صفحه نخست > دیدگاه > سوژه قدرت!

سوژه قدرت!

وقتی انسان می اندیشد و می نویسد و در معاملات و داد گرفت اقتصادی و اجتماعی و فردی آن تماماً قدرت نقش خود را دارد. بدون قدرت و توانایی و قابلیت ممکن نیست چیزی تولید شود و بوجود آید. به زبان دیگر قدرت نوع اعمال و نفوذ بالای عمل پدیده ها است. این مفهوم مدرن قدرت در قرن هجده میلادی توسط هیوم کارگرفته شد که هدف آن روند های متغیر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، استعمار و پیروزی نظامی و تمامی حوادث چیزی بجزء زور و قدرت قابل اندیشه در این مورد نیست.
بهروز جهانيار
يكشنبه 3 جنوری 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مقوله قدرت نه تنها در علوم سیاسی مورد اهمیت است بلکه در تمام علوم انسانی و علوم طبیعی و اجتماعی کاربرد حیاتی خود را دارد.

دقیقاً انسان و زنده گی آن تمام با قدرت نظم می گیرد و قدرت است که تمام موجودات را زنده و یا نفی می کنند، در حقیقت قدرت توانایی تولید وخلق همه پدیده ها است این توانایی بالفعل و بالقوه در تمام موجودات وجود دارد که سرنوشت و نقش افق ساز، نفی، استواری، ثبات و دگربودگی را دارد. قدرت در سرشت بنیادین همه موجودات وجود دارد که این قدرت و نیروی ذاتی می تواند در نقش های متفاوت و چندگانه تبلور یابد و هویت پیدا نماید.

بناً این قدرت در تمام موجودات می تواند باشد. مثلاً در صفت جاذبه بودن زمین همچنان در حرکت استقرار و ثبات آن و یاهم تحول یافتن و متغیر شدن آن، ویا ثبات و سنگینی یک پدیده ناشی از قدرت و نیروی است که در سنگینی و متراکم شدن آن وجود دارد و یا موجودات حیه که می تواند حرکت کند، بنوشد و خواب نمایند، که این حرکت و متغیر شدن ناشی از قدرت است که آنرا سمت و سو می دهد و دگرگون می سازد. همچنان می توان این توانایی را در انسان ها به سویه های متنوع و مختلف آن مشاهده کرد.

به رغم آنکه در انسانها عقل بالفعل و بالقوه وجود دارد، ولی با آنهم قدرت در این نیرو ها نقش اساسی دارد. عقل بالقوه، قدرت و نیروی است که به تحصیل و کسب چیزی می انجامد. قدرت عقل بالفعل، قدرت است که دانش فراگرفته را به عمل می آورد. در واقع می توان گفت این هر دو عقل بالفعل و عقل بالقوه ناشی از قدرت است که انسان را به خلق و تولید متنوع و کثرت گرایانه همه پدیده ها و تجربه های متفاوت قادر می سازد. تا تولید و خلق نمایند که این خود قدرت دیگر می باشد که حقیقت پیدا می کند و در چهره دیگر از ادغام قدرت عقل بالفعل و بالقوه بوجود می آید. که در همه اعمال انسان این نوع قدرت وجود دارد. درفکر کردن، نوشتن، خوردن، خوابیدن، حرکت کردن و زنده گی کردن.

دقیقاً وقتی انسان می اندیشد و می نویسد و در معاملات و داد گرفت اقتصادی و اجتماعی و فردی آن تماماً قدرت نقش خود را دارد. بدون قدرت و توانایی و قابلیت ممکن نیست چیزی تولید شود و بوجود آید. به زبان دیگر قدرت نوع اعمال و نفوذ بالای عمل پدیده ها است. این مفهوم مدرن قدرت در قرن هجده میلادی توسط هیوم کارگرفته شد که هدف آن روند های متغیر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، استعمار و پیروزی نظامی و تمامی حوادث چیزی بجزء زور و قدرت قابل اندیشه در این مورد نیست. بدین دلیل سیاست بیشتر به قدرت مربوط می شود. زیرا صفت ذاتی سیاست قدرت است و بدون قدرت سیاست به یک چیزی انتزاعی می ماند. قدرت است که در بخش های مختلف نوع خود اعمال می شود و به سویه های گوناگون تبلور می یابد. یعنی گروه در پی کسب قدرت اند، گروه برای حفظ قدرت خویش دست به پیکار اند و گروه دیگر برای تعدیل و تغیر قدرت می اندیشد. مثلاً گروه سیاسی و اقتصادی که قدرت را در اختیار دارد برگروه و اشخاص دیگر مسلط می شود و راهکرد های خویش را بر کنش شان اعمال می سازد. تا باشد قدرت همواره در حفظ باشد. دقیقاً قدرت توان آنرا دارد، تامخالف را از بین ببرد و به خشونت دست زند. اما توجه باید کرد که قدرت تنها اعمال زور بالای دیگران نیست. بل تاکید بر استفاده مشروع از اهداف در سیاست نیز می باشد. از این جهت قدرت در نزد دولت ها اهمیت اساسی دارد و دولت را یگانه دستگاه سیاسی وحقوقی تعریف می کند که حق (انحصار) استفاده مشروع از فشار های فزیکی را در اختیار دارد. ولی باآنهم این قدرت میتواند در نوع خود نا مشروع باشد، قدرت حکومتی که اعمال نفوذ را بالای دیگران دارد زمانی مشروع پنداشته می شود که هرفرد به عنوان شهروند دارای حق رای باشد و رای خود را برا ی حقانیت حکومت به اجرا گذارد و این حق رای نیز نوع از قدرت می باشد که حکومت و دستگاه دولت را در روند انتخابات شفاف و غیر جانب دارانه حقانیت و مشروعیت می دهد. دولت نیز در این زمینه استفاده مشروع و قانونی قدرت را حق خود می داند نه اینکه دولت از قدرت خود دخالت در زنده گی افراد را برای ایجاد اصلاح و سعادت جامعه به مردم تحمیل کند. دولت در این روند باید با رفع موانع از حوزه های اقتصاد، سیاست، فرهنگ، اجتماع و شرایط انتخاب وخود آفرینی افراد را مهیا سازد و باعث ایجاد موانع و قیودات که برای مسلط شدن جامعه نگردد و روند توسعه اجتماعی و زنده گی افراد را مختل نسازد و از قدرت حکومتی استفاده نامشروع وغیر قانونی نکند و در ضمن مردم را به زوربه فرمان برداری فرانخواند و هرگونه فشار و اعمال که سیاست های مستبدانه ی دور جوید در آن صورت حکومت مشروع پنداشته می شود در غیر آن غیر قانونی محسوب می گردد.

نکته مهم دیگر اینکه مفهوم قدرت را که در دستگاه حکومت مورد نظر است فرق می کند با نمود های دیگر که اعمال می شود. به هرصورت قدرت مجموعه ای از اعمال زور به روی اعمال دیگران است. قدرت به معنی حذف کابرد خشونت نیست همچنان که به معنی حذف امکان رضایت هم نیست، رابطه قدرت در واقع در خود جامعه است. جامعه فاقد قدرت تنها می تواند تصور اتنزاعی باشد. بدین دلیل قدرت دراشکال متفاوت خود در جامعه تمایز می یابد. به فرد امکان می دهد به روی اعمال دیگران عمل انجام دهد، امتیاز وموقف خود را حفظ کند. قدرت در جامعه ممکن گرایش های سنتی، ساختار های حقوقی، پدیده های مربوط به رسوم و شیوه های رایج را مانند تکنولوژی که در اعمال قدرت بکار می روند، پروسه های را برای خود ایجاد کند وتغیرشکل دهد، و بروسایل که برای برقراری قدرت مطرح است وسایل قهریه باشد. تابرابری های اقتصادی واجتماعی را به میان آورد. لیکن در یک جامعه مدنی و عقلگرا، برای دستیابی هدف قدرت تفاوت عمیق وجود دارد و وسایل که برای دستیابی به هدف خاص بکار می روند در این جا عملکرد و رویکرد عقلانی برای رسیدن به هدف، مقصد است، شیوه عملی عقلی طوری است که یکی از طرفین بازی خاص، در خصوص آنچه به گمان او، دیگری انجام خواهد داد، و درروش های معمول در وضعیت رقابتی یکی می کوشد رقیب را از وسایل مبارزه اش محروم سازد به قول میشل فوکو "قدرت از بین نمی رود بلکه محدود می شود و شخص را محاصره می کند و از این زاویه قدرت پدیده درونی است، قدرت شناخت بهتری از فرد دارد و از دور از دور و از بیرون به فرد عمل نمی کند. بل از درون فرد و از طریق خود او عمل می کند. ازاین جهت قدرت دانش می آفریند و همه چیز را تولید می کند".

اندیشمندان دیگر نظرات متفاوت در باره قدرت دارند. آلوین تافلر در کتاب خود( جابجای در قدرت) به خصوص به قدرت اقتصادی تاکید می کند و می نویسد که قدرت از نوع اقتصادی آن قدرت است که همه ی قدرت های دیگر را در حیط خود دارد چه سیاسی، نظامی ... همه ی آن در وجود اقتصاد و توانمندی نیروی تولید و ابزار که در ساختار قدرت نقش می یابد اتوریته و سلطه قدرت اقتصادی را قوام می دهد.

پس می توان نتیجه گرفت که قدرت در همه بخش های زنده گی انسان وجود دارد و انسان بدون قدرت یک موجود انتزاعی است. قدرت است که انسان را معنی می بخشد و برای تثبیت هویت خویش انسان ناچار است ازنیروی خویش استفاده نمایند تا خویش را ثابت سازد. بدین جهت انسان ها همواره در تلاش اند که به اهداف و خواست های خویش نایل گردند و از ابزار قدرت منحیث وسیله کابردی در تحقق هدف خود استفاده نمایند. به زبان توماس هابس" قدرت یگانه ابزار است که می توان سایر قدرت را کنترول کرد" زیرا انسانها در ذات خویش نفع کش و سود جو می باشد و برای دلبری قدرت و خواست های خویش همدیگر را می بلعند و دشمن همدیگر می شوند. برای جلوگیر از وضعیت حقیقی و انسانها باید دستگاه مشروع حکومتی بوجود آید تا انحصار مشروع قدرت را در اختیار گیرد و قدرت های سرکش را کنترول نماید تا در جامعه نظم حقوقی بوجود آید و انسان برای نفس خود انسان دیگر را به قتل نرساند.

منابع:

1- فوکو، میشل ، اراده به دانستن ،افشین جهاندیده (مترجم)، نیکو سرخوش (مترجم) نشر نی 1386 تهران.

2- تافلر، الوین، جابجای در قدرت، شهیندخت خوارزمی (مترجم )، نشر علم، 1379تهران.

3- هابس، توماس، لویاتان، حسین بشریه( مترجم) نشر نی، سال 1387تهران.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس