درنگها و پیرنگهای مبهم
با نیت اصلاحات، مانند قارچ در درون نظام سبز شدن در فقدان یک نیرو و پایگاه اجتماعی در برابر این قدرتهای قدسی کارایی عملی ندارد./ حال سوال اصلی اینست که در چنین وضعیتی شالوده های ترقی خواهانه ی اصلاح گری را در چی زمینه هایی و با چی امکاناتی میتوان در افغانستان طرح کرد؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ازچندی که واژه اصلاحات بویژه اصلاحات از طریق پیوستن به قدرت، ولو از "فاسدترین" نوع آن، باب روز شده است، سوالی که در ذهنم همواره تکرار میشود؛ "چگونه گی این اصلاحات؟" است.
اصلاح گری میتواند از مترقی ترین خواستها تا ارتجاعی ترین اهداف را حمل کند. خواست و هدف ما از اصلاحات چیست؟
عمدتا در فرایند اصلاحات آنچه مهم است، اهداف و خواستهای عقلانی و قابل دسترسی اند که در چارچوب یک برنامه ی شفاف و زمانمند ارایه میگردند. ولی این اصل را نباید فراموش کرد که اصلاحات بطور مجرد ترقی خواهی نیست و این دو مقوله نباید با هم خلط گردند. به همین دلیل است که مسئله خواستها و اهداف درین فرایند از اهمیت اساسی برخوردار میشود.
زمانیکه کانت از انقلاب فرانسه دفاع کرد، به این معنی نبود که کانت انقلابی بود، بلکه او به عنوان یک اصلاح طلب *اهداف* انقلاب را مترقی میدانست. آنچه برای کانت مهم بود ترقی، حقوق بشر، آزادی های فردی و انکشاف بود. او در آلمان میکوشید از طریق ریفورم به این اهداف برسد، اما وقتی انقلاب فرانسه در رسید و این اهداف را برگزید کانت از انقلاب دفاع کرد زیرا *هدف* برای او ترقی و آزادی های فردی بود نه انقلاب فی نفسه.
همینطور اگر فرایند اصلاحات با اهداف مترقی و تجدد خواهانه و درعین حال شفاف دنبال نشود، میتواند اصلاح طلبی را به عمده ترین عامل عقبگرد و ارتجاع و نیروی های اصلاح طلب را به بانیان خواستهای ارتجاعی مبدل سازد. در یک چنین حالتی است که اصلاح طلب به مفهوم خاص راه اش از نیرو های مترقی بصورت خودکار جدا شده و با واپسگراترین نیروها در داخل و خارج نظام سیاسی همراه و همسو میشود.
پس آنچه جوهر کار اصلاح طلبی مدرن است، اهداف و خواستهای دموکراتیک و مترقی اند که در چارچوب یک فرایند تحول طلبانه دنبال میشوند. در غیر صورت صرف باب کردن این مقوله بصورت دگم و مجرد نمیتواند بار ترقی و تجدد خواهی را حامل باشد، که حتی میتواند به عقب مانده ترین خواستها بستر و زمینه گردد.
امروز مثلا در افغانستان مگر همان آخند زاده یی که در کرسی وزارت تکیه زده و هم کیش اش در کرسی پارلمان، دم از اصلاحات و رفع نواقص سیستم نمیزند؟ آری، اما اصلاحاتی که او در دستور کار دارد، تلاشیست که میخواهد ما را از عصر قانون و خرد بسوی قاعده های شمولگرای فقهی و آنهم با روایتهای خودش بکشاند. او مثلا میخواهد با گنجانیدن تمام قواعد شرح مجله الاحکام و تفسیر حاشیه یی که خودش از فقه دارد، در چارچوب مثلا قانون مدنی، جامعه را از فساد فی الارض با شلاق شرعی نجات دهد. خوب، آیا مگر این اصلاحات نیست؟ برای رسیدن به هدفش انقلاب هم نمی کند، کمپاین و تبلیغات راه می اندازد، چند تا وکیل را هم میخرد و بعد میگوید اکنون بالایش رای گیری میکنیم. خیلی مسالمت آمیز!
اما آنکه سحرگاه از خواب بر میخیزد و تا نیمه های شب در چاپخانه عرق میریزد، بخشی یا عضوی از رژیم حاکم هم نیست و میخواهد از همان گوشه شهر به رعایا واژه شهروند را بیاموزاند، با آن آخند زاده فرقش از زمین تا آسمان است. در حالیکه هردو اصلاحات میخواهند، اما اهداف شان و در عین زمان موقعیتها و ابزارهایشان متفاوت است.
حالا وقتی در افغانستان از اصلاحات از درون رژیم دم زده میشود، عمده ترین اشتباهی را که منادیان مرتکب میشوند، خارج شمردن سایر نهاد ها به جز از دستگاه حاکمه از چارچوب دولت-کشور و تقلیل روایت مشروعیت صرفا به مشروعیت رژیم حاکم است.
در حالیکه در گفتارهای نوین دانش سیاسی، بویژه در بحث مشروعیت، یک رژیم بر سر اقتدار "انتخابی" فقط حامل نصف مشروعیت کل دولت است، و نیمه دیگر مشروعیت را گروهای اپوزیسیون و منتقد نظام.و نهادهای مدنی تاثیر گذار خارج از رژیم حاکم حمل میکنند. بدیهیست که میزان موجودیت آن نیمه اول بستگی مستقیمی به وجود یا فقدان گروهای مخالف و کیفیت آنها دارد که فکر نمیکنم نیازی به مثال داشته باشد.
حال ما اگر وضعیت سیاسی را در کشور خودمان در نظر بگیریم، این هر دو بخش به دلایل روشن، نهایت شکننده است. رژیم حاکم یا به همان قول معروف پنجمین فاسدترین نظام جهان، توسط مافیای اقتصادی، قاچاقبران مواد مخدر و عقبگرا ترین عناصر مذهبی-قبیلوی بگونه عملی اداره میشود. درست است شاید چند تا اداره چی و منشی دموکرات هم آنجاها در اطراف شان حضور داشته باشند. اما تاثیر و خاصیتی در آنجا ندارند.
و آن روی دیگر سکه هم آشفته تر از خود دستگاه حاکم است. چون در بیرون رژیم نیز تمام نیروهای سیاسی مترقی و مرتجع و منتقد در فقدان برنامه های روشن چنان به هم ریخته اند که تشخیص موافق و مخالف در ماهیت اصلا ممکن نیست، جای اپوزیسیون خردمند با برنامه و مشی همچنان خالی است.
حال سوال اصلی اینست که در چنین وضعیتی شالوده های ترقی خواهانه ی اصلاح گری را در چی زمینه هایی و با چی امکاناتی میتوان در افغانستان طرح کرد؟
در شرایط کنونی، که افراد و نیروهای ترقی خواه و تحول طلب از جایگاه و پایگاه های ثابت اجتماعی برخوردار نیستند، درحالیکه بخواهی نخواهی هنوز قدرت سیاسی پایگاه های محکمی در درون قبیله و مذهب دارد و ژنده پیل های قبیله و قدسیان مذهب هردو قدرت را حد اقل در حال حاضر بطور فعال در اختیار دارند، هر اقدامی با نیت تجدد و اصلاحات ولو مورچه وار را در مخالفت با منافع خویش تلقی کرده و هزاران فراروایت را در برابر آن ردیف میکنند. بنا در وضعیت کنونی طرح اصلاح گری از طریق خود نظام یا از داخل و در زیر ریش این ژنده پیل ها آنطوریکه تجربه نشان داده صرف دو پیامد ناگوار میتواند داشته باشد؛ اول سرکوب، دوم همسویی و همراهی با عقبگراترین برنامه ها و خواستها صرف برای بودن در آنجا.
اگر واضحتر صحبت کنیم، امروز اهداف رژیم حاکم به رهبری حامد کرزی ولو در چارچوب هر برنامه یی ترقی خواهانه نیستند. این رژیم با تکیه بر عقبگرا ترین نیروهای قبیلوی-مذهبی برای ابقا از یک سو و برای بازی با جامعه جهانی از سوی دیگر، برنامه های خیلی عقبگرا را در چارچوب خواست و اهداف همین رهبران، ناقضان حقوق بشر و قاچاقچیان مواد مخدر دنبال میکند.
بنا با نیت اصلاحات، مانند قارچ در درون نظام سبز شدن در فقدان یک نیرو و پایگاه اجتماعی در برابر این قدرتهای قدسی کارایی عملی ندارد.
کار کردن در دولت برای پیشبرد امور و جلو گیری از توقف ارایه خدمات اجتماعی یا برای تامین معاش به هیچوجه نه مردود است و نه هم کدام عیبی و شاید هر کسی در مراحل از زندگی این کا را بکند، اما در شرایط کنونی پیوستن به یک دستگاه اینچنینی با دلایل موجود و با نیت اصلاحات تجدد خواهانه چندان عملی و معقول به نظر نمی آید.
حال باقی می ماند آن سوی دیگر قضیه، یا گروه و نهاد هایی که بیرون از نظام حاکم موقعیت دارند.
در تاریخ معاصر افغانستان همواره اگر رژیم ها بخشی از فاجعه بودند، بحرانها در اثر نبود یک اپوزیسیون برنامه گرا و نیروی مدنی خردمند اوج گرفته است. گروه های به اصطلاح مخالف نظام با علم کردن شعارهای ناهمزمان و حتی کنشهای افراطی جرقه های فاجعه را بسوی خرمن سریعتر راندند. خلای یک اپوزیسیون خردمند و سایر گروه های فشار یک خلای تاریخی در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است.
این بدیهیست که در نبود چنین نهادهایی، مقبولترین نظام ها به فاسدترین و مستبد ترین دستگاه های سرکوب مبدل میشوند.
پس دیدگاه اصلاحات دولت صرف بوسیله اصلاح حکومت-اگر چنین اصلاحی فی نفسه ممکن هم باشد- با نا دیده گرفتن طرح اصلاح و بسیج گروه های فشار در بیرون از نظام حاکم نمیتواند یک دیدگاه منصفانه باشد.
با این سخن موافق هستم که روشنفکران، منتقدان و مخالفان سیاسی رژیم در حال حاضر در کشور ما، به نسبت نا معین بودن پایگاه ها و مواضع دچار آشفته انگاری و گزافه گویی شده اند، اما این همه نیرو ها باید قابلیت سامان مند شدن و انسجام را بیابند، که ایجاد چنین قابلیتی بدون بمیان آمدن گفتمان های فراگیر پیرامون رسیدن به یک رهیافت خردمندانه و زمانمند ممکن نیست.
چنگ زدن به دامن روایت های دگم بدون ارایه خواستها و اهداف شفاف در فرایند یک اصلاحات ترقی خواهانه، راه بجایی نمیبرد.
در حال حاضر ما سخت در یک آشفتگی و سراسیمه گی فکری در ارایه تعریف ها از وضعیت سیاسی و چه باید کرد ها در چارچوب یک برنامه فراگیر برای حد اقل تعمیم یک دموکراسی سالم قرار داریم. روی این دلیل گفتارهای خلاف سلیقه چندان بر مذاق مان نمیچسبد. در حالیکه یک چنین تعریف هایی فقط و فقط از درون همین گفتمانهای مختلف و نظریات مخالف و موافق که در آن هیچ حرف آخری وجود نداشته باشد، میتوانند جمع بندی گردند.
بنا تعصب حکومتی یا ضد حکومتی و دعوتگری های هیجان زده دردی را دوا نمیکند، هر کس برداشتی، درست یا اشتباه، از سیاست و اجتماع دارد، چون هیچ یافته یی در نفس خود و بطور مجرد نمیتواند درست یا نا درست باشد، بلکه این مجموعه یی از یافته هاست که درستی ها و نادرستی ها را در گذره یی از زمان و تجربه غربال میکند. آخر پلورالیزم همین است دیگر.
اما متاسفانه من نظرات برخی از دوستان را که دهل شان از کثرت باوری گوش فلک را کر ساخته، خیلی ها کثرت گریز و در برخی موارد مبتنی بر هزیانهای "مدرنیزه" شده ی تمامیت خواهی یافتم، که با تمسک بر گفتمانهای کلاسیک در تلاش به کرسی نشاندن حرف خویش اند.
پيامها
16 نوامبر 2009, 23:50, توسط عبدالسلیم امین
سلام یعقوب جان!
امیدوارم صحت مند باشید، اگر چه بعضی اوقات از طاهر جان احوالت را می پرسم، ولی باآنهم امیداورم تمام مشکلات رفع شده باشد. به هر صورت مطلب بسیار جالب و فکر برانگیز را مورد بحث قرار داده اید... موفق باشید..