صفحه نخست > دیدگاه > باز همان آش و همان کاسه

باز همان آش و همان کاسه

توانایی دولت جدید کرزی وانتظار مردم از آن/ شکی نیست که در حال حاضر، افغانستان دارای متحدین و هم پیمانان بین المللی قدرتمند و ثروتمند است اما آیا اینکه آنان صادق هم هستند یا خیر ، جای سوال باقی است. رو نماشدن تغییر مثبت در حد پایین تر از انتظار و گمان اولیه مردم و به وخامت گراییدن اوضاع در این کشور تردید ها را نسبت به صداقت و واقعی بودن دوستی و کمک این هم پیمانان بین المللی روز به روز زیاد می کند.
سید محمد مطهری
چهار شنبه 30 دسامبر 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

حد اقل سه- چهار ماهی می شود که واژه های چون انتخابات ، تقلب در انتخابات و سلامت آن ،مذاکره با طالبان ، مبارزه با فساد اداری ، گاهگاهی هم بازسازی ، تقویت اقتصاد بیمار کشور، رسیدگی به مشکلات اجتماعی مردم، بهبود معارف و تحصیلات و در این اواخر؛ تشکیل کابینه و ترکیب آن وغیره شده نمک و یا به عبارت دیگر چاشنی مطالب روزنامه ها و مجلات چاپی ، سایت های انترنتی خبری ، و برنامه های رادیوها و تلویزیونهای داخلی خارجی شده است. شاید بتوان با یک حساب سر انگشتی گفت که بطور اوسط 30 تا 40 فیصد از مطالب به این موارد اختصاص داده شده است(و بقیه هم به حملات انتحاری و سیاست جدید اوباما).

در این روزهای پایانی فصل انتخاباتی سال 2009 ، بیشتر توجهات اکنون به کابینه جدید و انتظارات مردم از آن متمرکز شده است. وقتی رادیوها تلویزیونها به علاوه روزنامه ها و دیگر وسایل ارتباطی در بین مردم رفته و از آنها می پرسند که از کابینه جدید چه خواسته های دارید؟ با لیست های بلند و کم وبیش مشابه بر می گردند: تامین امنیت ، رفع معضل بیکاری، آبادساختن سرکها، اعمار مکاتیب و پوهنتون های بیشتر، بند برق و آب و....
همه ی این خواسته ها بجا ، منصفانه و معقولانه هستند اما آیا قابل بر آورده شدن و عملی ساختن هم هستند؟ چرا و چگونه؟ در ادامه سعی خواهیم کرد تا به این سوال پاسخ داده شود.

برای یافتن پاسخ دقیق و منطقی این سوال مهم لازم تا بررسی کرده و بدانیم که در سطج ملی- کشوری با توجه به شرایط و اوضاع فعلی جهان و منطقه، چه عواملی در عملی ساختن و تحقق یافتن خواسته های بالا نقش و تاثیر دارد؟

با اندکی تامل و تعمق در می یابیم که ازمیان عوامل مختلف بی شمار موارد زیر نقش عمده واساسی را در پیشرفت و شکوفایی اقتصادی و سعادت اجتماعی در هر کشور و بویژه کشوری چون افغانستان بازی می کنند: رهبریت آگاه و دانا ؛ مردم آگاه و دانا ؛ ط، عزم راسخ و اراده آهنین ؛ استقلال ، آزادی و حاکمیت ملی به معنای واقعی کلمه ؛ منابع طبیعی ؛ زیربناهای اقتصادی و اجتماعی؛ سرمایه ؛ دوستان، متحدین و هم پیمانان منطقه ای و بین المللی قدرتمند و صادق.

اکنون بجاست که هر یک از عوامل فوق را بطور جداگانه از عینک افغانستان دیده و بررسی کنیم تا به پاسخ صحیح سوال مطرح در این نوشته را بیابیم:

رهبریت

رهبر هوشیار و آگاه به سدی می ماند که از انرژی آب پر طلاطم و سرکش، گیاهان بی جان را زنده کرده، صحراها و دشتهای سوزان را سبزپوش می کند و شب تاریک را به روز روشن مبدل می سازد.

هندوستان که بخش اعظم تاریخش را حمله وتجاوز دول همجوار به این کشور می سازد و حد اقل دو قرن مستعمره انگلیس بوده است اکنون بیش از نیم قرن است که کشور آزاد و مسقیل بوده و بسوی شکوفایی و رونق اقتصادی و بلوغ سیاسی در حرکت است و ادعای رهبری در منطقه را دارد. این کشور این همه را مدیون رهبران چون مهاتما گاندی جواهر لعل نهرو و... می باشد. مردم پاکستان اگر امروز دارای یک کشور جدا و مستقل با حکومت با نام اسلامی هستند ، همه و همه بخاطر رهبری شخص آگاه و دانای چون محمد علی جناح است. آمریکا اگر امروز ادعای رهبری جهان را دارد و تاحدی رهبری هم می کند ، نیز روز و روزگاری یکی از دهها مستعمره امپراطوری انگلیس بوده است. آنچه که این کشور را از مقام یک مستعمره به یک ابر قدرت جهان تبدیل کرده وآن را متحد و محکم نگه داشته است با آنکه مردمش از نژادهای گوناگون با زبان و رنگ پوست متفاوت بودند، رهبران چون جورج واشنگتن ، ابراهیم لین کلن و... هستند.

این مثالها و دیگر موارد بی شمار همه مهر تایید بر یک حقیقت است و آن نقش مهم عنصر رهبریت در پیشرفت و سعادت یک ملت –کشور است. بی دلیل نیست که در دین اسلام توصیه اکید شده است که هرگاه تعدادتان ازدونفر بیش شد حتما یکی را که نسبت به بقیه ی شما دانا تر است به رهبری بر گزینید و از او پیروی کنید.
حال با این مقدمه بیایید مسئله رهبریت را در افغانستان بررسی کنیم. افغانستان از زمان که به این نام مسمی شده و به عنوان یک کشور جدا و تا حدی مستقل شناخته شده است ، شاید بیش از هر کشور دیگر در دنیا دچار تحول دیگرگونی های سیاسی و اجتماعی شده باشد. علاوه بر موقعیت جغرافیایی ، رفتار کشورهای همسایه وبطور کلی جوامع بین الملل ، ترکیب اجتماعی و نوع حکومت مستقر و فعال در این کشور ، فقدان رهبری ملی سالم، مدبر و آگاه یکی از مهمترین دلایل این بی ثباتی و آشوب زدگی می باشد.

وقتی تاریخ کشوری به نام افغانستان را مطالعه می کنیم ، تاریخ نویسی یافت نمی شود که در کتابش نوشته باشد که فلان پادشاه یا رئیس جمهور این کشور بخاطر لیاقت ، استعداد و قوه رهبری خود و از طرف اکثریت قاطع مردم به این مقام رسید و تغییرات مثبت چشمگیر را یجاد کرده و برای مدت نسبتا طولانی ثبات را در این سرزمین نا آرام بر قرار کرده است ( حکومت محمد ظاهر شاه را که حدود 40 سال طول کشید باید به عنوان یک استثنا به آن نگاه کرد، البته اگر با کم وکاستی های بی شمار حکومت وی بتوان از این دوره به عنوان استثنا نام برد). فرمانروایان این سرزمین همیشه بر مبنای وراثت ، یا با زور و کودتا و یا توسط عوامل خارجی کرسی قدرت از آن خود ساخته اند ؛ نه بر مبنای شایستگی و لیاقت و محبوبیت خود در بین مردم. به همین دلیل هیچ گاه سهم بسزایی در پیشرفت سیاسی- اجتماعی و اقتصادی این کشور ایفا نتوانستند و چند صباحی بیش بر اریکه قدرت باقی نماندند.

از گذشته همین مقدار کافی است. بر می گردیم به زمان حال و وضعیت آن ؛ چنانکه گفته اند، " گذشته را صلوات آینده را احتیاط". پس از فروپاشی رژیم منحط طالبان در سال 2001 ، این کشور در وهله ای اول بیش از هر چیز دیگر نیازمند یک رهبر مقتدر و مدبر بود تا بتواند اولویت ها را تشخیص داده و مکانیسم درست بر مبنای این اولیت ها روی دست گرفته و وارد عمل شود. متاسفانه این معیارها تا حدودی باز نادیده گرفته شده ونقض شد. دلیل این کار دو چیز می تواند باشد: یکی قحط الرجالی یعنی عدم موجودیت همچو رهبر و دوم اولویت دادن به ملاحظات سیاسی خارجی و نه به واقعیت عینی این کشور.

بدون شک، در کنار عوامل بی شمار دیگر ضعف رهبری نیز یکی از دلایل به وخامت گراییدن اوضاع در کشور است. برای مثال؛ نارضایتی از عملکرد دولت زیاد شده که کم نشده، امنیت نسبت به سالهای اول حکومت جدید التاسیس بد ترشده و میلیاردها دلار به داخل کشور سرازیر شد اما تغییر قابل توجهی در زندگی مردم رونما نشد و ... .

آگاهی و دانایی مردم

مردم اگر ملت شوند، مهمترین سرمایه کشور خواهد بود. احساس عشق و علاقه مردم نسبت به کشور وخاک شان ، دانش ومهارت آنها و صحت وسلامت آنان رابطه مستقیم با پیشرفت و ترقی کشور دارد. ملت چون آب رودخانه ها ودریاها منبع و سرچشمه نیرو و انرژی برای رهبر می باشد. دانایی رهبر و ملت در هر کشور کلید پیشرفت آن است. شکی نیست که:

"توانا بود هرکه دانا بود".

اگر موجودیت این عنصر را در جامع افغانستان جستجو کنیم، در می یابیم که چند دهه بی ثباتی، جنگ و ناآرامی و آشوب چیزی دیگری جز ویرانه ها و خرابه ها و یک مشت مردم جنگ زده به یاد گار نمانده است. از مردم با فرهنگ سنتی و قبیله ای که تعداد قابل ملاحظه ای ازاعضای آن را مردان دست یا پا و یا هردو قطع شده، زنان بیوه و کودکان بی سر پرست تشکیل می دهد و همه دچار تکلیف روحی- روانی اند و به نان شب محتاج ، خوابگاه بسیارشان ویرانه های جنگ است وآنانیکه سالمند در جهل و بی سوادی مطلق به سر می برند( به زبان کوچه و بازار: الف به جگر شان نیست) از یک سو، و بروکرات ها و مدیران خائن،مذدور و فاسد ادارات دولت را اشغال کرده اند از دیگر سو، چه انتظاری می توان داشت. عده ای دیگر که از وضعیت بهتری نسبت به ساکنین داخل کشور ، به دلیل مهاجرت، برخوردار هستند هنوز در خارج از کشور به سر می برند. گروهی که به وطن بر گشته اند از بدی روزگار دوباره به دنبال راهی برای خروج هستند.

تا زمانیکه مردم کشور منسجیم، هم صدا وهمدل نشوند و امید و اعتبار شان به دولت افزایش نیابد ، تلاش در دیگر زمینه ها بجایی نخواهد رسید. حمایت مردم بعضی ازمناطق از گروههای دهشت افکن مخالف دولت و طالبان ، به اتش کشیده شدن مکاتیب نوساخته شده وغیره همه گواه این است که این قشر از جامعه هنوز به دولت باور ندارند.


عزم و اراده آهنین

از قدیم الایام گفته اند: " خواستن توانستن است".

آنچه که ملت های چون آلمان و جاپان بعد از جنگ های جهانی در کشورهایشان که به ویرنه ای مانند افغانستان تبدیل شده بودند ، انجام دادند و تغییری که آوردند مثالهای همیشه زنده ی تاریخ است برای به اثبات رساندن نقش جادویی اراده در ایجاد تغییر و پیشرفت. مردم افغانستان اراده دارند اما نه عزم و اراده جدی برای آباد ساختن کشورشان. برای کشوری چون افغانستان مردمان با عزم راسخ و اراده آهنین همانند مردم جاپان و آلمان نیازاست.

استقلال ، حاکمیت ملی و آزادی

اگر تاریخ کشورهای را که قبلا مستعمره بوده اند و از آزادی و استقلال کامل برخوردار نبودند بررسی کنیم ، بلافاصله پی خواهیم برد که رشد و پیشرفت این کشورها بعد از حصول استقلال و حاکمیت ملی آغاز شده است. افغانستان گرچه به ظاهر، کشور مستقل ، برخوردار از آزادی بیان و عمل ، و دارای حاکمیت ملی است ، اما بدون شک در خفا مداخلات بیش از حد آنهم نه از سوی یک کشور بلکه دهها کشور دور و نزدیک ، اسلامی وغیر اسلامی ، کوچک و بزرگ ، و دوست و دشمن صورت می گیرد.

نتیجه این مداخلات و کثرت تصمیم گیرنده ها در ضرب المثل زیر خلاصه می شود:" آشپز که زیاد شد، غذا می سوزد و یا دایه که زیاد شد سر نوزاد کج می شود".

منابع طبیعی

یکی از پیش نیازهای هر گونه فعالیت اقتصادی و پیشرفت مادی، منابع طبیعی است که مواد اولیه و اساسی را در اختیار ماشین اقتصاد قرار می دهد. هر چند که کشورهای چون جاپان عمله به اثبات رساند که بدون داشتن منابع طبیعی فراوان و عظیم هم می توان پیشرفت کرد اما بازهم به هیچ وجه از اهمیت این عامل در توسعه و پیشرفت سریع و پایدار نمی کاهد.

این عامل مهم در پیشرفت و ترقی ، برای افغانستان نیز همانند دیگر کشورها از اهمیت بالایی بر خوردار است. پیش بینی ها و تخمین ها حاکی از آن است که این کشور از مقدرا منابع طبیعی که بتواند نیاز خودش را بر طرف کند برخوردار است هر چند که هنوز بررسی و سروی دقیق ،جامع و علمی هیچگاه صورت نگرفته و آمار و ارقام دقیق و معتبر در مورد مقدار، کیفیت و موقعیت منابع در دسترس نیست (این هم یکی دیگر از نتایج بی ثباتی و نا آرامی های گذشته و فعلی در این کشور است). از طرف دیگر از آنجا که تا هنوز هیچ دولتی روی کار نیامده که فرصت آن را داشته باشد تا به سروی و سپس استخراج و استفاده منابع طبیعی این کشور بپردازد، بنا براین ، این منابع تا حدودی زیادی دست نخورده باقی مانده اند.

پس از این لحاظ می توان گفت که این پیش زمینه یعنی داشتن منابع اولیه طبیعی برای پیشرفت و انکشاف افغانستان وجود دارد. اما نباید فراموش کرد که در اختیار داشتن دانش و فن و وسایل و ابزار مورد نیاز نقش کلیدی را در استفاده از ای پیش نیاز موجود خواهد داشت.

زیربناهای اقتصادی و اجتماعی

وقتی کشورهای پیشرفتۀ مانند آمریکا و انگلیس یا حتی کشورهای در حال پیشرفت مانند ایران، هندوستان و پاکستان پلان و پالیسی خود را به مردم اعلام کرده و به اجرا می گذارد و تا حد زیادی هم در اجرایش موفق می شوند به این دلیل است که در کنار دیگر عوامل ، دارای زیربناهای اقتصادی و اجتماعی مورد نیاز هستند.
متاسفانه، افغانستان زیربناهای اقتصادی چون سرک ، انرژی برق و... و زیربناهای اجتماعی مانند قشر تحصیل کرده ، ماهر و فنی قابل توجه ندارد. این نقطه ضعف خود سدی بزرگی است برای پیشبرد دیگر اهداف اقتصادی و اجتماعی.

سرمایه

سرمایه سوخت مورد نیاز برای به حرکت در آوردن چرخهای اقتصادی هر کشور می باشد. واضح است که دولت سرمایه لازم برای اجرای تمام پروژه های اقتصادی واجتماعی اش را ندارد آنهم دولت کشور فقیر و عقب مانده ای مثل افغانستان . پس ضرور است که سرمایه گذاران بخش خصوصی داخلی و خارجی باید تشویق و ترغیب به سرمایه گذاری در بخش های مختلف شوند. برای نیل به این هدف، دولت باید پالیسی اقتصادی و مالی شفاف و جامع داشته و قادر به تامین امنیت لازم و جلب اطمنان سرمایه گذران باشد.

بد بختانه، این مورد هم در افغانستان وجود ندارد. تا به حال ، دولت نه قادر به تامین امنیت سراسر کشور بوده و نه سیاست های اقتصادی و مالی جامع و منسجیم داشته است. در نتیجه میزان سرمایه گذاری بخش خصوصی افزایش قابل ملاحظه ای نیافته است. عده ای هم که از وری خوش بینی زیاد در سالهای اول مقدار سرمایه شان را به داخل کشور آورده بودند اکنون پشیمان بوده و در پی خارج ساختن سرمایه خود هستند.

دانش و فناوری(ساینس و تکنالوژی)

داشتن دانش و تخصص در پلان گذاری و پالیسی سازی و مدیریت مفید امور مربوطه و همچنین بر خوردار بودن از فناوری و تکنالوژی لازم برای اجرای آنها به هیچ وجه کم اهمیت تر از سایر موارد ذکر شده دربالا نیست. وضعیت گذشته و فعلی افغانستان حاکی از آن است که این کشور در این مورد هم مانند دیگر موارد پایش می لنگد. در طول هشت سال گذشته حرف و حدیثهای زیادی گفته شده در مورد اینکه باید قابلیت و توانایی منابع انسانی این کشور تقویت شود اما در عمل توجه جدی و کافی صورت نگرفت. البته این نکته را نیز باید درنظر داشت که رسیدن به این مهم به زمان نسبتا طولانی نیاز دارد.

دوستان، متحدین و هم پیمانان بین المللی صادق و قدرتمند

در دنیای امروز که از ویژگیهای بارز آن جاری بودن پروسه جهانی شدن است ، هیچ کشوری نمی تواند خود را در انزوا نگه دارد اما بازهم بتواند به پیشرفت و شکوفایی خود ادامه دهد.

شکی نیست که در حال حاضر، افغانستان دارای متحدین و هم پیمانان بین المللی قدرتمند و ثروتمند است اما آیا اینکه آنان صادق هم هستند یا خیر ، جای سوال باقی است. رو نماشدن تغییر مثبت در حد پایین تر از انتظار و گمان اولیه مردم و به وخامت گراییدن اوضاع در این کشور تردید ها را نسبت به صداقت و واقعی بودن دوستی و کمک این هم پیمانان بین المللی روز به روز زیاد می کند.

نگاره پایانی

اکنون می توانیم به سوال که در اول این نوشته مطرح گردید پاسخ داد. از بررسی مختصر بالا در می یابیم که افغانستان حتی پنجا درصد از شرایط فوق را ندارد. پس نتیجه می گیریم که دولت آینده ، همانند دولت گذشته، قادر به عملی ساختن برنامه ها و عمل به تعهدات خود در قبال مردم نخواهد بود و مردم ،اگر واقع بین باشند، نباید از دولت جدید آقای کرزی انتظار زیاد ویا به عبارتی انتظار معجزه داشته باشند. باز هم شاهد همان آش و همان کاسه خواهیم بود.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس