا شویم که بر پیرامون خود دارای شناخت و ریشه است بقول حکیم فردوسی:
پدر چون به فرزند ماند جهان ........کند آشکارا برو بر نهان
گر او بفگند فر و نام پدر ...............تو بیگانه خوانش مخوانش پسر
کرا گم شود راه آموزگار ...............سزد گر جفا بیند از روزگار
ارد بزرگ اين نظريات خود را طی چندين نامه توسط جهانگير پهلوان عضو رابط ميان مسعود و ارد گسيل که با پذيرش و دريافت هنگفت پول بر اين خواست يک شيطان بزرگ ، يک جاسوس بزرگ ، يک افسر استخبارات ايران لبيک گفته طوريکه ربانی ، گلبدين ، سياف ، مجددی ، گيلانی ، خالص از بادار خود جنرال حميد گل اطاعت نموده .
بنأ خانم فرزانه ملالی م نظام از اين بازار آشفته و از اوباشان هرزه ، مزدوران ارد بزرگ بدور باشيد . که شما را نيز هتک حرمت نه نمايند . اگر بر تبصره های هر جوخدار ارد بزرگ توجه کنيد به مادرم ، خواهرم ، دخترم هتک حرمت نموده و اين ها فاقد شرف و ناموس ميباشند . تبصره پايانی از بنده تبصره فوق از نشرات معتبر خارجی ترجمعه گرديده که صد در صد راستاست .حرمت
1 دسامبر 2010, 06:30, توسط Roshan
به نظر من فرزند ايران بودن از فرزند يك شتر چران بودن به مراتب بهتر است زيرا ايران نقش بسيار مهمي را عرصه علم وفرهنگ بازي كرده است ولي كلمه اوغان مترادف است با تروريزم وحشت دهشت گردي قاچاق مواد مخدر زن فروشي مكتب سوختاندن وغيره. درد اقاي باياني برايم قابل تعمق است. يكي از كساني كه ايشان را از نزديك ميشناسند برايم گفتند كه يكي از اعضاي خانواده شان مورد تجاوز جنسي توسط كدام لچك پنجشيري قرار گرفته است ولي اقاي باياني بنابر خلل اعصابي كه دارند همه را بنام امرصاحب شهيد حساب كرده اند. خدمت اقاي باياني بايد عرض كنم كه با اين هتك حرمت ها غير از اينكه مارا وادار بسازند تا ايشان را پيدا كرده ودر دهن شان تبول وتغوط كنيم كاري ديگري نميكنند وباعث خشنود اوغان ذلتي هاشده وايشان اغاي باياني را پشم ...ير خود هم حساب نميكنند. باياني بيناموس ترين فرد در جهان است ويك مفعول في الارض است واگر نميبود عضو شبكه تروريستي خاد نميشد. كاجي بي بادركي كه از افغانستان داشت كوني ها را جذب در خاد ميكرد وعكسي هاي ازايشان را در حثني مفعوليت ميگرفت تا ايشان هميشه سرخم باشند. شما شاهد هستيد كه حتي انفعاليت از نوشته هاي اين پدر لعنت هويدا است. همچنان ميخواهم كه به اين پيركوني پدرلعنت بگويم كه من پنحشيري نيستم ويك رباطي هستم كه صدهزار جلالك را ميتوانم از كوتل خيرخانه تا سالنگ بكنم (اما چه كنم كه مانند خانواده وي همجنسباز ومفعول نيستم). اگر اين پدر سگ كه برپدر خاندان وي هزار بار لعنت خواسته باشد ادرس خودرا بدهد واگر وي را درزير پاهايم لگد مال نكردم باز نامم را روشن رباطي نميگزارم
1 دسامبر 2010, 17:26, توسط عصر دولتشاهی
آقای روشن، خدمت تان عرض کنم که ما خود ایران استیم؛ اما نه ایران امروزی. ایران امروزی بخشی از ایران بزرگ تاریخی است و آنهم یکی از سه بخش. بنا بران پیوند ما با تاریخ، فرهنگ و هویت ایرانی پیوند آتش و گرما و یا پیوند باران با ابر است.
فاشیست های قومی به ما رواداری داشتن و برقرار کردن پیوند فرهنگی با ایران و تاجکستان را ندارند اما خود سرحدات کشور را باز گذاشته و به نام لر و بر پختانه تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور را در اختیار مزدوران و جاسوسان پاکستانی قرار داده اند. حالا این ها از فروش وطن شرم ندارند و ما را از داشتن پیوند فرهنگی با ایران و فارسی زبانان می ترسانند و آنرا "خیانت ملی" می خوانند. عجب!
اما یک نکتهء دیگر را نیز عرض کنم که ایران حتی در زمان رضاشاه و "آریایی" گرایی های افراطی به افغانستان و فارسی زبانان افغانستان توجهی نداشت، چه رسد به این که حالا یک رژیم افراطی شیعه در آن حکمفرماست. نفع سیاسی ایران امروزی در همنوایی و نزدیکی با شیعه های شان در لبنان، عراق، سوریه و سایر ممالک عربی است. حتی به اهل تشیع افغانستان ارزشی قایل نیستند. چرا که ایران درینجا نفع سیاسی و اقتصادی ندارد. ایران نفع اقتصادی و مشکل استراتیژیکی با افغانستان ندارد. این بحث می تواند بخشی از کار های پژوهشی روشنفکران ما باشد. ایران در بد ترین روز هایی که موجودیت و هویت فارسی زبانان افغانستان در خطر بود، در غم "چربو" بود. اگر ایران به اندازهء پاکستان در امور افغانستان دخیل می شد، وضع در افغانستان غیر از این می بود که حالا است.
ایران بزرگ و تاریخی را اختلاف شیعه و سنی تجزیه کرد- شیعهء صفوی و سنی شیبانی. ازین خلا و رقابت هند کورگانی سهم خود را گرفت...
بدین ترتیب، گل خشک نزدیکی و همنوایی ما با ایران شیعه به دیوار تر فارسی زبانان سنی و هزاره های "غیر آریایی" نمی چسپد.
اما مشترکات فرهنگی و پیوند های فرهنگی را که کسی مانع شده نمی تواند. برای من شعر رهی معیری، پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی و نیما به همان اندازه شیرین، فهمیدنی، و دوست داشتنی است که شعر باختری یا خلیلی، قاری عبدالله ویا شاعران دیگران ما...
ایران امروزی غاصب افتخارات مشترک ماست. هرچند این غصب به گونهء بسیار ظریف صورت گرفته است. چرا که با نامگذاری کشور شان به نام ایران که دروغ هم نیست، آنها می توانند بگویند مولوی ایرانی بود. واگر انتقاد کنید، می گویند منظور ما ایران بزرگ تاریخیست و این دروغ نیست. اما ما نمی توانیم افتخارات تاریخی خود را "افغانی" بخوانیم. به خاطری که افغانستان نام تازه است و افغان نام یک قوم است نه نام یک سرزمین....
ما به همان اندازه که با فاشیستان قومی که مخالف شگوفایی فرهنگ و زبان ما استند، مشکل داریم به همان اندازه با ایران امروزی که افتخارات مرا از آن خود می دانند و در همهء جهان به نام ایران و فارسی ثبت کرده اند، دچار جنجال استیم. ما باید راه های پیوستن ما به فرهنگ خود را ببابیم. به طول مثال شما اگر در "گوگل" نام ابوحنیفه- امام اعظم را به انگلیسی بنویسید و بخواهید در موردش معلومات بدست بیاورید، در همه جا او را فارسی (پرسین) و ایرانی می یابید. بازهم باید بگویم که این معلومات نادرست نیست. او ایرانی و پارسی بوده است اما نه ایران و پارس امروزی.
بدین ترتیب ما باید کاری کنیم که خود را با پیشنه و میراث فرهنگی نیاکان خویش پیوند دهیم. کسانی که از روی دیوانگی و تعصب مخالف هویت فرهنگی ما استند تلاش دارند ما را از هرگونه پیوند با ایران- چه امروزی و چه تاریخی، به دور نگهدارند. اما تلاش ما بران است که پیوند فرهنگی با ایران امروزی و پیوند تاریخی با ایران تاریخی را احیا کنیم. هم خود بدانیم و هم جهانیان را متوجه بسازیم که افتخارات تاریخی پارسی و ایرانی از هم است...
خدا کند فضولی نشده باشد. این دیدگاه های بنده در مورد همچو مسایلی است. یقین دارم که سایر دوستان دید و بینش خود را دارند که باید دید و خواند...
1 دسامبر 2010, 17:32, توسط عصر دولتشاهی
آقای روشن، سلام!
ببخشی که تبصرهء پیشین من تنها به ارتباط جملات نخستین پیام تان بود و متوجه نشده بودم که شما از رباط استید. همان رباطی که پنج قریه دارد: قول آسیا، رود (روت)، قرباغی، جوال سنگ و...
می خواهم در مورد برخی مسایل با شما صحبت کنم. ایمیل بنده این است:
raheelsaboor hotmail.com
2 دسامبر 2010, 02:11, توسط jalaludinbaiany
[ روشـــــنک ]
مطمين باش تو ديگر ارزش دشنام ، توهين ، تحقير را نداری ديگر هر صفت خود را بر ملأ ســـــــــاختی که يک جذامی ، اخس واذی بيش نيســــــتی ، دوم بهترين دوستانم از جمله دگروال صاحب وزير خان اگر خواسته باشد فردا در بايان حاضر ميسازيد ، داکتر واسيع يما سابق سرطبيب شـفاخانه جمهوريت که احمد شاه جان بزکبير در مقابلش ايستاده ميبود وووو همه از رباط ميباشــــــند ، و افسوس که بســــــيار جاهل ، احمق هستی بنأ اگر برای رسيدن به خواهشـــــها و آرزو های خويش زور گويی را پيشـــــــه
نموده ، پس کسانی را در برابر خود خواهم ديد که ديگر زور آسمان به انها نخواهد رسيد . بنده پسر کاکا سناتور علی احمد خان بايانی در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه سناتور پروان و دوره ۱۲ که وکيل پارلمان بود با مشت به دهن « ببرک کارمل » ارباب
« خليل بچه يونس سرخه از قريه بايان » کوبيد که « کارمل » تا زنده بود اناتومی دهنش کج بود ، بنده همه روزه از ساعت ۱۰ قبل از ظهر ايی شش عصر در بايان ، ده ملايوسف و بعضأ لغمانی و اکثرآ چاريکار در دفتر اقای سالنگی و منزل خواجه نبی و شب ها در منزل مرحوم مير عبدالعليم خان بود باش داشته از پدر در پدر نامدار ، شناخته شده بوده و هرگز نوکر ، ستايشگر پنچشيری ها نبوده ، چون انها به وطن ، مردم ، عمران ، ترقی ، سعادت ، پيش رفت کشور خيانت وجفأ نموده ، مردم پروان را گوشت دهن توپ ساختند ولی خودشان زمرد ، لاجورد ملکيت مردم را دزدی ، پايتخت را غارت ، چپاول و ويران ساختند و ۸۸ هزار کابلی را شهيد و باعث توليد ، ايجاد ، نسج ، رشت و به قدرت رسيدن طالب وحشی بربر گرديده . پنچشير را به خاک يکسان بعدأ تسليم قطعه « 40 » روس ها گرديد . در اخير بر جهاد مردم « شاش » نموده با چند پرچمی وطن فروش ، نوکر روس از جمله محمود بريالی برادر ببرک ، وکيل وزير خارجه ، فريد مزدک ، جنرال های خون آشام و قاتلين مردم نبی عظيمی ، آصف دلاور ، سعيد ، يار محمد ، باقر فرين ، مزدوران زاده های بايان خليل ، عارف صخره ، سکندری ، پاسدار ، صديق پيمان و دوستی بسته يکجا با رهبر خود برهان الدين ربانی ، صبغت الله مجددی ، شيخ آصف محسنی نزد ارباب وسران شوروی به مسکو شتافته بر آستان گرباجف ، گرموف ، يلتسن ، شوارنازی بوسه زده تاج کارمل را بر سر خود گذاشته سرافگنده به پشاور آمده ، و بعدأ بغاوت غول بيابان دوستم به تحريک وطن فروشان پرچم و روس در شمال اغاز و احمد شاه بزبزرگ در ترمز ازبکستان با محمود بريالی ، جنرال عظيمی ، پيگير ، مومن ، دوستم ، قسيم فهيم ، عبدالله پيمان دوستی ، همبستگی را بستند ، و طی سه ماه کابل سقوط حاکميت قانون ، اداره سالم ، نظم ، قانون لگد مال و وحشی های شورای نظار ، باند و وحدت ، باند دوستم ، جلاد های وحشی سياف ، گلبدين ، ربانی ، محاذ ، نجات بر کابل زيبا حمله و شهر کوشانيان را به خاک خون کشانيدند و مرحله دوم حبيب الله سقأو دزد اينبار احمد شاه بزبزرگ دزد آغاز گرديد .
اگر نمره تيلفون نيز کارداشتی برايت ارسال ميکنم و ايا ارزش انرا داری تورا از نزديک ملاقات کنم !!! واقعأ روشن جان هستی يا کنده شاه توت .
روشنک !
برگ درخت در انتهای ذوال می افتد و ميوه در انتهای کمال ، بنگر که انقريب تو چگونه می افتئ !، حال فهميدم ! روشنک به ارزش خود نادان است ، بر ارزش ديگران نادانتر خواهد بود . تو از خليل لب معلومات نه ميخواستی از او بپرس تو بچه « آپه » هستی يا « بی بی » که حال ديگر قاتل مردم نيز [ بايانی ] تخلص ميکند ، انقريب جناب قاضی سيد عثمان هستی پروانی جل و پوستک او را معرفی و چگونگی شکست اين دلال مسعود را توزيع خواهد داد .
بنأ روشنک !
اين يک حقيقت است که شکست مايه و برانگيزاننده ی اصلی انسان است ؛ زيرا فرصتی به ما ميدهد تا نيروی مورد نياز را برای حرکت به سوی هشـياری برتر پديد می آورد .
تا هنگامی که ديدگاه ديگران را برپايه ی آگاهی خويش نپذيريد حتی بزرگترين استادان جهان هم نه ميتوانند چيزی به تو بياموزند ، انسان بايديک ويژگی داشته باشد تا پيروز شود؛ آن ويژگی ، روشنی هدف ، آگاهی از آنچه می خواهد ، وسوختن در آتش اشتياق برای به چنگ در آوردن آن است نه چرند ونه پرند ونه سفسطه . وتو اگر رباطی واقعی واز پروان باستان هستی بپرهيز از رفاقت آدمهای احمق ، هرزه ، پليد ، کودن ، ددمنش زيرا او ميخواهد سودی به تو برساند« ولی » ضرر وارد ميسازد .
بپرهيز از تکيه کردن به آرزوها ، زيرا آرزو متاع و کالای مردم احمق است ،
« اوغان اسم است » و « افغان صفت تاکيدی است » « اوغان » و افغان درد سرزمين سوخته را که توسط بربرها صورت گرفت درمان ميکند ؟
چه کنم [ سنگ ها را بســــــــــته اند ســگ ها را رها کرده اند ] البته در مزار
روشن خان !
از هر چاريکاری ، چيکلی ، لغمانيوال ، توپدری ، توغبيدی وال ، تتمدری ادرس [ خان های بايان ] معلومات کنيد برايت توزيع ميدهند که [ بايانی ] کيست !!
3 دسامبر 2010, 13:52, توسط Roshan
جلالک:
برای این بنده هرکسی که از کوتل خیرخانه به انطرف زندگی کند فرقی نمیکند که اگر رباطی باشد یا چهاریکاری یا بایانی یا پنچشیری ویا کندزی ویا مزاری ویا بدخشی. من ضرورت نداشتم که جای خود را معرفی کنم اما تو پدر سگ زیاد پنجشیری هارا لعن کردی مجبور شدم بگویم.
خادیست موش که در زمان اوج قدرتت هم شهامت انرا نداشتی که خودرا خادیست معرفی کنی حالا پوست شیر را پوشیدی واز کاکا وبچه کاکایت میلافی؟ کوس لقت همراه با سناتور علی احمد خانت! حالا کی هستی پیر کونی! یک سوسیال خور لافوک! به خدای که مرگ وزندگیم در دست اوست قسم که ان پنجشیری های که منم میگویند نزدم عذر وزاری میکنند! تو سگ پیر به کسی که تمام مردم بالای وی افتخار میکنند توهین میکنی در حالکه خودت یک خادیست سگ بودی!
من باکسی خود را میزنم که ارزشش را داشته باشد. تو یک پیره سگ هستی که یک پایت در این لب گور ودیگرش در ان لب گور قرار دارد. خداوند خواسته است که تو پیره سگ زیادتر رنج ببری بنا فکر کن که من از تو ترسیدم! اگر قابل انرا میداشتی حتما پیدایت میکردم ولی همان وطندارت گفت که تو حتی ارزش انرا نداری که کسی در دهنت شاش خودرا بکند. وی گفت که تو یک خلقی کثیف هستی که عقده در برابر پرچمی ها داری و مسله شنگری رفتن دخترت بایک پنجشیری عقده تورا صد چندان کرده است. وی گفت که خانواده ات از تو سخت بیزار هستند وتو به یک مرض روانی سردچار شده یی؟ ببین اینقدر معلومات هم در مورد تو پیرکونی دارم!
بخدا قسم اگر توهین کنی هربار چند جمله از معلومات های که ان وطندارت برایم داده اینجا میگزارم. بار دیگر در مورد رقاصه گری هایت در چیکل ورباط خواهم نوشت
3 دسامبر 2010, 14:04, توسط Roshan
اقای دولتشاهی سلام.
زمانکه ایران میگویم هدفم ان ایرانی نیست که امروز رهبرش شخصی بنام ایت الله خامنه یی است وریس جمهورش شخصی بنام احمدی نژاد که منتظر ظهور امام زمان است که دمار از روزگار مردم جهان بیرون بکشد.
وسعت دیدم مانند جلال بایانی ان خادیست پدرلعنت نیست که امرصاحب شهید را تنها متعلق به پنجشیری ها میداند در حالکه به کوری چشم این لعین ها این شخص یک چهره جهانی شده است وامروز مسعود را مردم از چهره دشمنانش مانند جلال بایانی که یک خلقی کثیف بود وبرعله غرب شعار میداد ولی امروز از مواد غایطه همان غربی ها میخورد ویا حزب اسلامی وطالبان که امروز دنیا را به اتش میکشند میشناسند.
بنا هدفم از ایران فارسی زبان بودن است ومن فرزند ایران بخاطری گفتم که بایانی سوسیال خور (= موادغایطه خور) بخاطر خوش ساختن چند تا فاشیست در اینجا وی را فرزند ایران خوانده بود ومن گفتم که حتی فرزند ایران فعلی بودن به مراتب افتخار افرینتر از فرزند یک قبیله در جنوب اوغانستان است که مشخصه قومی انها زن فروختن- قاچاق مواد مخدر - همکاری با تروریستان بین المللی وپناه دادن به انها وفرستادن زنهای خود برای خدمت کردن به انها وبیسواد بودن ودشمنی با علم ومعرفت است. من میخواهم که بنام یک حیوان خطاب شوم اما نه بنام یک افغان که همانا اوغان است.
انشاالله همرای تان تماس خواهم گرفت اما بخدا قسم اگر درتمام این کشور تنها من باقی بمانم هرگز به فاشیستان قبیله وایادی شان مانند همین بایانی کثیف سوسیال خور اجازه نمیدهم که به مسعود ویا دوستم ویا عبدالعلی مزاری توهین کند زیرا سگ اینها بالای مفعول کبیر احمدشاه ابدالی ملتانی شرف دارد زیرا اینها مفعول نبودند ولی مفعول کبیر سالها برای نادر افشار....میداد!
1 دسامبر 2010, 09:14, توسط farid
سلام اقایون بهمن، دولت شاهی ،بینا،مزاری
من فکر میکنم که این اقای بایانی اصلا یکی از فاشیست های پشتون باشد
امکان ندارد که در ولایت پروان که مردم ان خیلی با فرهنگ استند همچو شخص کودن وجود داشته باشد
1 دسامبر 2010, 11:06, توسط پرویز "بهمن"
بایانی صاحب بزرگوار!
هرچند که جنابعالی درسایت کابل نظربه اعترافات خودتان شخص مجرم و محکوم به تجاوز جنسی علیه اطفال استید اما با درنظرداشت حرمت گذاشتن به کرامت انسانی شما ولو هرجنایتی را مرتکب شده باشید باید عرض کنم که:
تاکنون کسی نام جهانگیر پهلوان را نشنیده است اما برعکس نام چنگیز پهلوان را شنیده ایم که کتابی هم دارد وشما ازآن کتاب دربخشهای دیگر کابل پرس? نقل قولهای ناقصی را ارائه کرده اید.
دوم این (ارد) بزرگ را دقیقا ازشما دیده ام نمیدانم که ایا این فرد را درخواب دیده اید ویا دربیداری که هم عضو ساواک رژیم شاهی بوده وهم عضو استخبارات رژیم آخوندی آیا طنز نوشته اید ویا اینکه میخواهید جدی با خواننده گان کابل پرس حرف بزنید.
موضوع سوم درمورد سلاجقه است خصوصا ملکشاه سلجوقی:
خدمت آن عالی جناب باید عرض کرد که عرب ستیزی به آن شکلیکه شما قلم فرسائی کرده اید متاسفانه تاریخ سلاجقه برخلاف ادعای شمارا ثابت میکند. سلاجقه یا سلجوقی ها درتاریخ فارس خصوصا ملکشاه سلجوقی یک سنی مذهب وآنهم شاقعی مذهب متعصب گذشته است. شافعی ها دربین مذاهب چهارگانه اهل سنت بعداز مالکی وحنبلی برخلاف حنقی ها مشهور به سخت گیری های مذهبی وعرب دوستی های افراطی اند که حتی (حسن سبا) که هم صنفی نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی بود ازمتعصب بودن وافراطی بودن ملکشاه سلجوقی بخاطرعرب دوستی او فرار کرده بود ودرکوه های (الموت) برضد نظام سلجوقی سنگرمستحکمی را اساس گذاشت وبه تربیه ء فدائیان اسماعیلی که درتاریخ بشر اولین بنیانگذاران تروریسم محسوب می شوند پرداخت. اما جناب شما دوره ملکشاه سلجوقی را یک دوره ای عرب ستیز قلمداد کرده اید لطفا درین مورد مراجع علمی تان را به خواننده گان معرفی کنید.
با احترام
بهمن
1 دسامبر 2010, 16:52, توسط عصر دولتشاهی
آقای بهمن!
سعهء صدر، اخلاق و بردباری تان ستودنیست. شما حتی به بایانی هم جواب می نویسید.
1 دسامبر 2010, 11:20, توسط Shiwa
This Jalaluddin Baiani is a fascist Pashtoon. The Baian district of Parwan has no Gools such as this camel rider.
2 دسامبر 2010, 15:55, توسط عصر دولتشاهی
Dear Shiwa!
I don’t think blaming a whole nation is a right thing to do for what one or two individual’s wrong doing. Camel rider or donkey rider, so what? Jesus, the prophet was a donkey rider. these names proves nothing. I think it is thoughts, the attitudes and the opinions to be critisized not the persons.
They call us "saqaw". this is the same think if we call them camel rider. Saqaw- let it be; so what? Ustaad Khalili says: being Saqawzada is better than Safaakzada... that is the right answer.
If we claim, we are people of culture, so lets stick with our culture and leave those who are using nasty language against nations, ethnicities or individuals.
thanks,
2 دسامبر 2010, 16:41, توسط سلیمان
عصر گرامی!
تشکر از تذکرهای بجای شما. امید است که دوستان این نکته ها را مد نظر داشته باشند.
تمام محتویات کتاب گروموف(limited contingent ) در این لینک یافتنی است:
http://www.rsva.ru/biblio/pros...
البته مطالب به زبان روسی است، با امکانات ترجمهء گوکل می شود متن را به انگلیسی ترجمه نموده و خواند.
2 دسامبر 2010, 21:04, توسط عصر دولتشاهی
دوستان عزیز!
مرا ببخشید که رشتهء بحث را می خواهم تغییر بدهم. به لینک پایین روی بیاورید. مطلب جالبی در مورد فرهنگ ما دران به نشر رسیده است. ببینید چه گنجینه هایی داریم که از داشتنش، از شگوفا کردنش و از مزایا آن محروم مانده ایم.
من مخالف این گفته استیم که "ما را محروم کرده اند". اگر کسی خواسته است محروم ما کند و ما هم محروم شده ایم برای بدست آوردنش تلاش نمی کنیم، ملامت خود ماییم. چرا دیگران توانایی آنرا دارند که ما را "محروم" کنند و ما توانایی دو باره بدست آوردنش را نداریم. چرا می گذاریم دیگران محروم مان کنند. این دیدگاه را در هرسطحی می توان مطرح کرد. نباید دیگران را به خاطر ناکامی ها و شکست ها و محرومیت های مان ملامت کنیم. باید به خود بیاییم و دریابیم که مشکل کار ما در کجاست و چگونه می توان آنرا حل کرد...
یکی از کار هایی که می توانیم بکنیم، روی آوردن به فرهنگ اصیل ماست. نه تنها روی آوردن بلکه بدست آوردن آن، افتخار کرده به آن، و شگوفا کردن این فرهنگ را باید آغاز کنیم و ادامه بدهیم. این را باید به خاطر عشق ما به فرهنگ خود ما انجام دهیم نه به خاطر دشمنی ما با کدام فرهنگ دیگر...
در لینک پایین یکی از جلوه های فرهنگی ما را در موسیقی و شعر می یابید.
چاربیتی (دوبیتی) از ممیزه های بی نظیر فرهنگی ماست که هرجا فارسی زبان است سرود و ترانه اش از چاربیتی رنگ و بو می گیرد. شعر اکثریت آهنگ های محلی فارسی زبانان را چاربیتی می سازد.
چه بهتر که خود را در آیینهء دیگران ببینیم... روی لینک کلیک کنید...
http://jadidonline.com/story/0...
5 دسامبر 2010, 16:56, توسط jalaludinbaiany
احمد شاه مسعود و تيزاب پاشی به روی زنان
اوباشان شورای نظار بخوانند
روز مردار شدن جاسوس بين المللی احمدشاه مسعود فرا رسيده است. پوره ٩ سال قبل به
زندگی ننگين يک دزد، انسانکش حرفه ئی، جاسوس چند جانبه، قاچاقبر، ميھن فروش، تجزيه
طلب و رھبر کليه وطنفروشان شورای نظاری – جمعيتی خاتمه داده شد. بدون کمترين ترديد
که مردم و کشور مخروبۀ افغانستان با خوشی زايدالوصفی به استقبال ٩ سپتامبر که روز رھائی
از شر يک جانی است، می شتابند. ٩ سپتامبر روز درد آور برای ھمراھان راه جنايت و خيانت
احمد شاه مسعود ھم به شمار ميرود. دنباله روان اين شياد به نبودنش اشک ميريزند و قوله
سر می کشند که چرا سردستۀ قاتلان و جواسيس نتوانست چند روز ديگر بقاء کند تا فرصت
کشتار و تخريب و تجزيۀ کشور برايش بيشتر ميسر می شد و خود خواھی ھای راسيستی و طرح
ھای استعماری ھمسايگان حريص و امپرياليسم جھانی را مو به مو به مرحلۀ اجراء می گذاشت.
خيانت پيشگی و شارلاتانی احمد شاه مسعود آنقدر گسترش يافت که برای ھمسلکان اوليه اش
ھم بيش از آن قابل تحمل نبود، بناءً کمر به قتل وی بستند.* ھموطنان داغديدۀ ما برای نابودی
ساير قاتلان و دشمنان افغانستان ھم روزشماری می کنند.
2
ھم ميھنان ما از جنايات، وطنفروشی ھا، قتل ھا، دزدی ھا و غارتگری ھای احمد شاه مسعود
کاملاً واقف اند. اينک پرده از يک راز ناگفتنی ديگر برميدارم که تا حال بر ھمه پوشيده بود.
زمانيکه احمد شاه مسعود و گلبدين حکمتيار دوستان اخوانی جان جانی در سال ھای اخير نظام
سلطنتی بودند، در بعضی توطئه ھای اخوانی به ھدايت سازمان جاسوسی پاکستان مشترکاً با ھم
فعاليت ميکردند. از آن جمله پاشيدن تيزاب بر سر و روی و پا ھای دختران و زنان در جاده
ھای کابل بود. پيروان بی وجدان و شرف باختۀ اين جاسوس بی بديل، از بدخشان تا چترال
کثافت سگ را به روی خود می مالند تا بتوانند حقايق تاريخی را بپوشانند و يا دگرگون جلوه
دھند. اما ضربات فرق شکن و رسواکن جبر تاريخ، توان مقاومت را ازين طفيلی ھا ربوده و
چھره ھای چرکين و آلوده از خيانت آن ھا را از زير دلاق مسعودی نمايان ساخته است.
موضوع جنايت تيزاب پاشی احمد شاه مسعود و گلبدين حکمتيار را پال فيتز جرالد
در کتاب شان افشاء نموده اند. (Elizabeth Gould) و اليزابت گولد (Paul Fitzgerald)
اين کتاب با ارزش "تاريخ غير مرئی: حکايت نا گفتۀ افغانتان"
نام دارد که مطالعۀ آن را به (Invisible History: Afghanistan’s Untold Story)
محققان مسايل تاريخی و سياسی افغانستان سفارش می کنم. به علاوۀ افشای اين جنايت مسعود
و حکمتيار که جزء کوچک محتويات اين اثر است، کتاب از پاليسی ھای تخريبی امريکا در
افغانستان در سير تاريخی آن پرده می دارد.
١١۵ می نويسند که جريان برادران اخوانی قطب و رمضان که به سی - مؤلفين در صفحات ١١٣
ارتباط داشتند، به اثر مجاھدت برھان الدين ربانی و پيروان (MI6) و ام آی ۶ (CIA) آی ای
اش در افغانستان ريشه گرفت. امريکا از گروه ھای اسلامی به ضد چپی ھا و کمونيست ھای
مورد حمايت شوروی، مخفيانه پشتيبانی ميکرد. افراطی ترين اسلاميست ھا مخالف اصلاحات
شاه در پوھنتون کابل به دور عبدالرسول سياف، برھان الدين ربانی و غلام محمد نيازی فعاليت
داشتند که از طريق ايشافونديشن از کمک سی آی ای مستفيد می گرديدند. دو پيرو برجسته
يعنی احمد شاه مسعود و گلبدين حکمتيار (مؤلفين کلمات پنجشيری و پشتون را در اول نام ھای
اين دو جانی ذکر نموده که من نظر به روش مطبوعاتی خود از تحرير آن ھا منصرف شدم) سال
ھای بعد يک وسيلۀ تبليغاتی مطبوعات امريکا در جنگ مخفی اين کشور عليه شوروی قرار
3
گرفتند. منحيث محصل در اواخر دھۀ شصت، حکمتيار و مسعود شھرت متعصبين خطرناک را
داشتند که چھرۀ زنان را بد شکل می ساختند و مخالفين سياسی خود را تا سرحد مرگ لت و
کوب ميکردند. ھر دو، مسعود و حکمتيار از زمرۀ مؤسسين "جماعت اسلامی" در افغانستان
بودند که نفرتی عميقی از زن داشته و به روی آنھائی که حجاب نداشتند، تيزاب می پاشيدند.
مؤلفين کتاب از قول يک خانم افغان که حالا در امريکا حيات به سر ميبرد، می نويسد:
روزی او شاھد يک حادثۀ دلخراش در فاکولتۀ ادبيات بود. دوتن از
محصلين مشکوک که متعلق به دو محوطۀ مختلف پوھنتون بودند در ساحۀ
فاکولتۀ ادبيات به پا ھای يک محصلۀ زيبا که دامن بالای زانو پوشيده بود،
تيزاب پاشيدند. دختر جوان فرياد مھيبی کشيد و ديديم که پوست از پاھايش
جدا شده و آويزان ماند. آن دو محصل مجرم به سوی فاکولتۀ انجنيری فرار
نمودند. محصلانی که در محل حادثه حاضر بودند گفتند که آن دو محصل
حمله کننده مربوط به "حزب اخوان المسلمين" بودند. بعد تر از بعضی
استادان آموختم که حمله کنندگان عبارت بودند از احمد شاه مسعود از
پنجشير و گلبدين حکمتيار از قندوز. من حمله کنندگان را نه قبلاً ديده بودم
و نه بعد از آن حادثه ديدم. لاکن بعد از دوازده سال چشم ھای حمله کنندگان
را به وضاحت به ياد آوردم وقتيکه اين دو تن در جنگ ھای ضد قوای
متجاوز شوروی معروف شدند. من عکس ھای شان را منحيث "مجاھدين"
در تمام جھان مشاھده کردم.
حادثۀ ناگواری که در بالا ذکر شد صرف يکی از ھمچو اعمال ضد بشری اين دو فرومايۀ تاريخ
بود. کسانی که در آن زمان در کابل زندگی می کردند کاملاً به ياد دارند که حادثۀ تيزاب پاشی به
سر و رو و پاھای زنان چندين بار در شھر کابل اتفاق افتاد که مسؤوليت ھمه متوجه اعضای
"حزب اخوان المسلمين" می شد که از حمايت امريکا ھم برخوردار بودند. خانم ھای کودن،
پرعقده و تطميع شده و مرد ھای شياد و زن ستيز که سنگ احمد شاه مسعود را به سينه می
زنند و از او بت قابل پرستش برای خود تراشيده اند، يک چيز را فراموش نکنند که حين
پرستيدن بت شان، منظرۀ شاله شدن گوشت و پوست خواھران خود را در ذھن مسموم شده ای
شان ترسيم نمايند و بعد به سجدۀ بت و سائيدن سر متوصل گردند.
4
سوانح زندگی احمد شاه مسعود اين ابر مرد خيانت و جنايت و اين پيشقراول تجزيه طلبان و دون
ھمتان تاريخ نشان می دھد که کمتر فردی ميتواند درين جھان با او در ميھن فروشی و
جاسوسی، دزدی و غارتگری، قتل و جنايت و سرانجام خيانت به خاک و مردم خويش رقابت
کند. من ھم او را به حيث قھرمان کليه دشمنان وطن می شناسم و روز قتل او را برای کشور و
مردم خويش به فال نيک می نگرم.
* نوت: در مورد قتل احمد شاه مسعود نظرات مختلفی ارائه شده است. نظر اول القاعده را
مسؤول نابودی وی ميداند. احمد شاه مسعود سعی نمود که با کمک سی آی ای، بن لادن را سر
به نيست کند، اما بن لادن پيش دستی نموده خودش را به جھنم فرستاد. نظر دوم دست اف اس
بی (کی جی بی سابق) سازمان جاسوسی روسيه را در قتل احمد شاه مسعود شريک ميداند.
روسيه دانست با وجود سرمايه گذاری سياسی و مادی وسيعی که بر احمد شاه مسعود کرد؛ اين
شخص خورا به امريکا فروخته و ديگر آن معتمد سابق شان نميباشد. نظر سوم سی آی ای را
قاتل احمد شاه مسعود ميداند. سی آی ای فھميد که احمد شاه مسعود به آنھا دروغ گفته و فقط
وقت گذرانی ميکند تا پول بيشتر از سی ای ای به دست آورده بدون آنکه به تعھدات خود جامۀ
عمل بپوشاند. سی آی ای درک نمود که احمد شاه مسعود يک جاسوس نا مطمئن بوده که قلبش
به ايران و روس نزديک تر بود. لذا نابودی وی يک فرد کاذب را از سر راه سی آی ای دور
ساخت. در حال کنونی، نظر اول يعنی نقش القاعده در قتل احمد شاه مسعود نظر مسلط شمرده
ميشود.
5 دسامبر 2010, 19:15, توسط مزاری
بایانی صیب ! آیا معقول است که نوشته های رحیم عزیزرا دزدی کرده و بنام خویش پیام میدهید ؟ چی فکر کردید در کابل پرس? همه کودکان دبستانی اند ؟ برای آدم پیری مانند شما لازم است در غروب عمر دست به دزدی نوشته های دیگران بزند ؟
آخر شما چقدر خود را سخیف نموده خایده های دیگرانرا نشخوار مینمائید ؟ شما فکر میکنید کسی این چرندیات و جفنگیات عزیز خان روستار نشان را باور میکند ؟ مثلیگه چانته تان تهی گشته که دنباله رو اهل قبیله شده اید تا استخوانی را از خوان شان نصیب تان گردانند و شما با غرور بایانی در هر کنج و کنار آنرا بجوید ؟
6 دسامبر 2010, 07:24, توسط khan
سلام به همه!
در کابل بودم وبا هزاران جاروجنجال!!! باری برای شاید چند دقیقه ی به کابل پرس? سرزدم دیدم مشر قبیله از اثر درد های پیری وریکشا نشستن ها عدم توجه خانه وخانواده به ایشان !!! کوفت همه وهمه را در این روز های اخر عمر از کابل پرسان کشیده و ان این که این حقوقدان بی مانند ,وستون فقرات ارگان استخبارات بقول خودش از"جمع افراد ارشد خاد",کارپوه امور پاکستان جامع الکمالات ومختصص زبان ........ بی ادبی و دشنام گویی را تا سطح افراد بیسواد و بی تربیه میدان های قمار و دهان سینما ها شروع و ماهیت خود را بیشتر از پیش به دوست و دشمن اشکار کرده و حتا به کار های خلاف قانون کشور و اسلام چون همجنس گرایی و قطاع الطریقی وراه گیری.... خویش اعتراف نموده است . باور کنید بسیار خندیده و حتا خجل شده ام از این دیپلومات ارشد وزارت خارجه و مقام امنیتی ما ... همان داستان کاسه چینی و مشک انست که...
از ابتدا نیز به ماهیت این بی ماهیت این روبا پیر پی براده بودم چونکه از خود راضی بوده و به لاف و پتاق سر و کار داشت !! درس اول استادان استخبارات این است که انسان لافوک نه کارمند استخبارات شده میتواند و نه راز دار , هم خود را هم همرزمان و همکاران هم وظیفه محوله را در بعضی جا های اساس نا خوداگاه افشا و شاید خود و دیگران را به کشتن بدهد چون عادت په لاف زدن دارد ند و پر حرفی بیجا میکنند ...بگونه مثال این شادگل خان خوداش خود را فرد استخبارتی مسلکی ارگان خاد ان هم در خارجه معرفی کرد ,خوداش با هزاران لاف وپتاق بیجا گفت صد ها اجنت درشهر کابل داشته است حتا شاه مسعود هم از اجنتانش بوده است بدون اینکه ذکر کنند که چرا چنین متخصص فعال و مسلکی ونابغه را ارگان خاد از بخش وزارت خارجه در حالیکه به چند زبان حاکم است را بکابل احضار و در امور داخلی توظیف و در دهان نانوایی های بخاطر چند و چون چوب خط خمیر قطار کردن مردم میگمارد !!!!
ایشان نه از بایان بوده و نه از شمالی شاید متواطن شده شمالی باشند چونکه فاشیستان تعداد زیادی از اوغان های قبیله را از شنواری تا باجوری و قندهاری از چوری فروش تا اسپندی ومداری .... در شمالی بر زمین وخانه و کاشانه راد مردان مقیم کرده اند ... تمام سر وصدا جناب شان برای قبیله و قانون منفور انان است تا انسانیت و اسلامیت وطن داری و برادری ... بعضی ها فکر کرده اند که چنان شان از گروه داکتر نجیب هستند این هم نادرست است ایشان از جمله نیو فاشیستان اوغانملتی و طالبی اند ....
6 دسامبر 2010, 09:58, توسط Roshan
محترم خان: من هویت این جلالک را بسیار خوبی شناخته ام. وی از بایان است. من مسله را از یکی از وطندارانش بنام جنرال خلیل بایانی پرسیدم که وی هم عضو خاد بود حتم دارم که شما جنرال صاحب خلیل را که یک شخص بسیار محترم است میشناسید. ایشان گفتند که شخصی بنام جلال وجود داشت که ضعف اخلاقی بسیار زیاد داشت و از منطقه فراری شد ولی در زمان خلقی ها به منطقه امد و در قتل وغارت منطقه دست داشت وبعدا در زمان پرچمی ها از گو خوردن
های زمان خلقی ها توبه کرد ولی بسیار عقده مند بود وهمیشه به یک مرد ضرورت داشت.
این شخص پست وبی وجدان مرا چندین بار دشنام داد ولی باتاسف که کابل پرس? جواب های مرا سانسور میکند. از یک چنین شخصی هیچ بعید نیست که نوشته های کسی دیگر را دزدی وبنام خود بزند زیرا عین چیزی که درسر این مفعول فی الارض است در روده هایش نیز است.
6 دسامبر 2010, 13:38, توسط jalaludinbaiany
شــــــــــــــــــــــــما جوخداران و چاقوکشــــــــــــان سايت [ کابل پرس? ] بنام های
نامســـــــــــــــــــما« برقه برسر » خان ، مزاری ، روشنک ، ســــهراب !! ، نادر ، دولت شاهی ، توردی غول ووووو شرف افغانی ، عزت انسانی داريد ، به اين تحليل بدون دشنام ، تحقير جواب دهند .
( قســــــــمت نخست )
پاسخی به فرزندان ناخلف کشور که میخواهند نام افغانستان به خراسان تعویض شود!
نقشه شوم عوض کردن نام افغانستان به خراسان از زمان مسعود جنگ سالار بیشتر رواج پیدا نموده ، فکر می کنم نباید مانند صنف اولی ها با این فرزندان ناخلف افغانستان برخورد کنیم مقاله و تحریر های بسیاری نوشته شده اما فکر می کنم ریشه این حرفها از فریبخوردگان افکار آدمهایی مانند ارد بزرگ باشند باید سارنوالی و ستره محکمهً افغانستان جلو چنین حرکات ماجرا جویانه را بگیرند. محترمان باور کنید این آدم های مرفوع القلم که حرجی بر آنها هم نیست ، می خواهند قوم ما را نابود کنند این قلم ها به بیراهه میروند افغانستان را می خواهند با همه عقده شان از هم بپاشند بیشک که نام خراسان هم ناکام است پوهاند دکتور سید خلیل الله هاشمیان جواب دندان شکنی با این فرزندان ناخلف کشور داده است که می خوانیم : افغانها ازموقف تجزیه طلبی قوی کوشان وحلقه دوستان او که از شش سال باینطرف با نشر مقالاتی در(امید)، این جریده ستمیشعار وتفرقه انداز، در پی تجزیهً افغانستان افتاده اند، آگاهی کامل دارند. حدود شش سال قوی کوشان وعنایت الله شهرانی درامریکا طرح «فدراسیون» را برای افغانستان ریختند واین موضوع مبحث گرم جریدۀ امید درمدت دوسال بود، ولی ملت شریف افغان آنرا نپذیرفت. قبل از کودتای ثور وتاسیس رژیم کمونیستی تره کی _امین، عنایت الله شهرانی توسط آقای عبدالقیوم قویم( استاد پوهنحی ادبیات، از مردم شمال افغانستان) بحزب خلق وقوی کوشان از طریق خانمش بحزب پرچم شامل شده بودند و بعد از تاسیس حکومت خلقی، قوی کوشان بحیث تایپست حفیظ الله امین درصدارت وعنایت الله شهرانی که قبلاً یک اسیستانت پایان رتبه بود بحیث رئیس دیپارتمنت هنرهای زیبا در پوهنحی ادبیان کارمیکردند، واین دونفر در فضای سیاسی مساعد آنوقت درمحافل ومجالس حزبی باهم آشنا شده بودند.
قوی کوشان درعین زمان یادداشتها ومقالات میر محمدصدیق فرهنگ را درکابل تایپ میکرد وتوسط قوی کوشان یاد داشتهای شخصی فرهن گرا در امریکا بقسم یک رساله تایپ کرد ونام آنرا فرهنگ« افغانستان در پنج قرن اخیر» گذاشت. فرهنگ که شاگرد دبستان مارکسیزم بود وباین جهانبینی سخت علاقمند، رویدادهای تاریخ افغانستان را از زاویۀ جهان بینی مارکسیزم یادداشت نموده که مفاهیم«ملیتها»، اصالت«قومی»، "فیدرالیزم"،"طرد دین" و" طرد اقتصاد سرمایه داری" چوکات اساسی آنرا تشکیل میدهد. این مفاهیم در یادداشتهای شخصی فرهنگ پرورده شده وشاگردان او به پیروی افکار ناقص فرهنگ را یک افتخار میشمارند و پیوسته آنرا بروی مردم میکشند. درحالی که میر محمدصدیق فرهنگ لیسه استقلال راتمام نکرده و در هیچیک دانشگاه تلمذ ننموده، بلکه مطالعه شخصی وپیروی از معیارهای مارکسیزم_ لنینیزم برای او در بین کمونیستهای" کور" افغان موقف"استاد یک چشمه" را بخشیده بود.
پادشاه سابق با وعده وزارت وسفارت، فعالیت های کمونیستی فرهنگ را قسما و موقتاً بطی ساخت وچند سالی او را بحیث سفیر بکشور چسلامحلواکیا فرستاد، اما با رویکارآمدن رژیم کمونیستی ببرک کارمل، رفیق فرهنگ بحیث مشاور اقتصادی دولت کمونیستی مقرر گردید و او با همکاری نزدیک با مشاورین شوروی طرح و پلان یک جامعه کمونیستی را برای کشور و مردم افغان ریخت که مفهوم فدرالیزم باساس شناخت ملیتها و ولایات واجد مشخصه قومی در رأس قرارداشت، ولی رژیم مزدور کارمل حتی باسپاه سرخ این پلان را درافغانستان تطبیق نتوانست، و هنگامی که فرهنگ بناکامی طرح غیرملی خود متوجه شد، ازکابل با پاسپورت سیاسی و اعزاز و امتیازات دولتی به دهلی رفت، و بعد به امریکا_ بکشوریکه فرهنگ در نوشته ها و بیانیه های حزبی خود قبلاً آنرا "امپریالیزم جهانخوار" مینامید_ پناهنده شد و دراینجا بود که رفیق فرهنگ لباس دیموکراسی امریکا را در بر کرد واز بیرق ۵٢ ستاره ئی با ایدیالهای آن سخت دفاع میکرد.
6 دسامبر 2010, 14:05, توسط مزاری
شما عنوان نوشته را از هاشمیان دزدی کردید و متن را هم فکر میکنم از علی احمد قندهاری ! هر وقت دست از سرقت نوشته های دیگران برداشتید و از چانتۀ خود اگر چیزی مانده باشد بیرون کشید ، منتظر پاسخ دیگران باشید . در قسمت خودم همین پاسخم بود که عرض کردم ، دوستان دیگر شاید درخورشأن تان پیام گذارند .
قابل توجه ! ضرورت نمیدانم قسمت های بعدی این جفنگنامه را کاپی نموده خود را زحمت دهید ، زیرا این نوشته تکراری است !
6 دسامبر 2010, 15:02, توسط jalaludinbaiany
مزاری !
اگر ياداشت و گرد آورده بنده چاپ سال ۱۳۸۴ مجله آريانا را بنام ديگر يافته با شواهد بقيه مطالب ، عبارات [ غلجی ها بوميان يا سرخ پوستان افغانستان امروز است ] يافته ونشر نموده کلمه مضحک ساخت بيگانه [ اوغان ] را با تو پذيرفته در غير اگر به کرامت قلم ايمان داری پوزش طلب کنيد .
و اينک شهکار زنده ياد ، فقيد پوهاند « جاويد » روحشمرحوم داکتر جاوید درارتباط به تغییر نام کشورپارس به ایران از قول دکترسید شهرام ایرانبومی، مینویسد: «بنابر اسناد موجود، درماه دسامبرسال ۱۹۳۴میلادی برابربا دیماه شمسی وزارت امورخارجه ایران به موجب بخشنامه ای (متحدالمال)که برای نمایندگی های سیاسی خود درکشورهای خارجه ارسال داشت دستوردادکه از اول فروردین سال۱۳۱۴شمسی برابر با۲۲مارس۱۹۳۵میلادی بجای کلمه «پرس» و «پرشیا»کلمه ایران بکاربرده شود. منبع باز مینویسد: به لحاظ تاریخی قدمت شکل گیری واژه «پرشیا»به بیش از دوهزارو پانصد سال پیش برمیگردد. درحالی که کاربردلفظ «ایران» در عمل قادرنیست بارتاریخی محتوای که پشتوانه فرهنگی تمدن ایران را در زبانهای خارجی در برمیگیرد، اداکند. خلاصه لفظ ایران و ایرانی بمعنای اعم کلمه مترادف است با لفظ آریاو آریائی که اطلاق میشده است برنژاد، زبان و فرهنگ و تمدن آریائیها.»(۲۲) بدینسان دیده میشود که کلمه «ایران» بیشتر با کلمه «آریانا» همخوانی دارد واز لحاظ تاریخی بیشتردرمورد کشورما کار برد داشته تا سرزمین ایران که در عهد سلطنت پهلوی نام رسمی کشور ایران گردید.
افغانستان: دو دانشمند افغان: یکی میرمحمدصدیق فرهنگ در کتاب«افغانستان درپنج قرن اخیر» ودیگری داکتر جاوید دررساله «اوستا» در ارتباط به قدمت نام افغانستان گفته اند: برای نخستین مرتبه درآغاز قرن ۱۹در قرارداد میان ایران وانگلیس تذکررفته(۲۳) ودکتورجاوید براین پافشاری دارد که نام افغانستان بطور رسمی بعد از تجاوز نخستین انگلیس بر افغانستان درمعاهده شاه شجاع با انگلیسها درقندهارذکرشده وپس از۱۸۳۹میلادی نام رسمی کشورماشده و قبل ازآن وجود نداشت.( ۲۴) باید یادآورشوم که: نام «افغانستان» قرنها پیش ازتاسیس دولت معاصر افغانستان در۱۷۴۷ معروف بوده واین نام بطور مشخص در زمان حکمروائی ملوک کُرت (یاکُرد) هرات در نیمه قرن هفتم هجری بر سرزمینی اطلاق میشد که از وادی فراه آغاز میشد و به استقامت جنوب و جنوب شرق تا کوه های سلیمان در وزیرستان وکناره های رود اتک امتداد می یافت .
سیفی هروی در ارتباط به احیاء مجدد هرات مینویسدکه: درسنه ۶۳۴هق =۱۲۳۶میلادی خان بزرگ، اوکتای قاآن، فرمودتاهرات را احیاء کنند وعده ئی ازاسیران را که بعد از نخستین بار تسخیرهرات در ۶۱۸هجری= ۱۲۲۱میلادی از آن شهرکوچانده بودندباز گردانند، دیدندکه در پیرامون ویرانه های شهرتقریباً نه روستائی بودو نه حیوان کاری برای زرعت و «جویها انباشته شده است.» وبدین سبب نخستین ساکنان هرات ناچار خودبجای گاو، گاو آهن و خیش میکشیدند. قرار براین شده بود که هرمردساکن هرات سه من گندم (=۷۰۰، ۳کیلوگرام) در پنجاه «کوتک خاک» بکارد و از برکه وحوض آبش دهد.( ۲۵) وبه امر قستای شحنه جدید مغول «هنگام زرع از وضیع وشریف دو _ دوجوغ( یوغ) میکشیدند و دیگری معیاد راست میداشت وبدین نوع زمین را شدیارمیکردند و تخم میپاشیدندو پنبه میکاشتند و چون ارتفاع انتفاع گرفتند وپنبه برداشتند، بیست مرد تناور را که در سرعت سیران برطیران طیور مبادرت گرفتندی ، هریک با پشتواره بیست من پنبه به «افغانستان» فرستادند تا از آنجا دراز دنبال(گاو) و ادوات دهقنت آوردند.» (۲۶)
این روایت به وضوح موقعیت افغانستان را درجنوب نزدیک هرات نشان میدهدو اگر این افراد توانائی انتقال بیست من پنبه را تادو صدکیلومتر داشته بوده باشند، این فاصله تامرزفراه میرسد. پس معلوم میشود که درعهد سیفی ، افغانستان وافغان به قبایل مسکون در فراه و هلمند تا قندهار را میگفته اند. ولی از مطالب دیگر تاریخنامه سیفی برمی آید که قلمرو افغانستان آن روزگاردرجنوب شرق تا کوه های سلیمان و رود اتک میرسیده است.( ۲۷)
هنگامی که احمد شاه درانی بنای دولت مستقل افغانستان را میگذاشت، برایش این بسیارمهم بود که او بنیاد دولت مستقلی را اساس گذارد که دیگر مردم افغانستان حاکم بر سرنوشت خویش باشند و به هیچ قدرت یا دولت دیگری منبعد باج و خراجی نپردازند. نه اینکه قلمرو پادشاهی او باید حتماً افغانستان نامیده شود یا حتماً خراسان. و اما چگونه ممکن است که سران اقوام جرگه کنند ومدت نه روز برای انتخاب یک زعیم از میان اقوام متنفذ به گفتگو وکنکاش بنشینند، ولی آخر ندانند که این زعیم برکدام قلمرو ویا چه سرزمینی فرمان براند؟
پرواضح است که هنگام انتخاب احمدشاه به پادشاهی ، برایش به عنوان پادشاه افغانستان، دعاخوانده شده وازسوی اعضای جرگه تبریک وتهنیت گفته شده است.عدم موجودیت فرمانی مبنی بر فیصله جرگه مشران قبایل دراین خصوص ، دلیل آن شده نمی تواند که نام کشور ازتوجه شخص احمدشاه ورجال و سران اقوام سهیم در جرگه انتخاب پادشاه، بدور مانده باشد. آنچه این منطق را تقویت میکند این است که مرکز اقتصادی و تجارتی افغانستان آنوقت، شهرقندهار بر سر شاهراه تجارتی خراسان و هندوستان قرار گرفته بود و احمد شاه درانی نیز در شهر قندهار که مرکز اقتصادی واداری افغانستان آن روز بود، بر تخت پادشاهی جلوس نمود. و هیچ تردیدی وجود ندارد که احمد شاه درانی هنگام انتخاب و جلوسش به تخت شاهی، بنام پادشاه افغانستان خوانده شده است ونه بنام پادشاه خراسان . زیرا احمد شاه خودمیدانست که خراسان خیلی بزرگتر از قلمروی است که او به عنوان پادشاه در برابر مردم سوگند وفاداری یاد کرده بود. و چون نام افغانستان در نزد مردم و سران اقوام ورجال آن زمان یک نام قبول شده ومعروف بود، لهذا با توسعه قلمرو و سلطنت درانی ، این نام (افغانستان) بر تمام قلمرو حکومت احمدشاه درانی اطلاق شده رفت .از این است که احمدشاه درانی در دوران حیات خود هیچگونه حکمی صادر ننمود که مردم باید صرف از کشور و قلمرو حاکمیت او بنام افغانستان یاد کنند. فیض محمدکاتب هزاره در موردوجه تسمیه افغانستان می نگارد:«این مملکت ... درزمان اعلاحضرت احمدشاه که بعد از انقراض اعلاحضرت نادرشاه درسال ۱۷۴۷ میلادی مطابق 1160 هجری براریکه سلطنت جلوس نمود زیادتر موسوم به «افغانستان» شد واظهر اینکه به اعتبار کثرت وانبوهی مردم"افغان" که دراین مملکت ساکن و متوطنند، به زیادت لفظ"ستان" دراخیر افغان به «افغانستان» نامزدگردیده است.»( ۲۸)
به نظر میرسد که احمد شاه درانی پس از آنکه مشهد و نیشاپور و تون و طبس و قاین را در ۱۷۵۰ و ۱۷۵۱م فتح و ضمیمه قلمرو افغانی نمود ، از بکار بردن نام خراسان به عنوان قلمرو حاکمیت او بدش نمی آمده و بیجا نیست که محمودالحسینی منشی دربار او در تاریخ احمدشاهی او را پادشاه خراسان خوانده است . خراسان غربی که مرکز آن نیشاپور بوده است از روزگاران قدیم تا کنون جزئی از قلمرو ایران بوده و امروز هم به همین نام مسمی است. فقط در عهد احمدشاه درانی از ۱۷۵۰ ببعد تا عهد زمانشاه یعنی۱۸۰۰ میلادی برای مدت پنجاه سال جزو امپراتوری درانی قرار گرفت، ولی از آغاز قرن نزدهم دوباره بکشور ایران ملحق گشت.با شرح مطالب بالا معلوم شدکه افغانستان بخش عمده خراسان تاریخی بوده است که امروز فقط دوبخش آن درافغانستان ویک بخش آن درایران ویک بخش آن درترکمنستان، ازبکستان وتاجیکستان قراردارد.
برخی از بیماران سیاسی در طی سالهای اخیر(بخصوص ازدهه ۹۰قرن قبل ببعد) طرح تغییر نام کشور را به عنوان «خراسان » به میان کشیدندو باری در نشرات برونمرزی نیز آنرا با آب و تابی عنوان نمودند که خوشبختانه مورد استقبال مردم چیزفهم و هوادار وحدت ملی افغانستان قرار نگرفت، زیرا میدانستند که هدف چنین طرح هایی اساساً تجزیه کشور است و به سود دشمنان افغانستان ، که هرگزچنین مباد!
واما درهمینجا میخواهم خاطر نشان سازم که نام افغانستان چه از نیمه قرن هیجدهم گذاشته شده باشد وچه از آغازقرن نزدهم ، وچه از ۱۷۴۷به بعدرسمیت یافته باشد، نکته بسیارمهم اینست که این نام امروزه درجهان و نقشه دنیاو نزدمجامع بین المللی یک نام پذیرفته شده ومسجل شده است وبه آدرس این نام و مردمان آن صدها وهزاران مقاله و کتاب و نشریه نوشته وچاپ شده است. جاگزینی نام دیگری برای این کشور، نه تنها دردی را دوا نمیکند، بلکه برمشکلات دولت وملت می افزاید، افتراق قومی را دامن میزند وتفاهم ملی را خدشه دار میسازد.درد کشور ما وجود نام آن نیست که با تغییردادن آن علاجش ممکن گردد. و فقر و تنگدستی و مرض و بیماری و جهل و بیسوادی ، خرافه پسندی و تعصبات زبانی و قومی نابود گردد. سطح شعور اجتماعی و فرهنگی مردم ما بیکباره بالا برود و دموکراسی و عدالت اجتماعی ، جانشین بی عدالتی ها و استبداد و خود سری ها شود.درد کشور ما را بایستی در سنتها وباورهای خرافی وآداب ورسوم قومی ومحلی ومذهبی وفقدان بی سوادی وعدم دسترسی به دانش وتخنیک معاصر دانست. تازمانی که سطح آگاهی و شعوراجتماعی مردم مانسبت به آنچه هست بالا نرود وازدانش وتخنیک معاصر بی بهره باشد، باتغییرنام کشور جامعه ماازفقر وبدبختی تاریخی که گریبانگیرماست، نجات پیدا نخواهد کرد.
به هرحال انتی پشتونها یا "افغان ستیزها" حتما متوجه خواهندبود که افغانها با همه خصلت های بدوی وقبیلوی خود بالاخره از سایر اقوام کشور پیش گام ترشدند وموفق به تاسیس دولت مستقلی درقندهار،جایی که افغانستان نامیده میشد، گردیدند وبعد باتوسعه حاکمیت شان این نام برتمام قلمروی اطلاق شد که از حکومت مرکزی فرمانبرداری میکردند. تلاش بخاطر تعویض نام کشورتلاش بیهوده وناکامی خواهد بود، چونکه این نام بر این کشور مفت ورایگان بدست نیامده واز سوی کسی ویا گروهی به«افغانها= پشتونها» سوغات داده نشده که هروقت دل کسی بخواهد، سوغات خود را پس بگیرد.پشتونها برای بقا ودوام آن قربانیهای بیشمار داده اند وبازهم خواهند داد.تفرقه اندازی های قومی وزبانی ومذهبی نیز جای را نخواهد گرفت وافغانستان از این بحران مدخلات اجانب نجات خواهدیافت وروسیاهی برای دشمنان آن باقی خواهدماند.
6 دسامبر 2010, 16:45, توسط Roshan
لطفا به این لینک که در فیس بوک است مراجعه کنید شما همین مطلبی را که بایانی دزدی کرده میبینید که نویسنده ان علی احمد کندهاری (که بدون شک یازنه افتخاری جلال بایانی است) را میبینید
http://www.facebook.com/pages/...
من از سابق گفته بودم که این جلال یک رقاصه زاده است که پدرکلانش را محمد گل مهمند در بایان خانه داده بود و مغزش مانند روده هایش از گو پر است ودرکودکی تخم مرغ دزدی میکرد وامروز که مانند یک کفتار پیر شده است در پهلوی سوسیال خوری که معادل مواد غایطه خوری است حالا از مواد غایطه علی احمد کندهاری استفاده میکند وانرا نوش جان میکند وافتخار به این دارد که نام کشور اوغانستان باقی بماند.
به این میگویند دزدی. شرم بر بایانی کثیف و سورخلقی باد
25 آگوست 2011, 04:46, توسط خان
نکند خود هشمیان نباشد و به نام بایانی مردم را دشنام و در راه اهداف قبیله سر شکنی ...
چونکه این حرام خور ها هم چوچه و هم تخم میدهند .
6 دسامبر 2010, 13:42, توسط jalaludinbaiany
قسمت دوم : بعد از تبلیغ جدی وشدید طرح فدرالیزم که همکاران حلقۀ (امید) برای مدت دو سال هرچه درچانته داشتند با سیاهی بروی امید نقش کردند و سرمقالات امید با طمطراق زیاد از تاسیس دولت فدرالی درظرف چند ماه آینده بخوانندگان خود وعده ومژده میداد، اما مردم شریف افغانستان حتی ازبکهای افغان که عنایت الله شهرانی بالای آنها حساب میکرد، این طرح بیگانه و مضر برای افغانسان را نپذیرفتند. برادر مهتر شهرانی که درآن وقت معاون رئیس دولت بود دریک بیانیه خود پلان فدرالیزم را رد وتقبیح نمود و به برادرجوان خود سفارش کرد از این راه کج برگردد. آنگاه جریده امید که از نگاه سیاسی بی مضمون شده بود وتقبیح نمود یگانه موضوعی که چند صفحه هرشماره آنرا سیاه میساخت، قتل احمدشاه مسعود پنجشیری بود که به حیث پیغمبر با القاب(علیه السلام) ازو یاد میشد واو را بحیث "سرقوماندان همه جبهات جهاد"،"فاتح جهاد"،"ناجی افغانستان"، ناپلئون آسیا وغیره وغیره توصیف میکرد.
تصویر پسر ١٣ سالۀ احمدشاه مسعود پنجشیری با لباس دگر جنرالی که در روز هشتم ثور(جشن شورای نظار) رژه میرفت صفحات امید را منقش ساخته بود، این پسر جوان افغان از چند سال باینطرف درایران تحت تربیت دولت ایران قرار دارد. خلاصه برای مدت دو سال دیگر هرچه در امید سیاه شده بود، تصاویر بازندگی نامۀ احمدشاه مسعود قهرمان ساختگی خودش بود، آنهم بنحویکه قرارداد خاینانه و وطنفروشانۀ احمدشاه مسعود پنجشیری را با سر قوماندان سپاه شوروی که خود و جبهۀ پنجشیر خود را بضد ملت مسلمان افغان دراختیار شوروی قرار داده بود، وهم همکاریهای متداوم مسعود پنجشیری را با رژیم های کمونیستی کابل، یا ذکر نمیکردند و یا ازآنها بقسم اقدامات قهرمانانه و ابتکار و نبوغ سیاسی مسعود پنجشیری، این خاین ملی که یکطرف با روسها و جنرالان کمونیستی رژیم کابل نقشه های جنگی میساخت و در عین زمان همان نقشه های جنگی را با جاسوسان سیاCIA مطرح وهدایت میگرفت، درشماره ١٠١ مجله آئینۀ افغانستان نشر شده، ثبوت مستندی از خیانت ووطن فروشی او بشمار میرود.
البته همه خبردارند که جریدۀ امید که از پنجسال باینطرف بحیث ناشر افکار واهداف«شورای نظار» موقف گرفته وحتی قبل از تاسیس حکومت شورای نظار درکابل، آقای سیدمخدوم رهین و قوی کوشان از طریق امید وهم در رسانه های رادیوئی در امریکا از:"پاکسازی زبان فارسی"(که مقصد آن اخراج کلمات متداول پشتو از زبان دری است) ، و شعارهای "تاجیک فوق همه"، "یا تخت است یا تابوت" و"برادر کلان مرده" وغیره تبلیغ ودفاع نموده، این شعار ها حتی در دوره حکومت خوجه ئین ربانی در جریده امید بتکرار نشر ودفاع میشده است. ولی در جریان دونیم سال اخیر، همکاران امید مفهوم فدرالیزم و تشخیص«ملیتها» را که میراث تبلیغات دورۀ اشغال شوروی میباشد، درقالب الفاظ و کلمات پیچانده و از آن کلمۀ جدید"افغانستانی" را تراشیدند. قوی کوشان وستمی شعاران شامل حلقه امید ادعا میکنند که کلمه «افغان» تنها بقوم پشتون مختص بوده، تاجیکها وسایر اقوام مسکون در کشور"افغان" نیستند، بلکه«افغانستانی» میباشند.
این ادعا را فقط چند نفر وابسته به شورای نظار دامن زده به پیش انداخته اند، درحالی که سه قوم بزرگ وذیخق افغانستان (توده های تاجیک، اوزبک، هزاره وغیره) بداخل کشور هرگز باین فکر نبوده بلکه اقوام شریف اوزبک وهزاره هویت ملی "افغان بودن" را رسماً پذیرفته اند. قابل تذکراست که شخص قوی کوشان بسویه بکلوریا قرارداشته از علم زبانشناسی وهجده شهبه آن که یکی (ریشه شناسی) میباشد بهره علمی ندارد ورهبر واستاد او درین مسایل سیدمخدوم رهین بوده که باهم قرابت باجگی هم دارند. بعد از تقرر رهین بوزارت اطلاعات وکلتور که ازآنجاهم امید را حمایت ورهنمائی میکند، آقای خواجه بشیراحمد انصاری بحیث تئوریسن وآقای داکترعبدالواسع لطیفی( اصلاداکتر طب)_ هموکه در دوره خلقی تره کی بحیث رئیس پوهنحی طب مقرر شد واولین مجلس استادان پوهنحی را عوض بسم الله الرحمن الرحیم، بنام نامی رهبر کبیر افتتاح کرد_ بحیث پیشکاره و"اوقی" امید اخذ موقف نموده اند، مقالاتی که بنام های مستعار «رها» و «علی یاور» و غیره و غیره، بشمول سرمقالات شخص قوی کوشان ، بتائید و دفاع از اختراع «افغانستانی» چاپ میشوند، که هدف آن تجزیه ایلات افغانستان باساس تشخیص قومی میباشد، ازنظر دوشخص فوق الذکر میگذرند و یا زیر نظر آنها تهیه وآماده میشوند که فقط مسئولیت نشرآنها به قوی کوشان تعلق میگیرد_ بعبارت دیگر قوی کوشان با قوم پشتون و زبان پشتو بدبینی وعناد شدید داشته، موجودیت قوم پشتون و اطلاق نام وهویت ملی "افغان" را بداخل کشور تحمل نتوانسته از طریق نشر مقالات وایجاد کلمات جدید، کورکورانه پشتیبانی نموده بدون آنکه در متون تاریخ یا محتوای مقالات دسترسی داشته باشد، این لاطایلات را پیوسته نشر میکند تا نفاق و شقاق را در بین اقوام بهم برادر و برابر درافغانستان چاق ساخته باشد، و در شعار دیگر او که چندبار درامید نشر شده این مطلب بوضاحت گفته شده که :"دلم، بایسکلم"
حلا ببینیم سرکلاوه درکجاست وگره ها را کی ها و چطور به آن افزوده اند: آقای ولی احمدنوری، یکتن از تحصیل کرده ها و فرهنگیان افغان مقیم پاریس، بتاریخ اول می سال ٢٠٠٤ نامه متحدالمالی تحت عنوان «استعال کلمه افغانستانی جرم است" بجراید افغان فرستاد که بعد ازآن به «اعلامیه پاریس" معروف شده است، و درآن شکایت نمود که:... دراین چندسال اخیر دربعضی از روزنامه و نشرات خارج کشورعده ای در صدد اند که کلمات فارسی ایرانی را به عوض کلمات سچه دری با کلمات معمولی عربی که در زبان ماعجین شده است بکاربرند که نه تنها خوش آیند نیست بلکه رنج آوراست، ولی تعویض کلمه افغان به افغانستانی بی اندازه نامانوس وغیرقابل پذیرش و توهین آمیز است. این نام ... پیوسته در یک تعداد نشرات افغانی بشمول هفته نامه امید و دیگر ایرانی مشربها وحتی در بعضی نشریه های داخل کشورهم بملاحظه رسیده موجبات اشمئزاز خاطر را ببار می آورد....
6 دسامبر 2010, 13:45, توسط jalaludinbaiany
قوی کوشان مقاله آقای نوری را با جواب خودش و نامه دیگری بقلم عبدالله« رها» که نوعیت جرم را پرسیده بود وهردو مقاله برایش تهیه شده بود دریک شماره(٦٣٢) نشر ولقب «حرامزادگی مطبوعاتی" را برای خود کمائی نمود، چونکه بقرار تعامل مطبوعات اول بایست مقاله آقای نوری را نشر میکرد و منتظر عکس العمل مردم در شماره بعدی می بود، تبصره دیگر عبدالله (رها) باستناد یاد داشت های میرمحمدصدیق فرهنگ این بود که : کلمه افغانستان بعنوان نام رسمی کشور برای بار اول درسال ١٨٠٧ در معاهده بین انگلستان وایران در باره دولت درانی بکار رفته است."
در بالا گفتیم که فرهنگ نه مؤرخ بود و نه یاد داشت های او( که توسط قوی کوشان تایپ شده ) تاریخ شناخته میشود. او در یاد داشتهای خود تنها از منابعی برداشت نموده که هویت تاریخی افغانستان را مغشوش نشان داده اند و از منابع مستند و معتبردیگری که واقعیت های تاریخی را ثبت و بیان داشته قصداً اغماض نموده است. همه افغانهای مقیم کلیفورنیا فهمیدند که عبدالله رها یک نام ساختگی است، وبا وجود تقاضاهای مکرر در ظرف دوسال، هویت حتی تصویرعبدالله رها_ ساکن کلیفورنیا شمالی_ افشائ نشد ومن (هاشمیان) باقبول یکهزار دالر جریمه اعلام مینمایم که شخصی بنام عبدالله رها در هردو طرف ایالت کلیفورنیا وجود نداشته و ندارد، ولی نوشته او بااستفاده از معیارهای علم (سبک شناسیStylistics ) شناخته شده که توسط شخص دیگری مقیم کلیفورنیای شمالی نوشته شده است.
مقاله دیگری بقلم علی یاور( که اینهم نام مستعار است، ولی از زوایه سبک شناسی هویت او شناخته شده) در دفاع از تفرقه افگنی وطرد کلمه "افغان" نام (خراسان) را بحیث نام قدیم و دایمی منطقه ایکه امروز افغانستان خوانده میشود، بمیان کشید. البته قبل برآن یک عده کمونستان افغان( لطیف پدرام، محبوب الله کوشانی، ولطیف ناظمی وغیره) وپیروان ستمیشعار امید از قبیل نادیه فضل، رحمت الله بیژنپور، همزه واعظی، حمیرا نگهت دستگیرزاده، محمدالله ناقد، جان محمد پنجشیری وغیره درماه نوامبر٢٠٠٣ درشهر گیسن آلمان کلمه نو ترکیب «افغانستانی» را بعوض نام تاریخی«افغان» برای اقوام غیرپشتون و نام «خراسان» را بعوض «افغانستان» برای کشور افغانها پیشنهاد کرده بودند.
علی یاور باستناد بیادداشتهای شخصی و ناقص فرهنگ مدعی شد که نام اصلی این کشور خراسان بوده ونام افغانستان بار اول درتاریخ منطقه دریک معاهده بین انگلیس وایران در سال ١٨٠٧ استعمال شده است ، او تقاضا نمود اگرکدام سند تاریخی وجود داشته باشد که استعمال نام افغانستان را درماقبل از ١٨٠٧ نشان بدهد، ارائه شود.
دو دانشمند افغان، آقایان انجنیر خلیل الله معروفی وکاندیدای اکادمیسن محمداعظم سیستانی، اول الذکر از زاویه ریشه شناسی و تاریخی و اخیرالذکر باستناد متون تاریخی که رشته تخصصی شان میباشد، در زمینه روشنی علمی ومستند انداخته در مقالات متعدد جنبه های مختلف موضوع را بیطرفانه تحقیق وبررسی نموده وبه تجزیه طلبان وستمی شعاران عالمانه ومؤدبانه جواب داده اند. ولی سرو کله ناهنجار علی یاور، همان نامرد چادری پوش وبی ادب که با نام مستعار دانشمندان حقگوی افغان را با نوشته های خسته کن و تکراری خود توهین و نکوهش میکند، بار دیگر در امید شماره ٧٢٣ مورخ فروری ٢٠٠٦ پیدا شد، و این بار مدعیات سابق خود را با دروغها ولاطایلات، توام با توهین و دشنام دنبال و سه صفحه امید را پرساخته است.
من از همه افغانها تقاضا میکنم نوشتۀ این شخص بی فرهنگ وبی ادب را که بجواب مقالۀ کاندیدای اکادمیسین سیستانی نشر شده بخوانند، زیرا مقاله محترم سیستانی تحت عنوان«افغانستان، افغان وافغانستانی وفرازهایی از ازنوشته انجنیر معروفی" در ذیل این نوشته نشر میشود و شما بعد از خواندن آن نه تنها بواقعیت های مستند تاریخی متوجه میشوید، بلکه اسلوب نگارش یک دانشمند مؤدب را ملاحظه میکنید که بدون توهین وتعرض وهتک حرمت بطرف مقابل، فقط متون تاریخ را گزارش داده است، درحالی که علی یاور، این مرد ستمیشعار چادری پوش، صفحات امید را بجواب دانشمند سیستانی از توهین و دشنام پر ساخته و هم بی موجب بالای انجنیر صاحب معروفی تاخته واین دانشمند حق گوی را با کمال بی ادبی بزبان کوچه توهین کرده است. البته طوریکه دربالا تذکر دادیم مسئول این طرزالعمل شخص قوی کوشان است که بچنین نوشته های بی صاحب و زیر چادری بقلم ارازل کوچه گشت موقع نشر میدهد. هرآئینه حق دفاع دو دانشمند افغان از اتهامات وارده و جواب های شان به اراجیف و لاطایلات نویسنده چادری پوش و ناشر امید محفوظ بوده و در موقعش نشرخواهند شد.
من دراینجا در رد وابطال مدعیات ناقص و ساختگی علی یاور، این نویسنده بیحیا و چادری پوش، روشنی تازه و مستند می اندازم تا مردم ببینند که این گروه بیحیا برای بکرسی نشاندن مدعیات دورغین خود از جعلیات کارگرفته اند:
١_ علی یاورچادری پوش درامید شماره ٧٢٣ از یاد داشتهای شخصی و ناقص میر محمدصدیق فرهنگ اقتباس میکند که "کلمۀ افغانستان به عنوان نام رسمی کشور برای بار اول درسال ١٨٠٧م در معاهده بین انگلستان وایران در بارۀ دولت درانی بکار رفته است."
نقصان ونادرستی اول این ادعا دراینست که قرارداد مذکور درسال ١٨٠٧ نی، بلکه درسال ١٨٠١ منعقد گردیده بود، دوم، قرارداد مذکور بین نماینده دولت انگلیس و نماینده قاجاری ایران بطور سری و مخفی وبدون و قوف اعلیحضرت شاه زمان پادشاه وقت افغانستان منعقد گردیده و درآن در چهار ماده نام پادشاه افغانستان ذکر شده، از این قرار:
١_ اگر پادشاه افغانستان برهند برتانوی ارادۀ حمله نماید، شاه فارس لشکر جراری برای نابودی افغان خواهد فرستاد.
٢_ اگر پادشاه افغانستان با شاه فارس ارادۀ دوستی نماید، شاه فارس از او تعهدخواهد گرفت که برهند حمله آورنشود.
٣_ اگر پادشاه افغانستان یا شخصی از فرانسه برکشور فارس ارادۀ حمله داشته باشد، درآنصورت سرکار برتانیه سامان جنگ واسلحه را با افسران کار آزموده بیکی از جزایرسواحل فارس ارسال نمایند، عساکر فارس و برتانیه متحداً از ایشان جلوگیری خواهند کرد.
۵_ اگر جنگی بین پادشاه افغانستان و فارس واقع گردد، تا وقتیکه طرفین خواهش میانجیگری نکنند، دولت برتانیه مداخله نخواهد کرد. تهران مورخه یکم جنوری ١٨٠١م"
من از مردم شریف و با شعور افغانستان تقاضا میکنم این قرارداد را بدقت مرور کنند تا ببینند که اگرچه بصورت مخفی بضد دولت وپادشاه افغانستان بین دو دشمن افغانستان منعقد شده بود، اما نام پادشاه و دولت افغانستان بسویه وحرمت مساوی با پادشاه فارس ودولت های برتانیه، فرانسه وفارس درآن ذکرشده است، اگر دولتی قبل برین بنام افغانستان وجود نمیداشت، دراین قرارداد مهم نام یک دولت نامعلوم درج شده نمیتوانست، آنهم درحالی که دولتهای انگلیس و فارس از قدرت و عظمت دولت وقت افغانستان در تحت زعامت اعلیحضرت شاه زمان در هراس بودند که این وضع از متن قرارداد مشهود است.
سوم، افادۀ میرمحمدصدیق مارکسیست که گویا "نام افغانستان .... در بارۀ دولت درانی بکار رفته است" ، بکلی عاری از حقیقت است چونکه در قرارداد فوق هیچ ذکری از«دولت درانی» نرفته، بلکه از«پادشاه افغانستان» چهار بار ذکر بعمل آمده بدون آنکه ازهویت وکنیت او سخن رفته باشد، واز عین روش در باب پادشاه فارس کارگرفته شده چونکه او را شاه قاچار نخوانده اند. قابل تذکراست که قرارداد فوق در حدود ٤۵ سال بعد از تاسیس دولت جدید افغانستان توسط احمدشاه بابای ابدالی منعقد گردیده بود.
معاهده دیگر بین انگلیس و فارس بوساطت فرانسه پیرامون تخلیه فوری و بلاشرط هرات در ماه مارچ سال ١٨۵٧م منعقد گردیده که به" قرارداد پاریس" شهرت یافته، و دراین قرارداد نیز در فصل پنجم"دولت فارس سپاه خود را از شهر هرات و سایر اراضی کشور افغانستان پس بکشد..." و در فصل ششم" استقلال هرات و تمام افغانستان را اعتراف نمایند..." ودر فصل هشتم " اسرائی که درحین جنگ در افغانستان بدست عساکر فارس افتاده باشد..." و در فصل چاردهم" تخلیه هرات واراضی افغانستان از عساکر فارس..." درج میباشد.
چارم، دراولتیماتوم نمایندۀ انگلیس بنام پادشاه فارس راجع به تخلیه فوری هرات مورخ سپتامبر١٨٣٨ که ترجمه متن کامل این اولتیماتوم درجلد اول تاریخ موهن لال، درصفحه ٣٤٧ ثبت است، عبارات ذیل بمشاهده میرسد:" ...اقداماتیکه از طرف اعلیحضرت شما بمقابل افغانها اتخاذ شده ... دولت بریتانیای عظمی دوام تسخیر هرات یا هرقسمت دیگر افغانستان را توسط اعلیحضرت شما یک عمل خصومت آمیز بمقابل انگلستان میشمارد..."
پنجم، درنامه های رسمی که بین رنجیت سنگ پادشاه پنجاب ودولت انگلیس بسیار قبل از لشکر کشی انگلیس بطرف افغانستان مبادله شده و همچنین در راپورهای رسمی برنس اولین نماینده انگلیس بدربار امیر دوست محمدخان درکابل، از کشور افغانستان بنام دولت امیردوست محمدخان یا دولت بارکزائی نی، بلکه بنام های دولت افغانستان یا حکومت افغانستان یا حکومت کابل یادشده است.( نگاه کنید:"سوابق واسناد پنجاب"١٨٤٢، لاهور- واسناد امپراطوری، مشورتهای سری" ١٨٤٤ لاهور( متن هردو کتاب در ارشیف آئینه افغانستان موجود است.)
6 دسامبر 2010, 13:50, توسط jalaludinbaiany
[ قســـــــــــمت چهارم ]واقعیت امر باساس اسناد انگلیسی از اینقراراست که انگلیسها همین که در نیم قاره هند پاگذاشتند از موجودیت دولت قویی در غرب وشمال هند بنام افغانستان مستشعر شدند و در صدد تخرب آن بر آمدند.
ششم، درهیچیک از اسناد انگلیسی در قرن هیجدهم نام «خراسان» دیده نمیشود و نه درکدام قرارداد رسمی بین افغانستان وانگلیس یا بین فارس و انگلیس یا بین روس و فارس از نام خراسان ذکری رفته است. خراسان در ادوار تاریخ حدود جغرافیایی معین نی، بلکه متغیر و مختلف داشته و ازخراسان هیچگاه بحیث یک کشور ذکری بعمل نیامده، بلکه یک منطقه جغرافیائی با حدود اربعه متغیر و مختلف شناخته شده است. در زبان و تواریخ عربی برای یک مدت با نام خراسان آشنا میشویم، که بعداً تغییر حالت داده یک قسمت کوچک آن خراسان ولی قسمت بزرگآن سیستان خوانده شده است. تاریخ سیستان که از رویداد های چند قرن حکایت میکند و تالیف آن حدود ٤٤۵ هجری تخمین شده و به تصحیح ملک الشعرابهار ابتدا درایران(١٣١٤ش) و بعد به تصحیح وتوضیح دوم توسط کاندیدای اکادمیسین سیستانی از طرف وزارت اطلاعات وکلتور در مطبعه دولتی در کابلدرسال ١٣٦٦ ش در٤٨٦ صفحه چاپ شده، این تاریخ مهم از اوضاع اجتماعی واقتصادی وسیاسی وجغرافیائی منطقه وسیعی که درآن سیستان وخراسان وکرمان وزابل وکابل وفارس وهند وغیره وجود دارد به تفصیل صحبت میکند. حکمرانان عربی را که توسط خلفای راشدین وبعد از آن توسط اموی ها وعباسی ها به سیستان وخراسان مقرر شده اند با ذکر سنه و تاریخ و قدامت حکمرانی شان معرفی میدارد و همچنین از جنگها و پیروزیهای دودمان صفاری سیستان و هم ازفتوحات اولیه عربها و جنبشهای مردم سیستان در برابر استبداد حکمرانان عربی داستانهای مفید وآموزنده دارد. دراین تاریخ جالب نام «خراسان» بحیث یک ایالت مجاور سیستان زاید از ٦٠ بار ذکر شده، اکثر بارتباط تقرر حکمرانان جدید عربی و یا جنگهای بین الایالتی و یا ترصدات ترانزیتی از طریق خراسان به سیستان و غیره، ولی در هیچ جای این تاریخ جالب که دروصف بی نظیر بودن آن دانشمند شهیر ایران ملک الشعرا بهار تقریظی در ٣٦ صفحه بقلم خود نوشته، نامی از خراسان بحیث یک کشور مستقل و یا یک امپراتوری که قوی کوشان وعلی یاور وبالاخره پوهنمل کامجو ( قبلاً عضوحزب دموکراتیک خلق واکنون اوقی وکلان کار گروه"ستم ملی") ادعا دارند، دیده نمیشود. برای آنکه ادعای پوچ وغیر مستند قوی کوشان، علی یاور واوقی کمونست ستمیشعار کامجو و سایر جیره خواران دسترخوان امید و ستم ملی که«خراسان» را نام قدیم افغانستان قلمداد میکنند، عناد انگیز و باطل شمرده شود، اینک من چند مثالی از تاریخ سیستان برای ملت شریف افغانستان اقتباس مینمایم تا ملتفت شوند و قضاوت نمایند که خراسان متشکل از چه و از کجا بوده است:
"
6 دسامبر 2010, 13:54, توسط jalaludinbaiany
گرشاسپ بدرگاه افریدون آمد و از آنجا به سیستان آمد و نهصد سال پادشاه سیستان بود. وضحاک را بروزگار او به سیستان هیچ حکم نبود، وهمه زابل و کابل و خراسان را ضحاک داشت، بگرشاسپ باز داشته بود." (ص ٦)
ازاین عبارت معلوم میشود که درعهد گرشاسپ و ضحاک، زابل و کابل و خراسان سه ایالت علیحده بودند.
" بازگشتیم بحدیث سیستان، بوعاصم به سیستان بزرگ گشت ومحتشم گشت، بالشکر بسیار از سیستان برفت که خراسان بگیرم و عتاب بن علا را برسیستان خلیفه کرد، و بوداود برخراسان والی بود و خبر سیستان بدو رسیده بود که بوعاصم قصد خراسان دارد."( ص ١٣٩)_ از این عبارت معلوم میشود که سیستان در صدد تسخیر خراسان بوده است.
بهنگام خلافت هادی" هادی فضل بن سلیمان راخراسان داد و باقی سیستان تمیم بن سعید را داد، وتمیم بسیستان اندر آمد روز شنبه هشت روز مانده از صفر سنه تسع وستین ومائه ..." (ص ١۵١)_ از این عبارت معلوم میشود که خراسان جزئی از سیستان بوده است.
"... وداود بشر مهلبی از بزرگان بود، سیستان او را داد هرون رشید، و داود براه خراسان بسیستان آمد روز پنج شنبه یازده روز رفته از شهر ربیع الاول سنه ست وسبعین و مائه..." ( ص ١۵٣)_ از این عبارت معلوم میشود که ایالت خراسان دراین وقت در بین فارس وسیستان قرارداشت.
" آمدن علی بن عیسی به سیستان و روزگاری اینجا ببود و حمزه به نیشاپور شد و آنجا حرب کرد برعلی بن عیسی، ... باز حمزه برفت سوی خراسان شد چون دانست که اینجا هنوز برآن گروه برنیاید، وعلی بن عیسی براثر وی با سپاه برفت روز پنجشنبه سیزده روز گذشته از شوال سنه ثمن وثمانین ومائه ... و علی بن عیسی نامه کرد سوی امیر المؤمنین هرون الرشید و آگاه کرد که مردی از خوارج سیستان برخاستست وبخراسان و کرمان تاختنها همی کند و همه عمال این ناحیت را بکشت و دخل برخاست و یکدرم و یک حبه از خراسان و سیستان و کرمان بدست نمی اید، پس رشید بیعت کرد مامون پسر خویش را برهمه ولایات مسلمانی اندر سنه ثمان وثمانین ومائه، وخود بنفس خویش رشید بیامد تا ری که بخراسان آید، بحرب حمزه... پس رشید علی بن عیسی راعزل کرد از خراسان وفرمان داد که مال او همه برگیرند وبستانند وهرثمه بن اعین راخراسان داد..."( ص١۵٩-١٦١)_ ازاین عبارت برمی آید که سیستان وخراسان وکرمان سه ایالت علیحده بوده ونیشاپوراز توابع خراسان بوده است.
" ومستعین، طاهر بن عبدالله رابرخراسان بداشت، پس چون کاریعقوب بسیستان قرارگرفت عمرو را برسیستان خلیفه کرد... روز دوشنبه هشت روز باقی از رجب سنه ثمان واربعون ومایتی ، المستعین بالله خراسان محمدبن طاهر بن عبدالله را داد وعهد نامه فرستاد، وخوارج بیشتر نزدیک یعقوب آمدن گرفتند، باز یعقوب عزیز بن عبدالله را برسیستان خلیفه کرد...."( ص ٢٠۵) _ از این عبارت و متباقی داستان بقدرت رسیدن یعقوب لیث ( در ٢٤٧هق) برمی آید که نهضت ملی یعقوب لیث صفاری از سیستان برخاسته وخراسان که بدست حکمرانان طاهری اداره میشده، یعقوب برای تسخیر خراسان بجنگ پرداخته و بعد از جانب خود حکمران خراسان را مقرر کرده است.
"و عبدالرحیم خارجی که برخاسته بود از کوه کروخ وخویشتن امیرالمومنین نام داده ولقب کرده المتوکل علی الله، و ده هزار مرد برخویشتن جمع کرده از خوارج وگروه های هری واسفزار ونواحی خراسان فرو گرفته و تاختنها همی کرد..." ( ص ٢١٧) از این عبارت برمی آید که هری واسفزار از نواحی خراسان آنوقت بوده اند.
در دوره اموی ایالت خراسان ضیق تر بوده ولی در دوره عباسی بیشتر وسعت یافته و رویهمرفته متشکل از نیشاپور، طوس، هرات، اسفزار، فوشنگ، مرو، سمرقند، بلخ و بادغیس و خوارزم بوده وسیستان متشکل از زرنج، جوین ، فراه ، بست، زمینداور، والرخج (قندهار)وغیره بوده است. درحالیکه زابل وکابل درجنوب وکرمان وفارس در غرب ایالات دیگری بودند که بعد ها در ظرف ١٢٠٠ سال دوره های سلاطین وحکمرانان بومی این منطقه، این حدود اربعه چندبار مخلوط و دگرگون شده، بنحویکه خراسان یک دوره با دوره دیگر بسیار متفاوت بوده است. دوره های تاریخی بعد از ٢٠٠ سال اول استیلای عرب، در ظرف ١٢٠٠سال بعد بدین قراراند: دوره طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، غوریان، خوارزمشاهیان، مغولان وحشی، تیموریان، صفویان فارس، مغولهای متمن(بابر واولاده اش)، هوتیکیان قندهار، ابدالیهای هرات، دورۀ نادرافشار، دورۀ احمدشاه ابدالی درانی، دورۀمحمدزائی.
باستناد متون تاریخ و رویداد های تاریخی، شکل جغرافیائی وحدود اربعه ایالات خراسان، سیستان، کرمان، فارس، زابل وکابل در هریک دوره های فوق بنحوی تغییر وتحول کرده بوده که بعد از مرگ نادر افشار به هنگام تاسیس کشور افغانستان توسط احمدشاه درانی (٢۵٩ سال قبل) منطقۀ مشخصی بنام خراسان باقی نمانده بود، چونکه نادرافشار فارس و کرمان و خراسان و سیستان و زابل و کابل و هند را در امپراطوری فارس افشاری مخلوط کرده بود. افغانستانی که احمدشاه درانی تاسیس نمود مخلوطی از خراسان(هرات وبلخ ومشهد ونیشاپور)، سیستان، زابل وکابل، خیبر،کورم وبنگش، دیره جات، کشمیر، ملتان و سند بود که همه را قبلاً نادر افشار تسخیر کرده بود لهذا سوال ما از بچۀ خالۀ خوجه ئین وقوی کوشان وکامجو وغیره اینست که مقصد شان از نام خراسان کدام خراسان است؟ اگر مقصد شان از خراسان دوره نادرافشاراست، بفرمایند نیشاپور ومشهد را از ایران و مرو وسمرقند را از کشورهای از بکستان و ترکمنستان واپس بگیرند، درآنصورت ما هم حاضریم نام افغانستان را به خراسان تعویض کنیم. اگر مقصد شان خراسان دورۀ مشخص ١٤٠٠ ساله از جمله دوره های مافوق الذکر باشد،لطفاً ساحۀ جغرافیائی وحدود اربعه و نام شهر های آن را بیرون نویس کنند تا افغانها ببینند که متشکل ازکدام اراضی وبکجاست تا بعداً در باره اظهار نظرشود. در غیرآن، با نام خشک وخالی خراسان نه خود را بازی بدهند ونه مردم را.
مایکی دوبار قبلاً نوشتیم، اما بچۀ خالۀ خوجه ئین به یک حقیقت ساختمانی بارتباط ترکیب کلمات در زبان نمیخواهد تن بدهد که خراسان یک کلمۀ ترکیبی است متشکل از «خُــر + استان = خراستان» ولی صوت/ت/ این کلمه باساس تحول مورفونیمیک که برای سهولت تلفظ در هر زبان صورت میگیرد، حذف شده و«خراسان» تلفظ شده است.
در زبا ن دری (فارسی) کلمۀ /آستان/، اسم مکان، بمعنی کفشکن(کوشکن) دربار، زیارات متبرکه وغیره بکار رفته و ترکیبات مختلف ازآن ساخته شده، مثلاً آستان گردان، آستان گردون، استان آدم، آستان فنا، آستان سعادت، آستان عالیشان وغیره که بعضاً اسم معنی تلقی میشوند، وهم برای مزارات متبرکه بکار رود: آستان سعدی، استان پیرگیلانی، استان قدس رضوی(مشهد)،وغیره.
از همین کلمه استان که مفهوم اسم مکان را دارد، در تلفظ فارسی ایرانی کلمهً/ اُستان(بضم اول) ساخته شده که معنی ایالت یا ولایت دارد وترکیباتی از قبیل استاندار واستانداری از آن ساخته شده است... اما در زبان دری افغانستان همان کلمهً /آستان/ به / اِستان/(بکسر الف) تحول کرده، مثلا،استان سرای، محل استراحت یا خوابگاه وهمچنین همین کلمۀ اِستان بحیث پسوند با کلمات دیگر، اسم مکان خاص واسم مکان عام وهم اسم زمان میسازد، مثلاً: افغانستان، پاکستان، ریگستان، زمستان وغیره_ اسم زمان.
بچۀ خالۀ خوجه ئین ادعا دارد که نام و کلمه افغانستان در قدیم نبوده و توسط انگلیسها در ١٨٠١ م ساخته شده، اما او بصیرت علمی ندارد و نمی فهمد که از یک طرف کلمۀ «افغان» قدامت ١٤٠٠ ساله دارد چونکه توسط عربها معرب شده و قبل برآن با تلفظ «اپگان» قدامت چندهزار ساله داشت، و در صورتیکه هندوها کلمۀ / هندو / را باپسوند فارسی (اِستان) یکجا کرده واز آن نام «هندوستان» را ساخته اند، چرا احمدشاه درانی و قبل برآن افغانهای باستان، ازکلمۀ / افغان / با پسوند( استان) که در زبان خودشان وجود داشته ، نام «افغانستان» را نساخته باشند؟
کاندیدای اکادمیسین سیستانی، تاریخنامه هرات از سیفی هروی (نوشته شده در قرن هفتم هجری) را مثال آورده که درآن کلمه افغانستان بیش از ٣٠ بارآمده است ، واین مطلب با ایزاد اسناد و مدارک دیگر قبلاً در مجلۀ آئینۀ افغانستان( شماره٩۵) مورخ جولای ٢٠٠٤ درصفحه ٢٩گزارش یافته است، اما بچه خالۀ خوجه ئین وقوی کوشان میگویند که آن افغانستان_ افغانستانی که بیش از ٣٠ بار در تاریخ سیفی ذکر شده_ در منطقه تیرا وباجور بوده است!
درست است که نام افغانستان درتاریخ سیفی با حدود اربعه امروزی افغانستان وبا حدود اربعه افغانستان دوره احمدشاهی فرق داشته است، اما آیا نام خراسان قرن دوم هجری با خراسان دوره احمدشاهی وخراسانی قوی کوشان و بچه خاله خوجه ئین که امروز مدعی آن اند، از نظر موقعیت وحدود اربعه فرق نکرده است؟؟ با این نوع مردم که خبرت وبصیرت ندارند، ولی جهالت بسیار، چه میتوان گفت؟!!( وقالوسلاما).
اما ما به هیچکس وناکس اجازه نمیدهیم که نام افغانستان عزیز را به نام خراسان و یا به نام دیگری تعویض کنند. مردم ما وپدران ما وفرزندان ما با این نام زاده شده اند وبا آن خو وبوی گرفته و برای بقای این نام جان های شیرین خود را قربان کرده اند. کشورهای همسایه وکشورهای جهان سرزمینی که ما درآن زندگی میکنیم به نام افغانستان میشناسند، وبه همین سبب همگی باشندگان این سرزمین بنام افغان شناخته میشوند، بنابرین هرکسی که برای تعویض نام کشور تلاش میکند، هدفش برهم زدن آرامش نسبی بدست آمده پس از سه دهه جنگ وخون ریزی در این کشور بلاکشیده است وچنین اشخاصی که میخواهند یک بار دیگر کشور ومردم ما را به آشوب بکشند وخود سود ببرند، قابل بخشایش نیستند ومی بایستی از سوی ستره محکمه افغانستان مورد بازخواست ومحاکمه قرارگیرند تا درس عبرتی باشد برای دیگر ماجراجویان وآشوب گران حرفه ئی. چنین درخواستی ولو از سوی هر گروه ویا هرحزب وتشکلی هم که ارائه شود، خلاف مصالح ملی تشخیص داده میشود و باید سارنوالی و ستره محکمهً افغانستان جلو چنین حرکات ماجرا جویانه را بگیرند. من ازروشنفکران ملیگرا ووطن دوست افغان تقاضا میکنم تا برضد دسایس تازه ایکه از سوی محافل شناحته شده و بدنام سازماندهی میشود هوشیار باشند وبا افشای به موقع دسایس شان، مشت محکمی بردهن چنین یاوه سرایان بکوبند تا برجای خویش بنشینند ومردم ما آرام بگذراند تا به کار وبار زندگی خود برسند ولب نانی برای چند سرعیال سرونیم سرخود تدارک ببیننند، نه اینکه باز دنبال یک ادعای پوچ وبی مورد روز خود را گم کنند وخدای ناخواسته بجان هم بیفتند تا جناب قوی کوشان وجوانکی نامجویا کامجو برمرکب کام خود سوار بشوند.
افغانستان از دونیم صدسال باینطرف نام کشور ماست وهزارها کتاب توسط انگلیسها، فرانسویها، جرمنها، روسها، ایتالویها، امریکائیها و ترکها در بارۀ تاریخ افغان وفرهنگ افغان نوشته و چاپ شده ودنیا وهم ملت افغان همین نامرا برسمیت شناخته واتباع افغانستان را "افغان" شناخته وخوانده اند، بگذار چند نفر لق لق کنند و روهای خود را سیاه ساخته خود را افغانستانی یا هر چیزدیگری که میخواهند بخوانند، نام افغان وافغانستان جاودان واین کشور، کشور افغان خواهد بود. ختم.
6 دسامبر 2010, 15:11, توسط علی رضا "چنگیزی"
آقای بایانی!
اگر قرار بود که مردم به لاطائلات مردانی مالیخولیائی چون معروفی وهاشمیان وسیستانی گوش بدهند وآنرا قبول کنند خود مردم هم آدرس هاشمیان را دارند وهم شماره بانکی مجلهء به اصطلاح ائینه افغانستان را شما این قدر زحمت نکشید وبه قول یک برادر دیگر نباید کلوخ استنجای دیگران را مضمضمه کنید این مطالب سالها قبل درجراید امید وآئینه افغانستان نشرشده وضرورت به تکرار آن ازطریق این سایت نیست. لطفا ازخود بنویسید ونظریات خودرا ارائه بدارید تا مردم به دیدگاه های سیاسی شما آشنا شوند. لقمهء جویدهء شده ای دیگران را بار دیگر نخورید که سخت مضر است
24 آگوست 2011, 19:09, توسط هاشمیان – کلفورنیا
پاسخ بسوالات محترمه میرمن ملالی موسی نظام
نویسنده : داکتر سیدخلیل الله هاشمیان – کلفورنیا
ملال جان ! مقاله ات راکه میدانم شامل مشورهء همکارانت میباشد، سراپاخواندم. اجازه میخواهم بحیث یک برادرچند سال مسنتر از خودت، پاسخ هائیکه مطالبه کرده ای، مانند هروفت دیگر ترد و صاف و پاک ارائه کنم.
ملال جان، خودت خوب میدانی که طالبان یک جناح مقاومت مسلح را تشکیل میدهند وفراموش نکنی که این جناح ، یعنی طالبان ، که خودت آنها را ""آدم کشان قرن بیست ویکم"" میخوانی، همه قوم های پدرت میباشند. آیا شرط انصاف است که وقتی یک با نوی پشتنه بامریکا بیاید، و گویا متمدن شود، و درحالیکه ازخصلت وعنعنات قوم خود پوره آگاهی داشته باشد که لشکر بیگانه را درخاک خود نمی پذیرد وبرای آزادی کشورخود خون میدهد وخون میریزد آ ن قوم را"" آدم کشان قرن بیست ویکم"" بخوانند، آنهم نویسنده ایکه خود پشتون تباراست، ولی غربی پسند شده است!
ملال جان! خودت طالبان را""مخالفین مسلح"" میخوانی ومن همیشه آنهارا جزئی از ""مقاومت مسلح"" خوانده ام،ولی درصحبتهای تلویزیونی هیچگاه طالبان را ""مفاومت ملی"" نگفته ونخوانده ام، پس نویسنده ایکه درحال عصبانیت فرق وتشخیص بین ""مقاومت مسلح"" و ""مقاومت ملی"" نتواند، و یک خدمتگار راستگوی موسپید را به تهمت بگیرد ، خودت برای او چه جریمه تعیین میکنی ؟
درست است وتائید میکنم که من همیشه ""مقاومت مسلح"" رامتشکل ازسه جناح میدانم : طالبان، حزب اسلامی حکمتیار وجمعیت اسلامی مرحوم جلال الدین حقانی که هرسه جناح مذکور قوم پشتون میباشند والبته شعباتی هم دربین تاجکان و ازبک های ولایات شما ل افغانستان دارند. این واقعیت را که ناتو پذیرفته ، نمیدانم شما چرا نمی پذیرید؟ و آیا تشکیلی و اجزایی غیر از ین برای ""مقاومت مسلح"" سراغ دارید ؟ و چرا شخصیکه واقعیت رابشما میرساند، متهم بجا نبداری میسازید ؟ واقعیت شناختن تجربه و واقعیت گفتن جرات میخواهد، ولی شما این شیوهء حقگویی را عوض آنکه تقدیرکنید، مورد انتقاد قرارمیدهید وتعجیز میکنید، اما مخاطب شما شخصیست که درحق گفتن غیر از حق تعالی (ج) از بندگان اوتعالی هرگز نترسیده ونمی ترسد.
نکتهء جالب نمودارقصور شما اینست که شما طالبان را ""مخالفین مسلح"" میخوانید و من طالبان را جزئی از""مقاومت مسلح "" خوانده ام و میخوانم . آنگاه چندان تفاوتی هم از لحاظ معنی بین اصطلاح ""مخالفین مسلح"" که شما استعمال میکنید و ""مقاومت مسلح"" که من استعمال میکنم، وجود ندارد، زیرا از زاویهء منطق "مقاومت" متضمن "مخالفت " است ، و از آنجائیکه سه جناح قوم پشتون بمقابل اشغال وطن خود قیام کرده اند، این ""مقاومت مسلح"" را نویسندهء تحصیلیافته ای مثل شما ""طالبان"" خواندن ، بازهم کوتاه بینی، واقعیت نپسندی و قصوراست.
بگذار بشما وهمه کسانیکه چشمان روشن خودرا نابینا میسازند، گفته شود که حکومتهای اروپا وامریکا اصطلاح ""طالبان"" را امروزه بحیث یک تاپه سیاسی بمنظور اغفال ذهنیت عامهء خود بکارمیبرند. هکذا گروهائیکه در افغانستان ازخیرات موجودیت قوای خارجی بقدرت وچوکی رسیدند، از قبیل شورای نظار، گروه خلیلی پیرو ایران و گروه دوستم گلمجم، این اصطلاح را برای دل خوش ساختن ولینعمت خود، و اشخاص دیگری هم شاید بخاطر اقتضای جیب خود، پیوسته وقصدا ""طالبان"" میگویند، درحالیکه طالبان یک جزء مقاومت مسلح را تشکیل میدهد ودربین این گروه افراد زیاد غیرطالب ، یعنی آنهایی شامل میباشند که درا ثر بمباردمان کور ناتو تلفات جانی و مالی داده وبمنظور انتقام ، همکار طالبان شده اند. ازجانب دیگر بقرارمعلوماتیکه من دارم، از جمله ءآ ن پنجهزارطالبیکه ده سال قبل به تحریک ورهبری جنرال بابر وزیرداخله پاکستان یک نظام طالبی و یک حکومت بیکفایت وناکام در افغانستان تاسیس کردند، بیشتر از 0 0 5 نفر زنده نمانده ، طالبانیکه از لحاظ ایدیالوجی زعامت حکومت سابق طالبان را تشکیل میدادند، یک قشر بسیارکوچک اقوام پشتون قتدهار را تشکیل میداد ند و ایدیالوجی وطرز حکومت شان مورد قبول اکثریت اقوام پشتون نبود، لهذا مردم افغانستان آنرا نپذیرفتند. در زعامت فعلی طالبان ملا محمد عمر موقف سمبولیک دارد، طالبان ازحکومت ناکام سابق خود درس عبرت گرفته وبتکرار اعلان کرده اند که خواستار حکومت کردن نمیباشند. جای شک نیست که هرسه جناح مقاومت مسلح با مسلمانان پاکستان وپشتونهای آنطرف خط تحمیلی د یورند ارتباطات قومی وعنعنوی دارند، و هم از جانب یکعده کشورهای خارجی و مسلمان که مخالف موجودیت قوای ناتو درافغانستان میباشند، کمک میشوند و سلاح دریافت میکنند وهم ازجانب اقوام پشتون بداخل افغانستان حمایت میشوند.
خانم ملال ادعا میکند که طالبان سالانه مبلغ 200ملیون دالر ازمدرک قاچاق مواد مخدر میگیرند. بنظرمن مبلغ 200 ملیون دالر مبالغه است، ا زیرا کشت وقاچاق کوکنار تحت مراقبت شدید نا توقراردارد، اما شاید سالانه حدود 20 تا 30 ملیون داربدست آرند. ولی نمیدانم چرا شما گزارش ندا د ید که عساکر ومنصبداران خارجی نیز توسط طیارات ناتو مواد مخدر را از افغانستان به اروپا قاچاق میکنند- راپور بروس ریچاردسن را بخوانید. هکذا اعضای حکومت کرزی ، خصوصا منصبداران شورای نظار و باند قاچاقبری عطامحمد نور هرکدام سالانه حدود 50ملیون دالرازقاچاق مواد مخدر بجیب می اندازند. شندیم که دربین دریای پنجشیر ودر دره های پنجشیر قصرهایی آبادشده که مجلل تر از عمارات هالیوود میباشند، و خوش شدم که یک گوشهء وطن ما آبادشده است . اما سرپناه های گلی وپخسه ای قوم پدرت ، یعنی قوم مظلوم پشتون ، درمحالات پشتون نشین به توده های خاک مبدل گردیده و کسانیکه از بمباردمان سالم مانده درمغاره های کوه ها پنا برده اند . شرایط زندگی قوم پدرت که رو به بهبود گذاشته بود، اکانون دراثربمباردمان روزمرهء طیارات و تانکهای ناتو بشرایط زندگی مغاره، یعنی بشرایط قرون اولی برگشته است. آن صحیفهء مقبول ارغنداب که درتابستان بمردم راحت میداد، اکنون بکلی بی درخت شده است. آیا نشنیدی نامهء یک هموطن پدرت را که از پروگرام آقای عباسی قرائت شد وهم در همین پورتال نشر شده است ؟ معلوم است که امریکا برای تبلیغات بضد طالبان مبالغ هنگفت مصرف میکند، اما کسانیکه غیرت افغانی و وجدان اسلامی دارند، در پهلوی امریکا پسندی ، باید حاضر باظهار حقایق گردند.
نمدیام چرا مخالفین مقاومت مسلح خودرا گول میزنند و شرایط صلح مقاومت مسلح راکه بارها اعلام گردیده ناشنیده میگیرند، شرایط مقاومت مسلح برای متارکه و آتش بس و صلح ازینقراراست :
1 ) خارج شدن قوای خاری از افغانستان – 2) استعفی حکومت مفسدان، جنگ سالاران و قاچاقبران- 3) تاسیس یک حکومت انتقالی عاری از جنگ سالاران، مفسدان، اجیران خارجی وقاتلین مردم ، یعنی اشخاص مسلکی وبیطرف، نیکنام و عاری از جرایم قانونی – 4) تدوین مسودهء یک قانون اساسی جدید باساس شریعت اسلام و مقتضیات عصر وزمان و عنعنات ملت افغانستان – 5) انتخابات برای تشکیل یک لویه جرگه که اعضای آ ن بپاکی ونیکنامی و بدون تقلب از طرف مردم انتخاب شوند. جناح طالبان تا حال چند بار اعلان کرده اند که آرزوی حکومت کردن را ندارند و آنها میدانند که مردم ستمدیدهء افغانستان بهیچوجه حاضر نیستند باردیگر یک حکومت طالبی را بپذیرند. در یک حکومت اسلامی، ملی و مردمی جای طالب در مسجد ومدرسه است، زیرا طالب بمعنی طالب العلم امور دینی ، یک قشر مورد نیاز در یک کشوراسلامی میباشد. ازجانب دیگر، هرنوع حکومتیکه در آینده درافغانستان تاسیس شود، خواه خالص اسلامی باشد یا ائتلافی، مردم افغانستان بطور قطع خواستار رعایت حقوق زن باساس مقتضیات یک جامعهء مدنی و نیز تعلیم وتربیهء مجانی برای نسلهای ذکور واناث افغانستان میباشند.
جناح حزب اسلامی حکمتیارنیز درمنشوریکه چنندهفته قبل درتلویزیونها خوانده و تحلیل گردید، خواستار صلح و متارکه بوده و در آن منشور هیچ نکته ایکه حکمتیار برای خود زعامت تقاضا کرده باشد، وجود ندارد . جناح مرحوم مولوی جلال الد ین حقانی شرط متارکه را تنها خروج قوای خارجی و تاسیس یک حکومت اسلامی اعلان کرده وتغییر قانون اساسی و دایرشدن لویه جرگه را تقاضا کرده است. درهای توبه بدربار رب العالمین باز است و این وعده در قران داده شده است ، حالا که اینها صلح میخواهند باید آنرابپذیریم . حق ملت برای محاکمه جنایت کاران محفوظ است ، هروقت ملت قدرت رابدست بگیرد، این محاکمه صورت خواهد گرفت.
اما درحالیکه اکثر افغانهای مهاجر دراروپا و امریکا خواستار استعفی حکومت فاسد کابل وتقییرقانون اساسی ناکام ریاستی ساخت امریکا میباشند، یکعده افغانها که فریفتهء تمدن غربی شده اند، متاسفانه از دین مبین اسلام، دین ملی واجدادی شان ، دین حق و عدالت، بیزار میباشند و تفرت از اسلام درتلویزیون شنیده میشود. گروه های دیگریکه طرفدار دوام حکومت حامد کرزی میباشند، همان هائیست که از خیرات موجودیت قوای خارجی بچوکی وقدرت رسیده اند، این گروه ها طبعا خواستار دوام ستاتسکوی فعلی میباشند. بنظرمن تازمانیکه جنگ سالاران بشرایط
مسالمت آمیز مقاومت مسلح تن ندهند- و گذشتیکه متوقع است از هردوجانب صورت نگیرد- صلح درافغانستان ، علیرغم خروج یا موجودیت قوای خارجی ، رویکار آمده نمیتواند.
میرمن ملال جان نظام که مراخوب میشناسد ، ولی درمقالهء خود برای من یک لباس طالبی و عقبگرایی دوخته است، اما چون بدون گرفتن قد واندام دوخته وهم خیاط ماهر نمیباشد، این مود لباس که شاید از اروپا تقلید شده باشد، قطعا به تن من نمیخواند. شخصیکه 3 2 سال درصنوف نشسته و تحصیل کرده و بیست سال دیگر تدریس نموده ، جهانبینی او اجازهء طالب شدن یا عضویت حزب اسلامی را پذیرفتن یا پیرو افکار حقانی جوان شدن را نمی دهد. جای تعجب است که یک بانوی لیسانسه ونویسنده مانند ملال جان چطور تصور میتواند که هاشمیان دفعتا طالب یا پیرو طالب شده است ؟ ازآنجائیکه درمقالهء خانم ملال جان سوالاتی بمن مواجه شده ومرا مسئول تمام بدبختی هائی قلمداد کرده که درافغانستان واقع شده است ، اینک یکباردیگر موقف خودرا بارتباط حالات افغانستان بصداقت بیان میدارم :
من با هیچیک از سه گروه شامل درمقاومت مسلح تماس یا شناخت مستقیم ندارم ، ولی ا ز آنجائیکه مقاومت مسلح برای آزادی مادر وطن از چنگال استعمار و اشغالگران ، جنگ سالاران و وطنفروشان مبارزه میکنند، بنظر من برای مردان آ زادهء افغان نا مردی و برای زنان آزاده ء افغان نازنی است که با این مبارزین سر بکف گرفته که با تشنگی و گرسنگی درسرما و گرما درسنگزارها و کوه پایه ها دریک جنگ بکلی نابرابر بمقابل تانک و توپ و طیاره برای رهایی ونجات افغا نستان شب و روز سنگر گرفته ومقاله میکنند، ازطریق ناسپاسی و دشمنی مقابله کنند. بلی من الحمدلله مسلمان هستم و هم مخالف اشغال واستعمار درافغانستان میباشم ، چونکه این دو پدیدهء پلید امروزه در افغانستان بیداد میکند، و از هرگروهیکه برای رهایی ونجات افغانستان مبارزه بکند، ولو هزاره و پنجشیری باشد، حمایت و پشتیبانی میکنم ، پشتیبانی محض بزبان وقلم که بحیث یک تبعهء امریکا ازآزادی هردو وهم از آزادی بیان درچوکات قانون ، برخوردارمیباشم.
24 آگوست 2011, 19:13, توسط هاشمیان – کلفورنیا
قسمت۲
طوریکه دربالا گفتم ، من با هیچیک ازسه جناح مقاومت مسلح درافغانستان تماس نداشته وندارم ، وهم دشمن
امریکا نمیباشم ، بلکه مدیون احسان این مردم شریف و انسان دوست هستم ، و وقتا فوقتا بحیث یک صلحخواه و یک خیر خواه ،اراکین و اعضای کانگرس امریکا را باشتباهات شان متوجه ساخته ام . مجلات آ ئینه افغانستان شاهد این مدعا است . من درین راه تنها نیستم، استاد من پروفیسر نوام چامسکی که بحیث مغز متفکرامریکا معروف است، وبروس ریچاردسن ، افغانستان شناس معروف امریکایی و هزاران امریکایی دیگر نیز باسیاست حکومت امریکا درافغانستان مخالف میباشند. کسیکه پاس نمک خاک افغانستان را داشته باشد، روادار اشغال کشورش نمیتواند باشد. بشنو از یک شاعر هموطنت که چه میگوید :
کسی که افسر همت نهاد برسرخویش ===== بدست کس ندهد اختیار کشور خویش
بگو به سفله که در دست اجنبی نه نهد ===== کسیکه نان پدرخورده، دست مادرخویش
ملال جان، شما درمقالهء تان از انتحارها و انفجارات انتحاری شکایت دارید و چنان وانمود ساخته اید که گویا من مسئول این اعمال یا طرفدار آن میباشم. من درسن 3 8 سالگی صاحب چهار اولاد وشش نواسه میباشم و از درد دل خانواده های داغدیده و شهید باخته، خوب می آیم و هروقت ار انفجاری میشنوم، خواه افغان باشد یا خارجی، به درون جان خود منفجرمیشوم. من از قتل انسان، خواه افغان باشد یا خارجی، رنج میبرم واز شنیدن آن سخت مغموم میشوم و از خالق کاینات استعانت میجویم . اما وقتی قضاوت یکجانبه هموطنان خود رامیخوانم خیلی متاثرمیشوم.
ملال جان ، همشیرهء عزیز! خودت خوب میدانی که تکنالوجی ساختمان انفجارات انتحاری در افغانستان وجود ندارد ، هموطنان من و تو هرگز در پی آموختن تکنالوجی نبوده اند. این تکنالوجی در پاکستان وجود دارد واکثر از پاکستان و بمصرف پاکستان بافغانستان صادرمیشود و یا از پاکستان خریداری میشود. کرزی در عمر خود در دو مورد راست گفته ، یکی موجودیت بن لادن در پاکستان و دیگری ساختمان کالا و اسباب انفجاری در پاکستان و تورید آن از پاکستان به افغانستان . پاکستان دشمن افغانستان و در صدد تجزیه کشور ماست تا لقمهء چرب دیگری ازخاک ما را ببلعد !!! چرا پاکستان در دورهء شاهی و جمهوری و کمونستی این جرات را نداشت ونمیتوانست تعرض کند ؟ چرا اکنون که 0 5 1 هزارعسکر ناتو ظاهرا بنام امنیت درافغانستان وجود دارند، پاکستان تاحال چهار باربولایت کنرحمله وتعرض کرده وزاید از 0 7 افغان را شهید ساخته ودوچند دیگرهم زخمی ومعیوب شده باشند. حکومت دست نشا نده
فعلی و اعضای آن نه غیرت دارند ونه افغانیت. خودشما درمقالهء دیگرتان نوشته اید که درمراسم تدفین جنرال داود بسم الله وزیرداخله وعبدالله عبدالله حکومت کرزی را غافل و بیکفایت میخواندند، در حالیکه وظیفهء تامین امنیت و جلوگیری از ترور واغتشاش وظیفهء وزارت داخله میباشد.
ملال جان خودت یک بانوی دلسوز وخیرخواه میباشی، اما متاسفانه از کثافات سیاست و سیاسیون یا بیخبرمیباشی و یا اینکه خود را بکوچهء حسن چپ میزنی وهمیشه همه گناه را بگردن قوم خودت ، بیچاره طالب پشتون، می اندازی . طالب و مقاومت مسلح نمی ترسد ودروغ نمیگوید. حمله برهوتل انترکا نتینا نتل رارسما طالبان بعهده گرفتند، چونکه در همان روز یک جلسهء مهم سیاسی بارتباط سرنوشت افغانستان بین اعضای ناتو و نمایندگان کرزی درآن هوتل دایر شدنی بود و مقاومت مسلح نشان داد که با تمام بیوسیلگی خود وبقیمت جان خود، میتواند درحساس ترین و پرامن ترین نقطهء شهر کابل ، جائیکه وزارت داخله از موجودیت 0 6 هزار پولیس سخن میراند، وزیر دفاع با وزن 00 3 پوند چربو مصروف خوردن مرغ بریان میباشد، اما هفت نفر تفنگدار میتواند هوتل رامحاصره کند ونشان بدهد که درکابل حکومت وامنیت وجود ندارد . آیا کرزی این جرات را دارد که وزیرداخله ء بیکفایت را مانند امرالله صالح برطرف کند؟ قرارمسموع داکتر اشرف غنی احمد زی را که امریکائیها بحیث مسئول امنیت افغانستا مقررکرده اند ، او نیز بیخبر از حملهء طالبان درین هوتل منتظر آمدن نمایندهء امریکا بود. اما درنهایت همه دیدند که هلیکوپترهای ناتو با پرتاب بم و راکت هوتل وطالبان هردو را نابودساختند.
ملال جان، مقاومت مسلح افغانستان توپ و تانک و طیاره ندارد وشرایط مقاومت بسیار نامساوی و به اصطلاح "مشت بمقابل دروش " است. درچنین جنگها ، جناح ضعیف جنگ همیشه از تکتیک جنگهای چریکی کار میگیرد. مثالها در ویتنام، کمبودیا، فلیپین، فلسطین، عراق و افغانستان همه بیانگر مقاومت از طریق جنگهای چریکی و نابرابر است. خودت و یکعده دوستان همنظر با شما جنگهای چریکی را محکوم میکنید، اما تاریخ و عدالت و وجدان بشری در ارتباط به نجات و استقلال وطن ، آنرا مجاز قرارداده است.
24 آگوست 2011, 19:14, توسط هاشمیان – کلفورنیا
قسمت ۳
ملال جان، خودت بیخبر از یک سلسله واقعیت ها ، مقاومت مسلح را متهم به حمله بالای شفاخانه ء لوگر ساخته ای، درحالیکه مقاومت مسلح حمله برشفاخانهء لوگر را رد و هم آنرا تقبیح کرد. مقاومت مسلح به تخریب شفاخانه و کشتن مریض علاقه ندارد و ازین کار جزبد نامی کدام فایده ای نصیب شان نمیشود. پس باید باورکنی که اقوام پدرت در انفجار شفاخانه دست نداشتند. این نوع تخریبات را شورای نظار و وزارت داخله بمنظور بد نام ساختن مقاومت مسلح براه می اندازند. من در بالا بکثافات ناشی از سیاست اشاره کردم، خدا کند مطلب مرا فهمیده باشی. آیا نشنیدی که سه روز بعد از واقعه ءانفجار شفاخانهء لوگر، طیارات ناتو ولایت وردک را بمباردمان کرد ودرجملهء ده ها نفرافراد ملکی، ششنفر پولیس امنیتی را نیز شهید ساخت ؟ خدا کند ارتباط این دو موضوع را درک بفرمایی. وردک و لوگر دو ولایت همجوار وهمسایه میباشند، شورای نظار و پیروان بسم الله در بین مردم وردک و لوگر دشمنی ایجاد کرده، و اینها به تولید دشمنی در بین همه ولابات پشتون نشین مصروف میباشند. قرار مسموع یکتعداد مریضانیکه در حالت صحتیابی با واحد های نظامی ناتو همکاری وجاسوسی میکردند و ازآن بابت بمردم وردک صدمه رسیده بود، کارکنان شورای نظار بمردم رنج دیدهء وردک خبر دادند، واسکت های انفجاری ساخت پاکستان درجاهای خاص ولایات افغانستان همراه با حامل آنها خرید وفروش میشوند. این جنایت برهبری شورای نظار انجام یافته است. من با خودت موافقم که "" قضاوت سالم داشتن هم نعمتی است پسند یده ،"" ولی قضاوت سالم داشتن محتاج تحقیق، تدقیق و ثبوت میباشد که در مقالهء شما دیده نمیشود.
خانم ملال جان ! در یکجای مقاله ات بقوم پدرت که من آنها را مقاومت مسلح میخوانم القابی ا زقبیل "" جنایات غیراسلامی ، ضد بشری و غیر افغانی"" حواله کرده ای. باشما موافقم که اعمال غیراسلامی و غیر بشری ازجانب بعضی گروه ها درجاهایی صوردت گرفته که حکومت و قانون وجود نداشته وچند نفر غافل ازشریعت ، قانون و شریعت را جاهلانه بدست گرفته ا ند. اما جنایات شبیه افغانستان درحالات جنگ دردورهء جنگ عمومی دوم دراروپا توسط جرمنی و در شرق دور توسط جاپان و بعد ازآن درویتانم، کمبودیا و اخیرا در عراق بسیار بمشاهده رسیده است. آیا داستان شکار آدم که توسط یک گروه سپاهیان امریکایی در افغانستان بالای یک جوان 6 1 ساله اجراشد و آن جوان بی اسلحه را ازخرمنش شکارکردند وبا چه وضعی کشتند، فراموش تان شده ؟ اما با اتهام ""غیرافغانی"" که شما به پشتونهای شامل مقاومت مسلح حواله کرده اید، کاملا مخالفم. این ادعا درقدم اول با ارشادات
کتاب مسلمین یعنی قران مجید درتضاد قراردارد، زیرا قران بصراحت حکم میکند که هرگاه لشکر اجنبی یک کشور اسلامی را تحت اشغال قراربدهد، امت مسلمان باید بمقابل آن قیام کند و عنعنات افغانی بتاسی از آیات قرانی در عین موقف قراردارند. از غیرت افغانی در ما قبل از اسلام نیزسوابقی در اوراق تاریخ موجود است. مقاومت مسلح متشکل از اشخاص مسلمان واکثربی سواد میباشد که ملاها و رهبران دینی آیات و اوامر قران رابگوش آنها چکانده و یک دلیل جان نثاری و دوام مقاومت جناح های مقاومت مسلح ، همانا برکت آیات قران مجید است که جهاد را بتکرار مشروع ومجاز شمرده است. علاوتا ""غیرت افغانی"" مستلزم دفاع از خاک وناموس وطن میباشد! جنگ بهر شکلی که باشد، توسط توپ، تانک، طیاره و راکت ویا جنگهای چریکی وانفجاری همه ضد بشری اند. چاره اینست که علل جنگ و منطق جنگ و اهداف جنگ را بهر شکلی که باشد، رسیدگی کنیم و از بین برداریم . بنظرمن علت جنگ فعلی درافغانستان دوچیز است : یکی اشغال کشور توسط قوای خارجی، دیگری بی عدالتی وافر وشدید درتقسیم قدرت سیاسی که یک قوم دارای اکثریت را از آن محروم ساخته شده اند.
میرمن ملال جان، درمقالهء شما تصویر یک دختر هشت ساله را که مرجع تکثیرآن وزارت داخله، یعنی بسم الله خان میباشد ، بدقت دیدم. متاسفم که خودت با نهایت ساده بینی اتهام تبلیغاتی بسم الله را بالای مقاومت مسلح ، بدون هیچ گونه سند وثبوت، باور میکنی وحتی آنرا بحیث یک مثال بروی مردم میکشی، در حالیکه وزارت داخله کابل، وزارتی که متهم بدشمنی باقوم تو، یعنی قوم پشتون ، وقتل هزاران پشتون بیگناه ، اعم از طفل، زن و موسپید، میباشد، اینوزارت عامل انفجار وقتل دختر 8 ساله را ""مخالفین مسلح"" قلمداد کرده ، اما خودت اقوام پدرت طالبان را بناحق متهم ساختی ، زیرا درقدم اول طالبان و مقاومت مسلح یگانه مخالف جکومت کابل نیستند، بلکه بسیاری از اقشار مردم افغانستان مخالف این حکومت دست نشانده ، فاسد و جنگ سالاری ، میباشند. ثانیا اگر این عمل ازجانب طالبان اجرا میشد ، وزارت داخله نام طالبان را میگرفت ، اما اینکه بقول خودت وزارت داخله ""مخالفین مسلح"" میگوید، واضحا فهمیده میشود که عامل این واقعه یکی از مخالفین دیگر حکومت کابل، غیر ازطالبان، میباشد. ثالثا وقتی من چهرهء این دختر معصوم را درمقالهء شما دیدم ، در روی مقبول او داغهایی مانند فیریک تفنگ چره ای دیده میشود. سوال پیدامیشود : دختر 8 ساله ایکه دراثر انفجار مین و ریموت دریک خریطه که طبعا بدست او بوده ، کشته شده باشد، حتما روی و فرق سر او هم صدمه می بیند، اما سر و روی مقبول این دختر معصوم کاملا سالم بنطرمیرسد. تصورمن ازینقراراست که پولیس منطقه ء سرحدی (ویش بالا) احتمالا بعد از تعرض جنسی این دختر خوش صورت را کشته و نام ""حمله انتحاری"" را بالای آن گذاشته است. شما در مقاله مورخ 9 1 جون خود از تجاوز جنسی پولیس بالای یک دختر 21 ساله در ولایت تخار نیز خبر داده اید.
محترمه ملال جان، خودت یک بانوی باعاطفه، خیرخواه و دلسوز هستی وخصوصا درموردحقوق زن بسیار و بجا مبارزه کرده ای، وقتی تصویر یک دختر 8 ساله ء شهید شده رامی بینی، حق داری متاثر وحتی احساساتی شوی ، اما هنگامیکه این تصویر را درمیدیا با تاپهء نادرست برخ مردم میکشی ، بعد ازین در بارهء منبخ خبر، محل خبر واسناد ثبوت خبر باید دقت بیشرنمایی و بناحق یک جناح بی خبر وغیر دخیل درواقعه را متهم نسازی .
ملال جان، سوال دیگر شما اینست که گویا من درکدام صحبت تلویزیونی گفته باشم که هرگاه قوای خارجی از افغانستان خارج شوند در""ظرف سه ماه درمملکت آرامی، امنیت و ثبات حاکم میگردد."" کلمات بین قوسین ، یعنی (درظرف سه ماه در مملکت کاملا آرامی، امنیت و ثبات حاکم میگردد) نقل قول ازجانب خودت میباشد که هم نادرست و هم مبالغه آمیزمیباشد. غلط بودن و نادرستی آن درینست که من ابدا وهیچگاه "" درظرف سه ماه"" نگفته ام ، بلکه درظرف 4 تا 6 ماه گفته ام ، و آنرا با قبول مسئولیت اینک تکرارمیکنم. مبالغه در نقل قول شما اینست که من هیچگاه اینطور نگتفته ام که "" درمملکت کاملا آرامی، امنیت وثبات حاکم میگردد."" بلکه ئفته ام که بعد ازبرآمدن قوای خارجی برای مدت دو سه ماه جنگها متوقف نمیگردد، اما تعداد مقتولین افغان که اکنون روزانه حدود صد نفر میباشد، شاید به 0 2 نفر تقلیل یابد و درظرف 4 تا 6 ماه انشا الله گروه های متنازع فیه بیک فیصله وموافقه میرسند، آتش بس و صلح برقرارمیگردد ویک حکومت مرکزی تاسیس میشود . واین پیش بینی خود را اینک با قبول مسدولیت یکباردیگر در پورتال افغان – جرمن آنلاین تکرارمیکنم. شما لطفا توجه کنید، درآینده وقتی از شخصی نقل قول میکنید، عینا باشد، نه نادرست و مبالغه آمیز .
محترمه ملال جان ! شما می پرسید : "" چطور؟ """ جواب من ازینقراراست : من یکنیم برابر شما سن وعمر دارم اطراف و اکناف وطن خودرا دیده و با مردم صحبت کرده ام ، با روحیات و ذهنیت مردم افغانستان کم وتم بلد میباشم، لهذا خودرا مکلف میدانم شناخت و نظرخودرا صادقانه بیان دارم . ثانیا ازشما خواهش میکنم لطفا از دوست وهمکار تان آقای محترم احمد ولی نوری تقاضا کنید تا از سعی واصراربیحد خود بالای تاسیس پایگاه های نظامی امریکا در افغانستان منصرف گردد، و خود شما هم درین اصرار شامل نشوید، بلکه سعی و تلاش کنید تا عساکر خارجی ازوطن سابق تان افغانستان خارج شوند. آنگاه از روز خروج کامل عساکر خارجی تا مدت ششماه اگر پیشبینی من بمشاهده نرسید، مبلغ پنجهزار دالر بشما میدهم تا بکدام موسسه خیریه درکابل برسانید. اما شرط من ، خروج کامل قوای اجنبی است، نه اینکه باساس بیانات اخیر وزیرخارجه امریکا ""مودل عراق در افغانستان تطبیق میشود..."" یعنی باساس مودل عر اق ، بین 0 4 تا 0 5 هزارعساکر امریکا در چند پایگاه درافغانستان باقی می مانند، و این تصمیم معنی دوام جنگ و مقاومت مسلح را تا ثریا خواهد داشت !!!
محترمه خانم ملال موسی نظام ! من در صحبت های قبلی خود در تلویزیون جهانی صدای افغانستان از انعقاد دهمین جلسهء کنفرانس شانگهای بتاریخ 5 1 جون 1 1 0 2 درآستانه پایتخت قزاقستان خبر داده بودم. اکنون چدد پاراگراف از راپوری دربارهء قطعنامه مورخ 0 2 جون 1 1 0 2 این کنفرانس مهم، متشکل از سران کشورهای چین ، روسیه قزاقستان، قرغزستان، تاجکستان، ازبکستان، ایران، پاکستان، هندوستان، افغانستان، مغلستان، بیلا روس و سریلانکا را برایشما و همکاران محترم پورتال افغان – جرمن آنلاین ،
ترجمه میکنم . راپورمشعراست که :
""... کنفرانس تقاضا نمود تا افغانستان بحیث یک کشور بیطرف باقی بماند، بدون پایگاه های دایمی امریکا، ورئیس جمهور حامد کرزی ازین تقاضا حمایت کرد، اگرچه امریکا اکنون در حال مذاکره برای تامین قرارداد همکاری ستراتیژیک بعد از سا ل 2014 درافغانستان میباشد.""
"" روسیده وچین از پلان تاسیس پایگاه های دایمی در افغانستان خیلی تشوئیش دارند، زیرا بعقیده آنها امریکا سیستم دفاعی راکتی خود رادرینجا مستقر میسازد... سران کنفرانس از کشورهای همسایهء افغانستان تقاضا کردند تا دربهبود وضع امنیت وبازسازی افغانستان رول عمده را بازی کنند ، و تنها راه حل نظامی را رد نمایند. این امکان وجود دارد که کشورهای کنفرانس شانگهای بعد از خروج قوای ناتو درسا ل 2014 مسئولیت بسیاری مسایل را درافغانستان به عهده بگیرند . این مطلب را نورالسطان نظربایوف رئیس جمهور قزاقستان بارتباط بیانات دیمتری میدویدف رئیس جمهور روسیه بیان داشت که تقاضای همکاریهای عمیقتر ومضاعفتر را بین اعضای پیمان شانگهای و افغانستان کرده بود.""
"" چین و روسیه هردو قبلا به اعادهء نفوذ خود در افغانستان شروع کرده اند. چین در ساحهء معادن و هردوکشور مذکور درپروژه های زیربنایی وهکذا همکاری با قوای غربی در مبارزه با قاچاق مواد مخدر. آقای مارکوف معاون رئیس جمهور گفت : تهدید اسلام رادیکال که بمنطقهء ما صادرمیشود، چیزیست که ما با آن آشنا میباشیم. اما ظهور مجدد آن تهدید، توجه جدی ما را معطوف میسازد.""
امیدوارم طرفداران تاسیس پایگاه های نظامی خارجی درافغانستان تشویشهای اعضای کنفرانس شانگهای را که سرنوشت آیندهء افغانستان به این منطقه و این کنفرانس مربوط میباشد، بد قت بخوانند. پایگاه های خارجی نه صلح وباز سازی ، بلکه تباهی و مرگ مردم ما را دربر دارد و پول اجرت آن به جیب جنگ سالارن می افتد. فاعتبروا یا اولی لالباب. با تقد یم احترامات فا یقه – .
24 آگوست 2011, 23:35, توسط احمد خلیل نبیل مزاری
چی تأثیر است یارب این کابل پرس? را که هر کس هیچ سو رو یافت سوی او می آید ؟
آقای هاشمیان ! چگونه شد که با همۀ هزاره ستیزی و ولو گفتنها باز هم به سوی هزاره ها رو آوردید ؟ مثلیکه نان آقای نوری اوغان جرمنی حساب کردید که چند دانه فتیر میشود یا اینکه بوی سیر و پودینه تان را کشیده که چار سو داد و واویلا سر کشیده اید ؟ بلآخره دانستید که آن تارنما یا بفرموده شما پورتال فخیم ، بی بدیل ووو اوغان جرمن حق اوغانان نویسنده به اصطلاح ملی اندیش خود را چگونه ادا میکند ؟ همانگونه که کله کشک آقای روستار تره کی را به فال نیک گرفته بودیم ، از شما را هم خیر مقدم عرض میداریم و گوشزد میکنم که دروازه میدان کابل پرس باز است . همچنان که به خانم نظام عرض نموده بودم به شما هم یاد آوری مینمایم که نوشتن در کابل پرس زور منطق و بلدوزراستدلال میخواهد . با دندان های پنبه یی و بازو های پوقانه یی بیل ریچاردسون از کابل پرسیان در دقیقه های نخست نیک اوت خواهید شد مانند روستار تره کی و خانم نظام .
خانم ملالی نظام ، برداشت واقعیی که از طالب فرهنگ گریز و آدمکش داشتند و دارند ، الحق برایشان جانی و جنایت کار خطاب کرده اند ، چرا درد بی عزتی طالب شما را بی قرار نموده ؟ شما نظر به کدام منطق ، وجدان و عقل اوغانی جنایت ، مزدوری و مردم آزاری برادران پختون تانرا مقاومت مسلحانه میخوانید ؟
آقای هاشمیان مهاجر شده ! دیگر تاریخ آن تبلیغ و نمایشنامه انگلیسی که در زمان جهاد رواج داشت که ترور ، ماین گذاری و دهشت افگنی کار دشمنان مجاهدین است گذشته و امروز همه میدانند که انتحار ، سربریدنها و راهگیری ها ، کار و دستآورد مقاومت مسلحانه پختونهاست ، چی طالب است ، چی حکمتیار است ، چی حقانیست چی این ور لر است و یا چی آنور بر ، در ماهیت و هدف فرق و تفاوتی ندارند .
شما وقتی جنایات مزدور ترین ، جانی ترین ، وطن فروش ترین ، بی ناموس ترین ، بی فرهنگ ترین ، بی غیرت ترین و لامذهب ترین طایفۀ اوغانی را مقاومت مسلح اوغانی میخوانید ، برایتان بهترین جای نشر چرندیات اهداف شرمگین مقاومت مسلحانه پدری تان تارنما های قلفک و زنجیرک دار لر و بر ، تول اوغان و بینواست ، جرمن اوغان جرمن که قُر گفت .
حال وقت آن رسیده که غیرت اوغانوالی و پختونوالی خویش را نظر به سنت نیاکان خویش به نمایش بگذارید و با واسکت های انتحاری از کلفورنیا و فرانسه و جرمنی و سویدن همه گرد هم آئید و با انفجار دادن خود در جمع اوغانستانی ها ، بی گناهان غیر اوغانی را به مرگ کشانید و باقی مانده ها را به مصیبت عزیزان و دوستان .
25 آگوست 2011, 04:41, توسط خان
یک گپه نفامیدم , اگه یی هاشمیان "سیدیا عرب یا اولاده حضرت محمد ص" ست پس اوغان بوده نمی تواند, اگر اینطور اس پس چرا از اوغان اوغان تر شده و داد واویلا یش کل دنیاره گرفته !!
تمام کاری های اوغانستان سرچپه ست !!